شرح حال ابوالفتوح رازى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چون نسب جمال الدین, ابوالفتوح حسین بن على بن محمد بن احمد بن حسین بن احمد خزاعى نیشابورى به نافع بن بُدیل بن ورقاء خزاعى مى رسد و بنى خزاعه از نوادگان عمر بن ربیعه بوده اند اصل عربى دارد. روشن نیست که اجداد ابوالفتوح رازى از چه زمانى به ایران آمده اند, ولى مهاجرت آنان احتمالاً مى بایست در سده هاى 1 و2ق صورت گرفته باشد. ایشان نخست در نیشابور مسکن گزیدند و جد دوم ابوالفتوح, ابوبکر احمد بن حسین بن احمد با نسبت نیشابورى خزاعى خوانده مى شد. اقامت آنان در رى گویا در زمان همین ابوبکر احمد آغاز شده است.
وى از فرزندان نافع بن بُدیل بن ورقاء خزاعى از اصحاب معروف حضرت رسول الله(ص) است, چنان که خود در چند جاى از تفسیرش اشاره نموده است, از جمله در سوره آل عمران ذیل آیه (ولا تحسبَنَّ الذین قُتلوا فى سبیل الله)1 مى گوید از جمله ایشان حارث بن صمّه و حزام بن ملحان و عروة بن اسماء و نافع بن بُدیل بن ورقا الخزاعى و این مرد از پدران ماست2 و در ذیل آیه (هم الذین کفروا و صدّوکم عن المسجد الحرام)3 نیز به این مطلب تصریح کرده است…. شرح احوال بُدیل و فرزندان او که همه از افاضل و صحابه رسول الله(ص) بوده اند و بسیارى از ایشان از یاران مخلص امیرالمؤمنین(ع) و در رکاب آن حضرت در صفین به درجه شهادت رسیده اند در کتب سیر و تواریخ چون کامل ابن اثیر و تاریخ الامم و الملوک طبرى و سیره ابن هشام مذکور است.
اطلاع دقیقى از تاریخ تولد ابوالفتوح در دست نیست و گویا بعد از سال 480ق در شهر رى چشم به جهان گشوده است و از کسانى مانند پدر و عمو و شیخ ابوالوفا عبدالجبار بن عبدالله بن على مقرى رازى و شیخ ابوعلى حسن بن محمد بن حسن طوسى فرزند شیخ طوسى و قاضى عمادالدین ابومحمد حسن بن محمد استرآبادى دانش آموخته و روایت کرده است.4
ابوالفتوح از مراتب علمى, کمال بهره ورى را داشت و از فضیلت بسیار برخوردار بود و از علما و مشایخ حدیث و روایاتى بسیار نقل مى کرد و از همه فضیلت ها با اطلاع بود. او تمایلى به تصوف داشت به طورى که از تفسیر پارسى اش و شرح شهاب وى به دست مى آید.5
او در بین علما و دانشوران از احترام خاصى برخوردار بوده; یادداشت ذیل, القاب و مقام و پایگاه علمى او را در بین شیعیان نشان مى دهد:
الشیخ الاجل الاوحد الامام العالم الرئیس جمال الملة والدین قطب الاسلام والمسلمین شرف الائمة فخر العلماء مفتى الطائفة سلطان المفسرین ترجمان کلام الله المبین حسین بن على بن محمد, ابوالفتوح الخزاعى الرازى(ره).6
او در برخى از علوم متداول زمان خود استاد بود و تفسیر او, بیانگر تبحّر و چیرگى وى در نحو, قرائات, حدیث, فقه, اصول فقه و تاریخ است.
مآثر فضل و مساعى جمیله او در تفسیر کتاب کریم7 و ابطال تأویلات سقیم مخالفان اثیم و تعسّفات8 نامستقیم مبتدعان رجیم بر همگنان مخفى نیست و از تفسیر فارسى او ظاهر مى شود که معاصر صاحب کشّاف بوده و بعضى از اشعار صاحب کشّاف به او رسیده, اما کشّاف به نظر او نرسیده9 و این تفسیر فارسى در وثاقت تحریر و عذوبت تقریر و دقتِ نظر بى نظیر است. فخرالدین رازى (544 ـ 606) اساس تفسیر کبیر خود را از آن جا اقتباس نموده و جهت دفع توهّم انتحال,10 بعضى از تشکیکات خود را بر آن افزوده, در مطاوى این مجالس پر نور, شطرى از روایات و لطائف نکات و اشاراتِ او مسطور است.
ابوالفتوح را تفسیرى عربى هست که در خطبه تفسیر فارسى به آن اشاره نموده, اما تا غایب به نظر نرسیده و شیخ عبدالجلیل رازى در بعضى مصنفات خود, ذکر شیخ ابوالفتوح رازى نموده و گفته که خواجه امام ابوالفتوح رازى, مصنف بیست مجلد است از تفسیر قرآن و در موضعى دیگر گفته که خواجه ابوالفتوح رازى بیست مجلد از تفسیر قرآن, تصنیف اوست که ائمه علماى همه طوایف, طالب و راغبند آن را و ظاهراً اکثر آن مجلدات از تفسیر عربى او خواهد بود, زیرا که نسخه فارسى او چهار مجلّد است که هرکدام به قدر سى هزار بیت باشد و شاید که هشت مجلد نیز سازند, پس باقى مجلّدات از تفسیر عربى او خواهد بود.11
قدیمى ترین ترجمه و شرح حالى که از ابوالفتوح به دست است به قلم دو نفر از معاصرین و تلامذه اوست: یکى شیخ منتجب الدین ابوالحسن على بن عبیدالله بن الحسن بن الحسین بن بابویه رازى متوفى بعد از سنه 585 صاحب فهرست معروف که در اول مجلّد 25 بحارالانوار مرحوم مجلسى (چاپ کمپانى) به تمامه مندرج و در چاپ هاى جدید بحار (چاپ آخوندى) جلد105 مى باشد و با تحقیق دکتر سید جلال الدین ارموى در سال 1366 شمسى مستقلاً چاپ شده است.
نظر به اهمیت این کتاب, بزرگان شیعه پیوسته به استنساخ و نقل روایت و حفظ نسخه آن مبادرت کرده اند, چنان که مثلاً مجموعه اى در کتابخانه آیت الله العظمى گلپایگانى(ره) وجود دارد, شامل چهار کتاب:
اربعون حدیثاً من اربعین شیخاً من اربعین صحابیاً; حکایات لطیفه در مناقب امیرالمؤمنین(ع); فهرست منتجب الدین; معالم العلما ابن شهرآشوب.
با کتابت در حدود قرن نهم که با خطوط علما و تملک بزرگان و امضاى شیخ بهائى(ره) و… مى باشد. کد کتاب مذکور 128 است که در این مقاله از آنها استفاده شده است و تصویر آن ضمیمه گردید.
دیگر رشیدالدین ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى معروف به ابن شهرآشوب صاحب کتاب مشهور معالم العلماء. وى در 22 شعبان سال 588ق فوت نمود و در حلب در مشهد محسن بن الامام ابى عبدالله الحسین(ع) مدفون گشت.
شرح حال ابوالفتوح رازى در دو کتاب مزبور گرچه در نهایت اختصار و حاوى هیچ گونه معلومات تاریخى نیست, ولى چون به قلم دو نفر از معاصرین خود مؤلف است در غایت اهمیت است, عین عبارت منتجب الدین در فهرست از قرار ذیل است:
الشیخ الامام جمال الدین ابوالفتوح الحسین بن على بن محمد الخزاعى الرازى عالم واعظ مفسر دیّن له تصانیف منها التفسیر المسمى بروض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن عشرین مجلد و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب قراءتها علیه;12 شیخ امام جمال الدین ابوالفتوح حسین بن على بن محمد خزاعى رازى عالم و واعظ و مفسّر و متدیّن, او را تصانیفى است از آن جمله تفسیر موسوم به روض الجنان13 [و رَوح الجَنان14] فى تفسیر القرآن در بیست مجلد و روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب.15 هر دو کتاب مزبور را من بر مؤلف آنها قرائت نموده ام.
عبارت ابن شهرآشوب در معالم العلماء از قرار ذیل است:
شیخى ابوالفتوح بن على الرازى له روح الجنان فى تفسیر القرآن فارسى الا انه عجیب, شرح الشهاب;16 استاد من ابوالفتوح بن على رازى17 از تألیفات اوست روح الجنان18 فى تفسیر القرآن, به زبان فارسى که از آثار مهم او و عجیب است [یعنى خوش آیند و مطبوع است] و شرح شهاب.19
و باز همو در کتاب دیگر خود مناقب آل ابى طالب معروف به مناقب ابن شهرآشوب در ضمن تعداد مشایخ خود از (ابوالفتوح حسین بن على بن محمد رازى) یاد مى کند و در اواخر همان فصل بازگوید: (و ابوالفتوح روایت روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن را به من اجازه داده است).20
پس از منتجب الدین و ابن شهرآشوب در کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفى که در سنه 740 21 تألیف شده نیز ذکرى از صاحب ترجمه آمده; وى در کتاب مزبور در فصل راجع به رى گوید: (و در رى اهل بیت بسیار مدفونند و از اکابر و اولیا آسوده اند, چون ابراهیم خوّاص و کسائى, سابع قرّاء السبعة و محمد بن الحسن العنقه و هشام و شیخ جمال الدین ابوالفتوح)22 و شکى نیست که مقصود از شیخ جمال الدین ابوالفتوح به نحو قطع و یقین همین جمال الدین ابوالفتوح رازى مؤلف تفسیر است; چنان که معلوم است مرقد او در جنب مزار فائض الانوار امامزاده واجب التعظیم حضرت عبدالعظیم بن عبدالله حسنى مى باشد که در جنوب طهران واقع است.
پس از نزهة القلوب بر حسب ترتیب زمانى در کتاب حدیقة الشیعه مرحوم ملا احمد اردبیلى متوفى در سنه 993 در اواخر فصل راجع به مذاهب صوفیه و ذمّ عقاید ایشان شرحى مفید در خصوص مقبره ابوالفتوح رازى به نقل از یکى از معاصرین صاحب ترجمه مذکور است که ذیلاً نقل مى شود:23
ابن حمزه24 علیه الرحمة در کتاب ایجاز المطالب فى ابراز المذاهب و کتاب هادى الى النجاة من جمیع المهلکات در هر دو کتاب مى گوید که در شهر رى حاضر بودم که شیخ ابوالفتوح رازى [صاحب] تفسیر(ره) به رحمت حق تعالى پیوست و به موجب وصیتش در جوار مرقد امامزاده واجب التعظیم امامزاده عبدالعظیم حسنى(ره) مدفون گشت. پس به نیّت حج متوجه مکه معظمه شدم و در وقت برگشتن گذارم به اصفهان و محلّت چُنبُلان25 و بعضى دیگر از محلات آن شهر افتاد. دیدم که آن قدر از مردم آن دیار به زیارت26 شیخ ابوالفتوح عجلی شافعى اصفهانى و حافظ ابونُعَیم که پدر استاد اوست و شیخ یوسف بناء که جد شیخ ابونعیم است و شیخ على بن سهل و امثال ایشان که سنّى و از مشایخ صوفیه بوده اند مى رفتند که شیعه شهر رى و نواحى اش هزار یک آن به زیارت امامزاده عبدالعظیم نمى رفتند.
این شهادت صریح یکى از معاصرین ابوالفتوح رازى است که خود شخصاً در وقت وفات در رى حاضر بوده و به موجب وصیت در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم مدفون گشت.27 تاریخ فوت ابوالفتوح به درستى معلوم نیست, آخرین دست خطى که با تاریخ حروفى از ایشان پیدا شده, اجازه اى است که صاحب ریاض العلماء در اصفهان دیده است که ما عین این نوشته را نقل مى کنیم:
… و قد رأیتُ الرُّبعَ الاوَّلَ مِن تفسیره هذا فى اصفهان و کانت النسخة عَتیقَةً جدّاً و قد کُتِبَت فى زمانِهِ, و على ظَهرها خَطُّه الشریفُ و اجازَتُه لِبَعض تلامذَتِهِ و کان تاریخ اجازَتُهُ له سنَةَ اثنتَین و خمسین و خمس مائة و عَبَّر عن نَسَبِهِ هکذا الحسین بن على بن محمد بن احمد الخزاعی….28
به گواهى این سند ابوالفتوح رازى تا سال 552ق زنده بوده است. پس از حدیقة الشیعه ترجمه احوال ابوالفتوح رازى در کتاب مجالس المؤمنین قاضى نورالله شوشترى متوفاى 1019 آمده که در ترجمه حال ابوالفتوح مختصر اشتباهى دست داده که محققین و اهل فن مستدلاً رفع نموده اند29 و چنان که پیداست ابوالفتوح بیشتر به وعظ و خطابه مى پرداخته و بدان تعلق خاطر داشته است, چندان که این دلبستگى تأثیر آشکارى بر سبک تفسیرى او نهاده است.
در کتاب هاى دیگرى نیز کم و بیش شرح احوال ابوالفتوح رازى مسطور است که در پایان این مقاله نام آنها ذکر مى شود و اغلب مندرجات آن کتاب ها مأخوذ از چند کتابى است که ذکر گردید و متضمن هیچ مطلب تازه اى نیست.
در کتاب مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل حاج میرزا حسین نورى متوفاى 1320ق ترجمه حال مفصلى از ابوالفتوح رازى و تفسیر و تألیفات دیگر او آمده است و حکایتى را مرحوم محدث نورى از ریاض العلما و از شرح شهاب خود مؤلف روایت کرده; چون تا درجه اى تازگى دارد ما آن حکایت را با توضیحى از ریاض العلماء نقل مى کنیم:
شیخ ابوالفتوح رازى در شرح شهاب در شرح حدیث نبوى (اِنَّ الله لیُؤیِّدُ هذا الدین بالرّجلِ الفاجر) پس از ذکر احوال مؤلفة قلوبهم گوید: براى من نیز نظیر همین وقایع روى داده و اجمال آن که من در ایام جوانى در خان معروف به خان30 علاّن در رى (احتمالاً این خان منسوب به علاّن کلینى باشد) مجلس وعظ و تذکیر مرتب همى داشتم و مرا در نزد عامه قبولى عظیم بودى, چنان افتاد که جمعى از یاران من بر من رشک بردند و در نزد والى شهر از من سعایت نمودند. والى مرا از گفتن مجلس منع فرمود و مرا همسایه اى بود از اعوان سلطان و آن موقع یکى از ایام عید بود و آن همسایه به عادت امثال خود عزم داشت که به شرب مشغول گردد. چون این حکایت بشنید عزم خود را ترک داده به نزد والى شد و او را از حسد یاران بر من و دروغ بستن ایشان درباره من بیاگاهانید و سپس خود شخصاً آمده مرا از خانه بیرون آورد و به منبر برد و تا آخر مجلسِ وعظ در پاى منبر بنشست. پس من به مردم گفتم این است معناى آنچه پیامبر(ص) فرموده که خداوند این دین را به مرد فاجر, توانایى دهد.31
چنین معلوم مى شود که منابر و مجالس او بسیار عالى برگزار مى شده که در نزد مردمان مورد قبول بوده است, چنان که بعضى ها به او رشک مى برده اند و به دلیل سعایت حاسدان مدتى از وعظ محروم گردید و از طرفى بر حسب ظاهر شاید براى ما تا اندازه اى غریب به نظر آید که ابوالفتوح جزاى نیکى و احسان آن مرد و شفاعت وى را در نزد والى بدین طریق جواب داده, علناً او را بر منبر فاجر خوانده و یکى از مصادیق حدیث مذکور (اِنّ الله لیؤید هذا الدین بالرجل الفاجر) قرار داده, ولى چون خصوصیات این واقعه براى ما معلوم نیست بدون شک باید فرض نمود که مؤلف را قطعاً عذرى شرعى در این گونه رفتار بوده, مثلاً شاید آن مرد متجاهر به فسق بوده یا شاید از نکوهیدن علنى او احتمال ترک افعال ناستوده وى مى داده و نحو ذلک از معاذیر شرعیه.32
اسامى عده اى از مشاهیر خاندان ابوالفتوح
خاندان ابوالفتوح, همگى, اهل علم و فضل و از علماى امامیه و فقهایى بوده اند که هر یک دانشمندان متعددى پرورده اند و ریاض العلما از آنان به عنوان سلسله اى معروف از علماى امامیه ـ که هر یک تألیفات متعدد داشته اند ـ یاد کرده است.
اگرچه از پدر ابوالفتوح در الفهرست منتجب الدین به طور مستقل نام برده نشده است, لیکن از آن جا که ابوالفتوح از وى بهره علمى برده, مى توان گفت که از زمره علما و دانشمندان بوده است.
جدّ ابوالفتوح, ابوسعید محمد بن احمد که منتجب الدین از وى با عنوان الشیخ المفید نام برده است محدثى چیره دست بوده و تألیفاتى داشته است, از این قرار: الروضة الزهراء فى مناقب فاطمة الزهراء(س),33 الفرق بین المقامین و تشبیه على(ع) بذى القرنین,34 الاربعین عن الاربعین فى فضائل امیرالمؤمنین(ع),35 المولى,36 التفهیم فى بیان التقسیم,37 الرسالة الواضحة فى بطلان دعوى الناصبة و ما لابدّ من معرفته.38
از دیگر خاندان ابوالفتوح ابوبکر احمد بن حسین بن احمد است که با نسبت نیشابورى خزاعى خوانده مى شد. اقامت آنان در رى گویا در زمان همین ابوبکر احمد آغاز شده. وى شاگرد سید مرتضى (متوفى436) و سید رضى (متوفى406) و شیخ طوسى (متوفى460) بود و از آثارش الامالى39 در چهار مجلد, عیون الاحادیث,40 الروضة در فقه,41 السنن,42 المفتاح در اصول43 و المناسک44 را برشمرده اند.
برادر این ابوبکر نیز در شمار عالمان بود و محسن نام داشت. منتجب الدین در احوال وى گفته: شیخ عادل محسن بن الحسین بن احمد نیشابورى خزاعى ثقه و حافظ و واعظ بوده و از آثارش الامالى,45 السیر,46 اعجاز القران47 و کتاب بیان من کنت مولاه48 را برشمرده است.
دیگر عموى پدر ابوالفتوح, ابومحمد عبدالرحمن بن احمد, مفید نیشابورى است که از محدثان بلند پایه امامیه در عصر خود بوده و نزد اهل سنت نیز فردى شناخته شده است و احادیث را از مؤلف و مخالف سماع نموده است.
در صفحه 26 مقدمه روض الجنان, یاحقى و ناصح مطالبى را از کتاب لسان المیزان ابن حجر نقل مى کنند که ما به اختصار آن را مى آوریم: یحیى ابن ابى طى گوید وى (عبدالرحمن بن احمد) یکى از داناترین و بصیرترین مردم بود به حدیث و رجال آن و گویند در مجلس او بیش از سه هزار دوات مى بود (یعنى بیش از سه هزار نفر در مجلس درس او حاضر مى شدند). هم او گوید: هیچ حدیثى از او نپرسیدندى, الاّ آن که صحیح آن را از سقیم آن بازشناختى و پیوسته گفتى صد هزار حدیث از حفظ دارم و نیز گفتى اگر مرا اقتدار بودى هر آینه پنجاه هزار حدیث که مردم بدان عمل (مى)نمایند, ولى آنها را اصلى و صحتى نیست بیفکندمى (ابوالفتوح رازى مکرر در تفسیرش از او نام برده و از تألیفاتش مطالبى نقل کرده است).
وى از شاگردان سید مرتضى, شیخ طوسى, سلاّر دیلمى, ابن برّاج متوفى 481 و کراجکى و از علما و دانشمندان نامدار امامیه بوده و در حدیث تألیفاتى معتبر چون سفینة النجاة,49 العلویات,50 الرضویات51(یا مناقب الرضا), الامالى52 و عیون الاخبار53 داشته است.54
از شاگردان برجسته ابوالفتوح باید از منتجب الدین رازى و ابن شهرآشوب نام برد. منتجب الدین دو اثر استادش با عنوان هاى روض الجنان و روح الاحباب را نزد خود وى خواند (فهرست منتجب الدین, با تحقیق محدث ارموى, ص48) و ابن شهرآشوب به کسب اجازه روایت تفسیر او (روض الجنان) نائل آمد (ابن شهرآشوب, مناقب, ج1, ص12). از میان دیگر شاگردان و راویان او مى توان اینان را نام برد: ابوطالب نصیرالدین عبدالله بن حمزه طوسى صفى الدین ابومحمد حسن بن ابى بکر بن سیار الحیروى(؟), عمادالدین ابوالفرج على فرزند قطب الدین سعید بن هبةالله راوندى و شریف شرفشاه بن محمد بن حسین بن زیاره افطسى.
از فرزندان ابوالفتوح دو تن در شمار عالمان بودند: یکى صدرالدین على55 که منتجب الدین از وى با تعبیر (فقیه دین) یاد کرده و دیگرى تاج الدین ابوجعفر محمد56 که از او با عنوان (فاضل ورع) یاد کرده است. تاج الدین خود نزد پدر شاگردى کرده است.
سال 552ق آخرین تاریخى است که درباره زندگى ابوالفتوح از آن آگاهى داریم و آن از متن اجازه اى به دست مى آید که براى روایت روض الجنان به شاگرد خود داده بوده است که متن عربى آن گذشت.
در خاتمه عنوان کتاب هایى که شرح احوال ابوالفتوح رازى را آورده یا به مناسبتى نام او را ذکر نموده است مى آوریم, امید است محققین را سودمند افتد:
تفسیر ابوالفتوح رازى, ج5, ص148 و ج17, ص354 (چاپ جدید) و ج5, ص615 ـ 656 (چاپ اول); فهرست منتجب الدین, ص8 و33 و45 و48 و60 و195 و صفحاتى دیگر; مناقب ابن شهرآشوب, ج10, ص9ـ12; معالم العلماء, ص141; نزهة القلوب, ص54; حدیقة الشیعة, ص336; النقض, ج1, ص51 و تعلیقات, ج1, ص165 و633; تفسیر گازر (جلاء الاذهان و جلاء الاحزان), مقدمه, ص64; التدوین فى اخبار قزوین, ج2, ص293; حدائق الحقائق کیدرى, ج3, ص1233; مجالس المؤمنین, ج1, ص489 به بعد; بحارالانوار, ج1, ص10 و ج16 و25, ص مقدمه و ج48, ص313 و ج103, ص220 و 245 و 279; مستدرک الوسائل, ج3, ص325ـ 365 و 487ـ489; نقد الرجال تفرشى, ج2, ص108ـ109 و ج5, ص206; امل الآمل, ج2, ص12 و22 و34 و54 و99 و111 و142 و147 و152 و228 و240; ریاض العلماء, ج2, ص156ـ163; تعلیقة امل الآمل, ص139 و 140; جامع الرواة, ج1, ص249; منتهى المقال, ج3, ص63 ـ64 و ج7, ص222; تعلیقه بهبهانى, ص382; بهجةالآمال, ج3, ص302; کشف الحجب والاستار, ص293 و294; روضات الجنات, ج2, ص314ـ317; تنقیح المقال, ج1, ص235; ایضاح المکنون, ج1, ص585 و594; طرائف المقال, ج1, ص117; الکنى والالقاب, ج1, ص137; هدیة الاحباب, ص33; فوائد الرضویة, ص146ـ 148; ریحانة الادب, ج7, ص226ـ229; جنة النعیم فی احوال عبدالعظیم, ص513 ـ514; تأسیس الشیعة, ص340; اعیان الشیعه, ج2, ص394 و ج6, ص124; مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى مشار, ج2, ص820; معجم المؤلفین, ج4, ص35; الجامع فى الرجال, ج1, ص621 ـ622; معجم رجال الحدیث, ج6, ص50 و ج22, ص9; سهم ایرانیان در تفسیر قرآن, ص22; فهرست الفبائى کتب خطى آستان قدس رضوى, ص287; فهرست مرعشى, ج1, ص388 و ج19, ص247 به بعد; تاریخ ادبیات در ایران صفا, ج2, ص964 و965; دائرةالمعارف تشیع, ج1, ص429 و430 و ج4, ص511 ـ513; سبک شناسى بهار, ج2, ص391; دانشنامه ایران و اسلام, ج7, ص974ـ 975; هزار سال تفسیر فارسى ناصرى, ص402 و403; گنجینه سخن, ج2, ص221; طبقات مفسران شیعه شفیعى, ص99ـ101; الذریعه, ج4, ص97 و ج7, ص20 و ج11, ص261 و274 و275 و ج25, ص296; طبقات اعلام الشیعة, (قرن السادس), ص79ـ80; مجله یادگار, 2/6/25; نامه آستان قدس, 5/44, 51 (1340ش); مجموعه خطابه هاى نخستین کنگره تحقیقات ایرانى; ج2, ص100ـ125; مجموعه سخنرانى هاى دومین کنگره تحقیقات ایرانى, ج1, ص36ـ56; تحقیق در تفسیر ابوالفتوح رازى, 3جلد, دانشگاه تهران, 134
6ش; مکتب اسلام, (مفاخر اسلام) از على دوانى, سال 1337, 11/38ـ 45; مشکوة, نشریه آستان قدس رضوى, 3/160ـ187 (1362ش) و 6/9ـ 25 (1363ش) و 28/16ـ 25, 126ـ142 (1369ش); مجله مهر, 4/10/976ـ979; مقالات قزوینى, ج1, ص8 ـ62; فهرست کتابخانه مدرسه فیضیه قم, ج1, ص56 پ; فهرست کتابخانه آیت الله العظمى گلپایگانى(ره), ج1, ص384 (نقل از ریاض الجنة, ج2, ص459ـ461).
پی نوشت ها:
1. آل عمران(2) آیه164.
2. روض الجنان و روح الجنان, ج5, ص148.
3. فتح(48) آیه24.
4. ریاض الجنه, ج2, ص458.
5. ترجمه ریاض العلماء, ج2, ص173.
6. مقدمه تفسیر ابوالفتوح, تصحیح دکتر یاحقى و دکتر ناصح, ج1, ص60.
7. تفسیر ابوالفتوح رازى با نام روض الجنان و روح الجنان, نخستین بارد ر زمان مظفرالدین شاه قاجار در 1323ق به کوشش ملک الشعراى صبورى و ملا داود ملاباشى مورد تحقیق قرار گرفت و در انتها به کوشش ملا داود ملاباشى در دو جلد منتشر شد. سپس به دستور على اصغر حکمت و همت نصرالله تقوى در 1313ـ 1315ش سه جلد دیگر آن نیز منتشر گردید, با مؤخره اى از محمد قزوینى. از روى همین چاپ با تصحیحى جدید و حواشى مهدى الهى قمشه اى در 1320ـ1322ش انتشار دیگرى صورت گرفت و بار دیگر با تصحیح و حواشى مرحوم میرزا ابوالحسن شعرانى در 1382ق زیور چاپ یافت (و پس از آن به صورت افست بارها چاپ شد). وجه مشترک این چاپ ها آن است که از روى نسخه واحد صورت گرفته و تقریباً با هیچ نسخه اى مقابله نشده است و از سال 1365ش چاپ تحقیقى دیگر بر مبناى تقسیم خود رازى در بیست جلد به کوشش دکتر یاحقى و دکتر ناصح براساس چندین نسخه خطى با در نظر گرفتن شیوه هاى علمى تصحیح در مشهد آغاز شد و آخرین جلد آن در سال 1375ش انتشار یافته است.
در این چاپ متأسفانه مصححان ضبط و قرائت آیات قرآنى را از صورت اصلى خود در تفسیر تغییر داده و بر قرائت حفص از عاصم انطباق داده اند که ناگزیر تفاوت هایى را بین معانى آیات با متن پیش آورده است (دائره المعارف بزرگ اسلامى, ج6, ص113).
8.تعسف: بیراهه رفتن, بدون تأمل به کارى پرداختن.
9. دو سه دهه آغاز سده ششم ق را باید (عصر تفسیرنویسى) بنامیم, زیرا در این دو سه دهه به فاصله کمتر از سى سال دست کم چهار تفسیر بزرگ و پرآوازه قرآن مجید که در همه دوره ها تا روزگار ما اعتبار و جایگاه خاصى داشته اند تألیف شده است; از این چهار تفسیر دو تا به پارسى و دو تا به عربى است و از هر یک از آن دو, یکى بر مشرب تشیع و دیگرى بر مذاق تسنّن. آن چهار تفسیر به ترتیب قدمت عبارتند از: کشف الاسرار و عدّة الابرار به فارسى از ابوالفضل رشیدالدین میبدى بر مشرب تسنّن که تألیف آن براساس تفسیر عرفانى خواجه عبدالله انصارى در سال 520ق صورت گرفته است.
تفسیر روض الجنان و روح الجنان یعنى کتاب مورد بحث, تألیف یافته میان سال هاى 510 تا 533 یا چند سال بعد بر مشرب فقه شیعه.
الکشاف عن حقایق التنزیل معروف به تفسیر (کشّاف) از علامه جارالله زمخشرى خوارزمى بر مذاق تسنن که در سال 528ق در مکه معظمه به عربى تألیف یافته است.
و مجمع البیان فى تفسیر القرآن از ابوعلى فضل بن حسن طبرسى ملقّب به امین الدین و امین الاسلام مفسر و دانشمند معروف شیعى, که در سال 548 به عربى تألیف شده است.
نکته درخور توجه آن که این چهار مفسر بزرگ در زمان و مکان هایى نه چندان دور, هریک جداگانه و به طور مستقل ضرورت تألیف تفسیرى را احساس مى کنند و بى آن که ظاهراً از کار یکدیگر مطلع باشند, به دلیل آن که هیچ کدام از کتاب دیگرى نامى به میان نیاورده اند (مقدمه تفسیر دکتر یاحقى ـ دکتر ناصح, ص62 و63).
10. انتحال: سخن یا شعر کسى را به خود نسبت دادن.
11. ریاض الجنة, ج2, ص458.
12. نسخه خطى کتابخانه آیت الله العظمى گلپایگانى کد 128/6.
13.رَوض و رَوح هر دو به فتح (راء) است و جِنان اول به کسر جیم است جمع جنّت یعنى باغ و جَنان دوم به فتح جیم است به معناى قلب و رَوح الجَنان یعنى گشایش قلب.
14.این دو کلمه یعنى روح الجنان قطعاً از نسخه مطبوعه فهرست منتجب الدین از قلم افتاده چه عین همین دو کلمه در امل الآمل شیخ حر عاملى به نقل از همین فهرست منتجب الدین صریحاً واضحاً موجود است و امل الآمل چنان که گفتیم عین عبارت فهرست منتجب الدین را بدون تصرف نقل مى کند, رجوع شود به: امل الآمل, ج2, ص99 و100 (چاپ نجف, 1385).
15. یکى از این دو روح و ظاهراً اولى به فتح (راء) است و دیگرى به ضمّ آن و مقصود از (شهاب) کتاب شهاب الاخبار محمد بن سلامه قضاعى است.
16. نسخه خطى کتابخانه آیت الله العظمى گلپایگانى کد 128/6.
17. ابن شهرآشوب با این که وى از شاگردان ابوالفتوح است کنیه او را نام او پنداشته یا ممکن است کنیه اش به اندازه اى شهرت داشته که نام او را تحت الشعاع خویش قرار داده است.
18. بدون شبهه (روح) تصحیف (روض) است به قرینه تصریح جمیع مآخذ و نیز به قرینه تصریح خود ابن شهرآشوب در کتاب دیگر خود مناقب که همه بدون استثنا نام این تفسیر را (روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن) ضبط کرده اند.
19. معالم العلماء, ص141 (طبع نجف).
20. مناقب ابن شهرآشوب, ج1, ص9 (طبع تهران).
21. الذریعه, ج24, ص121.
22. نزهة القلوب, ص144 (طبع1311).
23. حدیقة الشیعه, ص604 (علمیه اسلامیه, تهران).
24. مابین علماى شیعه دو نفر معروف به ابن حمزه بوده اند: یکى عمادالدین ابوجعفر محمد بن على بن حمزة بن محمد بن على طوسى صاحب کتاب الوسیلة در فقه از علماى اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم (رجوع شود به روضات الجنات, ص594 ـ 598) و دیگر نصیرالدین ابوطالب عبدالله بن حمزة ابن عبدالله بن الحسن بن على طوسى استاد شیخ قطب الدین کیدرى و از جمله روایت از ابوالفتوح رازى صاحب ترجمه. وى از رجال اواسط الى اواخر قرن ششم بوده است (رجوع شود به فهرست منتجب الدین, ص9 و روضات الجنات, ص390ـ391) و مراد از ابن حمزة در متن این دومى است چه صریحاً در روضات به نقل از ریاض العلماء یکى از دو کتاب مذکور در متن را یعنى ایجاز المطالب فى ابراز المذاهب را به او نسبت داده است و نیز تصریح کرده که وى از جمله روایت از ابوالفتوح رازى بوده است (مقدمه تفسیر ابوالفتوح, تصحیح یاحقى و ناصح, ص32).
25. چُنبُلان به ضم جیم فارسى و سکون نون و ضم باء موحده ولى تلفظ عامه به فتح آن است و نیز لام و الف و نون محله معروفى است از محلات اصفهان که از قدیم الایام نیز به همین اسم معروف بوده و ذکر آن در کتب تواریخ و مسالک و ممالک و غیره به هیأت چُنبُلان و سُنبُلان و شُنبٌلان مکرر آمده است; رجوع شود به: فروخى, محاسن اصفهان ما, ص81 و انساب سمعانى, ص312 در نسبت (سُنبلانى) و معجم البلدان, ج3, ص156 در (سُنبلان) و روضات الجنات, ص358 و هو تم شیندلر, عراق عجم شرقى, ص121, به نقل از مقدمه تفسیر ابوالفتوح, تصحیح یاحقى و دکتر ناصح, ص32.
26. از سیاق عبارت متن واضح است که مقصود زیارت قبر ابوالفتوح عجلى است نه زیارت خود او در حال حیات او و چون وفات ابوالفتوح عجلى (اسعد بن محمود) در سنه ششصد بوده است معلوم مى شود که ورود ابن حمزه به اصفهان بعد از این تاریخ یا منتهى در همان سال بوده است و در ضمن معلوم مى شود که وفات ابوالفتوح رازى مدتى که مقدار آن ولو به وجه تقریب معلوم نیست قبل از وفات ابوالفتوح عجلى یعنى قبل از سنه ششصد بوده است (مقدمه تفسیر ابوالفتوح, تصحیح یاحقى و ناصحى, ص33).
27. حدیقة الشیعه, ص604.
28. ریاض العلماء, ج2, ص157 (طبع خیام, قم, 1401ق).
29. رجوع کنید به مقدمه تفسیر ابوالفتوح, تصحیح یاحقى و ناصح, ص34 به بعد.
30. خان: به معنى سرا, کاروانسرا, محل فرود آمدن مسافرین.
31. ترجمه ریاض العلماء, ج2, ص177.
32. مقدمه تفسیر ابوالفتوح, تصحیح یاحقى و ناصح, ص43.
33. الذریعه, ج11, ص294; تفسیر ابوالفتوح شعرانى, ج3, ص37; فهرست منتجب الدین, تحقیق ارموى, ص102.
34. الذریعه, ج16, ص177.
35. همان, ج1, ص432.
36. همان, ج23, ص278.
37. معالم العلماء, ص116 (چاپ نجف).
38. معالم العلماء, ص116; الذریعه, ج11, ص229.
39. الذریعه, ج2, ص307.
40. همان, ج15, ص375.
41. همان, ج11, ص281.
42. همان, ج12, ص237.
43. همان, ج21, ص313.
44. همان, ج22, ص254.
45. همان, ج2, ص313.
46. همان, ج12, ص276.
47. همان, ج2, ص232.
48. همان, ج3, ص184.
49. همان, ج12, ص199.
50. همان, ج15, ص327 و328.
51. همان, ج11, ص240.
52. همان, ج2, ص311.
53. همان, ج15, ص375.
54. فهرست منتجب الدین, با تحقیق ارموى, ص75.
55. همان, ص85.
56. همان, ص113.