پژوهشنامه علوم سیاسی
پژوهشنامه علوم سیاسی سال پانزدهم تابستان 1399 شماره 3 (پیاپی 59) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
در پی تحولات اجتماعی در آستانه قرن بیستم میلادی، جنبش های زنان در بسیاری از کشورهای جهان شکل گرفتند. با رشد روزافزون تمایلات ملی گرایانه در کشورهای درحال توسعه، در ایران، هم زمان با جنبش مشروطیت و در مصر، همزمان با تلاش ها برای استقلال کشور، زنان به تکاپو افتادند تا به کسب بخشی از حقوق اجتماعی خود نائل آیند. طی سال های 1285 تا 1342 ه.ش، رواج اندیشه های نوگرایانه و ناسیونالیستی، سهم عمده ای در جنبش های این جوامع داشت. این پژوهش، مطالعه ای تطبیقی بین ملی گرایی و جنبش زنان در ایران و مصر است و جهت گردآوری اطلاعات از منابع کتابخانه ای و مطالعاتی و از روش تحقیقی- توصیفی و مطالعات تطبیقی (Comparative) به منظور تحلیل داده ها استفاده شده است و در صدد است تا به این پرسش اساسی پاسخ دهد که فعالیت های ملی گرایانه در این دو کشور، به چه میزان بر پیدایش و روند جنبش زنان تأثیر گذاشته است، شباهت ها و تفاوت های جنبش های زنان در این دو کشور در بازه زمانی مشخص چیست؟ یافته های تحقیق نشان می دهد در هیچ یک از این کشورها جنبش زنان به صورت یک پدیده اجتماعی مستقل و دارای ایدئولوژی تعریف شده توسط زنان عمل نکرده بلکه کاملاً وابسته به پویش سیاسی و اجتماعی غالب جامعه و در حاشیه جریان های سیاسی موجود و تحت تأثیر ایدئولوژی های شرقی و غربی بوده است .در تحولات و پیشرفت های زنان در مصر و ایران نیز، درمی یابیم که مصر تقریباً در تمام دست آورد های زنان نسبت به ایران موفق تر و پیشروتر بوده است.
تعلیق مشروطیت، وضعیت استثنا؛ کامیابی رضاشاه در کسب سلطنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قانون اساسیِ مشروطه که در دوران زوال قاجار تدوین شد، به عنوان نتیجه مستقیم مشروطیت، نخستین متن حقوق اساسی در تاریخ ایران است. اما علی رغمِ مجاهدت هایِ مشروطه خواهان و عزم آنان برای ابتناء امر سیاسی بر قانون به فاصله کوتاهی مسیر قدرت یابی رضاشاه از طریق ایجاد یک وضعیت استثنائی هموار شد. وضعیت استثنا موقعیتی خلاء گونه، مبیّنِ نوعی عدمِ تعادل میان امر سیاسی و حقوق عمومی و اهرمی است که به واسطه آن دارنده حقِ انحصارِ تصمیم گیری، می تواند با کنار زدن موانع قانونی و حتی خود قانون، به تمرکز قدرت به نفع خویش اقدام کند. در چنین وضعیت خلاگونه ای رضاشاه موقعیت را برای دستیابی به قدرت مناسب یافت. او که پشتوانه ای مشروعیت ساز برای توجیه سلطنت خود نداشت، قانون اساسی را نسخ نکرد، بلکه با اعلام وفاداری خود به این قانون، کوشید با ایجاد یک وضعیت استثنایی زمینه را برای تعلیق و درنتیجه به دست گرفتن قدرت فراهم سازد. با چنین مفروضه ای پرسش این نوشتار این است: باوجود قانون اساسی مشروطه، سیرِ صعود سردار سپه به قدرت از وزارت جنگ تا پادشاهی چگونه هموار شد؟ در پاسخ به پرسش پژوهش، این فرضیه مطرح است: سردارسپه با استفاده از وضعیت اضطراریِ ایجادشده، مشروطه سازیِ قدرت سیاسی را به تعلیق کشاند و راه خود را برای رسیدن به سلطنت، سیطره بر حیات سیاسیِ شهروندان و انقیاد آنان هموار کرد. روش این پژوهش، تاریخی – تبینی و داده های آن از طریق مطالعات کتابخانه ای – اسنادی گردآوری شده است و در چارچوب نظریه وضعیت استثنایی آگامبن بررسی و تحلیل شده اند.
چگونگی رابطه خود / دیگری در ایران سده اخیر: با کاربست الگوی باختین و رهیافت شانتال موف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده یکی از مهمترین مسائلی که ذهن روشنفکران و اندیشمندان ایرانی را از سال ها پیش از مشروطه تاکنون به خود مشغول ساخته است، مواجهه "ما" با "دیگری" می باشد. مقاله حاضر، در پی طرح این مسئله است که مبحث "خود جمعی" یا درک بودن ما "درکنار" یا "در برابر" دیگری"، از نظرگاه میخائیل باختین چگونه صورت بندی می شود؟ بدین منظور، برای فهم و تفسیر کیفیات رابطه خود با دیگری، تلاش داریم با کالبدشکافی گزاره های مندرج در اندیشه باختین و با استعانت از رهیافت شانتال موف در خصوص امر سیاسی، این فرضیه را مورد آزمون قرار دهیم که علی رغم تلاش هایی که اندیشمندان و رجال سیاسی این دوران در خصوص فهم و شناخت غیر" (به مثابه تجدد) طی دوران معاصر داشته اند، نوع مواجهه "ما" با "دیگری" در خصوص مبحث هویت و گفتمان توسعه ، در نهایت منجر به تقویت گفتمانی مونولوگ -تخاصمی از سوی حاکمیت ها گردیده و گفتگومندی(دیالوگ) با "غیر"در برخی دوره ها به صورت بسیارضعیف و شکننده تحقق یافته است. به نظر می رسد مفهوم دیالوجیسم باختینی همراه با زبان سیاسی موف، قابلیت توضیح و استفاده برای انسداد گفت و گو در جامعه امروز ایران را در خصوص سویه های این رویارویی دارند.
گذار پارادایمی، بازآفرینی امر سیاسی و فهم گذارهای پیش روی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جهان امروز دستخوش دگرگونی های بنیادین است؛ دگرگونی هایی که ناظر بر گذار پارادایمی است. این وضعیت نوپدید با دو پرسش کانونی همراه است: نخست آنکه ویژگی های این گذار چیست؟ و دیگر آنکه تاثیر آن بر ایران امروز را چگونه میتوان تبیین کرد؟ به طور کلی گذار پارادایمی ناظر بر دگرگونی در صورت بندی روابط اجتماعی از یکسو و پیدایی جنبش های اجتماعی جدید از دیگرسو است. گذاری که با شکل دادن به نوع جدیدی از سوژه یعنی «سوژه شخصی» بسترساز بازآفرینی امر سیاسی شده است. اشکال مختلف بازآفرینی امر سیاسی را میتوان در مفاهیمی مانند «سیاست هویت»، «سیاست زندگی» و «فروسیاست» مشاهده کرد. تحول در فرایندهای دموکراسی سازی یکی از مهمترین جلوه های بازآفرینی امر سیاسی است. پژوهش حاضر با استفاده از روش پارادایمی میکوشد تا با بررسی تحول در صورت بندی اجتماعی و تغییر مناسبات حاکم بر جامعه مدنی بایستگی بازآفرینی امر سیاسی را نشان دهد و از خلال آن تبیینی جامعه شناختی از شرایط ایران ارائه کند. در ایران امروز می توان به روشنی دگرگونی در صورت بندی روابط اجتماعی را مشاهده کرد که با تغییر در نگرش ها، ارزشها و کنشهای نسل جدید ارتباطی مستقیم دارد. همچنین شاهد تضعیف نقش ایدئولوژی ها هستیم که با کانونی شدن مفهوم سیاست زندگی بسترساز بازآفرینی امر سیاسی شده است.
پزشکی و قدرت از عهد ناصری تا دوره رضاخان؛ تبارشناسی سوژه ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی شاهد روند تغییر حکمرانی در ایران هستیم. ساحت چندگانه نیروها در این دوره پدید می آیند که در این چندگانگی دانش مدرن سهم بسزایی دارد. در واقع بخش مهمی از این تغییر به ورود دانش جدید پزشکی و روانپزشکی بر می گردد. دانش جایگاهی در منازعه قدرت می یابد. در بافت اجتماعی نیز دو شکل عام و خاص(سوژه ساز) همبستر این قدرت شده و بر تغییر ساحت روان آن تأثیرگذار است. این مقاله با هدف آشکارسازی بخشی از این منازعه با تکیه بر ورود دانش پزشکی نگاشته شده است. چگونگی اثرگذاری، جریان سازی و در نهایت تغییر در روند جامعه و سوژه ایرانی بگونه ای است که بخشی از قدرت تن به ماهیت این دانش ها می دهد و یا آن را به چالش می کشد. لذا بخش قابل توجهی از حکمرانی برخلاف دوره های پیشین تحت تأثیر این دانش ها به عرصه ای جدید پا می نهد که بر ماهیت گفتمانی موجود در ایران شکل می دهد. روند ادراکی این تغییر بدین صورت پیش می رود که ماهیت ثابت، سنتی و دیرین حکمرانی سوژه نسبتاً یکدست پیشین وارد شکل جدیدی از ذهنیت و تصور از خود می شود. از یک طرف مناسبات میان فرد و دانش های نوین موجب نوعی از تکنیک های خود می شود و از طرفی دیگر بدن اجتماعی به مثابه استعاره ای کلی ظهور می کند. نگاهی تبارشناسانه بر شکل روشی این متن حاکم است.
بررسی رابطه توسعه اجتماعی و فرهنگ سیاسی در جامعه ایران؛ مطالعه موردی شهروندان شهر رشت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که توسعه اجتماعی چه تأثیری بر فرهنگ سیاسی ایران می گذارد؟ در پاسخ به این پرسش از نظریه تحول تاریخی توسعه آدریان لفت ویچ استفاده شده و برای سنجش دو متغیر اصلی از نظریه فرهنگ سیاسی گابریل آلموند و شاخص های توسعه اجتماعی (ISS) استفاده شده است. روش پژوهش کمی است و از ابزار پرسشنامه برای گردآوری داده های پژوهش شده است. جامعه آماری شهروندان مناطق پنج گانه شهر رشت است. نتایج تحقیق موید این فرضیه اصلی پژوهش است که با افزایش میزان شاخص های توسعه اجتماعی بر میزان فرهنگ سیاسی مشارکتی افزوده می شود. فرهنگ سیاسی ۶۳.۳ درصد مردم رشت از نوع اطاعتی است و میزان توسعه یافتگی اجتماعی در مردم شهر رشت با انحراف معیار ۴۶/۰ کمتر از میزان متوسط است. این میزان در منطقه دو بیشتر و در منطقه چهار کمتر از سایر مناطق است. هم چنین تفاوت معناداری بین مردم مناطق مختلف شهر رشت از حیث توسعه اجتماعی وجود دارد که نمایانگر تأیید فرضیه های فرعی پژوهش است.
پی جویی آینده در گذشته و بازنمایی امر نوستالژیک در ایران معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوستالژی یا «حسرت گذشته» مفهومی محوری در مباحث هویتی و سیاسی معاصر است. فهم نوستالژی و ابعاد و زوایای آن در نظریه های روان شناختی، فرهنگی و اجتماعی، بیانگر وضعیت یأس و از خودبیگانگی بنیادین و از جاکندگی زمانی- مکانی، پدیدار شدن نوعی حرمان و دلتنگی و اشتیاق فزاینده به گذشته و محور قرار دادن نگرشی «گذشته گرا» است. نمادینه و آیینی کردن میراث گذشتگان، مکاشفه در گذشته و اعقاب دور و دنیایی پالوده و خالی از تعارض، مصادره حال و آینده به نفع گذشته، اعاده گذشته ای از دست رفته، پی جویی آینده در گذشته ای آرمانی، اکتشاف گذشته طلایی ملت و آینده شناسی به معنای رجعت به گذشته ای فراواقعی از مشخصه های هویتی- سیاسی نوستالژی است. ضرورت بحث درباره نوستالژی در این است که تفکر نوستالژیک در میان بخشی از ما ایرانیان به عنوان یک مکانیسم دفاع روانی برای بیرون راندن مضامین عاطفی ناخوشایند و به صورت وجهی ناخودآگاه جهت تخفیف و تعارض و اضطراب ناشی از جاکندگی زمانی و مکانی ریشه دوانیده است. از این رو، به بحث درباره چرایی پناه بردن به گذشته و ایده های نوستالژیک با تلاش برای اعاده گذشته ای از دست رفته پرداخته می شود. پرسش اصلی این است که ماهیت و کارکردهای نوستالژی چیست و در ایران معاصر چگونه بازتولید شده است؟ فرضیه مقاله این است که نوستالژی بیش از هر چیز «متضمن نفی» و «انقلابی علیه الگوها و رویه های موجود» است که با توسل به آن تلاش می کنند با طفره روی از مشکلات موجود، به دامن گذشته بیاویزند و از طریق همدلی با میراث آن التیام یابند.