آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۳

چکیده

انقلاب مشروطه، تجدیدنظر جامعه (به عنوان مشروعیت دهنده) در مبانی مشروعیت رژیم استبدادی قاجار است؛ بحران مشروعیت در رژیم استبدادی قاجار، تغییر را در قالب بازسازی نظم جدید الزامی ساخت. ازاین منظر، انقلاب مشروطه کوششی بود برای تأسیس نوعی نظم مشروع که بتواند بر تناقضات بنیادین وضعیت وجودی انسان، تعارض میان «نظم» و «آزادی» فائق آید و از این طریق کالایِ «نظم سیاسی مشروع» را برای تداوم زیستِ اجتماعیِ مسالمت آمیز فارغ از وحشت عمومی تضمین نماید. بااین وجود، مشروطیت خود قربانی این تضاد بنیادین گردید و هرگز نتوانست میان نظم و آزادی توازن و تعادلی نهادین برقرار نماید. در پژوهش حاضر داده ها به صورت کتابخانه ای – اسنادی گردآوری و با استفاده از روش جامعه شناسی تاریخی، توصیف و با بهره گیری از «نظریه تعارض منافع و ارزش ها» تحلیل شده است. در این راستا، پژوهش حاضر، درصدد پاسخگویی به این سؤال است که چرا در دوران مشروطیت، دموکراسی و ثبات سیاسی به جای سازواری، در یک رابطه منفی و متعارضی قرار گرفته اند؟ فرضیه پژوهش مبتنی بر این ایده است که نهادهای سیاسی جدید (نظیر قانون اساسی، مجلس و احزاب) از کارآمدی لازم برای مدیریت منازعه میان سه چشم انداز مشروطه خواهان، چشم انداز سلطنت طلبان و چشم انداز شریعت طلبان برخوردار نبوده است و به تبع آن منازعه میان چشم اندازهای متعارض در خارج از چهارچوب های نهادی قانونی ادامه یافت و در سایه فقدان نهادهای سیاسی قدرتمند که از قابلیت حل منازعه و مدیریت تعارض منافع و ارزش ها میان چشم اندازهای متعارض برخوردار باشند، بی-ثباتی سیاسی در این دوران بر کشور حاکم و زمینه ساز بازتولید اقتدارگرایی شد.

Dialectic of democracy and state building in Iran's constitutional era

The crisis of legitimacy in the authoritarian regime necessitated the crisis of change in the form of the reconstruction of the new order. Thus, the Constitutional Revolution was an attempt to establish a kind of legitimate order that could overcome the fundamental contradictions of the human condition, the conflict between "order" and "freedom." In this way, it guarantees the commodity of "legitimate political order" for the continuation of a peaceful social life free from public terror. Nevertheless, constitutionalism itself fell victim to this fundamental contradiction and was never able to strike an institutional balance between order and freedom. In this regard, the present study seeks to answer the question why in the era of constitutionalism, democracy and political stability are in a negative and conflicting relationship instead of adaptation? The hypothesis of the research is based on the idea that new political institutions (such as the constitution, parliament and parties) have the necessary efficiency to manage the conflict between the three perspectives of constitutionalists, the perspective of monarchists and the perspective of religious. and as a result, the conflict between the conflicting perspectives continued outside the institutional-legal frameworks and in the shadow of the lack of powerful political institutions that have the ability to resolve the conflict and manage the conflict of interests and values between the conflicting perspectives. During this period, political instability ruled the country and became the basis for the reproduction of authoritarianism.

تبلیغات