آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


کتاب علوم القرآن مجموعه اى از دروس است که دانشکده اصول الدین بغداد در ابتدا کار تألیف آن را به شهید سید محمدباقر صدر و تدریس آن را به استاد علوم قرآنى دانشکده, شهید سید محمدباقر حکیم سپرد. پاره اى از این دروس را شهید صدر نگاشته, شهید حکیم به تکمیل آن همت گمارد و مجله دانشکده اصول الدین, رسالةالاسلام, آن را در شماره هاى پى درپى چاپ کرد و بدین سان اولین چاپِ کتاب بیرون آمد. از آنجا که تجدیدنظرها و ملاحظات مرحوم حکیم به این چاپ راه پیدا نکرده بود و از سوى دیگر نمونه هاى چاپى پیش از انتشار به ملاحظه نویسنده نرسیده بود, چاپ مذکور پر از اشتباه, جاافتادگى و خطاهاى فنى بود. پس از این, مجمع علمى اسلامى در قالب یک کتاب به چاپ دوباره این مجموعه دروس اقدام کرد و مقالات موجود در مجله رسالةالاسلام را با پس و پیش کردن تعدادى از دروس و موضوعات و افزودن فهرست آیات, احادیث و اعلام به زیور طبع آراست. اما به دلیل عدم نظارت مرحوم حکیم و اوضاع و شرایط خاصى که ایشان در آن به سر مى بردند چاپ دوم کتاب نیز ناقص از کار درآمد. پس از مدتى مسئولان مجمع الفکر الاسلامى چاپ دوباره کتاب را خواهان شدند. مرحوم حکیم نیز ضمن تجدیدنظر در آن, موضوعات و مسائل مهمى چون نزول قرآن به زبان عربى, هدف از نزول قرآن, تفسیر به رأى, مرجعیت فکرى اهل بیت, تفسیر در مکتب اهل بیت, قصص قرآن و… را به آن افزود. حجم این موضوعات معادل یک سوم حجم اولیه کتاب بود و افزون بر این مباحث به کتاب سامانى دوباره داده شد تا با سرفصل هاى دروس حوزه علمیه و دانشگاه هاى اسلامى هماهنگى داشته باشد. همچنین مرحوم حکیم تا جایى که توانست دست نویس هاى شهید صدر را دست نخورده باقى گذاشت و در آغاز هر بحث که به دست مرحوم صدر نگاشته شده, در پاورقى اشاره کرده که این مطالب نگارشِ شهید صدر است.
پس از شهادت مرحوم حکیم, مجمع جهانى اهل بیت با همکارى مجمع الفکر الاسلامى به چاپ سوم کتاب پرداخت. افزون بر این, کتاب را استاد محمدعلى لسانى فشارکى به فارسى برگردانده و از سوى انتشارات کتاب مبین به چاپ رسیده است.
کتاب شامل چهار بخش کلى است که عبارتند از: مباحثى در قرآن شناسى; مباحثى از علوم قرآنى; پژوهش هایى درباره تفسیر و مفسران; تفسیر موضوعى و نمونه هاى آن.
بخش اول: مباحثى در قرآن شناسى
با توجه به محتواى این بخش مى توان گفت که در حقیقت نگاهى درونى و محتوایى به قرآن دارد و تا حد امکان از بحث هاى برونى پیرامون قرآن تن زده است. این بخش از شش قسمت تشکیل یافته است: مقدمه; نزول قرآن کریم; اسباب نزول; هدف از نزول قرآن; مکى و مدنى, اصالت قرآن. توضیح هر یک در ادامه خواهد آمد.
1. مقدمه: به قرآن و نام هاى آن چون کتاب, فرقان, ذکر اشاره دارد و وجه تسمیه قرآن به هریک از این اسامى را معین مى کند. به باور نگارنده انتخاب چنین اسمایى در راستاى برنامه جامع اسلام است که براى بیان مطالب و مفاهیم خود یک شیوه جدید آورده و ترجیح داده به جاى کلمات رایج در عرف جاهلى, اصطلاحاتى سازگار با روح کلى قرآن پدید آورد و آنها را به کار ببرد. پس از این, وصف هاى قرآن مانند مجید, عزیز, على و… را با ذکر استعمال قرآنى آن و تفاوتش با اسامى قرآن, پیش دید مى نهد. بعد از بررسى قرآن و نام هاى آن به تعریف و تبیین علوم قرآنى و پیشینه آن مى پردازد. از منظر نویسنده علومِ قرآنى تمامى دانستنى ها و گفتگوهایى است که به قرآن مربوط مى شوند و تنها به لحاظ جنبه خاصى که با قرآن سروکار دارند از یکدیگر تمایز پیدا مى کنند. با توجه به این تعریف علومى چون تفسیر قرآن, آیات الاحکام, اعجاز قرآن, اسباب نزول, رسم الخط, قرائات و… را در حیطه علوم قرآنى قرار مى دهد.
پس از ارائه تعریف علوم قرآنى پیشینه چنین علومى را بررسى مى کند. نگارنده بر آن است که پس از وفات رسول اکرم و فتوحات اسلامى بر اثر فاصله با رسول خدا و آمیختگى عرب با سایر اقوام, نگرانى بر سلامت و صیانت قرآن و ضرورت تدارک ضمانت هاى لازم در ذهنِ مسلمانان آگاه شکل گرفت و به حرکت ها و فعالیت هایى انجامید که نتیجه آن علوم قرآنى بود. از این رو پایه هاى نخستین علوم قرآنى به دست صحابه و مسلمانان صدر اسلام شکل گرفت. وى از علم اعراب قرآن به عنوان یکى از اولین علوم قرآنى شکل گرفته یاد مى کند. پس از این به بحث تشویق به تدبر در قرآن کریم مى پردازد و آیات و روایاتى در باب اهمیت و لزوم تدبر و تفکر در آیات الهى را پیش دید خوانندگان مى گذارد.
2. نزول قرآن: این قسمت شامل بحث هایى درباره نزول قرآن از طریق وحى, حالات و صور وحى, دو بار نزول قرآن کریم بر پیامبر, نزول تدریجى قرآن و نزول قرآن کریم به زبان عربى است.
نخست در ذیل (نزول قرآن از طریق وحى) بحثى کلى و موجز درباره معناى لغوى و اصطلاحى وحى, مختص نبودن آن به خاتم الانبیاء ارائه مى دهد و در ادامه حالات و صور ختلف وحى را برمى رسد. نگارنده با استفاده از آیات قرآن و روایات حالات و صور گوناگون وحى را این گونه ترسیم مى کند: الف) القاى معنا از جانب خدا بر قلب و جان پیامبر; ب) سخن خدا از پس پرده با پیامبر; پ) القاى وحى الهى با وحى بر پیامبر که معناى مشهور و متبادر از وحى است.
در ادامه این بحث را پیش مى کشد که قرآن داراى دو نزول است: نزول دفعى که در آن معارف قرآن یکباره بر پیامبر نازل شده و نزول تدریجى که قرآن در طى 23سال بر پیامبر فرو فرستاده شده است و به اختصار حکمت هر یک را توضیح مى دهد. وى بر آن است آیاتى چون شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن, انا انزلناه فى لیلة القدر, انا انزلناه فى لیلة مبارکة دال بر نزول دفعى قرآن است و آیه کتاب احکمت آیاته ثم فصّلت من لدن حکیم خبیر بر دو مرحله اى بودن نزول قرآن دلالت مى کند.
در قسمت بعد نزول تدریجى قرآن را که آن را امتیاز قرآن از سایر کتب آسمانى مى داند, شرح مى دهد, حکمت هاى نهفته در آن و دلالتش بر اعجاز قرآن را بیان مى کند. نگارنده بر آن است که با وجود وقایع, حوادث, حالات و انفعالات گونه گونى که در طى 23سال وحى تدریجى بر پیامبر اسلام و قرآن گذشته است هیچ گونه اثرى از انفعال قرآن از این حالات وجود ندارد و این خود اعجاز قرآن را مى رساند و اگر نزول تدریجى نبود بالطبع برهانى نیز بر اعجاز قرآن وجود نداشت. از سوى دیگر تنزیل تدریجى قرآن یک امداد معنوى مستمر و قوت قلب همیشگى براى پیامبر در کوران حوادث و وقایع تلخ و شیرین این 23ساله بوده است. حکمتِ دیگر آن است که قرآن با هدف ساخت امت و هدایت انسان آمده و چنین هدفى جز در سایه نزول تدریجى میسّر نیست. علت و حکمت دیگر را آن مى داند که پیامبر با شبهه ها, تهمت ها و پرسش هاى مختلفى از سوى مشرکان همراه بود و براى موضع گیرى مناسب و بجا در برابر چنین مواردى نزول تدریجى و اندک اندک لازم مى آمد. بخش نزول قرآن به زبان عربى با این سؤال شکل گرفته است: چرا قرآن به زبان عربى نازل شد. پاسخ مؤلف آن است که با وجود نزول قرآن براى هدایت جهانیان و نشان دادن راه و رسم زندگى سعادتمندانه به همه افراد بشر و متعلق نبودن آن به قوم و گروهى خاص به دلیل آنکه نخستین جماعت بشرى مخاطب قرآن, عرب بوده اند و قرآن بنا داشته که در میان همین جماعت پایگاه اسلام را براى حرکت جهانى اش بسازد, به زبان عربى نازل شده است. پس از این نگارنده با استفاده از آیات قرآن دلایل نزول آن به عربى را مى آورد که عبارتند از: زبان عربى عامل مؤثرى در پذیرش قرآن از سوى عرب هاى آن زمان بوده است; دادوستد روحى و عاطفى با زبان خود مردم بهتر صورت مى پذیرد; تحدى تنها به زبان خود مخاطبان امکان دارد; زبان راه رسیدن به یک تصور همه جانبه از رسالت است.
جمع بندى چهار محور پیش گفته از منظر مؤلف این است که قرآن دگرگون سازى بشر را مد نظر دارد, از این رو بر تأسیس یک پایگاه براى آغاز سیر و حرکت اهتمام مى ورزد و آن را محور سایر اهداف خویش قرار مى دهد.
3. اسباب نزول: در این بخش معناى سبب نزول, فواید شناسایى اسباب نزول, چند سبب نزول براى یک نازله قرآنى و برعکس, اعتبار عموم لفظ و خصوص سبب بررسى مى گردد. نگارنده ابتدا آیات قرآن را به دو گونه کلى تقسیم مى کند: آیاتى که تنها براى هدایت مردم نازل شده اند و سبب و انگیزه اى خاص نداشته اند و آیاتى که سبب و انگیزه اى خاص داشته اند. از این رهگذر اسباب نزول را چنین باز مى شناساند: پدیده ها و مسائلى که در عصر وحى روى داده و نزول وحى را اقتضا کرده است, مثل قضیه مسجد ضرار و نزول آیه 107 سوره توبه و…. با توجه به این تعریف قصص امت هاى گذشته را که یک سلسله حوادث تاریخى پیش از عهد رسالتند از جرگه اسباب نزول خارج مى داند. پس از این به فواید شناسایى اسباب نزول مى پردازد و توضیح و نمونه هایى بیشتر از آنچه در الاتقان سیوطى آمده است ارائه نمى کند. از نوشته هاى مؤلف در ذیل (چند سبب نزول براى یک نازله قرآنى و برعکس) چنین برمى آید که وى معتقد است برخى آیات قرآنى زاییده چند سبب متفاوتند چون آیه لعان و برخى سبب ها علت چندین و چند آیه اند مانند سؤال ام سلمه که منجر به نزول چند آیه شد.
در پایان بحث از اسباب نزول درباره اعتبار عموم لفظ و نه خصوص سبب سخن مى گوید و آن را با مثالى روشن مى کند.
4. هدف از نزول قرآن: این بخش خلاصه اى از کتاب هدف از نزول قرآن شهید حکیم است. در آن نخست اهمیت بررسى هدف از نزول قرآن چون تأثیر آن بر فهم قرآن به عنوان یکى از قرائن عام و منفعل, سهم بسزاى آن در تفسیر ظواهر قرآنى, اهمیت آن در عمق بخشى انس با قرآن و اهتمام بدان را بیان مى کند. آن گاه در صدد برمى آید که هدف از نزول قرآن را از مصحف شریف بیرون کشد, از این رو آیات و تعابیر گونه گون قرآن را برمى رسد و اهدافى چون انذار و پندآموزى, امثال و عبرت, اقامه حجّت و برهان و معجزه, قانون اساسى, شریعت و صیانت از آنها را استخراج مى کند. این اهداف در بادى امر متعدد جلوه مى کند و چنین مى نماید که قرآن براى تحقق اهداف متعدد آمده است, اما به عقیده مؤلف همه این اهداف در راستاى تجلّى هدفى اساسى و سه بعدى اند که عبارت است از ایجاد دگرگونى اجتماعى ریشه اى در جهان انسانیت از طریق راهنمایى و برنامه ریزى براى آن و تأسیس یک پایگاه انقلابى که با این برنامه شکل گرفته. در ادامه بحثى هوشمندانه و بسیار دقیق درباره ابعاد هدف اساسى نزول قرآن را با استفاده از آیات قرآنى مى آغازد و هر یک از این ابعاد, تحول ریشه اى و بنیادین, فراگیر بودن عملیات دگرگونى و انقلاب و ایجاد پایگاه انقلابى را به آیات متعدد قرآنى مستند مى کند و در صدد اثبات ادعاى خویش برمى آید. پس از روشن ساختن هدف اساسى قرآن و ابعاد گونه گون آن, اهدافى را که در ابتدا از آیات قرآنى استخراج کرده بود, زیر چتر هدف اساسى پیش گفته جمع مى کند و وجه ارتباط آنان با هدف اصلى و نقش هر یک در تحقق آن را به خوبى مى نمایاند. پس از این از مرحله تئورى و نظریه پردازى درباره هدف اساسى قرآن مى گذرد و به تحقق ابعاد دیگرسانى و دیگرگونى مردم جزیرةالعرب از طریق ترسیم پیشینه ایشان پیش از اسلام و بررسى اثرگذارى قرآن بر این مردم مى پردازد و در این راه به آیات قرآن, کتب تاریخ و حدیث استناد مى ورزد.
5. مکى و مدنى: ابتدا نگرش هاى مختلف در تعیین مکى و مدنى و ملاک هاى سه گانه جداسازى آیات مکى و مدنى از یکدیگر (ملاک زمانى, مکانى و مخاطبان) توضیح داده مى شود, هر یک نقد و بررسى مى گردد و در نهایت ملاک زمانى به عنوان ملاک مختار پذیرفته مى گردد. بعد از شیوه هاى بازشناسى مکى و مدنى یعنى شیوه سماعى و شیوه مقایسه ویژگى هاى ساختارى و موضوعى سور مکى و مدنى مى نویسد و ویژگى هاى ساختارى و موضوعى سور مکى و مدنى و استثنائات هریک بیان مى گردد. مؤلف بر آن است که این ویژگى ها تا حدودى روشنگر موضوعند و مى توانند ملاک ترجیحى براى تشخیص مکى یا مدنى بودن سور و آیات باشند, اما نکته مهم آن است که به این مقیاس ها و ملاک ها علم داشته باشیم, وگرنه جایز نیست تنها به مجرد ظن و گمان بر این ملاک ها تکیه کنیم.
پس از اتمام بحث هاى نظرى درباره مکى و مدنى شبهاتى که خاورشناسان در این زمینه القا کرده اند نقد و بررسى مى گردد. محور اصلى این شبهات آن است که قرآن تحت تأثیر شرایط و محیط هاى اجتماعى و شخصى قرار گرفته و آثار این تأثیر در جاى جاى قرآن به یادگار مانده است. از همین رو مؤلف در ابتدا بر این محور اصلى و اساسى تاخته است و آن گاه موارد انشعاب یافته از این محور را نقد مى نماید. به عقیده وى این شبهات زاییده نگاه به قرآن به عنوان پدیده اى بشرى است نه پدیده الهى. به گاه پرداختن به شبهات موردى و جزئى شبهات درباره سور مکى چون آکندگى آن از خشونت و درشتى, نپرداختن سور مکى به تشریع و احکام, عدم استفاده این سور از دلیل و برهان اولاً مثال هاى نقضى در رد یک یک آنها مى آورد و ثانیاً نکته هایى را که در نقد کلى شبهات در پیش آورده بود واگویه مى کند.
پس از نقد و بررسى دقیق شبهات, تفسیرى منطقى از پدیده فرق آیات و سور مکى با آیات و سور مدنى ارائه مى دهد و تفاوت هاى آنان از لحاظ ساختار بیان, موضوعات و مضامین را برمى نماید و حکمت این تفاوت ها را در سایه یک اصل توجیه مى کند و آن اصل اینکه قرآن کریم اوضاع و شرایط مختلف و مقتضاى حال و مقام را در نظر داشته و رعایت کرده است تا از این رهگذر پروسه دگرگون سازى و انقلاب فردى و اجتماعى را به انجام رساند, نه آنکه مانند پدیده اى بشرى تحت تأثیر محیط باشد و حالت منفعلانه و نقش پذیرانه به خود بگیرد.
6. اصالت قرآن: میزان مطابقت متن قرآنى ثبت شده در مصحف با مجموعه وحى قرآنى نازل شده بر رسول اعظم, محور اصلى بحث در این بخش است. به عقیده مؤلف در این بحث مى توان دو نوع نگاه, نگاه درون دینى بر پایه نگرش دینى, پذیرش نصوص قرآنى, احادیث نبوى و روایات اهل بیت و نگاه برون دینى و فارغ از التزام به منابع دینى و لوازم ایمان داشت. وى نگاه دوم را به دلیل دربر گرفتن همه ابناى بشر انتخاب مى کند و خواننده را براى بررسى نگاه اول به کتاب البیان مرحوم آیت الله خوئى ارجاع مى دهد. با توجه به مقدماتى چند مانند اهمیت قرآن کریم, خطر قرار گرفتن آن در معرض تحریف در صورت عدم تدوین, آگاهى پیامبر به این خطر, فراهم بودن امکانات تدوین و توجه بسیار پیامبر به مسئله قرآن و شدت اخلاص او ـ که همگى مقدماتى عقلانى و فارغ از پیش فرض دینى اند ـ چنین نتیجه مى گیرد که قرآن به طور قطعى در زمان رسول خدا تدوین گشته است. از آنجا که تمامیت استدلال به ثبوت نظر خود و رد نظر مخالف است, در ادامه نظر مخالف با نظر خود و ادله آن را با عنوان (القاى شبهه پیرامون سیر طبیعى مسائل و حوادث) بررسى مى کند و روایات دال بر گردآورى قرآن در زمان ابوبکر را در بوته نقد قرار مى دهد و مؤیداتى از روایات اهل سنّت بر رأى و نظر خویش مى آورد.
سلسله بحث پس از اثبات نظریه تدوین قرآن در زمان رسول خدا و ردّ نظر مخالف با آن به بحث تحریف مى رسد. مؤلف شهید در اینجا نیز طرحى نو درمى اندازد بدین سان که ابتدا فروضات مختلف وقوع تحریف را به تصویر مى کشاند: وقوع تحریف سهوى در عهد شیخین; وقوع تحریف عمدى در عهد شیخین; وقوع تحریف در زمان عثمان; وقوع تحریف در عهد اموى (حجاج ثقفى). یک یک این فروضات را برمى رسد و هوشمندانه آنان را نقد و رد مى کند.
پس از این, معانى جمع قرآن را در عصر پیامبر بیان مى کند و آن را شامل حفظ همه آیات به طور کامل در سینه مسلمانان و نگارش و تدوین قرآن مى داند و در مواردى نیز روایاتى در تأیید نظر خویش مى آورد.
در پایان بحث دو مطلب دیگر را که دستاویزى براى تحریف قرآن شده اند بررسى مى کند: متون تاریخى پیرامون مصحف امام على(ع); روایات وارد شده از اهل بیت درباره تحریف قرآن.
وى در راستاى بررسى مصحف امام على(ع), پاره اى از روایات را مى آورد و چنین بیان مى دارد که مصحفِ مولا مشتمل بر تأویلات, تفاسیر و مقاصد نزول آیات بوده, نه چیزى زیاده بر عبارت قرآن موجود و افزون بر این, برخى از روایات را به دلیل ضعف سند درخور استناد و احتجاج نمى داند.
در بررسى روایات وارد شده از اهل بیت در باب تحریف, چنان که خود نیز تصریح دارد, عمدتاً بر مباحث کتاب البیان استاد آیت الله خوئى تکیه کرده است و همه آنها را از نظر سندى مغشوش مى داند, چه عمده این روایات برگرفته از کتاب احمد بن محمد سیارى و على بن احمد کوفى است که هر دو از سوى علماى رجال تضعیف شده اند. مرحوم حکیم این روایات را را در چهار دسته قرار مى دهد که عبارتند از: روایاتى که به وقوع تحریف در قرآن تصریح دارند و واژه تحریف در آنان به کار رفته است; روایاتى که دلالت دارند برخى نام هاى ائمه اهل بیت در قرآن ذکر یا به خلافت ایشان تصریح شده است; روایاتى که بر وقوع زیاده و نقصان در قرآن بر اثر شیوه جمع آن دلالت دارند; روایاتى که به وقوع نقیصه در قرآن دلالت دارند.
در ذیل هر دسته نمونه اى از روایات را آورده است و با استفاده از تأویل صحیح معناى آن, قرائن و اسناد تاریخى, دلایلى چون مخالفت روایت با قرآن و تعارض با روایات دال بر اصالت قرآن یا روایات را به کلى رد مى کند یا به معناى صحیح خویش برمى گرداند.
بخش دوم: مباحثى از علوم قرآنى
این بخش شامل سه قسمت است: اعجاز قرآن; محکم و متشابه; نسخ در قرآن.
1. اعجاز قرآن: نخست تعریف معجزه و ماهیت آن ارائه مى گردد تا خواننده تصور درستى از معجزه بیابد و در تطبیق آن بر قرآن مشکلى نداشته باشد. پس از این براى آشکارتر شدن مفهوم معجزه تفاوت آن با ابتکارات علمى بشر را بیان مى کند. در پى مباحث پیش گفته چنین نتیجه مى گیرد که قرآن بزرگ ترین معجزه است, چه معجزه یعنى تغییر و تحول پیامبر در جهان هستى که نوعى تحدى در برابر قوانین طبیعى به حساب مى آید, پیامبر نیز با قرآن در محیط جاهلى و تاریک عربستان دگرگونى گسترده و ژرفى به وجود آورد و امتى والا پرورید که این با قوانین تجربه شده طبیعت و سنت هاى آشناى تاریخ جوامع بشرى همخوانى ندارد و نوعى اعجاز محسوب مى شود و از دیدگاه مؤلف مهمترین دلیل اعجاز است.
افزون بر این به دلایلى چون ظهور قرآن در منطقه اى که بویى از فرهنگ و تمدن نبرده بود, آورده شدن قرآن به دست فردى امّى, اشارات قرآن به غیب نامعلوم در گذشته دور و آینده دور بر اعجاز قرآن اشاره مى کند و در ذیل آن توضیحات و استناداتى به آیات قرآن و سخنان مشرکان درباره عجز از تحدى در برابر قرآن مى آورد.
پس از این به شبهات درباره اعجاز قرآن مى پردازد. از منظر ایشان مهمترین عامل انگیزش این شبهات آن است که در دلایل اعجاز یکى از مهمترین پایه هاى استدلال روشِ بلاغى قرآن بوده است و شبهات نیز حول همین محور و در دو دسته تشکیل شده اند: شبهاتى که مى خواهند کاستى ها و اشتباهاتى را در شیوه بیان و مضامین قرآنى نشان دهند; شبهاتى که مى خواهند اثبات کنند قرآن معجزه نیست, زیرا بشر مى تواند همانند آن را بیاورد.
در این راستا شبهه هایى مطرح مى شود که عبارتند از: ناهمخوانى برخى آیات قرآن با قواعد و ضوابط عربیّت, مخالفت گزارشات قرآن از داستان هاى انبیا با گزارش هاى تورات و انجیل, ناسازگارى اسالیب قرآن در ارائه برداشت ها و مفاهیم با اسلوب هاى بلاغت عربى, توانا بودن دانایان در حوزه ادبیات عرب برآوردن کلمات مشابه قرآن, باز داشته شدن عرب ها از تحدى با قرآن بر اثر عوامل بیرونى مانند ترس از سلطه نه از سر ناتوانى و عجز, اختصاص فهم اعجاز قرآن به خواص و عدم درک وسعت و فراگیرى آن توسط عموم مردم. وجه استدلال یک یک این شبهات و ابعاد گونه گون آن کاملاً تبیین مى گردد و با دقت و ظرافت نقد مى شود. در ذیل شبهه توانایى دانایان حوزه ادبیات عرب برآوردن برخى کلمات مشابه قرآن, افزون بر نقد این دیدگاه, نظریه (صرفه) را نیز نقد مى کند چه احتمال مى دهد این نظریه برخاسته از همین شبهه باشد.
بین موضوع وحى و اعجاز قرآن رابطه اى تنگاتنگ وجود دارد و در بحث وحى به بشرى نبودن قرآن پى برده مى شود و پس از آن در بحث اعجاز جنبه هاى گونه گون تحدى قرآن که کاشف از ارتباط قرآن با عالم غیب است بررسى مى گردد. پس اگر شبهه اى درباره وحى باشد ناگزیر بر نتایج بحث اعجاز قرآن نیز وارد خواهد بود. بدین مناسبت و ارتباط بحث از وحى و شبهات درباره آن با بحث هاى اعجاز قرآن, نگارنده به شبهه متسشرقان درباره مسئله وحى مى پردازد.
نخست ذیل عنوان (وحى چیست) از معناى لغوى, اصطلاحى وحى, چیستى وحى الهى به پیامبران و برگزیدگان پرده برمى دارد و بر آن مى شود که منبع القاى وحى بیرون از ذات آدمى و با القا به شیوه خاص است و مستنداتى از آیات و روایات بر این نظر مى آورد. پس از این تفاوت میان الهام و وحى را توضیح مى دهد. اینک که مفهوم وحى را کاملاً برنموده است, شبهه را مطرح مى کند که نظریه وحى نفسى است. این نظر را درمنگهام مطرح کرده و اجمال آن چنین است که پیامبر تخیّل مى کرده که بر او از بیرون وحى مى شود و وحى او, از درون به درون بوده است. این وحى در اصل برگرفته از تعالیمى بوده که وى از طریق یهودیان و مسیحیان دریافت کرده است, اما به گونه اى تجلى مى کرده که گویى وحى آسمانى است و خطاب خداوندى. مؤلف نظریه را به خوبى مى پردازد, شواهد و استدلال هاى آن را برمى نمایاند و پس از این از سه زاویه آن را نقد مى کند:
ـ از منظر دلایل تاریخى: که تلخیصى است از نقدهاى تاریخى رشیدرضا بر نظریه درمنگهام
ـ از منظر محتواى درونى قرآن: که در این بخش با بیان موضع کلى قرآن در برابر دین یهودیت و مسیحیت, مخالفت قرآن با تورات و انجیل در برخى حوادث تاریخى, گستردگى, ژرف نگرى و فراگیرى تشریع اسلامى خط بطلانى بر بشرى بودن قرآن مى کشد.
ـ از منظر موضع پیامبر در برابر با پدیده الهى قرآن: در این بخش به ترسیم تصویر قرآن از پیامبر به عنوان انسانى خائف و نگران از امکان از دست رفتن برخى آیات و فراموش شدن آنها, بنده اى ضعیف در برابر پروردگار مى پردازد و با استفاده از آیات قرآن بیان مى دارد که تنزیل قرآن با محو کامل اراده شخصى پیامبر بوده است. با توجه به این سه دیدگاه نتیجه مى گیرد که پیامبر امکان هیچ دخل و تصرفى را در قرآن نداشته و بنابراین نظریه وحى نفسى نظریه اى باطل است.
2. محکم و متشابه: مؤلف با استفاده از کتب لغوى معتبر چون قاموس المحیط و لسان العرب در مورد معناى لغوى محکم و متشابه بررسى دقیقى انجام داده, معانى اصلى و حقیقى این دو را از معانى مجازى شان جدا مى سازد, آن گاه به استعمالات قرآنى این دو واژه و مشتقات آن مى پردازد و آنها را به دو دسته تقسیم مى کند: الف) کاربرد فراگیر احکام و تشابه که تمامى قرآن با وصف محکم و وصف متشابه آمده است; ب) کاربرد صفت احکام براى برخى آیات و صفت تشابه در مورد برخى دیگر (آیه هفت آل عمران). به عقیده وى دانشمندان علوم قرآنى در مقام تبیین کاربرد اول اتفاق نظر دارند, اما درباره معناى مراد از محکم و متشابه در کاربرد دوم (آیه هفت سوره آل عمران) اختلاف شدیدى دارند و این اختلاف نظر, بحث در محکم و متشابه را به وجود آورده است. به باور نویسنده بحث ازمحکم و متشابه, بحث از معناى اصطلاحى نیست ـ مانند بحث مکى و مدنى که بحث از اصطلاح بود ـ بلکه شناخت معنایى است که خدا از این دو کلمه اراده کرده است. پس از بیان مقدمات پیش گفته, نظر مختار خویش را از بررسى هوشمندانه آیه هفت آل عمران بیان مى دارد و در نهایت به این نتیجه مى رسد که تشابه در این آیه از ناحیه خطا در مفاهیم لغوى و تفسیر لفظى نیست, بلکه این تشابه از اختلاط و تردید در مجسم ساختن صورت واقعى مفهوم لغوى معین و تحدید حدود مصداق آن در ذهن و در ناحیه اى خارج از لغت و معنا و به دیگر سخن در ناحیه تفسیر معنوى رخ مى دهد و بالطبع آیه محکم آن است که مفهوم مشخص و معینى دارد و در مجسم کردن صداق آن تردید و مشکلى وجود ندارد.
در مرحله بعد دیدگاه هاى اساسى درباره محکم و متشابه را برمى رسد و دیدگاه هاى امام فخر رازى, راغب اصفهانى, اصمّ, ابن عباس, ابن تیمیه و علامه طباطبائى را نقادى مى کند که جان مایه نقد او در اکثر موارد برگرفته از همان دیدگاه برگزیده اش در محکم و متشابه است. در این بین بیشترین بحث را به دیدگاه علامه اختصاص داده است. عبارات علامه را از جاى جاى تفسیر المیزان استخراج کرده, آنها را در چهار دسته دسته بندى کرده است و بر هر یک از آنها خرده گرفته است.
محققان علوم قرآنى از دیرباز, هماره وجوه حکمت وجود متشابهات در قرآن را بیان مى کرده اند, مرحوم حکیم نیز از این قاعده مستثنا نیست. به عقیده ایشان انگیزه طرح این بحث دو چیز است: وجود متشابهات با هدایت نور و مبین بودن قرآن ناسازگار است; برخى ملاحده برآنند که وجود متشابهات باعث اختلاف مذاهب و آرا گردیده است و این با اهداف نزول قرآن تناقض دارد.
پس از بیان انگیزه طرح مسئله, وجوه گفته شده براى حکمت وجود متشابهات را بیان کرده آنها را نقد مى کند. ایشان سه وجه از شیخ محمد عبده و یک وجه به نقل از علامه طباطبایى مى آورند. در بررسى و نقد آراى عبده غالباً از نقدهاى علامه طباطبایى در مورد آراى وى یارى جسته و در مواردى که ایرادى بر علامه داشته بیان کرده است. نظر علامه در باب حکمت وجود متشابهات را به طور مشروح توضیح داده و آن را به علت عدم جامعیت و دربر نگرفتن تمامى آیات ناتمام دانسته است. در پایان نظر خود را این گونه بیان مى دارد که آیات متشابه دو دسته اند:
ـ متشابهاتى که تأویل و مصداق آن را جز خداوند متعال کسى نمى داند که این دسته آیات در راستاى یکى از اهداف اساسى قرآن یعنى پیوند دادن و مرتبط ساختن انسان ناسوتى با مبدأ اعلى, معاد و عوالم مختلفش آمده اند و چنین هدفى فقط در گرو طرح موضوعات مربوط به عالم غیب و استفاده از متشابهات است.
ـ متشابهاتى که تأویل آنها را جز خداوند متعال و راسخون در علم کسى نمى داند, هرچند که آنان نیز با تعالیم الهى از تأویل آن آیات الهى باخبر مى گردند. حکمت این آیات آن است که خدا خواسته مسائل تازه اى از قبیل برخى مطالب مربوط به جهان آفرینش, انسان و دیگر مفاهیم غیبى را در برابر عقل بشرى قرار دهد تا انسان در آنان تدبّر کند و به اندازه معرفت خویش به حقیقت آنان نزدیک شود.
3. نسخ در قرآن: آن گونه که مؤلف متذکر مى شود این بخش را براساس بحث نسخ کتاب البیان آقاى خوئى و کتاب النسخ فى القرآن دکتر مصطفى زید نگاشته است. بحث با درآمدى درباره نسخ آغاز مى شود. مؤلف براى تقریب به ذهن مسئله نسخ مثال هایى چند از زندگى روزمره و نسخ هاى موجود در تشریعات قراردادى بیان مى کند و با بیان تفاوت میان نسخ در تشریع الهى با نسخ در تشریعات قراردادى درآمد را به سرانجام مى رساند. در گام بعدى از معانى لغوى و اصطلاحى سخن مى گوید, معانى حقیقى و مجازى آن را برمى نماید و با استفاده از آیات قرآنى و بررسى هاى پیشین معناى لغوى نسخ را ازاله مى گیرد. در بررسى معناى اصطلاحى سیرِتطور تاریخى مفهوم اصطلاحى را پى جویى مى کند و ریشه اختلاف علما در تعیین آیات ناسخ و منسوخ در قرآن را از این رهگذر برمى نمایاند. پس از این, تعریف برگزیده نسخ را که در حقیقت نظر آقاى خوئى است بیان مى دارد. در ادامه توضیحاتى درباره اینکه چه نوع برداشته شدن حکمى نسخ محسوب مى شود مى آورد. پس از این به بررسى در جواز عقلى نسخ و وقوع آن از نظر شرعى مى پردازد. در بحث از جواز عقلى شبهه یهود و نصارا در این مورد را برمى رسد و به نقد آن مى پردازد. به گاه بررسى وقوع نسخ در خارج, ابتدا مثال هاى گونه گونى از وقوع خارجى نسخ در شریعت هاى عیسوى و موسوى مى آورد و در ضمن, فرقِ بین نسخ و بداء را آشکار مى سازد. در بخشى جداگانه به وقوع نسخ در شریعت اسلام مى پردازد. محل نزاع را در این بحث, این سؤال مى داند که آیا عملاً برخى از احکام ثابت قرآن با خود قرآن یا با سنّت نبوى متواتر منسوخ گردیده یا خیر. دو پاسخ داده شده به این سؤال را به میان مى آورد و بررسى مى کند.
پیش از ورود به بحث آیات منسوخه, اقسام نسخ از دیدگاه محققان علوم قرآنى, نسخ تلاوت بدون نسخ حکم, نسخ تلاوت و نسخ حکم و نسخ حکم بدون نسخ تلاوت را بازشناسى مى کند و به نقد و بررسى آنها مى پردازد. در خاتمه بحث آیات 15, 16, 24 و 82 سوره نساء را که در باب آنها ادعاى نسخ شده است به دقت بررسى مى کند و شواهد و مستندات مبنى بر نسخ آیات را نقادى مى کند. چنان که مرحوم حکیم نیز متذکر شده, در مقام بررسى آیات شیوه استاد خود آقاى خوئى را در پیش گرفته است, هرچند که در برخى از ابعاد رد و ایراد و مناقشه و همچنین در باب فراگیر بودن نگرش آقاى خوئى به همه آیات قرآنى با ایشان اختلاف نظرهایى دارد که آنها را متذکر مى شود.
بخش سوم: پژوهش هایى درباره تفسیر و مفسران
این بخش داراى چهار قسمت است: تفسیر و تأویل; تفسیر در عصر رسول اکرم; تفسیر در عصر صحابه و تابعین; تفسیر در مکتب اهل بیت.
1. تفسیر و تأویل: نخست به بحث هایى درباره معناى لغوى, استعمال قرآنى و معناى اصطلاحى تفسیر پرداخته مى شود. پس از این نگارنده سؤالى در پیش روى خواننده مى نهد: آیا تفسیر بر بیان معنا در موارد ظهور صدق مى کند یا خیر. که نهایتاً با تفسیم بندى ظهورات قرآنى به بسیط و معقد نتیجه مى گیرد که تفسیر در موارد ظهورات معقد است و ظهورات بسیط غالباً نیازى به تفسیر و کشف و ابانه ندارد. در راستاى همین بحث, اهمیت تفکیک بین تفسیر معنا و تفسیر لفظ را مطرح مى کند که به عقیده وى در حل تعارض ظاهرى بین نور, مبین و تبیاناً لکل شىء بودن قرآن و دیریاب بودن مفاهیم برخى موضوعات قرآنى یارى رسان است. بعد از این به بررسى نسبیّت یا عدم نسبیّت تفسیر مى پردازد و در ادامه درباره تفسیر لفظ و تفسیر معنا و تفاوت هاى میان آنها بحث مى کند. در بخش بعد و ذیل عنوان (تفسیر به عنوان علم) به تعریف اصطلاحى تفسیر مى پردازد و زیرشاخه هاى گونه گون آن را برمى شمارد. از آنجا که موضوع علم تفسیر را کلام خدا برمى شمارد بحث هایى چون اعجاز قرآن, اسباب نزول, ناسخ و منسوخ, خاص و عام, مطلق و مقیّد را که موضوعى همسان با تفسیر دارند, زیر مجموعه علم تفسیر مى داند.
پس از اتمام بحث تفسیر, تأویل بررسى مى شود. نخست دیدگاه هاى مختلف درباره رابطه تفسیر و تأویل را در دو دسته کلى مطرح مى کند. از دیدگاه وى اگر بحث درباره تفسیر و تأویل, تعیین معناى اصطلاحى معینى براى هریک از این دو باشد همه وجوهى که در دو دسته پیش گفته, آورده شد مقبول است و کاربرد هریک از آن معانى اشکالى به وجود نمى آورد, اما بحث از معناى تأویل در کتاب و سنّت تفاوت دارد و در مورد آن, این خطر وجود دارد که معناى مصطلح بر قرآن و سنّت تحمیل شود. از این رو نگارنده در صدد برمى آید که معناى دقیق تأویل را در قرآن باز کاود. در این راستا مدلول آیاتى که در آنها واژه تأویل آمده است به ویژه آیه هفت سوره آل عمران را بررسى مى کند و در نهایت چنین نتیجه مى گیرد که مراد از تأویل در این آیات, چیزى است که مآل و منتهى الیه و مرجع آن در خارج و در حقیقت است. همچنین براساس بررسى هاى قرآنى اش و معنایى که از قرآن استنباط کرده معناى اصطلاحى دیگرى بر معانى اصطلاحى تأویل مى افزاید که چنین است: کاوش و تحقیق در راستاى دست یازیدن و احاطه یافتن به آنچه مفهوم عام آیه بدان بازگشت دارد و صورت و قالب و مصداقى که آن مفهوم عام در آن مجسم مى گردد, به دیگر سخن تأویل همان تفسیر معناست.
پس از اتمام بحث تأویل در ذیل عنوان (در تدبّر و تفسیر رأى) به تفسیر صحیح و تفسیر به رأى و تفاوت هاى آنها مى پردازد و بیشترینه بحث را به مشخص کردن معناى تفسیر به رأى نهى شده در روایات اختصاص مى دهد و احتمال هاى مختلف در باب معناى تفسیر به رأى را مطرح مى کند, تفاوت هاى میان آنها را بیان مى کند و نهایتاً نظر مقبول خود را برمى گزیند. پس از انتخاب نظر به نقد و تخطئه دیدگاه اخباریان و کسانى که هرگونه کوشش انسان مفسّر را تفسیر به رأى مى دانند, مى پردازد و ادله ایشان را به بوته نقد مى کشد. در بیان بحث, در مورد شروط مفسر مطالبى چند مى آورد.
2. تفسیر در عصر رسول اکرم(ص): نگارنده نخست نگاهى گذرا به دوران صدر اسلام و میزان فهم مردمان آن دوره از قرآن دارد. ایشان با ادله و مستنداتى تاریخى معتقد است که قوم عرب در آن دوره از فهم تفصیلى قرآن بى بهره بوده و تنها از فهم اجمالى برخوردار بوده اند. با توجه به این مقدمه نیاز مسلمانان صدر اسلام به تفسیر را برمى نماید و بحث نقش رسول اکرم در تفسیر و تبیین آیات الهى را پیش مى کشد. در بحث اخیر بیان مى شود که در نقش پیشوایى رسول اکرم در تفسیر قرآن اختلافى وجود ندارد و این حدود و میزان تفسیرِ پیامبر اکرم است که مورد اختلاف و نزاع قرار گرفته است. عده اى قائل به تفسیر آیاتى معدود از سوى پیامبرند و برخى دیگر به تفسیر فراگیر آیات قرآن که مستندات و قرائن هریک نیز آورده مى شود. مؤلف براى حل تعارض و تناقض این دو نظریه, رأیى بدین مضمون ارائه مى دهد که حضرت رسول دو تفسیر ارائه کرده اند, تفسیرى در سطح عوام که محدود و معدود بوده و تفسیرى در سطح خواص, اهل بیت, که فراگیر و جامع بوده است.
پس از این به مرجعیت فکرى اهل بیت مى پردازد که در واقع توضیح و تبیین تفسیر رسول اکرم در سطح خواص است و مستندات روایى و تاریخى این امر را برمى رسد. با روشن شدن مطالب پیش گفته, مسیر پیدایش علم تفسیر در نزد مسلمانان را بررسى مى کند و از عصر تکوین تفسیر مى آغازد. با بررسى نگرش مسلمانان به قرآن, عوامل دخیل در شکل دهى فهم مسلمانان از قرآن و شواهد تاریخى بر بساطت فهم مسلمانان از کتاب الله چنین نتیجه مى گیرد که کوشش هاى مسلمانان در راه فهم قرآن را نمى توان علم نامید, اما در عین حال با توجه به موقعیت و شرایط خاص فکرى برخى از اصحاب رسول خدا بر آن مى شود که بذرهاى نخستین معرفت تفسیر را در میان همین خواص اصحاب بجوید و همین معرفت خاص است که به تدریج سطح اطلاعات تفسیرى خواص را از عوام جدا مى کند و به محققان اجازه مى دهد بر آن اطلاق علم تفسیر کنند. به دنبال این نظر, ادله جدا شدن سطح تفسیر خواص از عوام را بیان مى کند و با آوردن سندى تاریخى, درباره تفاوت میزان فهم صحابه از قرآن, بحث تفسیر در عصر تکوین را به اتمام مى رساند.
3. تفسیر در عصر صحابه و تابعین: بحث با بررسى ماهیت تفسیر در این دوران آغاز مى شود. مؤلف بر آن است که تفسیر این دوره بر محور یک مشکل لغوى و تاریخى به وجود آمده است, توضیح آنکه سه عنصر وضع لغوى الفاظ, قرائن لفظى داراى تأثیر خاص بر وضع لغوى الفاظ و قرائن حالیه در تکوین مدلول کلى لفظ و کلام مشترکند. با توجه به دخیل بودن این سه عامل در فهم مدلول کلام با مشکلى لغوى روبه رو هستیم, افزون بر این شناختِ شرایط عصر نزول, اوضاع و شرایط امم پیشین و داستان هاى پیامبران الهى یا رویدادهاى آینده که در قرآن آمده است با مشکلى تاریخى نیز روبه روییم. دقت در میراث تفسیرى صحابه و تابعین نیز بیانگر چالش آنان با این شکل لغوى و تاریخى و سعى شان در راه حل آن در میراث تفسیرى خود است. مؤلف تفسیرِ ابن عباس و قسمت هاى تفسیرى صحیح بخارى و شواهد تاریخى بر عدم عدول صحابه از یک سلسله ضوابط و اصول در تفسیر را به عنوان ادله مدعاى خود مى آورد و یک یک آنها را بررسى مى کند. با توجه به این مطالب, ایشان در صحت انتساب برخى از تفاسیر به ابن عباس که از حدّ لغوى تجاوز کرده اند تشکیک مى کند. پس از بازشناسى ماهیت تفسیر این دوران, منابع معرفت این تفسیر را برمى شمارد و نمونه هایى از هریک مى آورد. در مرحله بعد به ارزیابى تفسیر در عصر صحابه و تابعین روى مى آورد. از آنجا که معرفت تفسیرى صحابه و تابعین با آمادگى ها و توانایى هاى شخصى آنان در ارتباط است, ابتدا جنبه هاى گونه گون فکرى ایشان را برمى رسد و سادگى و بساطت اندیشه و تفاوت هاى جنبه روحى ایشان را مى نمایاند و با افزودن این مطلب که این مراجع فکرى پس از رسول خدا, اهل بیت را از رهبرى دور کرده اند بدین نتیجه مى رسد که فرهنگ و علوم اسلامى عموم صحابه را دربر نگرفت و آنان بر همان سادگى فکرى و سطحى نگرى خویش باقى ماندند و در فهم قرآن چارچوب هاى فکرى خاص خود را به کار گرفتند. در سیر بحث, مؤلف وضعیت مسلمان پس از فتوحات را نیز بررسى مى کند. به باور وى تازه مسلمانان پس از فتوحات بزرگ اسلامى به دلیل بیرون رانده شدن اهل بیت از مرجعیت علمى به صحابه روى آورند, بدون اینکه اخلاص و سرسپارى ایشان به اسلام را در نظر بگیرند و از همین رو, فرهنگ اسلامى تحت تأثیر رسوبات فرهنگ جاهلى و گرایش هاى مصلحت طلبانه صحابه قرار گرفت.
پس از این بحث به نمود دستاوردهاى تأثیر صحابه بر فرهنگ اسلامى در حوزه معرفت تفسیرى مى پردازد. از منظر ایشان معرفت تفسیرى نیز به همان نقطه ضعف هاى فرهنگ اسلامى مبتلا گردید. براى برنمودن این نقاط ضعف, عواملى چون بیگانگى عموم صحابه از فرهنگ اسلامى و سادگى و سطحى نگرى آنان در تدوین معرفت اسلامى و جانبدارى و حمایت از آن را برمى شمارد و تأثیرات مخرب آنها را همانند تعدد قرائات, ادعاى نسخ تلاوت, پدیده اختلاف حدیث و تاریخ و پدیده اسرائیلیات برمى رسد, درباره هریک از این آثار, چگونگى ایجاد و نتایج سوء آنان توضیح مى دهد و نمونه احادیثى چند در ذیل بررسى پدیده اسرائیلیات مى آورد. پس از اتمام نمودهاى دستاورد دوره صحابه و تابعین در میراث تفسیرى و به مناسبت طرح پدیده اسرائیلیات, مؤلف بحثى گرانقدر درباره ارزش اسرائیلیات در معرفتِ تفسیرى مطرح مى کند و با ادله اى محکم از بى ارزشى و بى مقدارى اسرائیلیات در عرصه تفسیر پرده برمى دارد و در راستاى تقویت ادله خویش شواهدى تاریخى ارائه مى دهد. یکى از ادله ایشان براى برنمودن بى ارزشى اسرائیلیات, تفسیر در قالب اغراض سیاسى و شخصى است. در جهت این دلیل, مؤلف بابى دیگر با عنوان (نمونه هایى از تفسیر با انگیزه هاى غیر الهى گشوده) است و در دو بخش نمونه هایى از تفسیر براى اغراض سیاسى و نمونه هایى از تفسیر براى اغراض شخصى, چندین نمونه احادیث تفسیرى از کتبى چون البرهان زرکشى و سنن ترمذى آورده و اغراض موجود در آن را آشکار کرده و در مواردى به نقد آن پرداخته است.
4. تفسیر در مکتب اهل بیت: در ادامه بررسى سیر تحول و تطور علم تفسیر به بحث تفسیر در مکتب اهل بیت پرداخته مى شود. از دیدگاه نگارنده, نگرش اهل بیت به قرآن کریم و نگرش کلى ایشان به راه هاى اثبات حقایق و شیوه هاى دستیابى به فهم قرآن دو شاخصه اساسى مکتب اهل بیتند; از این رو به بررسى تفصیلى این دو ویژگى مى پردازد. در توضیح نگرش اهل بیت به قرآن به صورت موجز نحوه تعامل اهل بیت با قرآن و توصیه هاى ایشان درباره قرآن را بیان مى دارد. پس از این به دو مطلب اساسى مى پردازد, اصالت قرآن و عدم تحریف آن و مرجعیت قرآن براى رسالت اسلامى. در ذیل اصالت قرآن و عدم تحریف آن, اتفاقِ مسلمانان به واحد بودن متن قرآن در تمامى دوران اسلامى, روایات و احادیث دال بر تحریف و منبع آنان را توضیح مى دهد. وى بر آن است که این روایات ناشى از عدم تفکیک میان دو سطح عمومى و خصوصى تفسیر و دور گردانیدن اهل بیت از مرجعیت دینى است. در توضیح مرجعیت قرآن براى رسالت اسلامى ابتدا جایگاه قرآن به عنوان اولین منبع تشریع و امتیاز آن بر سنّت نبوى را برمى نماید, آن گاه ابعاد مختلف نگرش اهل بیت به قرآن را به لحاظ مرجع اوّل و اصلى رسالت اسلامى پیش دید مى نهد, هریک از این ابعاد و جنبه ها را توضیح مى دهد و شواهدى نیز از روایات ائمه اطهار براى هریک مى آورد.
پس از آشکار شدن وجه اوّل تمایز مکتب تفسیرى اهل بیت به وجه دوم نگرش کلى اهل بیت به راه هاى اثبات حقایق پرداخته مى شود. مقال با این سؤال شروع مى شود: تأکید اهل بیت بر اهمیت سلوک طریقت علم در راستاى دستیابى به حقایق اسلامى به چه جهت است, با وجود وضوح و آشکارگى مطلب, علت این همه تأکید چیست. نگارنده با استفاده از تاریخ اسلامى و به ویژه تاریخ تطور علوم حدیث از رهگذر بررسى اوضاع و شرایط حاکم بر تاریخ اسلامى و مطالعه نصوص رسیده از اهل بیت, در صدد برمى آید که علت این تأکید را دریابد. وى بر آن است که مجموعه امت اسلامى در آن زمان با مجموعه اى از قضایا, مشکلات و پدیده هاى گونه گون درگیر بوده که همین ها منجر به چنین سفارش هایى از سوى مکتب اهل بیت شده است. وى مسائلى چون ممنوعیت نگارش حدیث, مشروعیت بخشى به همه اقوال و افعال صحابه, مشکلات جهان اسلام در زمینه هاى اقتصادى و اجتماعى و… در پى فتوحات اسلامى, غرض ورزى هاى سیاسى و منفعت طلبى هاى شخصى را از جمله قضایا و مشکلات پیش گفته برمى شمارد و در باره تک تک آنان به ویژه مشروعیت بخشى به همه اقوال و افعال صحابه توضیحاتى مى دهد.
وى هدف خویش را از بیان مطالبِ پیش گفته ترسیمِ اوضاع و شرایط تکوین جریان رأى و اجتهاد و بیان این نکته اساسى مى داند که اعتقاد به اهل بیت بر این بوده که راه دستیابى به حقایق اسلام از طریق ایشان و در برابر ایشان همچنان باز است و با باز بودن چنین باب معرفت یقینى (باب علم) و بهره گیرى از علم دیگر مجالى براى رجوع به رأى و استحسان و اجتهاد بدون پایه و اساس وجود ندارد. مؤلف بر آن است که تأکید اهل بیت بر موضع گیرى در برابر مکتب رأى نیز از همین روى بوده است. وى مى کوشد از طریق بیان شمه اى از جایگاه علمى امام على(ع) و روایات اهل بیت در بیان جایگاه علمى خود و روایات نکوهش و ذم قیاس و رأى, قرائنى بر صحت فهم و برداشت خود از موضع اهل بیت ارائه دهد.
پس از این به مبانى نظریه اهل بیت در تفسیر مى پردازد و چهار مبناى وحدت بیانى قرآن, اطلاع کامل از مسائل درباره نص قرآن, اعتماد بر سنّت صحیح و سخن گفتن قرآن از هر عصر و زمان را مطرح مى کند و به تفصیل یک یک آنها را توضیح مى دهد و در مواردى نظر خود را به روایات مستند مى سازد.
در ادامه بحث نظریه اهل بیت در فهم قرآن کریم بررسى مى گردد. مؤلف علت آوردن این بحث را تصریح بدان در روایاتى از اهل بیت و پیامبر مى داند که محور اصلى این روایات بحث محکم و متشابه, تفسیر و تأویل و تفسیر به رأى است. براى ورود به بحث, دسته اى از روایات را مى آورد که در آن بر وجود دو سطح ظاهر, محکم یا تنزیل و سطح باطن, متشابه یا تأویل اشاره رفته است. به باور او سطح اول مربوط به عموم و سطح دوم مربوط به اهل بیت و پیامبر است; وى مجموعه این روایات را به چهار دسته تقسیم بندى مى کند: اخبار غیبى آینده, تفاصیل شریعت اسلام, تطبیق مفاهیم و سنت ها و سرگذشت هاى قرآنى و تطبیق تمثیل و تشبیه مضامین قرآنى و امثال و مفردات قرآن کریم با حوادث عصر رسالت یا دوران هاى بعدى. و آن گاه مصداق هایى براى هر دسته ذکر مى کند. در پایان بخش مکتب اهل بیت در تفسیر قرآن, بخشى با عنوان یادآورى ها و نتیجه گیرى هاى کلى ارائه مى دهد و در آن مسائلى چند را یادآور مى شود, عمده این مسائل عبارتند از: وثاقت روایات اهل بیت از نظر متن سند و مشکلات موجود در این روایات بمانند: دسیسه و جعل و تزویر, پدیده غلو, انحراف و انشعابات شیعه و…, اشتمال مفهوم تفسیر در نزد اهل بیت بر فهم ظاهر عبارت و شناخت مصداق هاى مثال ها و تفصیلات مرتبط با قرآن, تأویل از دیدگاه قرآن و اهل بیت, تبیین مفهوم اختصاص اهل بیت به علم تفسیر.
بخش چهارم: تفسیر موضوعى و نمونه هایى از آن.
این قسمت خود داراى پنج بخش است: تفسیر موضوعى; قصص قرآن; مطالعه داستان موسى; فواتح سور یا حروف مقطعه; جانشینى آدم.
1. تفسیر موضوعى: این بخش بیان کلیاتى درباره تفسیر موضوعى و ماهیت آن است. نویسنده مرورى بر تفاسیر گونه گون ترتیبى و روش مطالعه و تحقیق در آنان دارد و در پى این به نوعى روش تفسیرى اشاره دارد که در پى استکشاف نظریه هاى قرآنى در همه زمینه هاست. براى روشن شدن مطلب, نمونه هایى چند از این روش تفسیرى تازه مى آورد. از دیدگاه ایشان تفسیر موضوعى تفسیرى است مبتنى بر مطالعه و تحقیق در موضوعات مشخص که قرآن در مواضع متعدد یا یک موضع واحد بدان پرداخته است, براى بازشناسى نظریه قرآن در باب آن موضوعات معین. وى بر آن است که موضوعى بودن در این بحث و تفسیر موضوعى به معناى شروع محقق از یک واقعیت خارجى (موضوع) و بازگشت او به قرآن براى روشن شدن موضع قرآن در برابر آن یا انتخاب موضوع معین از سوى مفسّر, فراهم آوردن آیات مشترک در آن موضوع و استخراج نظریه قرآن در باره آن است.
آن گاه نیاز زمان به تفسیر موضوعى را برمى رسد. پس از آن در ذیل عنوان (فهرست اجمالى موضوعات قرآنى و شیوه قرآن در ارائه آن) موضوعات اصلى قرآن را در ده دسته تقسیم بندى مى کند و سپس هریک از موضوعات, ابعاد و زیرشاخه هاى آن را تبیین مى کند. وى بر آن است که قرآن براى بیان دقیق و توانمند این موضوعات روشى بى نظیر پیش گرفته است و این روش تحتِ تأثیر هدف اساسى قرآن, دگرگون سازى اجتماعى بوده است.
2. قصص قرآن: نخست تفاوت قصه هاى قرآن با قصه هاى دیگر تبیین مى شود. به باور مؤلف قرآن در صدد قصه پردازى نیست, بلکه قصه گویى از شیوه هاى بیان قرآن است که تقریباً همه منظورهایى را که قرآن براى آن آمده است, در بر مى گیرد. با توجه به فراوانى و تنوع این منظورها و اهداف, یک یک آنها را نام مى برد, به تفصیل توضیح مى دهد و در ذیل هریک نمونه هاى معتنابهى از آیات قرآن را شاهد مى آورد. با به اتمام رساندنِ هدف هاى قصه پردازى قرآن, بحث از شاخصه هاى کلى داستان هاى قرآن را مى آغازد که عبارتند از: تکرار در داستان هاى قرآن, اختصاص قصص انبیا در قرآن به پیامبران منطقه خاورمیانه و تأکید بر داستان برخى از پیامبران چون ابراهیم و موسى. یکان یکان این شاخصه ها, شبهه هاى احتمالى درباره برخى از آنها, تفاسیر گونه گون از چرایى آنها را با ذکر شواهد و آیات قرآنى از رهگذر بحثى هوشمندانه بیان مى کند.
3. مطالعه داستان موسى: این بخش در حقیقت تطبیق عملى مواردى است که به صورت نظرى پیش از این آورده شد. مؤلف تأکید دارد که هدف از مطالعه گسترده و تفصیلى داستان حضرت موسى آن است که بتوان آن را الگویى براى مطالعات تفصیلى داستان سایر پیامبران قرار داد. روش کلى مطالعه بدین سان است که ابتدا داستان برحسب مواضع بیان آن در قرآن مورد مطالعه قرار مى گیرد. این مطالعه از ابتداى قرآن آغاز و به ترتیب سور داخل مصحف پیش مى رود. داستان موسى در هجده موضع قرآنى مطرح گردیده است. مؤلف در هر موضع قرآنى, سه مطلب کلى را پى مى جوید: رازهاى تکرار قصه واحد در قرآن کریم; هدفى که از طرح قصه واحد در قرآن کریم در کار بوده است; رازهاى تفاوت اسلوب بیان قصه واحد در مواضع مختلف.
پس از بررسى داستان موسى(ع) به ترتیب مصحف, این داستان برحسب توالى تاریخى بررسى مى گردد و درباره بخش هاى گونه گون آن بحث مى شود. آن گاه, مطالعه کلى و مختصر داستان حضرت موسى در دستور کار قرار داده مى شود. مؤلف در این بخش در صدد است که داستان حضرت موسى را از دو زاویه متفاوت با زوایاى پیشین بنگرد:
زاویه اوّل: بررسى مشخصات مراحل کلى است که موسى در زندگى خود پشت سر گذاشته است که مشخصات سه دوره زیر بررسى مى گردد:
1ـ1. از ولادت تا خروج از مصر;
2ـ1. از خروج از مصر تا دیدن آتش بر سر درخت به گاه بعثت;
2. از بعثت به رسالت تا عبور از دریا (خروج از مصر);
3. خروج از مصر تا پایان زندگانى حضرت.
زاویه دوم: بررسى موضوعات داستان حضرت موسى به طور کلى است که شش موضوع اصلى زیر بررسى مى شود:
بعثت حضرت موسى و معجزات ایشان; اسلوب ها و دلایل دعوت; رویارویى با کافران (فرعون و فرعونیان); انحراف در عبادت; زندگانى شخصى حضرت موسى; اوضاع کلى ملت بنى اسرائیل.
4. فواتح سور یا حروف مقطعّه: ابتدا بحثى کلى درباره اهمیت بحث از فواتح سور, مقصود از آنها و اقسام فواتح سور مطرح مى کند و دو دیدگاه اصلى موجود در مورد تفسیر این حروف را برمى شمرد: اختصاص علم آنها به خدا ; قابل فهم و درک بودنشان. پس از این, مجموعه نگره هاى زیرمجموعه دیدگا ه دوم را با عنوان (نگرش هاى تفسیرى در فواتح سور) مطرح مى کند. در این بخش نُه نگرش تبیین مى شود و صاحبان هر نگرش, ادله و سخنان ایشان در دفاع از نظر خود, نقدهاى مؤلف بر نگرش (در صورت لزوم) و بیان مناسب بودن برخى از آنها مطرح مى گردند. در مرحله بعد, مؤلف موضع خود در قبال این مسئله را بیان مى کند. وى با توجه به نرسیدن تفسیرى روشن از رسول خدا در باب فواتح, سکوت صحابه در باره این مسئله و نپرسیدن آنان از رسول خدا و آشنا نبودن عرب با چنین شیوه اى از سخن گفتن نتیجه مى گیرد که معاصران وحى در برابر این حروف موضع آشکار و روشنى داشته اند, حال این موضع آشکار مى تواند بر اثر توضیح پیامبر در باب فواتح سور بوده باشد که اینها حروفى رمزى از متشابهاتند و باید در برابر آن سکوت کرد یا به این دلیل باشد که اینها نام هاى حروف الفباى عربى اند و اعراب به مسماى آنها آشنا بوده اند یا این حرف براى اسکات کفار و مشرکان یا جلب توجه ایشان آمده است.
5. جانشینى آدم: در این بخش عمدتاً آیات 30 ـ 39 سوره بقره بررسى مى شود تا از این رهگذر بحث جانشینى انسان و ابعاد گونه گون آن واضح و آشکار گردد و تفسیرى درست از آن به دست داده شود. این قسمت داراى دو بخش اصلى است: فلسفه استخلاف و جانشینى; چگونگى جانشینى آدم.
این بخش در حقیقت دو جنبه از ماجراى خلقت و خلافت انسان است که در آیات قرآنى مطرح گردیده است. فلسفه استخلاف و جانشینى, معناى جانشینى آدم و حکمت و علت آن را دربر مى گیرد. این قسمت منحصراً در آیات 30 ـ 39 سوره بقره گفته آمده است. در این بخش دو حوزه مشخص وجود دارد:
حوزه اول: مشخص کردن موضع کلى محقق در برابر آیات 30ـ39 بقره و به تصویر کشاندن مقصود قرآن از این آیات. در این حوزه مؤلف به نقل از شیخ محمد عبده نظریه رایج در صدر اسلام و نظریه محققان بعدى را آورده و تفاوت آنها را بیان کرده است.
حوزه دوم: مشخص کردن موضع اسلام و قرآن در قبال برخى عناوین و مطالب این بخش به گونه اى که با مسلمات قرآنى و ظهور لفظى این مقطع همخوانى داشته باشد. نگارنده دو فایده از فوائد مترتب بر این بخش قرآنى را به نقل از علماى صدر اسلام مطرح مى کند و بیان مى دارد که دانشمندان و محققان بعدى در صدد برآمده اند با توضیح عناوین و مسائلى که در این مقطع قرآنى آمده, معناى استخلاف و جانشینى را روشن کنند. از این روى, وى در ذیل (مسائل پیرامونى استخلاف) به بررسى نظریات مختلف در باب عناوین آورده شده در این مقطع قرآنى که به شرح زیر است, مى پردازد.
خلافت, فرشتگان چگونه دریافتند که خلیفه در روى زمین فساد خواهد کرد, اسماء (حقیقت مسمى ها و مراد از آنها) در ذیل هریک از این عناوین, نظریات مختلف, مستندات و شواهد آنها را مى آورد و نظر مختار خود را اعلام مى دارد. پس از بیان آرا و نظریات مختلف دانشمندان اسلامى در خصوص عناوین مطرح شده در آیات, مؤلف سعى مى کند تصویرى کامل از این مقطع عرضه کند تا از رهگذر آن بتواند نظریه استخلاف را استخراج و استنباط کند. وى دو گزارش از نظریه استخلاف, گزارش محمد عبده به نقل از رشیدرضا و گزارش علامه طباطبایى, ارائه مى دهد, آنها را با هم مقایسه مى کند, نقاط ضعف و قوت هریک را برمى شمارد. در ضمن نظریات شهید صدر را نیز مطرح مى کند و در پایان رأى برگزیده و مختار خویش را اعلام مى دارد.
دومین بخش از بخش هاى اصلى جانشینى آدم, مشتمل است بر عملکرد جانشینى آدم, مقدمات و مقارنات آنکه این جنبه از مطلب را قرآن در مواضع متعددى مطرح کرده است. این بخش داراى دو قسمت است. در قسمت اول یک سلسله مفاهیم و تصورات از قبیل سجده به آدم, ملک بودن یا نبودن شیطان, خلقت آدم براى بهشت یا زمین و خطاى آدم در ضمن آیات گونه گون بررسى مى گردد و نظر افرادى چون عبده و علامه طباطبایى مطرح مى گردد و مؤلف نتیجه اى را که به نظر خویش درست است از این بررسى مى گیرد. سپس به مرحله تصدیق این مفاهیم در یک مجموعه و به دیگر سخن تصویرِ کلى عملکرد خلافت گام نهاده مى شود و تصاویرى که علامه طباطبایى و شهید صدر ارائه کرده اند مطرح مى گردد و از رهگذر مقایسه این دو و برنمودن نقاط ضعف و قوتشان نظریه مختار مؤلف شکل مى گیرد.
کتاب از نگاهى دیگر
در سطور پیشین گزارشى از محتواى کتاب ارزشمند علوم قرآنى پیش دید خوانندگان گذارده و نکات و دقایق آن و باریک اندیشى و ژرف نگرى مؤلفانش تا حدودى نمایانده شد, اما اینها به معناى کمال و پیراسته بودن این کتاب از هر عیب و اشکالى نیست. اگر با دیدى بیرونى و جامع نگر به فصول مختلف کتاب نظر افکنده شود و مقایسه اى با سایر کتب علوم قرآنى صورت پذیرد نکاتى چند جلب توجه مى کند:
آن گونه که مرحوم حکیم تصریح مى کنند استاد ایشان (مرحوم صدر) در تدوین دروس سطح علمى ساده را رعایت کرده اند و ایشان هم در نگاشته هاى آن شهید سعید دخل و تصرف چندانى نکرده اند و در عوض سعى کرده اند در تدوین دروسى که بر عهده ایشان بوده است از آراى بزرگان و دانشمندان این علوم و نیز تحقیقات برخى محققان استفاده کند. اگرچه تصرف نکردن در نگاشته هاى شهید صدر نهایت امانتدارى ایشان در این زمینه را مى رساند, منتها موجب شده تا نوعى ناهمگونى, ناسازى و عدم انسجام در ساختار کتاب و سطح محتوا و مطالب آن به وجود آید. در نگاشته هاى شهید صدر بنابر اختصار و آوردن نظر مختار است و بیان و نقد نظریات گونه گون چندان مد نظر نیست, حال آنکه نوشته هاى مرحوم حکیم در اغلب موارد لبریز از نقد, بررسى و تحلیل آرا و نظریات گونه گون و شواهد و مستندات متعدد است, براى مثال در ذیل عنوان (نزول قرآن) مسائلى چون نزول قرآن از طریق وحى, حالات و صور وحى, دوبار نزول قرآن کریم بر پیامبر و نزول تدریجى قرآن به خامه شهید صدر و نزول قرآن کریم به زبان عربى به خامه شهید حکیم است. دیده مى شود که قسمت هاى تدوین شده به دست شهید صدر با وجود تنوع موضوع و اهمیت بالاتر اولاً داراى حجمى مساوى با حجم مطالب بخش نزول قرآن کریم به زبان عربى است و ثانیاً از نظر تفصیل در قرائن و شواهد در سطح پایین ترى از آن قرار دارد, حال آنکه اثبات بحثى مانند دوبار نزول قرآن کریم بر پیامبر(ص) شواهد و مستندات زیادى را مى طلبد و مطالبى که پیرامون آن آمده وافى به مقصود نیست. این مسئله علاوه بر آنکه سبب ناهمگونى درونى تک تک فصول شده است, توازن و تعادل فصول را در مقایسه با هم نیز بر هم زده است. نمونه اى از این عدم انسجام بین فصلى را مى توان در مقایسه فصول مربوط به اعجاز قرآن و محکم و متشابه دیگر دید. بحث اعجاز قرآن ـ نوشته شهید صدر ـ که یکى از مباحث بسیار درازدامن علوم قرآنى است کاملاً مختصر و موجز آورده شده و بیشترینه حجم آن را نیز بررسى و نقد شبهه اى مربوط به وحى تشکیل داده است, حال آنکه در بحث از محکم و متشابه, نوشته شهید حکیم, اقوال گونه گون درباره محکم و متشابه یک به یک بررسى و نقد شده و رأى مختار با تفصیل و مستندات متعدد بیان گردیده است. افزون بر آنکه تفاوت سطح علمى میان این دو بخش آشکارا محسوس است. نمونه اى دیگر از ناهمگونى فصل ها را در مقایسه فصل سبب نزول با فصول هم عرض آن مى توان دید. بحث از سبب نزول ـ از نگاشته هاى شهید صدر ـ به نحوى گرته بردارى از بحث سبب نزول کتب علوم قرآنى رایج و متداول و برخلاف سایر مطالب کتاب عارى از هرگونه اظهارنظر و نقد و بررسى است, حال آنکه بحث هاى هم عرض آن مانند هدف از نزول و… از لحاظ نوع بحث و سطح مطالب تفوقى آشکار دارند.
علاوه بر دلیل پیش گفته, عامل دیگرى نیز موجبات ناهمگونى ساختار و مطالب کتاب را فراهم آورده است. آن گونه که در ذیل برخى فصول کتاب مانند هدف از نزول قرآن و نسخ توضیح داده شده, این فصول خلاصه اى از مطالب کتاب هاى هدف از نزول قرآن (شهید حکیم) و البیان فى تفسیر القرآن (مرحوم خوئى) است. در خلاصه سازى مطالب این کتاب ها و جاسازى آن در بین مطالب کتاب علوم قرآنى به میزان تناسب آنها با سایر فصول کتاب از نظر محتوا و حجم توجه نشده است, براى مثال بحثى فرعى چون هدف از نزول قرآن فصلى مستقل و نسبتاً طولانى را به خود اختصاص داده, حال آنکه بحثى مهمتر و کلى تر مانند نزول قرآن در نهایت اختصار و در سطحى پایین تر ارائه شده است.
علاوه بر مشکل پیشین یعنى عدم انسجام درون فصلى و بین فصلى در کتاب مى توان نیاوردن یا بیان موجز و مختصر برخى مسائل اصلى علوم قرآنى در کتاب و اطناب و تفصیل پاره اى موضوعات فرعى و نه چندان مرتبط با علوم قرآنى در آن اشاره کرد, مثلاً جاى پرداختن به مسائلى چون بحث قرائات و حجیّت آن, نزول قرآن بر هفت حرف, مکاتب تفسیرى, دوره هاى مختلف تفسیر, بحث مصاحف, ترتیب آیات و سور و… خالى است, حال آنکه به بحثى مانند قصص قرآنى بسیار مفصل و با اطنابى بسیار زیاد پرداخته شده است که به نظر مى رسد لزومى نداشته باشد و پرداختن به مبانى و کلیات به همراه یک نمونه عینى کفایت کند.

تبلیغات