آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
چه زیباست که غیر عرب هاى آشنا به زبان عربى و علوم و آداب آن در تصحیح و انتشار کتاب هاى تمدن اسلامى عربى با محققان عرب مشارکت مى نمایند و این آثار را از تاریکى ها به روشنایى ها مى برند تا دانشمندان و محققان در زمینه هاى مختلف تخصصى خود از آنها بهره مند شوند. بهترین نمونه این مشارکت موفق, تصحیح و انتشار کتاب الفهرست ابن ندیم توسط مرحوم استاد محمدرضا تجدد است که در جستجوى نسخه هاى خطى کتاب و به چنگ آوردن آنها از جاهاى مختلف ـ چنانچه در مقدمه گفته ـ تلاش و سرمایه فراوان به خرج داد.
تصحیح در حد خود, مسئولیتى سترگ و بارى سنگین و مهم به شمار مى آید. اما چگونه است که مؤلف در کتاب موسوعه اى چون الفهرست, به یک علم بسنده ننموده, صدها نفر از شخصیت هاى علمى در شاخه هاى مختلف آن را لیست بندى کرده و به یک کتاب واحد اکتفا نکرده است و هزاران کتاب در موضوعات و تخصصات مختلف را از کهن ترین ایام تا به زمان خود معرفى و عرضه نموده است. کتاب الفهرست چنانکه خود مى گوید: (فهرست کتاب هاى تمامى امت ها ـ از عرب و عجم ـ است که در رشته هاى گوناگون علمى به زبان و خط عربى موجود بوده, با اخبار مصنفان و طبقات مؤلفان و سلسله خانوادگى و تاریخ تولد و دوره زندگانى و زمان وفات آنها و شهرهایى که در آن اقامت داشته و صفات نیکو یا ناپسندى که داشته اند, از ابتداى پیدایش هر علم تا این زمان که سال سیصد و هفتاد و هفت هجرى است) .(مقدمه, ص3).
محقق فاضل نسبت به مسئولیت سنگین و مهم کار خود, اشعار داشته, با تواضعى تمام در مقدمه مى گوید: (با این وجود, به صراحت مى گویم که کتاب همچنان نیازمند تدقیق, بررسى و تحقیق است.)
با توجه به این نکته که خود مصحح بدان تفطن یافته و نیز به این اعتبار که او خود نسبت به ترجمه این چاپ به زبان فارسى اقدام نموده2 و در مقدمه (ص ب) گفته است: (… چاپ فلوگل را براى مقابله و برشمارى لغزش هاى آن قرار دادم و اختلافات آن چاپ را با این نسخه با علامت (ف) نشان داده ام…),3 و نیز نظر یکى از مصححان بزرگ عرب یعنى استاد سید احمد صقر که گفته است: (من معتقدم که تمامى خوانندگان کتب قدیمى باید به ناشر کمک کنند و لغزش ها و خطاها [ى این آثار] و ملاحظات خود را در مورد آنها ابراز دارند تا در نتیجه مشارکت علمى, کتب عربى از شائبه هاى تحریف و تصحیف که به دست ناسخین قدیمى و ناشران کنونى رخ مى دهد, رهایى یابد).4
با توجه به تمامى این ملاحظات, به ضرورت نگارش این مقاله پى بردم تا مصحح را در انجام مسئولیتش یارى دهم و نه از باب نقد; بلکه به جهت بیان پاره اى ملاحظات آن را ارائه دهم تا سهمى ولو اندک در خالى ساختن کتاب از آفات بسیار تحریف که به دست ناسخان قدیمى و ناشران جدید رخ داده, داشته باشم. این گونه مشارکت هدفمند و سازنده, موجب خواهد شد که امهات کتب تمدن ما به صورت آغازین و مدون اولیه خود نزدیک تر شود.
کتاب الفهرست قبل از این چاپ, دوبار به چاپ رسیده بود: چاپ اول آن به تصحیح مستشرق آلمانى گوستاو فلوگل5 با تعلیقاتى از جوهانس رودیگر6 و موللر7 در قالب دو جلد (لایپزیک 1871ـ1872م) به سامان رسید و چاپ دوم آن توسط مکتبه رحمانیه در قاهره (1348هـ/ 1930م) به اتمام رسید. محققان نیز بسیار به خطاها و اوهام و تحریفات این دو چاپ به ویژه چاپ مصر اشاره کرده اند.
اما چاپ کنونى که مورد صحبت ماست على رغم تلاش هایى که مصحح مبذول داشته و بایسته تقدیر و تمجید و امتنان است نیز از آنچه بر دو چاپ قبلى عارض شده خالى نمانده است. حق آن است که این چاپ داراى مزایا و ویژگى هاى منحصر به فرد است, اما ملاحظات و اشکالاتى نیز دارد که به صورت کوتاه به آن اشاره مى کنم.
ویژگى ها و مزایاى کلى
ستودن مصحح و چاپ و تصحیح او دلایل زیادى دارد که مهم ترین آن بدین قرار است:
1. مصحح به چاپ فلوگل و چاپ مصر ـ به جهت تکمله آن ـ اطمینان نکرده و سعى نموده است که تمامى نسخه هاى کتاب را جمع آورى کند. او بر نسخه چستربیتى8 دوبلن و نسخه شهید على پاشا در کتابخانه سلیمانیه استانبول و دیگر نسخه ها اعتماد کرده و چاپ فلوگل را براى موازنه و مقابله, اساس قرار داده و در مقدمه به آن اشاره کرده است.
2. شاید از مهم ترین مزایاى این چاپ, زیاداتى است که مصحح از طریق نسخه هاى مختلف بدان دست یافته است. بیشترین این زیادات مربوط به مقاله پنجم کتاب, به ویژه فن اول آن است. این زیادات قبلاً به چاپ نرسیده بود و مصحح در آغاز فن اول از مقاله پنجم (ص20) اشاره داشته که این زیادات از ص201 تا 218 از نسخه خطى (شماره3315) مستشرق انگلیسى (گیب/Gibb) بوده است; در عین حال مصحح به اینها اکتفا ننموده و اضافاتى مربوط به متکلمین معتزلى از تراجم آنها افزوده است. این اضافات در آخر چاپ مصر با عنوان (تکلمه الفهرست) انتشار یافته و شامل موضوعات ذیل مى شود:
الف. لم سمیت المعتزله بهذا الاسم؟ (ص201);
ب. ذکر اول من تکلم فى القدر والعدل والتوحید (201);
پ. اسماء من اخذ عنه العدل والتوحید (202);
ت. الحسن بن ابى الحسن البصرى (202);
ث. واصل بن عطاء (202ـ203);
ج. عمرو بن عبید (203);
چ. تسمیه من اخذ عن عمرو واصل (203);
ح. ابوالهذیل العلاف (203ـ204);
خ. من اصحاب ابى الهذیل (205);
د. الاسوارى (205);
ذ. بشر بن المعتمر (205);
ر. النظام (205ـ206);
ز. الدمشقى (206);
س. عیسى بن صبیح المردار (206ـ207);
ش. معمر السلمى (207);
ص. نمامه بن اشرس (207ـ 208);
ض. جعفر بن مبشر (208);
ط. الجاحظ ابوعثمان و ما استحسنه من کلامه و کتبه و رسائله (208ـ212);
ظ. احمد بن ابى داوود (213);
ع. الاسکافى, ابن الاسکافى (213);
غ. جعفر بن حرب (213);
ف. ذکر قوم من المعتزله ابدعوا و تفردوا و هم: الاصم, القوطى, ضرار بن عمرو; عباد بن سلمان, ابوسعید الحضرى, ابوحفص الحداد, عیسى الصوفى, ابوعیسى الوراق, ابن الروندى, والناشى الکبیر (214ـ217);
در آخر صفحه 217 اضافات نسخه گیب پایان مى یابد و صفحه218 به مانند نسخه فلوگل, با واسطى آغاز مى شود. اما مصحح در نسخه هند به اضافاتى دیگر قبل از شرح حال واسطى دست یافته, آن را در چاپ خود اثبات مى کند. این اضافات شامل اخبارى از این افرادند: بردعى, شطوى, حارث الوراق, ابوقاسم بلخى, صیمرى, باهلى, احمد بن یحیى منجم (ص218ـ220). همچنین کمى اضافات متفرقه دیگر در لابه لاى کتاب به چشم مى آیند که بیشترین آنها اسامى کتاب ها مى باشد, مانند کتاب (الکلاب الاول والکلاب الثانى) (ر.ک: لیست کتاب هشام الکلبى, ص110).
با وجود این, مصحح در نسخه اى که بر آن تکیه کرده, نقص فاحشى مى یابد و آن را از چاپ فلوگل حرف به حرف, کامل مى کند (نگر: هامش, ص17). این اضافات مؤید درستى نظر کسانى است که معتقدند نسخه هایى که از کتاب الفهرست ـ قبل از این نسخه ـ چاپ شده اند, ناتمام و ناقص بودند. اولین شخصى که قایل به این نظر شد, مرحوم احمد زکى پاشا بود که وقتى دید کتاب الفهرست با این حجم, تقریباً از جاحظ کتابى ذکر ننموده, تعجب مى کند.9 دنبال او استاد [مرحوم] عبدالسلام هارون مى گوید: (عجیب است که خواننده در فهرست ابن ندیم تقریباً چیزى از آثار جاحظ جز به صورت گذرا و عرضى نمى بیند با اینکه ابن ندیم از اساطین وراقى بوده و برجسته ترین متخصص در فن کتابشناسى و کتابخانه ها بوده است).10 آن گاه شیخ عربیت آن را با نص ابن حجر عسقلانى تأیید مى کند: (ابن ندیم کتب جاحظ را به تعداد یکصد و هفتاد و اندى گزارش کرده است.)11
3. پاى بندى به رعایت دقت, تأنى و ترتیب و نظم در اعلام و اخبار.
3. مصحح توانسته است که بسیارى از تحریفات و تصحیفات دو نسخه قبلى را خواه در اسامى اعلام و خواه در اسامى کتاب ها و یا الفاظ, جملات و عبارات, اصلاح نمایند. مانند این موارد:
الف. توزى ـ به تاى مشدد ـ (عبدالله بن محمد بن هارون) ص65, در دو نسخه دیگر: ثورى ـ به ثاء ـ آمده است. توزى یا همان توجى,12 شاگرد ابوعبیده بوده است.13
ب. اصلاح خطاهایى که در دو نسخه فلوگل و مصر در مورد اخبار فراء آمده است. در آن دو نسخه در قسمت اسامیِ حدودِ [فراء] آمده: (حد ملازمه رجل) کذا; اما مصحح در نسخه خود آن را اصلاح نموده و چنین ثبت کرده است: (حد منذ و مذوهل)) (ص74).
ج. در اخبار ابوحنیفه دینورى (ص86), ابن ندیم کتابى از او با عنوان (الرد على لغذه الاصفهانى) ذکر کرده در حالى که در دو نسخه دیگر [مصر و فلوگل] این کتاب با عنوان: (الرد على رصد الاصفهانى) آمده است.
د. در اسامى اى که از ابوالاسود دوئلى فرا گرفته اند, نام (میمون الاقرن) آمده, در حالى که در دو نسخه (ف) و (م), (میمون بن الاقرن) ذکر شده است14 و درست آن ضبط استاد تجدد است که با تکیه بر کتاب مراتب النحویین (ص11) آن را آورده است.
نمونه هاى این برترى ها زیاد است, به طورى که هرکس با مقایسه بین این چاپ و دو چاپ قبلى, آن را به وضوح درمى یابد. اما مصحح با وجود این, در برخى مسائلى که در دو نسخه قبلى به صورت صحیح آمده است, دچار خلط و اشتباه شده که نمونه هاى آن را خواهیم آورد.
4. به جز چند خطاى مطبعى, در تهیه فهارس کتاب که شامل موضوعات, اعلام, قبایل, طوایف, اماکن, شهرها و کتاب ها مى شود, دقت و ظرافت به کار برده است. این فهارس, محقق را در راه یابى سریع و آسان به مطلب مورد نیاز خود بدون تلاش و سختى, یارى مى دهد.
6. لیست خطا و صواب ملحق به کتاب. این لیست على رغم فواید آن, اندک است, زیرا خطاهاى دیگر مطبعى چندین برابر خطاهاى یاد شده بوده و در لیست مذکور نیامده است.
ملاحظات و اشکالات کلى
آنچه مى تواند در عداد هفوات کلى به حساب آید, شامل موارد ذیل مى شود:
1. تصحیح, انتقال متن از نسخه ها و بردن آنها به چاپخانه براى چاپ کتاب نیست. تصحیح, تلاش و کوشش و رنج و زحمت است. تصحیح, زدودن مبهمات و کشف امور پیچیده و جستجو براى اثبات صواب و یا نزدیک به صواب و آگاهى سازى نسبت به آن است. اما محقق فاضل چنین مى نماید که هدف اولش این بوده که همه آنچه را که در نسخه هاى مورد اعتماد یافته, انتقال دهد و در نتیجه اینکار, امور بسیارى را به عنوان خطا برشمرد. حال آنکه آنها درست و بدون اشکال بوده اند. نیز در هوامش ـ چنانکه در مقدمه تصریح داشته ـ چیزهایى را که به ظن خود با نسخه فلوگل مطابقت نداشته, ضبط نموده است. بدین روى, تعلیقات و حواشى او در هوامش, بسیار اندک بوده و جایگاه مناسبى براى ذکر آنها نبوده است. چه ,بسیارى امور و مسائل از اشاره و تنبیه مصحح خالى مانده است به اضافه اینکه براى مقایسه و به دست دادن خطاهاى کتاب ها بسنده کردن به نسخه فلوگل کافى نخواهد بود.
2. مصحح, کتاب پاره اى از امورى را که جزء اصول کار یک مصحح است, رعایت نکرده است. مثلاً ابیات کتاب را مصدریابى ننموده و آنها را با منابع دیگر مقایسه نکرده است. همچنین او براى یکبار هم که شده در جهت جبران نقایص و خطاهاى مربوط به اسامى اعلام و تاریخ تولد و وفات آنها و مانند آن, تلاش ننموده است. حال آنکه در صورت بهره مندى از منابع مربوط, اینکار به سهولت انجام مى گرفت. اما ما به جهت کثرت این دست نقایص و پراکندگى زیاد آن که اصلاحش از عهده یک مصحح خارج است, عذر او را مى پذیریم.
3. انتظار مى رفت که مصحح فارسى زبان, نسبت به ترجمه اسامى برخى کتاب هاى فارسى به عربى اقدام مى نمود تا خواننده عربى به آنها آگاهى و شناخت پیدا مى کرد. چنانکه معانى پاره اى از کلمات فارسى را به عربى توضیح داده است. مثلاً در هامش, ص84 گفته: (نزک, واژه اى است فارسى به معنى لطیف.) و چقدر مفید و جالب بود که مصحح, معانى برخى اسامى کتب فارسى را این گونه ترجمه مى کرد. مثل کتاب (هزاردستان) به معنى الف قصه (ص354); خاصه اینکه ابن ندیم خود نسبت به ترجمه برخى از عناوین اقدام نموده است. مثلاً در موضوع قلم فارسى (ص15) گفته: الکل شاه و معناه ملک الطین (= پادشاه گِل).
ملاحظات و اشکالات خاص
اینها خصایص و مزایا و نیز ملاحظات و اشکالاتى کلى بودند; اما ملاحظات و اشکالات خاص, زیاد و شاخه به شاخه و پراکنده هستند و ترجیح دادم که آنها را باب بندى نموده, در عناوین و موضوعات آن محدود نمایم تا بتوانم هر یک را تفصیل دهم:
1. نقطه گذارى;
2. ملاحظاتى در مورد اسامى اعلام و القاب آنها;
3. ملاحظاتى در مورد اسامى کتاب ها;
4. ملاحظاتى درباره اشعار;
5. ملاحظاتى پیرامون الفاظ, جملات و عبارات;
6. ملاحظاتى زبانى و نحوى;
7. ملاحظاتى املایى و مطبعى.
1. نقطه گذارى
تنقیط یا Punctuation در اصطلاح انگلیسى یا همان نقطه گذارى در زبان فارسى از مهم ترین امورى است که در نوشتار و تصحیح, بایسته توجه و رعایت است; زیرا کم دقتى نسبت به آن باعث بسیارى از اشکالات و اشتباهات مى شود. اما هرچه هست, نقطه گذارى در این چاپ, بسیار بیشتر از دو چاپ قبلى رعایت شده است.
موارد کم توجهى نسبت به نقطه گذارى در این نسخه, بسیار است که به ذکر نمونه هاى ذیل اکتفا مى کنم:
الف. در بخش ارائه کتاب هاى مدائنى (قسمت کتب وقایع او, ص115) آمده: (کتاب سلم, ابن قتیبه و روح ابن حاتم.) که صحیح آن بدون نقطه بوده و چنین است: (کتاب سلم بن قتیبه و روح بن حاتم).
ب. در بخش مربوط به ابن سعدان و کتب او آمده: (وله من الکتب, کتاب الخیل, رأیته لطیف) (ص87). نوشتن عبارت با این شکل, موجب اشتباه در بعد از فعل (رأى) مى شود. صحیح عبارت, بر این اساس, این است که (لطیف), منصوب باشد, چنان که در دو نسخه (ف) و (م) نیز چنین است. اگر قواعد نقطه گذارى رعایت مى شد و عبارت به این صورت مى آمد: (وله من الکتب: کتاب الخیل, رأیته لطیف), به آسانى از ایجاد اشتباه جلوگیرى مى شد. ابن ندیم در کتابش براى کتاب هایى که خود در جاهاى متعدد دیده این عبارت را به کار برده است. (معناى لطیف در اینجا یعنى: کوچک).15
ج. در بخش مربوط به (الباحث عن معتاص العلم) یعنى محمد بن سهل مرزبان کرخى آمده: (وقال لى: من رآه انه اشل الید…) (ص152). صحیح عبارت چنین است: (وقال لى من رآه: انه اشل الید…).16
2. ملاحظاتى در اسامى و القاب اعلام17
بسیارى از اسامى و القاب در این چاپ, تحریف شده اند; زیرا مصحح خود را زیاد به زحمت نینداخته که آنها را در منابع مختلف بررسى نموده و از صحت آن مطمئن شود. این اسامى را, وى براساس مخطوطات قبلى و بیشتر براساس مقایسه با چاپ فلوگل ضبط نموده است. اینها نمونه هایى از این دست اشتباهات هستند:
ص35: (النقار)18 ـ به نون ـ (همان ابوعلى حسن قرشى) است, که یاقوت حموى او را (بقار) ملقب کرده است (معجم الادبا, ج8, ص109). نیز صاحب الفهرست, کتاب (اللغه و مخارج الحروف و اصول النحو) را به او نسبت داده حال آنکه یاقوت19 و سیوطى,20 این کتاب را (اللغه فى مخارج الحروف و اصول النحو) ذکر کرده اند.
ص64: (اخبار مبرد): اسم او: محمد بن یزید بن عبدالاکبر بن عمیر بن حسنان (کذا) ضبط شده است. حال آنکه در معجم الادبا (ج19, ص111) و در (ف) و (م) به صورت: (حسان) آمده است.
ص66: در اخبار زجاج آمده است: (وکان سبب اتصاله بالمعتضدان بعض الندماء وصف للمعتضد کتاب جامع النطق الذى عمله محبره (کذا) الندیم, و اسم (محبر) محمد بن یحیى بن ابى عباد, و یکنى اباجعفر).21
اما به نظر من روایت قفطى در مورد زجاج صحیح تر است که مى گوید: (و سبب اتصاله به ـ اى اتصال الزجاج بالمعتضد ـ ان بعض الندماء وصف للمعتضد کتاب (جامع النطق)22 الذى عمله (محمد) الندیم, و هو محمد بن یحیى بن ابى عباد, و یکنى اباجعفر…).23
ص105: در اخبار محمد بن اسحق آمده: صاحب السیره ابوعبدالله محمد بن بشار (کذا); که صحیح آن: محمد بن اسحق بن یسار است.24
ص139: در اسامى خطبا, نام (ابن القسریه) (کذا) آمده است که صحیح آن: ابن القریه است. جاحظ در مورد او گفته: (وقد یبلغ الفارس و الجواد الغایه فى الشهره و لایزرق ذلک الذکر والتنویه بعض من هو اولى بذلک منه. الا ترى ان العامه ابن القریه عندها اشهر فى الخطابه من سحبان وائل)25
نام ابن القریه, ایوب بن زید است. و القریه (به کسر قاف و راء مشدد و مکسور), جد مادرى او بوده یعنى: جماعه دختر جشم بن ربیعه.26 ابن القریه, از طرف مادر, عرب بوده و جزء خطیبان مشهور به فصاحت و بلاغت به شمار مى رفته است.27 مى گویند که حجاج او را در سال 81 هجرى به قتل رساند.28
ص158: کتاب اخبار الابخر آمده که درست آن: الابجر است. ابجر لقبى است که به عبیدالله بن قاسم بن خبیه شاعر, و یا محمد بن قاسم (مکنى به اباطالب) از شعراى مکه, اطلاق شده است.29
ص178: اشکالات در این صفحه مربوط به اسامى برخى شاعرانى است که ابوسعید سکرى اشعار آنها را جمع آورى کرده است; بدین قرار:
الف. النمر بن تواب. صحیح آن: النمر بن تولب است30 که اشعار وى توسط دکتر نورى حموى قیسى (استاد دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد) به سال 1969م جمع آورى و انتشار یافت.
ب. متمم بن بریر. صحیح آن: متمم بن نویره است. خانم دکتر ابتسام مرهون صفار (استاد دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد) در مورد او و برادرش مالک بن نویره کتابى را با عنوان (متمم و مالک ابنانویره) ـ بغداد 1968 ـ تألیف نمود.
ج. بشر بن خازم. صحیح آن: بشر بن ابى خازم الاسدى است. دکتر عزه حسن, دیوان او را تصحیح کرد (دمشق 1960م) و مقدمه اى طولانى بر آن نگاشت.
د. جران العور. صحیح آن: جران العَود است.31 بغدادى صاحب خزانة الادب, حاشیه اى از یاقوت حموى بر مختصر جمهره ابن کلبى نقل کرده چنین مى گوید: (جران العود, لقب شاعرى جاهلى از بنى ضبه بنى نمیر بن عامر بن صعصعه است. نام او عامر بن حارث ابن کلفه یا کلده است).32 بروکلمان نیز به این مطلب تفطن یافته و مى گوید: (ادباى عرب او را از جاهلیون دانسته اند.)33 در حالى که به زعم کرنکو او شاعر اموى و معاصر عبدالله بن مروان بوده است…).34
دیوان جران العود همراه با توضیحات به سال 1931م در دارالکتب المصریه چاپ شد.
ص181: در اخبار بشار بن برد, او به مرغث, ملقب شده در حالى که صحیح آن (مرعث) مى باشد; زیرا مرعث لقب بشار بوده است….35
ص187: در اسامى زنان آزاد و برده نام (فضل الشاعر) (کذا)36 آمده که صحیح آن (فضل الشاعرة) است. وى جاریه اى بوده که در بصره متولد شده و مخصوص مردى از نحاسین کرخ به نام حسنویه بوده است. محمد بن فرج, برادر عمرو بن فرج رخجى وى را خریدارى کرد و به متوکل اهدا نمود. ابن جاریه خوش سیما و خوش هیکل و ادیبى فصیح بوده و داراى طبع شعر.37
ص188: عمرو الحارکى. صحیح آن: عمرو الخارکى, منسوب به خارک یعنى جزیره اى بزرگ که در وسط دریا و نزدیک ساخل [خلیج] فارسى قرار دارد.38 دعبل ابن على خزاعى در شعر خود ـ آنجا که شخصى را به نام خارکى بصرى هجو مى کند ـ از این جزیره یاد مى کند. ابوالفرج [اصفهانى] شعر او را بدون ذکر انتساب آورده:39
و شاعر عرض لى نفسه
لخارک آباؤه تنمى

ص401: سلم الحاسر. صحیح آن: سلم الخاسر است. او سلم بن عمرو, اهل بصره و از شاعران حکومت عباسى و راوى و شاگرد بشار بن برد [ـ شاعر معروف دوره عباسى ـ] بوده است. در مورد وجه تلقیب خاسر در کتاب اغانى و غیره, دلایل زیادى آمده است….
مستشرق آلمانى گوستاو گرانبوم, اشعار سلم را همراه اشعار دو شاعر دیگر یعنى مطیع بن ایاس و ابوشمقمق در کتابى با عنوان (شاعران عباسى) جمع آورى نمود. این کتاب توسط دکتر محمد یوسف نجم به عربى ترجمه و اعاده تصحیح شد و با مراجعه دکتر احسان عباس به چاپ رسید.40 جز این, مهندس حاتم غنیم متون دیگرى بر این مجموعه به عنوان استدراک و با نام (استدراکات على النصوص الشعریه فى کتاب: شعراء عباسیون) در جمله مجمله اللغه العربیه اردن (مجلد اول, ش2, تموز 1978, ص79ـ100) اضافه نمود.
3. ملاحظاتى در اسامى کتاب ها
نصیب اسامى کتاب ها از تحریف, اگر زیادتر از نصیب اعلام نباشد, کمتر نیست:
ص55 (ربیعه البصرى): از کتاب هاى او کتاب (ماقیل فى الخیار من الشعر والزجر) مذکور است که صحیح آن: (ما قیل فى الحیات من الشعر والرجز) است.41 و کذا در نسخه (ف) و (م).
ص59 (ابوعبیده):تعدادى از کتب وى به صورت محرف آمده که ذیلاً آنها را با اشاره به اختلافات آنها در دیگر منابع برشمریم:
الف. کتاب (جفره خالد).42 قفطى با عنوان (حفره خالد) یاد نموده است.
ب. کتاب معارات قیس و الیمن. قفطى آن را با عنوان مغارات قیس والیمن ذکر کرده است.
ت. کتاب خبر ابنى بغیض. قفطى: حرب بنى بغیض.
ث. کتاب القتال. قفطى: القبائل.
ج. کتاب نامه الرئیس. قفطى: نابه الرئیس.43
ح. کتاب القبالین. قفطى: القتالین.
خ. کتاب الاوفیاء. قفطى: الارقاء.
د. کتاب الحاملین الحاملات. قفطى: الحاملین والحاملات.
ذ. کتاب تسمیه من قبلت بنو اسد. قفطى: تسمیه من قتل من بنى اسد.
ر. کتاب الفرارین. قفطى44 و یاقوت45 و ابن خلکان46: القرائن.
ز. کتاب حفیر الخیل. منابع قبلى: حضر الخیل. حضر به معناى جرى (=پَرش) است. استاد ما, دکتر حسین نصار در ارائه آثارى که در مورد خیل/ اسب است گفته: (وله ـ لابى عبیده ـ ثلاثه کتب فى الخیل و اسمائها و حضرها.)47
س. کتاب الاعتان. منابع قبلى: الاعیان.
ش. کتاب الخسف. منابع قبلى: الخف.
ص. کتاب العلاویات. منابع قبلى: الملاویات.
ض. کتاب ادعیاء العرب. منابع قبلى: ادعیه العرب.
ط. کتاب الاحلام. منابع قبلى: الاحتلام.
ظ. کتاب الاسنان. قفطى48 و ابن خلکان49: الانسان.
ص73ـ74 (فراء) در لیست اسامى کتاب هاى او آمده سات:
الف. کتاب آله الکاتب. یاقوت50 و سیوطى51: آله الکتاب آورده اند.
ب. کتاب حد ما لم یتم فاعله. صحیح آن چنان که در نسخه (ف) و (م) نیز آمده: (حد ما لم یسم فاعله) است.
ص7 (سلمه بن عاصم): از کتاب هاى او: کتاب العلول فى النحو و در نسخه (ف): الحلول فى النحو آمده است. صحیح آن: المسلوک فى النحو است. (ر.ک: بغیه الوعاه, ص260). یاقوت (معجم الادباء, ج11, ص243) کتابى از او با عنوان المسلوک فى العربیه ذکر نموده است.
ص75ـ76 (اخبار ابن اعرابى), در لیست اسامى کتب او آمده:
الف. کتاب تنسیق الامثال. که صحیح آن: تفسیر الامثال است.52
ب. کتاب نوادر الدبیریین (نیز ص96). درست آن: نوادر الزبیریین.53
دکتر حسین نصار مى گوید: (ابن اعرابى در نوادر, سه کتاب نوشته به اسم: النوادر, نوادر الزبیریین و نوادر بنى فقعس. ما جز از النوادر اطلاعاتى در دست نداریم).54
ج. کتاب الذباب.55 صحیح آن: کتاب الدیات است.56
ص79: از کتاب هاى ابن سکیت, کتاب: المنطق ذکر شده که صحیح آن: اصلاح المنطق است, که در دو نسخه قبلى نیز آمده, این کتاب مشهور و معروف است57 و با تصحیح و شرح استادان: احمد محمد شاکر و عبدالسلام هارون دو بار به چاپ رسیده است.58 گفتنى است عنوان کتاب, کسانى را که موضوع آن را نشناخته اند, به اشتباه انداخته و گمان مى کنند که مباحث کتاب در علم منطق است, متوجه نیستند که آن کتابِ لغت است و در مورد زایش و شیوع لحن و خطا در زبان عربى بحث مى کند. جرجى زیدان در ترجمه ابن سکیت گفته: (…او بیست و اندى تألیف در نحو و لغت و منطق و شعر از خود به جاى گذاشت و صاحب الفهرست آنها را ذکر نموده است.)…59
ص108ـ110 (اخبار هشام کلبى و کتب او):
آنچه در مورد کتب مذکور ابوعبیده اتفاق افتاده, در مورد تعدادى از کتاب هاى هشام کلبیِ نسّابه و اخبارى معروف نیز رخ داده است. اما شانس خوب کلبى این بود که خداوند براى او, مرحوم احمد زکى پاشا (مصحح کتاب الاصنام) را مقرر فرمود. کسى که به تصحیح و شناساندن کتاب و مؤلف اکتفا ننمود و اثر ماندگارى را به آثار سترگ قبلى خود در خدمت به تراث, افزود. آن مرحوم, چون به تحریفاتى که در برخى آثار ابن کلبى در الفهرست (چاپ فلوگل) پى برده بود, لیستى از مصنفات وى را با تکیه بر لیست مصنفاتى که در ذیل ترجمه اش در الوافى بالوفیات صفدى ـ که در آن زمان در دارالکتب الخدیویه به صورت خطى بود ـ بدان دست یافته بود, پیوست این کتاب الاصنام نمود و نظر و دیدگاه خاص خود را همراه با قرائنى که در اثبات اشتباهات صفدى و ابن ندیم موجود بود ارائه داد و لذا تعلیقات او مفید و سودمند واقع شد. با استفاده از این مطالب, تحریفات و اشتباهاتى که در کتب هشام رخ داده به شرح ذیل ارائه مى شود:
الف. کتاب المغیرات. استاد [احمد زکى باشا] آن را به نام المغتربات ثبت نموده است. پیوست الاصنام, ص68.
ب. کتاب (تسمیه من نفل و عاد و ثمود و العمالیق و خبرهم (کذا) و بنى اسرائیل من العرب (کذا) و قصه الهجریین (کذا) و اسماء قبائلهم.) نام درست آن تسمیه من نفل من عاد و ثمود والعمالیق و جرهم و بنى اسرائیل و العرب و قصه هجرس و اسماء قبائلهم. چنانکه استاد (همان, ص70) آن را پس از تصحیح تحریفاتى که از طرق صفدى ـ از قدما ـ و فلوگل و موللر ـ از اجانب معاصر ـ دریافته بود به اثبات رسانیده است.
یاقوت نیز بخشى از آن را به اشتباه آورده: (…و بنى اسرائیل من العرب (کذا)…). (معجم الادباء, ج19, ص289).
پ. کتاب ادعاء زیاد معاویه. استاد, آن را با عنوان ادعاء زیاد من معاویه آورده و البته صفدى [با اشتباه] با عنوان ادعاء زیاد بن معاویه آورده بود. آنگاه استاد در مورد عنوان ابن ندیم چنین مى گوید: (این عنوان, خلاف تاریخ است, زیرا کسى که به (زیاد) معروف است همان معاویه است). و در مورد عنوان صفدى گفته: (شکى نیست که کلمه (بن) را ناسخ از کلمه (من) تحریف نموده است. و با عنوان درست [من], معنى, درست درمى آید و تاریخ هم رضایت مى دهد). (همان, ص70).
یاقوت (معجم الادباء, ج19, ص289) و ابن خلکان (وفیات الاعیان, ج5, ص131) کتاب را به نام (ادعاء معاویه زیادا) وارد نموده اند که معنا و مفهوم آن روشن است!
ت. کتاب المعرفات من النساء فى قریش. یاقوت با همین عنوان آورده است, و استاد با عنوان المعرقات من النساء فى قریش آورده و گفته: (معروقات از: اعرق الرجل اخذ شده یعنى اصیل و ریشه دار شد. اما معرفات در اینجا با معنا و مقام تناسب ندارد و لذا بر روایت صفدى تکیه نمودم.) (همان, ص72)
ث. کتاب امثال حمیر. استاد [باشا] آن را اقیال حمیر ثبت نموده و گفته است: (در [کتاب] صفدى: اقبال (به باء) آمده است… و من روایت صفدى را اصلاح نموده به آن اعتماد کردم; زیرا مقام, اقتضاى ذکر اوایل و از جمله آنها پادشاهان حمیر که به اقیال معروف اند دارد و شک نیست که کلمه امثال در فهرست ابن ندیم توسط ناسخ, تحریف شده است.) (همان, ص72)
ج. کتاب فحول خیل العرب. این کتاب را استاد (همان, ص74) با عنوان اسماء فحول خیل العرب ثبت نموده و یاقوت (معجم الادباء, ج19, ص290) با عنوان اسماء فحول العرب وارد کرده است.
چ. کتاب الغناء. استاد (همان, ص74): اللعناء. این کتاب از اضافات این نسخه از فهرست مى باشد.
ح. مصحح, کتاب ذیل را نتوانسته به طور کامل بیاورد و این گونه ثبت نموده: کتاب ابن عاب و مع (کذا) حین سئله (کذا) عن العویص. استاد (همان, ص74): کتاب ابى عتاب الى ربیع حین سأله عن العویص; یاقوت (معجم الادباء, ج19, ص290) نیز همین عنوان را آورده است.
خ. کتاب من هاجر و ابوه. یاقوت نیز همین عنوان را وارد نموده است و استاد (همان, ص75): کتاب من هاجر و ابوه حى. به احتمال او, کلمه آخر از الفهرست, ساقط شده است.
د. کتاب منار الیمن. استاد (همان, ص76): منازل الیمن.
ذ. کتاب الحیره و تسمیه البیع و الدیارات و نسب العباد. استاد (همان, ص77): کتاب الحیره و تسمیه البیع و الدیارات و نسب العبادیین.
ر. مصحح نام کتاب ذیل را به درستى معلوم ننموده و به مانند خود مخطوط, ثبت نموده; با این عنوان کتاب یوم سف کذا این کتاب را استاد: سیف ـ نام مکانى ـ ثبت نموده (همان, ص78) و در حاشیه خود بر نسخه (ف) نوشته است: (سنیق (کذا) را یاقوت (ج19, ص291) آورده با این گفتار که: در مورد این روز, اثرى نیافتم و لذا بر روایت صفدى مبنى بر اینکه آن نام مکان است, تکیه نمودم و یاقوت نیز چندین مکان را به این اسم یاد نموده است.)
حقیقت این است که در مراجعه به منابع مربوط به ایام عرب, روزى با نام روز (سیف) یا (سنیق) نیافتم, اما نام شقیق را که مربوط به بکر على تمیم است, در این منابع یافتم. شقیق, نام آبى از بنى اسید بن عمرو بن تمیم است.60 به علاوه, نام روز شقیقه را که بین شیبان و ضبه است پیدا نمودم. شقیقه, زمینى سخت بین دو کوه رمل واقع است.61 شاید عنوان کتاب یاد شده, از یکى از این دو روز به ویژه از شقیق, محرَّف, باشد.62
ز. کتاب الکلاب, و هو یوم النشاش. در نسخه (ف): السنابس و نیز در معجم الادباء (ج19, ص291). استاد: کتاب الکلاب, و هو یوم النسناس ثبت کرده و گفته است: (به یاقوت و ابن اثیر و العقد الفرید مراجعه کردم, ولى کسى یافت نشد که این لفظ را در باب روز کلاب ذکر کرده باشد) (همان, ص78).
لیکن بنده در مفضلیات, ص363ـ364 و کامل ابن اثیر, ج1, ص376 و العقد الفرید, ج5, ص248 به روزى با نام یوم النسار برخورد کردم که این مخصوص ضبه و تمیم على بنى عامر است. نسار: کوه هاى کوچک و مجاور یکدیگر را گویند و نیز آبى از بنى عامر.63 بنابراین عنوان کتاب یاد شده از این (یوم النسار), محرّف شده است.
ص115: در شمار کتب مدائنى در فتوح دو کتاب از او یاد شده: یکى در خبر الباقوصه و دیگر در خبر قحل که در درست آن دو: واقوصه و فحل است. واقوصه چنانکه یاقوت گفته: بیابانى است در شام در ارض حوران که مسلمانان در روزگار ابوبکر صدیق براى حمله به روم به آنجا رفتند.64 قعقاع بن عمرو نیز در شعر خود از آن یاد کرده است:65
الم ترنا على الیرموک فزنا
کما فزنا بایام العراق
قتلنا الروم حتى ما تساوى
على الیرموک مفروق الوراق
فضضنا جمعهم لما استحالوا
على (الواقوصه) البتر الرقاق
اما فحل, نام مکانى است در شام و نزدیک شهر بیسان (واقع در فلسطین اشغالى کنونى) که جنگ مسلمانان با روم در آنجا رخ داد.66 فحل, در الفتوح آمده و پس از فتح دمشق در یک سال, واقع شده است67….
ص172: در جایى که از آمدى سخن آمده, کتابى از وى با عنوان اصلاح ما فى معیار الشعر لابن طباطبا ذکر شده که صحیح آن: عیار الشعر است. نمى دانم در حالى که اسم این کتاب در کلام پیرامون على ابن طباطبا (ص151) به درستى آمده, چگونه از یاد مصحح رفته است؟
گفتنى است این کتاب را دکتر طه حاجرى و دکتر محمد زغلول سلام تصحیح نموده و در سال 1956م در قاهره به چاپ رسیده است. ص210ـ211 (جاحظ):
الف. مصحح, نام درست یکى از کتب جاحظ را معلوم ننموده است, وى این کتاب را کتاب علم المرید کذا آورده و در حاشیه گفته: (کذا فى الاصل, و فى معجم الادباء, ج16, ص107: عصام المرید).
حال آنکه عنوان صحیح کتاب, غنام المرتد است و خود جاحظ در مقدمه الحیوان به آن اشاره کرده: (ثم عبت انکارى بصیره غنام المرتد و بصیره کل جاحد و ملحد).68 جز این ما در مورد این کتاب غنام به جز گفته طبرى مبنى بر اینکه غنام المرتد در سال 325 سوزانده شده چیزى نمى دانیم.69
ب. در صفحه111 کتابى با عنوان الحجه النبوه70 آمده که اسم [درست] کتاب, چنانکه خود جاحظ ذکر نموده: الحجة فى تثبیت النبوه71 است که با نام کتاب الحجه نیز از آن یاد کرده است.72
این کتاب با عنوان حجج النبوه در هامش کتاب الکامل مبرد به سال 1323هـ قاهره به چاپ رسیده است; جزء اول: ص275ـ 296 و جزء دوم: ص1ـ117. سپس رشر73 آن را در شهر اشتوتگارت در سال 1931 در کتابش: Escepte U.Uberstzungek, pp.112 انتشار داد.74 همچنین استاد حسن سندوبى در رسائل الجاحظ, المطبعه الرحمانیه: قاهره 1933, ص117ـ 154 آن را منتشر ساخت.
د. رسالة فى الرد على الغولیه. که استاد سندوبى آن را با عنوان رسالة فى الرد على القولیة منتشر ساخته است.75 لیکن هر دو عنوان صحیح نیست, چه خود جاحظ در مقدمه الحیوان مى گوید: (…و زعمت ان مقاله الزیدیة خطبة مقالة الرافضه و ان مقاله الرافضه خطبه مقاله (الغالیه)).76 و در ادامه گفته: (وهلا کنت عندک من (الغالیة) لحکایتى حجج الغالیه.)77
4. ملاحظاتى در اشعار
مصحح, اشعار وارد در کتاب را مصدریابى ننموده است. به گمان من انجام این کار از اولین شروط و ضروریات تصحیح علمى است تا کار مصحح کامل و یا نزدیک به حد کمال باشد. مصدریابى اشعارى که در الفهرست آمده, بار سنگینى نیست, زیرا آنها کم اند و اگر مصحح به انجام آن مى پرداخت از لغزش ها و هفوات بسیار در وزن و ضبط و نیز تصحیف و تحریف الفاظ به دور مى ماند.
ص50: بیت شاعر جناد بن واصل کوفى به این شکل آمده:
(ان) کنت لا تدرین ما الموت فانظرى
الى دیر هند کیف خطت مقابره
که درست آن: (فان) کنت… است. در این صورت وزن بیت که در بحر طویل است, مستقیم مى شود.
عجیب است که همین بیت در اخبار جناد (ص104) به صورت صحیح, ضبط شده است.
در ص62:
…وافضن بعد کظومهن بحره78
من ذى الابارق اذا رعین حقیلا79
که صحیح آن بجره است.80

ص73: ابیات منحصر به فردى از فراء به این شکل آمده:81
یا امیر اعلى جریب من الا
رض, له تسعه من الحجاب
جالسا فى الخراب یحجب عنه
ما سمعنا بحاجب فى خراب
لن ترانى لک العیون بباب
لیس مثلى یلیق رد الحجاب

شَطر اول از بیت اول, مى بایست به شکل (یا امیراً على جریب من الار) بیاید تا وزن بیت که در بحر خفیف است, درست درآید.
اما سیوطى این ابیات را به این نحو روایت کرده:82
لن ترانى لک العیوب بباب
لیس مثلى یطیق ذل الحجاب
یا امیرا على جریب من الار
ض, له تسعه من الحجاب83
جالسا فى الخراب یحجب فیه
ما رأینا امارة فى خراب

در ص102 شرقى بن قطامى این بیت آمده:
ما کنت و کواکالاو ابن افک84
رویدک حتى یبعث الخلق باعثه

وزن قسمت اول بیت (بحر طویل), مختل است. صحیح بیت چنانکه ابن منظور آن را به خانمى منسوب کرده که در رثاى شوهرش سروده, چنین است:85
لیست بوکواک و لابزونک
مکانک حتى یبعث الخلق باعثه86
در ص103, بیت عدى بن زید چنین آمده:
لیس على المنون بباق
غیرَ وجهِ المسبح الخلاق
که صحیح آن چنین است:
لیس حلى على المنون بباق
غیرُ وجهِ المسبح الخلاق

این بیت از قصیده اى است که عدى آن را براى نعمان بن منذر ـ هنگامى که عدى را زندانى کرده بود ـ فرستاد.87
ص104 (اخبار حماد). اشعار محمد بن کناسه در رثاى حماد به این شکل آمده:
ابعدت من نومک الغرار فما
جاوزت حیث انتهى بک القدر
لو کان ینجى من الردى حذر
نجاک مما اصابک الحذر
یرحمک الله من اخ یا ابا
القاسم ما فى صفاته کدر
فکهذا یفسد الزمان ویضىء
العلم منه ویدرس الاثر
یاقوت88 و ابن خلکان89 صرفاً سه بیت آخر را با کمى اختلاف ذکر کرده اند. بیت سوم, چنین آمده:
یرحمک الله من اخى ثقه
لم یک فى صفو وُده کدر

و بیت آخر:
فکهذا یفسد الزمان و یفـ
ـنى العلم فیه, و یدرس الاثر
در این صورت وزنى که مصحح به شکل مختل آورده بود, مستقیم مى شود.
در ص123 اخبار زبیر بن بکار در بیت:90
عف الصبى متجمل الصبر
یرجو عواقب دوله الدهر

کلمه صبى را مصحح با صاد مشدد و مفتوح آورده که درست آن: الصبى (مشدد و مکسور) است تا معناى مقصود که همان جوانى و ایام آن است به دست آید.
ص135: بیت دوم از ابیات سه گانه عتبى به این شکل آمده:
فیکون الجواب منى الى الحاجب
ما ان اردت الا السلاما

که صحیح آن:
فیکون الجواب منى الى الحا
جب, ما ان اردت الا السلاما

تا وزن بیت که در بحر خفیف است, مستقیم شود.
ص157 اخبار اسحق بن ابراهیم موصلى:
دو بیت ذیل از شاعر ادریس بن ابوحفصه (برادر شاعر مروان بن ابى حفصه) در رثاى اسحاق بن ابراهیم موصلى به این شکل آمده:
سقى الله یا ابن الموصلى بوابل
من الغیث قبرا انت فیه مقیم
ذهبت فاوحشت الکرام ورعتهم
فلا غرو ان یبکى علیک حمیم
اما ابوالفرج اصفهانى بیت دوم را این گونه ضبط کرده است:91
ذهبت فاوحشت الکرام, فماینى
بعبرته یبکى علیک کریم
و بیت سومى را نیز آورده:
الى الله اشکو فقد اسحاق اننى
و ان کنت شیخاً, بالعراق یتیم
5. ملاحظاتى پیرامون الفاظ, جملات و عبارات
علاوه بر آنچه عنوان شد ,الفاظ, جملات و عباراتى در کتاب آمده که پس از تأمل در آنها, به منابعى دیگر مراجعه نمودم تا صحیح آن را مشخص نمایم و در مورد ترجیح صحت مابقى بر دو نسخه دیگر و نیز دیدگاه خود, اعتماد کردم. این موارد به قرار ذیل اند:
ص74 (الطوال): قال ابوالعباس ثعلب: (کان الطوال حاذقاً بالقا العربیه). شاید عبارت قفطى92 و سیوطى93 صحیح تر باشد که گفته اند: (کان الطوال حاذقا بالقاء المسائل العربیة).94
ص78: در اخبار (نزرج) عروضى این عبارت آمده: (وکان کذابا, کثیرا یحدث بالشى. عن رجل ثم عن غیره) (سوء نقطه گذارى را هم بنگرید!).
این عبارت اگر این گونه نباشد: (وکان کذابا, کثیرا ما یحدث الشىء عن رجل ثم عن غیره) چنانچه قفطى نیز آورده: (وکان کذابا, یحدث بالشىء عن رجل) (ف) و (م); اما به نظر من صحیح عبارت این چنین است: (وکان کذابا کبیرا, یحدث بالشىء عن رجل, ثم عن غیره) یا (ثم یحدث به عن غیره).95
ص105: در (اخبار ابن اسحق) این عبارت آمده: (یحلى ان امیر المدینه رقى الیه ان محمداً یغال (کذا) النساء فامر باحضاره.)
درست آن: (…ان محمداً یغازل النساء) است. به گمان قوى این جزء خطاهاى مطبعى بوده است.
ص125: در (اخبار عمر بن شبه) آمده: شبه, لقب او بوده96 زیرا مادرش او را مى رقصاند و مى گفت:
یا بأبى و شبا
و عاش حتى دبا.
شیخا کبیراً خبا97
یاقوت نیز به همین شکل آورده است,98 که صحیح آن چنین است:
یا بأبى و شبا و عاش حتى
دبا شیخا کبیراً خبا

همچنین در اخبار او عبارت: (ومات عمر بن شبه بسرمرى) آمده که صحیح آن (بسُرَّمن رأى) یا (سامرا) است.
یاقوت گفته: (ومات عمر بن شبه بسامرا).99
در اینجا ذکر این نکته گفتنى است که (سر من راى) در این نسخه از فهرست, در بسیارى جاها به (سرمرى) تصحیف شده است. از جمله در ص75 آمده که ابن اعرابى (مات بسرمرى و قد جاوز الثمانین) که درست آن: مات (بسر من رأى) است.100
چنانچه در نسخه (ف) و (م) آمده است. (نیز بنگرید به اخبار عمرو بن بابه, ص162 و…).
همچنین در ابیات وارده توسط ابن ندیم که آنها را از احمد بن عمر بن شبه دانسته, مصحح کلمه (عزله) در بیت آخر ذیل را به فتح عین به جاى ضم آورده است:
فیقعد للشؤم فى (عزله)
من الناس ینظر فى دفتر101

ص129 (مأمون): (وهو… اعلم الفقهاء بالفقه والکلام) شاید عبارت نزدیک به صواب این باشد: (اعلم الخلفاء بالفقه و الکلام); چنانچه در (ف) و (م) آمده.
ص364 (اسماء کتب الهند): (کتاب کلیله و دمنه و هو سبعه عشر باباو یکون (کذا) ثمانیه عشر باب). که صحیح آن (…و قیل: ثمانیه عشر بابا) است چنانکه در (ف) و (م) آمده.
6. ملاحظات لغوى و نحوى
ملاحظات لغوى و نحوى بر دو بخش اند: یکى مربوط به لغت خود مصحح است و دیگر مربوط به اصل کتاب مى شود و مصحح از آن غافل مانده است. از جمله اشکالات بخش اول, این قول مصحح (ص1) است: (ومع اننا لا نعرف بالضبط102 متى شرع هذا الرجل العبقرى ـ ابن الندیم ـ بعمله, لان المآخذ103 التى من شأنها الکشف عن مثل هذه الغوامض ساکته لم تکرث (کذا) بها…). شک ندارم که مصحح در اینجا با آوردن (تکرث) خواسته است مفهوم (تکترث) را برساند; غافل از اینکه (کرث) با (اکثرت) متفاوت است. کرث الامر,یکرثه و یکرثه و اکرثه یعنى: کار بر او سخت آمد و به مشقت افتاد. نیز گفته شده: ما اکرثنى هذا الامر; یعنى این کار مرا به سختى نینداخت. ولى اکثرتُ, یعنى: توجه و دقت نمود.104
اما بخش دوم اشکالات شامل برخى خطاهاى نحوى در کتاب است که ریشه آن ناسخان و کاتبان بوده است. آنچه موجب ستایش کار مصحح است, اینکه وى به پاره اى از این خطاها ـ که همزمان در دو نسخه (ف) و (م) رخ داده ـ آگاهى یافته است. مانند آنچه در ص20 آمده: (هؤلاء القوم (مختلفى اللغات, (مختلفى) المذاهب ولهم اقلام عده). که مصحح توجه کرده که دلیلى براى نصب کلمه (مختلفى) نیست و در ملاحظات خود در ذیل کتاب (ص:ب) آن را ضبط نموده است.
جز این مصحح متوجه بسیارى ازاین دست خطاها نگردیده, حال آنکه در دو نسخه دیگر به صورت صحیح آمده اند. [از جمله] این خطاها بدین قرارند:
ص13: (یقال رداءه الخط (احد) الزمانتین). درست آن: (احدى الزمانتین) است.
ص76 (اخبار ابن اعرابى): (…وله من الکتب, کتاب النوادر, رواه عنه جماعه منهم الطوسى وثعلب وغیرهما, وقیل انه اثنا عشر (کذا) روایه, وقیل: تسعه (کذا)).
درست آن (اثنتا عشره روایه) و (تسع) است.
ص86: (سکرى): (وعمل السکرى اشعار جماعه من الفحول, وقطعه من القبائل, فمن عمل من الشعراء امرؤالقیس (والنابغتین)…) صحیح آن: (والنابغتان…).
ص132: در اخبار عبدالله بن مقفع آمده: (وکان احد النقله من اللسان الفارسى الى العربى مضطلعا بالغتین, (فصیح) بهما…). که درست آن: (فصیحاً) بهما… است.
ص172: در کتب آمدى آمده: (کتاب فى تفضیل شعر امرؤالقیس (کذا) على الجاهلیین). که درست آن: (کتاب فى تفضیل شعر امرى القیس…) است.
ص173: در اخبار رازى که از مؤلفین در شطرنج بوده و غیر از ابوبکر رازى معروف است آمده: (…وکان نظیراً للعدلى (ممن الفوا فى الشطرنج ایضا) و کانا جمیعاً (یلعبون) بین یدى المتوکل). که صحیح آن: (وکانا جمیعاً یلعبان…) است.
ص183: (آل ابوالعتاهیه): (فمنهم… عبدالله بن محمد ابى العتاهیه, شاعر و مقدار شعره خمسین (کذا) ورقه. ابوسوید عبدالقوى بن محمد بن ابى عتاهیه شاعر مقدار شعره خمسین (کذا) ورقه) که صحیح آن: خمسون ورقه است.
ص183: (آل طاهر بن الحسین): (ابوالحسین طاهر بن الحسین, شاعر و مقدار شعره خمسین (کذا) ورقه. محمد بن عبدالله بن طاهر, شاعر و مقدار شعره سبعین (کذا) ورقه). که صحیح آن: (خمسون ورقه) و (سبعون ورقه) است.
ص300: سطر اول: (فجمع فیها العلم والعلماء وبنى بها اثنا عشر (کذا) قصرا على عده بروج السماء…) که صحیح آن: (وبنى بها اثنى عشر قصراً…) است. درست است که مصحح به وجود این اشتباه پى برده و در هامش گفته: (کذا فى الاصل). اما این عبارت کافى نیست. چه بر مصحح است که آنچه را درست مى انگارد در متن, ضبط کند و خطایى را که در نسخه اصل آمده, در هامش برشمرد.
مصحح در اخبار یحیى ابن زکریا (ص282) چندین بار این اشتباه را تکرار کرده است. او در متن, این عبارت را ضبط نموده: (مات بالمدائن وهو قاضى (کذا) بها…) یعنى کلمه قاضى را در اصل با یاء آورده و در هامش گفته: (کذا فى الاصل باثبات الیاء). که این کار نیز صحیح نمى باشد. چرا که بایسته مى بود که عبارت در متن به این صورت مى آمد: (مات بالمدائن وهو قاض فیها…) و در هامش به اصل اشاره مى شد.
7. ملاحظات املائى و مطبعى
زبان عربى و فارسى هر یک داراى قواعد ویژه در کتابت و املاء هستند و رعایت آنها و عدم عدول از آنها ضرورى است. اما مصحح در انتشار کتاب الفهرست, بسیارى از قواعد املایى و نوشتارى زبان فارسى را مورد استفاده و توجه قرار داده است. با توجه به زبان کتاب که عربى است, اینکار صحیح نمى باشد. نمونه ها را بنگرید:
1. از جمله بیشترین کاربرد و استعمال عبارات در این کتاب, عبارت (ان شاءالله) است که مصحح به شیوه فارسى (انشاءالله) ضبط نموده که در زبان فارسى غیر جایز است, زیرا کلمه (انشاء) معنایى غیر از معناى (ان شاء) مى دهد. (از جمله بنگرید به صفحات425, 56, 119, 154, 178, 183, 226, 305, 315, 363 از کتاب.)
2. از کلماتى که در عربى به صورت جدا نوشته مى شوند و مصحح آنها را به صورت پیوسته ضبط نموده اینها هستند:
الف. ص114, سطر نهم: کتاب اخبار ابیطالب.
ب. ص168, سطر اول: جعفر بن ابیطالب.
ج. ص238, سطر12 و18: على بن ابیطالب) علیه السلام و (عقیل ابن ابیطالب).
د. ص202, سطر2: وقرأت بخط ابیعبدالله بن عبدوس.
س. ص277, سطر9: احمد بن ابیعبدالله.
3. موارد ذیل را شاید بتوان از این خطاها یعنى رعایت املاى فارسى در مورد کلمات عربى به حساب آورد:
الف. ص165, سطر5: قرائت بخط عبدالله… به جاى: قرأت….
ب. ص208, سطر20: …کتاب قرئه; به جاى: قرأه.
ج. ص85, سطر19: …وسئلت عن هذا الکتاب جماعه… به جاى: سألت.
د. ص102, سطر3: فسئله عن الاخبار المتقدمه… به جاى: فسأله… (نیز بنگرید به: ص305, 112, 330 و غیره)
اما در مورد خطاهاى مطبعى باید گفت که على رغم اهتمام مصحح به اصلاح آن در جدول خطا و صواب (پیوست کتاب) باید گفت که کتاب باز هم مملو از خطاهاى چاپى است که از دید هر خواننده اى پنهان نمى ماند.
خاتمه و اقتراح
شکى نیست که ملاحظات دیگرى به جز اینها وجود دارد; زیرا موضوعات کتاب متعدد و ابواب آن زیادند, و کسى نمى تواند ادعا کند که همه آنها را جمع آورى نموده و یا استقصا کرده است.
بدین روى من از مصحح [مرحوم] به جهت آنچه بیان شده و نیز آنچه در کشف آن توانایى داشته و آنچه را نتوانستم بیان دارم عذر و پوزش مى خواهم. در این راستا خود مصحح در مقدمه کتاب در تأیید گفته قبلى پیشنهاد داده که مؤسسات رسمى و غیر رسمى مرتبط با تراث اسلامى و عربى در تشکیل و ایجاد لجنه اى از متخصصین در انواع علوم مربوط به کتاب الفهرست, اقدام نمایند. وظایف پیشنهادى من در مورد این لجنه بدین قرار است:
1. جستجو در مورد مخطوطات دیگر کتاب,105 قبل از آغاز تصحیح جدید.
2. بررسى دقیق اسامى اعلام و القاب مختلف آنها و اسامى کتاب ها در موضوعات مختلف آن و ارجاع تمامى آنها به منابع دیگر. این کار به جهت کثرت وقوع تحریف و اشتباهات در چاپ هاى سه گانه قبلى است.
3. مصدریابى اشعار وارد در کتاب و تصحیح تحریفات واقع شده در ضبط و الفاظ و مانند آن.
4. از بهترین و بایسته ترین کارهایى که براى محققین و پژوهشگران تراث مى توان کرد, این است که اعضاى این لجنه در تمامى تخصصات خود تمامى کتب و دواوینى را که صاحب الفهرست به آن اشاره کرده, با موشکافى استقراء و اشعار تمامى شاعران را جمع آورى نمایند. و در صورت مخطوط بودن به آنها اشاره نموده مکان نگاهدارى آنها را ذکر کنند, به مانند روش بروکلمان در کتاب تاریخ ادبیات عربى و نیز استادم دکتر حسین نصار در کتاب ارزشمندش (المعجم العربى) و نیز دکتر فؤاد سزگین در کتابش (تاریخ التراث العربى) و غیره.
انجام چنین کارى که بزرگ ترین خدمت به شمار مى رود و در آن به آثار مخطوط و مطبوع بسنده نمى شود, موجب خواهد شد که تلاش هاى پى درپى در تصحیح و انتشار کتب و دواوین و جمع آورى اشعار شاعران افزایش یابد.
5. براساس منابع موثق, نواقص و اشتباهاتى که در اسامى اعلام و کتاب ها و نیز در تاریخ تولدها و وفات ها و مانند آن رخ داده تکمیل و اصلاح شود.
مانند آنچه در اخبار الطوال (ص74) آمده که نوشته شده: (واسمه…). که این نقیصه و جاافتادگى را مى توان با مراجعه به اخبار الطوال در منابع دیگر106 که نام او را احمد ابن عبدالله متوفى به سال 243هـ ذکر کرده اند, تکمیل نمود.
من به جهت دلایلى که گذشت, ادعاى این را ندارم که تمامى اشکالات کتاب را احاطه و برشمردم, بلکه آنچه را به نظرم رسید اشاره نمودم. با این امید که متخصصان دیگرى به ارائه ملاحظات خود بپردازند تا در نتیجه سهمى در رهاسازى این منبع اساسى از تحریف و تصحیف داشته باشند.107
پىنوشت:
1. این مقاله ترجمه اى است از:
نظرات فى فهرست ابن الندیم (تحقیق: محمدرضا تجدد), الدکتور یوسف حسین بکار (جامعه نیویورک ـ اربد الاردن), مجله المورد, المجلد9, العدد3.
کتاب الفهرست به تصحیح مرحوم تجدد در سال 1351ش (1971م) در دانشگاه طهران به چاپ رسید.
2. این کتاب تاکنون دوبار در تهران به چاپ رسیده است.
3. در این مقاله از چاپ فلوگل با حرف (ف) و از چاپ مصر با حرف (م) یاد مى کنیم.
4. مقدمه احمد صقر در کتاب مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانى, ص:ش: چاپ البابى الحلبى, قاهره 1949.
5. Custav Flugel
6. Johannes Reodiger
7. August Muller
8. Chesterbeaty
9. ر.ک: مقدمه او بر کتاب التاج فى اخلاق الملوک, منسوب به جاحظ, ص43ـ44.
10. مقدمه او بر کتاب الحیوان, ج1, ص21, چاپ اول, قاهره 1938.
11. لسان المیزان, ج4, ص257, چاپ اول, حیدرآباد ـ دکن, هند 1329هـ.
12. منسوب به توز از بلاد فارس.
13. بنگرید به: شرح ما یقع فیه التصحیف والتحریف, ص92 از تصحیح عبدالعزیز احمد, قاهره 1963; المزهرا, ج1, ص407, تصحیح جاد المولى و دیگران; مراتب النحویین, ص75, از ابوطیب لغوى, تصحیح ابوالفضل ابراهیم (بلا تاریخ); انباه الرواه, ج2, ص126 از قفطى, تصحیح ابوالفضل ابراهیم, چاپ دارالکتب قاهره 1950.
14. نیز بنگرید به: المصون فى الادب 191; انباه الرواه, ج3, ص337; معجم الادباء, ج19, ص209ـ210.
15. لسان العرب (لطف); نیز ر.ک: دکتر حسین نصار, المعجم العربى, ج1, ص41, چاپ دار مصر للطباعه, قاهره 1968.
16. گفتنى است که مرحوم تجدد در ترجمه الفهرست این فقره را براساس ضبط درست عبارت عربى, برگردان کرده است: (…و کسى که او را دیده به من گفت: دست هایش از کار افتاده است…). ر.ک: الفهرست… ترجمه محمدرضا تجدد, انتشارات اساطیر, اول 1381, ص227. (مترجم)
17. ممکن است به ذهن خواننده این گونه متبادر شود که بخشى از ملاحظات و موضوعاتى که در این قسمت ارائه مى شود, مربوط به خطاهاى مطبعى مى شود. حال آنکه اینطور نیست; زیرا مصحح در هوامش براساس موازنه و مقایسه با نسخه (ف) به عکس آن اشاره مى نماید که بیشترین ـ و یا تمامى آن ـ خطا و اشتباه است.
18. کذافى: بغیه الوعاه, ص219; در (ف) و (م): النقاد.
19. معجم الادباء, ج8, ص109.
20. بغیه الوعاه, ص219, چاپ السعاده, اول قاهره 1326.
21. معجم الادباء, ج1, ص149.
22. حاجى خلیفه کتاب را به اشتباه به خود زجاج منسوب کرده و آن را جامع المنطق نامیده است (کشف الظنون, ج1, ص575). حال آنکه صاحب الفهرست (ص66) و مترجمان زجاج, کتاب مافسره من جامع النطق را از او دانسته اند.
23. انباه الرواه, ج1, ص164.
24. تاریخ بغداد, ج1, ص214, چاپ دارالکتاب العربى, بیروت (بلاتاریخ); معجم الادباء, ج18, ص5; وفیات الاعیان, ج3, ص405.
25. البیان والتبیین, ج1, ص20ـ21, تصحیح عبدالسلام هارون, چاپ اول قاهره 1948. در صفحات 298, 350, 112 از همان جلد اول نیز اسم او را تکرار نموده است.
26. ابن قتیبه او را به مادرش منسوب کرده, نه مادربزرگش. (کتاب المعارف, ص598, تصحیح ثروت عکاشه, چاپ دارالکتب, قاهره 1960).
27. نیز ر.ک: وفیات الاعیان, ج1, ص227ـ232.
28. مروج الذهب, ج3, ص147, تصحیح محمد محیى الدین عبدالحمید, مطبعه السعاده بمصر, چاپ دوم 1948; نیز ر.ک: در اخبار او با حجاج در همین جلد, ص181.
29. الاغانى, ج3, ص213 به بعد, دارالثقافه, چاپ دوم 1957.
30. ر.ک: الشعر والشعرا, ج1, ص276, دارالثقافه, بیروت 1964; الاغانى, ج22, ص287.
31. الجران: جلوى گردن شتر; العود: شتر پیر.
32. خزانه الادب, ج4, ص198, طبع بولاق.
33و 34. تاریخ الادب العربى, ج1, ص116, ترجمه عبدالحلیم النجار, چاپ دوم, قاهره 1968م.
35. الاغانى, ج3, ص133.
36. مصحح در فهرست اعلام نیز همان را ضبط نموده است.
37. ر.ک: ک: طبقات ابن المتعز, ص426, تصحیح عبدالستار فراح, دارالمعارف (بلاتاریخ); الاغانى, ج19, ص257 به بعد.
38. الورقه, ص59, از ابن حراج, تصحیح عبدالوهاب عزام و عبدالستار جراح, چاپ دوم, دارالمعارف (بلاتاریخ); معجم البلدان (خارک).
39. الاغانى, ج20, ص18.
40. این کتاب را مکتبه الحیاه با مشارکت مؤسسه فرنکلین بیروت به سال 1959 منتشر ساختند.
41. انباه الرواه, ج2, ص9.
42. همان, ج3, ص285.
43. همان, ص286; در (ف) قامه الرئیس.
44. همان, ص285.
45. معجم الادباء, ج19, ص161.
46. وفیات الاعیان, ج4, ص326.
47. المعجم العربى, ج1, ص126.
48. انباه الرواه, ج3, ص286.
49.وفیات الاعیان, ج4, ص266.
50. معجم الادباء, ج20, ص14.
51. بغیه الوعاه, ص411.
52. انباه الرواه, ج3, ص131; معجم الادباء, ج18, ص196.
53. انباه الرواه, ج3, ص131; معجم الادباء, ج18, ص196.
54. المعجم العربى, ج1, ص141.
55. یاقوت (معجم الادباء, ج18, ص196) نیز با همین عنوان از آن یاد کرده و نیز دکتر غره حسن در مقدمه اش بر کتاب (النوادر) از ابومسحل, ج1, ص28, دمشق 1961.
56. انباه الرواه, ج3, ص131.
57. ر.ک: معجم الادباء, ج20, ص52; وفیات الاعیان, ج5, ص442.
58. این کتاب را دارالمعارف در مصر (چاپ سوم 1956م) انتشار داد.
59. تاریخ آداب اللغه العربیه, ج2, ص118, چاپ الهلال ـ قاهره 1912.
60. العقد الفرید, ج5, ص212, تصحیح احمدامین و دیگران, لجنه التألیف والترجمه والنشر, قاهره 1956.
61. ابن اثیر: الکامل فى التاریخ, ج1, ص374ـ376, قاهره 1348هـ.
62. ر.ک: ایام العرب فى الجاهلیه, ص382ـ387, اثر احمد جاد المولى و دیگران, قاهره, بدون تاریخ.
63. همان, ص378ـ381.
64. تاریخ الطبرى, چاپ اروپا, ج5, ص2085, 2088, 2091, 2127 وغیره.
65. معجم البلدان (واقوصه).
66. تاریخ طبرى, ج4, ص2245ـ2147 و نیز 2154ـ 2158.
67. معجم البلدان (فحل).
68. نحط, شبیه زفیر, صداى اسب. الحیوان, ج1, ص9.
69. تاریخ طبرى, جزء3, 1302, چاپ اروپا و چاپ استقامه, ج7, ص302.
70. صحف فى معجم الادباء, ج16, ص108 تا کتاب الحجر والنبوه.
71. الحیوان, ج1, ص9.
72. همان, ج7, ص302.
73. Rescher.
74. بروکلمان, تاریخ الادب العربى, ج3, ص112.
75. همان, ج2, ص122; یاقوت, ج16, ص110.
76. الحیوان, ج1, ص7.
77. همان, ص11.
78. در معجم البلدان (حقیل) آمده که به گمانم تصحیف شده است.
79. حقیل: بیابانى در دیار بنى عکل (ر.: معجم البلدان ـ حقیل).
80. ر.ک: جمهره اشعار العرب, ص233; شعر الراعى النمیرى و اخباره, ص132, به کوشش ناصر حانى, دمشق 1964; انباه الرواه, ج2, ص321; در لسان العرب (جرد) آمده: الجره: جره البعیر حین یجترها فیقرضها ثم یکظمها; جوهرى گفته: مایخرجه البعیر جرته.
81. بغیه الوعاه, ص411.
82. همان, ص412.
83. الجریب من الارض: مقدار معلوم الذراع والمساحة وهو عشره اقفزه (لسان العرب ـ جرب).
84. در (ف) و (م): اویل.
85. لسان العرب (وکک) و (زنک).
86. الوکواک: الجبان. الزونک; القصیر الدمیم.
87. الاغانى, ج21, ص151.
88. معجم الادباء, ج1, ص266.
89. وفیات الاعیان, ج1, ص266.
90. ابیات در (ف) مشوش است.
91. الاغانى, ج5, ص394 (ترجمه مروان بن ابوحفصه).
92. انباه الرواه, ج1, ص92.
93. بغیه الوعاه, ص20.
94. در معجم الادباء, ج11, ص243: (کان سلمه ـ سلمه بن عاصم ـ حافظا لتأدیه ما فى الکتب, والطوال حاذقا بالعربیه.)
95. انباه الرواه, ج1, ص241.
96. ر.ک: وفیات الاعیان, ج3, ص114.
97. یا: حرف ندا, منادا: ولدهاست که محذوف است. بأبى: جار و مجرور متعلق به فعل محذوف, تقدیر آن: اخدیک است. خب یعنى ذوالخداع.
98. معجم الادباء, ج16, ص60; المزهر, ج2, ص428; و در (م):
بابا و شبا
وعاش حتى دبا
شیخاً کبیرا احبا
99. معجم الادباء, ج16, ص6.
100. انباه الرواه, ج3, ص130; بغیه الوعاه, ص43.
101. معجم الادباء, ج16, ص62.
102. یاقوت از متن ابن ندیم در مقدمه اش (ص3) ـ چنانکه در مقدمه این مقال نقل کردم ـ اینگونه دریافته که مؤلف, تصنیف کتاب را از سال 377هـ آغاز کرده است (معجم الادباء, ج18, ص17). بروکلمان نیز همین نظر را دارد (تاریخ الادب العربى, ج3, ص72).
103. ایرانى ها واژه مأخذ را به معناى منبع یا مرجع به کار مى برند. پاره اى از نویسندگان و پژوهشگران عرب نیز گاهى در همین معنى استعمال مى کنند.
104. لسان العرب (کرث).
105 .ر.ک: بروکلمان, تاریخ الادب العربى, ج2, ص73ـ74.
106. المصون فى الادب, ص121; بغیه الوعاه, ص20. ابن مکتوم گفته که نام او محمد بن عبدالله است. (انباه الرواه, ج1, ص92, هامش).
107. پیرامون ابن ندیم (ترجمه و شرح حال, زندگانى, تولد و وفات, لفظ ابن ندیم) و نیز کتاب الفهرست و نسخه ها و تصحیحات مختلف و کتابشناسى آن از جمله به این منابع مراجعه فرمایید:
ـ پایگاه ابن ندیم در کتاب شناسى, محمدحسین ساکت, مشهد, انتشارات جاوید, چاپ اول 1368;
ـ دایره المعارف بزرگ اسلامى, مدخل ابن ندیم, حسین انصارى, ج5, ص4843;
ـ (ابن ندیم صاحب فهرست و خاندان او), محمد واعظ زاده خراسانى, مجموعه مقالات کنگره بین المللى کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامى, دفتر چهارم, انتشارات آستان قدس رضوى, چاپ اول 1383, ص1706 به بعد;
ـ (ابن ندیم, کتاب شناس و فهرست نگار), حسن انصارى, همان, ص1725 به بعد;
ـ (پژوهشى در مآخذ الفهرست ابن ندیم), سید جلال ساغروانیان, همان, ص1735 به بعد;
ـ مقاله اى در مجله جهان کتاب (مهر ـ آبان81) ص25;
ـ مقاله اى در مجله آینه میراث ش13 تابستان80, ص87 به بعد;
ـ (کتاب الفهرست للندیم المعروف خطأ بابن الندیم…), دکتر محمدجواد مشکور, مجله مجمع اللغه العربیه, دمشق, مجلد52, شماره2, آوریل 1977م, ص336 به بعد;
ـ (تاریخ وفاه ابن الندیم), دکتر رودلف زلهایم, تعریب استاد حسام صغیر, مجله مجمع اللغه العربیه, دمشق, مجلد50, شماره3, ژوئیه 1975, ص613 به بعد;
ـ (کتاب الفهرست لابن الندیم) (مخطوطات), دکتر بایاردوج, مجله مجمع اللغه العربیه بدمشق, مجلد45, اکتبر 1970م, ص810 به بعد;
ـ مقالات متعدد در:
Zeitsehtrft der Morganlandischen Gasellschaft (ZDMG)
از جمله مقاله:
Uber Muhammad ibn ishaks fihrist al-ulum
از دکتر گستاو فلوگل در مجلد13, 1859, صفحات559 ـ650 از همان مجله;
و نیز مقاله:
Beitrage ZUR Erklarung des Kitab al-fihrist
از گلدزیهر, همان مجله, مجلد36, 1882م, صفحات278ـ284;
و نیز مقاله:
Neue Materialian ZUM Fihrist
توسط: جوهان فوک, همان مجله, مجلد15, شماره2, 1936, صفحات298ـ322, پیرامون نسخه معروف تونک واقع در راجستان هند;
و نیز مقاله:
Philogika, Uberlie Ferung des fihrist in Dey Islam
توسط هملوت ریتر, همان مجله, مجلد17, شماره1, 1928, صفحات15ـ23;
و نیز مقاله:
Islamie Research Association Miscellany
توسط آربرى, همان مجله, مجلد1, 1848, صفحات19ـ 45, پیرامون نسخه چستربیتى. مترجم.
 

تبلیغات