آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
(غریب القرآن), سى وششمین دانشى است که علامه سیوطى,1 در کتاب گران سنگ خویش الاتقان فی علوم القرآن,2 کاربرد و لزوم آگاهى از آن را براى قرآن پژوهان و مفسران, بررسیده و زوایاى این دانش مهم را از منظر تاریخ و ادب و تفسیر نمایانده است.3 سیوطى در آغاز سخنى که در باره این دانش نگاشته, جمله اى دارد که گویى با آوردن آن, خواسته است از همان ابتدا تکلیف خویش را با خواننده و یا تکلیف خود و خواننده را با این علم قرآنى و مدعیان آن روشن سازد; او مى نویسد: (…هرجا عالمانى را با تعبیر اصحاب المعانى یاد کنند, از این تعبیر صاحب تألیف بودن آنان در علم معانى قرآن را خواسته اند…).4
کیست که از کلام ساده اما پر معناى این علامه قرآن شناس و مفسر و ادیب, درنیابد که به عقیده او منشأ هنر و فن معنى شناسى قرآن است؟ جلال الدین پس از این کلام, و شاید براى آن که اهمیت و دشوارى این دانش خطیر را بنمایاند, حقیقتى به ظاهر شگفت را هم باز مى گوید:
(معناى شمارى از واژگان قرآن, حتى براى فرزندان روزگار نزول قرآن کریم نیز, که به زبان خود آنان هم نازل شده بود, نامعلوم بوده است.) و مثال هایى در این باره مى آورد از جمله آن که معناى کلمه (أبّاً) در آیه شریفه (وفاکهة وأبّاً)5 بر عمر بن الخطاب معلوم نبوده,6 و یا ابن عباس معنى کلمه فاطر7 را ندانست تا آن که دو عرب بدوى در منازعه اى بر سر مالکیت یک چاه آب, از او داورى خواستند و یکى از آن دو در اثبات حقانیت خویش گفت: (أنا فطرتها)8 و ابن عباس از این کلام دریافت که فاطر به معناى ایجادکننده و آغازگر است.9
آن گونه که از روایات مورد نقل و استفاده سیوطى در کتاب الاتقان دریافته مى شود, عبدالله بن عباس در حیات خویش مرجع پرسش هاى جمعى از قرآن آموختگان عرب صدر اسلام بوده و آنان هرجا که به واژه دشوارى در آیات وحى مى رسیده اند, معنا را از او مى پرسیدند, اما وى آن طور که سیوطى مى گوید, خود معناى بسیارى از واژگان غریب قرآن را, در اشعار عربى به جاى مانده از دوران جاهلیت مى جسته, و پرسش گران را نیز چنین سفارش مى کرده است که: (چون قرآن کریم به زبان عربى فصیح نازل گردیده,10 پس آن چه راجع به واژگان دشوار این کتاب خواهید آن را در شعر عرب بجویید که شعر گنجینه معارف عرب است.11)
بدین گونه بود که در سده نخست هجرى, اولین گام ها براى جست وجوى واژگان دور معناى قرآن, که از آن به (غریب القرآن) یاد کردند, برداشته شد و به قولى معجم نگارى در بین عرب با ثبت و ضبط غریب القرآن آغاز گردید.12
اصطلاح (غریب) را (واژه اى پیچیده و دور از فهم و ناآشنا), تعریف کرده اند, یا (کلمه اى دور معنى و به گونه اى که جز با تفکر فراوان و شاید خسته کننده معناى آن را در نتوان یافت), و یا (کلماتى دیر آشنا و کم تداول از زبان قبایل گوناگون عرب است که اگر به گوش رسد, ناآشنا جلوه کند),13 و نیز (غرابت کلمه) را, (وحشى بودن و نامعلوم بودن معناى آن) گفته اند; به گونه اى که براى دریافتن معنا به کاوش و کنکاش نیاز افتد.14
اما معروف ترین بیانات ابن عباس که در حیات خویش راجع به معانى غریب قرآن, اظهار کرد, مجموعه اى است موسوم به سؤالات نافع بن الازرق15 الى عبدالله بن عباس. یا مسائل نافع بن الازرق لإبن عباس. به گزارش سیوطى در الاتقان سبب پیدایش این مجموعه آن بود که روزى ابن عباس در مقابل کعبه نشسته و پرسش هاى مردم را از تفسیر قرآن پاسخ مى گفت که نافع بن الازرق به همراه (نجدة بن عویمر),16 به نزد وى آمدند و گفتند:
(پرسش هایى درباره کتاب خدا داریم که باید پاسخ گویى و شاهدى از کلام عرب در تأیید هر یک یاد کنى). بدین ترتیب شروع به سؤال کرده و معناى واژگانى را از آیات قرآن کریم یک به یک مى پرسیدند و ابن عباس پس از بیان معناى هر واژه و در پاسخ نافع که مى پرسید: (آیا عرب ها نیز این معنى را از واژه مورد بحث ما مى شناسند؟) بیتى از شاعرى عرب که آن واژه را در شعر خویش به کار برده بود, مى خوانده و اثبات مى کرده که واژه مورد سؤال به همان معناى شعرِ مورد استشهاد, در بین عرب متداول و مفهوم بوده است.17 این پرسش ها و پاسخ ها که بى تردید از مهم ترین مدارک واژه شناسى در علوم القرآن و ادبیات عرب به شمار است,18 تا قبل از زمان سیوطى در کتاب هاى گوناگونى پراکنده بود. ابن الانبارى, در کتاب الوقف والإبتداء, والطبرانى19 در المعجم هریک بخشى از آن پرسش ها و پاسخ ها را آورده بودند, ولى سیوطى نخستین کسى است که آنها را به تمامى گرد آورده و در جلد اول کتاب الاتقان خویش, در باب سى و ششم, که طى آن در پیرامون غریب القرآن گفت وگو مى کند, درج نموده است.20
اما سیوطى در پایان این فصل, بدون آن که به علت اشاره کند, مى گوید که از آن مجموعه, کمتر از ده پرسش و پاسخ را حذف کرده است.21 بنابراین و با توجه به آن که در کتاب الاتقان 190 پرسش و پاسخ از این مجموعه درج گردیده, باید بتوان گفت که تا روزگار سیوطى این مجموعه پرسش ها و پاسخ ها با تعدادى کمتر از 200 شناخته مى شده است. حال آن که در کتاب معروف الکامل فى اللغة والادب22 تألیف المبرّد23 فقط تعداد پنج عدد از آنها آمده, اما در کتابى که اکنون نقد آن را آغاز مى کنیم, تعداد این پرسش ها و پاسخ ها به 250 رسیده است.
شاید از منظر تحقیق, دشوار بتوان گفت که آن چه سیوطى از این پرسش ها و پاسخ ها در کتاب الاتقان آورده همه درست و مستند به استنادهاى بى تردید است و آن چه ذکر نکرده مظنون و شاید مجعول بوده است. اما با اعتمادى که به دقت کم نظیر و احاطه مثال زدنى این محقق بارع, بر فنون ادبیات و علوم القرآن و تاریخ و روایات این فن, وجود دارد, نیز به گزافه نتوان گفت که بقیه این پرسش ها و پاسخ ها نیز از ابتدا وجود داشته و سندیت آنها صحیح هم بوده, اما سیوطى از وجود آنها آگاه نگردیده است تا در کتاب خویش یاد کند.
گذشته از این بحث, و ضمن تأیید و تأکید بر آن که دقت هاى لازم جهت احراز صحتِ استنادِ متون و اطمینان از ساختگى نبودن آنها, امرى لازم و واجب, و در مورد متون دینى و تفسیرى, که خمیر مایه بحث هاى فقهى و شرعى به شمار مى روند, اوجب و اجتناب ناپذیر است, اما مى توان گفت هر پرسش و پاسخى که در مورد واژگان قرآن کریم مطرح گردد (به صرف نظر از این که آن را به چه کسانى نسبت دهند) مشروط بر آن که فایدتى از آن در علم غریب القرآن, و یا از حیث ادبى حاصل گردد, مطلوب است به عقیده نگارنده نباید یک مبحث خواندنى را اگر آموختنى هایى در بر دارد, به دلیل اینکه فلان شخصیت تاریخى یا ادبى آن را نگفته است, از دست فرو نهاد, بلکه به حکم (انظر الى ما قیل ولاتنظر الى من قال) تمامى خواندنى هاى آموزنده از متون قدیم را باید جست و تصحیح کرد و شرح نمود و ارائه داد, حتى در مجعولات و مغلوطاتى که وارد این گونه متون شده است, فایدت تشخیص و بیان اغلاط و معرفى درست نوشته ها و باز نمودن سره از ناسره مترتب است.
کتاب غریب القرآن فى شعر العرب
محققان محترم این کتاب (آقایان محمد عبدالرحیم و احمد نصرالله) در انتهاى مقدمه نه چندان بلند خویش, نوشته اند که مجموعه مسائل نافع بن الازرق را از ابن عباس از کتابى خطى (به شماره 116 مجامع م, در دارالکتب المصریه) نقل مى نمایند, که نسخه اى خوش خط اما بى تاریخ است و نام ناسخ آن نیز معلوم نیست. محققان محترم اندازه اوراق آن نسخه خطى را 15ھ26, و هر صفحه را داراى 29سطر گزارش کرده و توضیح داده اند که روش کار آنان عبارت از بازنوشت متن کتاب خطى, و تحقیق در مورد آن متن با استعانت از کتب ادب و لغت و تفسیر و دواوین شعر بوده است. نیز شعرایى را, که به شعر آنان, در این مجموعه پرسش ها و پاسخ ها, استشهاد شده است, با نوشتن سرگذشتى کوتاه در پایین همان صفحه, به خواننده شناسانده اند, و لغات دشوار متن را نیز معنى گفته اند.24
نگارنده را ضمن دعاى خیر براى ایشان, سخنى و نظرى چند در این باب است, بدان امید که اصلاح کتاب, با توجه به آنها در چاپ هاى بعدى, بر غناى این اثر فایدت آن بیفزاید.
1. با نگاهى به کتاب درمى یابیم که محققان محترم, هر صفحه از آن را, به یکى از مسئله ها اختصاص داده و شماره اى براى متن هر پرسش و پاسخ, در نظر گرفته و بر بالاى هر صفحه درج کرده اند که کارى پسندیده و مفید است و مراجعه به کتاب, و یادکرد موضوعات آن, در نگارش ها و نقل ها را, سهل مى سازد, و کارى به سزا, در این اثر خواندنى است. و قبل از ایشان نیز, شاید, عالم گرانقدر مصرى مرحوم شیخ محمد ابراهیم سلیم, که با بازنوشت و شرح و تعلیق مسائل نافع از کتاب الاتقان سیوطى سعى مشکورى در روزآمد کردن و مستقل نمودن این مجموعه ارزشمند صورت داد, شماره گذارى تک تک مسائل این مجموعه را نیز ابداع کرد.25
2. محققان محترم در صفحه آرایى کتاب, از روش پسندیده ترى نیز پیروى کرده اند و ریشه ثلاثى هر واژه غریب را که در هر مسئله بدان پرداخته شده, در بالاى صفحه مربوط به آن پرسش و پاسخ, به صورت حروف جدا از هم, ثبت نموده اند, و در کنار آن نیز کلمه اى را که از ریشه مذکور ساخته شده, و در واقع همان غریب مورد بحث است, نوشته اند که این کار به ظن قوى, به پیروى از ابتکار به جا و مفید قرآن پژوه و لغت شناس معروف معاصر, مرحوم شیخ محمد فؤاد عبدالباقى, در کتاب ارزشمند ایشان معجم غریب القرآن, مستخرجاً من صحیح البخاری, صورت گرفته, که مسائل نافع بن الازرق از ابن عباس را در پایان آن کتاب, با حذف شکل سؤال و جوابى آنها, درج کرده است.26 اما تفاوت کار در آن است که مرحوم عبدالباقى آن ریشه هاى ثلاثى را براساس ترتیب الفبایى مورد کاربرد در فرهنگ هاى لغت مرتب ساخته, تا مراجعه به آنها میسرتر باشد و آهنگ کتب لغت را که در سراسر کتاب خویش مراعات مى کرده, در مورد این مجموعه که به آنها افزوده نیز, رعایت کرده است, و فایدت این کار از حیث تسهیل مراجعه به واژه ها را خواسته, حال آن که مى بینیم ثبت ریشه ثلاثى هر واژه در بالاى صفحات کتاب غریب القرآن فى شعر العرب, کمک چندانى به آسان یاب شدن واژه ها براى پژوهشگر و خواننده نکرده است! زیرا گذشته از آن که این واژه ها و به عبارت دیگر توالى آنها در کتاب, به ترتیب معجمى آراسته نیست, فهرستى در آخر کتاب نیز که این ریشه هاى ثلاثى را با ترتیبى معجمى مرتب ساخته باشد و از آن طریق بتوان واژه اى را در کتاب جست وجو کرد, وجود ندارد. و شاید یک نقص بزرگ در این اثر همین است. البته مى توان از باب تسامح, پنداشت که محققان از این کار, راه نمودن مبتدیان را به ریشه هاى ثلاثى, خواسته اند (که گاهى تشخیص آنها در نگاه اول ساده نیست). اما این فرض را هم منتفى خواهیم دید اگر بدانیم که محققان محترم, خود در تشخیص ریشه ثلاثى برخى کلمات ـ با آن که ظاهراً از اهالى ادب و لغت هم به شمارند! ـ همواره صائب نبوده و اشتباهاتى داشته اند که ذیلاً به آنها اشاره مى گردد:
2ـ1. در مسئله شماره 36 در صفحه 65 کتاب که غریب آیه کریمه (عجّل لنا قِطّنا)27 مورد سؤال است, ریشه ثلاثى کلمه قط«نا را که باید (قطط) باشد, (قطن) نوشته اند و شاید از ظاهر کلمه قطنا, تصور کرده اند که ریشه کلمه (قطن) است. اما این عذر به هر حال پذیرفته نیست, آن هم از دانش آموختگان زبان و ادبیات عرب که خود نیز اهل زبانند.
2ـ2. در مسئله شماره 57 در صفحه 78 کتاب آنجا که آیه (سواء بیننا وبینکم)28 را موضوع پرسش و پاسخ مى یابیم ریشه کلمه سواء به معنى عدل را که موضوع بحث بوده است (س و و) پنداشته اند و حال آن که به تحقیق, ریشه این کلمه (سوى) است.29
2ـ3. در صفحه 88, مسئله شماره58, بحث راجع به غریب آیةالکرسى: لاتأخذه سنة ولانوم30 و در مورد کلمه (سنة) به معنى چرت و نیم خواب مطرح است. محققان محترم ریشه آن را (سنو) پنداشته و بر بالاى صفحه ثبت کرده اند حال آنکه این ریشه (وس ن) است.31
2ـ4. اشتباه در تشخیص ریشه کلمه سواء, این بار در آیه کریمه (فی سواء الجحیم),32 و از ماده (س وو) پنداشتن آن, در مسئله شماره 101 در صفحه 131 کتاب نیز تکرار شده است, اما ریشه این کلمه نیز (سوى) است.
2ـ 5. در مسئله شماره 124, صفحه154, ریشه کلمه (ثبات) در آیه کریمه (فانفروا ثبات)33 را (ث ب ت) پنداشته اند که صحیح آن (ث ب ى) است.34
2ـ6. در مسئله 208 در صفحه 239, کتاب کلمه (مکاء) در آیه وما کان صلاتهم الامکاءً وتصدیة35 را (م ک ى) پنداشته اند که صحیح آن (م ک و) است.36
3. در چند مورد نیز محققان محترم در تشخیص کلمه مورد بحث در مسئله, دچار اشتباه شده اند و این شاید بدان سبب بوده که متن سؤال و جواب, کوتاه و کلى است, زیرا سؤال نافع بن الازرق چنین مطرح مى شده است: (أخبرنى عن قول الله عزوجل), اما طى آن, کلمه مورد نظر در آیه را مشخص نمى کرده است, ولى به هر حال محققان محترم, حتى بدون تحقیق نیز, مى توانستند از سیاق عبارت, کلمه غریب مورد بحث را باز شناسند; مثلاً:
3ـ1. در مسئله 12, در صفحه 39 کتاب, بحث درباره غریب آیه فأجاءَها المَخاضُ اِلی جِذع النخلة… است,37 و محققان در اینجا کلمه (مخاض) را محور سؤال, و جواب و آن را غریب مورد پرسش نافع بن ازرق, پنداشته اند, در حالى که ظاهراً کلمه (أجاء) به معنى (ألجأ) مورد بحث است و غریب آیه محسوب مى گردد و سیاق عبارت, در پاسخى که ابن عباس به نافع مى دهد, نیز به همین معنا اشاره دارد که گفته است: فألجأها المخاض إلى جذع النخلة.
3ـ2. در مسئله 146, در صفحه 176 کتاب, که بحث راجع به آیه فذلک الذی یدع الیتیم,38 مطرح است. محققان محترم کلمه (الیتیم) را با ریشه ثلاثى (ى ت م), بر بالاى صفحه به عنوان غریب مورد بحث در مسئله, درج کرده اند; اما با تأملى توان دریافت که اولاً: کلمه یتیم با توجه به مصادیق زیادى که در هر جامعه اى و در هر عصرى دارد, ابدا ناشناخته و ناشنیده نبوده و نیست تا در مورد معنى آن سؤال کنند, ثانیاً از پاسخ ابن عباس که مى گوید: (یدفع الیتیم عن حقه) مى توان دریافت که بحث درباره کلمه (یدع) به معنى یدفع است و شاید آنچه محققان محترم را به اشتباه انداخته باشد, بیت شعرى است که ابن عباس به عنوان شاهد از ابوطالب نقل کرده است:
یقسـم حقا للیتیم ولم یکـن
یدع لدی ایسارهن الاصاغر

که چون هر دو کلمه یتیم و یدع در آن به کار رفته, محققان محترم از این امر دچار اشتباه شده اند. البته بر اهل ادب و تحقیق پوشیده نیست که چنین عذرى شاید از خواننده اى عادى پذیرفته باشد, اما از محقق یک متن کهن تفسیرى ـ ادبى, هرگز!
3ـ3. در مسئله 189, صفحه 220 کتاب, که سؤال از غریب آیه انا وجدنا آباءنا على امة39 مطرح است, محققان محترم, ریشه (أب و) و کلمه (آباءنا) را بر بالاى صفحه نوشته و چنین پنداشته اند که سؤال و جواب در مورد آن است. حال آنکه کلمه أب به معنى پدر نیز کلمه نامفهوم و دور از ذهنى نبوده تا عربى از عرب دیگر معنى آن را بپرسد; بلکه بحث در مورد کلمه (أمة) است که ابن عباس آن را (ملة غیر الملة التی تدعونا الیها) معنا کرده است. به ظن قوى آنچه محققان محترم را به اشتباه انداخته, یا در صورت آگاه بودن از این نکته, چاره اى جز همان کار که کرده اند, ندیده اند, این است که در بیت شعرى که در متن, از نابغه ذبیانى به عنوان شاهد درج شده:
فاقتی حیاءک لا أبا لک واعلمی
انـی امرؤسأمـوت إن لـم اقتل

واژه (أمة) به کار نرفته, و ناچار گمان برده اند که (لاأبا لک) در این شعر شاهدى بر وجود سؤال درباره کلمه (آباءنا) باید باشد. البته بى ربطى این شاهد به موضوع مسئله نیز آشکار به نظر مى رسد, و تنها چیزى که درباره آن طى این مجال توان گفت, آن است که سیوطى این مسئله را در الاتقان نیاورده, و شاید علت آن نیز همین بى ربطى بین کلمه مورد بحث با شاهد شعرى آن باشد. به عقیده نگارنده, محققان مى بایستى کلمه (أمة) را محور بحث معرفى مى کردند و تذکر مى دادند که شاهد شعرى یاد شده براى آن مناسب نیست و این اختلال را نشانه اى بر عدم صحت سند مسئله, و یا اشتباه کاتب نسخه خطى در نگارش بیت اصلى, مى شمردند, و یا دست کم در پانوشت اشارتى به این اختلال مى نمودند.
3ـ4. در مسئله 229, صفحه 262 کتاب, که پرسش درباره غریب آیه شریفه صفراء فاقع لونها40 به عمل آمده است, ریشه ثلاثى (ص ف ر) و کلمه (صفراء), به عنوان غریب مورد بحث, بر بالاى صفحه کتاب ثبت گردیده است; حال آن که مى دانیم رنگ زرد و واژه دال بر آن (صفراء) کاملاً براى عرب شناخته شده بوده و نافع بن الازرق, قاعدتاً, باید اینجا در مورد معنى (فاقع) سؤال کرده باشد و پاسخ ابن عباس نیز همین را نشان مى دهد: (الفاقع: الصافی اللون من الصفرة). و معقول هم همین است که نافع بن الأزرق معناى فاقع را پرسیده باشد تا بفهمد که چه نوع و کیفیتى از رنگ زرد را معنا مى دهد. اما اینجا هم شاید با کمى مسامحه بتوان گفت که وجود واژه اصفر در بیت شعر شاهد, سبب چنین اشتباهى شده است:
سـدم قـدیـم عـهـد بانـیـه
من بین اصفر فاقع وذعال41

البته از کسانى که دست به تحقیق این گونه متون مى یازند, چنین عذرى پذیرفته نیست.
3ـ 5. در مسئله 233, صفحه 266 کتاب, که بحث راجع به غریب آیه وکنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذکم منها,42 مطرح است, محققان محترم, با درج ریشه ثلاثى (ن ق ذ) و کلمه (فانقذکم) در صدر صفحه نشان داده اند که (أنقذ) را غریب این آیه پنداشته اند. البته پاسخ عبدالله بن عباس به نافع بن الازرق در آن مسئله هم چیزى جز ابهام نمى افزاید که گفته است: (یعنی أنقذکم الله بمحمد(ص)), در حالى که در بیت شاهدى که براى غریب این آیه از العباس بن مرداس آورده سخنى از نقذ و انقاذ نیست, بلکه واژه شفا در آن بیت خودنمایى مى کند:
یکب على شفا الاذقان کبا
کما زلق التختم عن حقاف

و به ظن قوى بحث راجع به کلمه (شفا), به معنى لبه هرچیز, بوده است که هم در آیه مورد سؤال و هم در بیت شعرى که به عنوان شاهد ذکر شده, به کار رفته است. حتى اگر محققان, تغییر کلمه موضوع بحث از (نقذ) به (شفا) را مناسب و یا مطابق با صلاحیت هاى علمى خویش, نمى دیدند, باز این نکته را حق اشارتى بدان در پانوشت ها بود.
3ـ6. در مسئله 245, صفحه 287 کتاب, که غریب آیه زخرف القول غرورا43 مطرح است, محققان با این پندار که غریب آیه, کلمه (غرورا) است, آن را به همراه ریشه ثلاثى اش (غ ر ر) در بالاى صفحه ثبت کرده اند. اما با اندک دقتى مى توان پى برد که اولا پاسخ نخستین ابن عباس در مسئله که گفته است: (یعنى: باطل القول غرورا) و (زخرف) را به معنى (باطل) دانسته, روشنگر آن است که غریب آیه و موضوع بحث در مسئله, کلمه (زخرف) به معنى (باطل) (به راى ابن عباس) بوده است, و ثانیاً اینکه در مورد کلمه (غرور) در مسئله 112, صفحه 142 کتاب, بحث شده است و بعید بوده که معناى یک واژه غریب را دو بار پرسش کنند و پاسخ گویند. البته شاید اگر محققان محترم متن را, خوانندگانى عادى مى پنداشتیم, قصورى به ایشان نسبت نمى دادیم, زیرا علاوه بر آنچه گفته شد, پاسخ دویم ابن عباس نیز در این مسئله منتهى به ذکر دو بیت شعر به عنوان شاهد گردیده که کلمه زخرف در هیچیک از آندو نیامده است و خواننده عادى براى در نیافتن مقصود اصلى و واژه مورد پرسش, عذر کافى دارد. بیت نخست از اوس بن حجر التمیمى است که گفت:
لـم یغروکـم غرورا ولکـن
یرفع الال جمعکم والزهاء

و بیت دیگر از زهیر بن ابی سلمی است که مى گوید:
فلاتغرنک دنیـا إن سمعت بها
عند امرئ سوءة فی الناس مغمور

بدین ترتیب شاید جاى تردیدى براى خواننده عادى نماند که غریب مورد بحث و سؤال همان کلمه (غرورا) است, ولى محققان مى بایستى به پاسخ روشن ابن عباس در متن مسئله توجه مى کردند و بى ربطى شواهد شعرى وارد در قسمت دوم پاسخ مسئله را با گفته ابن عباس در قسمت اول پاسخ مسئله, یادآور مى شدند.
4. محققان محترم سعى کرده اند که در پانوشت هاى هر مسئله اشاره کنند که آن مسئله آیا در کتاب الاتقان سیوطى نیز نقل گردیده یا نه, که این نیز کار پسندیده اى است, زیرا ارزش و سندیت هر یک از مسئله ها را مى توان تا حد زیادى از این راه محک زد, چون مسلماً علامه سیوطى با نگاه نافذ و دانسته هاى سرشار خویش از متون کهن و احاطه اى که بر روایات داشته به خوبى مى توانسته سره را از ناسره و صحیح را از سقیم باز شناسد, و ما نیز عمدتاً پرسش ها و پاسخ هایى در این مجموعه را که از ظاهر مختل و غیر معقول آنها محل تردیدى نسبت به صحت انتساب مسئله پیدا مى شود, در کتاب الاتقان نمى بینیم و شاید راز این موضوع که سیوطى تعدادى از مسئله ها را حذف کرده است, همین باشد. ولى کار محققان محترم در این اقدام و این سنجش متن با متن دیگر هم, تمام نیست و ایراداتى به آن وارد است. مثلاً برخى از پرسش ها و پاسخ هایى را گفته اند که در الاتقان نیست; حال آنکه هست, و بعضى را هم که در الاتقان نیامده است, ایشان نگفته اند که نیامده, از جمله:
4ـ1. مسئله شماره 189 در صفحه 220 کتاب که ذکر آن در بالا گذشت در کتاب الاتقان سیوطى نقل نگردیده, اما محققان محترم نیز در پاورقى صفحه 220 به این موضوع اشارتى نکرده اند.
4ـ2. مسئله شماره 14 که در صفحه 41 کتاب درج گردیده است در جلد یکم الاتقان صفحه 121 نیز نقل شده, اما محققان در پاورقى گفته اند این مسئله در الاتقان نیامده. گفتنى است که چون محققان در مقدمه خویش اشاره کرده اند که از کدام چاپ الاتقان براى مراجعات خود بهره جسته اند, نگارنده نیز همان چاپ را ملاک بررسى این اشکالات قرار داد.44
4ـ3. درباره مسئله شماره 110 که در صفحه 140 کتاب آمده نیز گفته اند در کتاب الاتقان نیامده, ولى این مسئله در جلد یکم صفحه 128 الاتقان آمده است.
4ـ4. درباره مسئله 138 نیز که آن را در صفحه 168 کتاب خود آورده اند, این توضیح را در پاورقى داده اند که مسئله در الاتقان سیوطى نیست, اما مسئله مذکور در جلد یکم الاتقان, صفحه 129 آمده است.
5. گاهى محققان اختلاف ضبط کلمات شعرهاى وارد در متن اصلى کتاب خویش را با متن الاتقان سیوطى سنجیده و تفاوت هاى آن را بیان نموده اند, که کار به جا و از نشانه هاى یک تحقیق شایسته است, اما همواره این سنجش ها و درج تفاوت ها را به درستى از عهده برنیامده اند. مثلاً راجع به بیت شعرى که د ر مسئله شماره 3 در صفحه 30 کتاب به عنوان شاهد منقول از ابوسفیان بن الحارث بن عبدالمطلب و به انشاد ابن عباس آمده است:
لقد نطق المأمون بالصدق والهدی
و بین للاسلام دینا ومنهجا
گفته اند که در الاتقان با این ضبط آمده است:
لقد نطق المأمون بالصدق والهدی
و بین للاسلام دینا ومنهاجا

در حالى که ضبط شعر در الاتقان این گونه نیست و همان ضبط (منهجا) در الاتقان آمده است.45
6. نادرستى هاى نوشتارى معمولاً در بسیارى از کتاب ها به چشم مى خورد و غالباً نیز مسؤولیت آن را بر عهده ناسخان قدیم و حروفچینان دیروز و ماشین نویسان امروز مى نهند, اما نگارنده هرجا در کتاب هاى امروزى به مواردى از نادرست نویسى برخورده آن را از باب مشکلات فنى کار پنداشته نه از چیز دیگر, و در کتاب حاضر نیز به همان شیوه نگریسته و ضبط نادرست حرکات در آیات قرآنى و اغلاط املایى و انشایى46 همه را عادى و قابل اصلاح دیدم, اما در چند جاى نتوانستم نادرستى ها را به قول پیشینیان حمل بر سهو القلم نمایم, چرا که اشتباه انگیز بوده و اصلاح آن با توجه به جنبه تحقیقیِ کار ضرورى مى نمود. در اینجا تنها به دو نمونه بسنده مى کنم; امید که ارباب تحقیق را فایدتى باشد:
6 ـ1. در مسئله شماره 16, در صفحه43 کتاب, که پرسش از غریب آیه کریمه: وانک لاتظمأ فیها ولاتضحی47 و مشخصاً سؤال از معنى کلمه (تضحی) در بین است, پاسخ ابن عباس چنین درج شده: (لاتعرف فیها من شدة حر الشمس).48 چون در یکى از چاپ هاى تفسیر منسوب به ابن عباس49 نیز همین خطا دیده مى شود, ظن نگارنده بر آن رفت که این نادرست نویسى, ریشه در نادرستخوانى اصل مخطوط کتاب داشته باشد, اما یافتن شکل درست کلمه نیز کار دشوارى نبود و با نگاهى به همین مسئله در کتاب الاتقان که مورد رجوع محققان در تصحیح این کتاب بوده است,50 شکل صحیح یعنى (لاتعرق) قابل رؤیت و اصلاح مى بود.
6 ـ2. در مسئله شماره 202, در صفحه 233 کتاب, که غریب آیه کریمه …فأنا اول العابدین51 مورد پرسش است. پاسخ ابن عباس چنین درج گردیده است: (أنا اول الآبقین من أن یکون لله ولد).52 این نادرست نویسى یا نادرست خوانى با ظاهر به اصطلاح غلط اندازى که کلمه (الآبقین) مى تواند در چنین متنى به خود بگیرد53 براى خوانندگان عادى کتاب, دشواریاب است و شاید براى همیشه ملبّس بماند. اما به هر حال صورت درست کلمه که (الآبقین) است در کتاب لسان العرب ماده (عبد)54 قابل رؤیت و اصلاح مى بود.
7. بیان معانى برخى کلمات متن کتاب در پانوشت ها, کار ارزشمند دیگرى است که محققان ارجمند در این کتاب کرده اند و چنین اقدامى به شرط صحت, خواننده را حین مطالعه از مراجعت به فرهنگ ها بى نیاز مى کند, ولى کمال استفاده و شاید افاده در این گونه مواقع آن است که با در نظر گرفتن قدمت متن, معانى کلمات آن از فرهنگ هاى هم روزگار با آن, یا فرهنگ هاى تخصصى نقل گردد که کلمات را با توجه به تطور معنایى آن در هر عصرى از اعصار پیشین دیده اند. محققان کتاب حاضر نیز این نکته را مد نظر داشته و غالباً از عهده کار برآمده اند, ولى در اندک مواردى نیز اشکال در ایشان دیده مى شود; مثلاً در پانوشت مربوط به مسئله شماره 7 در صفحه 34 کتاب, که بحث راجع به غریب آیه کریمه یکاد سنابرقه یذهب بالابصار55 در بین است, و از کلمه (السنا) به معناى (الضوء) یاد مى شود, در پاورقى شماره2 معناى کلمه السنا را (الضوء الذى یستعمله المصور الفوتوغرافى عند التقاط الصور) 56 نوشته اند, که با توجه به قدمت متن مورد تحقیق و اعتبار و ارزش ادبى ـ دینى آن, براى بیان معناى (السنا) بهتر بود به نقل از لسان العرب یا قاموس المحیط یا اساس البلاغة, معناى سنگین تر و مناسب ترى به دست مى دادند.
8. همان گونه که از نام کتاب پیداست, موضوع آن (غریب القرآن در شعر عرب) است. اما در مسئله شماره 160, در صفحه 190 کتاب پرسش و پاسخى درج گردیده که موضوع آن, سؤال راجع به معناى کلمه اى یا غریبى در آیه اى از قرآن نیست و اصلاً واژه اى قرآنى مورد بحث قرار نگرفته, بلکه معناى کلمه (کذب) در جمله اى که از عمر بن الخطاب نقل گردیده, سؤال مى شود که ظاهراً گفته است (کذب علیکم الحج) و پاسخ ابن عباس این است که خواسته بگوید (علیکم بالحج). این مسئله در کتاب الاتقان نیامده, و به گمان نگارنده علت نیامدن مسئله در الاتقان این است که سیوطى تفاوت بین علوم القرآن با مثلاً علم حدیث را خوب مى دانسته و آن دو را خلط نکرده است, زیرا بر فرض هم که استناد مسئله درست باشد و نافع ابن الازرق واقعاً چنین پرسشى از ابن عباس کرده و چنان جوابى شنیده باشد باز هم جاى ذکر مسئله در کتب غریب القرآن نیست. البته محققان در پاورقى گفته اند که این مسئله در نسخه خطى مورد استناد آنان وجود داشته است, که با این لحاظ مى توان گفت از باب امانتدارى یا اطّراد آن را نیز در عداد مسائل دیگر که همه قرآنى است, آورده اند.
مسئله 160 با دو شاهد شعرى پاسخ گفته شده57 و از حیث لغت شناسى خالى از فایدت نیست و با مراجعتى که محققان به کتب دیگر داشته اند بر غناى بحث نیز افزوده اند, هرچند که در دو جا ارجاعات, لسان العرب را, اثر الزبیدى (مؤلف تاج العروس) نوشته اند!58 اما به هر حال مناسب تر مى بود که در پانوشت اشارتى به این نکته مى کردند که جاى این مسئله در این کتاب نبوده است.
9. راجع به نامگذارى جدید براى کتاب که محققان نام (غریب القرآن فی شعر العرب) را به عنوان نام اصلى کتاب (سؤالات نافع بن الازرق الی عبدالله بن عباس) برگزیده اند در مقدمه توضیح کوتاه اما قابل قبولى داده اند که (عنوانى جدید و ضرورى را بر عنوان اصلى این مجموعه افزودیم تا خواننده را به چشم آید و منظور از تدوین این کتاب را دریابد).59 نگارنده نیز این ابتکار را مى پسندد و به خاطر آن و براى تمام زحماتى که آقایان محمد عبدالرحیم و احمد نصرالله در راه تحقیق و احیاى این اثر مهم متحمل شده اند به سهم خویش از ایشان سپاسگزار و قدردان است که خدمتگذارى به قرآن و دانش هاى قرآنى, مایه فخر پژوهش گران, و موجب نزول برکات الهى است.
1. عبدالرحمن بن ابوبکر بن محمد السیوطى, ادیب, مورخ و مفسر قرآن; متولد 849هـ.ق و متوفاى 911هـ.ق است. او در حدود ششصد کتاب در علوم قرآن, ادبیات عرب و تاریخ, تألیف کرده است. (الاعلام, الزرکلى, خیر الدین تصحیح عبدالسلام الدهان, هشت جلدى, بیروت, دارالعلم للملایین, چاپ هفتم, 1986م, ج3, ص301).
2. الاتقان فى علوم القرآن, اثر جلال الدین السیوطى دانشمند معروف سده نهم هجرى است که در معرفى دانش هاى گوناگون قرآنى و دسته بندى و نمایاندن ظرایف و لوازم احاطه بر آنها, به نگارش درآمده است. (زبدةالاثار, طبرى, محمدعلى, تهران, امیرکبیر, 1972هـ.ش, ص37)
3. الاتقان فى علوم القرآن, السیوطى, جلال الدین عبدالرحمن, بیروت, المکتبة الثقافیّة, 1973م, ج1, ص113.
4. همان.
5. سوره عبس, آیه 31.
6. الاتقان فى علوم القرآن, ج1, ص113.
7. این کلمه پنج بار در قرآن کریم به کار رفته است; از جمله در سوره فاطر آیه یکم (الحمد لله فاطر السموات الارض جاعل الملائکة رسلاً).
8. یعنى من آغازگر و ایجادکننده آن بودم.
9. الاتقان, ج1, ص113.
10. (وهذا لسان عربى مبین) سوره النحل, آیه 103.
11. واذا سألتمونى عن غریب القرآن فالتمسوه فی الشعر فان الشعر دیوان العرب (الاتقان فى علوم القرآن, ج1, ص119).
12. المنهج الاثری فی تفسیر القرآن الکریم, ابوطبره, هدى جاسم محمد, قم, مکتب الإعلام الإسلامی, 1414هـ.ق, الفصل الثانی, ص113ـ119.
13. الغریب من الکلام انما هو الغامض البعید من الفهم… وهو على وجهین احدهما: ان یراد به انه بعید المعنى, غامضه, لایتناوله الفهم الا عن بعد و معاناة فکر والوجه الثانی, أیراد بهام من بعدت به الدار من شواذ قبائل العرب, فاذا وقعت الینا الکلمة من لغاتهم استغربناها. (المعجم الجامع لغریب مفردات القرآن الکریم, اعداد وترتیب عبدالعزیز عزالدین السیروان, بیروت, 1986م, ص (ج) من المقدمة, نقلا عن کتاب کشف الظنون).
14. المزهر فی علوم اللغة وانواعها, السیوطى, جلال الدین عبدالرحمن; تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم و…;2ج, بیروت, دارالفکر, بى تا, ج1, ص186.
15. نافع بن الازرق بن قیس الحنفی, از خوارج و رئیس و فقیه قوم خود بود و فرقه ازارقه از خوارج به او منسوبند. وى از کسانى بود که به همراه یاران خود بر عثمان شوریدند و تبعیت از امام على(ع) را گردن نهادند. وى ایامى را با ابن عباس مصاحبت داشت که پرسش هاى مورد بحث ما از نتایج این مصاحبت است. نافع بن الازرق در زمانى که قضیه حکمیت بین امیرالمؤمنین على(ع) و معاویه پیش آمد, به همراه گروهى که به خوارج شهرت یافتند, بر امام(ع) شوریدند وى بعدها هم بر عقیده خود باقى بود, تا پس از مرگ یزید بن معاویه, در جنگى که در حوالى اهواز روى داد به دست المهلب بن ابى صفره کشته شد. (الاعلام, ج7, ص351).
16. نجدةبن عامر (عویمر) الحرورى الحنفى, رئیس فرقه النجدیه از فِرَق خوارج است. وى در ابتداى کار خود نافع بن الازرق را همراهى مى کرد و سپس از او جدا گردید و فرقه اى براى خود تشکیل داد و مدت ها بر منطقه البحرین و الیمامه و عمان و هجر, حکمرانى کرد و بارها با مصعب بن زبیر جنگید. گویند اصحاب خود وى او را کشتند و به قولى نیز اتباع ابن زبیر او را به قتل رساندند. (الاعلام, ج8, ص10).
17. تاریخ نگارش هاى عربى, سزگین, فؤاد, (5جلدى) ترجمه مهران ارزنده و شیرین شادفر, تهران, مؤسسه نشر فهرستگان, 1380هـ.ش, ج1, ص63.
18. در این باره گلدزیهر مستشرق پر آوازه مى گوید: ابن عباس کسى است که روش واژه گرایى و لغت شناسى را در تفسیر قرآن توسعه داد. (مذاهب التفسیر الاسلامى, زیهر, گلدآگنتس, ترجمه به عربى عبدالحلیم النجار, چاپ سوم, بیروت, دار إقرأ, 1985م, ص90).
19. الطبرانى, ابوالقاسم بن احمد بن ایوب متولد شهر عکا در سال 260 و متوفاى 360هـ.ق در اصفهان. وى یک قرن بزیست. او از بزرگان علم حدیث است. وى سه کتاب در علم حدیث تألیف کرده که هر یک را به نام المعجم نام نهاده است. یکى از آنها المعجم الصغیر نام دارد که فهرستى از اسامى مشایخ حدیث را در آن آورده است. (الاعلام, ج3, ص121).
20. الاتقان فى علوم القرآن, ج1, ص133.
21. همان.
22. الکامل فى اللغة والادب, کتابى است که دربردارنده متونى از ادبیات (نظم و نثر) و قطعاتى از پندها و متونى از خطابه هاى بلیغ عرب است و ابوالعباس المبرد پس از جمع آنها, به شرح و توضیح لغات دشوار هر متن (نظم و نثر) پرداخته و نکات ادبى, بلاغى و نحوى آن را بیان کرده است. شرحى نیز بر این کتاب به قلم سید بن على المرصفی نوشته شده که به کتاب (رغبة الأمل من کتاب الکامل) معروف است (رغبةالأمل, من کتاب الکامل, المرصفى, سید بن على, 8ج, طهران, مکتبة الاسدى, 1970م, ج1, ص7).
23. المبرد: ابوالعباس محمد بن یزید عبدالاکبر, از قبیله بنى ثماله است. وى در بصره روز دهم ذى حجه سال 210 هجرى زاده شد و بعدها در بغداد به تحصیل پرداخت. او مردى خوش سخن و خوش کلام بود و ابوسعید سیرافى مى گوید از ابوبکر بن مجاهد شنیدم که هیچ کس بیان معانى قرآن را نیکوتر از المبرد جواب نگفته است. علت ملقب شدن وى را به (المبرد) در دو روایت مختلف, اما تقریباً به یک سیاق گفته اند که استاد وى (المازنى) از او چیزى را پرسید و او به نیکویى جواب داد و المازنى گفت: قم فأنت المبرد; یعنى برخیز که تو اثبات کننده حق (یا فرو نشاننده آتش درون سینه و خنک کننده دل هاى طالبان علم) هستى. (رغبةالآمل, ج1, ص3ـ 5) المبرد صاحب تألیفاتى در تاریخ و ادبیات عرب است و معروف ترین اثر وى را کتاب الکامل فی اللغة والادب گفته اند. (الاعلام, ج7, ص144).
24. غریب القرآن فی شعر العرب, ص20.
25. غریب القرآن لحبر الامة… عبدالله بن عباس, نص المحاورة التی دارت بفناء الکعبة بین نافع بن الازرق و ابن عباس و نقلها السیوطى فی الاتقان, عرض و تعلیق و تقدیم: محمد ابراهیم سلیم, القاهره (بولاق), مکتبة القرآن, بى تا.
26. معجم غریب القرآن مستخرجا من صحیح البخارى, عبدالباقى محمد فؤاد, بى نا, استانبول, 1985م.
27. سوره ص, آیه 16.
28. سوره آل عمران, آیه 64.
29. مختار الصحاح, الرازى, محمد بن ابى بکر بن عبدالقادر, بیروت, دارالکتاب العربى, 1967م, ص323.
30. سوره بقره, آیه 255.
31. الصحاح, المسمى تاج اللغة و صحاح العربیه, الجوهرى, ابونصر اسماعیل بن حماد, تحقیق شهاب الدین ابوعمر, فى مجلدین, بیروت, دارالفکر للطباعة والنشر, 1988م, ج2, ص1617.
32. سوره صافات, آیه 55.
33. سوره نساء, آیه 71.
34. المعجم الوسیط; ماده ث ب ى.
35. سوره انفال, آیه 35.
36. مختار الصحاح, ص631, و قدمکا: صفر و بابه: عدا (عدا یعدو= مکا یمکو).
37. سوره مریم, آیه 23.
38. سوره ماعون, آیه 2.
39. همان.
40. سوره بقره, آیه 69.
41. این شعر در کتاب مورد بحث ما به عبدالله بن الزبعری نسبت داده شده, ولى در واقع متعلق به لبید بن ربیعة العامری است با این ضبط:
سدمأ قدیما عهـده بأنیسه من بین أصفر فاقع و دفان
(ر.ک: الصحاح, ماده دفن).
42. سوره آل عمران, آیه 103.
43. سوره ملک, آیه 20.
44. غریب القرآن فی شعر العرب, ص20. در آنجا گفته اند از الاتقان چاپ المکتبة الثقافیة در بیروت, 1973م, ص120ـ133 که افست از یک چاپ قدیمى در حجم 19ـ27 است, استفاده کرده اند و من نیز عیناً همان چاپ را مأخذ قرار دادم.
45. الاتقان فى علوم القرآن, ج1, ص120.
46. در زبان عربى به دلیل ویژگى هاى دستور زبانى آن, که با گذاشتن حرکاتى بر روى کلمات, معنا تغییر مى یابد, اعراب گذارى نادرست منتهى به اغلاط انشایى هم مى گردد.
47. سوره طه, آیه 119.
48. غریب القرآن فى شعر العرب, ص43.
49.تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس… ذیل آیه119 سوره طه ((لاتعرق) به غلط (لاتعرف) نوشته شده که اشتباه چاپى است).
50. الاتقان فى علوم القرآن, ج1, ص121.
51. سوره زخرف, آیه 81.
52. غریب القرآن فى شعر العرب, ص233.
53. الآبق در لغت به معنى برده اى است که از مالک خود گریخته باشد (ر.ک: فرهنگ نفیسى, نفیسى, على اکبر (ناظم الاطباء), 5جلدى, تهران, کتابفروشى خیام, بى تا, ج1, ص8)
54. فانا اول العابدین أى الآنفین, رجل عابد (وآنف) (وأنف) أى الغضاب و عبدَ علیه عَبَدَاً و عَبَدَه فهو عابد و عبد: غضب.
55. سوره نور, آیه 43.
56. یعنى: سناء, نورى است که عکاس به هنگام عکس بردارى به کار مى برد (فلاش).
57. بیتى از معقر بن حمار البارقی که در این مسئله به ابوذویب الهزلی نسبت داده شده و چنین است:
وذبـیـانـیـه أوصـت بـنـیـهـا بأن کذب القراطف والقروف
و بیتى نیز از یک هُزَلى دیگر که:
کذب العتیق و مـاءُ شـن بارد إن کنت سائلة غبوقـا فاذهبی
نیز براى استفاده بیشتر, بنگرید: منتهى الطلب, من اشعار العرب, ابن میمون, محمد بن المبارک, تحقیق محمد نبیل طریفى, بیروت, دار صادر, 1999م, ج8, ص267. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, 2ج, القاهره, دار احیاء الکتب العربیة, 1959م, ج12, ص128. مجمع البیان, لعلوم القرآن, الطبرسى, ابوعلى الفضل بن الحسن, 10ج, القاهره, رابطة الثقافة والعلاقات الاسلامیة, 1997م, ج1, ص91.
58. غریب القرآن فى شعر العرب, ص191.
59. همان, ص20.

تبلیغات