آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن

 
تا آن جا که اطلاع داریم از کتاب اعراب القرآن المنسوب الى الزجّاج جز یک نسخه وحید (/یگانه/ منحصر به فرد) که در دارالکتب المصریة به شماره 528 (تفسیر) نگاهدارى مى شود, چیزى به ما نرسیده است. این نسخه که قدیمى بوده توسط ابوالحسن سالم بن الحسن بن ابراهیم الخازمى در شهر شیراز به سال 610هـ. کتابت شده است. برگه/ورق حاوى اسم کتاب و مؤلف و نیز آغاز مقدمه این نسخه, از میان رفته است. لذا برخى در آغاز نسخه یاد شده, برگه اى به آن اضافه کردند که در آن به خطى متفاوت با خط ناسخ نوشته شده: (اعراب القرآن للزجاج).1
براساس همین نسخه, استاد ابراهیم ابیارى کتاب را تصحیح و به طبع رسانده است. در این چاپ, استاد ابیارى, گویى در آغاز در مورد اسم کتاب و انتساب آن به زجاج که از ورق عنوان ملحق به اصل, برداشت کرده مطمئن بوده است و سپس در این مورد تردید کرده و در درآمد کتاب به آن اشاره اى نموده و عنوان کتاب را (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج) نامیده است.
اما انتساب کتاب به زجاج را استاد ابیارى در فصل ویژه مؤلف که در آخر کتاب مطبوع (3/1096ـ 1098) آمده, مردود اعلام کرده است که البته رأى صائبى است. اما در ادامه مؤلف کتاب را ترجیحاً مکى بن ابى طالب قیسى قلمداد کرده و به شرح حال او پرداخته است که به هیچ روى این نظریه, صحیح نمى باشد.
استاد ما ـ شیخ عربیت در بلاد شام ـ علامه احمد راتب النفاخ در مورد این کتاب مطبوع (چاپ شده), در قالب دو مقاله بى نظیر که در مجله مجمع اللغة العربیة دمشق مندرج شده به بحث پرداخته است.2
در مقاله اول به کاوش در نسبت کتاب پرداخته و انتساب آن را به مکى مردود اعلام کرده است. استاد نفاخ مؤلف کتاب را ترجیحاً: ابالحسن على بن الحسین بن على الاصبهانى الباقولى, معروف به جامع العلوم3 (ت543هـ) مى پنداشته و شواهدى را که مقوى این نظریه باشد, به دست داده است. استاد پس از وقوف بر کتاب الکشف فى نکت المعانى والاعراب وعلل القرائات المرویة عن الائمة السبع از جامع العلوم اصفهانى, به این نتیجه مى رسد که اصفهانى ـ مؤلف کتاب الکشف ـ داراى یک کتاب دیگرى بوده4 و در این راستا چهار نکته و دلیل اقامه مى کند.
در صدر مقاله دوم که به تحقیق در اسم کتاب پرداخته شده, استاد نفاخ چنین آورده است: (…قریب به یقین اسم درست کتاب اعراب القرآن, الجواهر است. زیرا مشاهده مى شود که مؤلف در الکشف به کتابى با این نام, زیاد ارجاع مى دهد و از کلام او چنین برداشت مى شود که آن کتاب داراى باب هایى بوده و همه مسائلى که به آن ارجاع مى دهد, شامل این کتاب مى شود…); آن گاه یازده متن را به عنوان شاهد آورده و در پایان مى نویسد: (على الارجح, این کتاب مطبوع همان الجواهر است).5 بنابراین مؤلف به طور قطع همان جامع العلوم بوده6 و نام درست آن ـ از دیدگاه استاد ما ـ ترجیحاً الجواهر است.
جامع العلوم از چهره هایى است که به جهت اعتماد به نفس و غرور علمى او, به شدت شیفته اش بوده ام. به همین دلیل مدت پنج سال صرف تحقیق در مورد او و آثارش کردم و یک تحقیق جامع از وى به دست دادم. در این راستا کتابش (الکشف)7 را تصحیح نمودم و در این مسیر از کتابش شرح اللمع8 ابن جنى که از برترین شرح هاى آن است بهره گرفتم. در این تحقیق آراى مربوط به کتاب الجواهر را تفصیل دادم و به این نتیجه قاطع رسیدم که این کتاب مطبوع (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج) همان الجواهر جامع العلوم است.
در ادامه این تحقیق, به ابواب نودگانه این کتاب پرداخته ام و آنها را به اعتبار آن علمى که ذیل هر یک از آنها مى آید, به پنج نوع تقسیم بندى کردم; شامل ابواب علم نحو, صرف, قرائت, علوم بلاغى و علم لغت. آنگاه در مورد هر یک از باب ها و نیز شیوه تألیف کتاب و مصادر و شواهد آن و شخصیت مؤلف و توصیف وضعیت آن کتاب مطبوع به تفصیل سخن راندم.
سال هاى مدیدى از آن کلام نفیس و ارجمند استاد ـ با آن اسلوب محکم و متمایز ـ و نیز چند سال از ارائه تحقیق بنده, گذشت و در این مدت هیچ گاه قصد بیان مطلبى افزون بر آنچه عنوان شد و یا عنوان کردم نداشتم. چه همان نتیجه اى که استاد به آن دست یازیده بود, من نیز همان را دریافته بودم. تا اینکه در رمضان سال 1410هـ/ ایار1990 به چاپ سوم (1986) همان کتاب برخورد کردم9 که افست همان چاپ اول بود و عنوان, همان عنوان اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج و متن نیز همان متن اول بود; اما در این چاپ, استاد ابیارى به نکته اى اشاره مى کند و مى نویسد:10 (این سه بیت فائیه11 که در مقدمه آمده و مؤلف به سراینده آن اشاره نکرده و ما در آنجا (حاشیه چاپ اول) اشاره کردیم که این ابیات به جامع العلوم على بن الحسین (متوفاى543) منتسب است. ما را به این نتیجه سوق مى دهد که انتساب کتاب به مکى مردود است, چه وفات مکى در سال 437هـ. رخ داده است. همچنین صاحب معجم الادبا در بررسى خود به نقل از بیهقى, انشاى ابیات را توسط جامع العلوم على بن حسین مردود دانسته و ابیات را از سروده هاى جامع العلوم قلمداد کرده است).
آنگاه ابیارى به آنچه استاد نفاخ در مقاله اول آورده اشاره کرده و نوشته است: (استاد احمد راتب نفاخ در مقاله اى که در مجله مجمع اللغة العربیه دمشق به چاپ رسیده, از این نظر یاقوت متقاعد نشده است12 ولى کتاب را از جامع العلوم دانسته است…).
در ادامه به برخى ملاحظات استاد نفاخ پرداخته, اما رأى و نظر او را به درستى تبیین نکرده است. حال آنکه استاد نفاخ به دنبال تخریج ابیات فائیه صریحاً تأکید داشته است که (یاقوت در شرح حال فردى از کتاب الوشاح ابوالحسن بیهقى, ابیات را به وى نسبت داده و در ادامه گفته: (بیهقى نوشته است که این ابیات تحقیقاً از سروده هاى او و نه از انشاى او بوده است). بدین روى این مسئله در من تقویت شد که بعید نیست وى همان مؤلف کتاب بوده باشد…).
این کلام روشن استاد نفاخ در مورد انتساب ابیات به جامع العلوم و نهایتاً انتساب کتاب به وى است و لذا گفته ابیارى در اینکه (استاد نفاخ از نظریه یاقوت, متقاعد نگردیده) بى معنا بوده و محلى از اعراب نخواهد داشت. همچنین بسى جاى تعجب است که در این چاپ سوم به مانند چاپ اول, شرح حال مکى (به عنوان مؤلف کتاب) آمده است, حال آنکه با توجه به اشاره خود ابیارى جا داشت که به جاى مکى, شرح حال جامع العلوم مى آمد و شرح حال مکى از کتاب مطبوع, حذف مى شد. لذا مرا بر آن داشت که تحقیقاتى را که سال ها پیش در مورد نسبت و عنوان این کتاب انجام داده ام, عرضه کنم.
در این راستا برخى از مطالبى را که استاد نفاخ بدان متعرض نشده, آورده ام. اما تفاوتى که در نتیجه گیرى من و استاد وجود دارد, این است که ایشان نام کتاب را ترجیحاً الجواهر پنداشته, ولى من به طور قطع آن را الجواهر مى دانم.

انتساب کتاب به جامع العلوم
در اینکه مؤلف این کتاب مطبوع به اسم (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج) به طور قطع همان مؤلف (الکشف) و (شرح اللمع) یعنى جامع العلوم اصبهانى است, چهار دلیل مى توان به شرح ذیل اقامه کرد:13
* دلیل اول و روشن ترین دلیل اینکه: ارجاعات مؤلف (الکشف) و (شرح اللمع) در بسیارى از مباحث به برخى از کتاب هاى خود, همان ارجاعاتى است که در این کتاب مطبوع به آن تکیه شده است و این مى رساند که این ارجاعات از کتب سابق مؤلف بوده است. همچنین عبارات ارجاعى در سه کتاب یاد شده در بسیارى از جاها مطابق و نزدیک به هم اند. کتاب هاى دیگر مؤلف که به آن ارجاع داده شامل چهار کتاب: الاستدراک على ابن على و البیان فى شواهد القرآن و الخلاف بین النحاة و المختلف مى شود. کتاب الاستدراک على ابن على به همین عنوان در آخر الکشف ص963 آمده است. همچنین در صفحه780 و903 با عنوان الاستدراک, در صفحه385 به صورت المستدرک و در صفحه666 و722 و 775 با عنوان المسائل المأخوذه على بن على آمده است. موارد ارجاعات مؤلف در کتاب الکشف به کتاب الاستدراک بدین قرار است:
صفحه780: (وقد تقدم فى الاستدراک); صفحه 903: (وقد اشبعت القول فیه فى الاستدراک); صفحه 385: (وقد ذکرناه فى المستدرک); صفحه 666: (ولیلحق هذا بالمسائل المأخوذه علیه); صفحه 722: (فینبغى ان نورده فى ذلک الکتیب فى المسائل المأخوذة علیه); صفحه 775: (وقد ذکرنا ذلک فى المسائل التى على ابن على).

آدرس ارجاعات کتاب اعراب القرآن به المستدرک نیز بدین قرار است:
صفحه 640: (وقد بیناه فى الاستدراک); صفحه 684: (وقد ذکرنا ما فى هذا فى البیان والاستدراک); صفحه 835: (وقد ذکرنا فى المستدرک ان هذا…). اما کتاب البیان فى شواهد القرآن را مؤلف با همین عنوان در صفحه 749 از کتاب الکشف, آورده است و در مابقى جاها با عنوان البیان از آن یاد شده است. موارد ارجاعى مؤلف در الکشف به کتاب بدین قرار است: صفحه 98: (وقد ذکرته فى البیان); صفحه 200: (ذکرته فى البیان); صفحه 356: (وقد ذکرناها فى البیان); صفحه 377: (وان اردت البیان فعلیک بکتاب البیان); صفحه 400: (وقد ذکرناه فى البیان); صفحه 410: (وقد فسرنا هذه اللفظة فى اول کتاب البیان); صفحه 749: (وقد ذکرنا ما فى هذا فى البیان بشواهد القرآن); صفحه 789: (وقد ذکرت هذه الآیه فى البیان بجمیع مایتعلق بها); صفحه 793: (وقد تقدم هذا فى البیان). آدرس ارجاعات کتاب اعراب القرآن به البیان چنین است: (صفحه 594: (وقد ذکرنا ما فى هذا فى البیان والاستدراک). کتاب الخلاف بین النحاة با همین عنوان در شرح اللمع, لوح 154/1 آمده است. نیز در دو جا به صورت الخلاف آمده است. ارجاعات مؤلف در کتاب شرح اللمع به الخلاف در این جاها صورت گرفته: لوح 154/1: (وقد ذکرنا هذا فى الخلاف بین النحاة); لوح 95/1: (وقد ذکرناه فى الخلاف); لوح 101/2: (وقد ذکرنا هذا مستقصى فى الخلاف).
آدرس ارجاعات به این کتاب در الکشف بدین قرار است:
صفحه 177: (وقد ذکرنا فى الخلاف ما هو اتمّ من هذا); صفحه 562: (وهذا الکلام قد استقصیناه فى الخلاف); صفحه 877: (وقد استقصینا هذا فى الخلاف).

موارد ارجاعى به کتاب الخلاف در اعراب القرآن مطبوع چنین اند:
صفحه106: (وحجاجهم مذکور فى الخلاف); صفحه477: (وقد ذکرنا وجه کل قوله فى الخلاف); صفحه655: (وقد ذکرنا هذه المسألة فى الخلاف); صفحه658: (وقد استقصینا هذا فى الخلاف); صفحه880: (وقد ذکرت وجه کل قول فى الخلاف); صفحه929: (ذکرته فى الخلاف).
اما موارد ارجاعى به کتاب (المختلف) در الکشف بدین قرار است:
صفحه741: (وقد ذکرنا فى المختلف ما فى هذا); صفحه 845: (وقد ذکرنا هذا فى المختلف).
و در شرح اللمع, لوح92/2: (قد ذکرنا هذا فى المختلف مستقصى). و در اعراب القرآن, صفحه128: (وقد ذکر حجاج هؤلاء فى المختلف); صفحه159: (وقد ذکرته فى المختلف).
* دلیل دوم, تطابق کامل و تشابه در بسیارى از مسائل مربوط به آیات و مسائل متعلقه به آنها در کتاب الکشف و کتاب اعراب القرآن مطبوع است به عنوان نمونه مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. پیرامون آیه (ان الذین کفروا سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون) [سوره بقره6], در کتاب الکشف ص11ـ12 و در اعراب القرآن مطبوع ص171ـ172 سخن رفته است;
2. در مورد آیه (انک انت العلیم الحکیم) [سوره بقره32] در کتاب الکشف, ص22 و در اعراب القرآن ص539 ـ540;
3. پیرامون آیه (وقولوا حطّة) [سوره بقره58] در الکشف, ص31ـ32 و در اعراب القرآن, ص172;
4. پیرامون آیه (ومثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لایسمع الا دعاءً ونداءً) [سوره بقره171] در الکشف, ص93 و در اعراب القرآن, ص47;
5. پیرامون آیه (ضمن اضطُر غیر باغٍ ولا عادٍ فلا اثم علیه) [سوره بقره173] در الکشف, ص94ـ 95 و در اعراب القرآن, ص13, 20, 486ـ489;
6. در مورد آیه (فمن عفى له من اخیه شىء فاتباع بالمعروف واداء الیه باحسان) [سوره بقره178] در الکشف, ص98ـ99 و در اعراب القرآن, ص556 ـ 559, 22ـ23, 48ـ49, 109;
7. در مورد آیه (و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض ومغاربها التى بارکنا فیها) [سوره اعراف137] در الکشف, ص329ـ330 و در اعراب القرآن, ص125ـ126;
8. در مورد آیه (ان هذان لساحران) [سوره طه63] در الکشف, ص536 ـ537 و در اعراب القرآن, ص933;
9. در مورد آیه (لئلا یعلم اهل الکتاب الا یقدرون على شىء من فضل الله) [سوره حدید29] در الکشف, ص850 ـ 851 و در اعراب القرآن, ص134.
در دو کتاب یاد شده به غیر از مثال هاى یاد شده, همچنین مسائل و عبارات یکسان و مشابه فراوان دیگر وجود دارد. در تأیید این نظریه که هر دو کتاب از یک مؤلف بوده, دو مطلب دیگر حایز اهمیت است:14
1. هر دو کتاب الکشف و اعراب القرآن مطبوع در آوردن عبارت (المرتّب للمفعول) به جاى المبنى للمفعول, مشترک اند. عبارت المرتب/ مرتباً للمفعول به جز در این دو کتاب در هیچ جاى دیگر [از کتب نحوى و غیره] نیامده است. این عبارت در الکشف در صفحات124, 201, 214, 276, 448, 610, 682, 788, 846 و858 و در اعراب القرآن در صفحات17, 198, 266, 301, 461, 815 آمده است.
2. آمدن برخى عبارات یکسان و شبیه به هم در دو کتاب; به گونه اى که نمى توان آنها را از شخص دیگرى بدانیم, از جمله این مثال ها:
2ـ1. عبارت: (ولکنها تخفى الاعلى البزل الحذاق) در صفحه 796 الکشف که در اعراب القرآن صفحه 905 به شکل (وربما یشکل على البزق الحذاق) آمده است.
2ـ2. در صفحه 455 الکشف (ثم فار فائره) و در صفحه 590 (ففار فائر القوم) آمده و در کتاب اعراب القرآن (وفار فائر احدهم) آمده است.
2ـ3. در 570 الکشف (وخفیت علیهم الخافیه); در صفحه 575 همان کتاب: (وخفیت علیه الخافیه) و در کتاب اعراب القرآن ص42 (وخفیت الخافیه علیهم) آمده است.
2ـ4. در صفحه 453 الکشف: (توالت علیک الفتوق); در صفحه 503: (یکاد یتوالى على العادّ الفتوق) آمده و در اعراب القرآن ص405: (توالت علیک الفتوق); در صفحه 960: (حتى لاتتوالى علیک الفتوق) آمده است.
* دلیل سوم اینکه مؤلف در آثارش از ابوعلى فارسى با نام (الفارس) و (فارسهم) یاد کرده و از برخى اعلام با اسامى غیر متعارف/مشهور آنها یاد کرده است. لفظ (الفارس) در صفحات419, 474, 615, 665 و907 کتاب الکشف و به صورت مکرر از جمله در صفحات 61/1 و 62/2 و 86/2 (لوح) کتاب شرح اللمع آمده است. این لفظ در اعراب القرآن در صفحه 871 و در بسیارى از صفحات دیگر آمده است; جز اینکه ناسخ یا مصحح کتاب به اشتباه آن را (الفارسى) ضبط و تصحیح کرده است. در اعراب القرآن, صفحات42, 121, 266, 531, 593, 627, 748, 900 و… (فارسى) آمده است; حال آنکه صحیح آن در کلیه موارد یاد شده, لفظ فارس است و خود جامع العلوم نه در الکشف و نه در شرح اللمع, هیچ گاه ابوعلى را به نسبتش یاد نکرده است. در صفحات52, 333, 419, 468, 474, 511, 527, 564, 611, 614, 615, 640, 666 و718 از کتاب الکشف لفظ (فارسهم) آمده است این لفظ در شرح اللمع (لوح) 67/1 و 86/1 و 122/1 و 150/1 و در اعراب القرآن صفحات 790, 791 و929 آمده است. نیز در صفحه 557 و959 از همین کتاب از او با عنوان (فارس الصناعه) یاد شده است.
اما در اینکه از برخى اعلام با اسامى غیر معروف/مشهور یاد شده, از جمله مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. از ابن جنى در الکشف و اعراب القرآن با عنوان (عثمان) یاد شده است. در الکشف صفحات99, 349, 379, 455, 569, 571, 641, 808 و842 و در اعراب القرآن صفحات22, 29, 104, 109, 171, 189, 273, 277, 635, 645, 734, 784, 891, 931, 933 و939. این در حالى است که در هیچ یک از منابع این عنوان, متعارف نبوده است.
2. از حمزةبن حبیب الزیات در بسیارى از صفحات کتاب هاى سه گانه یاد شده با نسبت (الزیات) یاد شده است; از جمله در الکشف صفحات214, 436, 454, 495, 607, 622, 654, 676, 712, 713, 822 و در شرح اللمع (لوح 11/2) و در اعراب القرآن 364, 595, 683 همین عنوان آمده است; حال آنکه در دیگر آثار, متداول نبوده است.
3. ابوحاتم سجستانى در سه کتاب یاد شده, به اسم سهل آمده; در حالى که در هیچ جا چنین عنوانى را مشاهده نکرده ام. (ر.ک: الکشف, ص468, 612, 765, 803; شرح اللمع (لوح) 49/2 و 59/1; اعراب القرآن959).
در سه کتاب یاد شده, از این دست موارد زیاد مى توان سراغ گرفت.
* دلیل چهارم اینکه مؤلف, برخى از دانشمندان و اهل علم را به عناوینى چون (شارحکم) یا (شارحهم) یا (شارح) یا (شارحان) لقب داده و در مقابل آنها جبهه گیرى نموده است, به ویژه در مورد (رازى).15
در صفحات144, 489, 505, 638, 748, 816 و926 از کتاب الکشف, لفظ (شارحکم) آمده است و در صفحه 695 همان کتاب, (شارحهم) و در صفحات380, 484 لفظ (شارح) و در صفحه 855 (شارحین) آمده است. در کتاب اعراب القرآن صفحات279, 590 و 861 (شارحکم) آمده است.
اما در مورد رازى, در صفحات288, 293, 376, 378, 528, 656, 730 و808 از کتاب الکشف از او یاد شده و در شرح اللمع (لوح) 50/2 و در کتاب اعراب القرآن ص16 (حاشیه) و 249 و 476 از او یاد کرده است.
دلایل چهارگانه فوق به طور قطع, مؤید این نتیجه است که مؤلف الکشف و شرح اللمع که همان جامع العلوم اصفهانى است. مؤلف کتاب دیگر به اسم (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج) نیز مى باشد.
تحقیق در نام کتاب
در اینکه اسم این کتاب مطبوع یعنى (اعراب القرآن, المنسوب الى الزجاج) همان الجواهر است, شکى نیست. بدین روى که مشاهده مى شود مؤلف در الکشف به کتابى با این نام (الجواهر) زیاد ارجاع مى دهد و از کلام او چنین برداشت مى شود که کتاب (الجواهر) داراى باب هایى بوده و همه مسائلى که به آن ارجاع مى دهد, شامل این کتاب نیز مى شود. تمامى ارجاعات شامل موارد ذیل مى شود:16
1. در مورد آیه: (ولاتؤمنوا الا لمن تبع دینکم قل انّ الهدى هدى الله ان یؤتى احد مثل ما اوتیتم او یحاجّوکم عند ربّکم). (آل عمران73)
در صفحه 174ـ 175 کتاب الکشف آمده: (…وقیل فى قوله الا لمن تبع دینکم: ان اللام زیادة وهو استثناء مقدم, والتقدیر لاتؤمنوا ان یؤتى احد مثل ما اوتیتم الا من تبع دینکم. وقد ذکرنا فى الجواهر هذا باتم من هذا…).
2. در مورد آیه: )وتلک حجتنا آتیناها ابراهیم على قومه) (انعام83) در صفحه 293ـ294 الکشف آمده: (…ویجوزان یقدّر: وتلک حجتنا معطاة ابراهیم حجة على قومه, فتضمر (حجة) منصوبة على الحال اى وتلک حجتنا فى حال کونها حجة على قومه. وقد ذکرنا فى الجواهر). در این زمینه در باب چهارم کتاب اعراب القرآن ص112ـ113 به تفصیل سخن رانده است.
3. در مورد آیه (فاضربوا فوق الاعناق) (انفاق12) در صفحه 346 الکشف آورده: (قیل اى فاضربوا الاعناق و (فوق) صلة وعنده ان التقدیر فاضربوا الرؤوس فوق الاعناق, فحذف المفعول. وقد ذکرته فى الجواهر بأتمّ من هذا).
مؤلف این آیه را در باب بیستم کتاب اعراب القرآن, ص483ـ 484 آورده است….
4. در مورد آیه (ثم بعثناهم لتعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امداً) (کهف12) در صفحه 484ـ 485 کتاب الکشف آمده: (…و (ما) فى قوله لما لبثوا ان شئت کانت مصدریة وان شئت کانت موصولة على تقدیر: لما لبثوا فیه فحذفت (فیه). وقد عدّلک فى الجواهر مع امثاله فى حذف الجار والمجرور من الصلة…).
مؤلف این آیه را در باب پانزدهم مطبوع (اعراب القرآن) ص315 آورده و کلیه آیاتى را که در آن جار و مجرور از صله حذف شده, ذکر کرده است.
5. در مورد آیه (واقم الصلوة لذکرى) (طه14) در صفحه 528 الکشف آورده: (اى لتذکرنى, فأضافه الى المفعول وحذف الفاعل. وان شئت: لاذکرک, فحذف المفعول واقتصر على الفاعل. وکلاهما شاع فى التنزیل وقد عددنا ذلک فى الجواهر).
این مطلب در صفحه 459 به بعد از کتاب اعراب القرآن, یعنى باب بیستم به تفصیل ذکر شده است….
6. در ذیل آیه: (قال ربّ اشرح لى صدرى ویسّر لى امرى) (طه25ـ26) در صفحه 531 الکشف آمده: (ویکون نصب السبیل) من باب قوله: واما ثمود فهدیناهم (فصلت17) وقوله: و ایاى فارهبون (بقره40) و قد ذکرنا نظائر هذا فى الجواهر). تفصیل این مطلب در باب (ما جاء فى التنزیل من حذف الجار والمجرور) از کتاب مطبوع (اعراب القرآن) ص309ـ371 آمده است….
7. در مورد آیه (قال علمها عند ربى فى کتاب لایضل ربى ولاینسى) (طه52) در صفحه 533 ـ534 الکشف آمده: (…اما در عبارت لایضل ربى دو تقدیر ملحوظ است… تقدیر دوم: لایضل ربى عنه; که جار و مجرور از آن حذف شده است; چنان که در آیه (واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفس شیئاً) (بقره48) (فیه) پس از یوماً در تقدیر است و در آیه (کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غیرها) (نساء56) یعنى کلما نضجت جلودهم (منها) و در آیه (جنتان عن یمین و شمال کلوا من رزق ربکم) (سبأ15) یعنى کلوا (منهما) و در آیه (جنات عدن مفتحة لهم الابواب) (ص50) یعنى الابواب (منها) و در آیه (فان الجحیم هى المأوى) (نازعات39) یعنى هى المأوى (له), که جار و مجرور حذف شده است. و این مطلب را در الجواهر تفصیل داده ام و در آنجا آورده ام که حذف از صفت, مانند حذف از صله است…).
این متن صریح, دال بر این است که در الجواهر بابى وجود دارد که این آیات و مانند آن را که در آن جار و مجرور محذوف بوده احصا کرده است و در آن آورده که حذف عائد از جمله صفت بر موصوف مانند حذف عائد از جمله صله است برخلاف دیدگاه سیبویه. و این مطلبى است که مؤلف آن را به تمام در باب (ما جاء فى التنزیل من حذف الجار والمجرور) ص309ـ351 از کتاب (اعراب القرآن) آورده است….
8. در مورد آیات (فاولئک لهم الدرجات العلى. جنات عدن) (طه75ـ76) در صفحه 543 الکشف آمده: (…والدرجات, مرتفعة بالظرف بلا خلاف بین سیبویه وصاحبه,17 لان الظرف جرى خبراً على المبتدأ وهو اولئک, فلابد وان یرفع مابعده. وقد عددنا هذا فى جملة ما یرتفع بالظرف فى الجواهر).
مؤلف در کتاب مطبوع (اعراب القرآن) بابى را تحت عنوان (ما جاء فى التنزیل من الظروف التى یرتفع ما بعدهن بهن على الخلاف وما یرتفع ما بعدهن بهن على الاتفاق) ص511 ـ 538 به این مقوله اختصاص داده است. اما در آنجا ذکرى از آیه مورد اشاره در الکشف نیامده است.
9. در مورد آیه: (فاذا هى شاخصة ابصار الذین کفروا) (انبیاء97) در الکشف ص566 ـ567 آمده: (…فاما اعراب قوله فاذا هى شاخصة ابصار الذین کفروا) ف(هى) ضمیر القصة والحالة فى موضع الرفع بأنها مبتدأة, وقوله (ابصار الذین کفروا) مبتدأ وخبره (شاخصة) و الجملة تفسیر قوله (فاذا هى) اى القصة والحالة ان ابصار الذین کفروا شاخصة واما العامل فى قوله (فاذا هى) فقوله (شاخصه) وقد ذکرته فى الجواهر).
مؤلف به این آیه در کتاب مطبوع در باب سى و هفتم تحت عنوان (ما جاء فى التنزیل من التقدیم والتأخیر) ص705 اشاره کرده است و دقیقاً همان گفته خود در کتاب الکشف را آورده است….
10. در مورد آیه: (کما بدأنا اوّل خلق نعیده) (انبیاء104) در صفحه 568 الکشف آورده: (الکاف من صلة (نعیده) و ان کان متقدما. وقد تقدم مثل هذا فى قوله تعالى (کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم) [بقره151] وقال: (کما علّمه الله فلیکتب) [بقره282]. بهذه الکافات الثلاثه من صلة مابعدها. وربما یسمح له برابع على احد الاقوال وهو قوله (کما اخرجک ربک من بیتک) [انفال5]. وقد عددنا هالک فى التقدیم والتأخیر فى الجواهر).
این متن صریح دال بر این است که مؤلف در الجواهر بابى را در موضوع تقدیم و تأخیر اختصاص داده که در آن این آیات را برشمرده است. در کتاب اعراب القرآن نیز چنین بابى تحت عنوان (ما جاء فى التنزیل من التقدیم والتأخیر وغیر ذلک) وجود دارد که همان باب سى وهفتم است. (ص677 ـ 735)….
11. پیرامون آیه: (فان تولّوا فقل اذنتکم على سواء) (انبیاء109) در صفحه 570 الکشف آمده: (الجار والمجرور فى موضع الحال من الفاعلین والمفعولین جمیعاً, لانهم قالوا فى التفسیر: فقل اذنتکم فاستوینا نحن وأنتم, فیکون الحال من الفریقین ولا ادرى بان الامرین تلحّ علیّ: أبکون الجار والمجرور حالاً ام بکون حال واحدة عن صاحبین؟ وکلا الامرین عدّلک فى الجواهر…) عبارت (کلا الامرین عدّلک فى الجواهر) مى رساند که او بابى را در الجواهر تحت عنوان آمدن جار و مجرور در موضع حال و بابى را در موضوع آمدن حال با دو ذوالحال, اختصاص داده و در آن دو باب آیات مربوطه را ذکر کرده است. مؤلف در کتاب اعراب القرآن, باب دوازدهم (ص251ـ273) را در موضوع (جار و مجرور در موضع حال) قرار داده است و به آیه مورد اشاره در سوره انبیاء پرداخته است… اما مؤلف بابى که در آن به موضوع (حال دو ذوالحال در قرآن) پرداخته باشد, نیاورده است; ولى قریب به یقین مى توان گفت در این زمینه به غفلت گمان کرده که آیه مورد اشاره را در بابى تحت این عنوان آورده است….
12. پیرامون آیه: (الم تر ان الله یسجد له من فى السموات ومن فى الارض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وکثیر من الناس) (حج18) در صفحه577 ـ 578 الکشف آورده: (قال ابن عباس: التقدیر: وکثیر من الناس فى الجنة. فعلى هذا یکون خبر المبتدأ محذوفاً وانما قال هذا لیطابق قوله: (وکثیر حق علیه العذاب) ولانک اذا حملت قوله (وکثیر من الناس) على قوله (من فى السموات ومن فى الارض) کان کالتکرار, لان من فى الارض من الناس. فوجب ان یحمل على الابتداء دون العطف, وقد ذکرته بأتم من هذا فى الجواهر).
این آیه را مؤلف در باب (آیاتى که در آن جار و مجرور محذوفند) از کتاب اعراب القرآن ص321ـ322 آورده و تفصیل داده است.
13. در توضیح نحوى آیه (تنبت بالدهن) (مؤمنون20) آمده: (…وحذف المفعول من (تنبت) اى تنبت ماتنبته ومعه الدهن. وقد عددنا لک ذلک فى الجواهر).
آنچه او به الجواهر در مورد این آیه ارجاع داده, دقیقاً در همین کتاب مطبوع (اعراب القرآن) در باب سى وششم (ص667 ـ 674) آمده است.
14. در مورد آیه (فاسأل العادین) (مؤمنون113) در صفحه 602 الکشف آمده: (…وفیه: (ولو نزلناه على بعض الاعجمین) وهو جمع (اعجمى) ولیس بجمع اعجم, لما ستراه هناک وربما یعد لک الجمع الذى صار عوضاً عن نقصان لحق الکلمة فى الجواهر).
در این باره در اعراب القرآن صفحه 860 در باب هفتاد ویک (ما جاء فى التنزیل وقد حذف منه یاء النسب) از این مطلب سخن به میان آمده است….
15. در پیرامون آیات (فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرةالله التى فطر الناس علیها… منیبین الیه) (روم30ـ31) در الکشف صفحه 674 آمده: (…(منیبین الیه) حال من قوله (اقم)… ویجوز ان یکون حالاً من (الزموا) فیکون العامل وصاحب الحال جمیعاً مضمرین, کقوله: (فان خفتم فرجالاً او رکباناً) [بقره239]… وقد قلنا فى الجواهر فى قوله (فمن اضطر فاکل غیر باغ ولا عاد, فاضمر العامل وصاحب الحال, واضمر مفعول (باغ)…).
آنچه صاحب الکشف در این باره به الجواهر ارجاع داده در باب (ما جاء فى التنزیل من حذف المفعول والمفعولین…) از کتاب اعراب القرآن (ص486ـ489) به تفصیل آمده است….
16. در مورد آیه: (قل افغیرالله تأمرونى اعبد ایها الجاهلون) (زمر64) در صفحات747ـ 748 کتاب الکشف آورده: (…انّ قوله (تامرونى) یقتضى مفعولین, والیاء المفعول الاول و(غیر) مفعول ثان و (عبد) فى تقدیر (ان اعبد) فى موضع البدل من (غیر) على تقدیر: اتأمرونى بغیر الله ان اعبد… قلتُ: واظننى عددت لک ما جاء من (ان) وهو محمول على البدل مما قبله, فاطلبه فى الجواهر…).
آنچه وى در این زمینه به الجواهر ارجاع داده در باب بیست وچهارم کتاب اعراب القرآن ص577 ـ 595 به تفصیل آمده است….
تعداد شانزده مورد یاد شده در کتاب الکشف که مؤلف آنها را به کتابش الجواهر ارجاع داده تمامى آن در این کتاب مطبوع به نام اعراب القرآن منسوب به زجاج آمده است. همه این شواهد, حاکى از این است که بى شک نام صحیح این کتاب مطبوع, (الجواهر) است.
شایان ذکر است که جامع العلوم, داراى کتاب دیگرى به نام نتائج الصناعة بوده که در کتاب الکشف تنها در سه موضع به آن کتاب ارجاع داده است. این کتاب داراى باب هایى است, شبیه به ابواب الجواهر که مؤلف از آن یاد کرده است. اما به هر حال هیچ لطمه اى به قطعیت اسم الجواهر نمى تواند وارد آید و احتمال اینکه کتاب مطبوع همان نتائج الصناعة باشد, بسیار بعید و ضعیف است. گرچه هر دو کتاب به هم شبیه بوده, اما به هر روى این کتاب جز الجواهر چیز دیگرى نمى تواند باشد.
مؤلف در کتاب نتائج الصناعة, بابى تحت عنوان (ما جاء وفیه باء الحال) آورده که در الکشف ص474 در ذیل آیه (یوم ندعو کل الناس بامامهم) (اسراء71) به آن ارجاع داده است. در این کتاب مطبوع صفحه251ـ273 بابى شبیه به باب یاد شده وجود دارد. یعنى باب دوازدهم به نام (ما جاء فى التنزیل ویکون الجار والمجرور فى موضع الحال…) که وسیع تر و کامل تر از بابى است که در نتائج الصناعة آمده است… مؤلف در این کتاب مطبوع در مورد آیه مورد اشاره در سوره اسراء سخنى نیاورده لذا به کتاب النتائج, ارجاع داده است.
همچنین در نتائج الصناعة باب (زیادة لا) وجود دارد که با سخن ابوعلى فارسى آغاز شده است. مؤلف در صفحه474 به این باب ارجاع داده است. در کتاب مطبوع (اعراب القرآن) صفحات 131ـ140 بابى شبیه به این باب اما کامل تر و مفصل تر از آن وجود دارد. یعنى باب پنجم که با کلام ابوعلى فارسى شروع شده است.
نیز در (نتائج) بابى در موضوع مصادر تأکیدکننده ماقبل در قرآن وجود دارد که در الکشف ص476 به آن ارجاع داده شده است. در کتاب مطبوع ص767ـ 768 باب چهل و سوم (ما جاء فى التنزیل من المصادر المنصوبة…) به این موضوع اختصاص دارد…. همچنین در (نتائج) بابى وجود دارد شبیه باب سى و هشتم اعراب القرآن ص736ـ740 که در الکشف, ص483 ذیل آیه (ان لهم اجراً حسنا. ماکثین فیه ابدا) (کهف 2ـ3) به آن ارجاع داده است.
باب هایى که مؤلف از نتائج الصناعة به آن ارجاع داده, شبیه ابوابى است که در اعراب القرآن موجود است که باب هاى اعراب القرآن کامل تر و مفصل تر از آنهاست. تمامى آنچه مؤلف به ابواب الجواهر و مسائل آن ارجاع داده که شامل شانزده مورد یاد شده مى شود, شامل این کتاب مطبوع نیز مى شود.
پس بدون تردید باید گفت کتاب مطبوع اعراب القرآن منسوب به زجاج, همان الجواهر بوده و توسط جامع العلوم اصفهانى به نگارش درآمده است.
* این نوشتار ترجمه و تلخیص مقاله اى است با مشخصات کتابشناختى ذیل:
کتاب اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج هو کتاب الجواهر لجامع العلوم الاصبهانى, الدکتور محمد الدالى, مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق, المجلد السادس والستین, الجزء الاول, جمادى الآخرة1411هـ/ کانون الثانى (ینایر) 1991م.
1. بنگرید به خاتمه این کتاب مطبوع 3/968 و کلام استاد ابیارى در آن 3/1090, 1096.
2. مشخصات کتابشناختى دو مقاله یاد شده بدین قرار است:
(کتاب اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج) تحقیق نسبته واسمه وتعریف بمؤلفه واستکمال لتحقیق بعض ابوابه, الاستاذ احمد راتب النفاخ, مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق, المجله الثامن والاربعون, الجزء الرابع, رمضان 1393هـ/ تشرین الاول (اکتوبر) 1973م; المجلد التاسع والاربعون, الجزء الاول, ذى الحجة 1393هـ/ کانون الثانى (ینایر) 1974م. (مترجم).
3. شرح حال مختصرى از جامع العلوم و نیز منابع شناسایى وى در مقاله این جانب: (جولة جامع العلوم الاصبهانى الباقولى مع ابى على الفارسى فى الحجة) مندرج در مجله مجمع اللغة العربیه دمشق مجلد64 شماره3 ص392ـ416 آمده است.
4.ر.ک: مقاله اول استاذ نفاخ, ص850.
5.ر.ک: مقاله دوم, ص93, 109.
6. با این که استاد نفاخ در دو مقاله خود به صراحت به قطعیت انتساب کتاب به جامع العلوم اذعان دارد, اما دکتر محمود طناحى در مقدمه تصحیح کتاب الشعر ابوعلى فارسى ص96 نوشته که استاد نفاخ تردید داشته که مؤلف کتاب, جامع العلوم اصفهانى بوده است.
7. بنگرید به (الکشف, لجامع العلوم الاصبهانى ـ تحقیق و دراسه). این تحقیق در اصل, رساله دانشگاهى این جانب است که با آن به درجه دکتراى نحو و صرف دانشگاه دمشق (سال1987) نائل آمدم. ارجاعات مقاله به این رساله است. همچنین ترجیحاً باید گفت نام این کتاب (کشف المشکلات وایضاح المعضلات) است و با همین نام در مجمع اللغة العربیة دمشق در صورت اتمام در این سال به چاپ خواهد رسید. (ان شاءالله)
8. از این کتاب جز یک نسخه منحصر به فرد به دست ما نرسیده است و استاد نفاخ نیز به هنگام نگارش آن دو مقاله از این کتاب بهره اى نبرده است.
9. این کتاب را دارالکتاب اللبنانى و مکتبة المدرسه به چاپ رسانیده و کلمه ختام به تاریخ سال 1982 آمده است; حال آنکه این تاریخ چاپ دوم کتاب بوده است.
10. ر.ک: پایان کتاب اعراب القرآن, ص1099ـ1100.
11. ابیات یاد شده چنین است:
احبب النحو من العلم فقد
یدرک المرء به اعلى الشرف
انما النحوى فى مجلسه
کشهاب ثاقب بین السدف
یخرج القرآن من فیه کما
تخرج الدرة من بین الصدف
استاد نفاخ در مقاله اول, ص848 آورده: (این ابیات را مترجمان/ شرح حال نویسان به جامع العلوم نسبت داده اند. یاقوت در معجم الادباء, 13/164ـ167; قفطى در انباه الرواة 2/247ـ249; صلاح الصفدى در نکت الهیمان ص211; فیروزآبادى در البلغة ص155; سیوطى در بغیة الوعاة ص335 و خوانسارى در روضات الجنات ص485).
12. استاد ابیارى در این زمینه به مجله مجمع شماره4 مجلد48 (1973م) ارجاع داده است.
13. تمامى این دلایل را استاد نفاخ بیان داشته است.
14. این دو مطلب را استاد نفاخ در مقاله ص855 ـ857 بیان داشته است.
15. در هامش نسخه اصلى الکشف ص855 آمده: (منظور از شارحکم, ابومسلم و مزروقى اند). ابومسلم, محمد قبن على بن محمد بن مهربزد اصبهانى نحوى مفسر (ت459هـ) بوده که شرح حال وى و منابع شناسایى او در سیر اعلام النبلاء 18/146ـ147 و معجم المؤلفین 11/49ـ50 آمده است. اما مزروقى, ابوعلى احمد بن محمد مزروقى اصبهانى (ت421هـ) صاحب شرح دیوان الحماسه است که شرح حال او در سیر اعلام النبلاء 17/475ـ476 آمده است. شاید منظور از شارحکم و شارحهم, شارح اهل اصفهان (ابومسلم) بوده است. اما رازى, ابوالفضل الرازى (ت454هـ) است که در هامش نسخه اصل ص376 آمده, یکى از اعلام و شیخ الاسلام بوده و آثار زیادى از جمله جامع الوقوف واللوامح فى شواذ القراءات داشته است. براى شرح حال او ر.ک: معرفة القراء الکبار 1/417ـ419; معجم المؤلفین 5/116.
16. تمامى این ارجاعات را استاد نفاخ بیان داشته, جز شماره هاى3, 4 و8.
17. منظور از صاحبه, ابوالحسن سعید بن مسعدة الاخفش, بوده است.

تبلیغات