آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 1. اهمیت و ارزش اخلاق
بخش زیادى از تعلیمات قرآن کریم و معصومان(ع) درباره اخلاق و تزکیه نفس است. حضرت امام صادق(ع) مى فرماید: (إن أُجِّلت فی عُمرک یومین, فاجعل أحدَهما لأَدبِک لتستعین به على یوم موتک;1 اگر از عمرت تنها دو روز مانده باشد, یکى را براى اخلاق و ادبت قرار ده تا از آن براى روز مرگت کمک گیرى). حضرت امام کاظم(ع) نیز آگاهى از صلاح و فساد قلب را لازم ترین دانش دانسته و فرموده اند: (ألزَمُ العلم لک, مادلّک على صلاح قلبک وأظهرَ لک فساده).2 حضرت امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل مى کنند: (علیکم بمکارم الأخلاق; فإنّ الله عزوجلّ بعثنی بها;3 بر شما باد به آراسته شدن به مکارم اخلاق! چه, خداوند مرا براى گسترش سجایاى اخلاقى برانگیخته است).
به دلیل اهمیت اخلاق, بنیانگذار جمهورى اسلامى امام خمینى(ره) در وصیتنامه خود مى نویسد:
…و از بالاترین و والاترین حوزه هایى که لازم است به طور همگانى مورد تعلیم و تعلّم قرار گیرد, علوم معنوى اسلامى از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله ـ رزقناالله وإیّاکم ـ است.4
هرچند پرستش و بندگى خداوند سرلوحه دعوت همه پیامبران بوده است: (وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسول إلاّ نوحى إلیه أنّه لا إله إلاّ أنا فَاعبدون),5 اما روشن است که حرکت در مسیر عبودیت و کمال, جز با تخلق به اخلاق الهى و خودسازى میسّر نمى شود. از این رو, مى توان مدعى شد که پیشینه علم اخلاق, به بعثت اولین پیامبر الهى باز مى گردد که حامل رسالت (چگونه پرستیدن) بوده است.
جایگاه و اهمیت اخلاق در آموزه هاى پیامبران تا بدان حد بود که دانشمندان و حکماى بزرگى چون: سقراط و افلاطون و ارسطو, با تأثیرپذیرى از رسولان الهى, به اخلاق توجهى ویژه نشان دادند و آثارى پدید آوردند.
2. کتاب هاى اخلاق و شیوه آنها
دانشمندان مسلمان هرگز از مباحث اخلاقى غافل نبوده اند. جوامع روایى, نظیر کافى شریف, در شمار اوّلین کتاب هاى این عرصه محسوب مى شوند. اما پدید آوردن آثار اخلاقى مستقل و مدوّن, مقارن با ظهور نهضت ترجمه آثار فلسفى یونان بوده است.
ابوالحسن عامرى نیشابورى (م381) از نخستین فیلسوفان مسلمان است که در اخلاق کتاب مستقلى به نام السعادة والإسعادة تألیف کرد که بیشتر آن از آثار اخلاقى افلاطون و ارسطو اقتباس شده و علاوه, به تصوف نیز نظر داشته است.
ابوعلى احمد بن محمّد بن یعقوب رازى معروف به ابن مِسکویه (م421) ـ که به تعبیر محقق لاهیجى,6 در حکمت عملى به منزله ابوعلى سیناست ـ دیگر دانشمند اسلامى است که به این قلمرو گام نهاد.
وى تهذیب الأخلاق وتطهیر الأعراق را در موضوع سعادت, با استفاده از مکتوبات اخلاقى ارسطو و شارحان کلام او نوشت.7 به عقیده وى اخلاق صادر از نفس است. از این رو, در آغاز به معرفت نفس و قواى آن مى پردازد و سپس از فضایل و رذایل سخن مى گوید. آنگاه با توجه به نظریه ارسطو درباره اعتدال و حدّ وسط, نیل به اعتدال را تنها به وسیله عقل میسّر دانسته, و میان سعادت و فضیلت ربط داده است.
در همین دوران متکلمان, مخصوصاً معتزله, با نگرش عقلى به مباحث اخلاق پرداختند و به حسن و قبح عقلى افعال قائل شدند و حکم عقل را, چه در معرفت احکام عقلى و چه در شناخت استحقاق عذاب بر افعال ناپسند و استحقاق پاداش براى افعال پسندیده معتبر شمردند.
در سده چهارم هجرى اخوان الصفا در کنار تفکر عقلى و فلسفى, به حیات اخلاقى نیز عنایت داشتند و در زمینه اخلاق, نظر عقلى را با ذوق عرفانى درآمیختند.8
عرفا و متصوفه مسلمان نیز با نگاه خاص خود به سلوک عملى و ریاضت و تطهیر نفس, به عرصه مباحث اخلاقى و شناخت مهلکات و منجیات, که مشتمل بر معانى اخلاقى است, راه یافتند. ابوحامد محمد غزالى (450ـ 505) از این گروه است. إحیاء علوم الدین به عربى و خلاصه آن کیمیاى سعادت به فارسى, مهم ترین کتاب هاى وى به شمار مى آیند. تکیه وى اساساً به دین است; اما به آراى اخلاقى فلاسفه, نظیر افلاطون و ارسطو, نیز نظر داشته است و برخلاف معتزله معتقد است که اعمال, به خودى خود زشت و زیبا نیستند. از نگاه او, خیر آن است که خداوند به آن امر فرموده و شرّ آن است که اعمال, به خودى خود زشت و زیبا نیستند. از نگاه او, خیر آن است که خداوند به آن امر فرموده و شرّ آ است که از آن نهى کرده است و از این جهت, بیشتر با اشاعره هم عقیده است. وى إحیاء را بر چهار پایه اصلى ـ هرکدام شامل ده کتاب ـ بنا نهاد: رُبع عبادات, رُبع عادات, رُبع مهلکات و رُبع منجیات.
غزالى, چهار فضیلت (حکمت, عفلت, شجاعت و عدالت) ارسطو را به اجمال در کتاب دوم از ربع مهلکات آورده و در پایان آن گفته است: (وما ذرکناه فی الکتاب الثانی هو إشارة کلیة إلى طریق تهذیب الأخلاق ومعالجة أمراض القلوب) و در بیشتر موارد از اعتدال سخنى به میان نیاورده است.
خواجه نصیرالدین طوسى(ره) (597 ـ672) از مفاخر بزرگ و عالمان نام آور جهان اسلام, که در حکمت و بیشتر علوم زمان خود استاد و متبحّر بود, دو روش اخلاقى ارائه داد: یکى, اخلاق ناصرى مطابق مشرب حکما, و دیگرى اوصاف الاشراف موافق ذوق عرفا. وى در مقدمه اوصاف الاشراف مى نویسد:
…محرّر این رساله… بعد از تحریر کتابى که موسوم است به اخلاق ناصرى و مشتمل است بر اخلاق کریمه و سیاسات مرضیّه بر طریق حکما, اندیشه مند بود که مختصرى در بیان سیر اولیا و روش اهل بینش بر قاعده سالکان طریقت و طالبان حقیقت, مبنى بر قوانین عقلى و سمعى و منبىء از دقایق نظرى و عملى که به منزلت لبّ آن صناعت و خلاصه آن فن باشد, مرتب کرده اند.
مأخذ عمده اخلاق ناصرى, تهذیب الاخلاق ابن مسکویه است; با این تفاوت که به فارسى است و خواجه طوسى, دو بخش تدبیر منزل و سیاست مدن را هم بدان افزوده است.
خواجه در آغاز کتاب, آنچه از مسائل فلسفى را که براى فهم مطالب لازم دیده, با اسلوبى نیکو خلاصه کرده است. این کتاب همواره مورد توجه بوده و از کتب مشهور و معتبر اخلاقى است.
از دیگر آثار مشهور اخلاقى, المحجّة البیضاء فی تهذیب الإحیاء از مولا محسن فیض کاشانى (م1091) است. المحجّه در واقع تنقیح و تهذیب کتاب غزالى همراه با روایات شیعه است و در آن کتاب آداب الشیعه و اخلاق الامامه, جایگزین کتاب آداب السماع والوجد در إحیا شده است.9
برخى از اهل معرفت نیز برنامه خودسازى و اخلاقى خود را به نهج سیر و سلوک و منازل السائرین و با درس هاى گام به گام تنظیم کرده اند; مانند منازل السائرین خواجه عبدالله انصارى.
در این میان نباید نقش بسیار مؤثر سلسله کتاب هاى اخلاقى را که با تکیه بر آیات و روایات و مواعظ تدوین شده و همواره مورد توجه عامى و عالم بوده اند, از یاد برد; نظیر:
1. مکارم الاخلاق, تألیف ابونصر حسن بن فضل طبرسى (م قرن6);
2. تنبیه الخواطر, معروف به مجموعه ورّام از ابوالحسین ورّام بن أبى فراس (م605);
3و4. محاسبة النفس وکشف المحجّة لثمرة المهجة, هر دو از سید بن طاوس (م664);
5. إرشاد القلوب, از ابومحمد حسن بن محمد دیلمى (م قرن8);
6. عدّة الداعى, از ابن فهد حلّى (م841);
7. محاسبة النفس, از تقى الدین ابراهیم بن على عاملى کفعمى (م905);
8,9و10. منیة المرید و کشف الریبه والتنبیهات العلیّه, هر سه از شهید ثانى (م965).
3. جامع السعادات و شیوه آن
این اثر گرانقدر, در شمار معدود آثارى است که در سلسله مآخذ حوزه اخلاق جاى دارد و این نشانه مقبولیت محتوا و سبک ویژه آن نزد دانشمندان است.
کتاب هاى معروف اخلاقى را مى توان به سه گرایش کلى تقسیم کرد:
یا در آنها صرفاً جهت عقلى و فلسفى منظور بوده است; مثل السعادة والإسعاد, تهذیب الأخلاق و اخلاق ناصرى, یا جهت دینى آنها غلبه داشته است; نظیر احیاءالعلوم, کیمیاى سعادت و المحجة البیضاء و یا با پرهیز از روش هاى حکما و عرفا و متصوفه, به نقل گلچینى از متن کتاب و سنّت بسنده کرده اند; مثل مکارم الاخلاق و ارشاد القلوب.
جامع السعادات, در تنظیم مطالب, شبیه گروه اول با سبکى ویژه است و در شاخ و برگ و محتواى برخى فصل ها نظیر اسرار عبادات از دو قسم اخیر الهام گرفته و از آیات و روایات بسیارى استفاده کرده است.
مؤلف در آغاز, درباره نفس انسان, قوا و غرایز او سخن مى گوید و هر یک از فضایل یا رذایل اخلاقى را به یکى از قواى نفس یا غریزه اى نسبت مى دهد. آنگاه به شناساندن یکایک فضایل و رذایل مى پردازد. سپس با ایات و روایات, موضوع را تبیین و تأیید مى کند و در پایان, راه درمان هر رذیلتى را به شیوه اى حکیمانه ارائه مى دهد. افزون بر اینها, از نصیحت و موعظه غافل نیست و گهگاه با کلامى مؤثر, خواننده را به تهذیب اخلاق و تصحیح رفتار فرا مى خواند.
وى بر میانه روى در علم و عمل و گرایش هاى فکرى اصرار مى ورزد و از یک سونگرى نهى مى کند, خواه به پیروى کور کورانه از حکما یا مقدسین یا گرایش افراطى به ظواهر یا بالعکس و خواه به سبب تعصب در عرفان و حکمت اشراق با علم اصول و فقه.10
مرحوم نراقى با اشاره به برخى نوآورى هاى خود مى نویسد:
…ولذلک لم نتابع القوم فی التفریق بین الرذائل والفضائل وذکر کلّ منهما على حدة.
ثمّ بیان الأنواع واللوازم على ما ذکره أکثر الق,م, لایخلو عن الاختلال; إمّا فی التعریف والتفسیر, أو فی الفرق والتمییز, أو فی الإدخال تحت ما جعلوه نوعاً له, أو غیر ذلک من وجوه الاختلال, فنحن لانتبعهم فی ذلک.11
فاضل نراقى, مواد مطالب را بیشتر از کتاب هاى اخلاقى نظیر المحجة البیضاء گرفته و حتى گاهى عین عبارت ها را ذکر کرده است;12 ولى هرجا احساس کرده است که لغزشگاهى وجود دارد, مانع انحراف شده است.
وى معتقد است تا حاکم عادل نباشد و آسایش, امنیت و معیشت فراهم نگردد, براى خودسازى و گرایش به معنویات, فرصت و فراغى نمى ماند و با شِکوه از اوضاع زمانه, یادآور مى شود:
شریف ترین و مهم ترین عدالت ها و برترین و شامل ترین سیاست ها, عدالت سلطان است; زیرا دیگر وجوه عدالت به آن بستگى دارد و بدون آن هیچ کس نمى تواند عدالت را رعایت کند. چگونه جز این باشد و حال آنکه تهذیب اخلاق و تدبیر منزل, متوقف بر آسودگى خاطر و انتظام احوال است; و با ستم سلطان, امواج متلاطم فتنه ها و انواع رنج ها پدید مى آید و موانع آسایش و آرامش رخ مى نماید و سختى ها و بلاها رو مى آورد و طالبان کمال همچون سرگشتگان در بیابان ها, نه راهى به مقصد مى برند و نه هدایت کننده اى مى یابند. میدان علم و عمل ویران مى گردد و تاریکى آن دو را فرا مى گیرد و دیگر معیارى براى تحصیل آسایش خاطر و آرامش درون و انتظام ضروریات زندگى براى انسان ها, یافت نمى شود.
از این رو, اگر در زمان ما شهرها و جامعه ها بررسى شود و از درون مردم آگاهى به دست آید, از هزاران تن یکى یافت نمى شود که توانسته باشد خویش را اصلاح کند و امروزش, از دیروزش بهتر باشد; بلکه شخص دیندارى را نمى بینى مگر اینکه بر فقدان اسلام و اهل آن گریان است. این همان زمانى است که سرور آدمیان و عترت پاک او, از آن خبر داده اند که: (لایبقى من الإسلام إلاّ اسمه, ولا من القرآن إلاّ رسمه).13
4. نظریه اعتدال ارسطو
بر نظریه اعتدال ارسطو که گفته است: (هر یک از افعال ما در یکى از دو جانب افراط و تفریط قرار مى گیرد, که در این حالت رذیلت است و اگر در حدّ وسط میان افراط و تفریط باشد فضیلت) اشکال هایى شده است; از جمله اینکه این معیار, بر همه چیز قابل تطبیق نیست; مثلاً حدّ افراط علم, علم نامتناهى است و حدّ تفریط آن, جهل مطلق. بر این مبنا, آیا علم نامتناهى نکوهیده است؟ حد وسط علم کدام است؟ همچنین معرفت و محبت خدا و تقرّب به او, از امورى نیستند که فقط حد وسطشان مطلوب باشد!
در پاسخ به اشکال مذکور گفته اند: مذموم بودن حد افراط و تفریط و مطلوبیت حد وسط, به افعال انسان تعلق مى گیرد; در حالى که خود علم یا معرفت یا محبت و تقرب به خداوند, هیچ کدام (فعل) انسان نیستند; بلکه نتیجه بعضى از افعال او هستند. آنچه رذیلت است و مذموم, افراط یا تفریط در نحوه علم آموزى و تعلّم است; به گونه اى که زندگى سعادتمندانه انسان را دستخوش اختلال و نابسامانى کند و او را از سایر وظایف و تکالیف خود غافل, یا از برکات و فواید علم, محروم نماید. اما خود علم که بر اثر تعلم حاصل مى شود, شریف و ارجمند است و هرچه افزایش یابد, از ارزش آن کاسته نمى شود. همچنین تقرب به خداوند, نتیجه زندگى سعادتمندانه است و طبق نظریه ارسطو, اعتدال بیشتر در کارها, موجب تقرب بیشتر به خداوند مى گردد.
در اینجا ممکن است این سؤال به ذهن آید که به چه دلیل اعتدال در همه امور ضرورت دارد؟ پاسخ این است که انسان داراى ابعاد مختلف و نیازهاى مادى و معنوى گوناگونى است و پرداختن به برخى از آنها براى امکان بقا و نیل به سعادت, ضرورت دارد و از طرفى در بسیارى از موارد, تأمین همه این نیازها با یکدیگر تزاحم پیدا مى کنند و نمى توان عملاً همه نیازها را برآورد. به علاوه, پرداختن بیش از حد به برخى از امیال, مانع کمال برخى دیگر از ابعاد انسانى مى شود و مثلاً کسى که غالباً در حال خور و خواب است, فرصت کسب علم و معرفت نمى یابد; بلکه چه بسا قابلیت توجه و حال عبادت را از دست بدهد.
بر این اساس, براى نیل به سعادت واقعى, باید نیازهاى اصیل انسان را, که مربوط به انسانیت او هستند, شناخت و سایر نیازها را تا آن اندازه برآورده کرد که راه را براى کسب فضایل انسانى هموار کند; به عبارت دیگر از تفریط در حق آنها پرهیز کرد; زیرا بى توجهى کامل به آنها, مانع وصول به سعادت حقیقى انسانى مى گردد. از طرفى هم, نباید در پرداختن به آنها, زیاده روى شود; زیرا اشتغال بیش از حد به آنها, مزاحم پرداختن به نیازهاى اصیل انسانى و مانع کمال حقیقى مى شود. بنابراین رعایت حد اعتدال به معناى مذکور, نه تنها ضرورت دارد, بلکه براساس انسان شناسى اسلام توجیه پذیر است.14
ذکر این نکته ضرورى است که مرحوم نراقى جز در آغاز کتاب, که مبانى حکماى سلف را شرح مى دهد, هر فضیلت یا رذیلتى را با ضدّش بررسى, و ده ها صفت را, که بسیارى از آنها در اخلاق ارسطو نیامده, در فصل هاى مستقل ذکر کرده است. وى این صفات را با فروع و شعب, با عنوان و قالب و محتوا و رنگ و بوى اسلامى همراه با آیات و روایات, بدون پرداختن به اعتدال و حد وسط بررسى کرده است.
روش او چنین است که نخست, هر صفت رذیله اى را که تحت یکى از قوا مى گنجد ذکر مى کند و سپس به رذایلى مى پردازد که تحت دو یا سه قوه مندرجند و معمولاً سبب اندراج آنها را ذیل آن قوه بیان مى کند.
5. سخنان بزرگان درباره جامع السعادات
عالم ربانى و استاد معروف اخلاق مولا احمد نراقى در وصف جامع السعادات مى نویسد:
…و به حکم عقل و نص مستفیض نقل, بر هریک از افراد سالکین منهج رشاد و طالبین طریق ارشاد لازم است که اولاً از آیینه گیتى نماى دل, زنگ رذایل, زایل و بعد از آن ادهم همت به صوب تجمّل به حلل فضایل مایل سازد; چه بدون تخلیه, تجلیه میسر نشود و انعکاس نقش حبیب در نفس خبیث صورت نبندد.
شست وشویى کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

و خود ظاهر و روشن, و ثابت و مبیّن است که دفع صفات ناپسند و کسب ملکات ارجمند, موقوف بر شناختن آنها و اصول و اسباب هر یک و کیفیت معالجات مقرره است و متکفّل بیان تفاصیل این مطالب, علمى است که تعبیر از آن به علم اخلاق و حکمت خلقیه مى نمایند.
و بهترین سنخ کتب از حیث نظم و ترتیب, و حسن ترکیب و تعبیر لایق و تحقیق رائق و اشتمال بر آیات و اخبار وارده در شریعت و احتواى بر مقالات ارباب عرفان و اساتید حکمت, که در این فن شریف تألیف و تصنیف شده, کتاب موسوم به جامع السعادات است که از تألیفات عالم عامل و عارف واصل و حکیم کامل و فقیه فاضل, والد ماجد بزرگوار این ذرّه بى مقدار است….15
همچنین معلم بزرگ اخلاق, حضرت امام خمینى(ره) مطالعه آثار اخلاقى نراقیان (مولا مهدى و مولا احمد) را توصیه کرده و نوشته اند:
(هان اى عزیز! تو اگر با اخبار و احادیث سر و کار دارى به کتب شریفه اخبار, خصوصاً کتاب شریف کافى, مراجعه کن. و اگر با بیان علمى و اصطلاحات علما سر و کار دارى به کتب اخلاقیه از قبیل طهارة الاعراق و کتب مرحوم فیض و مجلسى و نراقیات مراجعه کن. و اگر خود را از استفاده مستغنى مى دانی…جهل خود را که اُمّ الامراض است معالجه کن.16)
(…کتاب شرح فقیه مولانا مجلسى اول, که یکى از کتاب هاى نفیس جلیل القدر است و فارسى مطالعه نما, و اگر نفهمیدى از اهلش سؤال کن که در آن کنزهایى از معرفت است. و همین طور کتب عزیزه شیخان نراقیان.17)
آیةاللّه محمدرضا مظفّر, نوآورى نراقى را در طرح و هندسه مطالب چنین یادآور مى شود:
(…در کار استقصا و مربوط ساختن هر فضیلت و رذیلت به قوه اى که متعلق به آن است, تا آنجا که ما مى دانیم کسى بر او پیشى نجسته است, چنان که خود وى مى گوید: (بر شمارى فضایل و رذایل, و قرار دادن بعضى ذیل بعضى دیگر و اشاره به قوه برانگیزنده آنها آن گونه که ما به تفصیل بیان کردیم, علماى اخلاق متعرّض نشده اند).18
این مهم ترین جنبه فنى این کتاب و فتح باب جدیدى است در تحقیق منشأ پیدایش هر فضیلت و رذیلت; حتى اگر براى دیگرى اتفاق افتد که خطاى نراقى را نشان دهد و آنچه را او در تحقیق این باب گشوده است تکمیل کند, فضل تقدم در پیشبرد علم اخلاق براى اوست. او براساس این تحقیق, عدالت را جنسى در مقابل اجناس فضایل سه گانه دیگر, یعنى حکمت و عفت و شجاعت, قرار نداده است; به اعتبار اینکه عدالت جامع همه کمالات است, نه مقابل آنها.
(…این تقسیم مؤلف و برگرداندن هر یک از فضایل و رذایل را به اسباب آنها و اینکه موضوعات این بحث ها را آن قوا قرار داده و انواع اخلاق و لوازم آنها را برشمرده است, همگى کارى نو و امتیاز این کتاب در ارائه طریقه اى علمى است.19)
یکى از فضلاى معاصر مى نویسد:
کار بسیار مهمى که نراقیین انجام دادند, این بود که براساس روان شناسى روزگار ارسطو, چهار قوه عاقله, غضبیّه, شهویّه و عامله را مبناى کار خویش قرار دادند و اصول و فضایل مزبور (حکمت, شجاعت, عفلت و عدالت) را بر آنها استوار ساختند… و یک اخلاق اسلامى تقریباً یکپارچه و سامانمند عرضه کردند که رنگ و بوى فلسفى آن بسیار اندک است.
…کسانى که, بخصوص در نوجوانى, از این خوان آسمانى بهره مند شده اند, مى دانند که چه تأثیرى بر آنها نهاده است. من خود سرمستى چند ماهه آن را هرگز فراموش نمى کنم و اى کاش به همان حالت مى ماندم!20
6. چاپ ها و ترجمه جامع السعادات
نراقى در ماه ذیقعده سال 1196ق از تألیف این اثر گرانسنگ فراغت یافت و کتاب او تا حدود 120سال پس از تألیف, همچنان مخطوط و دستنویس بود; تا اینکه نخست بار به سال 1312 در تهران به اهتمام حاج محمدتقى کاشانى چاپ شد. چون این چاپ فهرستى نداشت و استفاده از آن دشوار بود. شیخ آقا بزرگ تهرانى به سال 1320 فهرستى براى آن تدوین کرد و آن را لامع المقالات: فهرست جامع السعادات نامید;21 اما به گفته استاد مظفر این چاپ بسیار مغلوط است; وى در مقدمه جامع السعادات گوید:
ولاننسى أن نذکر أنّ النسخة المطبوعة فی ایران على الحجر, فیها من التحریف والتصحیف ما یذهب بالاطمئنان إلیها ویشوّهُ المقصود والمعنى. و من الغریب أن نجد التحریف حتى فی الآیات القرآنیة والأحادیث الشریفة. أما تذکیر المؤنث وتأنیث المذکر, وتشویه الإملاء والتبویب; فهذه أمور حدّث عنها ولا حرج, ویکفى أن تقارن صفحة واحدة منها بمطبوعنا, لتعرف أیع مجهود بذل للتصحیح والإخراج وتجد العنایة على کلّ سطر منه, بل کلّ کلمة.22
از این رو, وى با همکارى عالم خدمتگزار سید محمّد کلانتر به سال 1368ق به تصحیح آن همت گماشت و آن را در سه جلد ـ همراه با مقدمه اى ـ در نجف اشرف منتشر کرد. جامع السعادات, پس از آن بارها در ایران و عراق از روى همین چاپ, به صورت افست انتشار یافت.
با اینکه این دو بزرگوار براى تصحیح این کتاب زحمات بسیارى کشیده و در زمان خود کارى بسیار ستودنى انجام داده اند, ولى این تصحیح نیز نواقصى دارد و اغلاطى در آن به چشم مى خورد و جز اندک مواردى, منقولات آن تخریج نشده است. از این رو, جامع السعادات نیازمند تصحیحى مجدد و درخور آن است.
مرحوم دکتر سید جلال الدین مجتبوى نیز این اثر را به فارسى ترجمه کرده اند که در سه جلد ـ و گزیده آن در یک جلد ـ در تهران به همت (انتشارات حکمت) منتشر شده است.
تحریر جامع السعادات
1. پیشینه تحریر و تلخیص آثار علمى
تلخیص و تحریر آثار دانشمندان بزرگ, سنّتى علمى و ممدوح و با سابقه در تمدّن اسلامى است. کتاب هایى که مصدَّر به ـ یا مشتمل بر ـ عنوان هایى مانند تلخیص, خلاصه, ملخّص, مختصر, مختار, منتخب, انتخاب, لباب, لبّ, مهذّب, تهذیب, تحریر, گلچین, گزیده و چکیده هستند, بخش معتنابهى از میراث مکتوب ما را تشکیل مى دهند.
نکته قابل توجه درباره این گونه آثار گرانسنگ, این است که پدیدآورندگانشان خود از ستارگان آسمان دانش و ادب بوده اند; مثلاً شیخ طوسى, الشافى اثر استادش سید مرتضى را تلخیص کرد. همچنین علامه حلى (م726ق) ـ از بزرگ ترین دانشمندان جهان سالام و صاحب نظر در علومى بسیار به ویژه فقه و کلام ـ کتاب معروف مصباح المتهجد شیخ طوسى (م460ق) را با عنوان منهاج الصلاح فی مختصر المصباح خلاصه کرد و کتاب کوچک و پر آوازه الباب الحادی عشر (فصل یازدهم) را نیز به عنوان تکمله اى بر آن افزود. همچنین گاه بزرگان, خود به تلخیص آثار خود مى پرداختند; مثلاً محقق حلى, کتاب مشهور و مهم خویش شرائع الإسلام را خلاصه کرد و آن را المختصر النافع نام نهاد. نیز شهید ثانى, برخى آثار خویش را تلخیص کرد.
علاوه بر تلخیص, نوع دیگرى از بازسازى کتاب ها به نام (تحریر) مرسوم بوده که در آن تصرفاتى در عبارات و تقدیم و تأخیر فصول و ابواب متن اصلى و احیاناً اضافاتى صورت مى گرفته است; مانند تحریر مجسطى بطلمیوس, تحریر اصول اقلیدس, تحریر اکَر مانالاؤوس, تحریر اکَر ثاوذوسیوس, همه از فیلسوف و عالم نامدار شیعه خواجه نصیرالدین طوسى و تحریر التحریر, ازس ید ابوالقاسم موسوى خوانسارى نجفى که تحریرى است از کتاب تحریر اصول اقلیدس خواجه نصیر. با نگاهى به مجلدات ذریعه علامه تهرانى ذیل عناوینى که در آغاز بحث آمد, مى توان صدها نمونه از این آثار را سراغ گرفت.
ابن خلدون نیز یکى از مقاصد هفتگانه تألیف را تحریر و تلخیص دیگر آثار مى داند و مى گوید:
…دیگر از مواردى که سزاست در آن تألیف کرد این است که مسائل دانشى نامنظم باشد و هر مبحثى در باب خود واقع نشده باشد, آن وقت دانشمند آگاه به ترتیب و تهذیب آن دانش مى پردازد و هر مسئله را در جایگاه و باب و فصل خود قرار مى دهد….
7. تلخیص و مختصر کردن کتب متقدمان هنگامى است که مشاهده شود کتابى در زمره امهات فنون به شمار مى رود و از مآخذ اساسى آنهاست; ولى بسیار مطول و دامنه دار است, آن وقت دانشمندى بر آن مى شود که یان کتاب را به طور ایجاز و اختصار تلخیص کند و مباحث مکرر آن را بیندازد و در عین حال بر حذر باشد که مطالب ضرورى آن حذف نشود تا مبادا به مقصد مؤلف خلل راه یابد.23
2. سیر تغییر کتاب به درسنامه
جامع السعادات, به رغم همه محاسنى که دارد به دلیل گستردگى و عدم انسجام ابواب و فصول آن تناسبى با درسنامه شدن ندارد. این حقیقتى است که عالم معاصر نراقى, علامه محمدحسن قزوینى (م1240) به آن تصریح کرده است. مرحوم نراقى از وى خواسته است که در جامع السعادات ژرف بنگرد و, ظاهراً, آن را تلخیص کند. وى مى گوید:
…أما بعد, فیقول العبد المذنب الجهول بنفسه الظلوم, خادم طلبة العلوم, فقیر عفو ربّه الحیّ القیّوم, محمّد حسن بن المرحوم الحاج معصوم القزوینی أصلاً و الحائری موطناً: إنّ الغرض الأصلی من بعث المصطفین من عالم الأکوان إلى بنی نوع الإنسان, رفع الحجب الظلمانیة عن النفوس البشریّة الحائلة بینها وبین المعارف الحقیقیّة, ووصلها إلى کمالاتها التی هی [الـ]سعادة الأبدیّة, واتّصالها بالمبادئ العلیّة واستغراقها فی بحارالأنوار الإلهیّة. ولایمکن ذلک إلاّ بتطهیر القلب عن أوساخ الطبیعة وأنجاسها, وتزکیة النفس عن ذمائم الأخلاق وأرجاسها, وتحلّیها بشرائف الصفات وفضائل الملکات.
وقد بذل الحکماء الإلهیّون السلف جَهدَهم فی تهذیب مقاصدها وتوضیح مواردها, واشتملت الشریعة المطهّرة النبویّة أیضاً على تبیین مسالکها وتنقیح مدارکها والحثّ على تحصیلها والبحث عن إجمالها وتفصیلها.
ثمّ بالغ المتأخّرون من علمائنا الکرام فی کشف نقاب الإجمال والإبهام عن وجه المرام فی هذا المقام, وتقریب مطالبه إلى الأفهام فی کتبهم ورسائلهم نظماً ونثراً, بأطوار مختلفة الأسلوب والنظام.
ومنها ما ألّفه بعض فضلاء عصرنا الأعلام, وسمّاه بجامع السعادات, والتَمَسَ منّی مع بضاعتی المزجاة أن أنظر فیه بعین النقد والانتخاب, وتمییز القشر من اللباب, والتبر من التراب, والباطل من الصواب. فنظرتُ فیه مع قصور الباع, وفقد الاطلاع, وفقدان مایحتاج إلیه من الکتب وسائر الأسباب, وضیق المجال, ووفور الاشتغال, وکثرة الهموم المقتضیة لتوزّع البال وتراکم البلبال.
فإذا هو أکثرها نفعاً وأحسنها جمعاً لأحادیث أهل بیت العصمة, ودقائق أفکار أساطین الحکمة, إلاّ أنّه غیر خال عن التطویل والإطناب, والحشو المملّ الخارج عن المعیار اللائق بحال المتعلّمین والطلاب, وعار عن النظام والأسلوب المعتبر فی وضع الکتاب, ومشتمل على الخلط والخبط فی جملة من الفصول والأبواب….24
از این رو, براى تبدیل شدن آن به درسنامه, کارهاى ذیل در آن صورت گرفت:
1. حذف مطالب غیر ضرور; مانند:
الف. مباحث فلسفى و یا آمیخته با اصطلاح هاى فلسفى و عرفانى که در سطحى بالاتر از مخاطب ما و متناسب با دوره هاى تخصصى است; مثل ج1, ص61 ـ72;
ب. آنچه در کتاب هاى اخلاق (1) تا (4) خوانده مى شود و در این اثر تکرارى به شمار مى رود; نظیر آداب و اسرار عبادات که در پایان کتاب (ج3, ص321 تا آخر) آمده است;
ج. برخى مباحث که در سایر علوم بحث مى شود; مثل خداشناسى, ج1, ص128ـ141.
د. مطالبى که چندان مهم و کارساز نیست یا از سنخ داستان هاى إحیاء العلوم است; مثل ج3, ذیل ص306;
2. هرجا نصوص روایى, بسیار و یا مشابه بود, به چند نمونه بسنده شد.
3. اصلاح اغلاط مطبعى و تصحیحى, که در چاپ مرحوم مظفر و کلانتر هست, با استفاده از مصادر و نسخه خطى جامع السعادات متعلق به کتابخانه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى, به شماره 38.
4. اعرابگذارى متن براى تسهیل فهم معنا و قرائت صحیح عبارات.
5. تخریج روایات و مطالب منقول.
6. عنوانگذارى بسیارى از مباحث که فاقد عنوان مناسب بوده اند.
7. جابه جایى قسمتى از مباحث براى رعایت انسجام و ترتیب منطقى مباحث.
8. نظم و انسجام بخشیدن به عنوان هاى اصلى و فرعى باب ها و فصل ها و تبویب مناسب; مثلاً مؤلف بزرگوار, جامع السعادات را در سه باب سامان داده است: باب اول از صفحه 4تا48 جلد اول; باب دوم از صفحه49 تا89 جلد اول; باب سوم از صفحه91تا370; یعنى تا آخر جلد اول و نیز تمام جلد دوم 413 صفحه, و تمام جلد سوم 404 صفحه. روشن است که این تبویب به سامان نیست. از این رو, ما تحریر جامع السعادات را در شش باب و یک خاتمه مرتب کرده ایم و همه جا رذایل را ذیل عنوان (نوع), و فضایل را ذیل عنوان (وصل) قرار داده ایم. همچنین مباحث زیر مجموعه نوع با عنوان (بحث) و مباحث زیر مجموعه (وصل) با عنوان (امر) مرتب و مدوّن شده اند.
گفتنى است عبارت ها همه از مؤلف است. تنها در مواردى اندک, که قطعاً اشتباه یا پس از حذف بخشى از متن, لازم بود صدر و ذیل عبارت مرتبط شود, یکى دو کلمه افزوده یا تغییر داده شد.
یَرَى الناسُ دُهناً فی قواریر صافیا
ولم یَدرِ ما یَجرى على رأس سِمسِمِ
1. کافى, ج8, ص150, ح132.
2. مستدرک الوسائل, ج12, ص166, ابواب جهاد النفس ومایناسبه, الباب 101, ح1.
3. همان, ج11, ص191, همان, الباب6, ح15.
4. وصیتنامه امام خمینى(ره), بند ط.
5. انبیاء, آیه 25.
6. گوهر مراد, ص489.
7. ر.ک: تهذیب الاخلاق وتطهیر الاعراق, ص53, 110, 148ـ149 و….
8. علم اخلاق اسلامى, ص23, با اندکى تصرف و تلخیص.
9. المحجة البیضاء, ج1, ص1ـ4.
10 . جامع السعادات, ج1, ص83.
11 . همان, ص66.
12 . نقل عبارات پیشینیان, بدون تصریح به نام مآخذ شیوه رایجى بوده و این امر دلایلى داشته که مجال بحثش نیست.
13 . جامع السعادات, ج1, ص86.
14 . فلسفه اخلاق, ص121ـ123, با اختصار.
15. معراج السعاده, دیباچه, ص4.
16. شرح اربعین, ص512.
17. سرّ الصلاة, ص67.
18. جامع السعادات, ج1, ص71.
19. همان, مقدمه, ص (ش).
20. مجموعه مقالات کنگره فاضلین نراقى, ج4, ص88 ـ89, مقاله دکتر احمد احمدى.
21. الذریعه, ج5, ص58 ـ59.
22. مقدمه جامع السعادات, صفحه (ث).
23. مقدمه ابن خلدون, ج2, ص1123ـ 1125.
24. کشف الغطاء, ص18ـ19.

تبلیغات