واعظ کجورى و کتاب جنه النعیم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنچه خوانندگان عزیز در صفحات پیش رو مى خوانند, مرورى است بر حالات زندگى و آثار و خدمات مؤلف گرانقدر (جنة النعیم), ملا محمد باقر کجورى مشهور به واعظ تهرانى با گذرى در تواریخ مربوط به وى و بیان خصوصیات کتاب ارزشمندش (جنة النعیم) که در شرح حال مفصل حضرت عبد العظیم حسنى(ع) نگاشته است, مشتمل بر بخش هاى ذیل:
1 . زندگانى کجورى و خاندان وى.
2 . تألیفات.
3 .معاصران.
4 . خصوصیات (جنة النعیم).
5 . مشخصات چاپ سنگى و چاپ کنونى.
زندگانى کجورى و خاندان وى
نام, نسب و خاندان:
ملا محمد باقر بن مولى محمّد اسماعیل ـ ملقب به فخرالدین مازندرانى ـ ابن مرحوم ملا عبدالعظیم بن مرحوم ملا محمّد باقر کجورى مازندرانى, معروف به واعظ تهرانى.
وى در توصیف علماى شیعه که در رى مدفون هستند, از پدر وجدّ و جده و برادران خویش یاد کرده و خصوصیاتى از زندگانى آنها بیان مى کند. عبارات او داراى نکات مهمى مى باشد:
از علماى شیعه که در رى مدفون است مرحوم مبرور نادرة الفضلاء و علاّمة العلماء, المحدّث الفقیه الذى لیس له نظیر ولا شبیه, عینة اسواد التدقیق ومشکاة انوار التحقیق, المتمسک بذیل الاحتیاط والتقوى, مع ما له اجازات فى الفتوى, العابد الزاهد والورع المجاهد, ناشر علوم الدین, والدى العلاّ مة, المولى محمّد اسماعیل الملقب بفخرالدین المازندرانى اصلاً والطهرانى مولداً و مدفناً, اعلى اللّه قدره فى دار القرار, و أرضاه عنى برضاء الوالد لولده البار.
جدّ امجد داعى, مرحوم ملاّ عبدالعظیم بن مرحوم ملاّ محمّد باقر کجورى هجرت فرمود و به طهران آمد, و در محله ارک سلطانى که سابقاً مسکن اهل مازندران بود منزل گرفت و در تقوا و تدین و اطّلاع رؤوس مسائل دینیّه منفرد, و از عمر وى صد سال علاوه گذشت.
و مرحومه جدّه ام نیز زنى عابده و صد ساله بود.
و این دو تن بعد از وفات در عتبات عالیات در ایوان شریف حسین (ع) موطن گرفتند.
گویا مرحوم جدّم رغبتى نداشت فرزندانش به تحصیل علوم مشغول شوند. از این جهت دو فرزند دیگرش به صنایع بدیعه منحصر شدند, و از علوم مرسومه بهره اى نیافتند, اما مرحوم والد ـ طاب ثراه ـ نفرت و گریز از هر صنعت جز تحصیل علم داشت. در مدرسه واقعه در ارکمشهوره به مدرسه مهد علیا خدمت مرحوم حاجى ملا تقى دامغانى لیلاً و نهاراً همت گماشت و مقدمات نحو و صرف, منطق و معانى بیان را به نحو اوفى آموخت.
بعد از آن با شوق وافر و تعمّق نظر, کتاب (معالم الاصول) و کتاب (قوانین) و کتاب (شرایع) و کتاب (شرح لمعه دمشقیه) را در خدمت اساتید این فن تعلیم گرفت. در زمان اندکى به مباحثه و مدارسه کتب فقهیّه مشغول گردید, و در علم رجال و فهم اخبار ائمه اطهار(ع) تبحّر خاصى به هم رسانید.
با مرحوم رضوان مکان, حاجى شریعتمدار استرآبادى انس و الفت مخصوصى داشت. مراوده علماء و توجّه قلبى مردم, آن مرحوم را به محله عربها که قریب به ارک سلطانى است کشانید, و مسجدى بنا شده امامت آن محل مفوّض به ایشان گردید.
و مدرس ایشان هم در مدرسه مشهوره به صدر متصل به مسجد شاه بود.
پس مرحوم والده را که از اهل کلارستاق بود خواست, و همانا در تمام زندگانیش بر امّت واحده مبعوث گشت و دیگر زنى نگرفت.
پس از چندى به عتبات عالیات مشرف شد و خدمت مرحوم شیخ الفقهاء شیخ محمّد حسن طاب ثراه تلمّذ فرمود, و چندى هم خدمت مرحوم خاتم المجتهدین شیخ مرتضى اعلى اللّه مقامه شرفیاب گردید, و تمام (رسائل فقه) را از طهارت الى الدیات که اکنون به خط شریف آن مرحوم موجود است به طریق استدلال و استفاده مرقوم نمود, و اجازات عدیده که بر اجتهاد و فقاهت ایشان مشایخ اجازه داده اند نیز حاضر دارم.
پس از مراجعت از عتبه علویّه مرتضویّه به طهران آمد و مرجع احکام و مصدر امور شرعیّه گشت, با ابناء دنیا آمیزش نگرفت و قناعت پیشه اش شد, جامه فقر از خود نیفکند و در قضاء حوائج مهمّه اهتمامى داشت, عسرت و تنگدستى را شعار خود کرد, و زحمات کثیره در تربیت این بنده کشید که شرح آن را در رساله على حده که روزنامه عمر این گناه کار است ضبط کرده ام.
عاقبت از وباء عام در سلخ شهر ذیقعدة الحرام در روز یکشنبه1 قریب به ظهر در تاریخ دویست و هفتاد و هشت به رحمت ایزدى واصل شد, و پنجاه و پنج سال از عمرش گذشت و در ایوان شمالى در جوار قبر مرحوم آقا طاب ثراه مدفون گردید.
و جز این مستمند سه فرزند ارجمند از ذکور بقیّت نهاد.
و ظاهراً داعى در تربیت اخوان و خدمتگزارى ایشان کوتاهى نکرده باشد و تقویت کامل در تحصیل کمال ایشان نمود, و بر این دعوى خداوند تعالى گواه است, ولیکن برادر کوچکتر از من که در مراتب فضل و ادب و فقه و اصول و شعر و خطابت و زهد و ورع بزرگوارى دیگر داشت, فراق پدر را از نظر فراموش کرده داغ سختى بر دلم گذاشت. بعد از امراض مزمنه این بنده را لایق خدمت و مصاحب خود ندید و از دنیا عزیمت گزید و چشم از عیال و فرزندان خود پوشید تن را مجاور وادى السلام و جان را به اعلى ذروه جنان مقام داد.
و عجب است این جوان ناکام در این حداثت سن و ریعان شباب در مقبره وادى السّلام نجف بین مقبره مرحومه والده و همشیره ام قبرى خود حفر نمود, در آن سنگى نصب کرد و نوشت: هذا قبر عبداللّه سیموت ان شاء اللّه, جعفر بن محمّد اسماعیل.
و وفاتش در شب اوّل ماه مبارک رمضان هزار و دویست و نود و پنج بود در طهران, و در همان قبر محفور, بحمداللّه مستور شد.
و اکنون این مبتلاى مهجور به وجود این دو برادر عزیز که به مثابه یمین و شمال منند مسرورم, امیدوارم به داغ این دو بزرگوار مبتلا نشوم2.
حبیب آبادى نیز در مکارم الاثار3 گزیده اى از این مطالب را ذکر کرده است.
واعظ تهرانى همچنین میرداماد را از اجداد خود برشمرده و مى گوید:
چنانچه سیّد العلماء و المحقّقین ثالث المعلّمین میر محمد باقر الشهیر بداماد (قده) جدّ امجد داعى در کتاب (ایقاظات)…4
*
کجورى سه برادر داشته است:
1 . حاج شیخ محمد واعظ تهرانى مشهور به سلطان المتکلمین, که شرح حال ملا محمد باقر را نگاشته و در پایان خصائص فاطمیه بطبع رسیده است. از شرح حال مذکور برمى آید وى شخصى ادیب و همچون برادرش صاحب ذوق بوده و به فنون عربیت آشنا بوده, و اهل منبر و وعظ بوده است.
2 . حاج شیخ آقا بزرگ ملقب به نظام الواعظین. برادرش در زبدة المآثر از وى چنین تعبیر کرده است:
الأخ الأعز عمدة المتکلمین جناب مستطاب الحاج الشیخ آقا بزرگ نظام الواعظین سلمه اللّه تعالى.
3. شیخ جعفر واعظ تهرانى, که در جوانى درگذشت و ملا محمدباقر در عبارات فوق از وى بسیار تجلیل کرده است.
*
دختر کجورى, زوجه سید عبدالجلیل بن علینقى اخوى طهرانى بوده است5.
نشو و نما و تحصیلات
مرحوم واعظ تهرانى در روز جمعه نهم ماه صفر سال 1255 در تهران دیده به جهان گشود. کجورى ضمن بیان شرح حال والدش مى گوید:
و در روز جمعه نهم ماه صفر المظفر به مورّخه هزار و دویست و پنجاه و پنج این بنده متهوّر در بحور خطیئات و معترف به اسائه و مقرّ به جرم و اسیر ذنب و مرتهِن به عمل و مُسوّفِ توبه و هیکل هواء و مُنغَمِر در لذات نفس, لیت شعرى للشقاء ولدتنى امّى, لیت لم تلدنى گویان متولد گردید6.
مقدمات را نزد والدش که مدرّس مدرسه (صدر تهرانى) بود فرا گرفت. مرحوم پدرش که از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصارى بود و از سید ابراهیم قزوینى ـ صاحب ضوابط ـ نیز اجازه داشت, مجتهدى ادیب وزاهد بود, چنانکه در سطور پیشین, بعضى از مقاماتش بیان شد.
پس از تکمیل مقدمات در عنفوان جوانى ـ سن 15 سالگى یا قبل از آن ـ با اجازه پدر عازم مشاهد مشرفه (نجف و کربلا) شد و بقیه دروس سطح و شروح را خواند. سپس براى زیارت والد معظّمش به تهران آمد. به جهت خواب هاى صادقه اى که دیده بود, به موعظه و نصیحت مردمان همّت گماشت و به تفسیر آیات الهى و بیان احادیث حضرت رسالت پناهى و اهل بیت اطهار(ع) همت گماشت.
زمانى که در کربلا بود, میرزا ابوالقاسم امام جمعه از دنیا رحلت نمود. با توجه به وفات امام جمعه در سال 12707, معلوم مى گردد که در این سال کجورى در کربلاى معلا تحصیل مى کرده است. خود چنین مى گوید:
زمانى که مشغول تحصیل در کربلاى معلى بودم منادى بر مناره عالیه حسینیه ندا کرد: لقد مات امام الجمعة والجماعة فى طهران8…
بنابراین واعظ تهرانى در سن 15 سالگى مشغول به تحصیلات حوزوى در کربلا بوده است.
کجورى گر چه ساکن تهران بوده, ولى با نجف اشرف در ارتباط بوده است ; زیرا در خاتمه کتاب خویش که اشعار جمعى از ارباب فضل و ادب را نقل کرده تعدادى از آنها به تصریح مؤلف, ساکن نجف اشرف بوده اند و اشعار را براى مؤلف در زمان اشتغال به تألیف کتاب یا پس از آن هدیه فرستاده اند9.
سفرهاى زیارتى
واعظ تهرانى در ماه رمضان سال 1294 سفرى زیارتى به سامرا داشته و با علماى آن شهر نیز نشست و برخاست داشته, چنانچه خود تصریح مى کند:
در سال هزار و دویست و نود و چهار که داعى در ماه مبارک رمضان در حضرت سرّ من رأى مشرف بودم, و حظوظ اخرویه استدراک مى نمودم از حکایاتى که نقل کردند ثقات از علماء و مجاورین از عرب و عجم10…
همچنین حدّاقل دو بار به سفر حج مشرف شده, که بار آخر در سال 1297 بوده که پس از برگشت در سال 1298 چاپ کتاب جنة النعیم را به پایان رسانیده است. خود چنین مى گوید:
چون داعى در سال هزار و دویست و نود و هفت باز موفّق شده به زیارت بیت اللّه الحرام مشرف گردید, قدرى از اجزاء این کتاب چاپ نشده و در عهده تعویق افتاد…11.
منظومه سامیه را نیز که در احکام حج است, در راه مکه سروده است12.
وى به کربلاى معلّى نیز جهت زیارت سید الشهداء طیّ طریق نموده, و در مقدمه کتاب جنة النعیم مى گوید:
فتداویت امراض قلبى المطبوع الرائن فى عشر الثالث من الاربعین عند حضرة ثالث الائمة الطاهرین(ع)…
سفرهایى نیز به مشهد الرضا(ع) داشته است. در جایى مى گوید:
و داعى چند سال گذشته که به زیارت حضرت على بن موسى الرضا(ع) مشرف شد علماء و مجتهدین و ائمه جماعت را دیدم که در زمره خدّام آن آشیان عرش نشان بودند13.
دو ماه اخیر عمرش را نیز در مشهد مقدس بود که اجلش فرا رسیده و در جوار کبریایى رضوى بخاک سپرده شد.
واعظ برجسته
کجورى در مواضع متعددى از کتاب تصریح کرده که اشتغال به وعظ و خطابه داشته, از آن جمله در مقدمات کتاب جنة النعیم مى گوید:
از آنجایى که شکر این نعمت و اظهار این خدمت در این زمان خجسته اوان برحسب حرفه معلومه و صنعت معلومه ام که پند بندگان و نصیحت جاهلان است در عهده این بنده…. پس چندى است که نیّت حسنه سلطانى این عبد عاثر دانى فانى حاجى ملاّ محمّد باقر طهرانى را که واعظى غیر متّعظ و غافلى غیر مستیقظ است محرّک و مهیّج شد…. این اوراق که مجموعه خالى از اطناب و اغلاق است, و تحریراتش خلاصه و صفوه اى از تقریرات منبریّه داعى است….
البته کجورى بر این وظیفه خویش مفتخر است, وگاهى متواضعانه چنین مى گوید:
و با کمال مسکنت, مسألت مى نمایم از خوانندگان از زلاّت این کلب عاوى که مادح آل رسول(ع) است بگذرند14.
ذوق و علمیت
تنوع و کثرت مباحث کتاب (جنة النعیم) خود نماى بارزى از مقدار علمیّت و وفور اندیشه و خوش ذوقى کجورى مى باشد. سلطان المتکلمین (برادر کجورى) درباره وى مى گوید:
کان بلیغاً فصیحاً طلقاً ذلقاً متکلماً متألهاً محدثاً شاعراً جامعاً مطاعاً بین الأنام منیعاً أمیناً فى إبلاغ الأحکام وإعلان کلمة الاسلام, مقبول الکلام, ومحبوباً عند الخواص والعوام, وحیداً فى الزمان والأیام15.
حبیب آبادى نیز چنین مى نگارد:
مرحوم حاج ملا محمد باقر, عالمى بزرگوار و واعظى شیرین گفتار بود16.
وى به علم حدیث آشنایى کافى داشته, چنانکه از مطالب کتابش جنة النعیم برمى آید, ونیز از بعضى از علماء ومجتهدین عصر خویش اجازه روایى داشته است. در جایى به مناسبت مى نویسد:
و این بنده که خاک نعال محدثین محسوب نمى شود, اخبار ضعیفه را بنا بر اجازه مجتهد مجیز خود جائز مى داند در مسنونات و مکروهات, و این اجازه و اذن براى جواز تسامح است بواسطه حدیث: (من سمع شیئاً من الثواب على شىء فصنعه کان له أجره وإن لم یکن ما بلغه)17.
*
از جمله مواردى که مى توان بوسیله آن, دامنه علمى و وسعت اندیشه مؤلف گرانقدر جنة النعیم را محک زد, نکات ذیل مى باشد:
الف . مقدمه عربى که مؤلف بر کتاب خویش نگاشته و به کار بردن براعت استهلال: (الحمد للّه الذى خص من عباده عبداً عظیم المن…) و عبارات لطیفه آن. در لابلاى کتاب نیز جست و گریزهاى عربى فراوانى مشهود است.
ب . مناسبت اشعار فارسى وعربى که در مقدمه کتاب, و مواضع مختلف دیگر بکار برده است. نگاهى گذرا به فهرست اشعار فارسى و عربى و دقت در تنوع آنها, براى اثبات این مدّعا کافى است.
ج . کجورى در نقل شواهد و امور غیر اعتقادى, مطالب و اشعار زیادى را از اهل سنت نیز افزوده و به کتب آنها استناد مى کند.
د .دیوان اشعار مفصل مؤلف به زبان فارسى و عربى که بیست هزار بیت بوده نیز ذوق ادبى وى را مى رساند. همچنین منظومه وى در حج که مشتمل بر هزار و پانصد بیت مى باشد, و منظومه منیر القلب در دو هزار بیت.
هـ .کجورى از قوه حافظه خوبى برخوردار بوده چنانچه از بعضى تصریحات وى نیز مى توان این مطلب را استفاده نمود. مثلاً در جایى به مناسبت, مطالبى در اصول فقه بیان داشته ـ مثل انسداد باب علم ـ سپس مى گوید:
بالجمله, دامان این گونه سخنان وسیع است, و فهم و درک این نادانْ قاصر, خواستم اشاره اى به جهت اختلاف اخبار و احادیث کرده باشد قلم تحریر از محفوظات خاطر کرد18.
در وصف حوریه وجاریه جنات عالیه, هشت بیت شعر عربى از حفظ نگاشته است19. در روح و ریحان شانزدهم نیز مى گوید:
و . تسلط مؤلف به عبارات عربى. اشعار و احادیث فراوانى را مؤلف در طى کتاب خویش ترجمه نموده است. ترجمه ها حاکى از دقّت مؤلف و تتبع وى مى باشد, خصوصاً بعضى از اشعار عربى که بدون دقّت و مراجعه به کتب لغت, ترجمه آنها میسور نیست.
همچنین مؤلف چند زیارتنامه براى امامزادگان مختلف ـ که درباره آنها زیارتنامه اى منصوص وارد نشده ـ تألیف و تدوین نموده تا زائرین هنگام زیارت آنرا بخوانند.
نمونه هایى از نثر ادبى کجورى
تألیفات واعظ تهرانى بیش تر براى استفاده عامه مردم نگاشته شده, لذا از لغزگویى و معمّاپردازى پرهیز نموده و عبارات وى غالباً سلیس, روان, وخالى از تکلّفات و صناعات ادبى است, مگر در بعضى از موارد که مقام اقتضاى آن را داشته است.
لذا در آغاز وصیت نامه خود که آن را (پیمان نامه) نام نهاده چنین مى گوید:
چون اهالى ایران پارسى زبانند و بر حسب اصطلاح معتاد از غیر این لغت باید گریزان باشند لهذا به روش ایشان خواستم وصیت نامه خود را منحصر به عبارات فارسیه کنم چنانکه جماعتى از حکماء و شعراء در تحریرات نثریّه و تقریرات شعریّه همّت خودشان را مصروف نمودند از اصطلاح معمول و لغت مرسوم تجاوز ننمایند, و شاید بعضى براى انسى که به ترکیب لغات و تألیف اصطلاحات دارند در بدو نظر منزجر باشند و آنها را کلفت دانند شاید بعد از مرور و دقت نظر بر ایشان کلفت و مشقّتى نباشد, و گویا کلفت نویسنده را افزون از خواننده دانند20.
در این پیمان نامه, مؤلف قابلیت خود را براى استفاده از الفاظ فارسى و عدم استعمال واژگان عربى و نیز ارائه سبکى نوین غیر از سبک دیگر صفحات کتاب, بخوبى نشان داده که قابل ملاحظه و مراجعه است, وبا توجه به مفصل بودن آن فقط قسمتى کوتاه از آن را در این مقام مى نگاریم:
هان هان ! آسودگى تن براى آن است تا جان بیاساید, و آسودگى جان براى پرستش یزدان, و راه پرستش یزدان در دست آن دانشمند دانشورى است که در آغاز این سخنان یاد کردم و گفتم: روزى جان را از وى باید خواست و به سوى وى باید شتافت, پس تن خاکى آشکار تو را پادشاه روزگارت نگاهدارى فرمود و بهره وى را داد و آسوده اش گذارد, اکنون باید به آستان دانشمندان و پاکانِ برگزیدگان که روزى جانهاى ماها به دست ایشان است در پنهان رویم…
و در سطورى پس از آن مى گوید:
دیگر روى سخنم به سوى دانایان و پیشوایان این آیین است, آنان که گویند: ما راهنماى بندگانیم و در کالبد این جهان جان, و خدا را از رنج هاى فراوان بهتر از دیگران شناخته ایم, و از راه دانش و بینش به نام ها و نشان ها و فروزش هاى خدایى پى برده ایم, بدین گونه بیخ و بن پى و شاخ روى و پشت هرچیزى که دیده و نادیده است بر ما روشن است, و مردم نادان باید به سوى ما آیند و از ما خدا را بشناسند و از راهنمائى ما سزاوار بهشت شوند. پس این گروه باید به این جهان دلبستگى نداشته باشند و از این پیره زال سالخورده که چندین هزار شوى کرده باید کناره جویند, و به مانند پیغمبران و پیروان ایشان جامه پشم و نیاز پوشند و کردارشان پند دیگران باشد و گفتارشان براى خشنودى یزدان, خدا بنگرند و از خود بگذرند, مردم را راهبَر باشند نه راهبُر, آنچه گویند بکنند و آنچه مى کنند ستایش باشد نه نمایش, فرومایه را بر توانگرى برترى ندهند و از آنچه ناشایسته است چشم پوشند, و بر آنچه باید کنند چشم گمارند, دلهایشان به دوستى خدا استوار و همیشه تنهایشان رنجور و نزار باشد, مردم از بدى ایشان در پناه باشند و به نیکى آرزومند, بر دشمن ستم نکنند و نافرمانى دوست را روا ندارند, چون شب در آید به پاى بندگى برخیزند و اشک شرمندگى بر رخساره ریزند, گوششان به فرمان و نامه آسمانى بر زبان, چون یاد از بهشت کنند از بسیارى امیدوارى بر آن بنگرند و چون به دوزخ بنگرند از ترس و بیم خون بگریند, چون روز آید براى درماندگى بیچارگان بشتابند و از یارى درویشان درنگ و دریغى ندارند, از پادشاه خواهش داد کنند و براى خواهش تن وى را رنجه ندهند, اگر کارشان براى خدا باشد گفتارشان در دل آگاه پادشاه بسیار بزرگ آید, و اگر نه از هر کس کوچکتر و از هر چیز پست تر باشند21.
در این پیمان نامه, عقائد شش گانه درباره مسأله معراج, سؤال قبر, پل صراط و غیره را چنین نگاشته:
نخست: بالا رفتن پیغمبر برگزیده است از زمین به آسمانها با همان تن پاک دیده شده در پایان شب که انجام آن رفتن رسیدن به خداوند بود, و کسى هم در میان نبود و سخنان چند شنود و برگشت و به بستر خواب خویش آرمید, و هر کس جز این سخن گوید پیغمبرى او را نخواسته است.
دوم: گرویدن به پرسش دو فرشته فرخنده است در گور.
سوم: کشیدن پل است بر دوزخ براى گذشتن که درازى آن سه هزار سال مى نماید.
چهارم: آویختن ترازوى دادخواهى است براى سنجیدن کارها.
پنجم: هستى بهشت و دوزخ است در آسمان و زمین نه آنکه سپس آفریده شود.
ششم: راست دانستن مرگ و برخاستن مردگان از گورهایشان با همان تنهاى فرمان برده و گناه کرده, و برپاشدن روز رستاخیر است براى سزا دادن.
و این شش چیز, پى و بن و بیخ این درخت برومندند22.
در جایى دیگر هنگام سفارشى اخلاقى ـ عرفانى که گزیده اى از آن را نقل مى کنیم مى گوید:
روزگارى که آدم (ع) را وفا نکرد با تو کى کند ؟ و عمرى که بر نوح (ع) بپایان رسید به تو کى بقاء دارد ؟ و اجلى که بر خلیل تاختن آورد تو را کى فرو گذارد ؟ چندین هزار سال است که اولاد آدم اندرین سفرند, از اصلاب به ارحام مى آیند و از ارحام به پشت زمین و از پشت زمین به شکم زمین مى روند, چنانکه شیخ فرمود:
تو که بر پشت زمینى همه وقت آن تو نیست
دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
پس همه عالم گورستان است. سر بر آر و از آسمان بپرس که چند پادشاه یاد دارى, و چشم بر زمین افکن که در شکم چند نازنین گذارى ! پس از عهد آدم إلى زماننا کسى از مرگ نرست و تو هم نخواهى رست, یعنى: این دردى است بى درمان و جراحتى است بى مرهم, مرحله ایست رفتنى, و گلى است چیدنى, و راهى است دیدنى, و غنچه اى است شکفتنى, و ساغرى است شکستنى, و صیدى است رستنى, و جامى است نوشیدنى, و جامه اى است پوشیدنى, و پلى است گذشتنى. کسى از این دام به جُهد نَجَهد, و از این قید به کید نَرَهد. و زینهار ! پند من پدرانه است گوش دار, بیگانگى مورز که در دین برادرى, هر که باشى خواهى مردن و هر آنچه داشته باشى خواهى گذاردن, چگونه سلاطین جهان و ملوک دوران با کمال سلطنت و استیلاء در خانه خاک خفتند, و اعضاء وجودشان پریشان, و خانه قبرشان ویران شد ! ترکیب وجودشان که از حرارت و رطوبت بود فاسد گشت و بریخت, و ارکان ابدانشان منزعج و متضعضع یافت. تا کى سخره آزى و بنده نیاز, تاکى در زمستان غم تابستان خورى, و در تابستان برگ زمستان سازى ؟ ! آخر مرگت در قفاست یاد آر, منزلت گور است آباد دار, امروز در خوابى باش تا بیدار شوى, امروز مستى باش تا هشیار گردى23.
و در موضعى دیگر مى نویسد:
پس اى بیچاره ! به یاد آور آن وقتى که منادى حق تو را از خانه خاک بخواند براى جزاء کردارت به عرصه رستاخیز براند, آن گاه ببینى خروش از مظلومان برآید و فریاد از نهاد ظالمان برخیزد, سراپرده عزت در صحراى قدرت زده شود, بساط عظمت گسترده گردد, ترازوى عدل آویخته, صراط راستى کشیده, اقویاء در دست ضعفاء اسیر, و فقراء بر امراء امیر, مطیع شادان و عاصى گریان, چه نسبها بریده, و چه روى سفیدان روى سیاه گردیده, پس از نداء (ایّها الناس الى امر اللّه) مردمان همگى به فزع آیند و از پاى درآیند و مانند مستان ناخورده شراب, افتان و خیزان باشند, زبانها لال, و عضوها باطل شود. و به مفاد (لا یجزى والد عن ولده) پدر از پسر مانند آدم ابو البشر و یعقوب مکروب بگریزد و نوح به نوحه آید و هر یک از پیغمبران از آن وحشت عظمى امّت خود را فراموش کند, آب آتش شود, خاک به جنبش آید, ستارگان فرو ریزند, ماه را از گردون بیفکنند, آفتاب را از فلک جدا کنند ترکیب جهان منقلب و نظام عالم خراب چون مردگان از زمین برآیند فرشتگان از آسمان فرود آیند, یعنى: نه در هوا فرشته ماند و نه در زمین مرده, همگى در عرصه جمع شوند, آن گاه حق تعالى فرماید: اى زبانهاى گویا خاموش, و اى اعضاء خاموش گویا شوید ! پس مسمار سکوت بر زبانها و مُهر قهر بر لبها نهاده شود, بند عدل بر پاى و خاک مذلّت بر سر ریخته, جواسیس قدرت آنچه دیده اند بنمایند, و گماشتگان بارگاه عزّت آنچه دانند بگویند, سجلاّ ت زلاّت را برخوانند, و بضاعت بازرگانان راه آخرت را پیش آرند24.
اشعار کجورى
واعظ تهرانى گرچه خود را ـ متواضعانه ـ در سلک شعرا نمى داند25, ولى بنا به تصریح وى در ابتداى خصائص فاطمیه, دیوان اشعارش حدود بیست هزار بیت, مشتمل بر قصائد و مثنوى هایى به زبان فارسى و عربى مى باشد, ونیز منظومه منیر القلب به فارسى مشتمل بر دو هزار بیت, و منظومه سامیه در احکام حج مشتمل بر هزار و پانصد بیت.
درباره وجود نسخه هاى این اشعار باید تحقیق شود و بسیار مناسب است که به زیور طبع آراسته گردند.
در سراسر کتاب جنة النعیم نیز اشعار فارسى و عربى زیبایى از خود به یادگار گذاشته. بهر حال شکى نیست بررسى اشعار بسیارى از شاعران, علاوه بر نشان دادن مقدار قدرت و قوت شاعر در ادبیات و واژه گزینى, نمایانگر بعضى از زوایاى تاریخى و اجتماعى نیز هست.
بنابراین به بعضى از اشعار واعظ تهرانى در این مقام اشاره مى کنیم:
(1)مدح حضرت عبدالعظیم و تألیف جنة النعیم
ومن یرید الفوز بالامال
فقد یلوذنّ بخیر الال
والال ال المصطفى وخیرهم
عبدالعظیم السیّد المفضال
قدوة احفاد الامام المؤتمن
هذا وایم اللّه فى مقالى
قد اصطفاه اللّه من بنى الحسن
لما حوى العلوم والمعالى
بل اجتباه اللّه من عباده
کالحسن الزکى فى الخصال
فیا لها من نسبٍ قد انتهى
الى عُلاً بالفِکر لن تنال
فیا لها من تربة فیها ثوى
غصن الهدى من دوحة الافضال
فیا لها من تربة حفّت بها
املاکُ حَول العرش بالاجلال
فیالها من تربةٍ طیّبةٍ
قرت بها الاعَینُ باکتحال
یا معشر الخلاّ ن زوروا تربته
لانه من افضل الاعمال
واشهد باللّه کفى بذلک
شهادة اقولها من بالى
من زاره کان کَمن زا
ر الحسین ابن على العالى
نجم هوى فى دارنا فانقذنا
من الردى وظملة الضَلال
هاجَرَ نحو الرّى عن موطِنه
کالسیّد المختار بالاقبال
قد اختفى فى سَربٍ ملتزماً
یزور قبراً کان فى القِبال
یعلّم الشریعة للشیعة
قد حفلوا فیه بالاحتفال
یحدِّث الاخبار عن بصیره
وعن سماع من ذُرى الرجال
متّبعاً لِسُنّة اللّه التى
لیس لها التبدیل فى الازالً
مسبّحاً ممجّداً مهلّلاً
من غدوة الایام والاصال
حتى اتى امر الاله عاجلاً
أجابه فمات باغتیال
یا غائراً فى بحر علم المُصطفى
ملتقطا عنه من اللئالى
عملت دین اللّه عن تقیّه
یا تالى القرآن ثمّ التالى
عرضت دیناً قیّما لسیّدک
دعاک بالتصدیق والموالى
وقد تحمّلتَ البلاء شاکراً
عن فرقة العُتاة والضّلال
نعم حدیثٌ مُسنَدٌ ان البلاء
یقیّدُ الولاءَ کَالعقال
آجرک اللّه وزاد26 خیرا
یا منبع الخیرات والنوال
یا سیّدى انظر الى عبیدک
المشتکى من فزع الا هوال
ارجوک ان تشفع لى مجیراً
من حرّ نار الحشر والنکال
یا لیت ان توقف فى القیامة
تقول عبدى انت لى تعال
لانّنى کلب عوى اعواماً
ببابک المرجوّ بالتوالى
وان قضى عمرى وقوّض رحلى
وهَت قواى ودنا الرحال
لکننى ما دمت حیّا حبّک
فى السّمع والفؤاد والاوصال
کیف خروج الحبّ عن ضمیرى
ام کیف تبعیدى عن الوصال
وکیف ترکى اکتساب عمرى
وکیف رفضى ما به اشتغال
لما دَخَلتَ جَنّة النّعیم
بالرّوح والرّیحان فى الظلال
مسکینُک العَطشان فى فِنائِه
افِض علیه ماءَهُ الزلال
فقل لرضوان فهذا عبدى
تشبّث الایام بالاذیال
اَلفْتُ أخباراً بما فى وُسعى
ولیس فى وسعکم اغتفالى
سمّیتها بجنّة النّعیم
اَتمِمه خیراً قُلتُ فى المأل
یا ربّ اغفر کلّ من استَغفر
لعبد عبدِک فى مدى الاحوال
وَکَلبِهِ الباسِطِ بالذِراع
المُقتَفى بالمُصطفى والالِ27
(2) رباعى در مدح حضرت عبدالعظیم که بداهةً سروده است
حضرت عبدالعظیم آن سیّد والا جناب
خواست توفیق مرا از بهر جمع این کتاب
زائرى پرسید از من در زیارتگاه وى
چیست تاریخش (فزره غبّا) گفتم درجواب28
(3) رباعى در اتمام کتاب
در خاتمه کتاب جنة النعیم مى گوید:
چون داعى در سال هزار و دویست و نود و هفت باز موفّق شده به زیارت بیت اللّه الحرام مشرف گردد قدرى از اجزاء این کتاب چاپ نشده و در عهده تعویق افتاد, از این جهت بعضى از تاریخ شروع و ختم آن مختلف نقل شد تا در این وقت بحمد اللّه تعالى انجام گرفته تاریخ ختم کتاب را تماماً با اعتذار بسیار به این دو بیت زحمت مى دهد:
من صنّف استهدفْ على ما قالا
السنة الناس له ینالا
هذا الکتاب ناقص لا زالا
ان کنت قد أرّختة کمالا29
(4)ترجمه اشعار مروى از شقیق بلخى
در مدح حضرت موسى بن جعفر(ع) اشعارى به عربى نقل کرده30 سپس به ترجمه زیبایى از آن پرداخته و مى گوید:
اگر چه این بنده را فهم شعر و شعورى نیست چه رسد آنکه بتوانم بیتى بگویم یا آنکه استشهاد نمایم, اما در این مورد به نحو ترجمه آن چه به قلم آمد معانى این اشعار را نگاشت:
به راه مکه شخصى را بدیدم
نزار و زرد رنگ و ناتوان بود
به تنهائى بدون توشه مى رفت
که از تنهائیش دل بد گمان بود
خیالم آمد از اهل سؤال است
ندانستم که جان کعبه آن بود
چو ما کردیم اندر فید منزل
که در وى تل سرخى هم عیان بود
به جام آب ریگى چند افکند
بیاشامید و شکرش بر زبان بود
مرا زان جام شیرین جرعه اى داد
که گویا شِکّرم در کام جان بود
چو پرسیدم زحالش قائلى گفت
امام هفتمین شیعیان بود
(5) مطایبه اى با دوستان
در بیان زکات و مذمت ندادن آن مطالبى آورده, سپس مى گوید:
و این مستغرق در بحار لهو و و لعب بعنوان مطایبه به دوستان عرض مى کند:
دادى زکات حسن ندانى دهى به که
من مستحقم اى شه خوبان به من به من31
(6) قصیده در مدح حضرت عبدالعظیم(ع)
در اواخر روح و ریحان شانزدهم مى گوید:
و براى عنوان کتاب (جنة النعیم) چند بیتى به جهت اخذ نتیجه خود گفته بودم, مناسب چنان دانستم که در این محل بنگارم و از اهل فضل و کمال و صاحبان طبع و ذوق معذرت مى خواهم, و آن این است:
از دولت جاوید تو اى شاه معظم
شد کشور ایران همگى امن و منظم
اى شاه شهان جان جهان معنى دانش
اى کان کرم قطب امم روح مجسم
صد شکر خدا را که این دولت منصور
بر جمله شاهان جهان گشت مسلم
از مهر تو شد کشور ایران همه چون خلد
وز قهر تو شد مملکت کفر جهنم
روس است وپروس است ویا قیصر وخاقان
در موکب اجلال تو چون کلب معلم
اى ناصر دین شاه خدا خواه جوان بخت
صد بنده به دربار تو دارا و کى و جم
در عهد تو شد خطه رى روضه رضوان
شیراز و صفاهان تبریز و خراسان هم
شه نامه فردوسى طوسى چو بخواندم
اغراق و مجازاتش افزود مرا غم
شاهان عجم را ز براى طمع نفس
بستود یکایک را تا حضرت آدم
آخر چه جزا یافت از این جیفه دنیا
آخر چه توان برد از آن برگ فراهم
اى خلق بخوانید و ببینید در این عهد
شهنامه سلطان عجم شاه مکرم
شه نامه سلطان عجم نام نکوئیست
یکقرن و سه سال است کزو مانده به عالم
آثار رفیعى که بنا کرده به ایران
احصا نتوان کرد از این کلک و از این فم
این قبه عالیّ شه عبدالعظیم است
کز همت عالى تو چون کعبه معظم
زین خدمت فرخنده ات اى خسرو خوبان
از بعد خدا شاد بود حضرت خاتم
و آنگاه على نفس نبى از تو بود شاد
واندر پى وى فاطمه آن خانم مریم
آنگاه امامان دگر بر تو فرستند
تا روز قیامت همگى فیض دمادم
این روضه که مجموعه انوار الهى است
آیند شب و روز ملایک زپى هم
بر ذات شریف تو نمایند ستایش
گویا که ثناى تو قضائى شده مبرم
این روضه مگر عرش برین است تو گوئى
انوار خدائیست در آن مضمر و مدغم
این روضه مگر وادى طور است که موسى
بر درگه وى دال صفت کرده کمر خم
این روضه مگر جنت موعوده عقبى است
کز عالم برزخ بنشسته است مقدم
این روضه شه زاده ابوالقاسم راد است
کز جمله ابناء پیمبر بود اعظم
آباء کرامش همگى طیّب و طاهر
تا صلب حسن سبط زکى کشته از سم
وآن باب گرامیش که عبداللّه قافه است
وآنگاه على و حسن و زید مفخّم
وآنگاه نظر کن تو درین روضه عالى
بر روضه سه حمزه بن موسى کاظم
این بنده کجا مدح و ثناى شه دادار
با آنکه فصیحم به مدیح توام ابکم
(7)مدح حضرت حجة بن الحسن(ع) موسوم به (حجة الحق)
این قصیده را کجورى در شب نیمه شعبان 1288 به درخواست دوستى به نظم کشیده است و البته به قوّت اشعار سابق نیست:
بر هستى خویش حجتى دارد حق
و از این حجّت مسرتى دارد حق
مرات جمال ذوالجمالى را
چشمى خواهد که صورتى دارد حق
یکتاست خدا و خواست ازین حجّت
ظاهر سازد که وحدتى دارد حق
حق بین باید که تا ببیند حق را
و آنکه داند حقیقتى دارد حق
هر کس خواهد که حق ببیند پیدا
با این حجّت شباهتى دارد حق
در روز نخست خواست یزدانش
در عین فراق وصلتى دارد حق
در پرده غیب کرد پنهانش
تا دانى که غیبتى دارد حق
رحمت آمد زحق به خلقان یکسر
صد رحمت چه رحمتى دارد حق
این قامت را هر آنکه بیند داند
قطعاً فردا قیامتى دارد حق
آن روى نکوى, هر که بیند گوید
برتر زجهان جنّتى دارد حق
آن لعل لب خندان را بینى گوئى
اندر کوثر سقایتى دارد حق
عالم همه حجت است و حجت عالم
با این حجّت محبّتى دارد حق
از سلسله مشک موى عنبر سایش
از ظلمت شب حکایتى دارد حق
از آئینه جمال مهر افروزش
زانوار کواکب آیتى دارد حق
این دایره وجود را قطبى باید
و این اشیاء را مشیّتى دارد حق
از خَلقِ مشیّت است اشیاء پیدا
و از خلقِ مشیّت حکمتى دارد حق
ترکیب عناصر وجودش را دیدم
دانستم بساطتى دارد حق
آثار و صنایع الوهیّت را
در این حجّة سجلّتى دارد حق
آفاق وجود و انفس امکانى
از این آیة دلالتى دارد حق
گویند خداى لا مکانست بلى
در این حجّة مکانتى دارد حق
برداشت خداى نه سپهر گردون
اکنون بنگر چه قوتى دارد حق
حاشا للّه ولو حش اللّه منه
این دست خداست قدرتى دارد حق
از این حجّة خداى احیا سازد
و از این حجّة امانتى دارد حق
و از این حجّة رواج ایمان گردد
و از این حجّة شریعتى دارد حق
این دولت آخر الزّمان است آخر
در طور وجود جلوتى دارد حق
و آن دولت کفر مى نماند هرگز
روزى آید که رجعتى دارد حق
از این حجّة بقاء عالم پیدا
و از این حجّة عنایتى دارد حق
امروز که روز نیمه شعبان است
اندر عالم ولادتى دارد حق
امروز مبارکست و فرّخ روزى
اللّه اللّه چه بهجتى دارد حق
در دولت شاه ناصرالدّین
امروز نگر چه نصرتى دارد حق
از طینت خو بِرَسْت آن شاه
در مرکز خاک عشرتى دارد حق
زین عید سعید جشن مسعود
امروز به خلق رأفتى دارد حق
جاوید و مدام دولتش باد
تا هست خدا و عزّتى دارد حق32
(8)پند و اندرز
همچنین در پیمان نامه اى که به عنوان وصیت نامه نگاشته است, پنج بیت شعر آورده که احتمال مى رود انشاء خودش باشد. بیت آغازین آن چنین است:
مر این پند را زیور گوش دار
که فرداى سختت بیاید بکار32
ایده ها و نظرات
در لابلاى مطالب کتاب جنة النعیم, نظرات مختلفى از کجورى بچشم مى خورد که جهت اطلاع خوانندگان گرامى, بعضى از آنها در این مقام درج مى گردد:
* بى اهمیت دانستن آراى سخیفه فلاسفه, مثلاً درباره انکار معاد جسمانى از طرف برخى از فلاسفه مى گوید:
جماعتى از فلاسفه منکر شده اند معاد جسمانى را و در معاد روحانى هم ایشان را اقوالى است سخیفه, این دفتر مقتضى شرح و بسط آن نیست بلکه خواندن و نوشتن آنها خروج از طریق مستوى و صراط مستقیم و موجب القاء شبهات در قلوب عوام و مستضعفین است34.
* بر بالاى منبر نباید هر چیزى را گفت, عقیده مؤلف آن است که:
ناصحین و ذاکرین این زمان که در مجامع ناس بر منابر برمى آیند باید نقل از کتاب خدا و سنت رسول(ص) و اقوال ائمه اطهار(ع) نمایند35.
* منبرى باید در حیطه سواد خویش سخن گوید و در شرح و معانى اخبار و احادیث چنانچه خود صاحب نظر نیست به اهلش رجوع کند, لذا مى گوید:
خوب است بعضى از اهل منبر تصحیح هر حدیث و خبر را از اهلش بخواهند36.
* درباره نقل احادیث ضعیفه مى گوید:
باید حدیث ضعیف را دانست و فهمید چگونه است و متعلق او چه چیز است ؟ مثلاً روضه خوان اگر حدیث ضعیفى در گریه کردن شیعیان که عمل مستحبى است نقل کند جائز است, اما آن حدیث ضعیف را هم شرائطى است و باید فهمید از کجا خوانده است و به چه جهت مأذون در نقل او شده است, و چرا با صحاح اخبار اعتماد به ضعاف نموده است ؟ و اگر کسى بى باک باشد در دانستن این امور براى او خواندن اشعار و مراثى کفایت است و تجاوز از آن جایز نیست. بلى, نقل حدیث را بالمعنى و حکایت از آن به عبارت دیگر بنا بر مشهور منصور جائز است براى حصول مناط و تحرّز و حذر از عسر و مشقّت37.
* تجلیل از مقام اجتهاد و حدیث:
پس لازم است کسى زحمت بکشد و تمیز بدهد بین اخبار صحیحه و ضعیفه مرسله, یعنى زشت و زیبا, بد و خوب را جدا کند و حل این مشکل را باید شخص بااطلاعى کند و آن در عهده شخص شریف مجتهد جامع الشرائط است.
پس نگویند: مجتهد حدیث نمى داند, اى بیچاره ! هر کس حدیث دانست مجتهد است نه آنکه هر که خود را مجتهد داند حدیث دان باشد ; از آنکه مصدر و مأخذ اجتهاد مجتهد از کتاب اللّه و احادیث نبویه (ص) است, پس چند حدیثِ تو را در فضائل و مصائب, اگر مجتهد در نظر نداشته باشد, یا سکوت نماید از روى حکمت و مصلحت, دلیل نیست بر نادانى او از کلیه اخبار و آثار ائمه اطهار(ع)38.
* نقل از اخبار سنّیان, فقط در حیطه حکایات اخلاقى یا احتجاجات بر علیه آنها به آنچه در کلمات خودشان مضبوط است جائز مى باشد, ویا اخبارى اعتقادى که موافق آن در کتابهاى شیعه مذکور آمده, لذا در مذمت کسانى که اعتماد بر کتب آنها نموده اند مى گوید:
اما دیگران اعتماد به اخبار سنیان کرده اند و در کتابهاى شیعه با آنکه مطابق آنرا نیافته اند یاد کرده اند39.
* ردّ قطعیّة الصدور بودن اخبار (مسلک اخبارى گرى), مؤلف پس از بحثى نسبتاً مفصل, در این باره چنین نتیجه مى گیرد:
پس مذهب ظنى الصدور و ظنى الدلاله بودن سنت اصلى است اصیل و حقى است واضح, و همانا تقریر احادیث براى ارشاد و هدایت عباد مانند تألیف آنها سبب نمى شود که بگوئیم روایات قطعیة الصدور از ائمه طاهرین اند و اگر قلم را جارى نمایم بر اینگونه سخنان پایان ندارد و اصولى مضبوطه از اقاویل ملحوظه علماء معاصرین و سابقین مى شود40.
* تسلیم در برابر اخبار اهل بیت(ع), وى پس از بیان آداب زیارت, مى گوید:
داعى از خود ذهنى نقاد ندارد جز آنکه نظرم بر اخبار و احادیث مرویه از ائمه(ع) است41.
* غرض از تألیف کتاب باید خداگونه و بیان حقیقت باشد, عبارت او چنین است:
و هر کتابى که تألیف مى شود براى نفع مسلمانان است و موعظه جاهلان. بناء على هذا جایز نیست از روى هوا قلمى کشیده شود که مطابق واقع نباشد و گوینده را هم نظرى جز بهره اى دنیویه نبود, چون چنین شد اوراق آن کتاب سزاوار چسبانیدن به ابواب است نه براى نظر نمودن اولوا الالباب ! و داعى از آنچه مصطلح است نهایت نفرت داشته و دارم, و غرضى در شرح و بسط این کتاب جز بیان حقیقت گوئى و تحدیث نعمت نیست و اگر نه آثارى بر تقریرات و تحریرات کذبیّه غیر واقعیه ام مترتب نخواهد بود42.
وفات
صاحب (جنة النعیم) در طلوع فجر روز جمعه 21 ربیع المولود43 1313 هجرى قمرى, در مشهد مقدس رضوى به مرض استسقاء دار فانى را وداع گفت, و به روح و ریحان دائمى شتافت, ومطابق وصیت خودش, در بقعه شیخ بهائى که در جوار بارگاه رضوى معروف است مدفون گشت. مدت عمر بابرکت این عالم, 58 سال بود.
در مکارم الاثار44 مى گوید:
وى در شاه نشین غربى بقعه شیخ بهائى دفن شده و اثر قبرش از زمین نمایان نیست لکن سنگ لوحى بر دیوار بالا سر او نصب است.
کجورى هنگام تألیف جنة النعیم (سال 1295) در سن چهل سالگى بوده, چنانکه در مقدمه عربى کتاب مى گوید:
انى مع فناء الانیة عمرت أربعین سنة…
وى در 17 محرم سال 1313 به قصد زیارت حضرت ثامن الحجج(ع) از تهران راهى مشهد شده و پس از اقامتى دو ماهه در همانجا درگذشت.
برادرش در زبدة المآثر چنین مى گوید:
العجب کل العجب ! با وجود محبوبیت نزد رجال ملت و اولیاى دولت و مطاعیّت بر اهل مملکت چنان جذبات ربوبیّت جذبش نمود که در هفدهم شهر محرم که ایّام عزا و تعزیت بود از خدمت به شریعت, عازم قرب رحمت حضرت الوهیت گردید, نداى منادى حق را به گوش دل شنید, وهر چه عیون ملّت و ارکان دولت مذاکره موانع و تذکار روادع مى کردند و مقتضیات انصراف و موجبات انحراف را نقل مى نمودند به سبب حدیثِ صدقْ تحدیثِ (حب الوطن من الاًیمان) جلوه محبوبیت ارض خراسان که (روضة من ریاض الجنة) است نزد آن زبده اهل ایقان بیش تر مى گردید و دو چندان از میل ملتمسین شوق مسافرت و عشق زیارت زیادتر مى شد. آخر الامر فرمود: خداوند از استخاره (جنات تجرى من تحتها الانهار) مدفن داعى را بین الجبلین که (بقعة من بقاع الجنة) است ارائه نمود که (منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارة اخرى).
آن جان عاریت که به واعظ سپرده دوست
روزى رخش ببینم و تسلیم وى کنم45
تألیفات
از واعظ تهرانى تألیفات زیادى بجا مانده است. گرچه بعضى از این تألیفات هنوز بچاپ نرسیده و حتى از نسخه خطى آنها اطلاعى در دست نیست, ولى با معرفى این آثار, امیدواریم زمینه اى براى معرفى و احیاء آثار کجورى فراهم گردد.
1. آداب واعظ و متّعظ و آمر و مؤتمر
این رساله, در عداد تألیفات واعظ تهرانى ذکر نشده ولى در جنة النعیم, بدان تصریح نموده و مى گوید:
خداوند به این داعى عاصى گناهکار توفیق دهد تا آنچه بر منبر رسول اللّه (ص) مى گوید خود نیز اقدام کند, ان شاء اللّه تعالى رساله اى که در آداب واعظ و متّعظ و آمر و مؤتمر نوشته ام شاید قدرى مطالعه کرده زمان خواندن و گفتن اثرى در نفس خود حاصل شود46.
2 . ارائة الطریق فیمن یؤمّ البیت العتیق
رساله اى است مختصر در یک هزار و پانصد بیت, در معناى حج و اعتقاد صحیح47.
3 . الاسرار فى کیفیة الاسفار
رساله اى است مختصر48.
4 . اشعار امام صادق(ع)
بدین رساله در سلسله تألیفات کجورى اشاره اى نشده, ولى خود وى در جنة النعیم بدان اشاره کرده و مى گوید:
از اشعار انشائیه و انشادیه حضرت صادق(ع) بسیار در کتب اخبار یافته ام و مجموعه اى فراهم کرده ام49…
5 . الاصرار فى الاستغفار
به زبان فارسى, در چند باب مشتمل بر آیات خوف و رجا وحکایات توبه کنندگان, در دوازده هزار بیت50.
6 . إیقاظ القوم فى51 آداب الصوم
رساله اى است مختصر در آداب روزه.
7 . برهان التجارة فى تبیان الزیارة
شرحى است بر یکى از زیارات جامعه, در ده هزار بیت. این کتاب براى عامه مردم نوشته شده است52.
8 . برهان العباد فى اثبات المعاد
فارسى است, داراى پانزده هزار بیت در اثبات معاد به ادله عقلیه و نقلیه, چنانچه در آغاز خصائص فاطمیه بدان تصریح نموده است53.
9 . الثمرات الجنیّة من الحدیقة الحسینیّة
رساله اى است در آداب زیارت, و کیفیت زیارت حضرت سید الشهداء(ع) با اشاراتى کلى درباره آداب وکیفیت زیارت حضرات ائمه معصومین(ع). این کتاب قبل از جنة النعیم تألیف شده, وواعظ تهرانى بدان استناد مى کند.
10 . جنة النعیم والعیش السلیم
چاپ سنگى آن در یک جلد بین سال هاى 1296 ـ 1298 هجرى قمرى به چاپ رسیده, و پایان چاپ فعلى آن مشتمل بر پنج جلد در بهار سال 1382 هجرى شمسى (1424هـ ق) بوده است. ما در این مقال درباره همین کتاب گفتگو مى کنیم.
11 . چهل حدیث
احادیثى که بیش تر آنها از مرویات حضرت عبدالعظیم(ع) بوده جمع آورى و ترجمه نموده و آنها را جزئى از کتاب جنة النعیم قرار داده است. واعظ تهرانى بنا داشته است که در صورت حیات, اربعینى از احادیث حضرت عبدالعظیم بطریق مشروح جمع آورى نماید54, ولى ظاهراً موفق بدین امر نشده است.
12 . الخصائص الفاطمیة لتشیید قلوب الامامیة (خصائص فاطمیه للفرقة الامامیة)
آخرین تألیف از قلم پربرکت کجورى است. تألیف این کتاب در عصر ناصرى به سال 1310 شروع شده, و آغاز چاپ آن روز چهارشنبه 18 شوال 1311 بوده است. با فوت مؤلف در سال 1313 طبع آن متوقف گشته, و بالاخره شب 18 شعبان 1318 توسط برادر مؤلف چاپ آن به پایان رسیده است. شیخ محمد واعظ طهرانى مشهور به سلطان المتکلمین, برادر مؤلف, شرح حال وى را در آخر این کتاب درج نموده است به نام (زبدة المآثر والمفاخر فى ترجمة مولانا الحاج ملا محمد باقر) در دهه اول از ماه هفتم سال 131855.
13 . خطوات الشیطان فى خطرات الانسان
فارسى است در هجده هزار بیت و چند باب و فصل; مربوط به اثبات وجود جن وتسویلات شیاطین وشبهات آنها ودیگر امور مربوطه. تألیف این کتاب ناتمام مانده است56.
14 . دیوان اشعار
بنا به گفته واعظ تهرانى در اوائل خصائص فاطمیه, این دیوان مشتمل بر بیست هزار بیت مى باشد, مشتمل بر قصائد ومثنوى هایى به فارسى و عربى57.
روح و ریحان = جنة النعیم والعیش السلیم
چنانچه اشاره کردیم, جنة النعیم در بعضى از منابع به نام (روح و ریحان) نامیده شده است.
15 . السراج الوهّاج فى العروج والمعراج
رساله اى است فارسى در معراج جسمانى و روحانى وعقلانى, با ذکر ادله عقلیه و نقلیه در پانزده هزار بیت58.
16 . سبل الفجاج فى المنازل ومواقف الحاجّ
رساله اى است مختصر59.
17 . شجره صابریه
در شرح حال و شجره نامه سید شریف نسابه, امامزاده قاضى صابر وَنَکى. این رساله فارسى با اینکه منتشر شده, ولى برادر کجورى در رساله اى که در شرح حال ملا محمد باقر نگاشته نامى از آن به میان نیاورده است. علامه تهرانى آن را ذکر کرده و به نقل از مؤلف در آغاز خصائص فاطمیه مى نویسد: کتاب مذکور به درخواست مستوفى الممالک در سه هزار بیت نگاشته شده است60.
18 . شرح توحید مفضل (بطریق مفصل)
شرحى است بر حدیث مفصلى در توحید و اثبات صفات الهى و عجائب مخلوقات که حضرت صادق(ع) بر مفضل انشاء کرده است. بنا بر تصریح کجورى در آغاز خصائص فاطمیه, این کتاب به گونه اى تفصیلى نگاشته شده و حاوى سى مجلس است با عناوین (یا مفضل), و در بیست هزار بیت61.
19 . الشمائل العلویة والخصائل المرتضویة
کتابى است فارسى در فضائل و اوصاف و کمالات حضرت امام عصر مهدى منتظر ـ عجل اللّه فرجه الشریف ـ و مشتمل بر اشعارى در اوصاف حضرت از رأس تا قدم, که قبل از جنة النعیم تألیف شده و واعظ تهرانى بدان اشاره مى کند. این کتاب در هشت هزار بیت مى باشد62.
20 . عریضة التوسل وذریعة الترسّل
رساله اى است به فارسى ومختصر در آداب توسل به حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف و روش عریضه نگارى خدمت حضرتش63.
21 . المنتخب فى شرح دعاء الرجب
این کتاب که در پنج هزار بیت است شرحى است بر دعاى رجب (اللهم إنى أسألک بمعانى جمیع ما یدعوک به…) که عده اى از فضلاء نیز آن را استنساخ نموده اند64.
22 . المنظومة السامیة فى الحجة الحسامیة
رساله اى است مختصر ومنظوم داراى هزار و پانصد بیت در احکام حج, که کجورى آنرا در راه سفر به مکه معظمه سروده است65.
23 . منیر القلب و مبیر الکرب
منظومه اى است داراى دو هزار بیت در معناى وسواس و شناخت و درمان آن و دعاهاى مربوط بدان66.
24 . نوروزیه
رساله اى است در هشت هزار بیت به زبان فارسى درباره عید نوروز, و در آن به ردّ میر مخدوم صاحب (نواقص الروافض) که در آن عید غدیر و نوروز را انکار کرده بود پرداخته است67.
25 . نهج الحجج فى مناسک الحج68
در مناسک و آداب حج بگونه اى مفصل در چهل هزار بیت, مشتمل بر دو مجلد:
1 . آداب خروج براى حج تا ورود به مکه.
2 . مناسک و احکام و اسرار اعمال حج و تعداد منازل خاکى و آبى مدینه و بیت المقدس در فلسطین و فواصل آنها69.
26 . هدایة المرتاب فى تحریف الکتاب لمن أخطأ أو أصاب
تألیف این کتاب بپایان نرسیده و حدود شش هزار بیت از آن آماده بوده است چنانچه در آغاز خصائص فاطمیه بدان تصریح کرده است70.
*
همچنین مرحوم کجورى مازندرانى, بنا داشته رجال و ثقات رى را تألیف کند که ظاهراً موفق بدین مهم نشده است. وى پس از بیان تعدادى از علما و بزرگان رى مى گوید:
و اگر خداوند داعى را توفیق دهد شاید بتواند احوال هر یک را فرداً فرداً در کتابى على حده جمع کند که رجال رى و ثقات از وى درست شناخته بشنوند و شناسایى این اشخاص باعث مزید معرفت و قوت ایمان ایرانیان سیّما سکنه طهران شود71.
خصوصیات جنة النعیم
(روح و ریحان)
(جنة النعیم) یا (روح و ریحان) فرهنگواره اى است شیعى در بیان تاریخ و اعتقادات شیعه و انساب آل ابى طالب ; زیرا جز آنکه نام کتاب گویاى آن است, مؤلف علاوه بر بیان احوال وتاریخ حضرت شاه عبدالعظیم حسنى(ع), در صدد بیان یک دوره معارف شیعى و شناساندن سادات عظیم الشأن است.
سیرى کوتاه در بیست و چهار روح وریحان کتاب که عناوین ابواب آن هستند وخاتمه آن, ونگاهى به فهرست جزئیات, نشانگر این موضوع است.
نام کتاب
واعظ تهرانى, مؤلف این اثر ارزشمند, از کتاب خویش در مواضع مختلف به نامهاى مختلف ـ ولى مشابه ـ یاد کرده, آنچه در بین همه این اسماء مشترک است (جنة النعیم) مى باشد که گاهى بطور مطلق بدان استناد کرده, ولى تتمه عنوان به گونه هاى مختلف یاد شده است. مثلاً در آغاز کتاب که فهرست کلیات آن را درج کرده مى گوید:
فهرست کلیات این کتاب که موسوم به (جنة النعیم) است.
ودر مقدمه نیز به همین گونه:
این کتاب باهر و سحاب ماطر, و فهرست بدیع و دفتر منیع, که به نام (جنّة النعیم) و در ستایش ابوالقاسم حضرت عبدالعظیم است…
ولى در پایان مقدمه عربى کتاب مى گوید:
سمیتها بجنة النعیم والعیش السلیم فى احوال مولانا عبدالعظیم.
در اواخر مقدمه فارسى آن مى گوید:
این کتاب را موسوم به جنة النعیم فى احوال عبدالعظیم(ع) والتکریم نمودم72.
عنوان کتاب نیز قبل از شروع آن, با خطى درشت چنین درج شده:
هذا کتاب جنة النعیم والعیش السلیم فى أحوال السید الکریم والمحدث العلیم عبدالعظیم بن عبداللّه الحسنى(ع) والتکریم.
*
در بعضى از منابع این کتاب به نام (روح وریحان) نامیده شده است. البته به مضمون آیه شریفه (فروح وریحان وجنة نعیم) مؤلف نظر بدان داشته وعناوین فصول کتاب را روح و ریحان قرار داده است.
در مقدمه فارسى همین کتاب مى گوید:
و به مضمون بلاغت مشحون (فرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ) آن را به عدد ساعات ایّام و لیالى به بیست و چهار روح و ریحان معطّر و مطیّب ساختم…
بنابراین (روح و ریحان) خالى از وجه نیست; ولى مؤلف, کتابش را بدین نام مسمّا ننموده است.
نکته دیگر آنکه ملا محمد اسماعیل فدائى کزازى اراکى درگذشته 1263 هجرى از علماى مهم عصر خویش, کتابى به عربى با عنوان (جنات النعیم فى احوال سیدنا الشریف عبدالعظیم) نگاشته است43. این کتاب در سال 1230 ه§ ق تألیف شده و شامل یک مقدمه و هشت فردوس و یک خاتمه مى باشد.
گر چه واعظ تهرانى در هیچ جاى کتابش از وى نامى نبرده, ولى با توجه به تقدم آن کتاب74 و موضوع و ابوابش, بعید نیست کجورى آن کتاب را دیده و از آن بهره برده باشد, وحتى نام کتاب را نیز با توجه بدان تألیف برگزیده باشد با تفاوتى در انتخاب عنوان, چون عنوان آن کتاب (فردوس) است و عناوین ابواب کتاب حاضر (روح و ریحان). مباحث فردوسها نیز با مباحث مؤلف نزدیک است75.
از طرفى دیگر ممکن است کجورى کتاب فوق را ندیده باشد به دو وجه:
الف . وى از ذکر مصادرى که از آنها نقل مى کند ابایى ندارد و عادتش بر ذکر مأخذ است نه کتمان آن.
ب . بنا به نقلى, در جنات النعیم فدائى شصت روایت از حضرت عبدالعظیم در فردوس هشتم وارد است و حال آنکه در جنة النعیم کجورى 57 روایت نقل شده, یعنى کمتر از آنچه در کتاب سابق ذکر شده, و اگر این کتاب نزد وى بود اقلاً همان تعداد را نقل مى نمود خصوصاً اینکه کجورى, قبل از نقل روایات, در پى تألیف شیخ صدوق در این باره بوده و آنرا نیافته, لذا بناچار احادیث را از کتب اربعه و دیگر کتابهاى حدیثى جمع آورى نموده است. وى در آغاز روح و ریحان یازدهم مى گوید:
و هر قدر داعى ساعى شدم آن کتاب را ـ اخبار عبدالعظیم(ع) تألیف شیخ صدوق ـ تحصیل نمایم این سعادت را نیافتم, ناچار از کتب اربعه و چند کتاب دیگر این احادیث را جمع نمودم…
تا اینکه مى گوید:
واشهد اللّه وکفى بذلک شهیداً بقدر مقدور از جمع هر یک از این احادیث غفلت نورزدیدم.
سال تألیف
مؤلف در سال هاى 1295 ـ 1297 به تألیف کتاب مشغول بوده و چاپ آن تا سال 1298 به طول انجامیده است. معظم تألیف کتاب به اعتقاد نگارنده در سال 1296 بوده است76.
ناگفته نماند که مؤلف, هنگام چاپ کتاب نیز حواشى افزوده و بعضاً اصلاحاتى انجام داده است. بنابراین سال 1298 علاوه بر تکمیل چاپ, سال تتمیم تألیف کتاب نیز بوده است.
اهدا به ناصر الدین شاه قاجار و مدح وى
این کتاب به ناصر الدین شاه قاجار اهدا شده است. در مقدمه کتاب مى گوید:
پس [ اهل فضل ] از کمال کرم و علوّ همم و فرط فتوّت و وفور رأفتى که با داعى عاصى داشتند این وجیزه را نعمتى جلیل و موهبتى نبیل پنداشتند, و براى ایفاد واهداء مهر حضرت طلعت اقدس شهریارى آن را هدیه لایق و تحفه قابل گمان نمودند.
عناوین ابواب
اینک مرورى بر عناوین کتاب:
مقدمه اى به نام رضوان داراى سه عنوان:
تکثیر: در کثرت نسل سادات.
تفضیل: در فضائل سادات.
تخصیص: در خصائص سادات.
سپس عناوین اصلى کتاب که 24 روح و ریحان و یک خاتمه است:
اوّل: در عدد اولاد حضرت امام حسن مجتبى (ع) و در اینکه اعقاب و اولاد آن جناب منحصر به حسن مثنى و زید گردید.
دوم: در شرح احوال حسن مثنى.
سوّم: در شرح احوال زید و اولاد دیگر از ائمه هدى: که موسوم به زید بودند.
چهارم: در شرح احوال اجداد حضرت عبدالعظیم (ع) که منتهى به زید مى شوند.
پنجم: در شرح کنیه و لقب و اسم حضرت عبدالعظیم, و بیان (السّلامُ عَلَیَْک أیُّها المُحَدِّثُ العَلیم), و مراتب حدیث و معنى (حدیث) و (محدّث), و بیان (السّلامُ عَلَیْکَ أیُّها الشِّخْصُ الشَّریف), و بیان (السّلامُ عَلَیْکَ أیّها السیّدُ الکَریم).
ششم: در شرح برادران و فرزندان و عیال حضرت عبدالعظیم (ع).
هفتم: در درک خدمت آن جناب, ائمّه ثلاثه را یعنى حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسکرى:.
هشتم: در شرح حدیث ابا حماد رازى و امر کردن به اخذ دین از حضرت عبدالعظیم (ع).
نهم: در شرح کسانى که عرض دین خدمت ائمّه طاهرین: کرده اند, و عرض دین حضرت عبدالعظیم (ع) که تمام عقاید و اصول و فروع و مطالب حقّه در ضمن این شرح مسطور و مذکور است.
دهم: در شرح مهاجرت حضرت عبدالعظیم (ع) به طرف رى و ایّام توقف آن جناب و وضع عبادتش.
یازدهم: در ترجمه چهل حدیث که از آن جناب مروى است و به فارسى ترجمه شده است, و بیان حدیث (مَنْ حَفِظَ أرْبَعینَ حَدیثاً…).
دوازدهم: در شرح کیفیت شهادت و وفات آن بزرگوار و مدفن شریف و بناء رى و مدح عجم.
سیزدهم: در شرح معنى زیارت و اخبارى که در ثواب زیارت آن بزرگوار مروى است.
چهاردهم: در آداب زیارت زائر و خدّام مقابر و کردارى که از ایشان شایسته است, و بناهاى حسنه اى که مقتضى است در جوار این مزار کثیر الانوار باشد از مدرسه و غیر آن.
پانزدهم: در معنى (تولیت) و آداب زیارت کردن متولى این آستان و ثمراتى که در این اوقات کالشمس فى رابعة النّهار هویدا و آشکار است.
شانزدهم: در شرح بناء قبّه حضرت عبدالعظیم (ع) در زمان مجد الملک رادستانى و تذهیب آن در این دولت جاویدْ مدّت, و بناء تذهیب قباب ائمّه طاهرین: و بناهاى جدیده دیگر در آن روضه مبارکه.
هفدهم: در شرح اقوال نحاریر و فحول قدماء از علماء در مدح و توثیق حضرت عبدالعظیم (ع).
هیجدهم: در شرح احوال حمزات و امامزاده حمزه موسوى و نسب سلاطین صفویّه, و نسب مرحوم حاجى سیّد محمّد باقر رشتى.
نوزدهم: در شرح احوال امامزاده طاهر حسینى.
بیستم: در شرح احوال امامزاده عبداللّه ابیض.
بیست و یکم: در شرح احوال قاضى صابر وَنَکى, و امامزاده اى که در فرحزاد مدفون است.
بیست و دوّم: در شرح عموم امامزادگان که وارد رى شده اند.
بیست و سوّم: در شرح علماء رازیّین از زمان ائمّه دین تا علماء این زمان که در طهران متولّد شدند و وفات یافتند.
بیست و چهارم: در منامات و رؤیاى حسنه و کراماتى که از این روضه معظمه ظاهر گردید به امر اللّه.
خاتمه: در قصاید و اشعارى که از فضلاء و ادباء عصر در مدح حضرت عبدالعظیم (ع) و تاریخ و جامعیّت این کتاب گفته شد با دو قصیده فارسیّه و قصیده عربیّه که داعى عرض کرده است.
تتبع مؤلف وجامعیت کتاب
مؤلف قبل از شروع در دیباچه کتاب مى گوید:
در تمام شب خود را با کتب انساب واحادیث مأنوس نمودم ودر تمام روز به کسب احکام مسائل حلال وحرام مشغول شدم تا این نامه نامى وصحیفه گرامى مملو از اخبار ومحشو از اسرار گردید.
سپس به نقل از اهل فضل و ادب در جامعیت کتاب ضرب المثل مشهور عربى را مى آورد که: (کلّ الصید فى جوف الفرا).
همچنین در مقدمه کتاب مى گوید:
اگر چه این بنده شرمنده را قصور باع و قلّت تتبّع و اطّلاع و تشتّت بال و تزلزل احوال و ارتعاش جناح و ارتعاد جنان مانع و شاغل بود, لیکن میامن قدسى مواطن و انفاس مقدّسه نفوس زکیّه ابناء مکرّمین و احفاد مطهّرین حضرت صدّیقه طاهره سیّده نساء عالمین ـ علیها وعلى اولادها آلاف من التحیّات والتّسلیمات ـ مدد فرمود, بعد از تحقّق و تعمّق در کتب معتبره علماء متبحّرین و محدّثین معتمدین اخبار و احادیث صحیحة الاسناد در این چند ورق مجموع و مضبوط گردید و کتابى مدوّن شد. پس بر اهل فضل و حدیث و ازکیاء معاصرین از آنچه تفصیل و تدوین نموده بودم عرضه داشتم, و از عثرات و هفوات آن وقایه خواستم, و تهذیب و تذهیب مساوى و معایب آن را مستدعى شدم, با آنکه اتفاق آراء محال است در این مورد و محل, ایشان را مشفق و متّفق یافتم.
واعظ تهرانى هنگامى که حدیثى از (فلاح السائل) سید ابن طاوس مى نگارد مى گوید:
چون در کتب معاصرین این حدیث شریف کم ذکر شده است و معانى دقیقه ملیحه دارد77…
این عبارت نشانگر مراجعه مؤلف به کتب مختلف, حتى کتابهاى علماى هم عصر او مى باشد.
در توسّل به چهارده معصوم(ع) حرزى از میرداماد نقل کرده و مى گوید:
یکى از سعادات دعاگو آن است این حرز را به خط مرحوم سید مؤید محقق میرداماد طیّب اللّه تربته در ورقه اى یافتم78.
گه از گاه, تتبع مؤلف نتیجه اى براى وى نداشته, مثلاً براى پیدا کردن کتاب شیخ صدوق درباره حضرت عبدالعظیم(ع) که به (اخبار عبدالعظیم) موسوم بوده, سعى فراوان نموده و مى گوید:
و هر قدر داعى, ساعى شدم آن کتاب را تحصیل نمایم این سعادت را نیافتم, ناچار از کتب اربعه و چند کتاب دیگر این احادیث را جمع نمودم و براى تسهیل خوانندگان به فارسى ترجمه نمودم79.
در جایى دیگر مى گوید:
و هر قدر داعى سعى بلیغ نمودم در دواوین و کتب معروفه علماء رجال و انساب این روایت را به این بیان نیافت80.
تکیه مؤلف بر علم انساب
مؤلف در تذییلى که بر مقدمه کتاب نگاشته مى گوید:
و همانا ثمره این کتاب, آگاهى به انساب و احساب شریف ابناء و احفاد ائمّه اطهار و اطیاب است, و ثمره آن ظهور آداب مرضیّه است زمان تشرّف به مزار شریف ایشان, و ثمره تأدّب به آداب مرضیّه, اجابت دعوات و قضاء حاجات و توجّه مزور است به زائرین, و ثمره توجّهات این بزرگواران استخلاص از عقوبات و درکات و اهوال و افزاع قیامت است.
در پایان روح و ریحان ششم نیز مى گوید:
على ایّ حال, داعى از وقتى که در مقام تحصیل علم به انساب ابناء ائمه طاهرین و اولاد مکرمین ایشان برآمدم و تصحیح حالاتشان را از مَهَره این فن استدعا کردم براى ازدیاد معرفت خود و تعریف خوانندگان و شنوندگان بوده است, و مى دانم این گونه امور به استحسانات و قیاسات و قاعده ظاهره تمام نمى شود, باید از کتاب صحیحى دلیل قاطعى آورد و الاّ سکوت اولى است81.
روح وریحان بیست و دوم نیز تماماً در علم نسب, و مربوط به امامزادگانى است که به رى آمده اند. مؤلف در حین تحریر کتاب به واسطه نداشتن کتابهاى مورد نیاز در علم نسب ملول بوده, تا به مدد توسل به حضرت عبدالعظیم(ع) کتاب (منتقلة الطالبیة) وکتابى دیگر در علم نسب به دست وى رسیده است. کتاب نخستین را پس از مراجعه و مطالعه, جزء جزء, مطابق واقع یافته و مطالب فراوانى از آن نقل کرده است82.
تجلیل دیگران از کتاب جنة النعیم و اعتماد بر آن
مؤلف چنانکه در مقدمه کتاب تصریح مى کند, قبل از طبع کتاب آن را بر اهل فضل و کمال عرضه داشته و آنها تجلیل فراوان از این کتاب نموده اند. برخى از بزرگان و شعرا, اشعارى نیز در تأیید آن یا ماده تاریخش فرستاده اند.
در مقدمه کتاب مى گوید:
با آنکه اتفاق آراء محال است در این مورد و محل, ایشان ـ یعنى اهل فضل ـ را مشفق و متّفق یافتم…. این وجیزه را نعمتى جلیل وموهبتى نبیل پنداشتند.
بعضى از این اشعار را مؤلف در پایان کتابش درج نموده و از بیان پاره اى دیگر خوددارى کرده است. مثلاً آقا میر سید محمد شمس الادباء در ضمن قصیده اى مفصل مى گوید:
قد صنّف العلم المکرم فى الورى
مجموعة یروى القلوب غمامها
اوراقها تحوى سؤول صفاته
کعقود درّ منضد ارقامها
الباقر العلاّ م والمرجوّ فى
دار الخلافة واستمرٍ دوامها
والالمعى اللوذعى اخو النهى
عند الافاضة مفصحا علامها
فى صدره کنز المناقب مضمر
متجانسان و مظهر ادغامها
والمصقع المنطیق عند صعوده
اعواد فضل مستهام هامها
هذا الکتاب لعمر نفسى جنة
ونعیم علم دائم انعامها
شمس الصّحائف یستضىء بوجهه
صحف المناقب واستنار تمامها
هو جنة ترجى و دام نعیمها
قد ارّخت (سنة بدا اتمامها)83
همو در قصیده فارسى مى گوید:
فراهم کرد در انساب این شهزاده و وصفش
کتاب جنت آئینش که قلب اوست رضوانش
سزد گر خوانمش اکنون خضر کش زنده مى سازد
دل پژمرده را زین چشمه چون آب حیوانش
اشاراتش زبس رنگین عباراتش زبس شیرین
نگارستان چین آورده اند زشکّرستانش
به این جنّت نعیم دین شود پاینده انعامش
چو این مجموعه را آمد زوى اغاز و پایانش
سزد هر ذرّه را در مدحت وى جلوه شمسش
که روح القدس استاد است و وى طفل دبستانش
شیخ آقا بزرگ تهرانى نیز هنگام معرفى جنة النعیم مى نویسد:
مستطرداً فیه فوائد لا تحصى, منها بعض تواریخ طهران وأحوال بعض علمائها, وهو فارسى کبیر84.
یظهر منه تبحّره فى الاحادیث والتواریخ والسیر والانساب85.
وفیه تراجم کثیر من العلماء القدماء والمتأخرین والرواة من أصحاب الأئمة (ع)86.87
در حسن اسلوب جنة النعیم نیز, یکى از دوستان صمیمى واعظ تهرانى این ابیات را برایش هدیه فرستاده است:
نَظَرْتُ إلى ذاکَ الکِتاب بِنَظرَةٍ
بِعَیْنٍ مِنَ الانصاف حینَ کِتابَتى
رَأیتُ کَجَنّاتِ النَّعیمِِ حَدیقَةً
مِنَ الوَرْدِ فیها مااقْتَضَتْهُ إرادَتى
شَمَمْتُ نَسیمَ الفَیْضِ من صَفَحاتِها
ورَوْحاً ورَیْحاناً على قَدْرِ حاجَتى
وَجَدْتُ على اغْصانِ الحُرُوفِ نُقاطَها
حَماماتِ تَوْفیقٍ بِسَجْعِ الهِدایةِ
کأنَّ عَلى مَجرَى السُّطورِ مِدادُها
رَواشِحُ فیضٍ مِنْ سَحابِ العِنایَةِ
لَعَمْرُکَ انّى قَدْ قَرأتُ کِتابَکُم
سِوى ذِکْرِکُمْ بِالخَیْرِ لَیْسَ حِکایَتى88
به هر حال, شکى نیست تمامى کسانى که پس از واعظ تهرانى درباره حضرت عبدالعظیم قلم زده اند از سفره گسترده روح و ریحان, بدون واسطه یا با واسطه بهره برده اند. علاوه بر اینکه مطالب دست اول وى در مورد بعضى از علماى هم عصر خویش و تحقیقات او درباره امامزادگان در خور تقدیر است.
شیخ آقا بزرگ تهرانى89 بر نقل کجورى اعتماد کرده, نام مؤلف منتقلة الطالبیین را به نقل از وى آورده و مى گوید:
ذکر فى (جنة النعیم فى احوال عبدالعظیم) ص 484 أن مؤلفه السید أبو اسماعیل ابراهیم بن عبداللّه بن حسن بن على الشاعر.
علاوه بر اینکه مقالات و کتب تاریخى و جغرافیایى زیادى که درباره رى و حومه آن یا خصوص حضرت عبدالعظیم(ع) تألیف و تدوین گشته گویاى این مطلب است, وذکر همه آنها در این مقال نمى گنجد.
اشکال بر کجورى در خصوص طولانى بودن مباحث کتاب
عمده نظرى که بر این تألیف گرانسنگ متوجه است دور شدن مؤلف از موضوع اصلى مورد بحث و توجه وى به دیگر نکات است. از این رو بعضى کتاب را در غیر احوال حضرت عبدالعظیم شایسته تر مى دانند تا در احوال آن حضرت.
ولى توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است:
اولاً: بناى مؤلف ایجاد چارچوبى در بیان حالات ائمه گرامى(ع) وامامزادگان وتواریخ وانساب واحادیث شریفه آنها بوده یا به تعبیرى جامعتر (فرهنگواره اى شیعى), و این چارچوب را به نحوى شایسته وزیبا درباره حضرت عبدالعظیم(ع) منعقد نموده وسپس در بناى ساختار آن از مطالب گوناگون بهره برده است.
ثانیاً: موضوع کتاب, رجال یا شرح حال صرف نیست چنانچه ممکن است در نگاه اول به ذهن برسد و بسیارى از مطالب عنوان شده را تحت الشعاع قرار دهد, بلکه ساختار اصلى کتاب علاوه بر شرح حال وتاریخ حضرت عبدالعظیم, شرح حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم و احادیث مرویّه از آن بزرگوار است (مسند حضرت عبدالعظیم (ع)) که خود نزدیک به نیمى از کتاب را دربردارد. لذا مؤلف از زوایاى مختلف به شرح احوال این امامزاده جلیل القدر پرداخته است.
علاوه بر اینکه بررسى تاریخى امامزادگان رى نیز مدّ نظر مؤلف بوده, و در این باره نیز سخن ها گفته است, والبته پرواضح است که این گونه ابحاث بدون ارتباط با حضرتش نیست.
ثالثاً: مؤلف در مواردى متعدد اشاره کرده که بناى اختصار داشته ودر صدد توضیح بیش از حد نیست, والاّ کتاب کنونى از حدّ فعلى بسى فراتر مى رفت, مثلاً مؤلف در تذییلى که بر مقدمه کتاب نگاشته مى گوید:
خلاصه براى رفع اشتباه و اطّلاع به انساب امامزادگان این حدود و ازدیاد بصیرت و معرفت به حالت هر یک از این زمره زکیّه, این اوراق که مجموعه خالى از اطناب و اغلاق است, و تحریراتش خلاصه و صفوه اى از تقریرات منبریّه داعى است هرگاه ساکنین بلده ناصره بعد از اداء فریضه و تعقیبات مرویّه نظرى فرمایند شاید بهره و ثمرى یابند.
در شرح حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم(ع) مى گوید:
بحمد اللّه تعالى از احوال ائمه اثنا عشر به قدر مقدور با ملاحظه اقتصار و اختصار در شرح عرض دین حضرت عبدالعظیم (ع) بیاناتى مفیده نگاشتم90.
در موارى نیز مؤلف عنان قلم را فشرده و آن را نگاه داشته تا زیاده سخن نراند. مثلاً در آخر روح و ریحان بیست و چهارم, دو کرامت از کرامات حضرت عبدالعظیم(ع) نقل کرده سپس مى گوید:
و این معصیت کار بسیار از کرامات آن بزرگوار شنیده ام چه از مجاورین و خدّام و چه از زائرین, اگر در مقام شرح آنها برمى آمدم خود کتابى مى شد91.
و یا در جایى دیگر مى گوید:
بدان که این ابیات فصیحه در این مورد براى هوشمندان به جهت اجمالى که در تحریر مراتب توحید متصدیّ گردیدم نگاشتم والاّ دامان این عنوان از این بیانات موجزه بلندتر بوده است و زبان داعى هم درازتر92.
ویا در عبارتى دیگر تصریح مى کند:
چون وضع این کتاب بر اطناب نیست و الاّ احتجاجات صدوق(ره) را در محضر رکن الدّوله دیلمى با اعیان علماء شرح مى دادم, اما خوفاً للاطناب والاطاله زحمت نمى دهم93.
معاصران
بزرگان عهد ناصرى معاصر کجورى:
واعظ تهرانى ـ علاوه بر ذکر بسیارى از علماى سلف و بیان احوال اصحاب ائمه(ع) ـ در اواخر کتاب جنة النعیم (روح و ریحان بیست و سوم) شرح حال تعدادى از علماى رازى ویا تهرانى را که هم عصر وى بوده اند بیان کرده و اطلاعات مناسبى درباره آنها نگاشته است, بدین عناوین:
1 . شیخ محمود حمصى رازى
2 . سید مرتضى رازى
3 . شیخ محمد تقى رازى
4 . شیخ محمد حسین صاحب کتاب فصول الاصول
5 . حاجى میرزا مسیح طهرانى
6 . حاج ملاّ میرزا محمّد اندرمانى طهرانى
7 . شیخ عبدالحسین طهرانى
8 . حاجى ملاّ هادى طهرانى
9 . حاجى میرزا ابو القاسم طهرانى
10 . حاجى شیخ محمد طهرانى
11 . حاجى ملاّ جعفر طهرانى
علاوه بر اینها در لابلاى کتاب بطور پراکنده از علما, شعرا و اشخاص مختلفى تجلیل کرده است که در این مقام بدانها اشاره نموده و عباراتى که واعظ تهرانى در حقّ آنها بکار برده نقل مى کنیم:
12 . میرزا محمد حسن آشتیانى, بدین عبارت:
مسجد و مدرسه تازه به قدر استعداد محلّ بنیان شده است که در خور آن فضا جماعتى اوفى دارد, و به تدریس و امامت جماعت جناب فحل المجتهدین و مقرر مسائل الرّسائل لطلاب علوم الدین شمس الفقهاء وبدر المحققین الذى لیس له ثانى آقا میرزا محمد حسن آشتیانى ـ مَتّعَ اللّهُ المسلمینَ بطولِ بقائه ـ مزیّن است. الحقّ انجمنى که از اهل علم در این زمان خدمت ایشان مى شود در بلدان اسلامیان ندیده ام94.
13 . آقا جمال بن ملا اسد اللّه بروجردى, کرامتى درباره حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) از وى نقل کرده به سال 1297 و مى گوید:
جناب فاضل امجد و استاد ممجّد آقا جمال الدین خلف مرحوم حجة الاسلام حاجى ملاّ اسداللّه بروجردى طاب ثراه95.
14 . ملا محمد مهدى عبدرب آبادى, که کرامتى را به عبارت فصیح عربى از آقا جمال بروجردى نقل کرده, ومؤلف عین آن را به عربى آورده و مى گوید:
چون جناب مستطاب مدقق محدق خاتِم الاکملة وخاتَم الاَنملة, مغنى اللبیب, الکامل الاریب, تبصرة العوالم و تذکرة المعالم, ملاّ محمّد مهدى عبدرب ابادى دام فضله ان کرامت را به عباراتى نغز و بیاناتى ظریف موشّح فرمود و عقائل کلمات نفیسه را در آن تشکیل کرده زینت داد و به جهت داعى عاصى فرستاد ; از آنکه داعى جناب مشار الیه را حاوى فنون ادب و جامع طرائف عرب مى داند بعباراتها آن را مى نگارند96.
15 . میر سید محمد شمس الادباء, واعظ تهرانى دو قصیده عربى وفارسى از وى در مدح حضرت عبدالعظیم(ع) و تعریف از کتاب جنة النعیم نقل کرده و مى گوید:
جناب مستطاب شمس فلک الفصاحة وبدر سماء البلاغة, سیّد الادباء و طراز الأولیاء, نور الفؤاد و قدوة السّاداة الامجاد, المولى الاوحد الامجد, آقا میر سیّد محمّد مشهور به شمس الادباء ـ ادام اللّه افضاله و ابقاه ـ, الحق لسان این عبد ذلیل از ثناء و مدح این سیّد جلیل کلیل است و مقالات نظمیّه ایشان از عربى و فارسى اقوى دلیل97.
16 . حاج میر سید على اخوى, قطعه اى از اشعار فارسى وى را مؤلف در خاتمه جنة النعیم آورده و او را چنین توصیف مى کند:
جناب سیّد جیّد قدوه اهل الفضل والاخلاص و انسان الخاص, مولى الابرار و وعاء الاسرار, السّالک فى مسالک الصّدق والصّفاء, والناهج فى مناهج الودّ والوفاء, المجاهد الوفى, والمؤیّد الصفى, صفوة السّادات المشهور بالاخوى الحاج میر سیّد على ـ زاده اللّه شوقاً وقاده عشقاً ـ… الحق شایسته است بر این ذهن نقّاد و طبع وقّاد رشک بردن و وجود شریفش را غنیمت شمردن98.
17 . آقا میرزا ابوالفضل, اشعارى عربى از وى در خاتمه جنة النعیم نقل شده, و مؤلف از وى با تجلیل فراوان یاد مى کند:
جناب شریعت مآب زبدة الفضلاء و قدوة الازکیاء, عین الفضل و بحر الادب وکشاف المعضلات من لغات العجم والعرب, علم اصحاب الهدایة, ورجاء ارباب الدرّایة, مولانا النبیل الجلیل آقا میرزا ابوالفضل ـ ایّده اللّه تعالى من حوله وامدّ عمره من فضله… والحق أن لسان کُلّ لَسِنٍ کَل فى مدحه و مدیحته, ومن سرعة انتقاله وتبحّره وافادته99.
18 . آقا محمدرضا نجفى, قصیده مفصلى که به زبان عربى سروده, زینت بخش جنة النعیم کجورى شده, و مى گوید:
این قصیده از جناب شیخ الشیوخ, فحل الفحول, مدار الشرع ومنطقة الشعر خاتم الفضلاء وعمدة العلماء, آقا محمد رضا نجفى رزقه اللّه مجاورة مشهد الغروى العلّى مى باشد, و الحق این قصیده احسن قصاید است:
هى المعاهد قف فى ربعها الخضل
واستمطر الدمع فیها من سما المقلِ…
19 . یکى از علما و مشایخ نجف که مؤلف نامى از وى نبرده و اشعارى عربى از وى انتخاب, و در خاتمه کتاب درج کرده است. دو بیت آغازین قصیده چنین است:
ما بال دهر اذاب القلب بالمحن
واحرق العظم للاحزان فى البدن
انّى لیحزننى ان اذکر الطّللا
من رسم دار عفى من شدّة الفتن100
20 . میرزا حیدر على متخلص به ثریا, سه بیتى فارسى از این شاعر مشتمل بر ماده تاریخ, در خاتمه جنة النعیم درج گردیده, کجورى مى گوید:
این سه بیت از عالى جناب وحید الشعراء وفرید الظرفاء حسّان الشعر آقا میرزا حیدر على ـ محرّر شرعیّات ـ المتخلّص بثریّا در مدح این بزرگوار و تاریخ کتاب بداهةً شنیده شده101.
21 . حاج میرزا محمد حسن شیرازى, واعظ تهرانى مسائلى فقهى از وى پرسیده و چنین مى نگارد:
این اوقات از سرکار حجة الاسلام شمس فلک سیادت و الفقاهه آقاى حاجى میرزا محمّد حسن شیرازى ـ متّع اللّه المسلمین بوجوده و لقائه وبقائه ـ داعى مسائلى سؤال نموده از آن جمله: آیا جایز است با نماز قضاء که بر ذمه مکلّف است نماز زیارت و مستحبّى بخواند ؟ جواب مرقوم فرمودند به خطّ شریف خودشان که موجود نزد داعى است102…
22 . سید محمدباقر خوانسارى صاحب روضات الجنات, مؤلف از وى و کتابش (روضات الجنات) به بزرگیِ فراوان یاد کرده چنین مى گوید:
در این اوقات که داعى مشغول بودم, کتاب (روضات الجنّات) که از مؤلّفات عالم متبحر معاصر, آقامیرزا محمّد باقر, خلف رشید سدید مرحوم مبرور میرزا زین العابدین خوانسارى است که از دار السّلطنه اصفهان به طهران آوردند الحقّ در این زمان این کتاب را نعمتى عظیم یافتم103…
23 . آقا میرزا ابوالقاسم امام جمعه, که در زمان حیات مؤلف, دار فانى را وداع گفته است.
کجورى در ایام جوانى از او بهره برده و چنین مى نویسد:
آنچه داعى در ایام صبا و شباب خاطر دارد در مسجد شاه طهران مدرسى اجمع و محفلى انفع از محضر مرحوم آقا براى اهل علم و فضل بهتر نبود, و آن عرش عالى بر کرسى رفیع شرع انور هر روز قرار گرفته به جهت ازدحام و اجتماع طلاب و فضلاء تقریرات فقهیه مى فرمود… پس از انقضاء مباحثه علمیه و افاضات علوم شرعیه آنگاه مرافعات و محاکمات کلیه که راجع به حضرت ایشان مى شد رسیدگى مى نمود, و به قدر امکان در مقام اصلاح حال اهل دعاوى برمى آمدند…. و حالت رقت و بکاء ایشان را بیانى دیگر مى خواهد. و هر قدر در این اوراق از بشاشت وجه و طلاقت لسان و نیکى منظر و کمال حلم و وفور علم و عفو و اغماض از مسلمین و جزالت و نبالت آن سید والا مقام بخواهم بنویسم همانا تحصیل حاصل و تطویل بلا طائل است…. آنچه در نظر دارم زمانى که مشغول تحصیل در کربلاى معلى بودم منادى بر مناره عالیه حسینیه ندا کرد: لقد مات امام الجمعة والجماعة فى طهران104…
24 . آقا میرزا مرتضى مشهور به صدر العلماء, برادر میرزا ابوالقاسم امام جمعه, که پس از وى, امامت مسجد اعظم تهران (مسجد شاه) به وى رسید. او با پدر کجورى سوابقى داشته و مؤلف ما را بسیار مورد لطف خود قرار داده است. کجورى درباره وى چنین مى گوید:
بعد از آن مرحوم ـ یعنى میرزا ابوالقاسم ـ جناب سید جلیل نبیل جمیل, منبع الفضل والکمال, و مجمع السعادة و الاقبال, الحاوى لأصناف التحقیقات والافادات, وصاحب مکارم الاخلاق و محاسن العادات, ناهج المناهج السویة, بالغ المقاصد العلیة, مهذب المعالم الدینیة, ملاذ الانام, مرجع الفضلاء الاعلام, آقاى حقیقى, آقا میرزا مرتضى مشهور به صدر العلماء مقتداى امامت مسجد شاه گردیدند و منصب امام جمعه به خواهش دولت واگذار به ایشان گردید. پس این بزرگوار بعد از رحلت مرحوم آقا به وضع خوشى سلوک فرمودند و در این طریقه و وتیره مشى نمودند. رؤساء دولت و رؤوس ملت از حسن طریقه ایشان حیران ماندند و باعث خلوص ارادتشان گردید, حتّى در دول و امم خارجه حسن سیاسات حضرت ایشان را که راجع به دین و دنیا بود سفراء و وکلاء, اعلام و اخبار مى دادند به نحوى که ریاست کلیه و مرجعیت تامه و رسیدگى به امور خاصه و عامه منحصر به وجود شریف ایشان گردید. الحق کما کان فعلاً و قولاً, علماً و عملاً, حلماً وخلقاً, اقتدأً واقتفأً به اجداد طاهرین و آبأ مطهرین خود نمود که مردم این بلد را شیفته و فریفته کرد,و یوماً فیوماً روح پرفتوح آن مرحوم مصطفوى نسبت را, این سید مرتضوى حسب, حیات دائمه جدیده مى داد. گویا روز این دو بزرگوار مانند وجود لطیفشان اتحاد و معیت داشته. و داعى از مراحم بى پایان آن سید ذوالشأن کمال تشکر و تذکر دارم ; از آنکه در تشویق و ترویج دعاگوى در اوایل حال که نهایت تشتّت و اختلال داشت به اعلى درجه بزرگوارى همت گماشت, و سابقه محبت با مرحوم مغفور والد ماجد ـ أعلى اللّه مقامه ـ را به طریق استصحاب جارى فرمود. خدایش عمر فراوان و جزاى بى پایان دهد105!
25 . میرزا زین العابدین ظهیر الاسلام امام جمعه106, واعظ تهرانى از وى چنین یاد کرده است:
حضرة السلطان امام الجمعة والجماعة فى بلدة الناصریة المدعوّ بطهران, صاحب المفاخر والمکارم, المیرزین العابدین107.
نسب نامه وى را کجورى چنین ثبت نموده است:
میر زین العابدین بن میر ابوالقاسم بن میر محمّد حسین بن میر محمّد محسن بن میر مرتضى بن میر مهدى بن میر محمّد حسین بن میر محمّد صالح بن میر عبدالواسع بن محمّد صالح بن اسماعیل بن عماد الدین بن حسن بن سید جلال الدین بن سید مرتضى بن سید امیر محمّد حسین بن سید شرف الدین على بن سید حسن بن سید شرف الدین على بن مجد الدین بن محمّد بن فتاح الدین بن محمّد حسن بن شرف الدین بن محمّد حسین بن عماد الشرف بن عباد بن محمّد بن حسن بن محمّد بن حسین على بن 108 أفطس الحسن بن الحسن بن على بن أبى طالب علیه وعلى ولده الصلاة والسلام109.
26 . آقا سید محمد صادق طباطبائى, وى کتابى در شرح حال و صحّت نسب نامه امامزاده صابر وَنَکى نگاشته است. واعظ تهرانى درباره وى مى نویسد:
حال از حسن کفایت و خلوص نیت حسنه جناب معظم خانقاه اهل صفا و مطاف جماعتى از علماء و اهالى این ولا گردیده, و جناب مستطاب علاّ م فهام قدوة الفقهاء العظام سید المجتهدین آقا سید محمد صادق طباطبائى ـ متّع اللّه الأنام بلقائه وبقائه ـ شرحى از صحّت نسب آن بزرگوار نوشته اند110.
27 . سید محمد باقر شفتى رشتى, که از نسل امامزاده حمزه است. کجورى شرح حال مفصلى از وى بیان داشته و در ابتداى آن مى گوید:
مرحوم سید ایّد خاتم الفقهاء والمجتهدین و وارث علوم اجداده الطاهرین, تاج العلماء الاعلام و مروّج الاحکام من مسائل الحلال والحرام, حجة الاسلام, اصل الاصول و فحل الفحول, زین الاوایل والاواخر, الحاج سید محمد باقر الرشتى الشفتى مولداً والاصفهانى موطناً و مدفناً قدّس اللّه روحه و جسده. این سید سند ربانى که در زمان خود بى مثل و ثانى بود111…
28 . سید اسداللّه بن سید محمد باقر شفتى اصفهانى, فرزند سید شفتى یاد شده. کجورى پس از بیان شرح حال پدرش, به ذکر ریاست کلیه سید اسداللّه پرداخته, مى گوید:
و بحمد اللّه تعالى مفتى فتاوى و مقیم مقام اعلى درجه محراب و منبر و مدرس, و ریاست کلیه بعد از آن مرحوم جناب الامام المعظم والمولى المکرم, المجتهد البصیر, والامام الخبیر, الورع التقى الزکى, سید الاعلام, الذى عقمت عن انتاج شکله الاعوام, العالم الذى تفضله الایام, علامة زمانه وفهام اوانه, الحاج سید اسداللّه112…
مشخصات چاپ سنگى و چاپ کنونى
1 .چاپ سنگى
غیر از نسخه چاپ سنگى که تحت نظارت مؤلف چاپ شده, دیگر نسخه اى از کتاب جنة النعیم در دست نیست. نسخه با خط نسخ زیبا نگاشته شده و مؤلف, قبل از ورود کتاب به مطبعه (چاپخانه) حواشى بر آن افزوده است.
شروع تاریخ چاپ این نسخه بنا بر تصریح مؤلف قبل از دیباچه کتاب سال 1296 بوده, وى مى گوید:
ویومَ طبعِه بحولِ اللّهِ وعَونِه فى أول الاُسبوع مِنَ العشرِ الثالثِ مِن شَهر ذیقعدة الحرام فى السادسِ مِنَ العشرِ العاشر من المائة الثالثة بعد الألفِ من الهِجرة النبویّة, عَلى هاجِرها ألفُ ألف صلاةٍ وَسلامٍ وتحیّةٍ فى سنة 1296.
اما چاپ آن تا سال 1298 بطول انجامیده است چنانچه در عبارات مربوط به (سال تألیف) کتاب بیان داشته ایم. بنابراین در عبارت علامه تهرانى113که شروع طبع آن را 1295 وخاتمه آن را 1298 دانسته تأمل است, ودقیقتر آن است که بگوییم: شروع تألیف آن سال 1295 بوده و شروع چاپ آن سال 1296.
*
مؤلف خود نسخه را مقابله کرده114 چنانچه مثلاً در حاشیه صفحه 156 سنگى شعرى نقل کرده وزیر آن نوشته است:
زمان مقابله این بیت در این هامش نوشته شد.
همچنین در صفحه 165:
زمان مقابله نوشته شد.
گفتنى است که مؤلف, هنگام چاپ کتاب, که در آن زمان به کندى و فُرم فُرم (صفحات چهار یا هشت یا شانزده تایى) صورت مى گرفته, حاشیه هاى زیادى بر کتاب افزوده, بیش تر این حواشى بر دو دسته اند:
دسته اول: اشعار, احادیث و کلمات حکیمانه که مؤلف به مناسبت, هنگام مقابله یا قرائت کتاب, افزوده است.
دسته دوم: حواشى لغوى, در توضیح لغات مشکل و مغلق که بیش تر آنها لغتهاى عربى بوده است. مستند وى در بیش تر این حاشیه ها کتاب مجمع البحرین طریحى بوده و از صحاح اللغة جوهرى وقاموس فیروزآبادى وصراح اللغة (ترجمه صحاح) نیز بهره برده است.
2 . چاپ کنونى
در چاپ کنونى, علاوه بر تفاوت ظاهرى و تصحیحات و تعلیقات فراوانى که ملاحظه مى شود, نکاتى مدّ نظر بوده که بطور فهرست وار بدانها اشاره مى شود:
* مهم ترین نکته اى که در چاپ جدید این کتاب مدّ نظر بوده, ارائه متنى مصحح بوده که هم مراجعه بدان آسان باشد, و هم مطالب ارائه شده توسط مؤلف را بنحوى نیکو جلوه دهد. از اینرو جلد پنجم آن به فهارس متنوع وقابل استفاده پژوهشگران اختصاص یافته است.
* با توجه به کثرت و اهمیت مطالب نقل شده در پانوشتها, تمامى آن مطالب در فهرست بردارى نیز لحاظ شده وبا علامتى مجزّا, جزء فهارس درج گردید تا کلیه مطالب کتاب قابل مراجعه و بهره ورى باشد.
* اشعار فارسى از عربى تفکیک گشته و مطالب فارسى نسبت به عربى در دو سیاق مجزّا واقع شده است.
* در تخریج مصادر ومنابع مورد استناد که شمار آن بسیار بوده است, با توجه به وقت محدود, اهتمام فراوان صورت پذیرفته است.
* با توجه به کثرت مطالب عربى, اشتباهات کتابتى فراوانى از ناحیه کاتب, در چاپ سنگى ـ حتى در نقل آیات ـ بچشم مى خورد. البته پاره اى از این اشتباهات مستند به خود مؤلف مى باشد, خصوصاً اینکه وى به جهت دارا بودن از قدرت حافظه قوى, تکیه بر حفظ خود مى کرده و آیات وپاره اى از روایات و اشعار را با ذهنیّت خویش نگاشته, و بعضاً سبب اشتباه یا خلط آیات یا روایات شده است. اضافه بر این, اعراب گذارى کلمات عربى نیز خالى از اغلاط نحوى و کتابتى نیست.
* علاوه بر تصحیح موارد مذکور, کلماتى که در آن چاپ ناخوانا بوده خصوصاً مطالبى که مرحوم واعظ تهرانى با خطّ خویش در حاشیه افزوده است, با مراجعه به منابع اصلى تصحیح گشته است.
* تمامى تصرفاتى که توسط نگارنده انجام پذیرفته بدانها تصریح شده, وچنانچه در متن تصحیحى از ناحیه ما صورت گرفته, عین کلمه غلط در پانوشت آورده شده با عنوان (در چاپ سنگی…) مگر اغلاط پیش پا افتاده که مشخصاً اغلاط نسخه اى و از کاتب نسخه بوده است.
* در سبک نگارش و املاى کلمات, سبک نوین را ترجیح داده ایم, علاوه بر اینکه سبک نگارش متن نیز یکنواخت نبوده و قابل استناد نیست.
* عنوان ها و رئوس مطالب که در حاشیه نسخه سنگى به خطى درشت کتابت شده بود, به مکان مناسب در متن منتقل گشت, و مواردى که عنوان یا کلمه اى لازم بنظر مى رسید ودر حاشیه کتاب نیامده بود بین دو قلاب [ ] افزوده شد. این علامت را در موارد دیگرى نیز که اضافه کردن کلمه اى لازم بود درج نمودیم.
*
در پایان, نگارنده از تمامى دانش دوستان تقاضامند است با خواندن کتاب (جنة النعیم) علاوه بر بهره ورى از مطالب مفیده آن, بر کمترین نیز در تذکّر اشتباهات و لغزش ها منّت گذارند.
وما توفیقُنا الا باللّه.
1. حبیب آبادى در مکارم الاثار 6/2207 مى گوید: روز وفات او یک شنبه سلخ ذى القعده منافات دارد با اینکه ما آنفاً نوشتیم: آدینه بیستم ماه رمضان بوده, چه رمضان و شوال هر دو را تمام یا ناقص و چه یکى را تمام و یکى را ناقص بگیریم, و غره ذى الحجه آن سال نیز جمعه بوده, و آن با بیستم ماه رمضان آدینه بودن منقول از تقویم آن سال است گرچه خود آنرا ندیده ایم, لکن درست مى شود که ماه رمضان و شوال تمام و ذى القعده غره اش پنج شنبه و ناقص و غره ذى الحجه جمعه باشد.
و سلخ ذى القعده یک شنبه بودن را خود در جنة النعیم چنانکه نوشتیم دیده ایم و فعلاً نیز حاضر و در نظر است, و بهر حال این تطبیق روز هفته و ماه اشتباه است.
2. جنة النعیم, ص 519 ـ 521.
3 .مکارم الاثار 6/2206 ـ 2207, نیز 5/1488 ـ 1489, ولى فرزندان ملا محمد اسماعیل را سه تن ذکر کرده و حال آنکه چهار نفر بوده اند.
4. جنة النعیم, ص 145.
5. بدین مطلب علامه تهرانى در ذریعه 7/174 ش 901 تصریح کرده, و به نقل از وى در مکارم الاثار 5/1489.
6. جنة النعیم, ص 520.
7. مهدى بامداد در شرح حال رجال ایران 1/55 مى گوید: میرزا ابوالقاسم امام جمعه پسر میرمحسن و برادرزاده و داماد میرمحمد مهدى امام جمعه و برادر میرزا مرتضى صدر العلماء و میرزا محمد باقر صدر العلماء در سال 1263 ه§ ق امام جمعه تهران شد و در سال 1270 ق در تهران درگذشت و در جنوب شهر تهران در مقبره مجللى که پسرش حاج سید زین العابدین امام جمعه ظهیر الاسلام براى او درست کرد و امروز معروف است به قبرستان (آقا) یا (سر قبر آقا) دفن گردید.
8. جنة النعیم, ص 505 ـ 506.
9. بنگرید به: جنة النعیم, ص 540.
10. همان, ص 432.
11. همان, ص 548
12. ذریعه 23/113.
13. جنة النعیم, ص 441.
14. همان, ص357 ـ 358.
15. زبدة المآثر (ص 472 از خصائص فاطمیه, چاپ سنگى).
16. مکارم الاثار 5/1488.
17. جنة النعیم, ص 341.
18. همان, ص 341.
19. بنگرید به: همان,ص 271 بدین مطلع:
فى الخلد جاریة بالغنج ماشطة
للزوج ساقیة فى وسط أشجار
20. همان, ص 317.
21. همان, ص 324 ـ 326.
22. همان, ص 322.
23. همان, ص 305 ـ 306.
24. همان, ص 281 ـ 282.
25. مثلاً در خاتمه کتاب جنة النعیم (ص 546) مى گوید: این بنده که جاهل در مراتب شعر و شاعرى است با زبان شکسته و خاطر افسرده, و تزلزل خیال و تشتّت بال, در مدح این امامزاده کریم لازم التعظیم چند بیتى عربى, و دو رباعى عربى و فارسى در تاریخ این کتاب عرض کرده است, و در ساقه جند مادحین این بزرگوار فریاد و نوائى برآورده است.
26. در چاپ سنگى: زادک.
27 .همان, ص 546 ـ 547.
28. همان, ص 547.
29. همان, ص 547.
30. اشعار چنین است (همان, ص 214):
قال لمّا حجَجتُ عایَنْتُ شَخصاً
شاحِبَ اللّونِ ناحِلَ الجِسمِ أسمَرْ
سائراً وَحدهُ ولیس معه زا
دٌ فما زلتُ دائماً أتَفَکَّرْ
وَتَوَهّمتُ انه یَسأل النا
سَ وَلَمْ أدرِ أنّه الحج الأکبرْ
ثُمَّ عاینتُه ونَحنُ نُزُولٌ
دون فیدٍ مِنَ الکثیبِ الاحمرْ
یَضَعُ الرَّملَ فى الاناءِ وَیَشربُهُ
فَنادَیتُهُ وَعَقلى مُحیَّرْ
اسقِنى شربةً فَناوَلَنى مِنهُ
فَعاینتهُ سَویقاً وَسُکَّرْ
فَسَألتُ الحَجیجَ مَن یَکُ هذا
قیلَ هذا الامام موسى بن جعفرْ
31. همان, ص 291.
32 .همان, ص 252 ـ 253.
33 . همان, ص 318.
34 . همان, ص 279.
35 . همان, ص 341.
36 . همان, ص 341.
37 .همان, ص 342.
38 .همان, ص 343.
39 . همان, ص 355.
40 . همان, ص 354.
41 . همان, ص 426.
42 . همان, ص 464.
43 . اینگونه به قلم برادر کجورى مسطور است, در مکارم الاثار 5/1489 چنین آمده: او در شب آدینه بیست و یکم ماه ربیع الاخر..
44 . مکارم الاثار 5/1489.
45 . زبدة المآثر, ص 471 ـ 472 (پایان خصائص فاطمیه).
46 . جنة النعیم, ص 302 ـ 303.
47 . ذریعه 1/406 ـ 407.
48 . همان 2/38 ش 147.
49 . جنة النعیم, ص 211.
50 . ذریعه 2/121 ش 485.
51 .در زبدة المآثر بجاى (فى) لفظ (من) آمده, ولى صحیح همان است که درج شد و علامه تهرانى نیز در ذریعه 2/504 همانگونه ثبت کرده است.
52 . ذریعه 3/94 ش 300.
53 . همان 3/98 ش 313.
54 . بنگرید به: جنة النعیم, ص 356 وپس از آن.
55 . براى توضیحات بیش تر بنگرید به: ذریعه 7/173 ـ 174 ش 901.
56 . ذریعه 7/207 ش 1016.
57 . ذریعه 9/122 ش 745, مکارم الاثار 5/1489.
58 . ذریعه 12/163 ش 1091.
59 .نام این کتاب در زبدة المآثر آمده و علامه تهرانى نیز در ذریعه 12/134 ـ 135 ش 913 توضیح بیش ترى درباره آن نداده است.
60 .ذریعه 13/31 ش 99.
61 . همان 13/154 ـ 155 ش 525.
62 . همان 14/219 ـ 220 ش 2275. در مصفى المقال, ستون 86 در اشتباهى چاپى نام کتاب (الشامل العلویة) ثبت شده است.
63 . همان 15/260 ش 1684.
64 .همان 22/420 ش 7697.
65 . همان 23/113 ش 8257.
66 . همان 23/212 ش 8667.
67 . همان 24/382 ش 2052.
68 . در ذریعه: الحاج.
69 . ذریعه 24/415 ـ 416 ش 2181.
70 . همان 25/191 ش 206.
71 . جنة النعیم, ص 523.
72 . ناگفته نماند: مؤلف کتاب خود را سراسر نعمت مى داند از آنجا که جایى در بیان انواع جنّتها مى گوید: اما جنت نعیم گویند براى کثرت نعمت اوست کقوله: (فرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنةُ نَعِیمٍ) (واقعه: 89. بنگرید به: جنة النعیم, ص 270.).
73 . درباره شرح حال وى بنگرید به: اعلام الشیعة, قرن 13 ص 131.
74 . که در سال 1230 تألیف شده, ولى تألیف کجورى مربوط به سالهاى 1295 و پس از آن مى باشد.
75 . متأسفانه, کتاب (جنات النعیم) در نزد نگارنده نبود تا مباحث آن را تطبیق کند.
76 .مؤلف در رباعى که بنا بر تصریح خودش در جنة النعیم: 547 زمان اشتغال به تدوین کتاب سروده است ماده تاریخ 1295 را درج نموده است. علاوه بر اینکه در مقدمه عربى کتاب مى گوید: (انى مع فناء الانیة عمرت أربعین سنة..) که با توجه به سال تولد وى (1255), شروع تألیف سال 1295 بوده است.
در عین حال در لابلاى کتاب به تاریخ هاى سال 1296 و 1297 و 1298 برمى خوریم. وى در مقدمه مى گوید: بعد از یکهزار و دویست و چهل و هفت از هجرت مهر طلعت حضرت رسالت نبوى(ص) در شب سه شنبه ششم ماه صفر بالنّصر والظّفر ان وجود مسعود را از مکمن غیب به عرصه شهود آورد, بحمد اللّه تعالى تاکنون که هزار و دویست و نود وشش است و یک قرن و دو سال علاوه از سلطنت آن سلطان صاحبقران مى گذرد...
در اوائل کتابش نیز به سال 96 تصریح کرده, مى گوید: و بحمد اللّه تعالى به امر و فرمان حضرت اقدس همایون اعلى در این اوقات که مورّخه هزار و دویست و نود و شش هجرى است در عمارت صحن شریف این امامزاده جلیل تأکیدات اکیده شد و بنحو خوشى زینت یافت (جنة النعیم, ص 98). در صفحه 162 نیز مى گوید: و اکنون هزار و دویست و نود و شش از هجرتش گذشته است.
همچنین در اواخر روح و ریحان شانزدهم (جنة النعیم, ص 471) تصریح کرده که در حال حاضر از جلوس حضرت اقدس شهریارى (ناصر الدین شاه) تاکنون سى و دو سال مى گذرد. با توجه به جلوس ناصر الدین شاه در سال 1264, تألیف آن صفحات مربوط به سال 1296 مى شود. در انتهاى کتاب چنین آمده است: چون داعى در سال هزار و دویست و نود و هفت باز موفّق شده به زیارت بیت اللّه الحرام مشرف گردید قدرى از اجزاء این کتاب چاپ نشده و در عهده تعویق افتاد, از این جهت بعضى از تاریخ شروع و ختم آن مختلف نقل شد.. (جنة النعیم, ص 548).
سپس ماده تاریخى که براى سال 1298 سروده, ثبت نموده است.
77 . جنة النعیم, ص 285.
78 . همان, ص 260.
79 . همان, ص 332.
80 . همان, ص 414.
81 . همان, ص 125.
82 . بنگرید به: همان, ص 497 ـ 498; روح و ریحان, ص 22.
83 . جنة النعیم, ص 540 ـ 541.
84 .ذریعه 5/160 ش 681.
85 . همان 5/161.
86 .مصفى المقال, ردیف 86.
87 . البته در کنار این تجلیلات, کلام بعضى از معاصرین نیز قابل توجه است که از این کتاب به (کتاب بى محتواى کجورى) تعبیر نموده است !! البته فرق است بین بى محتوا و نامربوط, و ظاهراً قصد وى واژه دوم است ; یعنى غیر مرتبط با حضرت عبدالعظیم (ع), که البته در صفحه بعد بدان پاسخ گفته ایم, با عنوان (اشکال بر کجورى در خصوص طولانى بودن مباحث کتاب).
نگارنده در این مقال, سعى نموده زوایاى مختلف و ابعاد گوناگون این کتاب را مورد بررسى قرار دهد تا خوانندگان عزیز, خود پس از خواندن آن و رجوع به اصل کتاب, قضاوت نمایند.
وانصاف آنکه تألیف کتابى بدین نظم و تفصیل که اقلاً چهار سال بطول انجامیده, مقرون با مراجعات فراوان و اطلاعات وسیع بوده, علاوه بر مطالعات فراوانى که مؤلف پیش از آن داشته یا تألیفات قبلى خویش که حین تدوین کتاب جنة النعیم, از آنها سود برده است.
88 . مقدمه جنة النعیم.
89 . در ذریعه 23/5 ش 7817.
90 . جنة النعیم, ص 253.
19. همان, ص 539.
29. همان, ص 157.
39. همان, ص 513.
49. همان, ص 100.
59. همان, ص 538.
69. همان, ص 537.
79. همان, ص 540.
89. همان, ص 543.
99 . همان, ص 543.
010. همان, ص 545 ـ 546.
110. همان, ص 546.
210. همان, ص 403.
310. همان, ص 413.
410. همان, ص 505 ـ 506.
510. همان, ص 506 ـ 507.
610. وى پسر میر ابوالقاسم امام جمعه بود و در سال 1261 متولد شد. پس از درگذشت پدرش, چون میرزا زین العابدین صغیر بود. عموى او سید مرتضى کفالت امور امام جمعگى را عهده دار شد و در سال 1280 هـ ق که به سن رشد و بلوغ رسید به فرمان ناصر الدین شاه امام جمعه تهران شد و سید مرتضى در همین سال ملقّب به صدر العلماء گردید. میرزا زین العابدین در 11 ذى قعده 1321 ق در سن 60 سالگى درگذشت, و نزدیک دروازه سابق حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) معروف به (سر قبر آقا) بخاک سپرده شد. بنگرید به: شرح حال رجال ایران, بامداد 2/48.
107 . جنة النعیم, ص 504.
108 . کذا.
109 . جنة النعیم, ص 504.
110 . همان, ص 494.
111 . همان, ص 486.
112 . همان, ص 487.
113 . ذریعه 5/161.
114 . گر چه این مقابله در مواضعى با عجله صورت پذیرفته, اشتباهاتى در نقل آیات و احادیث رخ داده و جاافتادگى هایى در سراسر کتاب به چشم مى خورد.