آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
ابوالاسود با اوصافى چون: تابعى نامدار, قارى و مفسر قرآن, شاعر و سخنور, راوى و محدث, وصف مى شود که از همفکران و یارانِ ابوذر غفارى بود, از او و امام على(ع) روایت مى کند و در شمار اصحاب امیرالمؤمنین على(ع) نام برده مى شود که با اشارت و اشراف آن حضرت, علم نحو را بنیان نهاد و مصحف شریف را نقطه گذارى کرد.1

در مورد نام و نسب ابوالاسود اختلاف زیادى در میان مورخان و محققان دیده مى شود. برخى او را عمرو بن سفیان یا سارق بن ظالم خوانده اند2 و بعضى وى را عثمان بن عَمرو یا ظالم بن ظالم و یا ظالم بن عثمان و یا عَمرو بن ظالم و یا این که ظالم بن سارق نامیده اند.3
در تاریخ تولد و مقدار عمر او نیز اختلاف است. بعضى تولد وى را در روزگار جاهلیت (پیش از اسلام)4 و بعضى در (عام الفتح) دانسته اند و عمرش را در هنگام مرگ85 و یا حتى 100 سال نوشته اند.5 اما نام و نسب وى بیشتر ظالم بن عَمرو بن سفیان نوشته شده است6 و او پیوسته با کُنیت خویش (ابوالاسود) شناخته شده است و تاریخ مرگش نیز بیشتر سال 69ق یا پیش از آن, بر اثر طاعون در بصره گفته شده است.7

با این همه ابوالاسود از مردان نامدار تاریخ بوده و از همان آغاز, احوال و اخبار زندگانیش مورد توجه دانشوران مسلمان قرار گرفته است تا آنجا که عبدالعزیز بن یحیى جلودى ازدى, شیخ بصره و صحابى پر کار امام محمدباقر(ع) کتاب مستقلى را با نام (اخبار ابى الاسود الدئلى) درباره وى نوشته بود8 که متأسفانه امروزه اثرى از آن در دست نیست.
اگر ابوالاسود دؤلى را تنها در کتاب هاى تاریخى و رجالى معتبر و مستند نگاه کنیم خواهیم دید که او همیشه جانبدار حق و دانشمندى شیعى مذهب بوده است. تاریخ گاهى سراغ او را در صحراى خشک ربذه مى دهد که براى ملاقات با ابوذر غفارى به آنجا شتافته است.9 و گاهى دیگر او را در بصره مى بینیم که براى پیش گیرى از جنگ جمل با عایشه و طلحه و زبیر به مناظره مى پردازد تا آنها را از جنگ با امیرالمؤمنین على(ع) منصرف سازد.10 سپس به همراهى امام على(ع) در جنگ جمل شرکت مى جوید11 و در جنگ صفین نیز در رکاب امام على(ع) حاضر مى شود.12

و آن گاه که خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به بصره مى رسد ابوالاسود به منبر رفته و همگان را به بیعت با امام حسن(ع) فرا مى خواند13 و با سرودن مرثیه اى در شهادت امام على(ع) معاویه را مسئول قتل امام(ع) معرفى مى کند.14 به همین ترتیب است که شیخ طوسى او را از اصحاب امام على, امام حسن, امام حسین و امام سجاد(ع) مى داند.15
فاجعه عاشورا و ابوالاسود
حضور ابوالاسود در مواقع حساس تاریخى چندان چشم گیر نیست حتى حضورش در جنگ هاى جمل و صفین نیز خود جاى بحث و بررسى است. تاریخ نقش او را در میادین جنگ و جهاد کم رنگ نشان مى دهد و این نقش پس از شهادت امام على(ع) رفته رفته کم رنگ تر مى شود و در فاجعه عاشورا به کلى رنگ مى بازد تا آنجا که حتى برخى از نویسندگان در تشیع وى به گمان افتاده و او را از کتمان کنندگان حق امام على(ع) به شمار آورده اند!16
تنها پس از شهادت امام حسین(ع) است که ابوالاسود به سرودن اشعارى در مرثیه آن حضرت مى پردازد و آنها را با احتیاط و با تقیه بسیار در میان مردم مى پراکند و مردم بدون این که شاعر و گوینده آن اشعار را بشناسند آنها را به یکدیگر نقل مى کنند و گاهى که بر جان خود مى ترسند شعرها را به عوامل غیبى چون هاتف و جن ها نسبت مى دهند.17 فقط شیخ طوسى است که یکى از پسران ابوالاسود را بدون این که نام ببرد با عنوان (ابن ابى الاسود الدؤلى) در شمار اصحاب و انصار امام حسین(ع) آورده است.18
ابوالاسود همه مسلمانان و خود را نیز در ضمن آنان, در قتل امام حسین(ع) مقصر مى دید و هرگاه که از واقعه عاشورا یاد مى شد آیه 23 را از سوره اعراف قرائت مى کرد: (رَبّنا ظَلَمنا أنفُسَنا و إن لَم تَغفر لَنا وتَرحَمنا لَنَکونَنَّ مِن الخاسرین.)19 بیشتر اشعار ابوالاسود هم در همین راستا و حاکى از همین معنا است. چنان که در جایى با ملامت مسلمانان, آنان را به زیر سؤال مى برد و مى پرسد:
أتَرجوا أ ُمَّة قَتَلَت حُسیناً
شَفاعة جَدّه یوم الحساب20
فقد قدِموا علیه بحکم جور
فَخالف حُکمُهُم حُکمَ الکتاب
سَتَلقى یا یزیدُ غَداً عذاباً
مِن الرحمان یا لک مِن عذاب21

ـ آیا امتى که حسین را کشتند, شفاعت جدش را در روز حساب امید دارند؟
ـ چگونه این تواند بود در حالى که با حکم جور و جفا به او یورش بردند که حکمشان با حکم کتاب خدا (قرآن) مخالف بود.
ـ اى یزید! زود باشد که فردا به عذابى خواهى رسید که عذاب از خداى رحمان تو را باید.
و در قطعه شعرى دیگر باز مسلمانان را سرزنش مى کند و با توبیخ و ملامت از مسلمانان مى پرسد:
ماذا تقولون إن قالَ النبى لکم:
ماذا فَعَلتُم و أنتُم آخِرُ الأمم
بأهل بَیتى وانصارى ومَحرَمَتى
مِنهم أ ُسارى و قَتلى ضُرّجُوا بِدَم
ما کان هذا جَزائى إذ نَصَحتُ لَکم
أَن تَخلِفُونى بِسوءٍ فى ذَوى رَحمِى22

چه خواهید گفت اگر پیامبر از شما بپرسد و به شما بگوید: شما که سرآمد امت ها بودید با اهل بیتم و یاران و خویشانم چه کردید که برخى از آنان اسیرند و برخى دیگر به خون آغشته و کشته شده اند؟
این که کردید پاداش من نبود حتى اگر به شما سفارش مى کردم که پس از من با خویشان و کسانم به بدى رفتار کنید.
ابوالاسود در اینجا (در بیت اخیر شعر فوق) از زبان رسول خدا(ص) به مسلمانان مى گوید که به فرض هم اگر پیامبر(ص) به مسلمانان سفارش مى کرد که پس از من با خانواده و کسانم به بدى رفتار کنید آن چه را که با خانواده پیامبر, مسلمانان کردند باز نمى باید مى کردند در حالى که او پیوسته سفارش مى کرد که پس از من با آنان به نیکى و با مهرورزى رفتار کنید و به فرمان خدا مى فرمود: (قُل لاأسئلکم علیه أجراً إلا المَوَدّة فى القربى23= بگو من براى رسالتم از شما پاداشى جز مهرورزى با خویشان و نزدیکانم را نمى خواهم.)
ابوالاسود در ضمن چکامه اى که آن را در ستایش امام حسین(ع) و در مدح جوانانى که از بنى هاشم در کربلا شهید شدند سروده است فرزندان امام على را (آل بیت محمد(ص)) مى خواند و معتقد است که آنان در قرآن به (برترین مردمان) وصف شده اند و مردم با آنان راه یافته اند که آنان خود و نیاکانشان, نیکان و برترینانند. در این قصیده ابوالاسود پس از مدح امام حسین(ع) و شهیدان کربلا به قدح و ذم قاتلان آنها مى پردازد و مردم را به قیام در مقابل بنى امیه مى خواند که آنها را (منافق و زورگو) مى نامد:
یا ناعِیَ الدّین الّذى یَنعَى التُّقى
قُم فَانعَهُ وَالبَیتَ ذَا الأستار
أبَنى علیّ آلِ بیتِ محمدٍ
بِالطَّفِّ تَقتُلُهُم جُفاةُ نَزار
سُبحانَ ذَى العَرش العِلیّ مَکانُهُه
أنّى یُکابِرُهُ ذوو الأوزار
أبَنى قُشَیرٍ إنَّنى أدعُوکُمُ
لِلحَقّ قَبلَ ضلالةٍ وخَسار
قُودوا الجِیادَ لِنَصر آل محمد
لیکونَ سَهْمُکُم مَعَ الأنصار
کونوا لهم جُنَناً وذُودوا عَنهُمُ
أشیاعَ کُلّ مُنافقٍ جَبّار
وتَقَدّموا فى سَهمِکُم مِن هاشمٍ
خَیر البریّة فى کتاب البارى
بِهِم اهْتَدَیتُم فَاکفُروا إن شِئتُمُ
وَهُمُ الخِیار و هُم بَنو الأخیار24

و در قصیده دیگرى که آن را نیز در رثاى امام حسین(ع) و کسانى که از بنى هاشم در جانبدارى از او شهید شدند سروده است از (بنى فاطمه= فرزندان فاطمه) یاد مى کند که در دشت کربلا به شهادت رسیدند و کشندگان آنها را (الفئة الظالمة= گروه ستمگر) مى خواند و به مخاطبش مى گوید که اگر تو به راستى در فهم و درک کتاب خدا, قرآن, راسخ و آگاه باشى خواهى فهمید که لعنت و نفرین خدا پیش از همه آنها (کشندگان امام حسین(ع)) را در بر مى گیرد و این نفرین و لعنت درباره آنها حتمى و تخلف ناپذیر است.25 و اضافه مى کند که جان خودم را سپر بلاى اهل بیت خواهم ساخت و به سرزنش هیچ سرزنش کننده اى گوش نخواهم کرد و….26
قسمت زیادى از اشعار ابوالاسود را هجو ابن زیاد و آل زیاد تشکیل مى دهد که با توجه به زمان سرودن اشعار که همزمان بود با روزهایى که ابن زیاد در اوج قدرت بود و همچنان به عراق حکم مى راند بسیار با اهمیت است و بیانگر اعتقاد راسخ ابوالاسود در مهرورزى به آل على(ع) و حاکى از شجاعت او است.27
کتابنامه ابوالاسود
1. ابن شهرآشوب مازندرانى, مناقب, انتشارات علامه, قم, بى تا.
2. ابن قتیبه, ابومحمد عبدالله بن مسلم, الشعر والشعراء, دارالثقافه, بیروت, بى تا.
3. ابوالاسود دؤلى, ظالم بن عَمرو, دیوان ابى الاسود الدؤلى, تحقیق محمدحسن آل یاسین, چاپ اول, مؤسسة ایف للطباعة والتصویر, بیروت, 1402ق/1982م.
4. ابوالفرج اصفهانى, الاغانى, به کوشش عبدعلى مهنّا, چاپ اول, دارالکتب العلمیه, بیروت, 1407ق.
5. افندى اصفهانى, میرزا عبدالله, ریاض العلماء و حیاض الفضلاء, ترجمه محمدباقر ساعدى, چاپ اول, انتشارات آستان قدس رضوى, مشهد, 1374ش.
6. امینى, عبدالحسین, الغدیر فى الکتاب والسنة والادب, چاپ پنجم, دارالکتاب العربى, بیروت, 1403ق/1983م.
7. بخارى, محمد بن اسماعیل, التاریخ الکبیر, چاپ اول, دارالکتب العلمیه, بیروت, 1407ق.
8. بلاذرى, احمد بن یحیى, انساب الاشراف, تحقیق محمدباقر محمودى, چاپ اول, دارالتعارف, بیروت, 1397ق.
9. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى,زیرنظر کاظم موسوى بجنوردى, چاپ اول, مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, تهران, 1372ش.
10. شبّر, جواد, ادب الطف أو شعراءالحسین(ع), چاپ اول, دارالمرتضى, بیروت, 1409ق/1988م.
11. شبسترى, عبدالحسین, مشاهیر شعراءالشیعه, چاپ اول, المکتبة الأدبیّة المختصه, قم, 1421ق.
12. صدر, سید حسن, تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام, منشورات الاعلمى, تهران, بى تا.
13. شیخ طوسى, محمد بن حسن, رجال الطوسى, چاپ اول, مکتبة الحیدریه, نجف, 1380ق/1961م.
14. مرزبانى, ابوعبدالله محمد بن عمران, أخبار شعراء الشیعة, تحقیق محمدهادى امینى, چاپ دوم, شرکة الکتبى للطباعة والنشر, بیروت, 1413ق/1993م.
15. مسعودى, على بن الحسین, مروج الذهب و معادن الجواهر, چاپ دوم, دارالهجرة, قم, 1404ق/1984م.
16. شیخ مفید, محمد بن محمد بغدادى, الجمل, تحقیق سید على میرشریفى, چاپ دوم, مکتب الإعلام الاسلامى, قم, 1374ش.
17. نجاشى, ابوالعباس احمد بن على, رجال النجاشى, تحقیق سید موسى شبیرى زنجانى, چاپ اول, مؤسسة النشر الاسلامى, قم, 1407ق.
18. هلالى, جعفر, معجم شعراء الحسین(ع), چاپ اول, مؤسسة ام القرى, بیروت, 1421ق.
1. ابن قتیبه, الشعر والشعراء, ج2, ص615; مرزبانى, اخبار شعراءالشیعه, ص30; صدر, سید حسن, تأسیس الشیعه, ص40ـ61; افندى, ریاض العلماء, ج3, ص39ـ79; دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج5, ص179ـ 192; شبسترى, مشاهیر شعراء الشیعه, ج2, ص361.
2. بخارى, التاریخ الکبیر, ج3, ص334 و ج8, ص86.
3. شیخ طوسى, رجال الطوسى, ص95 پاورقى; افندى, ریاض العلماء, ج3, ص40.
4. افندى, ریاض العلماء, ج3, ص60 به نقل از ابن حجر.
5. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج5, ص180.
6. همان, ص179.
7. ابوالفرج اصفهانى, الاغانى, ج12, ص386; دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج5, ص180.
8. نجاشى, ابوالعباس, رجال النجاشى, ص243.
9. ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج3, ص57 ـ 58; علامه امینى, الغدیر, ج8, ص318 به نقل از واقدى.
10. شیخ مفید, الجمل, ص274ـ 275; بلاذرى, انساب الاشراف, ج2, ص225.
11. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, ج5, ص180 به نقل از ذهبى.
12. افندى, ریاض العلماء, ج3, ص40.
13. ابوالفرج اصفهانى, الاغانى, ج12, ص380.
14. مسعودى, مروج الذهب, ج2, ص416; دیوان ابى الاسود الدؤلى, ص157, 292, 447.
15. رجال الطوسى, ص46, 69, 75, 95.
16. افندى, ریاض العلماء, ج3, ص40, 68.
17. ابن شهرآشوب, مناقب, ج4, ص61; جعفر الهلالى, معجم شعراء الحسین, ج1, ص590 ـ591, 597.
18. رجال الطوسى, ص81; محقق شوشترى, قاموس الرجال, ج11, ص570.
19. بلاذرى, انساب الاشراف, ج3, ص221.
20. دیوان ابى الاسود الدؤلى, ص329.
21. شهرآشوب, مناقب, ج4, ص61.
22. دیوان ابى الاسود الدؤلى, ص408.
23. سوره شورى, آیه 23.
24. دیوان ابى الاسود الدؤلى, ص158 و298ـ299.
25. همان, ص156ـ157; 296ـ297.
26. همان, ص157, 296ـ297, 376, 377.
27. همان, ص62 ـ63, 165, 336 و…; مرزبانى, اخبار شعراءالشیعه, ص31ـ32.

تبلیغات