پژوهشى ژرف و کتابنامه اى شگرف در باره کتابشناسى تاریخى امام حسین علیه السلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
1. یکى از بزرگان علم کتابدارى گفته است: (علم یعنى [وسایل و ابزارهاى هرچه دقیق تر دستیابى به] اطلاعات.)
2. کتابشناسى/کتابنامه [و گاه فهرست] ترجمه/معادل کلمه یونانى bibliographia است که در قرن دوم هجرى به معناى کتاب نگارى/نویسى= نگارش کتاب به کار رفته است. این کلمه که معادل انگلیسى آن bibliography است تا قرن هفدهم میلادى در سراسر اروپا به همین معنى به کار مى رفت. از اوایل قرن هجدهم به معناى توصیف و بیان تاریخچه منظم کتاب ها به کار مى رود. در حال حاضر در دو معناى دور از هم ولى اساساً به هم پیوسته کاربرد دارد.
1. فهرستى از کتاب ها که طبق نظم/نظامى ترتیب و تدوین یافته باشد. در این معنى به آن کتابشناسى شمارشى (enumerative) یا نظام مند (Systematic) یا توصیفى (descriptive) گویند.
2. بررسى کتاب ها از نظر مادى و فیزیکى/هیأت ظاهرى. یعنى کندوکاو در موادى که [اوراق یا بخش هاى] از آن ساخته شده یا شیوه اى که پیوند و تدوین یافته. در این معنى به آن کتابشناسى انتقادى (Critical) گویند. [مراد انتقادى به معناى نقادانه و ارزیابانه نیست, بلکه متن شناسانه و شکل پژوهانه است که مددکار تصحیح متون و تعیین صحت چاپ و اصالت تاریخ و این گونه مسائل مى آید]…. یکى از کهن ترین انواع کتابشناسى هاى توصیفى, فهرستى است که جالینوس حکیم نامدار یونانى در قرن دوم میلادى از آثار [متعدد] خود به دست مى دهد.1 قابل توجه است که این کهن ترین کتابشناسى [خودنوشت] توصیفى که در جهان غرب نخستین اثر به شمار مى آید, ترجمه اش به دست حنین بن اسحاق, یکى از بزرگ ترین و دقیق ترین مترجمان آثار علمى یونانى به عربى و سریانى, در قرن سوم هجرى, بوده که مطلقاً مهم ترین کتابشناسى/فهرست توصیفى جهان اسلام است, و اشاره اى تکمیلى به آن خواهد شد.
از آنجا که کتابشناسى مورد بحث در این مقاله, کتابشناسى امام حسین(ع), اثر آقاى محمد اسفندیارى, تلفیقى از چهار شکل (کتابشناسى توصیفى), (کتابشناسى انتقادى) و (کتابشناسى گزینشى) و (کتابشناسى موضوعى) است, تعاریف این چهارگونه را به ترتیبى که از آنها نام بردیم مى آوریم:
الف. کتابشناسى توصیفى: (کتابشناسى گزارمانى (annotated bib.) است که در آن علاوه بر مشخصات اصلى کتاب, وصف نسخه از لحاظ نوع کاغذ, جلد, چاپ, تصاویر و دیگر جنبه هاى مادى آن ذکر مى شود, و در مورد کتب معمولى چاپى, موضوع و محتواى کتاب را نیز به طور خلاصه وصف و معرفى مى کند.)
ب. کتابشناسى انتقادى: (کتابشناسى گزارمانى که در آن علاوه بر مشخصات اصلى کتاب, محتواى کتاب نیز به طور خلاصه شرح و ارزیابى و نقد مى شود.) این شرح با شرحى که در مدخل شماره 2, یعنى گفتار منقول از بریتانیکا آوردیم, فرق دارد.
پ. کتابشناسى گزینشى: کتابشناسى اى است که فقط منتخبى از آثار مورد نظر را به دست مى دهد. چنین گزینشى یا براى تأمین نیازهاى رده خاصى از استفاده کنندگان تهیه مى شود, یا مواد کم اهمیت تر, جزوات و غیره را حذف مى کند.)
ت. کتابشناسى موضوعى: (در این نوع کتابشناسى ها کتاب ها و دیگر موادى که درباره یک موضوع خاص, اعم از آن که موضوع یک شخص, محل و یا یک مفهوم باشد, ضبط و فهرست مى شود. به عبارت دیگر کتابشناسى[اى] که آثار یک موضوع خاص را دربر مى گیرد.) گفتنى است که به کتابشناسى موضوع, طبق تصریح همین دانشنامه, کتابشناسى اختصاصى/تخصصى/ خاص هم گفته مى شود. ولى صفت (تاریخى) که در کتابشناسى تاریخى امام حسین(ع) آمده است, حاکى این نوع از کتابشناسى نیست. چنان که در همین دانشنامه, در مقابل (کتابشناسى تاریخى) (Historical bib. ) چنین آمده: (درباره تاریخچه و شیوه تولید کتاب, مثل چاپ, صحافى, کاغذ, تصویرگرى و نشر صحبت مى کند.) و کتابشناسى سنواتى را هم مترادف آن شمرده است.2 اما مراد مؤلف گرانمایه این کتابشناسى, نظم تاریخى و ترتیب سنوى تدوین و تألیف کتاب هاى برگزیده صدگانه و هزارگانه است که در آن رعایت شده است, و یکى از مزایا و محاسن قابل تقدیر این اثر است, چون منطق نهفته در آن این است که قاعدتاً یا احتمالاً هر نویسنده اى از اثر/آثار پیش از اثر خود با خبر بوده است. و این از معیارهاى ارزیابى آن است, اگرچه الزاماً حاکى از تکاملى بودن سیر نگارش آثار نیست. چه بسا یک اثر قرن چهارمى یا هفتمى متین تر و مستندتر از یک اثر قرن چهاردهمى باشد, حال آن که مؤلف قرن چهاردهمى اثر/آثار قرن چهارمى و هفتمى و بیش از آن و پیش از آن را هم در دست ـ یا به هر حال در امکانِ دسترس ـ داشته است. ولى به نظر نگارندگان این سطور, نظمى بهتر براى گردآورى و ترتیب این متون (و سپس معرفى و ارزیابى و نقدونظر و معرفى اشباه و نظایر و غیره در ذیل آنها) متصور نیست.
اینک لازم است به اختصار, چه با تصفح و تفحص خود و چه با تکیه به مقدمه پر اطلاع مؤلف, به معرفى این کتابشناسى بى همتا بپردازیم.
1. این اثر نخستین کتابشناسى مربوط به حضرت سیدالشهداء(ع) است که هم گزینشى است و هم به ترتیب تاریخى.
2. در این کتابشناسى صد کتاب که طبق موازین و معیارهاى علمى و عینى مؤلف (با ذکر مشخصات کتابشناختى در آغاز آنها, و قبل از بحث و بررسى و معرفى و نقد ماهوى) برترین آثار در طى دوره اى بیش از یک هزاره است (یا دقیق تر حتى بیش از دوازده قرن, زیرا نخستین اثر متعلق به یکى از اصحاب امام محمدباقر(ع) و امام جعفر صادق(ع)= تا نیمه قرن دوم هجرى) معرفى شده, و نهصد کتاب دیگر از مهم ترین کتابشناسى شیعه یعنى الذریعة الى تصانیف الشیعة, اثر عظیم شیخ آقابزرگ تهرانى با ذکر شماره جلد و صفحه و شماره کتاب آمده است. عدد دقیق این کتاب ها 985 است, اما مؤلف (در ص297) اشاره کرده است که این تعداد از کتاب هاى برگرفته از الذریعه, با حذف عنوان هاى مکرر و ارجاعى, در حدود نهصد, و لذا کل کتابشناسى تاریخى امام حسین(ع), [دست کم] هزار اثر ارزنده را معرفى کرده است.
همه توضیحاتى که در الذریعه در معرفى و توضیح شکل و محتوا و نسخه و حتى محل نگاهدارى نسخه آمده, در این کتابشناسى آورده شده است, بدون هیچ حذفى, ولى اگر افزوده اى لازم بوده, مؤلف آنها را داخل قلاب آورده است.
مؤلف در مقام جرح و تعدیل خطاهاى احتمالى (و گاه حتى تقریباً قطعى) الذریعه بر نیامده است. (ر.ک: ص301ـ302)
3. این کتابشناسى چنانکه اشاره شد داراى یکصد کتاب منتخب و مهم است که به تفصیل معرفى و ارزیابى یا اهمیت سنجى شده (شرحش خواهد آمد) و نهصد کتاب مهم و غیر مهم که به قلم شادروان آقابزرگ تهرانى است. مؤلف این ذوق و ظرافت علمى را هم در کار کرده است که از میان صد کتاب مهم ـ که بخش اول کتابشناسى را تشکیل مى دهد ـ کتاب هاى مهم تر را با علامت ض ممتاز کرده است.
4. حجم معرفى کتاب ها لزوماً و در همه موارد حاکى از صرف اهمیت یا اهمیت صرف آن نبوده, بلکه ممکن است فى المثل ناشى از بحث انگیز بودن آن اثر بوده باشد. مؤلف تصریح دارد که میانگین حجم/طول معرفى ها 2صفحه است.
5. مهم بودن که معیار انتخاب کتاب ها است, شامل اهمیت مثبت و منفى و کتاب هاى استوار و نااستوار (که به وجهى یا از وجوهى مهم شناخته شده) مى باشد.
6. همه خوانندگان, مانند ما نگارندگان این مقاله, مى خواهند بدانند که معیارهاى مهم بودن, یعنى اساس انتخاب این یکصد کتاب ـ از میان چند هزار کتاب/رساله چاپى و خطى ـ چیست که طبق تصریح ایشان از این قرار است:
یکم. قدمت, یعنى زمان تألیف آن تا هنگام تألیف کتاب بحارالانوار علامه محمدباقر مجلسى. در این جا مؤلف نکته دان, قیدى را به آن افزوده است که مبهم است: (مشروط به این که (با مسامحه) برخوردار از یکى دیگر از معیارها باشد) (ص24, مقدمه). آیا مقصود از این شرط که براى ما مبهم و واقعاً نامفهوم است, این است که قدمت به تنهایى معیار نیست. این که بدیهى است. آیا مراد ایشان این است که هرچه از قدمت کاسته شود و به عصر تألیف بحار نزدیک شود, به شرطى مدخلیت دارد که حائز یکى دیگر از معیارها باشد.
دوم. تأثیرگذارى آن, مشروط به این که تأثیر آن فقط بر عوام نباشد. پیشنهاد مى کنیم کلمه (عوام) را به عامه/عامه مردم, تغییر دهند. اگرچه عوام در شعر و سخن سعدى و حافظ هم به کار رفته است و از نظر ریشه و اشتقاق و حتى معنى هم یکى هستند, اما عوام امروزه فحواى تخفیف آمیز یافته است. حال آن که (عامه) با همان معنى, بار و لحن منفى ندارد
سوم. مرجع بودن. مشروط به این که ضعیف یا ناقص نباشد.
چهارم. ندرت موضوع. مشروط به این که محتواى آن درست و متقن باشد.
پنجم. مخدوش بودن آن. مشروط به این که صبغه و زبان علمى داشته باشد.
البته (مخدوش بودن) کلمه اى مبهم و دیریاب و داراى چند معنى است که معناى مراد مؤلف بالصراحه از آن برنمى آید. به نظر ما چون مؤلف در ص24 که بحث از (مهم بودن) را پیش مى کشد و سپس همه یا اهمّ معیارش را یاد مى کند, تصریح دارد که مطلق مهم بودن, اعم از مثبت یا منفى ملحوظ است, لذا به احتمال بسیار مراد ایشان این است که کتاب هاى خدشه پذیر و خدشه ناک, فى المثل ردیه ها یا کتاب هایى که با راهبرد و رهیافت کلى و اصولى حضرت سیدالشهدا(ع) مخالفت دارند, به شرط آن که (صبغه و زبان علمى داشته باشد), نظر به این که با معیار چهارم (ندرت) هم تقویت مى شود و همسویى (ولو نفیاً) دارد, لذا به آن توجه مى شود. و چنین نیست که فى المثل به منقبت نامه ها یا کتاب هایى که حماسه سرایى و لحن موافق دارند [اما اتقان و اعتبار علمى ندارند] بیش تر ارزش/اهمیت داده شود.
ششم. اعتبار آن. مشروط به این که حاصل اجتهاد و تحقیق نویسنده باشد.
به نظر ما این فقره یعنى اعتبار و اجتهادى بودن, قابل بحث و چون و چرا است. اجتهادى بودن مى تواند با معیار سوم یعنى مرجع بودن و معیار هفتم یعنى ابتکارى بودن جمع شود. ولى اصل این معیار یعنى اعتبار اثر, به این مى ماند که بگوییم اثرى مهم است که معتبر باشد. ما مى خواهیم بدانیم کدام اثرها و با کدام معیارها معتبرند, تا مهم بشماریمشان. وگرنه عکسش هم صادق است. یعنى هر اثر معتبرى, مهم است. نه در این زمینه, در همه زمینه ها اعتبار با اهمیت همسویى و همسانى و حتى یکسانى دارد. به قول معروف همه دعاها براى آمین است, و باید افزود همه آمین ها در آرزوى اجابت است. بارى همه تلاش و دقت ورزیدن و معیاریابى و معیارگذارى و رنج توانفرسا, ولى شیرین و معرفت افزاى خواندن چند صد کتاب که مؤلفِ کوشاى این کتابشناسى بر خود هموار کرده اند و به زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار نایل شده اند, در این جهت و براى این هدف بوده است که غث را از سمین و سره را از ناسره باز شناسند و بشناسانند و به ما بگویند که کدام کتاب ها معتبر, یعنى مهم است. اگر منطقاً ممکن باشد که کتابى, یا فى المثل اثرى هنرى, معتبر باشد, اما مهم نباشد, در آن صورت حق با ایشان خواهد بود. با معذرت از حاشیه روى طولانى, این نکته را هم باید افزود که معیار سوم یعنى (مرجع بودن) هم تا حدود زیادى با این اصل, به اصطلاح امروزه همپوشى دارد.
هفتم. ابتکارى بودن آن. مشروط به این که مطالب جدید آن, ضعیف (نه مخدوش) نباشد.
هشتم. تحلیلى بودن آن. مشروط بر این که تحلیل هاى کتاب, ضعیف (نه مخدوش) و تکرارى نباشد.
یک ایراد که به نظر مى رسد این است که آیا اگر فى المثل یک شاهد منصف عینى که نه شیعى, نه ضد شیعى, نه سنى, نه ضد سنى بودنش در اثرش منعکس نباشد, واقعه کربلا را مثل یک گزارشگر یا واقعه نگار دقیق (حال نمى گوییم تاریخ نگار که بعید مى نماید) مشروحاً در رساله اى به سبک و سیاق توصیفى صرف نوشته بود, آیا توصیفى (حتى المقدور عینى) بودنش مهم تر بود, یا تحلیلى (لاجرم آمیخته به ذهنیات مؤلف)؟ حال بگذریم و خلاف سخن پیشین خود بگوییم که حذف ذهن و دخالت ذهن از توصیف گرفته تا تحلیل, از حوزه فلسفه گرفته تا داستان نویسى و همه جا ناممکن است. فقط کامپیوترها, آن هم به شرط مراقبت هاى ویژه مى توانند بدون ذهن و ذهنیات و تداعى معانى و ارزش یابى و نظایر آن باشند. در هر حال در تاریخ نگارى به گزارش هایى که هرچه توصیفى تر, و کم تر تحلیلى اند اهمیت مى دهند. یا فى المثل راوى اول چرا بر روات بعدى ترجیح دارد؟ به هر حال مراد ما, نفى حکمت و ارج و اعتبار (تحلیل) نیست; اما باید دید (توصیف) آن هم در حوزه تاریخ (و زندگینامه نگارى و واقعه نگارى هم ابواب جمعى تاریخ اند) چه پایه و مایه و چه جایگاه و پایگاهى دارد. ضمناً مؤلف در یک صفحه پیش از آن که شرط هشتم (آخر) را در باب تحلیلى بودن بیاورند (ص25), و توصیف و توصیفى بودن را از عداد معیارها خارج کنند, (البته قبول داریم که معیارها نمى تواند بى حد و حساب باشد و هشت معیار انصافاً کافى و رساست) نوشته اند: (این کتابشناسى بیش تر (توصیفى) (Descriptive) است, نه (تحلیلى) (Analytical) و نه (انتقادى). به دیگر سخن, در معرفى هر کتاب بیش تر به توصیف مطاوى آن پرداخته و غالباً از تحلیل و انتقاد و ارزشداورى پرهیز شده است.) (ص24 مقدمه). در این باب نظرى داریم که ان شاءالله در بخش بعدى مقاله, که به دنبال همین مطالب مى آید عرضه خواهیم داشت.
مؤلف پس از بیان هشت معیار که نقل شد, چنین نگاشته اند: (هر کتابى که بدون مسامحه از یکى از این معیارها برخوردار باشد, مهم است و در این کتابشناسى معرفى شده است. به نظر قاصر ما اگر مرقوم مى داشتند (لااقل) از یکى از این معیارها برخوردار باشد, بهتر و دقیق تر بود. هرچند این (لااقل) از فحواى کلام برمى آید. و آن کتاب هایى که فرموده اند با علامت ض (معروف به تیک یا در اصل انگلیسى Checkmark) ممتاز شده, مهم تر/برتر از آنهایى است که این علامت را ندارند, به این معنى و ناشى و حاکى از این واقعیت است که چند معیار را برآورده ساخته اند.
مرقوم داشته اند که بنابراین کتابشناسى حاضر سه قید دارد: توصیفى, تاریخى, گزینشى. به لحاظ هدف, توصیفى است [به نظر ما اگر مى فرمودند به لحاظ روش, توصیفى است, شاید بهتر بود. چون هدف چنین کتابشناسى عظیم الشانى که نمى تواند توصیفى باشد] و به لحاظ تنظیم, تاریخى (سنواتى), و به لحاظ شمول, گزینشى است, که صد در صد درست و دقیق است و ما هم در آغاز مقال, نظر به شکل و محتوا و ماهیت و هدف این کتابشناسى, به تشخیص خود و با تکیه به منبعى مهم و معتبر (دانشنامه کتابدارى و اطلاع رسانى) گفتیم که این کتابشناسى آمیزه اى از چهار نوع کتابشناسى توصیفى, انتقادى, گزینشى و موضوعى است.
شمه اى از امتیازات و مزایاى این اثر
1. مؤلف احاطه و صلاحیت علمى تام و تمام و کم نظیرى در کار خود دارد. اگر کار/اثر را براى تسهیل بحث, به دو بخش صورت و محتوا تقسیم کنیم, از نظر صورت و ساختار, یعنى شناخت کتابشناسى به علمى ترین وجه, صاحبنظر و صاحب اثرند. پیش از کتابشناسى مقدس و متبرک امام حسین(ع) ایشان بیش از ده کتابشناسى و یک رساله بلند درباره (آیین تدوین کتابشناسى) فراهم و منتشر کرده است. (ص27 و 28 مقدمه). همچنین مى توان به کتابشناسى توصیفى دکتر على شریعتى از ایشان اشاره کرد که پیشتر منتشر شده است.
گفتنى است که سابقه کتابشناسى در غرب به قرن دوم میلادى مى رسد که جالینوس رساله اى در معرفى آثار عدیده خود (بیش از یکصد اثر شامل کتاب و رساله هاى بلند و کوتاه) نوشت; ولى این کتابشناسى با کتابشناسى مورد بحث ما از نظر شکل و نحوه تدوین و هدف و مسائل و عناصر دیگر فرق دارد.
اما قضا را کهن ترین فهرست کتابشناسى جهان اسلام, شباهت بسیارى (اگرچه نه از هر لحاظ) با اثر استاد اسفندیارى دارد. تا گفتیم (کهن ترین فهرست/کتابشناسى), شاید خوانندگان به یاد الفهرست, کتابشناسى دانشنامه وار اثر ابن ندیم (درگذشته 380ق, که اثر عظیمش را با توجه به شغل وراقى کتابفروشى/ کتابشناسى, عمدتاً با مطالعه و ملاحظه مستقیم آثار, در طى چند/چندین سال منتهى به سال 377ق فراهم آورده) بیفتند. در جهان اسلام پس از الفهرست, کتابشناسى ها/ فهرست هاى متعددى فراهم آمده که لزومى ندارد وارد بحث تفصیلى از آنها شویم, مگر اشاره اى به کشف الظنون اثر حاجى خلیفه/کاتب چلپى (1017ـ1067ق) که او هم نظر به شغل و اشتغال طولانى به کتابدارى, اغلب کتاب ها را به عربى, ترکى و فارسى, بلافصل/مستقیم, از روى خود کتاب و خواندن یا گزیده خوانى یا شیوه هاى مشابه فراهم آورده است; و از این نظر کارشان با کار کارستان شادروان شیخ آقا بزرگ, لااقل در مورد یک پنجم از 53هزار اثرى که در مدت شصت سال در الذریعه معرفى و گاه ارزیابى و غالباً توصیف کرده است, و نیز کتابشناسى تاریخى امام حسین(ع) شباهت نسبى دارد.
اما کهن ترین فهرست جهان اسلام, بى شبهه فهرستى است که حنین بن اسحاق (درگذشته به سال 260 یا 262ق), از برجسته ترین مترجمان کتاب هاى علمى به ویژه طبى از یونانى (که در اصطلاح قدما گاه (رومى) گفته مى شود) به عربى و سریانى, از بیش از صد و بیست اثر جالینوس و ترجمه خود یا دیگران از آنها به عربى یا سریانى و محتویات آنها سخن گفته است. و از این نظر که فهرست/کتابشناسى تک موضوعى توصیفى است, کهن ترین سلف کتابشناسى استاد محمد اسفندیارى است. استاد دکتر مهدى محقق متن عربى این اثر را با ترجمه فارسى اخیراً منتشر کرده اند, و کارنامه علمى خود را پربارتر ساخته اند.3
استاد محقق در کتاب دیگرى از آثار ارجمند خود که درباره محمد بن زکریاى رازى است, چنین آورده اند: (نخستین صورت از تألیفات رازى فهرستى است که خود او بر کتاب هایش نوشته که (ابن الندیم) آن را در (الفهرست) نقل کرده و (ابن القفطى) هم در (اخبار الحکما) صورت خود را از روى آن نقل نموده است. پس از او ابوریحان بیرونى متوفى 445هجرى کتابى درباره آثار و تألیفات رازى نوشت.)4
خوشا به حال و کار و کوشایى و کاردانى و کارنامه علمى استاد محمد اسفندیارى که خلف صدق اسلافى چنین بزرگ و بزرگوار است, و سالى نمى گذرد که از بوستان کارستان او برى نرسد.
2. انتخاب بهترین شکل ممکن و مفید و آسان یاب براى این کتابشناسى, که درباره آن به تفصیل, حتى گاه به انتقاد سخن گفتیم.
3. وضع موازین و معیارهاى سنجیده براى راه بردن هرچه علمى تر به کتاب هاى برتر.
4. تلاش فوق الطاقه و خارق العاده ایشان در خواندن صدها کتاب, و اعمال معیارهاى هشت گانه (که بى شبهه چندین معیار نامدوّن هم در دل یا در سر داشته اند) و جانب روش علمى و عینى را همواره رعایت کردن.
ما ابتدا گمان مى کردیم این که مؤلف فرزانه در مقدمه آورده اند که (در معرفى هر کتاب بیش تر به توصیف مطاوى آن پرداخته شده و غالباً از تحلیل و انتقاد و ارزشداورى پرهیز شده است) در واقع آرزواندیشى است, زیرا ایشان با تمهید و طرح هشت معیار مدون (و چه بسا تعدادى نامدون و حتى نهفته در ضمیر ناخودآگاه) وقتى در دل دریایى از کتاب هاى فارسى و عربى قدیم و جدید شناورى و بلکه غواصى مى کرده اند که کتاب هاى نامعتبر و غیر مهم را از کتاب هاى معتبر و مهم جدا کنند, چگونه ممکن بوده که از تحلیل و ارزشداورى پرهیز کنند, ولى با خواندن دهها (معرفى) کتاب یا (مدخل)/ (مقاله) از این کتابشناسى شگرف, مخصوصاً خواندن معرفى کتاب هاى بحث انگیز نظیر (روضةالشهداء) (واعظ کاشفى), (حسین وارث آدم) (شادروان دکتر على شریعتى) (حماسه حسینى) (مرحوم آیةاللّه مطهرى) و از همه دشوارتر و جنجال انگیزتر, چه در جامعه و جهان سیاست, و چه محافل علمى کتاب (شهید جاوید), یا معرفى کتاب ها یا بخشى از کتاب هاى ارزشمند تاریخى نظیر کتاب هاى (تسمیة من قتل مع الحسین) (فضیل بن زبیر) (شماره1), (کامل الزیارات) ابن قولویه قمى (شماره 3), (نورالعین فى مشهد الحسین) (ابواسحاق اسفرینى (شماره 4), (مقتل الحسین علیه السلام) (ابوالمؤید موفق بن احمد مکى) (شماره 6), تا (مقتل الحسین علیه السلام) (ابومخنف) (شماره 7), (وقعة الطف) ابى مخنف لوط بن یحیى (شماره 75), (ترجمة الامام الحسین ـ علیه السلام ـ ومقتله من القسم غیر المطبوع من کتاب الطبقات الکبیر) لابن سعد (ابن سعد, تصحیح سید عبدالعزیز طباطبایى) (شماره 86), (عبرات المصطفین فى مقتل الحسین علیه السلام) (محمدباقر محمودى) (شماره 87), (ترجمة ریحانة رسول الله(ص) الامام الحسین علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق) (ابوالقاسم على بن حسن بن هبةالله شافعى (ابن عساکر, تصحیح محمدباقر محمودى) (شماره 63), و سرانجام آخرین کتاب (شماره 100) یعنى (مسند الامام الشهید ابى عبدالله الحسین بن على علیهما السلام) (عزیزالله عطاردى, گردآورنده), دیدیم بدون تعارف و خوشامدگویى, کم ترین اثرى از انتقاد یا طرفدارى له و علیه دیده مى شود, ولى از بعضى احکام ارزشگذارانه خالى نیست, و در حد و به نحوى است که معرفى کتاب و جایگاه را روشن تر مى سازد.
5. معرفى ها همه بلافصل و مستقیم و با مطالعه یا تورق عمیق هر کتاب است.
نثر کتاب مانند همه آثار ایشان روشن و روشنگر و بدون (گیر و گره و گرایى) است. نثرى خونسردانه, علمى, عینى, و بدون سبک شخصى و هیچ گونه زیوربندى که به اصطلاح (دیده نمى شود) و به سرعتى که خوانده مى شود, درک مى شود, و در سراپاى کتاب به دو سه کلمه یا عبارت مبهم برخوردیم که گویا به دو نمونه آن اشاره کردیم.
6. فقط اهل فن مى دانند که پس از توصیف حتى المقدور بیطرفانه و جامع یک اثر, به همه یا اکثر نقدهاى موافق و مخالف و ردیه ها و پاسخ به آنها اشاره کردن, به یک گروه بیست نفرى از کتابشناسان نیاز هست که دست کم دو سال در منابع کندوکاو کنند. اما مؤلف کاردان و سخت کوش همه این کارها را, که ما حتى نیمى از آنها را هم گزارش یا ارزیابى نکرده ایم, یک تنه انجام داده است.
7. یکى از مزایاى مهم کتاب, اشاره به کتابشناسى کتابشناسى هاى مربوط به امام حسین(ع) است. در این بخش که بلافاصله بعد از مقدمه آمده است, چهل وسه کتابشناسى درباره امام حسین(ع) معرفى توصیفى شده است. اغلب کتابشناسى ها یک بخش از یک کتاب یک یا چند جلدى, و کم ترین آنها به صورت کتاب مفرد و مستقل است. و طبق ارزیابى بیطرفانه مؤلف, اغلب کتابشناسى ها نابسامان و ناروشمند و ناقص است. کامل ترین کتابشناسى امام حسین(ع) از آن استاد عبدالجبار رفاعى است که در ضمنِ کتابِ (معجم ماکتب عن الرسول و اهل البیت صلوات الله علیهم) چاپ شده و در آن 3215 کتاب و مقاله و رساله معرفى گردیده است. گفتنى است که این اثر نظر به اهمیتش در متن کتاب, ذیل شماره 82, در 2صفحه معرفى شده است.
8. کتابشناسى ها اغلب جزو آثار مرجعى هستند که عمدتاً بلکه تماماً ارزش ابزارى و راهنمایى به منابع و متون مورد نظر در حیطه و حوزه خود را دارند و به جاى خواننده, مراجعه کننده دارند. اما این کتابشناسى بنا به ساختار و محتوا و ماهیتش, هم راهنما و راهگشاست و هم خواندنى و خوشخوان و برعکس کتابشناسى هاى مملو از مشخصات کتابشناختى, و بدون شرح و بسط و معرفى تعیین جایگاه و پایگاه هر اثر, همه این وظایف را به احسن وجه انجام مى دهد.
9. نظر به حجم اطلاعات (معرفى بیش از هزار کتاب) و شیوه عرضه آن که پیش تر اشاره شد, خواننده چنین اثرى از صدها نظر و نظریه و نظرگاه درباره همه زندگانى و سیره و قیام و علل قیام حضرت(ع) و جزئیات واقعه عاشورا و استطراداً از نقاط و نکات تاریک مانده اى از تاریخ صدر اول اسلام که در این اثر روشن شده و ده ها فایده این چنینى بهره مند مى گردد. واقعاً اگر چنین تلقى کنیم که استاد محمد اسفندیارى با تیشه عشق, بیستونى تازه کنده اند و با توشه علم کتابخانه اى را در کتابى گنجانده اند, اهل انصاف پس از ملاحظه و مطالعه کتاب خواهند گفت که مبالغه نکرده ایم.
ـ نخستین کتابى که در این کتابشناسى معرفى شده است رساله مختصر (تسمیة من قتل مع الحسین بن على علیهما السلام من ولده واخوته واهله وشیعته), نوشته فضیل بن زبیر بن عمر بن درهم اسدى کوفى است.
در صفحه 31 این کتابشناسى از رساله فوق به عنوان کهن ترین کتابى که درباره امام حسین(ع) نوشته شده و موجود است, نام برده شده است. در همه جا آمده که فضیل بن زبیر در حدود نیمه دوم قرن دوم درگذشته است و سال مرگ او تصریح نشده است.
ـ نخستین مقتل مکتوب کربلا را ابومخنف لوط بن یحیاى ازدى متوفى به سال 157 هجرى نوشته است. سیاق مطالب آمده در رساله فضیل بن زبیر نیز با مقاتلى که پس از ابومخنف نوشته شده, همخوانى دارد. نخستین کتابى هم که رساله فضیل بن زبیر را در خود جاى داده است, از آنِ یحیى بن حسین متوفى به سال 479ق مى باشد. در حالى که مقتل الحسین ابومخنف پیشتر توسط مورخان بزرگى نظیر طبرى (متوفى به سال 310) و ابوالفرج اصفهانى (313) ضبط و نقل گردیده است.
ـ کتاب مقتل الحسین ابومخنف متوفى به سال 157 هجرى که در ردیف 7 معرفى شده, باید در ردیف اول و یا دوم معرفى مى شد.
ـ طبرى تاریخ خود را در سال 303 تمام کرده است. پس باید قبل از کتاب الفتوح ابن اعثم ـ که در ردیف 2 معرفى شده ـ مى آمد. در حالى که تاریخ طبرى به طور مستقل اساساً معرفى نشده است. توضیح این که فقط بخشى از متون ابن اعثم درباره امام حسین است, همان گونه که بخشى از کتاب طبرى در خصوص امام حسین مى باشد. پس به همان دلیلى که فتوح ابن اعثم معرفى شده باید کتاب طبرى هم معرفى مى شد. دیگر این که کتاب طبرى قدیمى تر و مستندتر ازکتاب الفتوح مى باشد.
ـ ابوالفرج اصفهانى کتاب (مقاتل الطالبیین) را در سال 313 به پایان رسانده است. اهمیت این کتاب و مقتل آن بر کسى پوشیده نیست. معلوم نیست چرا مؤلف محترم آن را نادیده گرفته, در حالى که برخى کتاب هاى ضعیف در این کتابشناسى معرفى شده است.
ـ یکى از مقاتل معتبر و قدیمى و قابل اعتنا, کتاب (الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد) (ج2), نوشته شیخ مفید متوفى به سال 413 هجرى مى باشد که در این کتابشناسى از آن سخنى نرفته است.
ـ مقتل هاى موجود در دو کتاب مناقب ابن شهرآشوب مازندرانى و روضةالواعظین فتّال نیشابورى, متوفى به سال 508 هجرى به دلیل این که در جهت دادن به مقتل نویسى و مقتل خوانى در میان شیعیان مؤثر بوده اند, قابل اهمیت هستند که در این کتابشناسى به آنها اشاره نشده است.
ـ ابن نماى حلى, صاحب (مثیرالاحزان) استادِ سید بن طاووس, صاحب کتاب لهوف یا ملهوف مى باشد و از این رو, سید بن طاووس متأثر از ابن نما بوده است و بسیارى از مطالب کتاب وى, حتى فصل بندى آن, برگرفته از کتاب ایشان مى باشد. در این کتابشناسى جایگاه این دو تغییر یافته است. (ردیف 10و 11, صفحات 79 تا 87)
ـ (امالى صدوق) (متوفى به سال 381) که مطالب مربوط به امام حسین آن سرمنشأ بسیارى از کتاب هاى بعدى است, و نویسنده آن هم عصرِ ابن قولویه صاحب کامل الزیارات بوده است و اتفاقاً بسیارى از مطالب این دو کتاب با هم شبیه است, در این کتابشناسى معرفى نشده است.
ـ (تذکرة الخواص) سبط بن جوزى (متوفى به سال 654) در این کتابشناسى مغفول مانده است.
ـ کتاب (فیض الدموع) نوشته محمدابراهیم نواب تهرانى ملقب به بدایع نگار, متوفى به سال 1299 هجرى از مقاتل شیواى فارسى در دوران قاجاریه است که به دلایل متعدد جاى آن در این کتابشناسى خالى است.
ـ کتاب (معجم ما کتب عن الرسول واهل بیت صلوات الله علیهم) که در ردیف 82 این کتابشناسى معرفى شده است (همچنین در بخش کتابشناسى کتابشناسى هاى امام حسین) خارج از موضوع این کتابشناسى است.
ـ در ردیف 61 تحت عنوان (الحسین والسنّة), شرح حال امام حسین از سه کتاب (الفضائل), از احمد بن حنبل (241ق), (انساب الاشراف), از بلاذرى (279ق) و (المعجم الکبیر), از طبرانى معرفى شده است, در ردیف 80, بار دیگر مقتل حسین بن على بن ابى طالب, مندرج در کتاب المعجم الکبیر ابوالقاسم الطبرانى شناسانده شده است. در ردیف 86, کتاب (ترجمة الامام الحسین علیه السلام ومقتله من القسم غیر المطبوع من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد) معرفى شده است.
اگر مؤلف محترم کتاب هاى ردیف 80 و 82 را در ذیل معرفى کتاب ردیف 61 مى آورد, در این مجموعه صدتایى, جا را براى دو کتاب مهم دیگر باز مى نمود.
ـ مؤلف محترم همچنین مقتل الحسین ابومخنف را یکبار در ردیف 7, بار دیگر تحت عنوان استشهاد الحسین در ردیف 70 و یک مرتبه نیز تحت عنوان وقعة الطف در ردیف75 آورده است; در حالى که کتاب (قیام سیدالشهداء) در ترجمه تاریخ طبرى توسط ابوعلى بلعمى است و کتاب مقتل الحسین ابومخنف گردآورى حسن غفارى و نیز قیام جاوید که ترجمه مقتل الحسین ابومخنف مندرج در طبرى است, در داخل ردیف هاى 7 و 70, 75 معرفى شده اند. به عبارت دیگر مؤلف محترم مى توانست این کار را براى کتاب هاى ردیف 70 و 75 نیز انجام دهد.
ـ در ردیف 10, از برخى ترجمه هاى فارسى کتاب لهوف نام برده شده است. یادآور مى شود که مسلک دوم این کتاب یک بار نیز توسط شیخ عباس قمى ترجمه شده است (چاپ سنگى آن موجود است).
ـ در ردیف 31, نویسنده محترم درباره کتاب (نفس المهموم) آورده است:
(نفس المهموم کتابى است خوشخوان و خوش تدوین درباره امام حسین(ع) و قیام او که (نظر رایج) شیعه را درباره آن حضرت بیان مى کند. این کتاب حاصل جمع کتاب هاى گذشتگان است و اغلب مطاوى آن را نقل قول تشکیل مى دهد و تحلیل و ارزیابى در آن کمتر ملاحظه مى شود. مطالب کتاب مانندِ و گاه عینِ کتاب منتهى الآمال است و کتاب اخیر را مى توان گزارش فارسى این کتاب شمرد.)
باید یادآور شد که شیخ عباس در این کتاب حداقل 42 مرتبه آراء گذشتگان را نقد کرده است و از این رو کتاب او داراى نوآورى هاى بسیارى مى باشد که بسیار قابل توجه است.
ـ مؤلف محترم در چند صفحه, کلیه کتاب هایى را که از گذشته تاکنون درباره امام حسین نوشته شده است, به طور جالبى تحلیل و بررسى کرده و آنان را به دو دسته تقسیم نموده است. براساس دیدگاه ایشان در گذشته شیعیان بیش تر بر جنبه عاطفى قیام امام حسین تأکید مى کردند, اما امروزه (قرن چهاردهم و پانزدهم) بیش تر با نگاه سیاسى بدان نگریسته مى شود. ایشان یادآور شده اند که اگر نگاه عاطفى به عاشورا, حجاب نگاه سیاسى به آن شود, همچنین اگر نگاه سیاسى به عاشورا, مانع نگاه عاطفى به عاشورا شود, ابعاد گوناگون نهضت عاشورا فهمیده نمى شود. پس لازم است با دو نگاه (نگاه عاطفى و نگاه سیاسى) به عاشورا نگریسته شود تا ظاهر و باطن آن فهمیده شود (ص37).
سؤال این است که آیا جمع این دو نگاه موجب نگاه واقع بینانه مى شود, پیش از این که شیعیان با این دو نگاه به مسأله عاشورا بپردازند, چه نوع نگاهى وجود داشت؟ مثلاً اگر بخواهیم مقتل الحسین ابومخنف و ارشاد شیخ مفید را تحلیل کنیم, نگاه آن دو را چگونه ارزیابى مى کنیم. در مقتل الحسین ابومخنف هیچ کدام از این دو نگاه حاکم نیست, بلکه ایشان با نگرش واقع گرایانه اى به نقل و تبیین قیام امام حسین(ع) پرداخته است.
ـ مؤلف محترم در چند جا, در توصیف برخى کتاب ها این عبارت را به کار برده است: (این کتاب بیانگر نظر رایج شیعه در خصوص امام حسین است). سؤال این است که ویژگى (نظر رایج) شیعه چیست؟ این توصیف براى کتاب هاى زیر به کار رفته است:
کتاب هاى ردیف22, 25, 31, 34, 39, 40, 48, 53, 57, 79 و 96.
با دقت در کتاب هاى فوق مى توان گفت منظور از (نظر رایج) یعنى نظریه اى که فاقد نوآورى مى باشد. در آن صورت این نکته جاى تأمل خواهد داشت! زیرا کتاب نفس المهموم این گونه توصیف شده, ولى این عبارت براى کتاب هایى مثل لهوف, اسرار الشهادة, روضةالشهداء و… به کار نرفته است.
در برخى جاهاى کتاب اغلاط مطبعى اندکى وجود دارد که رفع آنها باعث زیبایى بیش تر متن خواهد شد, به برخى از این اغلاط اشاره مى شود:
ص109 آقاخوند ملاّ آقا, به جاى آخوند ملا آقا
ص137 (فضیل ت) به جاى فضیلت
ص234 (قضیه قضایا یا موضع حسین)؟
ص232 (و در پایان به قبر پیکر آن حضرت پرداخته شده است.) آیا مراد بررسى و کاوش درباره مشاهد و مزارات منسوب به حضرت(ع)است؟
ـ کلیه صفحات کتاب با یک قلم (فونت) نوشته نشده است; احتمالاً براى صرفه جویى در کاغذ. چون حجم مطالب در خصوص معرفى برخى کتاب ها زیاد بوده است, مطالب فشرده تر حروف چینى شده است, مثل صفحات 136 و 137, 264, 272, 274 و… این مسأله به زیبایى کتاب لطمه مى زند.
پاورقی:
1. Britannica, Macropaedia (1995) "The Study of History" p.579, vol.20, 579.
همچنین مراجعه شود به شرح بسیار روشنگرى که در دانشنامه فارسى (به سرپرستى غلامحسین مصاحب) ذیل (کتابشناسى) و (فهرست); همچنین مقاله پربار فرهنگنامه ادبى فارسى (جلد دوم دانشنامه ادب فارسى, به سرپرستى جناب حسن انوشه) ذیل (کتابشناسى) به قلم قاسم نژاد مراجعه فرمایید.
همچنین ر.ک: به کتابنامه عظیم الذریعة الى تصانیف الشیعة اثر شیخ آقا بزرگ طهرانى/تهرانى; اما سه نکته درباره این اثر گرانسنگ گفتنى است. یکم. خود یکى از بزرگ ترین کتابشناسى هاى جهان اسلام در عصر جدید است, که البته محدود و منحصر به درج آثار شیعى است (حاوى بیش از 53هزار اثر به عربى و فارسى و ندرتاً به زبان هاى دیگر یا ترجمه از زبان هاى دیگر که به خاطر ربط شیعى آن, در این اثر آمده است)
دوم. در ذیل کلمه (فهرست) در این اثر نزدیک به 150 فهرست مهم (همه یا عمدتاً شیعى) معرفى شده است (جلد شانزدهم, ذیل کلمه فهرست). سوم. کتابشناسى ارجمند مورد بحث در این مقاله (اثر جناب اسفندیارى) در بخش پایانى اش, ذیلى از کتاب هاى مربوط به حضرت سیدالشهدا(ع) از میان 25 (و با ذیلى26) جلد این اثر استخراج کرده که خود, کارى شایان توجه و تقدیر است; تا چه رسد به متن کتابشناسى که معرفى و بیان شمه اى از مزایاى آن در متن مقاله حاضر آمده است. درباره الذریعه و آقابزرگ تهرانى به دو مقاله تحت این عناوین در دایرةالمعارف تشیع و منابع مندرج در ذیل آنها از جمله کتاب ارزشمند شیخ آقابزرگ تهرانى, اثر استاد محمدرضا حکیمى و غیره مراجعه فرمایید. یکى از بهترین معرفى ها از الذریعه و صاحب عالیمقام آن به قلم مؤلف دانشور کتابشناسى حاضر, در خود کتابشناسى تاریخى امام حسین(ع), صفحات 285ـ302 آمده است. همچنین ر.ک: به دانشنامه ایران (ایرانیکا) مقاله پر بار (کتابشناسى ها و فهرست ها در ایران) "Bibliographies and Catalogues in Iran", (جلد4, ص219ـ 235) نوشته دو تن از بزرگ ترین کتابشناسان/کتابنامه نگاران و فهرست نویسان امروز ایران استادان احمد منزوى و علینقى منزوى. گفتنى است که بخش پیشین این مقاله به (کتابشناسى و فهرست ها[ى مربوط به ایران] در غرب) اختصاص دارد و عمدتاً تدوین ایران شناسان/اسلام شناسان خارجى است, در همان جلد از ص214 تا219,نوشته J. T. P. De Bruijn, آمده است.
همچنین ر.ک: به دایرةالمعارف اسلام به انگلیسى, طبع هلند, بریل, ویراست دوم, جلد1, ص1197 تا 1199. ذیل مقاله "Bibliography" (کتابشناسى), نوشته اسلامشناس ایرانشناس و کتابشناس بلندآوازه جهانى J. D. Pearson.
2. ر.ک: دانشنامه کتابدارى و اطلاع رسانى. [تألیف] پورى سلطانى [و] فروردین راستین (تهران, فرهنگ معاصر, 1379), ذیل مقالاتى که با کلمه (کتابشناسی…) آغاز مى شود.
3. دریغ است که مشخصات کتابشناختى و معرفى بسیار کوتاهى از این اثر به دست ندهیم:
رسالة حنین بن اسحق الى على بن یحیى, فى ذکر ما ترجم من کتب جالینوس, کهن ترین فهرست در جهان اسلام. متن عربى با ترجمه فارسى, به اهتمام دکتر مهدى محقق (تهران, مؤسسه مطالعات اسلامى, 1379, [منتشره به سال 1380] سى ویک« 126«14ص. استاد دکتر محقق در مقدمه پربار خود رساله را به نحوى روشن و رسا معرفى مى کنند و طرایف و ظرایفى از آن یا درباره آن مى آورند.
4. دنباله سخـن از متن: …ایـن کتاب را خاورشنـاس فرزانه پول کراوس (P. Kraus ) در سال 1936 در پاریس با این عنوان (رسالة ابى ریحان فى فهرست کتب محمد بن زکریاء الرازى) به طبع رسانید. هرچند از نام این کتاب برمى آید که فقط فهرست کتب رازى باشد, ولى بیرونى با یک تیر دو نشان زده و استطراداً کتاب هاى خود را هم تا سال 427 که از عمرش 65 سال قمرى و 63 سال شمسى مى گذشته نقل کرده است…) (فیلسوف رى, محمد بن زکریاى رازى, تألیف دکتر مهدى محقق, تهران, 1352) ص53 ـ54.