آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

نویسنده این کتاب, پروفسور ویلفرد مادلونگ, از محققان برجسته آلمانى الاصل است که مدت مدیدى در دانشگاه هاى هامبورگ و آکسفورد به مطالعه و تدریس در تاریخ و فرقه هاى اسلامى اشتغال داشته و آثار ارزشمندى در این زمینه پدید آورده است. بخش عمده اى از مدخل هاى دایرةالمعارف اسلام چاپ لیدن, که به مباحث تاریخى و کلامى شیعه مربوط مى شود, به قلم وى نگاشته شده است. یکى از آثار او یعنى جانشینى حضرت محمد(ص)1(The succesion to Muhammad) به فارسى ترجمه و در اسفندماه سال 1377 خورشیدى از طرف بنیاد پژوهش هاى اسلامى منتشر شد. متن انگلیسى آن در بهمن ماه 1377 جایزه بهترین انتخاب کتاب سال جمهورى اسلامى را به دست آورد. اثر ارزشمند دیگر او کتاب فرقه هاى اسلامى2, ترجمه آقاى دکتر ابوالقاسم سرّى است.
مترجم محترم این کتاب تاکنون چندین کتاب از انگلیسى به فارسى بازگردانده است که مهم ترین آنها عبارتند از: جستارهایى از تاریخ اجتماعى ایران در عصر قاجار; اختلاف تجارتى ایران و هلند و بازرگانى هلند در عصر افشاریان و زندیان, نوشته ویلم فلور (Willem. M. Floor); بنیادهاى کیش اسماعیلیان…, نوشته برنارد لوییس; دین و دولت در ایران…, نوشته حامد الگار; شورش آقاخان محلاتی… نوشته حامد الگار و غیره.
کتاب فرقه هاى اسلامى از آثار تخصصى است و مترجم آن علاوه بر آشنایى کافى با زبان مبدأ و مقصد, باید با فلسفه و کلام اسلامى نیز آشنا باشد; بگذریم از اینکه آشنایى با تاریخ سده هاى نخستین اسلام هم یکى دیگر از شرایط مترجم این گونه آثار است. اصولاً هیچ اثرى خارج از قلمرو دانشى خاص نمى تواند بود, و از همین روست که ترجمه آن دست کم آشنایى کافى با آن دانش را مى طلبد. زبان, خود وسیله اى است براى انتقال معانى در یکى از علوم. بر هر مترجمى است که از همان ابتدا زمینه کار خود را تعیین و در قلمروى خاص ترجمه کند; آنگاه مطالعات گسترده تر خود را در آن زمینه ادامه دهد. در غیر این صورت, هر قدر هم در کار خویش توانمند باشد, به سبب آشنا نبودن با موضوع, بى گمان دچار خطا خواهد شد. اشکالات این کتاب را به دو دسته مى توان تقسیم کرد: برخى از آنها علمى و تخصصى است که دانش خاصى را مى طلبد و مترجم باید در آن زمینه مهارت کافى داشته باشد. ما در اینجا تنها به نقد مطالبى مى پردازیم که در حوزه علم کلام است. برخى دیگر اشکالات تطبیقى است که با متن اصلى مطابقت ندارد و از سهل انگارى و شتاب زدگى مترجم ناشى مى شود. برخى دیگر از آنها هم به سبک و نوشتار مترجم مربوط مى شود که در حوزه ادب است. اما پیش از آنکه وارد متن اصلى شویم, نظرى مى افکنیم بر عنوان کتاب و یادداشت مترجم.
عنوان انگلیسى کتاب عبارت است از: Religious Trends in Early Islamic Iran. مترجم محترم, آن را به فرقه هاى اسلامى ترجمه کرده است. این عنوان محتواى مطالب کتاب را نمى رساند. سراسر این کتاب از گرایش هاى مذهبى ایران در سده هاى نخستین اسلام بحث مى کند; اما عنوان ترجمه شده, ذهن خواننده را در وهله نخست به سیر فرقه هاى اسلامى, اعتقادات و خاستگاه هاى آنان سوق مى دهد; در حالى که بحث عمده آن ایران است و اسلام در سده هاى نخستین در مواجهه با گرایش هاى مذهبى. دو واژه و مفهوم اصلى آن, یعنى Iran و Early برگردانده نشده است. بدین ترتیب مى توان آن را چنین ترجمه کرد: (فرقه هاى مذهبى در نخستین سده هاى ایران اسلامى) یا (گرایش هاى مذهبى و ایران اسلامى در سده هاى نخستین).
مترجم مقدمه خود را بر کتاب با عنوان (به جاى یادداشت مترجم) چنین آغاز کرده است:
متن انگلیسى کتاب را یکى از بزرگان اهل تمیز ارزانى فرمود با این تأکید که صمؤلف معتبرترین متخصص تشیّع در غرب استش. تعریف قصار معرف راست گفتار نواندیشه اشتیاق کهن این رقم پیشه را به مداقه در دقایق اندیشه ـ یا به سخن جامع تر ـ پندار, گفتار و کردار آن پیشگان ـ اهل سلف مأسوف علیهم ـ که آمدند, کوشیدند زیستند و رفتند در ذهن مدهوش و اندیشه خاموش برانگیخته این مشارق را خورشیدى شارق پدیدار و جوشش و کوششى نوخاسته گریبانگیر گشت.
اگر قرار است مترجم بر کتاب مقدمه بنویسد, باید نکاتى را یادآورى کند که در فهم متن ترجمه شده ضرورت دارد, امتیازها و کاستى هاى آن را نشان دهد و خواننده را راهنمایى کند تا به محتواى متن و مطالب لازم دیگر آسان تر دسترسى یابد. مقدمه باید تصویرى کلى از اثر را در ذهن خواننده مجسّم سازد. بسیارند خوانندگانى که فقط گفتار مترجم یا مؤلف را مى خوانند و نیازى به مطالعه کل کتاب نمى بینند. چنانکه مشاهده مى شود عبارت هاى مترجم, به جز جمله نخست, با چنان تکلفى آغاز شده که از همان ابتدا خواننده را مى رماند و او را از خواندن بقیه کتاب منصرف مى سازد. تا آنجا که مى توان گفت خود این عبارات, احتیاج به ترجمه اى دیگر دارد!
اشکالات علمى و تخصصى
در عبارت هاى زیر, ابتدا اصل (انگلیسى) متن نویسنده را مى آوریم, سپس ترجمه مترجم, نقد و بررسى آن و ترجمه پیشنهادى را ذکر خواهیم کرد:
1. The Muشtazila distinguished, in order to preserve the immutability of the divine essence, between attributes of essence which applied to God eternaly and unalterably, like power and knowledge, and attributes of act which applied to him only at times and were subject to change in accordance with His acts.
(ص41, پاراگراف آخر)
ترجمه: (معتزلیان از براى اینکه تغییرناپذیرى ذات خدا را تأیید کنند, در میان صفت هاى جوهرى که جاودانه و بى تغییر به خدا نسبت داده مى شود; مانند توانایى و دانایى, و صفت هاى عملى که گهگاه به او نسبت داده مى شود و دمساز با کارهاى خدا متغیرند, قائل به تمیز شدند). (ص75, 10)
(صفات جوهرى, صفت هاى عملى, کارهاى خدا) در علم کلام نه تنها قابل فهم نیست, که گمراه کننده است. بعضى از اصطلاحات در کلام تثبیت شده اند و اگر غیر آن آورده شود, براى اهل فن نامفهوم خواهد بود, چه رسد به خوانندگان. اگر مترجم خود مفهوم آن را درک کند و ابتکار تازه اى در برابریابى داشته باشد, باید اصل اصطلاحى را که مدت ها در علم مورد نظر جا افتاده و تثبیت شده است نیز بیاورد تا ابهامى باقى نماند. این کار فقط از عهده کسى برمى آید که خود از آن علم بهره اى داشته باشد, سیر تاریخى آن را بداند, و بر واژه ها و اصطلاحات آن علم که سالیان دراز به کار رفته اند, واقف باشد. از سوى دیگر, واژه سازى قهرى و غیر طبیعى هیچ گاه مقبول نمى افتد و خیلى زود فراموش مى شود. آنچه مترجم محترم در این عبارات آورده است با روح کلام سازش ندارد.
پیشنهاد: معتزله براى حفظ تغییرناپذیرى ذات الهى, بین صفات ذات خداوند ـ مثل علم و قدرت که ازلى و لایتغیّراند ـ و صفات فعل که گاهى بر خداوند اطلاق مى شوند و با افعال او تغییر مى پذیرند, تمایز قایل شده اند.

2. Traditionalists denigrated his memory in particular as one of the authors of the doctrine of the created nature of the Quran. He also upheld an extreme Murjiite position defining faith as mere belief in the heart
(ص17, س22)
ترجمه: (محدثان از او به بدى یاد کردند; به ویژه چون او را یکى از نویسندگان عقیده ماهیت مخلوقى قرآن و از مرجئیان افراطى مى دانستند که ایمان را تنها عقیده قلبى دانسته…). (ص41, س17)
مترجم مى بایست خود را از بند الفاظ (Created nature of the Quran) مى رهانید و بیشتر به معنا و محتوا توجه مى کرد که این خود اندکى آشنایى با علم کلام را نیز مى طلبد. مقصود از آنچه مترجم به (عقیده ماهیت مخلوقى قرآن) ترجمه کرده, همان (مخلوق بودن قرآن) است. مسأله خلق قرآن و مفهوم آن, یکى از مسائل عمده اى بوده که احتمالاً از اواخر قرن دوم هجرى بین مسلمانان مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است. بحث بر سر این بوده که آیا قرآن قدیم است یا حادث (مخلوق)؟ آیا قدیمى جز خداوند وجود دارد؟ و…. گهگاه کشمکش ها و جنگ هاى سختى هم بر سر این موضوع درگرفته و سالیان دراز مسلمانان را به خود مشغول داشته و گرفتار نزاع لفظى ساخته است. معتزله از معتقدان به نظریه خلق قرآن بودند و ابن حنبل و اصحاب حدیث از مخالفان آن. امام صادق(ع) به این پرسش که (آیا قرآن خالق است یا مخلوق؟) پاسخ داد: (قرآن نه خالق است و نه مخلوق, بلکه کلام خداست). اما کلمه author در اینجا به معناى (نویسنده) نیست. معناى دیگرى هم دارد که عبارت باشد از: person who creates or begins sth, esp a plan or an Idea (مبتکر, مبدع, بانى). چنانکه در عبارت هاى انگلیسى متن دیده مى شود, نویسنده دو جمله جداگانه با دو معنا و مقصود مجزا آورده است, با فعل و فاعل جداگانه اى. جمله دوم به نظر محدثان نسبت داده شده, در حالى که تحلیل خود نویسنده است. اما مترجم هر دو جمله را به یک جمله تبدیل کرده که غلط است. در جاى دیگرى نیز (ص51) به جاى (خلق قرآن) creation of Quran, عبارت (انشاء قرآن) را آورده است.
پیشنهاد: محدّثان از او به بدى یاد کردند; خاصه از آن روى که او را یکى از بانیان اعتقاد به نظریه خلق قرآن مى دانستند. او نیز بر این عقیده افراطى مرجئه بود که ایمان را تنها عقیده قلبى مى دانستند و….
3. Highly Controversial was also Ibn karr*nصs doctrine of incidents subsisting in the essense of God.
(ص41, پاراگراف آخر)
ترجمه: (این عقیده ابن کرام که حادثه ها در ذات خدا زیست مى کنند, نیز بسیار بحث انگیز بود). (ص75, س7)
جمله (حادثه ها در ذات خدا زیست مى کنند) غلط است. بحث بر سر این بوده که آیا امر حادثى در ذات خداوند وجود دارد یا خیر. برخى از فرقه ها از جمله کرامیه عقیده داشتند که ذات خداوند محل حوادث است: یعنى مى توان تصور کرد که در ذات قدیم او امر حادثى راه یافته باشد. معتزله و شیعه با مبانى عقلى و استدلالى این نظر را رد مى کنند و مى گویند فرض هرگونه حدوثى در ذات خداوند با واجب الوجود بودن او منافات دارد و او را در زمره ممکنات قرار مى دهد. مترجم محترم مى بایست براى ترجمه این عبارت و فهم درست نظر ابن کرام به منبع اصلى آن مراجعه مى کرد و اصل گفتار او را مى نوشت یا دست کم با اهل آن مشورت مى کرد. یکى از وظایف مترجمى که به ترجمه متون اسلامى دست مى زند همین است, وگرنه همیشه نمى توان با صرف ترجمه فارسى متن انگلیسى یک اثر و بدون مراجعه به اصل گفتار, معنا و مقصود را فهمید و تفهیم کرد.
پیشنهاد: این عقیده ابن کرام که حوادث به ذات خداوند قیام دارند, نیز بسیار بحث انگیز بود.
4. The karr*miyya upheld the basic Murjiصite position on faith denying that acts were a constituent part of it.
(ص40, س18)
ترجمه: (کرامیان در مذهب پایگاه اصلى مرجئیان را حفظ کرده عمل ها را جزء لاینفک مذهب نمى دانستند). (ص73, س7)
کلمه upheld همیشه معناى (حفظ کردن) را نمى دهد. در اینجا بهتر است آن را به معناى دیگرش یعنى (موافق بودن) ترجمه کنیم. و یکى از معانى faith (دین یا مذهب) است. معناى دیگرى هم دارد که به (ایمان) ترجمه مى شود, یعنى unquestioning belief in God (اعتقاد راسخ به خداوند). مترجم یک جا faith را (مذهب) ترجمه مى کند که درست نیست و در همان پاراگراف, شش سطر پایین تر, آن را به (ایمان) باز مى گرداند. یکى دیگر از مباحث کلامى بین فرقه هاى نخستین اسلامى این بوده است که آیا عمل جزو (شرط) ایمان است یا این که تنها اعتقاد قلبى به خداوند و اقرار به زبان در داشتن ایمان کافى است. برخى با استناد به آیات قرآنى, ایمان را تصدیقِ دل و اقرارِ زبان مى دانستند و برخى دیگر عمل به ارکان و اعمال دینى را هم لازم مى شمردند و برخى ایمان به ظن و تقلید را کافى مى دانستند و خلاصه کرامیه از کسانى بودند که عمل را شرط ایمان نمى دانستند و مسلمان را حتى با ارتکاب گناه کبیره کافر نمى شمردند. بنابر این آنچه مترجم در ترجمه این عبارت آورده: (عمل ها را جزء لاینفک مذهب نمى دانستند), درست نیست و به جاى (مذهب) باید (ایمان) را گذاشت.
پیشنهاد: کرامیه با دیدگاه هاى اساسى مرجئه درباره ایمان موافق بودند و عمل را جزء (شرط) ایمان نمى دانستند.
اشکالات تطبیقى و ادبى
درک مطلب در ترجمه و انتقال درست آن به زبان مقصد, از شرط هاى اصلى مترجم خوب است. تا متن خوب فهمیده نشود و نتوان جملات را درست با یکدیگر ارتباط داد, نمى توان مفهوم درست عبارتى را باز گرداند. اما در بازگرداندن متن, آشنایى و احاطه به زبان مقصد از همه مهم تر است. این کار هم جز با مطالعه هدفدار و تمرین و ممارست زیاد در در نوشتن, ممکن نخواهد شد. با مقایسه متن اصلى و ترجمه این کتاب, اشکالاتى از نظر تطبیقى و ادبى نیز به چشم مى خورد. البته بسیارى از آنچه در زمره اشکالات ادبى به شمار مى آید, در واقع تطبیقى است. وقتى مترجمى نتواند متن را به زبان فارسى معیار و درست در هر علمى باز گرداند, دیگر نمى توان اشکالات آن را در زمره اشکالات ادبى قلمداد کرد. بلکه مترجم نتوانسته مفاهیم را همسنگ مؤلف انتقال دهد و در مقام او نبوده است. پس باید مقام علمى مترجم با مقام علمى مؤلف تطبیق کند یا اینکه بکوشد خود را همسان او سازد. اینک برخى از این اشکالات را نیز در پى مى آوریم:
5. Unlike Judiasm and Christianity, whose prophetic origins were acknowledged by Islam, Zoroastrianism, even Though it gained a similar legal status as the "book religions" tolerated by the Quran, was unequvocally condemned as a false religion.
ترجمه: (برخلاف یهودیگرى و مسیحیگرى که اسلام به بنیادهاى پیامبرى آن خستو شده بود, زرتشتیگرى, با اینکه وضع شرعى همانندى را به گونه یکى از کیش هاى اهل کتاب که قرآن آنها را تحمل مى کرد, به دست آورد, به گونه اى خالى از ابهام همانند کیشى دروغین محکوم گشت). (ص17, س3)
پسوند (گر) در فارسى گاهى به اسم ذات افزوده مى شود که غالباً معناى شغل و پیشه مى داده است; مثل آهنگر, مسگر, زرگر, کوزه گر; گاهى به اسم معنا افزوده مى شود که معناى صفت فاعلى مى دهد; مثل خوگر, خواهشگر و کارگر; و یا مبالغه در کار را مى رساند, مثل ستمگر, دادگر, حیله گر. پسوند ism در انگلیسى معانى گوناگونى دارد که رایج ترین آنها پس از اسم یا صفت مى آید و به مفهوم رأى, عقیده, ایمان, باور, مذهب, مکتب, روش, عادت, آیین, گرایش و ویژگى است; مثل barbarism بربریت, capitalism سرمایه دارى, aphorism گزین گویى, positivism مذهب تحصلى, patriotism میهن پرستى, rationalism عقل باورى. این پسوند را در فارسى به (گرى) هم مى توان بازگرداند, اما ترجمه آن به (گرى) با معناى حرفه, پیشه و عمل مناسب تر است تا با نظر, رأى, و عقیده; مانند آرایشگرى, مسگرى, شناگرى, بازیگرى, صنعتگرى, ستمگرى, حیله گرى, بیدادگرى. مترجم در اینجا و در بیشتر موارد, در برابر ism (گرى) فارسى را گذاشته و از معانى دیگر آن از قبیل باورى, گرایى, بینى, نگرى, خواهى, مذهب, آیین, مکتب, دین و… غافل مانده است. فرهنگ وبستر نخستین معناى Judaism را the jewish religion (دین یهود) آورده که در اینجا مقصود نویسنده همان است. در برابر christianity هم the christain religion (دین مسیح) آورده که باز مترجم آن را به (مسیحیگرى) برگردانده است. به جاى مذهب زردتشت نیز زرتشتیگرى نوشته است. و اما عبارت ها و افعالى مانند (خستو شده بود) در متون تاریخى, فلسفى و مذهبى که سبک خاص خود را دارند جایى ندارد و در رساندن درست معنا و تفهیم آن خلل ایجاد مى کند, بویژه وقتى با سبک و سیاق عبارت هاى دیگر همخوانى نداشته باشد. هستند کسانى که فارسى سره مى نویسند اما یک دست و هماهنگ با جملات دیگر. اگر واژه اى هم از نظر صورت و هم از نظر معنا درست و بجا به کار رود پسندیده است و مقبول خواهد افتاد. تکرار (به گونه اى) در یک جمله و شکل ناهمساز عبارت هاى دیگر براى خواننده ملالت آور است.
پیشنهاد: برخلاف دین مسیحى و یهودى که اسلام سرچشمه هاى پیامبرى آنها را به رسمیت مى شناخت, آیین زردشت ـ اگرچه در کنار ادیان اهل کتاب و مورد احترام قرآن وضعیت شرعى مشابهى داشت ـ آشکارا به منزله دینى دروغین مردود دانسته شد.
6. Some decades before, they had nominally accepted Ism‡شilism.
(ص9, س26)
ترجمه: (چند دهه پیش تر آنها به گونه اى اسمى کیش اسماعیلى را پذیرفته بودند). (ص30, س4)
مترجم در برابر قید nominally نوشته است: (به گونه اى اسمى). این واژه از name گرفته شده است که یکى از معانى آن (اسم) است. معانى دیگرى هم دارد, از جمله appearance only not reality (فقط در ظاهر نه در واقع) و در اینجا مقصود همین معناست. مترجم زحمت جستجوى معانى دیگر آن را به خود نداده است.
پیشنهاد: چند دهه قبل, آنان مذهب اسماعیلى را فقط در ظاهر پذیرفته بودند.
7. When this teaching became known, the Ismilis seized some of the heretics and forced them through torture to confess.
(ص10, س25)
ترجمه: (هنگامى که این آموزش ها آفتابى گشت اسماعیلیان برخى از این ملحدان را دستگیر کرده آنها را با شکنجه کردن به اعتراف وا داشتند). (ص31, س6)
به کار بردن فعل (آفتابى گشت) در این گونه نوشتارها بسیار سست و عامیانه است و بیشتر در زبان محاوره و براى اشخاص به کار مى رود, نه در متنى علمى, تحقیقى و تاریخى. در برابر heretics ملحدان را گذاشته اند. ملحد در لغت به معناى کافر, مرتد و از دین برگشته است و در انگلیسى در برابر آن معمولاً athiest مى آورند. Heretic یعنى کسى که اندیشه اى نو و مخالف مذهب رایج را اشاعه مى دهد, اما به مبانى اصلى دین, باور دارد. به کار بردن الفاظ نادرست و بد تفهیم کردن آنها چه بسا که سرهایى را نیز بردار کرده است.
پیشنهاد: هنگامى که این تعالیم آشکار شد, اسماعیلیان برخى از این بدعت گذاران را دستگیر کرده آنها را با شکنجه به اعتراف وا داشتند.
8. Arab Sentiments are reflected in one of Ibn Hanbals Creeds where he mention the shubiyya among the condemnable religious Sects describing them as misguided heretics who say
(ص23, س11)
ترجمه: (احساس هاى تازى مآب در یکى از اصل هاى عقیده هاى ابن حنبل بازتاب یافته است که بر طبق آن شعوبیان را از جمله فرقه هاى مذهبى پى مى شمارد که درخور محکومیت اند و آنها را ملحدانى گمراه مى داند, مى گوید…). (ص49, س7)
گذشته از نثر سنگین و نارساى مترجم, از سیاق جمله چنین برمى آید که فعلِ (مى گوید) در انتهاى آن به ابن حنبل باز مى گردد و با ترکیبى که به جملات فارسى داده ظاهراً جز این هم نمى تواند باشد, و این اشتباه است. فاعل فعل say ابن حنبل نیست بلکه Heretics (بدعت گذاران, یا به گفته مترجم ملحدان) است; زیرا پیداست که بدون s سوم شخص مفرد آمده است.
پیشنهاد: احساسات عربى در یکى از اعتقادنامه هاى (فتاوى) ابن حنبل تجلى یافته است که او در آنجا شعوبیه را جزو فرقه هاى مذهبى درخور نکوهش مى داند و آنان را بدعت گذارانى گمراه توصیف مى کند که مى گویند….
9. The prevalence of the eastern Hanafite tradition brought about a major shift in the development of scholastic theology in sunnism.
(ص38, س1)
ترجمه: (گسترش سنت هاى حنفى خاورى دگرگونى یى بزرگ در وضع تکامل مکتب کلام اهل تسنن پدیدار کرد). (ص69, س13)
عبارت (دگرگونى یى بزرگ) را به سادگى مى توان نوشت: (دگرگونى بزرگى); (وضع تکامل) را مى توان نوشت: (سیر تکامل). Scholastic را هم که یکى از معانى آن formal است, مى توان به (رسمى) معنا کرد.
پیشنهاد: رواج سنّت هاى حنفى شرق, تغییر عمده اى را در سیر تحول کلام رسمى اهل سنّت پدید آورد.
10. With Abu Muslim the Imamate returned to the persians.
(ص12, س1)
ترجمه: (با ابومسلم, امامت به ایرانیان بازگشت). (ص23, س3)
عبارت: (با ابومسلم) کمى ابهام دارد: با آمدن ابومسلم؟ با ظهور ابومسلم؟ به کمک ابومسلم؟ به رهبرى ابومسلم…؟ ترجمه بسیارى از کلمات ـ مثل with و مانند آن که کم هم نیستند ـ در ابتدا بسیار ساده مى نماید و به نظر مى رسد همان معناى رایج را داشته باشد. مترجمان شتابزده نیز به هنگام ترجمه همان معنا را به کار مى برند و از معانى دیگر آن غافل مى مانند. فرهنگ هاى دوزبانه هم مقصود را ادا نمى کنند. وقتى به فرهنگ Websterصs new world مراجعه مى کنید, مى بینید براى همین کلمه ساده with 22 معنا دارد که برخى نزدیک به یکدیگر و برخى کاملاً متفاوت از یکدیگرند. از جمله معانى آن عبارت است از as an associate, or companion of (همراه با, به کمک) و accompanied by, circumstanced by (به همراه, با زمینه سازى). مترجم در اینجا زحمت جستجوى معانى دیگر with را به خود نداده و حدس هم نزده است. در بسیارى موارد باید عبارت را باز کرد و بسط داد تا معناى مورد نظر نویسنده را برساند.
پیشنهاد: با آمدن (ظهور) ابومسلم, امامت به ایرانیان بازگشت.
11. The Arab lords went usually to war with their Iranian retainer.
(ص13, س آخر)
ترجمه: (خداوندگاران تازى را رسم چنین بود که در جنگ ها از بندگان ایرانى خود بهره کشى مى کردند). (ص36, س5 از آخر)
عبارت (خداوندگاران تازى) عبارتى است مبهم, آیا مقصود خدایانى است که تازیان مى پرستیده اند یا اینکه تازیان خداوندگاران, یعنى پادشاهان, پیشوایان و فرمانروایانى داشته اند که… البته استعمال کلمه (خداوندگار) در زبان فارسى رایج بوده و اگر در جاى خود به کار رود زیبا و پسندیده است. اما در اینجا چنین به ذهن متبادر مى شود که تازیان, خدایانى داشته اند که از بندگان خود بهره کشى مى کرده اند. از طرف دیگر, در متن انگلیسى سخنى از (بهره کشى) به میان نیامده و جمله روشن است.
پیشنهاد: فرمانروایان عرب معمولاً همراه با موالى (خدمتکاران) ایرانى خود به جنگ مى رفتند.
12. The Arab Conquest of Iran in the middle of the Seventh century set off the most radical religious revolution in the countryصs history.
(ix)
ترجمه: (چیرگى تازیان بر سرزمین ایران, در نیمه سده هفتم میلادى, تندروترین انقلاب مذهبى را در تاریخ این کشور پدید آورد). (ص15, س1)
در ترجمه متون اسلامى و ایرانى, تاریخ هاى میلادى باید به تاریخ قمرى (یا دوران معاصر به شمسى) تبدیل شود, یا دست کم تاریخ قمرى هم در کنار آن بیاید. مترجم در اینجا فقط تاریخ میلادى را ذکر کرده که براى خواننده انگلیسى زبان است. به کار بردن صفت (تندرو) براى انقلاب صحیح نیست. انقلاب به معناى تغییرات بنیادى و اساسى در ساختار سیاسى, اقتصادى و فرهنگى جامعه است. بنابر این وقتى قرار است همه چیز از بنیاد تغییر کند, دیگر صفت تندرو یا میانه رو مفهومى ندارد. مقصود از radical اساسى و بنیادین است.
پیشنهاد: فتح ایران به دست عرب ها در نیمه هاى سده اوّل هجرى بنیادى ترین انقلاب مذهبى را در تاریخ این کشور پدید آورد.
مترجم در برابر Transoxania و Mesopotamia در همه جا به ترتیب (فرارود و میان رودان) گذاشته, البته در پانوشت هم اشاره کرده است که آنها را در برابر ماوراءالنهر و بین النهرین مى آورد. اگرچه این دو واژه زیبا, فارسى و دقیق است ولى ظاهراً هیچ دلیل منطقى وجود ندارد که دو واژه جا افتاده و تثبیت شده جغرافیایى را تغییر دهیم, مگر آنکه نثر سراسر کتاب را بر همین منوال یک دست و هماهنگ کنیم.
در صفحات 27, 57, 59 و…, دایرةالمعارف انگلیسى اسلام (E. I 2nd ed.) به دانشنامه اسلام ترجمه شده است. مى دانیم دایرةالمعارف اسلام (EI) چاپ لیدن هلند است. دانشنامه اسلام و ایران اثر دیگرى است که در ایران چاپ شده و مقالات دایرةالمعارف اسلام (EI) را با تألیف مقالات جدید تکمیل مى کند. نخستین جزوه آن, علاوه بر ترجمه دایرةالمعارف اسلام, مقالاتى نیز درباره ایران دارد. در این مجموعه تنها حرف (الف) ترجمه و تألیف شده است. و اما دانشنامه جهان اسلام ادامه کار دانشنامه ایران و اسلام را پى گرفته و از حرف (ب) آغاز کرده است, ولى مثل آن به ترجمه از منبعى خاص مثل دایرةالمعارف اسلام چاپ هلند پاى بند نیست. بنابر این مقصود نویسنده همان ویرایش دوم (EI) چاپ هلند است و نه دانشنامه هایى که در ایران ترجمه و تألیف شده است. مترجم باید مرجع خود را همان ویرایش دوم (EI) چاپ هلند انتخاب مى کرد و نه دانشنامه هایى که در ایران چاپ شده است.
اسم کتاب ها در متن و پانوشت معمولاً با حروف متمایز چاپ مى شود, اما در این کتاب این شیوه رعایت نشده است; بویژه کتاب هایى که با حروف لاتین نوشته شده معلوم نیست کتاب است یا مقاله و یا توضیح; و حتى گاهى نام مؤلف هم از کتاب تمایز داده نمى شود. (مثلاً در صفحات19, 20, 27, 29, 37, 38, 44, 45, 51, 58, 70, 72, 77 و…)
در بسیارى موارد ضرورى, نشانه گذارى ها و قواعد سجاوندى رعایت نشده است, مثلاً: در ص17, س5; ص23, س17; ص27, س آخر; ص46, س2; ص47, س4 از آخر; ص49, س4 از آخر; ص50, س8; ص52, س11; ص69, س3; ص74, س10; ص75, س4; ص76, س12و 13; ص78, 10; ص88, س10; ص89, س4 از آخر; ص93, س2; ص94, س6; ص95, س1و10; ص97, س1; ص102, س4 از آخر; ص104, س5 از آخر; ص112, س5 از آخر; ص113, س12; ص115, س15 و….
در خاتمه یادآور مى شوم که مراد از این نقد کاستن ارزش کار آقاى دکتر ابوالقاسم سرى و زحمات ایشان در ترجمه این کتاب نبود. هدف اصلاح است و جبران کاستى ها تا رسم و سنت شود که سنتى است نیکو. غرض نقد اندیشه است نه صاحب اندیشه. فراهم آمدن زمینه مناسب نقد و فرهنگ انتقادپذیرى موهبتى است که باید آن را پاس داریم و جهت اعتلاى علم و فرهنگ هرچه بیشتر در پیشبرد آن بکوشیم, و بدانیم که اگر نقد نباشد ریشه تفکر مى خشکد و اندیشه از شکوفایى باز مى ماند.
پى نوشت ها:
1. Wilferd Madelung, The succession to Muhammad, (Cambridge University Press, 1997).
2. Wilferd Madelung. Religious Trends in Early Islamic Iran, (Bibliotheca Persica, 1988, U.S.A).

تبلیغات