آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

نماز و نیایش پیوندى است صمیمانه میان انسان و خدا, خالق و مخلوق. نماز زمزمه اى است با (اللّه); تسلاّبخش دل هاى مضطرب و آرامشگر جان هاى خسته; نماز زداینده تیرگى ها و ناهنجارى هاست و مایه صفاى باطن و روشنى روان.
نماز برنامه اى است براى باز یافتن و آگاه ساختن خویش, ستردن غفلت و رهاندن خود از کشش هاى دروغین و جاذبه هاى تباهى آفرین.
نماز (ذکر) است; (یاد خدا)1 و (ذکر) جلاى جان است و مایه پیراستگى روان,2 و رهایى از دام (شیطان),3 (نماز برترین نهاد است)4 و (استوانه دین)5 و (آغازین کردارى که در هنگامه قیامت و به هنگام سؤال ها از کسان از آن پرسیده مى شود),6 (و چون پذیرفته شود اعمال دیگر پذیرفته خواهند شد و چون پذیرفته نشود, کردارهاى دیگر نیز پذیرفته نخواهد شد).7
(نماز مایه روشنایى چشم رسول اللّه(ص) بود)8 و (فرجامین سفارش رسولان و دوست داشتنى ترین اعمال نزد خداوند).9 چرا نماز را برترین و مهم ترین واجبات انگاشته اند, و چرا در آموزه هاى دین نماز پایه و اساس دین خوانده شده است؟ چرا بدون نماز هیچ عملى پذیرفته نیست و چرا نماز آخرین و مهم ترین سفارش رسولان الهى است؟
چه رازى در نماز نهفته است, رمز این همه والایى, ارجمندى و عظمت چیست؟ نماز چگونه است که این همه تأثیرگذارى دارد و….
نماز را مى توان از ابعاد گونه گون به بحث نهاد, و از زاویه هاى مختلف درباره آن بحث کرد; از جمله رازها و رمزهاى نماز, و اسرار و نهفته هاى این آیین شکوهمند الهى.
عالمان و عارفان از این منظر به نماز بسیار نگریسته اند, و آثار بسیارى در این باره رقم زده اند که بسیارى از این نگاشته ها عنوان (اسرار الصلوة) را بر پیشانى خود دارند.10
آداب الصلوة امام خمینى
(آداب الصلوة) فقیه بلندآوازه مصلح بى بدیل روزگار معاصر عارف واصل و زاهد والانگر و معلم بى نظیر سیر و سلوک در برنمودن رازهاى نهفته در نماز, و نشان دادن ادب حضور, اثرى است شگرف و کارآمد.
نگاه امام(ره) به موضوع, عارفانه و به تعبیر خود آن بزرگوار, مسلک وى در تبیین و توضیح و گزارش ابعاد نماز مسلک (اهل معرفت) است.
کتاب از یک مقدمه, سه مقاله و یک خاتمه سامان یافته است. مقالات داراى تقسیم هایى است به باب ها, فصل ها و….
در مقدمه کوتاه کتاب بر این نکته تصریح و تأکید شده است که (از براى نماز غیر از این صورت معنایى است و غیر از این ظاهر باطنى است) بدین سان همان گونه که ظاهر را آدابى است, باطن را نیز آدابى خواهد بود, و بدان سان که اگر آداب ظاهر رعایت نشود, نماز ظاهرى باطل شده و یا خللى بدان وارد خواهد شد, مراعات نکردن آداب باطنى آن نیز, حالت باطنى و معنوى آن را خواهد ستُرد. حضرت امام(ره) مى نویسند این حقیقت که (نماز باطن و صورت غیبیه ملکوتیه) دارد, افزون بر برهان, از آیات و روایات نیز به روشنى دانسته مى شود.11 آنگاه براى روشن ساختن این مدّعا چندین آیه و روایت را و چگونگى دلالت آنها را بر مراد تبیین کرده, و به سالک الى اللّه و نمازگزار تنبه داده است که به (صورت نماز و نشر آن) بسنده نکند و خود را (از برکات و کمالات باطنیه آن که موجب سعادت ابدیّه بلکه باعث جوار ربّ العزّه است) محروم ننماید. سخنان امام در آغاز بحث سرشار از تنبّه و تأمل است. آن بزرگوار پس از تبیین آن حقایق عِلوى, سالکان راه را پند داده مى نویسد:
پس اى عزیز, دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشاى و با هر تعب و زحمتى است,حالات خود را اصلاح کن و شرایط روحیه نماز اهل معرفت را تحصیل کن, و از این معجون الهى که با کشف تام محمّدى(ص) براى درمان تمام دردها و نقص هاى نفوس فراهم آمده استفاده کن و خود را تا مجال است از این منزلگاه ظلمت و حسرت و ندامت و چاه عمیق بُعد از ساحت مقدّس ربوبیّت ـ جلّ و علا ـ کوچ ده و مستخلص کن و به معراج وصال و قرب کمال خود را برسان; که اگر این وسیله از دست رفت, وسائل دیگر منقطع است: اِن قُبلَت قُبِلَ ما سِواها; و إنْ رُدَّت رُدَّ ماسِواها.12
و ما آداب باطنیه این سلوک روحانى را به مقدار میسور و مقتضى بیان مى کنیم, شاید یکى از اهل ایمان را نصیبى از آن اتفاق افتد, و این خود شاید موجب رحمت الهى و توجّه غیبى شود نسبت به این بازمانده از طریق سعادت و انسانیّت و مغلول در زندان طبیعت و انانیّت. انّه ولیّ الفضل والعنایة. (آداب الصلوة, ص5و6)
آداب ضرورى در نماز و دیگر عبادات
در مقاله اوّل که از فصل هایى به هم آمده است, حضرت امام آداب عبودیت و سلوک و شیوه هاى وصول به کمال و نفس دلدادگى و بندگى را رقم زده است. این فصول مشتمل است بر بحث هاى ژرف عرفانى, نصایح سوزنده و تنبّه آفرین, و آموزه هاى بس ارجمند راهگشا و دلپذیر.
1. خاکسارى
سالک راه باید جوهر عبودیت را دریابد, (عزّ ربوبیت و ذل عبودیت) خودبینى, خودخواهى گردن فرازى را به یکسو نهد, خاکسارى, نیک نهادى را پیشه سازد, دیدن (جمال یار) در گرو گذشتن از خود, پاى نهادن بر نفس و برآمدن بر معراج است. سالک واصل ما نوشته اند:
توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت… یکى از منازل مهمّه سالک است که قوت سلوک هرکس به مقدار قوت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است, و هرچه خطر (انیّت) و (انانیّت) و خودبینى و خودخواهى در انسان غالب باشد, از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیت مهجور است. و حجاب خودبینى و خودپرستى از جمیع حجت ضخیم تر و ظلمانى تر است…13
تبیین و توضیح این (مقام) در سلوک در کلام امام که خود سالک راه واصل مقام دیدار محبوب بود, بسى خواندنى و تأمل کردنى است. آن بزرگوار این حقیقت را در پرتو آیات, روایات و تأملات عرفانى تبیین کرده و تأکید کرده اند: (پس, سالک الى الله را ضرورى است که به مقام ذل خود پى برد و نصب العین او ذلت عبویت و عزّ ربوبیت باشد.)14
2. علم
در فصل دوم که از (مراتب مقامات اهل سلوک) سخن رفته است, از (علم) به عنوان یکى از مراتب و مقامات اهل سلوک یاد کرده است, و در توضیح و تبیین آن نوشته است:
و آن چنان است که به سلوک علمى و برهان فلسفى ثابت نماید ذلت عبودیت و عزت ربوبیت را و این یکى از لباب معارف است که در علوم عالیه و حکمت متعالیه به وضوح پیوسته که جمیع دار تحقق و تمام دایره وجود, صرف ربط و تعلق و محض فقر و فاقه است.15
حضرت امام(ره) ضمن تبیین حقیقت این مرتبه از مراتب سلوک و نمایاندن اهمیت آن مى نویسد:
(دعاى منسوب به سیّد کائنات(ص): اللهم أرنا الأشیاء کما هى16 شاید اشاره به همین مقام باشد; یعنى خواهش مشاهده ذل عبودیت که مستلزم شهود عز ربوبیت است, نموده.)17
امام سالکان, آنگاه چگونگى این مرتبه را باز مى گوید, و از اینکه (سالک راه حقیقت با قدم سلوک علمى چون این منزل را طى کند در حجاب علم واقع شود, که باید آن را بدرد و از آن بگذرد دامن همت به کمر زند و از جدیت در طلب مطلوب حقیقى غفلت نورزد و خود را به مقام دیگر, که مقام دوم است, برساند; یعنى حصول ایمان به حقایق و پس از آن و با پایمردى همت و حرکت و تلاش اطمینان و طمأنینه نفس و بالاخره مشاهده که آن نورى است الهى و تجلى است رحمانى. (ص12ـ11)
3. خشوع
خداوند رحمان چون از ویژگى هاى مؤمنان سخن گفته و آنها را به وصف هایى ستوده و (فلاح) رستگارى را با آن اوصاف رقم زده سرآمد آن ویژگى ها را (خشوع) در نماز قرار داده است. اکنون سالک واصل ما از (خشوع) به عنوان یکى از امورى که براى سالک در تمامت عبادت ها بویژه نماز لازم است سخن گفته و آن را بدین سان تبیین کرده است:
… و حقیقت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب و یا خوف و آن حاصل شود از ادراک عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال.(ص13)
آنگاه قلب ها را به (قلوب عشقى) که از مظاهر جمالیه و (قلوب خوفى) که از مظاهر جلالند تفسیم مى کنند که اوّلى را (هیبت و عظمت و سطوت جمال… فرو مى گیرد و حالت خشوع در مقال جمال محبوب براى آنها دست مى دهد.) و دومى (همیشه ادراک عظمت و کبریا و جلال کند و خشوع آنها خوفى باشد). (ص14 و13)
عارف جلیل ما, چگونگى دست یافتن به این مراحل را تبیین مى کند و چسانى شکل گرفتن این حالت ها در دل را وامى گوید و آنگاه در پایان این فصل از سر سوز و درد سالک را پندى بیدارگر مى دهد, که سزامند است عین آن را بیاورم:
عزیزم! تحصیل کمال و زاد آخرت طلب و جدیّت مى خواهد و هرچه مطلوب بزرگ تر باشد جدیّت در راه آن سزاوارتر است; البتّه معراج قرب الهى و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد; مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید. شما که ایمان به آخرت دارید و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمى دانید, چه در جانب سعادت و کمال یا در جانب شقاوت و وبال, چه که آن نشئه عالم ابدى دائمى است که موت و فناناپذیر است, سعیدش در راحت و عزّت و نعمت همیشه اى است آن هم راحتى که در این عالم شبیه ندارد, عزت و سلطنتى الهى که در این نشئه نظیر ندارد, نعمت هایى که در متخیله کسى خطور ننموده است, و همین طور در جانب شقاوت آنکه عذاب و نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد, و راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است, و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه این نماز که معجونى است جامع الهى که متکفّل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جمیع اعمال است, نمى باشد, پس باید در طلب آن جدیّت تامّ نمایید و از کوشش مضایقه نکنید و در راه آن تحمّل مشاقّ نمایید, با آنکه مشقّت هم ندارد بلکه اگر چندى مواظبت کنید و انس قلبى حاصل شود, در همین عالم از مناجات با حق لذت ها مى برید که با هیچ یک از لذات این عالم طرف نسبت نیست; چنانچه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق این مطلب روشن شود.18
4. سکون دل
فقیهان ـ که رضوان الهى جایگاهشان باد ـ در نماز (طمأنینه) را معتبر دانسته و بدان تأکید کرده اند. حضرت امام(ره) از (طمأنینه) با نگاه عارفانه در فصل چهارم سخن گفته اند; اینکه (شخص سالک عبادت را از روى سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد). (ص16) آنگاه از چگونگى شکل گیرى این حالت سخن گفته اند و از جمله از (تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد) تا (کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد) سالک چون این شیوه را ادامه دهد و با تأمل و تنبّه عبادت را به جاى آورد, (کم کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب شود) چنانکه صادق آل محمد(ص) فرموده اند:
(قلب را قبله زبانت قرار ده, و جز با اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى ایمان زبان مگردان).19
در ادامه این فصل آموزه هاى بلندى است از چگونگى استوارى انسان در صحنه هاى هول انگیز و تأثیر مرحله اطمینان در ثبات و استوارى در آن صحنه ها, بویژه به هنگام ورود به نشئه آخرت و تأثیر عبادت هاى آمیخته با (سکون دل) در شکل گیرى شخصیت معنوى انسان, که باید در متن کتاب خواند و در آن تأمل کرد و نیوشید و از خداوند توفیق بهره گیرى را همى خواست.
5. حراست ایمان از وسوسه هاى شیطان
نماز (حضور در محضر ربوبى) و وادى امن الهى است. اگر مؤمنان با آداب مقدماتى که گفته آمد بر این جایگاه برآیند و در آستانه این محضر قرار گیرند, توفیقى است بس عظیم و نعمتى است بس فخیم. تا بدین جا آمدن و به این وادى نزدیک شدن و یا وارد شدن, یک روى سکه است, رویه دیگر آن, که مهم تر و حساس تر است, ماندن, استوار ایستادن, نلغزیدن و در ذلت سقوط نکردن است. بهوش بودن و خود را از چنبر شیطان به دور داشتن, و از تور نامریى وسوسه هاى او رهانیدن و… امام عارفان نوشته اند:
یکى از مهمات آداب قلبیه نماز و سایر عبادات که از امهات آداب قلبیه است و قیام به آن از عظائم امور و مشکلات دقایق است, محافظت آن است از تصرفات شیطانى. و شاید آیه شریفه که فرماید در وصف مؤمنین: الذین هم على صلواتهم یحافظون20 اشاره به جمیع مراتب حفظ باشد که یکى از آن مراتب بلکه اهم مراتب آن, حفظ از تصرفات شیطانى است (ص20)
آن بزرگوار توضیح مى دهند بدان سان که جسم ها را غذاهایى است, ارواح را نیز غذاهایى است فراخور حال و مناسب نشئه آنها. این غذاها باید از تصرف شیطانى پیراسته شود و غذایى باشد فراهم آمده (با دست ولایت مآبى رسول ختمى و ولى الله اعظم ـ صلوات الله علیهما وآلهما ـ و این همه آنگاه فراهم خواهد آمد که (سالک در سلوکش خداخواه شود و خودخواهى و خودپرستى را, که منشأ تمام مفاسد و ام الأمراض باطن است, زیر پا نهد) (ص20) و هماره خود را بپاید و از نفوذ شیطان هرگز در امان نباشد و بداند که شیطان (با اندک مسامحه اى انسان را مغلوب کند و به زمین زند و سوق به هلاکت و فنا دهد) و دور نباشد که سلوک را, ریاضت را, دانش پژوهى را, کندوکاو در مسائل معنوى را و… یکسر براى صاحبان آنها رام کند, و با آنچه عامل فراز آمدن مى پنداشتند, ابزار سقوط فراهم آورد و….21
6. شادابى, شور و نشاط در عبادت
نماز گفتگو با خداوند است, حدیث دلدادگى است, و وجوه والاى بندگى. آنکه این جایگاه را فهم کند, و با باورى بدین سان آهنگ نماز کند, سزامند است سرشار از شوق باشد و آکنده از التهاب و یکسر شور و نشاط و شادابى. حضرت امام(ره) نوشته اند:
… از آداب قلبیه نماز, و سایر عبادات, که موجب نتایج نیکویى است, بلکه باعث فتح بعضى از ابواب و کشف بعضى از اسرار عبادات است, آن است که سالک جدیت کند که عبادت را از روى نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر به جا آورد.22
امام(ره) توضیح مى دهند که براى دست یابى به این حالت, شایسته است زمانى براى عبادت انتخاب شود که (نفس) را اقبال است و خستگى و سستى ندارد, عبادت بر نفس تحمیل نشود و به هنگام کسالت و سستى روى نیاورد که زمینه تنفّر به وجود نیاید. بر خود نشاط و شوق به عبادت را تلقین کند; به آیات الهى توجه کند که چون از منافقان و ویژگى هاى آنها یاد مى کند, از جمله (کسالت) آنان را در هنگامه حضور در نماز سخن مى گوید و یادآورى مى کنند که از این (ادب) در عبادات در روایات بسیارى سخن رفته است23 از جمله اینکه رسول الله(ص) به على(ع) فرمود:
یا على ان هذا الدین متین, فاوغل فیه برفقٍ ولا تُبَغٌِض الى نفسک عبادة ربک; اى على, دین الهى متین است و استوار, در آن به مدارا گام بردار, و عبادت پروردگار را مبغوض خویش مساز.24

و حضرت امام حسن عسکرى(ع) فرمود:
اذا نشطت القلوب فأَودعوها واذا نَفَسَرت فودعوها; آنگاه که دل ها نشاط دارند به آنها امانت بسپارید و چون گریزانند آنها را واگذارید25
امام(ره) تصریح مى کنند که از این گونه روایات (ادب) دیگرى نیز که در سلوک (از مهمات باب ریاضت) است فهمیده مى شود و آن عبارت است از (مراعات) و حال خود را پاییدن و با رفق و مدارا با نفس رفتار کردن, فزون از طلاقت بر آن تحمیل نکردن و مآلاً از یسر بیرون نیاوردن و… توضیح و تبیین امام(ره) که خود از سالکان کم نظیر وادى عشق و سلوک بود و از تجربه داران این طریق دشوار, در این صفحات بسى خواندنى و فراگرفتنى است. امام(ره), چگونگى (نشاط در عبادت) (مراعات) در سلوک را در پرتو آیات, روایات بروشنى تبیین کرده اند, و گونه گونى روایات را در باب عبادات, جمع کرده در پایان نوشته اند:
(بالجمله, میزان در باب (مراعات) آن است که انسان ملتفت احوال نفس باشد و با آن به مناسبت قوت و ضعف آن سلوک کند; چنانچه اگر نفس در عبادات و ریاضات قوى است و تاب مقاومت دارد, در عبادت کوشش و جدیّت کند. و اشخاصى که ایام غرور جوانى را طى کرده اند و آتش شهوات آنها تا اندازه اى فرو نشسته است, مناسب است قدرى ریاضات نفسانیّه را بیشتر کند و با جدیّت و کوشش مردانه وارد سلوک و ریاضت شوند; و هرچه نفس را به ریاضات عادت دادند فتح باب دیگر براى او کنند تا آن که کم کم نفس بر قواى طبیعت چیره شود و قواى طبیعیّه مسخّر در تحت کبریاى نفس گردند. و آنچه در احادیث شریفه وارد است که جدیّت و کوشش در عبادت کنید و مدح شده است از اشخاصى که اجتهاد و کوشش در عبادت و ریاضت مى کنند و در عبادات و ریاضات ائمه هدى ـ سلام اللّه علیهم ـ وارد است, با این احادیث شریفه که اقتصاد در عبادت را مدح فرموده اند, مبنى بر اختلاف اهل سلوک و درجات و احوال نفوس است; و میزان کلّى نشاط و قوّت نفس و نفار و ضعف آن است).26
7. تفهیم
از این ادب در نگاشته هاى در باب سلوک فراوان سخن رفته است. حضرت امام(ره) آن را (یکى از آداب قلبیه عبادات) دانسته و در توضیح آن نوشته اند:
و آنچنان است که انسان قلب خود را در ابتداى امر چون طفلى پندارد که زبان باز نکرده و آن را مى خواهد تعلیم دهد, پس, هریک از اذکار و اوراد و حقایق و اسرار عبادت را با کمال دقت و سعى به آن تعلیم دهد. (ص28)
آن بزرگوار سپس چگونگى (تفهیم) در مراحل مختلف سلوک و حالت هاى مختلف آن را توضیح مى دهند و تأکید مى کنند که قلب در سیر تکاملى خود هر مرحله اى را که زمینه پذیرش دارد باید بدان تفهیم کند, از فهم معانى اجمالى قرآن و عبادات تا اسرار ناپیدا و رمزها و رازهاى آیات و عبادات الهى. این سیر ادامه مى یابد و در سلوک الى الله, قلب که در آغاز متعلم بوده به جایى مى رسد که زبان او گشوده مى شود و چون ذاکر شد زبان به تبع او ذکر مى گوید. سالک راز آشناى ما, آنگاه چگونگى این سیر را وامى گوید و تنبه مى دهد که از جمله رازهاى تکرار اذکار و دعاها و مداومت بر آن براى این است که, زبان قلب گشوده شود و دل ذاکر گردد و بدین نکته تنبه مى دهد که در آموزه هایى از معصومان از جمله کلام مولى(ع) وارد شده است:
(با آیات الهى بر دل ها سخت بکوبید [آنها را بیدار کنید] و بر اینکه سوره را به پایان برید همت مورزید).27
حضرت امام در تبیین (ادب عبادى) به آیات و روایاتى استناد مى کند و از اشارات آموزه هاى الهى براى توضیح آن بهره مى گیرد. (ص31ـ 28)
8. حضور قلب
نماز آنگاه جایگاه والا و راستین خود را خواهد یافت که دل در گرو یاد خدا و قلب آکنده از عشق به اللّه, و نمازگزار خود را در محضر ربوبى بداند و به اصطلاح (حضور قلب) داشته باشد. امام عارفان که این (ادب) را از سعادت آداب قلبیه دانسته و بسیارى از آداب دیگر را مقدمه این ادب تلقى کرده و تصریح کرده است که عبادت را بدون آن روح و روانى نیست, در باب آن و در توضیح چگونگى آن و آثار مترتب بر آن به تفصیل سخن رانده است. وى در دو اثر فخیم خود به این موضوع پرداخته اند, و به لحاظ اهمیت موضوع در این مقام نیز به تفصیل سخن گفته اند و تصریح کرده اند که اگر (قلب ساهى و غافل) باشد, عبادت حقیقت پیدا نمى کند و چون در آن حالت لقلقه اى بیش نیست, تأثیر نمى گذارد, و چون هواى نفس مقهور باطن و ملکوت قرار نمى گیرد, گاه عبادت هاى چهل و پنجاه ساله جز تاریکى و سیاهى بار نمى آورد. راز جلوه نیافتن نص آیت الهى که (نماز انسان را از فحشا و منکر باز مى دارد)28 همین است. امام ـ چنانکه او را شاید ـ با دقت تمام و توجه به ابعاد روحى انسان این سخن ها را دردمندانه مى گوید و مى نویسد و آنگاه بیدارگرانه تنبّه مى دهد. پند پایانى این فصل بسى سوزنده و تأمل آفرین است. خواننده را به خواندن و تأمل در آن دعوت مى کنیم. (37ـ31) آنگاه براى آنکه جایگاه (حضور قلب) در نماز بیشتر نمایانده شود و ابعاد آن گفته آید, بخشى از احادیث و آموزه هاى امامان(ع) را در این زمینه گزارش مى کند; از جمله این روایت:
قال رسول اللّه: اعبد الله کانّک تراه, فان لم تکن تراه, فانّه یراک.29
عبادت کن خداى تعالى را چنانکه گویا او را مى بینى. و اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند.
حضرت امام در توضیح و تفسیر این روایت نوشته اند:
از این حدیث شریف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب مى شود: یکى, آنکه سالک مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیّات حضرت محبوب باشد; به طورى که جمیع مسامع قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاک ذى الجلال گشوده گردیده و جز او چیزى مشاهده نکند. بالجمله, مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد. و مرتبه دیگر, که نازل تر از این مقام است, آن است که خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد. جناب رسول اکرم فرماید: (اگر مى توانى از اهل مقام اول باشى عبادت خدا را آن طور بجا آور, والاّ از این معنا غافل مباش که تو در محضر ربوبیّتى.) و البته محضر حق را ادبى است که غفلت از آن از مقام عبودیت دور است. و اشاره به این فرموده است. در حدیثى که جناب ابوحمزه ثمالى ـ رضى اللّه عنه ـ نقل مى کند, مى گوید: (دیدم حضرت على بن الحسین(ع) را که نماز مى خواند, عباى آن حضرت از دوشش افتاد. آن را راست و تسویه نفرمود تا آن که از نماز فارغ شد. سؤال کردم از سببش, فرمود: سواى بر تو, آیا مى دانى در خدمت کى بودم؟ز)30
و نیز از حضرت رسول(ص) منقول است که (دو نفر از امّت من به نماز مى ایستند در صورتى که رکوع و سجودشان یکى است و حال آن که میان نماز آنها مثل مابین زمین و آسمان است.)31
و فرمودند: (آیا نمى ترسد کسى که صورت خود را در نماز برمى گرداند صورت او چون روى حمار شود.)32
پس از آن با عنوان (در دعوت به تحصیل حضور قلب) خواننده را مخاطب قرار داده و با توجه به آیات و روایات گذشته, و جذبه ها و کشش دنیایى, و تحولات و تطورات زندگى و حالات انسان, و مراحل عمر انسان و چگونگى استعداد و زمینه هاى مختلف در مراحل عمر او را به فراگیرى معنویت و حضور قلب در نماز دعوت مى کند و با استناد به برخى تجربه هاى سالکان شیوه هایى را مى نمایاند و در پایان هشدار مى دهد که مهم ترین عامل زدایش حضور قلب (حب دنیا و تعلق خاطر به حیثیات دنیوى است) که زمینه هرزه گردى خیال را فراهم مى کند. و بدین سان زمینه آماده مى شود تا سالک واصل ما بحثى پى نهد با عنوان (دواى هرزه گردى خیال)
9. هرزه گردى خیال و علاج آن
در بحث هاى پیشین مؤلف جلیل, جایگاه حضور قلب در نماز را نشان دادند و نیز روشن کردند که اگر (طایر خیال) در کمند (عزم) نمازگزار نباشد, و هرزه گردى شیوه او شود, سالک به (حضور قلب) دست نخواهد یافت. در این فصل ابتدا از اهمیت مهار کردن خیال سخن گفته اند و سپس از دشوارى رام کردن, امّا امکانِ آن و آنگاه راه هاى وصول به این مطلوب. حضرت امام(ره) مهم ترین راه علاج را آهنگِ عمل برخلاف آن دانسته اند, و تأکید کرده اند که سالک نباید چنین پندارد که با عزم راسخ در آغاز بالمرّه چنین توفیقى را خواهد یافت, بلکه حصول توفیقى اندک نیز بسى امیدوارکننده است. باید مداومت کرد, پاى فشرد, و (حسّ احتیاج) به (حضور قلب) و رهایى از کمند خیال هرزه گرد را در خود به وجود آورد بدان عمق بخشید.
بارى, اهمیت نماز را, جایگاه والاى آن را, تنبه به لزوم حضور قلب در آن را و… به گفته آن عزیز واصل بزرگ ترین بدبختى ما این است که از عمق جان و با همه وجود (قلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانى روزگارهاى غیرمتناهى نماز است). (ص45) ادامه کلام امام در این زمینه, و غایة القصوى اهداف پیامبران, و چگونگى تلاش آن پیام آوران الهى در رسیدن و رساندن انسان ها به این مقصود و راز سستى انسان ها در عبادت و بویژه نماز, و چرایى هرزه گردى خیال, و چسانى حضور شیطان و هواهاى نفسانى در وجود و جان انسان و… در این فصل بسى خواندنى, نیوشیدنى و بهره گرفتنى است…. (ص46ـ 45)
آنگاه که فقیه معادباور و دنیاگریز فصل دوازدهم و آخرین فصل مقاله اولى را که در (آداب لازم در تمام عبادات بویژه نماز براى سالک) رقم زده است, مى گشاید, در تبیین این حقیقت که حب دنیا مهم ترین باعث (تشتت خیال) و مآلاً مانع حضور قلب در نماز است و سپس بیان علاج آن و راه گریز از آن.
در این فصل (حب دنیا) را تبیین کرده اند, و چگونگى رهایى از آن را رقم زده اند و با اشاره به اینکه در اثر ارجمند دیگر خودش (اربعین) به تفصیل بدان پرداخته اند, در پرتو روایات و آموزه هاى معصومان درباره آنچه یاد شد, سخن گفته اند, و نشان داده که اگر انسان به کمند دنیا درافتد و جذبه هاى آن او را بفریبد و در عمق جان آن را مقصود و هدف برگیرد هرگز سیر نخواهد شد و شیفتگى و شیدایى اش پایان نخواهد پذیرفت و با این روایت صادق آل محمد(ص) که فرمود:
مثل الدنیا کمثل ماء البحر, کلّما شرب منه العطشان ازداد عطشاً حتى یقتله; مثل دنیا مثل آب دریاست که هرچه انسان تشنه از آن بخورد تشنه تر گردد تا او را بکشد.33
و آنگاه در پایان با عنوان (تتمیم) (در اعراض دادن نفس از دنیا) نصیحت و پند ارجمندى آورده اند که سالکان را توشه اى است کارآمد و راهیان نور را مشعلى راهگشا که عیناً نقل مى کنیم:
(پس, اى طالب حق و سالک الى اللّه, چون طائر خیال را رام نمودى و شیطان واهمه را به زنجیر کشیدى و خلع نعلین حبّ زن و فرزند و دیگر شئون دنیوى را نمودى و با جذوه نار عشق فطرة اللّهى مأنوس شدى و انّى آنَستُ ناراً34 گفتى و خود را خالى از موانع سیر دیدى و اسباب سفر را آماده کردى, از جاى برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.
تو را ز کنگره عرش مى زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
پس, عزم خود را قوى کن و اراده خویش را محکم نما که اوّل شرط سلوک عزم است و بدون آن راهى را نتوان پیمود و به کمالى نتوان رسید. و شیخ بزرگوار, شاه آبادى, روحى فداه آن را مغز انسانیّت تعبیر مى کردند).
راز و رمز مقدمات نماز
مقاله دوم از کتاب ـ چنانکه پیشتر اشاره کردیم ـ در بیان آداب قلبى مقدمات نماز است. فقیهان در تبیین مسائل شرعى و صورى نماز با عنوان (مقدمات نماز) یاد مى کنند و در این بحث فقیه عارف ما بر آن است (نمى از یمِ) آداب, معارف و اسرار باطنى این مقدمات را بنمایاند. او جاى جاى تصریح مى کند که آنچه رقم خورده است نه همه آن چیزهایى است که در این باب توان گفت. پس از درآمدى کوتاه براى گشودن باب بحث نوشته اند:
باید دانست که چون حقیقت نماز عروج به مقام قرب و وصول به مقام حضور حق جلّ و علا است, براى وصول به این مقصد بزرگ و غایت قصوى, طهاراتى لازم است که ماوراى این طهارت است. (ص56)
حضرت امام مى کوشند ابتدا آلودگى هاى باطنى را برشمارند; پلیدى هایى که مانع از حضور محضر و حصول قرب الهى است. بدین سان یادآورى مى کنند که (لوث معاصى) و (قذرات نافرمانى حضرت ولى النّعم) دام ابلیس است و تا انسان در این دام مبتلاست, از فیض حضور محروم خواهد بود, پس باید در اوّلین گام جان و دل را از این پلیدى ها زدود و آلودگى هاى معاصى را از خود سترد و (با آب پاک و پاکیزه توبه نصوح آن را تطهیر کرد). پس از آن سالک باید (به تخلیه باطن از ارجاس اخلاق فاسده قیام کند) توضیح عارف بیداردل ما در این باب و تبیین ضرورت پیراستن صفحه دل و صحنه زندگى از غورها و جلوه هاى خلق و خوى پلید بسى تأمل برانگیز و اندیشیدنى و این کلام بسى تنبه آفرین که:
قذرات باطنیه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنم اخلاق که به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر از جهنم اعمال, مى باشد. (ص57)
سالک چون به این دو گام فایق آمد, باید به تطهیر قلب همت ورزد (که ام القرى [است] و به صلاح آن همه ممالک صالح و به فساد آن همه فاسد مى شوند) و سالک باید بداند که (قذرات عالم قلب مبدأ تمام قذرات است) و آن (عبارت است از تعلق به غیر حق و توجه به خود و عالم و منشأ آن حب دنیا). آنگاه تأثیر حب دنیا را در به فساد کشیدن جان و دل توضیح داده اند, و آن را بدترین زشتى و پلیدى برشمرده اند, که گاه قله سانان معرفت و سلوک را نیز عاجز نموده است. سپس تنبه داده اند که سالک باید با تفکر در (حال انبیا و اولیاى کمّل(ص) و تذکر مقامات آنها این قذرات را از باطن قلب شستشو دهد). (ص58 ـ 59)
در فصل دوم این مقاله از (مراتب طهور) سخن گفته اند و چگونگى آن را در پرتو آیات و روایات روشن کرده اند و آنگاه در فصل سوم به (آداب قلبیه سالک هنگام توجه به آب براى طهارت) پرداخته اند. این فصل کوتاه ترجمه و شرح عارفانه روایتى است از (مصباح الشریعه) که با بهره گیرى از آن, مراتب طهارت را به چهار مرتبه رسانده اند. (ص64 ـ 65)
فصل چهار ویژه (طهور) و یا عامل طهارت است, که یا آب است و (آن در این باب اصل است و یا ارض است). امام عارفان بر سبک و سیاق تبیین باطنى مقدمات نماز از آب با نگاهى عارفانه سخن گفته اند و نیز از (خاک) بدل آب به هنگام فقدان آن, و بسى نکات لطیف و ارجمند در این باره خواننده را هدیه داده اند. بخشى اندک از آن را مى آوریم:
سالک الى اللّه باید تطهیر با آب رحمت را صورت استفاده از رحمت نازله الهیّه بداند و تا استفاده از رحمت براى او میسور است, قیام به امر نماید. و چون دستش از آن به واسطه قصور ذاتى یا تقصیر کوتاه شد و فاقد آب رحمت شد, چاره ندارد جز توجّه به ذلّ و مسکنت و فقر و فاقه خود. و چون ذلت عبودیّت خود را نصب العین نمود و متوجه به اضطرار و فقر و امکان ذاتى خود شد و از تعزّر و غرور و خودخواهى بیرون آمد, بابى از رحمت به روى او گشاده گردد و ارض طبیعت مبدّل به ارض بیضاء رحمت گردد و تراب احد الطّهورین گردد و مورد ترحّم و تلطّف حق گردد. و هرچه این نظر, یعنى نظر به ذلّت خود, در انسان قوت گیرد, مورد رحمت بیشتر گردد.35
در فصل پنجم (شمه اى از آداب وضو است به حسب باطن و قلب). این فصل با بخشى از روایت مشهور به (علل) از ثامن الأئمه(ع) آغاز شده و با شرح و تفسیر عرفانى آن ادامه پیدا کرده است. در بخشى از این روایت آمده است:
… وانّما وجب على الوجه والیدین والرأس والرجلین لأن العبد اذا قام بین یدى الجبّار فانّما ینکشفُ من جوارحه ویظَهرُ ما وَجَبَ فیه الوضوء وزید انّه بوجهه یسجدُ ویخضع وبیده یسئل ویَرغب ویَرْهب ویبتل وبرأسِهِ یَستبِله فى رکوعه وسجوده وبرجلیه یقُومُ ویقعد و….
و همانا واجب شد بر رو و دو دست و سر و دو پا, زیرا که بنده وقتى که ایستاد در حضور حضرت جبّار, همانا منکشف مى شود از جوارح او و ظاهر گردد آنچه که وضوء در آن واجب شود; زیرا که با رویش سجده کند و خضوع نماید و دستش سؤال و رغبت و رهبت نماید و منقطع به حق شود و با سرش استقبال کند حق را در رکوع وسجودش, و با پاهایش بایستد.36
در تفسیر این بخش پس از شرح عارفانه بخش هاى پیشین نوشته اند:
… چون این اعضاء را دخالت است در عبودیت حق و از این اعضا ظاهر شود آن, از این جهت تطهیر آنها لازم شده است. پس از آن, چیزهایى که از آنها ظاهر شود بیان فرمودند و راه اعتبار و استفاده را براى اهلش باز نمودند و اهل معارف را به اسرار آن آشنا فرمودند به این که آنچه محل ظهور عبودیّت است در محضر مبارک حقّ باید طاهر و پاکیزه باشد و اعضاء و جوارح ظاهریّه, که حظّ ناقصى از آن معانى دارند, بى طهارت لایق مقام نیستند. با آنکه خضوع از صفات وجه بالحقیقه نیست و سؤال و رغبت و رهبت و تبتّل و استقبال هیچ یک از شئون اعضاى حسّیّه نیستند, ولى چون این اعضاء مظاهر آنها است, تطهیر آنها لازم آمد. پس, تطهیر قلب که محل حقیقى عبودیّت و مرکز واقعى این معانى است, تطهیرش لازم تر است, و بدون تطهیر آن اگر با هفت دریا اعضاء صوریّه را شست و شو نمایند, تطهیر نشود و لیاقت مقام پیدا نکند, بلکه شیطان را در آن تصرّف باشد و از درگاه عزّت مطرود گردد. (73ـ69)
آنگاه در تشدید و استوارسازى این بهره گیرى عارفانه و تفسیر باطنى آنچه گذشت روایات دیگرى را آورده اند با تفسیرى دقیق و نکته آموز.
ادامه این بحث فصل هاى ششم و هفتم است درباره (غسل و آداب قلبیه آن) و نیز (در پاره اى از آداب باطنیه, ازاله نجاست و تطهیر از اخباث) که ضیق مجال را از گزارش تفصیلى آن خوددارى کرده خواننده را به تأمل در آن فرا مى خوانیم.
لباس و آداب باطنى آن
این بحث را مؤلف جلیل ما در دو مقام سامان داده اند: در مقام اوّل از آداب مطلق لباس سخن گفته اند و در مقام دوم از آداب لباس مصلّى. این بحث درآمدى دارد بس دقیق در تبیین این حقیقت که (باطن را در ظاهر و ظاهر را در باطن تأثیر است). براى پرداختن به این آموزه ارجمند که بى گمان چگونگى لباس ظاهرى و شیوه پوشش در باطن و قلب تأثیر خواهد کرد, بیان و کلام امام در این باره بسى تنبه آفرین است و نتیجه آنکه هر آنچه (شهره آفرینى) کند و به تعبیر روایات (لباس شهرت) باشد, باید از آن تن زد که تسویل شیطان و دام اهریمن است (و گمان نشود که تسویل شیطان و تدلیس نفس امّاره فقط در لباس فاخر زیبا و تجمل و تزیّن است, بلکه گاه شود که انسان را به واسطه لباس مندرس و بى ارزش از درجه اعتبار ساقط نماید, و از این جهت انسان باید از لباس شهرت, بلکه مطلق مشى بر خلاف معمول و متعارف, احتراز نماید). (ص87) گزارش این بحث را با نقل دو روایت به پایان مى بریم:
عن ابى عبداللّه(ع) قال: ان اللّه یبغض شهرة اللباس.
خداى تعالى را خشمناک کند, شهرت لباس.37
عن ابى عبداللّه(ع): ان اللّه یبغض الشهرتین, شهرة اللباس وشهرة الصلاة.
خداوند از دو شهرت خشمناک مى شود: یکى شهرت لباس و یکى شهرت نماز.38
مقام دوّم را امام عارفان در دو باب رقم زده اند: باب اوّل (در سرّ طهارت لباس) و باب دوم (در اعتبارات قلبیه سترعورت).
امام(ره) پس از مقدمه اى نوشته اند:
باید دانست که چنانچه صورت نماز به طهارت لباس و بدن محقق نشود و قذرات که رجز شیطان و مبعّد محضر رحمان است از موانع ورود در محضر است, و مصلّى را با لباس و بدن آلوده به رجز شیطان از محضر قدس تبعید و به مقام انس بار ندهند, قذارات معاصى و نافرمانى حق که از تصرّفات شیطان و از رجز و قاذورات آن پلید است از موانع ورود در محضر است. پس متلبس به معاصى تنجیسِ ساترِ بدن برزخى نموده و با این قذرات نتواند به محضر حق وارد شود, و تطهیر این لباس از شرایط تحقق و صحت نماز باطنى است. (ص91)
آنگاه چگونگى تطهیر باطنى را تبیین کرده و مراتب آن را برشمرده اند, و در پرتو تفسیر آیات و روایات و شرح و بسط عارفانه آنها نکاتى بس ارجمندعرضه کرده اند; بویژه به مناسبتى سخنى ژرف درباره (توحید) آورده اند (ص93) که سالکان و بویژه متوغلان در مباحث عقلانى و فلسفى را تدبر در آنها بسى مغتنم است. (ص94ـ92) بحث دوم نیز آکنده است از معارف باطنى و آموزه هاى عرفانى و پندهاى ربانّى است که باید خواند, تأمل کرد و بهره گرفت. در این بحث سخنى از حضرت صادق(ع) نقل کرده و در پرتو آن بر لزوم حفظ نفس تأکید ورزیده اند.بخشى از کلام آن بزرگوار را مى آوریم:
بالجمله, سالک چون خود را به جمیع شئون عین حضور دید, ستر جمیع عورات ظاهریّه و باطنیه کند, براى حفظ محض و ادب حضور, و چون دریافت که کشف عورات باطنه در محضر حق قباحت و فضاحتش بیشتر از کشف عورات ظاهره است, به مقتضاى (ان الله لاینظر الى صورکم ولکن ینظر الى قلوبکم)39 و عورات باطنه دمایم اخلاق و خیانث عادات و احوال ردیه خلقیّه است که انسان را از لیاقت محضر و ادب حضور ساقط مى کند….40
در ادامه سخن نیز حقایقى از این دست عرضه مى شود و با نقل روایتى دراز دامن از صادق آل محمد, سخن عطرآگین مى گردد و سالک واصل ما در پرتو این هدایت هاى ربانّى برگرفته از آل اللّه سالکان را موعظه هایى بلیع و پندهایى بیدارگر ارائه مى دهد.
مقصد سوم
این مقصد را عارف واصلِ ما براى تبیین و تفصیل ابعاد عرفانى و آداب قلبیّه (مکان مصلى) رقم زده است. و در آغاز آن نوشته است:
بدان که سالک الى اللّه را به حسب نشأت وجودیه مکان هایى است که از براى هر یک از آن ها آداب مخصوصه ایست که تا سالک بدان ها محقق نشود به صلوة اهل معرفت نائل نگردد.41
در تفصیل آنچه آمد نوشته اند که مکان اوّل (نشنه طبیعیه و مرتبه ظاهر دنیاویه است) و مکان آن را زمین دانسته اند که پیامبر(ص) فرموده است:
جعلت لى الأرض مسجداً و طهورا. (ص,42)42
و بر این نکته تنبه داده اند که سالک در این مرتبه باید به قلب بفهماند که هبوط و نزول او بر (سلوک اختیارى الى اللّه و عروج به معراج قرب و وصول به فناء الهى و جناب ربوبیت است).
سالک باید از عمق جان این پرسش جدّى فرا روى همه انسان ها را که (… من این و فى این و الى این) را (مِن اللّه وفى الله والى اللّه) پاسخ گوید, و دار طبیعت را مسجد عبادت بداند و در این وادى خود را معتکف کند و از این مسجد عبودیت برون نرود و ….
مقام دوم را, (مرتبه قواى ظاهره و باطنه که جنود ملکیه و ملکوتیه نفس) دانسته اند.
و مقام سوم را (نشئه غیبه قلبیه سالک) و در تبیین و تفصیل نکاتى ارجمند آورده اند و آنگاه روایتى شکوهمند و بیدارگر نقل کرده اند, و تنبه داده اند که بر درب مسجد آمدن و در آستانه آن قرار گرفتن, ایستادن دربارگاه عظیم خداوندى است و باید فهم کرد و دانست که ورود این بارگاه را جز به صفا, خلوص و پیراستگى جان نشاید. بدین سان راهنماى راه شناس ما سالکان را مخاطب قرار داده و نوشته اند:
و اکنون که متوجه عبادت او شدى و خیال مؤانست با او دارى, قلب خود را از اشتغال به غیر که تو را از جمال جمیل محجوب مى کند فارغ کن … [که] حق تعالى قبول نفرماید مگر قلب پاکیزه خالص را ….43
در ادامه این مقصد و در فصل دوم آن سخن از (بعض آداب اباحه مکان است) که تنبه داده اند (سالک الى الله چون مراتب مکان را به حسب مقامات و نشأت وجودیه خود فهمید, در آداب قلبیه اباحه آنها باید بکوشد تا نماز او از تصرفّات غاصبانه ابلیس پلید خارج شود.
آنگاه چگونگى این اباحه مکان را عارفانه تبیین کرده اند و مراتب آن را رقم زده اند, که بسى خواندنى و تنبه آفرین است. (108ـ106)
(وقت) در نماز یادآور حضور در محضر ربوبى است. از این روى آورده اند که چون زینت عابدان و سید ساجدان, على بن الحسین(ع) آهنگ وضو مى کرد رنگ رخسارش دگرگون مى شد. گفته شد: این چه حالتى است, امام(ع) فرمود:
آیا مى دانید که مى خواهم در محضر چه کسى به ایستم؟44
روح خدا نیز که از قله سانان (اهل معرفت) و ستیغ پیمایان (اصحاب مراقبت) بود, در این مقصد گو اینکه گزیده سخن گفته اند امّا بسى عاشقانه و شیداوار قلم زده اند. آغاز مقصد را بدین سان شروع کرده اند:
بدان که اهل معرفت و اصحاب مراقبت را به قدر قوت معرفت آنها به مقام مقدس ربوبیت و اشتیاق آنها به مناجات حضرت بارى عزّ اسمه, از اوقات صلوات که میقات مناجات و میعاد ملاقات با حق است, مراقبت و مواظبت بوده و هست, آنان که مجذوب جمال جمیل و عاشق و دلباخته حسن ازلند, و از جام محبت سرمست و از پیمانه الست بیخودند, از هر دو جهان رسته و چشم از اقالیم وجود بسته و به عزّ قدس جمال الهى پیوسته اند; براى آنها دوام حضور است و لحظه اى از ذکر و فکر و مشاهدت و مراقبت مهجور نیستند.
و آنان که اصحاب معارف و ارباب فضائل و فواضلند و شریف النّفس و کریم الطّینة اند, چیزى را به مناجات حق اختیار نکنند و از خلوت و مناجات حقّ خود او را طالبند و عزّ و شرف و فضیلت و معرفت را همه در تذکّر و مناجات با حق دانند. اینان اگر توجّه به عالم کنند و نظر به کونین اندازند, نظر آنها عارفانه باشد, و در عالم حق جو و حق طلبند و تمام موجودات را جلوه حق و جمال جمیل دانند ـ (عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.) اینان اوقات صلوات را به جان و دل مواظبت کنند و از وقت مناجات با حق انتظار کشند, و خود را براى میقاتگاه حق حاضر و مهیّا کنند. دل آنها حاضر است و از محضرْ حاضر را طلبند و احترام محضر را براى حاضر کنند, و عبودیّت را مراودت و معاشرت با کامل مطلق دانند و اشتیاق آنها براى عبادت از این باب است. (آداب الصلوة, ص109)
حضرت امام رضوان اللّه علیه, این مقصد را چنانکه بیشتر آوردیم بسى عاشقانه رقم زده اند آن واصلِ جلیلِ گویا خود را در محضر ربوبى مى نگریسته و سرمست از باده عشق و حضور این سطور را رقم مى زده است, چگونگى اولیاء الهى را در هنگامه نماز و چه سانى اندیشه و رفتار آنان را در لحظات حضور و کیفیت ادب آنان را در حضور گزارش کرده و بدین سان با نشان دادن الگوهاى والاى سیر و سلوک و حضور سخن را دلپذیرتر کرده اند. و در پایان از سَر سوز و درد, در قالب جملاتى بس تکان دهنده بار دیگر بر اهمیت و عظمت حضور در محضر ربوبى و (مخاطبه و مکالمه با حضرت حق جل وعلا) تأکید کرده اند.
مقصد پنجم
نمازگزار, با نماز رو به سوى حق دارد. او با نماز آهنگ حضور مى کند و به خالق هستى رو مى آورد. عارفان در این مرحله از (استقبال) سخن گفته اند و آداب آن, و امام(ره) این موضوع را عارفانه و تنبه آفرین رقم زده اند. ابتدا بر این نکته پرداخته اند که استقبال (متقوّم از دو امر است): یکى را (مقدّمى) دانسته اند (که صَرف وجه ظاهر است از جمیع جهات مشتّقه) و دیگرى را (نفسى) که (استقبال به وجه است به کعبه که ام القرى و مرکز بسط ارض است). آنگاه این تقسیم را توضیح داده اند و پس از آن از (آداب قلبى استقبال) سخن گفته اند, و از اینکه همگان روى به سوى او دارند, و همه در جستجوى کمالند, و بسیارى مصداق این کمال را وارونه مى نگرند و پیامبران آمده اند تا انسان را از تاریکى برهانند و (از احتجاب بیرون آورند), و نماز از اهم عوامل این روى گردانى و روى آورى است و (معجون الهى است که معراج قرب الهى است و …) سالک باید این را دریابد و با تمام وجود بدان بیندیشد, و از سر صدق و صفا (استقبال) کند و عارفانه و عاشقانه بگوید:
در ضمیر ما نمى گنجد به غیر از دوسـت کسى
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
و بدین سان جان را جز از او بپیراید, و مآلاً (استقبال) حقیقى را رقم زند. (ص120ـ117)
مقاله سوم
در این مقالت حضرت امام(ره) از مقارنات نماز سخن گفته اند و سخن را از آداب اذان و اقامه آغاز کرده اند و (سِرّ اجمالى اذان [را] اعلان قواى ملکوتیّه و ملکیه و جیوش الهیه براى حضور [دانسته اند], و درباره ادب آن نوشته اند: (ادب اجمالى آن تنبّه به بزرگى مقام و خطر آن و عظمت محضر و حاضر, و تذلل و فقر و فاقه و نقص و عجز ممکن از قیام به امر و قابلیّت حضور در محضر است).
و آنگاه از (اقامه) سخن گفته و نوشته اند:
(اقامه, به پاداشتن قواى ملکوتیه و ملکیّه در محضر, و حاضر نمودن آنهاست در حضور و ادب آن, خوف و خشیت و حیا و خجلت و رجاء واثق به رحمت غیر متناهیه است). (ص122)
سپس امام(ع) به چگونگى سالک در هنگام فراز آوردن اذان و اقامه توجه کرده اند, و نشان داده اند که اولیاء الهى و ستیغ پیمایان معنویت وجذبه و عشق و شوق چسان در این هنگامه از خود بى خود مى شدند, و خوف و خشیت تمام وجود آنها را فرا مى گرفت, و تنبّه داده اند که سالکان و متوسطّان چون به این حالت ها از قله سانان معرفت مى اندیشند, هرگز نباید مأیوس شوند, و باید امید را در دل زنده نگه دارند و بدانند که (یأس از روح الهى و قنوط از رحمت الهى از جنود بزرگ ابلیس و از القاءات شیاطین انسى و جنّى است).
بارى (باید در اوّلِ امر رحمت هاى صوریّه و الطاف حسیّه حق تعالى را به قلب) فهماند تا قلب کم کم انس گیرد و شیداى حق شود و باطن از آثار جمال, نورانى گردد. (ص124ـ123) در ادامه سخن از آداب و اسرار تکبیرات سخن رفته است, و حقایق بلندى از معارف اهل معرفت در پرتو روایات عرضه شده است, و چرایى و چگونگى چهار تکبیر آغازین در اذان و اسرار آن بازگو شده است. سپس حدیث بلندى از صادق آل محمد(ص) روایت شده است و توضیحاتى ارجمند در تفسیر و تعیین آن آمده است. (ص129ـ128) آنگاه از (بعض آداب شهادت به الوهیت) سخن به میان آمده است و ارتباط آن با اذان و نماز گشوده شده است و تفسیرى دقیق از (اللّه) و چگونگى اشتقاق آن و معناى آن بر اساس اشتقاق هاى مختلف, ارائه شده است و در ادامه ذیل عنوان (تنبیه عرفانى) مراتب شهادت بیان گشته است.
توضیح و تفسیر امام(ره) از فصول اذان و اقامه عارفانه, نکته آموز و تنبه آفرین است. در ضمن سخن از آداب شهادت به رسالت که با روایات آمیخته شده است, عارف جلیل ما, به مناسبت پندها و موعظه هاى بیدارگر بسیارى آورده اند, و سالکان را به بهره گیرى از رائحه دلنواز این غذاى ملکوتى فرا خوانده اند, و در ادامه آن تفسیرى عظیم دارند از (حیعلات) و چگونگى و چرایى پیوند این جملات با فصول پیشین نماز یعنى تکبیرها و شهادت ها و … که ضیق مجال را از گزارش محتوى آن مى گذریم و خوانندگان را به تأمل در آن فرا مى خوانیم.
قیام:
باب دوم از مقاله سوم را حضرت امام(ره), ویژه تبیین ابعادعرفانى (قیام) ساخته و در آغاز نوشته اند:
(بدان که اهل معرفت قیام را اشاره به توحید افعال دانند; چنانکه رکوع را به صفات توحید و سجود را به توحید ذات اشاره دانند. (آداب الصلوه, ص146)
سپس چگونگى این اشاره را توضیح داده اند و پس از آن به (آداب قیام) پرداخته و در آغاز آن نوشته اند:
و آن [ادب قیام] چنان است که سالک خود را حاضر در محضر حق ببیند و عالم را محضر ربوبیّت بداند و خود را از حضار مجلس و مقیم بین یدى اللّه محسوب کند و عظمت حاضر و محضر را به قلب برساند و اهمیت مناجات با حق را به قلب بفهماند و با تفکر و تدبّر, قبل از ورود در صلوة قلب را حاضر کند و به او بزرگى مطلب را بفهماند و آن را ملتزم کند به خضوع و خشوع و طمأنینه و خشیت و خوف و رجا و ذلت و سکنت تا آخر نماز….(ص148)
آنگاه آن سالک الى اللّه, از اینکه ما (اهل غفلت هستیم و در سکر طبیعت) به تأسف یاد کرده اند و تنبه داده اند که چرا در حال و احوال بزرگان و اولیاء نمى اندیشیم, و در چگونگى قیام پیامبران و امامان تدبّر نمى کنیم, که آنان چسان در این هنگامه ها مى لرزیدند و دگرگون مى شدند. آنگاه نمونه هایى از این حال ها و شوق ها و دلدادگى ها را گزارش کرده اند. صادق آل محمد(ع) فرموده اند:
کان على بن الحسین علیهماالسلام, اذا قام الى الصلوة, تغیر لونه. فاذا سجد لَمْ یرفَعْ رأسه حتى یوفَضَ عرقا.
على بن الحسین(ع) چون به نماز مى ایستاد رنگ رخسارش دگرگون مى شد وچون به سجده مى رفت سر بر نمى داشت تا آنکه عرق از وى مى ریخت.45
توجه کنند و در دام وسوسه هاى شیطانى گرفتار نیایند, و به جاى صرف وقت در آن و مشغول ساختن خود به ظواهرى از قرائت, تجوید و … وقت را در معارف توحید و حق شناسى حق طلبى صرف کنند. شگفتا از شیطان و دام گسترى او! چه بسیار کسانى که با تشبُث به این ظواهر و خود مشغول سازى در این عناوین, مثل هنگام ورود به نماز مدت مدیدى ایستادن و در اصلاح نیت کوشیدن و در چند و چون قرائت خود را وانهادن و … و شگفت تر اینکه بسیارى از داعیه داران نیز چون توجه عوام را بدین سوى مى نگرند و ظاهراً جلب وجذب دل ها را در این نمایش ها مى دانند, خود را به اینگونه رفتارها مشغول مى دارند ….
بگذاریم و بگذریم که این رشته سَرِ دراز دارد و کلام امام عارفان و سالکان را در مکاید شیطانى بیاوریم که دل پذیر است و تنبه آفرین:
شیطان را دام ها و مکاید بسیار است: یکى را به ترک اصل عمل وادار کند, و دیگرى را که مأیوس شود از آنکه ترک عمل کند, به ریا و عجب و دیگر مفسدات وادار کند, و اگر به این امر موفق نشد, عملش را از راه مقدّس مابى باطل کند. عبادات همه مردم را در نظر انسان خوار کند و مردم را نسبت به عدم مبالات دهد; آن وقت وادار کند که در نیّت مثلاً, که امرى است ملازم با عمل, یا تکبیر یا قرائت, که از امورى است عادى و بى مایه, جمیع عمر را صرف کند. وبالأخره راضى نشود از انسان مگر آن که عملش را به یکى از این طرق باطل کند.
وسواس را شئون بسیار و طرق بى شمار است که اکنون نتوان در جمیع آن بحث کرد و تمام شئون آن را استقصا نمود; ولى در بین همه, وسوسه در نیّت شاید از همه مضحک تر و عجیب تر باشد; زیرا که اگر کسى بخواهد با تمام قوا قیام کند در همه عمر به اتیان یک امر اختیارى بدون نیّت, ممکن نیست از عهده برآید; معذلک, یک نفر بیچاره مریض النّفسِ ضعیف العقل را مى بینى که در هر نماز مدت هاى مدید خود را معطل مى کند که نمازش با نیّت و عزم موجود شود. و این شخص به آن ماند که مدت ها تفکر کند که براى بازار رفتن یا نهار خوردن نیّت و عزم تهیه کند. بیچاره اى که باید نمازْ معراج قرب و مفتاح سعادت او باشد و با تأدّب به آداب قلبیّه و اطّلاع بر اسرار این لطیفه الهیّه تکمیل ذات و تأمین نشئه حیات خود کند, از همه این امور غفلت کرده, بلکه این امور را لازم نداند سهل است, همه را باطل شمارد و سرمایه عزیز خود را صرف در خدمت شیطان و اطاعت وسواس خنّاس کند و عقل خداداد را که نور هدایت است محکوم حکم ابلیس کند. (ص157 ـ 158)
ادامه سخن نیز, موعظه است و پند و هشدار به اینکه سالک الى الله سرمایه عمر عزیز را به سهولت از دست ننهد, و از قواى خود بهره گیرد و در پیمودن مدارج حق کوتاه نیاید, و نور معرفت را در زوایاى جان بتاباند, و در عبادت استوار گام باشد, تا نتیجه مطلوب از آن که (تحصیل معارف و تمکین توحید و دیگر معارف است) حاصل آید که:
عمده مقصد و مقصود انبیاء عظام و تشریع شرایع و تأسیس احکام و نزول کتاب هاى آسمانى, خصوصاً قرآن شریف جامع که صاحب مکاشفِ آن نورِ مطهّرْ رسول ختمى ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ است, نشر توحید و معارف الهیه و قطع ریشه کفر و شرک و دوبینى و دوپرستى بوده, و سرّ توحید و تجرید در جمیع عبادات قلبیّه و قالبیّه سارى و جارى است. بلکه شیخ عارف کامل, شاه آبادى ـ روحى فداه ـ مى فرمودند: (عبادات اجراء توحید است در ملک بدن از باطن قلب). (ص153)
بیان و پند و کلام امام(ره) در این بحث نیز بسى از سَرِ سوز است و تأثیرگذار.
نیت
باب سوم از مقاله سوم, ویژه (نیت) است و ابعاد عرفانى آن و سرّ آداب آن. حضرت امام در تبیین معناى (نیت) نوشته اند:
(نیت حالتى است نفسانى وجدانى که پس از آنچه یاد شد پدید مى آید, که به همت, تصمیم و عزم نیز از آن یاد مى کنند, و در تمام افعال اختیارى وجود دارد و هیچ فعلى اختیارى از آن برهنه نیست).
بدین سان امام(ره) نیت را همراه عمل مى داند و تأکید مى کند که در اثناى عمل و یا آغاز آن لازم نیست به تفصیل در ذهن حاصل گردد آن بزرگوار با تنبه بدین نکته و تصریح به اینکه در بیان و بنان فقیهان بر این نکته تأکید شده است که ایجاد فعل با تخلف از آن امکان ندارد, این حقیقت را به سالک هشدار داده اند که چنین بود حال و هواى معصومان و به پیروى از آنان حال نیکان, پاک اندیشان و دلباختگان:
صداى آه و ناله ابراهیم(ع) از فاصله یک میلى (چهارهزار ذراع) به گوش مى رسید; بدان سان که خداوند آن بزرگوار را به (حلیم, اوّاه, منیب = شکیباى بردبار بسیار آه کشنده انابه کننده) ستود. و چنین بود رسول الهى ـ ص ـ و فاطمه اطهر که در نماز از خوف خداوند از حال عادى خارج مى گشت و نفس وى به شماره مى افتاد.46
حضرت امام(ره) چون این روایات را گزارش مى کند, خواننده را, مخاطب قرار داده مى نویسد:
قدرى تفکر کن در حالات على بن الحسین(ع) و مناجات آن بزرگوار با حضرت حق, و دعاهاى لطیف آن سرور که کیفیت آداب عبودیت را به بندگان خدا تعلیم مى کند. من نمى گویم مناجات آن بزرگواران براى تعلیم عِباد است, زیرا که این کلام بى مغز باطلى است که صادر شده از جهل به مقام ربوبیّت و معارف اهل البیت; خوف و خشیت آنها از همه کس بیشتر بوده و عظمت و جلال حق در قلب آنها از هرکس بیشتر تجلّى نموده; لکن مى گویم باید بندگان خدا از آنها کیفیت عبودیّت و سلوک الى اللّه را تعلّم کنند, وقتى ادعیه و مناجات هاى آنها را مى خوانند لقلقه لسان نباشد, بلکه تفکر کنند در چگونگى معامله آنها با حق و اظهار تذلّل و عجز و نیاز نمودن آنها با ذات مقدس.
ولَعَمْرِ الحبیبِ که جناب علیّ بن الحسین از بزرگ ترین نعمت هایى است که ذات مقدّس حق بر بندگان خود به وجودش منّت گذارده و آن سرور را از عالم قرب و قدس نازل فرموده براى فهماندن طرق عبودیّت به بندگان خود و لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم.47 و اگر از ما سؤال شود که قدر این نعمت را چرا ندانستید و استفادت از این بزرگوار چرا نکردید, جوابى نداریم جز آن که سر خجلت به پیش افکنیم و به نار پشیمانى و تأسّف بسوزیم. و در آن وقت پشیمانى نتیجه ندارد. (ص152 ـ 151)
آنگاه امام(ره) از مَرَص (وسواس) سخن مى گویند و اشاره اى به چگونگى رمیدن از این دام که بى گمان دام شیطان است. به گفته صادق آل محمد(ع), (کارى است شیطانى و از خرد به دور).48
اخلاص
پیشواى مخلِصان به یمن بحث از نیت, و در جهت زدن آداب نیت, نوشته اند:
(یکى از مهمات آداب نیت, که از مهمات جمیع عبادات است و از دستورات کلیّه شامله است (اخلاص) است و حقیقت آن, تصفیه نمودن عمل است از شائبه خیرخدا, و صافى نمودن سِرّ است از رؤیت غیرحق تعالى در جمیع اعمال صوریّه و لبیّه و ظاهریّه و باطنیه. و کمال آن, ترک غیر است مطلقاً و پا نهادن بر (انیّت) و (انانیت) و (غیر و غیریت) است یکسر. قال تعالى: الا للّه الدین الخالص.49 و اگر یکى از حظوظ نفسانیه و شیطانیه در این باشد, خالص نخواهد بود و آنچه خالص نیست, حق تعالى نفرموده و آنچه شائبه غیریت و نفسانیت دارد, از حدود دین حق خارج است و…).50
حضرت امام آیات و روایات دیگرى نیز آورده و در پرتو آنها حقایق بلند و ارجمندى را گزارش مى کند. سخن از اخلاص را آن بزرگوار در این مقام به تفصیل آورده و از آیه و روایتى51 که به گونه اى (هجرت) را با (اخلاص) پیوند زده اند, سخن به میان آورده و با تفسیرى عرفانى از آنها سخن را به اوج برده است و آنگاه اشارتى دارند به حدیث (من اخلص للّه اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه) و اینکه مراد ا ز آن جمیع مراتب اخلاص است: اخلاص عملى و صفتى و ذاتى52 و….(ص163)
پس از آنچه آمد معلم بى بدیل سلوک و عرفان مقام را مقتضى مى دانند که اندکى سخن را در باب مراتب اخلاص و درجات آن در حدّ وسع مقال بگسترند.
مراتب اخلاص
حضرت امام(ره) از هشت مرتبه در مراتب اخلاص سخن گفته است:
1) تصفیه عمل از شائبه رضاى مخلوق و جلب قلوب آنها;
2) تصفیه عمل از دستیابى به مقاصد دنیوى و رسیدن به مقصودهاى فانى و زودگذر;
3) تصفیه عمل از رسیدن به جنّات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذات جسمانیه;
4) تصفیه عمل از خوف عقاب و عذاب هاى جسمانى موعود;
5) پیراستن عمل از رسیدن به سعادات عقلیه و لذات روحانیه دائمه ازلیّه ابدیّه و …;
6) تصفیه عمل از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات;
7 و 8) اوج معراج و قرب و فناء فى الهى.
سزامند است کلام امام را عیناً در تبیین مرتبه هفتم, هشتم بیاورم:
مرتبه هفتم, تصفیه آن است از وصول به لذّات جمال الهى و رسیدن به بهجت هاى انوار سبحات غیرمتناهى که عبارت از جنّت لقاء است. و این مرتبه, یعنى جنّت لقاء از مهمّات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است.
و دست آمال نوع از آن کوتاه است, و واحدى از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند, و اهل حبّ و جذبه از کمّل اهل اللّه نیست, بلکه از مقامات معمولى سرشار آنهاست. و اینکه در ادعیه, مثل مناجات شعبانیّه, حضرت امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته یا اشاره به داشتن آن نموده, نه آنکه مقامات آنها منحصر به همین مرتبه است; چنانچه مرتبه هشتم که در ازاء این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه عمل خوف فراق نیز از کمال مقامات کمّل نیست, و اینکه جناب امیرالمؤمنین کَیفَ اَصبِرُ على فِراقِک1 گوید, از مقامات معمولى سرشار او و مثل او است.
بالجمله, تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل اللّه لازم است, و عمل با آن معلّل و از حظوظ نفسانیّه خارج نیست. و این کمال خلوص است. و پس از این, مراتب دیگرى است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است که بیان آن اینجا مناسب نیست.
امام در توضیح و تبیین این مراتب با دقت سخن گفته اند, و مقابل هر مرتبه از اخلاص را در چگونگى عبادت ها نشان داده اند, و خوانندگان و جستجوگران پاکى و نیکى و راهیان نور را تنبّه داده اند که اخلاص ورزند و عمل را جز از خدا بپیرایند و بدانند که علم بدون عمل را ارزشى نیست و عمل بدون اخلاص را نیز. آنگاه آیات و روایاتى آورده اند و از حجاب هاى نفس, از حجاب هاى ظلمانى و سپس از حجاب هاى نورانى نیز سخن گفته اند, و هشدار داده اند که مبادا کسى این همه را انکار کنند, و چون جایگاه والاى (اهل اللّه) را نمى یابند به انکار آن بپردازند. حضرت امام سپس از کسانى سخن مى گویند که مقام اهل الله را انکار نمى کنند, ولى فرورفتگى در زیبایى ها و دلربایى هاى دنیوى و زودگذر مانع آن است که آنان به وادى پاک و ایمن اهل اللّه درآیند. و به مناسبت از ویژگى هاى عالمان سخن گفته اند که دل در گرو مشتى اصطلاح دارند و… که همه خواندنى است و پند گرفتنی… بویژه طالب علمان و حوزویان را و… .(ص166ـ172)
سپس پیشواى مخلصان از (درجات اخلاص) سخن گفته اند, و روایات و آموزه هاى امامان(ع) را گزارش کرده اند و در پرتو حقایق سپیدى آفرین الهى حقایقى بس ارجمند ارائه داده اند. ابتدا از (تصفیه عمل) از (رؤیت استحقاق ثواب و اجر) سخن گفته اند و آنگاه از پیراستن عمل از (فزون بینى) و (زیاده انگارى).
تنک مایگان و کوته اندیشانند که با چند رکعت نماز و چند تسبیح ذکر خود را طاووس علیین مى پندارند و دیگران را….
امام هشدار مى دهند که سالک هرگز در این دام گرفتار نیاید, که (میراث شیطان) است و برخاسته از جهل و دلمردگی… از جمله روایاتى که در این زمینه آورده اند حدیث حضرت موسى بن جعفر(ع) است که به برخى از فرزندانشان فرموده اند:
پسر عزیزم! بر تو باد سخت کوشى, و هرگز خود را از کوتاهى در عبادت خداوند پیراسته ندان; چرا که خداوند بدان سان که شایسته اوست عبادت نمى شود.53
در ادامه این فصل امام(ره) پندى دارند و نصیحتى تنبه آفرین و دیده گشا, که جملات آن را با سیره پیشوایان معصوم(ع) در عبادت و دلدادگى و بندگى خداوند آمیخته اند, یکسر مى آورم که شایسته بسى تأمل است و تدبر و پندپذیرى:
اى ضعیف! جایى که رسول خدا(ص) که اعرف خلق اللّه است و عمل او از همه کس نورانى تر و باعظمت تر است, اعتراف به عجز و تقصیر کند و ماعرفناک حقَّ معرفتک و ما عبدناک حقَّ عِبادتک54 گوید و ائمه معصومین(ع) آن طور در محضر مقدس اظهار قصور و تقصیر کنند (از پشه لاغرى چه خیزد؟) آرى, آنها مقام معرفتشان به عجز ممکن و عزت و عظمت واجب تعالى شأنه اقتضا مى کرد آن اظهارات و اعترافات را. ما بیچارگان از جهل و حجاب هاى گوناگون به گردن فرازى برخاستیم و خودفروشى و عمل فروشى کنیم. سبحان اللّه! چه کلام صادقى است فرمایش امیرالمؤمنین(ع) که مى فرماید: عُجب المَرءِ بِنَفسِهِ احدُ حُسّادِ عَقله.55 این از بى عقلى نیست که شیطان امر ضرورى را بر ما تعمیه کند و ما در میزان عقل به سنجش آن برنخیزیم؟ ما خود بالضرورة مى دانیم که اعمال ما و همه بشر عادى بلکه همه ملائکةاللّه و روحانیّین در میزان مقایسه با اعمال رسول خدا(ص) و ائمه هدى(س) قدر محسوسى ندارد و به هیچ وجه در حساب نیاید, آنگاه, اعتراف به تقصیر و اظهار عجز از قیام به امر از آن بزرگواران متواتر بلکه فوق حد تواتر است. این دو قضیه ضروریّه به ما نتیجه مى دهد که باید به هیچ یک از اعمال خود خوشنود نباشیم; بلکه اگر به قدر عمر دنیا به عبادت و اطاعت قیام کنیم, خجل و شرمسار باشیم و منفعل و سرافکنده باشیم. مع الوصف, چنان شیطان در قلب ما متمکّن شده و حکومت بر عقول و حواس ما مى کند که از این مقدمات ضروریه نتیجه نگرفته بلکه احوال قلوب ما به عکس است.(ص175ـ176)
قرائت
در باب چهارم از مقاله سوم, از (قرائت) سخن گفته اند و آداب آن, و ابتدا از (آداب مطلقه قرائت قرآن شریف). در این باب و در ضمن فصولى, مفسّر قرآن آشناى ما که جانش با آموزه هاى قرآن درآمیخته بود و لحظه لحظه هاى زندگیش قرآنى بود و الهى, از قرآن سخن گفته است و از آداب قرائت آن, از عظمت قرآن و ابعاد عظمت و جهات شکوه و والایى آن, مقصد و مقصود قرآن و اهداف آیات الهى و چرایى و چگونگى نزول و حدّ و حدود اشتمال معارف آن و… که بحثى است بسیار لطیف و خواندنى.
از لزوم بهره گیرى از قرآن و شیوه هاى استفاده و بهره گرفتن از معارف آن از موانع فهم قرآن و حجاب هاى ظاهرى و باطنى فهم قرآن با نگاهى به (حب دنیا) و تنبیهى براى رهایى از دام دنیا و دنیازدگى. (ص180ـ202)
در ادامه بحث هاى این باب از (حضور قلب) و (تفکر) به عنوان بخشى از آداب قرآن نیز سخن رفته است, و آیات و روایات در این باره گزارش شده است, و (فکر) در این زمینه و چگونگى آن باز گفته شده است, و تأکید رفته است که بیشتر و پیشتر از هر چیز اندیشیدن در نگریستن به این است که این آیات الهى چرا نازل شده اند و در پى چه هدفى بوده اند,… تأمل کند, دیده باز شود, بصیرت شکل گیرد, ظلمت زدوده شود و تاریکى جان به یمن انوار سپیده گشاى معارف قرآن به سپیدى تبدیل گردد و…. (ص203ـ206)
(تطبیق), یکى دیگر از آداب قرائت قرآن است. توضیح و تبیین این نکته را ـ گزیده وار ـ از کلام آن بزرگوار عیناً مى آوریم.
یکى از آداب مهمّه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بى شمار نائل کند, (تطبیق) است. و آنچنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر مى کند, مفاد آن را با حال خود منطبق کند, و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد. مثلاً, در قصه شریفه حضرت آدم(ع) ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادت هاى طولانى چه بوده, خود را از آن تطهیر کند; زیرا مقام قرب الهى جاى پاکان است, با اوصاف و اخلاق شیطانى قدم در آن بارگاه قدس نتوان گذاشت. از آیات شریفه استفاده شود که مبدأ سجده ننمودن ابلیس, خودبینى و عجب بوده که کوس اَنَا خَیر منه خَلَقتَنى مِن نارٍ و خَلَقتَهُ مِن طین زد, و این خودبینى اسباب خودخواهى و خودفروشى ـ که استکبار است ـ شد; و آن, اسباب خودرأیى ـ که استقلال و سرپیچى از فرمان است ـ شد, پس مطرود درگاه شد. ما از اول عمر شیطان را ملعون و مطرود خواندیم و خود به اوصاف خبیثه او متّصف هستیم. و در فکر آن برنیامدیم که آنچه سبب مطرودیّت درگاه قدس است, در هرکسى باشد مطرود است; شیطان خصوصیتى ندارد, آنچه او را از درگاه قرب دور کرد ما را نگذارد که به آن درگاه راه یابیم. مى ترسم لعن هایى که به ابلیس مى کنیم خود نیز در آن شریک باشیم. (ص206)
خاتمه این باب را امام(ره) ویژه گزارش روایاتى ساخته اند در لزوم تعلیم و تعلم قرآن, تدبر و تفکر در حقایق آن, توجه به عظمت قرآن و مقاصد عالى آن, اتعاظ و تأثیرپذیرى از آموزه هاى آن و….
آداب قرائت در نماز
باب چهارم را مؤلف جلیل ما به دو (مصباح) تقسیم کرده اند و در مصباح اوّل از مطلق آداب قرائت سخن گفته اند و در (مصباح دوم) از آداب قرائت در نماز. معلم حقایق ربّانى و جلوه هاى باطنى احکام الهى, ابتدا از کسانى یاد مى کنند که در قرائت جز (تجوید قرائت و تحسین عبارت) همتى ندارند و تلاشى نمى کنند, و تصریح به اینکه اینان را از عبادت (فعلى) نخواهد بود و با این گونه رفتار عروجى به بالایى ها و والایى ها حاصل نخواهد شد و از کسانى یاد مى کنند که افزون بر آن نماز را (وسیله تذکر حق مى دانند) و (قرائت را تحمید و ثناى حق مى شمارند), اینان مراتب بسیارى دارند. حضرت امام آنگاه روایتى را مى آورند که براساس آن خداوند فرموده است, نماز را من بین خود و بنده ام تقسیم کرده ام.56 آنگاه فرموده اند براساس این روایت (عبد باید تا آنجا که حق مولى است قیام به حق او کند, و به ادب عبودیت قیام کند). بدین سان از آداب عبودیت سخن گفته اند و آن را در چهار عنوان رقم زده اند: 1) تذکر 2) تحمید 3) تعظیم 4) تقدیس, که هر کدام از این عناوین را به تفصیل تبیین کرده اند. (ص216ـ 218)
در فصل دوم این بحث از (استعاذه) سخن گفته اند, لزوم آن و چگونگى آن و ارکان استعاذه. بحث از استعاذه دقیق, مهم و بسیار پندآموز و عبرت آفرین است و آکنده از دقایق عرفانى, اخلاقى و تربیتى, که سوگمندانه مجال گزارش تفصیلى آن نیست. (ص220ـ240)
آنگاه به تفسیر سوره حمد پرداخته اند که به تفصیل چگونگى آن را در مقالتى دیگر گزارش کرده ام.57 پس از آن تفسیر سوره (توحید) است و (قدر) که در مجالى دیگر بدان مى پردازیم و از آن روى که این مقالت را به گزارش ابعاد عرفانى نماز و ادب حضور ویژه ساختیم, گزارش کتاب را از باب پنجم آن پى مى گیریم که (شمه اى است از آداب و اسرار رکوع).
رکوع
سالک الى الله, پس از مقدمات و مقارنات, استعاذه و خواندن حمد با آن همه معارف و حقایق و ترنم به جملات توحیدى سوره (توحید) آهنگ (رکوع) دارد, و قبل از آنکه رکوع را آغاز کند, باید تکبیر گوید. عارف بالله ما نوشته اند:
و ظاهر آن است که این تکبیر از متعلقات رکوع و براى مهیا شدن مصلى است براى منزل رکوع, و ادب آن, آن است که مقام عظمت و جلال حق و عزت و سلطنت و ربوبیت را در نظر آرد و مقام ضعف و عجز و فقر و ذلت عبودیت را نصب العین خود قرار دهد و در این حال, به مقدار معرفتش به عز ربوبیت و ذل عبودیت, تکبیر حق تعالى را از توصیف کند. (ص384)
روح خدا ((عمده احوال صلوة را حال) مى داند و سایر اعمال و افعال را مقدمات و مهیئات آنها: قیام, رکوع, سجود. و اشاره مى کند که اهل معرفت این سه را اشاره به (توحیدات ثلاثه) مى دانند و یاداورى مى کند که از این موضوع در (سر الصلوة) به حسب ذوق عرفانى سخن گفته است.58
اکنون و در این اثر: (آداب الصلوة) کوشیده اند با (لسانى دیگر که با ما مناسبتى داشته باشد) از این حقیقت سخن بگویند. از این روى نوشته اند:
چون صلوة معراج کمالى مؤمن و مقرّب اهل تقوى است, متقوم به اوامر است که یکى مقدمه دیگر است. اوّل, ترک خودبینى و خودخواهى, که آن, حقیقت و باطن تقوى است. دوم خداخواهى و حق طلبى, که آن, حقیقت معراج و قرب است و لذا در روایات شریفه است که: (الصلوة قربان کلّ تقى).59
آنگاه توضیح داده اند که این سه حالت به تدریج حاصل مى شود. در حال (قیام) ترک خودبینى است به حسب مقام فاعلیت و… و در (رکوع) ترک خودبینى است به حسب مقام صفات و اسما, و در سجود ترک خودبینى است مطلقا و خداخواهى و خداطلبى است مطلقا. (ص350) آنگاه چگونگى تحقق این حقایق را بیان مى کنند, و چگونگى تحقق ذکر شریف رکوع را که در معراج نبوى, و در هنگامه رؤیت عظمت الهى و دیگرگونى رسول الله(ص) به الهام الهى بر زبان وى جارى مى شود که: سبحان ربى العظیم وبحمده.
سپس توضیح محتواى این ذکر است و در پرتو روایتى نشان دادن اینکه رکوع (نور) است و تزیّن به انوار الهى, و اشاره اى به سرّ (رفع رأس از رکوع) که (رجوع از وقوف در کثرات اسمیه) است و در ضمن این همه بیان اشتمال رکوع بر (تسبیح) و… که متن آن را مى آوریم:
و باید دانست که رکوع مشتمل است بر (تسبیح) و (تعظیم) و (تحمید) ربّ جلّ و علا: پس (تسبیح) تنزیه از توصیف و تقدیس از تعریف است. و (تعظیم) و (تحمید) خروج از حدّ تشبیه و تعطیل است; زیرا که (تحمید) ظهور در مرائى خلقیّه را افاده کند, و (تعظیم) سلب تحدید را ارائه دهد. پس, او ظاهر است و ظهورى در عالم ظاهرتر از او نیست, و متلبّس به لباس تعیّنات خلقیّه نیست. (ص352)
سجود
پس از تبیین ابعاد عرفانى (رکوع) عارف سالک ما به تبیین سجود پرداخته و در آغاز نوشته اند:
و آن نزد اصحاب عرفان و ارباب قلوب, ترک خویشتن و چشم بستن از ماسوى و به معراج یونسى ـ که به فرو رفتن در بطن ماهى حاصل شد ـ متحقق شدن به توجه به اصل خویش بى رؤیت حجاب و سر بر تراب نهادن, اشاره به رؤیت جمال جمیل است, در باطن قلب خاک واصل عالم طبیعت. (ص356)
پس از این تبیین چگونگى سجود با نگاهى عارفانه از ادب سجود و سرّ و اسرار آن سخن مى گویند; از جمله اینکه:
(سرّ وضع سجودى, چشم از خود شستن است و ادب وضع رأس بر تراب اعلى مقامات خود را از چشم افکندن و از تراب پست تر دیدن و…). (ص357)
آنگاه روایت بلندى از صادق آل محمد(ص) آورده اند در عظمت و اسرار سجود که با این جمله بلند آغاز مى شود:
ما خَسِرَ, واللّه, مَن أتى بحقیقة السجود ولَو کان فى العمر مرّة واحد و ما اَفلَح مَن خلا بربّه فى مثل ذلک الحال….
به خدا قسم, زیان نبیند کسى که حقیقت سجده را به جاى آورد ولو در عمر یک مرتبه, و روى رستگارى نبیند کسى که در این حال که ترک غیر است با حق خلوت کند, ولى شبیه به خدعه کنندگان باشد که صورتاً در خلوت و انس است ولى حقیقتاً غافل از حق….60
حضرت امام روایت را توضیح داده اند و آنگاه به عظمت و اهمیت ذکر سجود اشاره کرده اند و سپس یادآورى کرده اند که: سجود را, چون سایر اوضاع صلاتى, هیئتى و حالى و ذکرى است.
و سرّى است) سپس به اجمال این عناوین را توضیح داده و این فصل را پایان برده اند.
تشهد
باب هفتم (اشاره اجمالیه به آداب تشهد است) و دو فصل دارد. حضرت امام(ره) سخن را در این باره بدین گونه آغاز مى کنند:
بدان که شهادت به وحدانیت و رسالت در اذان و اقامه, که از متعلقات نماز و مهیئات ورود در آن است, و در تشهد که خروج از فنا به بقا و از وحدت به کثرت و در آخر نماز است, عبد سالک را متذکر کند که حقیقت صلوة حصول توحید حقیقى و شهادت به وحدانیت از مقامات شامله است که با سالک از اوّل صلوة تا آخر آن است و…
امام(ره) سپس از اسرار تشهد سخن مى گوید, از سر شهادت به وحدانیت خداوند, رسالت و فرق بین شهادت در اوّل نماز و پایان آن. آنگاه روایتى آورده از امام صادق(ع) در تفسیر تشهد و ترجمه و شرحى در باب آن و تنبه به این نکته که سالک باید از تقدم مقامِ عبودیت بر (رسالت) متنبّه شود که قدم عبودیت مقدمه همه مقامات سالکین است. (ص366ـ343)
سلام
در توضیح و تفسیر (سلام) حضرت امام(ره) کلام نغزى دارند. پیش از آنکه روایتى گزارش کنند و از اسرار سلام سخن بگویند و به مناسب تقوى را تبیین کنند و مراتب آن را واگویند که همه و همه خواندنى و نیوشیدنى است. متن تبیین امام از سلام و چگونگى آن را مى آوریم:
بدان که عبد سالک چون از مقام سجود, که سرّ او (فنا) است, به خود آمد و حالت صحو و هشیارى براى او دست داد و از حال غیبت از خلق به حال حضور رجوع کرد, سلام دهد به موجودات ـ سلام کسى که از سفر و غیبت مراجعت نموده. پس در اولِ رجوع از سفر, سلام به نبیّ اکرم دهد; زیرا که پس از رجوع از وحدت به کثرت, اول حقیقتْ تجلّى حقیقت ولایت است ـ نَحنُ الاَوَّلُون السّابقون.61 و پس از آن, به اعیان دیگر موجودات به طریق تفصیل و جمع توجّه کند.
و کسى که در نماز غایب از خلق نبوده و مسافر الى اللّه نشده, براى او سلام حقیقت ندارد و جز لقلقه لسان نیست. پس, ادب قلبیِ سلامْ به ادب جمیع صلوة است. و اگر در این نماز, که حقیقت معراج است, عروجى حاصل نشده و از بیت نفس خارج نشده, سلام براى او نیست. و نیز در این سفر اگر سلامت از تصرّفات شیطان و نفس امّاره بود, و در تمام این معراج حقیقى قلب را علتى نبود, سلام او حقیقت دارد والاّ لا سلام لَه.
تسبیحات و قنوت
اکنون به صفحات پایانى این صحیفه ارجمند رسیدیم, و (خاتمه) کتاب در پیش روى ماست. در توضیح (تسبیحات اربعه) و بازگویى ابعاد عرفانى آن, حضرت امام(ره) (تسبیحات) را متقوم به چهار رکن دانسته اند: (تسبیح), (تحمید), (تهلیل) و (تکبیر) و در باب هر کدام به تفصیل سخن گفته اند. (ص370ـ373) و آنگاه از قنوت بحث کرده اند و از اینکه مستحب مؤکد است در نماز, و اشاره اى کرده اند به دیدگاه فقیهان در این باره و مبناى استحباب در نگاه فقیهان, و اینکه باید در ضمن آن چه دعایى را برخو اند, و اینکه فقیهان بهترین را (دعاى فرج دانسته اند) که حضرت امام تصریح مى کنند: دلیلى معتنابهى بر افضلیت آن نیست, امّا محتواى دعا بر اهمیت و افضلیت آن دلالت مى کند. (ص373ـ374) و خود در پایان نکاتى آورده اند آموزنده که عیناً مى آوریم:
و بهتر در ادب عبودیّت آن است که در حال قنوت, که حال مناجات و انقطاع به حق است در خصوص صلوة, که همه اش اظهار عبودیّت و ثناجویى است, و در این حالت که ذات مقدّس حق جلّ و علا بالخصوص فتح باب مناجات و دعا به روى عبد فرموده و او را به این تشریف شرافت داده, بنده سالک نیز ادب مقام مقدّس ربوبیّت را نگاه دارد, و از ادعیه خود مراقبت کند که مشتمل بر تسبیح و تنزیه حق تعالى و متضمّن ذکر و یاد حق باشد, و چیزهایى که از حق در این حال شریف مى خواهد از سنخ معارف الهیّه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوى او باشد و از طلب دنیا و امور خسیسه حیوانیّه و شهوات نفسانیّه احتراز کند, و خود را در محضر پاکان شرمسار ننماید و در محفل ابرار بى مقدار نکند.
اى عزیز, قنوت دست شستن از غیر حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبیّت پیدا کردن است, و کف خالى و سؤال به جانب غنیّ مطلق دراز نمودن است. و در این حال انقطاع, از بطن و فرج سخن راندن و از دنیا یاد کردن کمال نقصان و تمام خسران است.
جانا, اکنون که از وطن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار این ظلمتکده پررنج و محن گردیدى, خود چون کرم ابریشم بر خود متن.
عزیزا, خداى رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمیر نموده, و به انوارى چون انبیاء و عشاقى مانند اولیا مؤیّد فرموده, این نار را به خاک و خاکستر دنیاى دنیّ منطفى نکن, و آن نور را به کدورت و ظلمت توجّه به دنیا که دار غربت است مکدّر ننما; باشد که اگر توجّهى به وطن اصلى کنى و انقطاع به حق را از حق طلب کنى و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناک به عرضش برسانى و احوال بیچارگى و بینوایى و گرفتارى خویش را اظهار کنى, مددى غیبى رسد و دستگیرى باطنى شود و جبران نقایص گردد; اِذ مِن عادَتِهِ الاِحسانُ وَ مِن شیمَتِهِ التَّفَضُّل.
اگر از فقرات مناجات (شعبانیّه) امام متقین و امیر مؤمنین و اولاد معصومین او ـ علیهم السلام ـ که امامان اهل معارف و حقایقند, در قنوت بخوانى, خصوصاً آنجا که عرض مى کنند: اِلهى هَب لى کَمالَ الانقطاعِ اِلیک62 الخ, ولى با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نویسنده, بسیار مناسب این حال است.
بالجمله, مقام (قنوت) در نظر نویسنده چون مقام (سجود) است: آن یک, توجّه و اقبال به ذلّ عبودیّت و تذکر مقام عزّ ربوبیّت است, و این یک, اقبال به عزّ ربوبیّت و تذکر عجز و ذلّ عبودیّت است. و این به حسب مقام متوسّطین است. و اما به حسب مقام کمّل, چنانچه (سجود) مقام فناى عبد و ترک غیر و غیریّت است, (قنوت) مقام انقطاع به حق و ترک اعتماد به غیر است که روح مقام توکل است. و بالجمله, چون (قیام) مقام توحید افعالى است و این توحید در رکعت دوم تمکین شود, در قنوت اظهار نتیجه آن کند که کشکول گدایى را پیش حق بَرَد و از خلق منقطع شود و گریزان گردد.
تعقیب
در مراحل نهایى بحث معلم عرفان و رازگشاى اسرار نهان از (تعقیبات نماز) سخن گفته, آنگاه از سر و اسرار تکبیرات ثلاثه پرده برداشته اند, و از (تسبیح) حضرت زهرا(س) و اهمیت آن و ارج و عظمت آن, و تنبهى و پندى در اینکه در تعقیب سالک بکوشد و کاستى هاى نماز را با آن بسترد:
پس عبد سالک باید در تعقیب نماز قدرى تفکر کند در نقص خود و عبادت خویش و غفلت هاى در حال حضور, که خود گناهى است در مذهب عشق و محبت; و حرمان خود را از حظوظ حضور و محضر مقدس حق جلّ جلاله به نظر آورد; و در تعقیبات, که خود فتح باب دیگرى است از رحمت حق تبارک و تعالى, به اندازه میسور جبران کند, و این اذکار شریفه را به قلب برساند و دل را به آنها زنده کند; شاید خاتمه اش به حسن و سعادت مختوم شود. و در (تحمید) تسبیحات صدیقه(ع) اثبات این محمدت را که قیام به عبودیت است نیز براى هویت الهیّه کند, و از توفیق و تأیید و حول و قوه آن ذات مقدّس بداند و بشمارد. و حقایق این امور را به سرّ قلب برساند و سرّ این لطایف را به ذائقه دل بچشاند تا قلب به ذکر حق زنده شود و دل حیوة جاوید به حق پیدا کند.
ختم و دعا
در پایان سالک بیدار و واصل ما که دست جستجوگران معارف را گرفته و حقایق بسیارى بر آنها فروخوانده و از مائده رنگارنگ ممتاز آنان را بهره رسانده, مى نویسد که مناسب بود تتمیم رساله را در موانع معنویه صلوة از قبیل ریا, عجب و… رقم زنند, امّا چون از این موضوعات در آثار دیگر بویژه (اربعین) سخن گفته اند, اعتذار مى جویند, و با دعایى رساله را ختم مى کنند, که سزامند است, ما نیز ختم مقال را همان دعا قرار دهیم. (ص380)
(بار خداوندا که ما بندگان ضعیف را بى سابقه خدمت و طاعتى یا احتیاج به بندگى و عبادتى با تفضّل و عنایت و محض رحمت و کرامت لباس هستى پوشانیدى, و به انواع نعمت هاى روحانى و جسمانى و اصناف رحمت هاى باطنى و ظاهرى مفتخر فرمودى, بى آنکه از نبود ما خللى در قدرت و قوّت تو راه یابد, یا از بود ما به عظمت و حشمت تو چیزى افزاید. اکنون که سرچشمه رحمانیّت تو جوشید و چشم خورشید جمال جمیل تو درخشید و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منوّر فرمود, نقایص و خطیئات و گناهان و تقصیرات ما را نیز به نور توفیق باطنى و دستگیرى و هدایت سرّى جبران فرما, و دلِ سر تا پا تعلّق ما را از تعلّقات دنیاویّه برهان و به تعلّق به عزّ قدس خود آراسته نما.
بار الها, از طاعت ما ناچیزان بسطى در ملک تو حاصل نشود, و از سرپیچى ما نقصى در مملکتت راه نیابد, و از عذاب و شکنجه گناهکاران نفعى به تو عاید نگردد, و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانى در قدرت تو حاصل نشود, عین ثابت خطاکاران طالب رحمت است و فطرت ناقصان طلبکار تمامیت, که خود با لطف عمیم با ما رفتار فرما و به سوء استعداد ما نظر نفرما).
1. طه/14.
2. نهج البلاغه, خطبه 222.
3. غررالحکم, ح2212 و 2213, چاپ دانشگاه.
4. الخصال, ص523 و معانى الاخبار, ص333.
5. التهذیب, ج2, ص237.
6. جامع الاخبار, ص184 و سنن ترمذى, ج2, ص270.
7. من لایحضره الفقیه, ج1, ص208 و الکافى, ج3, ص268.
8. الکافى, ج5, ص321; مسند ابى یعلى, ج3, ص403 و الخصال, ص165.
9. الکافى, ج3, ص264 و دعائم الاسلام, ج1, ص136.
10. چنان که اشاره شد, در این باره, عالمان فراوانى قلم زده اند; از جمله مى توان از این آثار یاد کرد:
اسرار الصلوة, جمال الدین ابو العباس احمد بن شمس الدین محمد بن فهد اسدى حلّى (م841); اسرار الصلوة, زین الدین بن على (شهید ثانى); اسرار الصلوة و آدابها و ادعیتها, عباس بن اسماعیل قزوینى; اسرار الصلوة, سید جعفر سبزوارى; اسرار الصلوة, قاضى سعید قمى; اسرار الصلوة, سید مرتضى کشمیرى; اسرار الصلوة, در بیان رموز و گنج هاى نهفته در آن, محمد حسین خراسانى; مصباح النجاة فى اسرار الصلوة, شیخ عبدالحسین تهرانى و اسرار الصلوة, حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى. ر.ک: فرهنگ جهاد, شماره 14, مقاله رازها و رمزهاى نهفته در نماز, محمدعلى مهدوى راد.
11. آداب الصلوة, ص2.
12. (اگر [نماز] پذیرفته شود, سایر اعمال (نیز) پذیرفته مى شوند و اگر ردّ شود, کارهاى دیگر (نیز) ردّ مى شوند). نک: فلاح السائل, ص127, به نقل از من لایحضره الفقیه. در منبع اخیر, ج1, (فضل الصلوة), باب 30, ح5 روایت چنین است: (أول ما یحاسب به العبد عن الصلوة, فإذا قُبلت قُبل منه سائر عمله, و إذا رُدَّت علیه رُدَّ علیه سائر عمله).
13. آداب الصلوة, ص7.
14. همان, ص9.
15. همان, ص10 و11.
16. عوالى اللئالى, ج4, ص132.
17. آداب الصلوة, ص11. بى گمان این مرحله از خواست, مرحله اى است بس ارجمند و والا که امام عارفان با ژرفنگرى عارفانه اى, بدان توجه کرده است. اما به پندارم, این جمله شگرف, مفهومى بس عام دارد; هر چیزى را همان گونه که هست, دیدن و جایگاه هر چیزى را در نظام هستى و در منظومه ارزشى ارزش ها به همان گونه که هست, دریافتن و با آن تعامل کردن و….
18. همان, ص15و16.
19. مصباح الشریعه, باب 5 .
20. المؤمنون/9 و المعارج/34.
21. آداب الصلوة, ص21.
22. همان, ص23.
23. التوبه/54.
24. الکافى, ج2, ص86.
25. بحارالانوار, ج75, ص377.
26. آداب الصلوة, ص27و 28.
27. الکافى, ج2, ص614. متن کتاب (… ولکن اقرعوا…) دارد, اما کافى (… ولکن افزعوا…) و در برخى نسخه ها (… افرغوا…) است. وسائل الشیعه, ج4, ص856 ـ856 (… ولکن اقرعوا…) دارد.
28. عنکبوت/69.
29. کنزالعمال, ج3, ص21.
30. وسائل الشیعه, ج4, ص688.
31. بحارالانوار, ج81, ص249.
32. مستدرک الوسائل, باب2, ح20.
33. الکافى, ج2, ص136.
34. طه/ 10و النمل/ 7.
35 . آداب الصلوة, ص52.
35. همان, ص35.
36. عیون اخبار الرضا, ج104/2, باب34, ح1.
37. الکافى, ج6, ص444.
38. مشکاة الانوار, ص320.
39. بحارالانوار, ج67, ص248.
40. آداب الصلوة, ص96.
41. همان, ص101.
42. وسائل الشیعه, ج3, ص593.
43. آداب الصلوة, ص106.
44. الصلاة فى الکتاب والسنه, ص202. این حالت ها را از معصومان دیگر نیز نقل کرده اند; بنگرید به منبع یاد شده.
45. الکافى, ج3, ص300.
46. مستدرک الوسائل, کتاب الصلاة, ابواب فعل الصلاة, باب2, ح15.
47. التکاثر/8. اشاره است به احادیثى که (نعیم) را در این آیه, به ولایت اهل بیت(ع) تفسیر کرده اند. ر.ک: البرهان فى تفسیر القرآن, ج5, ص748.
48. الکافى, ج1, ص13, ح10.
49. الزمر/3.
50. آداب الصلوة, ص161.
51 . النساء/ 100 .
51. حدیث معروف: إنّما الأعمال بالنیّات, ولکلّ امرئى مانوى, فمن کانت هجرته إلى اللّه ورسوله, فهجرته إلى اللّه ورسوله, ومن کانت هجرته إلى دنیا یصیبها او امرأة یتزوّجها فهجرته إلى ما هاجر إلیه. (امالى الطوسى, ج2, ص231; مستدرک الوسائل, ج1, ص90).
52. حضرت امام(ره) در فرجام سخن نوشته اند: تبیین و توضیح این حدیث و چگونگى (ینابیع الحکمه) و چسانى جریان آن از قلب به لسان, در عهده رساله اى مستقل است, چنان که رساله معروف (تحفة الملوک فى السیر والسلوک) منسوب به عارف بالله مرحوم بحرالعلوم عمدتاً به این حدیث پرداخته است. امام(ره) آن را گو اینکه خالى از (بعض مناقشات) نمى دانند, رساله (لطیفه اى) برشمرده, اشاره مى کنند, برخى این رساله را از آن بزرگوار ندانسته اند که شاید به جهت وجود همان مناقشات باشد. (ص163)
رساله یاد شده که مرحوم آیت الله حاج میرزا على قاضى(ره) آن را بى نظیر دانسته و فرموده بوده اند که (کتابى بدین پاکیزگى و پرمطلبى در عرفان نوشته نشده است), همان رساله اى است که مرحوم آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى, آن را با عنوان (رساله سیر و سلوک) و با حواشى مفصل و مقدمه اى ارجمند, به چاپ رسانده اند. ایشان در مقدمه کتاب, به تفصیل از چگونگى آن سخن گفته, انتساب آن را به سید بحرالعلوم(ره) قطعى دانسته و موارد نامقبول را محصول دخالت ناسخان تلقى کرده اند….
ر.ک: رساله سیر و سلوک, منسوب به بحرالعلوم, علامه آیت الله العظمى سید مهدى بن سید مرتضى الطباطبایى النجفى(ره), با مقدمه و شرح علامه آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى(ره), تهران, انتشارات حکمت, 1420هـ.ق.
53. الکافى, ج2, ص72.
54. مرآة العقول, ج8, ص146.
55. نهج البلاغه, حکمت203.
56. صحیح مسلم, ج1, ص296; سنن النسائى, ج2, ص135; بحارالانوار, ج92, ص226 و المحجة البیضاء, ج1, ص388.
57. ر.ک: آفاق تفسیر, محمدعلى مهدوى راد, ص373 .
58. سرالصلوة, ص94.
59. الکافى, ج3, ص265.
60. مصباح الشریعه, الباب السادس عشر, فى السجود.
61. بحارالانوار, ج15, ص15.
62. همان, ج1, ص99.

تبلیغات