آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

یادمان امام, ارزش گذارى و حرمت نهادن به همه کسانى است که به فضیلت ها عشق مى ورزند و به سنت جهاد و شجاعت و پایمردى ارادت مى ورزند. در مورد شخصیت هاى تاریخى و علمى, یکى از مشکلات قابل بررسى این است که معمولاً در زمان حیاتشان کمتر شناخته مى شوند, چون تا زمانى دراز نگذرد و حادثه اى فرصت بسط پیدا نکند و مثل غنچه اى باز نشود و به گل ننشیند و از اجمال به تفصیل در نیاید و راز دل خود را آشکار نسازد, ناشناخته خواهند ماند.
بدون شک شناخت ابعاد گوناگون امام خمینى نیاز به گذشت زمان, اندیشه اى ژرف نگر و با انصاف و نگاهى تیزبین دارد که بتوان این احیاگر بزرگ معاصر را با همه تنوّعش باز شناخت و به دیگران نیز شناساند.
این قلم از سر عشق و ارادتى که به فضیلت هاى جاودانى دارد و از آن جا که تبلور آنها را در چهره آن حضرت مى بیند مى کوشد تا با بى بضاعتى خویش و تنها به خاطر پاسداشت این الگوى بى نظیر عصر حاضر, تنها به بررسى بخشى از وجود ایشان, یعنى نگاه عرفانى و اخلاقى, آن هم تنها در یک اثر از منظر عرفان بپردازد و معتقد است که باید اعتدال را در معرّفى اندیشه و سنّت فکرى و عملى آن حضرت راعى بود; چرا که تأکید فراوان بر یکى از ابعاد وجود آن حضرت مى تواند پرده اغفالى بر سایر ابعاد بکشد و این خطرى است که همگان باید از آن اجتناب نمایند. به خصوص که بسیارى از این ابعاد میوه ها ریشه هایى هستند که باید به جد شناخته شوند. فى المثل احیاگرى امام و قرار دادن ایشان در ردیف احیاگران دینى که هم دردمند هستند و هم به حیات دینى همراه با حیات سعادتمند انسانى اعتقاد دارند, به مراتب شایسته توجّه بیشترى است تا فرو شدن در یک بحث انتزاعى همچون تئورى حکومت; زیرا دراین اندیشه, حکومت ابزار و وسیله اى براى احیاى دین و دیانت انسانى جامعه بشرى است. مگر نه این است که گفته مى شود قدرت وثروت از آفات و و سوسه هاى دنیاخواهان و دنیاداران است و نباید بر گرد آن رفت, مگر نگفته اند که لازمه سلوک عرفانى دست شستن از ثروت و قدرت است و پارسایى با عجز و فقر مناسب تر است.
امّا امام عارفى بود که سیاست را به خدمت گرفت و از آن ابزارى ساخت براى سعادت جامعه, و این ممکن نبود مگر این که ابتدا بتوان به معرفت و عرفان حقیقى نقبى زد وسپس ثروت و قدرت را به استخدام در آورد و از آنان براى سعادت بشر سود برد.
او هم فکر دینى را احیاء کرد و هم به احیاى جامعه دینى پرداخت. ایشان خداوند را عزیز مى دید و به عزت مسلمانان بسیار مى اندیشید و آن را به عنوان آرزوى جاودان خود سر لوحه برنامه هاى خویش قرار داد.
گر چه به جز زمینه هاى فقهى و اصولى بیشترین عنایت را حضرت به عرفان و تألیف آثار عرفانى داشته اند, اما من من خواهم بر این نکته اصرار وزرم که چون حضرت امام یک شخصیّت اسلامى و تبلور دینى جامع و کامل است پس باید به تمامى ابعاد وجود ایشان پرداخت, نه این که به قول حضرتش فقط یک ورق را بگیریم و سایر ورق ها را حذف کنیم.1
به هر تقدیر امید است که گرامیداشت یادمان یکصدمین سال تولّد ایشان منجر به تولّد فضایى براى مطالعه و بررسى و نقد و تحلیل اندیشه هاى بلند و آسمانى ایشان شود.
بر اساس آنچه گفته شد, سعى خواهیم داشت تا نیم نگاهى از سر ارادت به یکى از آثار بلند عرفانى حضرت امام یعنى کتاب (شرح چهل حدیث) بیندازیم تا فرصتى براى تذکّر به خود را بیابیم.
مرورى اجمالى بر شیوه تنظیم و موضوعات متن
قصّه این کتاب, قصّه دریادار پیر و باتجربه اى است که مى خواهد سبکباران ساحل را ترغیب نماید تا در این بحر انسانى عوطه اى خورند و قطره اى از لذّات روحانى آن را بچشند.
او مى خواهد آب در دیواره هاى قایق تنشان بزند. منفذى ایجاد کند, سوراخ نماید, تا با آن گلاویز شوند. لحظه اى در دریاى نیستى, تن حیوانى شان را رهسپار کنند و دوباره دستشان را بگیرد و از زیر آب درآورد, و شاهد نفس کشیدن عمیقشان در دنیاى تازه اى باشد; تا در خوف و رجایى قرار گیرند; در تمرین و ورزش براى رسیدن به جان, دست وپنجه نرم کنند, شاید که روزى از راهیان این بحر گردند و به قلّه قاف رهایى و آزادگى دست یابند.
لذا, کلام خویش را چنین آغاز مى کند:
خدایا از آنچه مختص اولیاء در گاه است ما را نصیبى ده لشکر شیطان و جهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حکمت و رحمان را به جاى آنها جایگزین کن و ما را با حبّ خود و خاصّان در گاهت, از این سراى در گذران و در وقت مرگ و بعد از آن, با ما به رحمت خود رفتار فرما. و عاقبت کار ما را با سعادت قرین کن. به حق محمّد و آله و الّطاهرین. صلوات الله علیهم اجمعین.
این اثر مشتمل بر سه بخش است: مقدّمه ناشر و مؤلّف, متن که حاوى شرح چهل حدیث است, وبخش پایانى که مجموعه اى از فهرست هاى متنوّع مندرجات, آیات, روایات عربى و فارسى, اشعار, اعلام, لغات, کتاب ها, واژگان و نمایه و اصطلاحات, منابع, پاورقى ها و نمونه استنساخ. حدود یک پنجم از حجم کتاب به فهرست ها اختصاص دارد و مجموعه اى است بسیار نفیس وارزشمند که دربازیابى مطالب متن براى خواننده مى تواند بسیار کار ساز باشد و به طرز بسیار شایسته اى تدوین شده است.
مقدّمه ناشر, خلاصه اى است از بحث سنّت (اربعین نویسى) و در محتواى کتاب اشاره شده است به این که:
کتاب حاضر در اصل, تقریرات امام خمینى بوده است که مضامین آن در مدرسه فیضیّه و ملاّ صادق در قم براى شاگردان خود ایراد فرموده بودند و سپس تصمیم گرفتند کتابى در همین زمنیه تألیف کنند و این کتاب را در 1358 هـ. ق به پایان آوردند.2
سى و سه حدیث از احادیث این دفتر, مربوط به اخلاقیّات و مهلکات و منجیّات و هفت حدیث آخر در باب اعتقادات و معارف است. روش معظّم له در توضیح احادیث چنین است که ابتدا حدیث را نقل مى کند, سپس آن را به فارسى ترجمه مى نمایند و آنگاه کلمات اصلى حدیث و گاه غالب تعبیرات و کلمات آن را شرح و معنا مى کنند و در معناى حدیث متعرّض نکته اى که شرح آن سودمند است مى شوند. پس از فراغ از شرح تعبیرات و اصطلاحات و تمهیدات لازم, به شرح متن مى پردازند. آن گاه طیّ چند (فصل) شرح گفتار را پایان مى برند.
همان طور که یاد شد سى و سه حدیث اوّل مربوط به مسائل اخلاقى است; که در آن وجهه همّت مصنّف بزرگوار کتاب, تمویهات نفس را آشکار مى سازند و مفاسد هر یک از ذمایم اخلاقى را همچون کبر, ریا, غضب و حسد را شرح مى دهند.
در خلال مطالب, مواعظى درج نموده اند که دربازداشت نفس از معصیت سودمند قرار مى گیرد. در هر باب, به آیاتى از کلام آسمانى استشهاد مى نمایند و گه گاه از سخنان ارباب ضمایر پاک نیز سود جسته اند. که در بین آنان در درجه اوّل معلّم روحانى و ارجمند خودایشان مرحوم (شاه آبادى) است که در زمان تألیف کتاب در قید حیات بوده اند.
چنان که گفته شد آن چه در شرح این روایات مطمح ومطرح نظر معظّم له بوده, بیدار ساختن خواننده و تنبّه دادن به اوست, که از مباشرت لذّات دست بردارد و مباشر اعمال صالح گردد و با طیّ طریق سلوک, خود را از صفات بد و ناپسند مبرّا سازد. تا به فیض هدایت نایل گردد. و با ایمان درست و عمل پاکیزه خداى خویش را ملاقات کند. مصنّف بزرگوار که معلّم بزرگ اخلاق بوده اند, در این کتاب بیاناتى عالى و قوى و مؤثّر دارند که در شدّت تأثیر و نفوذ قلبى مى توان گفت در وقت تحریر مطالب, سرِّ ایشان از عالم قدس فایض بوده است.
هفت حدیث آخر کتاب در شرح مطالبى است که در شمار سنگین ترین و در عین حال عالى و نفیس ترین مطلب و مباحثات عرفانى قرار مى گیرد. مباحثى از قبیل جبر و تفویض عرفانى, بحث در ذات واسماء و صفات حق تعالى, شناخت بارى و آفرینش آدم بر صورت او و مانند آن. این حدیث ها که همه بنیه و جنبه عرفانى دارند, هر یک از مستندات محکم عرفان است. طبعاً ایشان به مذاق عرفان تفسیر کرده اند. اما در جاى خود متذّکر شده اند که حمل این آیات و روایات برمعانى عرفانى به سائقه شخصى نبوده و بر طبق اهواى کسان تفسیر نکرده اند, بلکه اینها معارفى است که اصحاب حال و ارباب علوم افاضى با معیارى که همان ضمیر صافیِ برخوردار از فیض هدایت ایشان است, به دست داده اند و در عین حال کلام الهى را منزّه از کنه یابى دانسته اند وعلم آن را مخصوص انبیاء و ائمّه شمرده اند. امام خمینى در عرفان نظرى ممحّض بوده اند و در شرح این احادیث به طرح مباحث نفیس عرفانى پرداخته اند, امّا چنان که فرموده اند همه جا توجّه داشته اند که عقاید غیر مستفاد از شرح را در شرح خویش وارد نسازند و بر وفق منهج مستقیم شرع گام بردارند وگاه به تناسب به ایرادات اهل قشور نیز پاسخ گفته اند. (ص2ـ1)
و امّا متن با نقل متن عربى هر حدیث, ترجمه و سپس شرح آن ادامه مى یابد. در حدیث اوّل حضرت امام, به شیوه دانشمندان علم حدیث و سنّتِ گرفتن اجازه روایات, برخى از سلسله اسناد خود را پشت به پشت تا محمّد بن یعقوب کلینى نقل فرموده اند و سپس با ذکر اوّلین حدیث که مربوط به سخنان گهر بار نبوى است و در باب جهاد با نفس است, کتاب را مزیّن مى فرماید و به ترتیب به ذکر و شرح مباحث چهل گانه کتاب.
شیوه شرح ایشان مبتنى است بر ذکر مقدّمه, بیان مقامات, که در ذیل هر مقام, فصل بندى مى نمایند و در هر فصل به نکته اى متعرّض مى شوند.
از نظر حجم مطالب کوتاه ترین شرح, مربوط است به حدیث نهم که در باب (نفاق) است و شرح آن در چهار فصل و پنج صفحه صورت گرفته است و مفصّل ترین آن مربوط به حدیث بیست و نهم مى باشد که در باب (وصایاى رسول اکرم (ص) به امیر مؤمنان(ع)) است که با یک مقدّمه و هفت فصل به شرح آن پرداخته است.
کتاب چهل حدیث پیش از اثر حاضر به چند صورت به چاپ رسیده است, یک بار چهار حدیث از آن همراه با شرح از سوى انتشارات (اطلاعات) و سپس انتشارات (طه) در قزوین آن را منتشر ساخته است و مرکز نشر فرهنگى (رجا) نیز آن را دیگر بار به چاپ رسانیده است.
از نکات بسیار برجسته وشایان توجّه چاپ حاضر, تهیّه توضیحات جامع در عین حال منقّحى است که در پایان شرح هر حدیث آمده است و اطلاعات وسیع و متنوّعى را به خواننده ارائه مى دهد.
منبع اصلى این اثر اصول کافى است و بیشترین حدیث از جلد دوم (اصول کافى), کتاب (ایمان و کفر) انتخاب شده است که بیست و شش موضوع را در بر مى گیرد. همچنین از کتاب (توحید) اصول کافى شش حدیث انتخاب و شرح شده است و به ترتیب از کتاب هاى فضل العلم سه حدیث, از کتاب هاى (الدّعا) و (جنائز) و (العقل والجّهل) هر کدام یک مورد انتخاب و شرح شده اند و (حدیث سى و سه) از (روضه کافى) نیز نقل و شرح شده است و اوّلین حدیث مربوط است به (کتاب جهاد از فروع کافى).
تاریخچه و سیر تحوّل سنّت اربعین نویسى
عشق به پیامبر و قداست سخنان او چشمه فیّاضى را در تمدّن اسلامى جارى ساخت هرزمان تشنگان معرفت را سیراب مى کند و آنان را به وادى محبوب روانه مى سازد. یکى از این چشمه هاى فیّاض, سخنى است که گفته مى شود از زبان مبارک حضرتش صادر گردیده و موجب سنّت (اربعین نویسى) در حوزه اسلامى گردیده است.
بنابر آنچه که مشهور است, حضرت فرمودند:(من حفظ على امّتى اربعین حدیثاً ممّا یحتاجون فى امر دینهم بعث الله عالماً فقیهاً) و این آغازى شد تا معرفت جویان دریاى حقیقت نبوى, هرزمان بر حفظ گنجینه گرانبهاى آموزه هاى حضرتش همّت گمارند و با نوشتن مجموعه اى از احادیث در موضوعات متنوّع, دست به پیدایش اربعیناتى زنند و بدین وسیله میزان ارادت و عشق و دلبستگى خویش را به آن حضرت نشان دهند.
بر اساس آنچه که احصاء شده است, فِرَق مختلف اسلامى, تا کنون اربعینات گوناگونى را تدوین نموده اند از جمله: (در فهرست کتب حدیث (مکتبه الّظاهریّه) دمشق, چهل و شش کتاب اربعین, در فهرست مخطوطات (دار الکتب قومیّه) قاهره جلد اوّل, نام چهارده کتاب تحت عنوان اربعین و در جلد دوم نام پانزده کتاب تحت عنوان شرح اربعین و در الّذریعه آقا بزرگ تهرانى نام هفتاد و شش اربعین ملاحظه مى شود که به بیان موضوعاتى همچون احکام فقهى, مسائل عرفانى و اخلاقى, فضایل و مناقب, اصول عقاید و غیره پرداخته شده است).3
بر خلاف آنچه در مقدمه ناشر کتاب (شرح چهل حدیث امام) گفته شده که تألیف اربعینات از قرن چهارم هجرى معمول گردیده, بررسى تاریخچه سنّت اربعین نویسى, نشان مى دهد که (اوّلین کتاب اربعین در نیمه سده سوم, توسّط دو نفر از عالمان حدیث, همزمان نوشته شده است. نخست اربعین ابو الحسن توسى, محمّد ابن اسلم بن سالم کندى متوفاى 242 هـ . ق است که از ثقات محدّثین خراسان بوده است. دیگر اربعین ابوالحسن توسى, مؤیّد بن محمّد بن على قرشى حافظ, که از ثقات و پیشوایان حدیث بوده و به سال 242 هـ . ق در گذشته است).4
در اعصار بعدى سنّت اربعین نویسى متداول گشته و اربعین هایى در موضوعات مختلف به رشته تحریر کشید ه شده است, تا جایى که شمار اربعین ها در سده ششم از چهل کتاب مى گذرد.
چنان که در تألیفات احمد بن عبدوس بن کامل سلمى سّراج بغدادى متوفاى 293 هـ . ق به نام کتاب (الاربعین من مسانید المشایخ العشرین عن اصحاب الاربعین) برخورد مى کنیم, حاکى از آن است که اربعین نویسى در سده سوم متداول گردیده است.
نیز در تألیفات عبد الله بن جعفر قشیرى متوفاى 533 هـ . ق (کتاب الاربعین من مسانید المشایخ العشرین من الاصحاب الاربعین من العوالى) مؤیّد این معنى است.
در تألیفات شیخ منتخب الدّین بن بابویه قمى, صاحب کتاب الفهرست که به سال 585 هـ.ق در گذشته نیز کتاب اربعینى با نام (الاربعون حدیثاً من الاربعین فى فضایل امیر المؤمنین) دیده مى شود که حاکى از ورود اربعین نویسى به مرحله فنى مى باشد و به حسب موضوعات خاصّى چون فضایل على (ع) آن هم چهل تن مشایخ حدیث کتبى تدوین شده است.5
شأن عدد چهل در فرهنگ ایران باستان, فرهنگ اسلامى و فرهنگ عامّه
در فرهنگ پر مایه ایران کهن بعضى اعداد از شهرت ویژه اى برخوردارند, چه از جنبه اهورایى و تقدّس و چه از جنبه اهریمنى و شرارت. از جمله عدد هفت و دیگرى عدد چهل. عدد هفت در تحقیقات مختلفى مثلاً کار پرمایه استاد دکتر محمّد معین در کتاب (تحلیل هفت پیکر نظامى) به شکل شایسته اى آمده است. امّا عدد چهل که موضوع بحث این مقاله است به مثابه عدد کمال و عدد مقدّس مطرح شده است; به گونه اى که بعثت پیامبر اکرم (ص) نیز در سن چهل سالگى صورت گرفته است.
در متون ایران باستان, در بحث آفرینش جهان هستى, گفته مى شود که در چهلمین روز از سال آفرینش, آسمان آفریده شد. منشاء آفرینش آدم نیز بذرى بوده که در دل خاک نهان شد; چهل سال بعد گیاهى از آن رست و اولین زوج آدمى از آن بیرون آمد و این دوره هاى چهل ساله به گونه هاى گوناگون در آفرینش آدم تکرار مى شود.
این مطلب در معارف اسلامى نیز به گونه اى بیان شده است که بیانگر آفرینش آدم از خاک در چهل روز است. چنانکه در حدیث آمده است:
خمّرت طینه آدم بیدى اربعین صباحاً
دوست چهل روز صبح در گل ما داشت دست
تا چوگل از دست دوست دست به دست آمدیم
(عطار نیشابورى)
همچنین گفته شده است که آدم در ماتم درد هبوط, چهل سال گریست تا خداوند توبه اش را پذیرفت. و همو بر مرگ هابیلش چهل سال نیز گریست. همچنان که داوود نیز چهل سال گریست تا که توبه اش را خداوند پذیرفت.
در داستان پیامبران نیز چهل, عددى است قابل توجّه و درخور تأمل.
نوح(ع) در چهل سالگى به پیامبرى برگزیده شد. چهل سال کشتى ساخت و چون آب همه جا را گرفت, هر چه کوه بود چهل ارش زیر آب رفت و عجیب است سرگردانى چهل ساله موسى (ع) در تیه, آن جا که خداوند فرمود:
قال فانّها محرّمه علیهم اربعین سنه. (مائده/26)
گفت خداى: (آن زمین بر ایشان حرام ساختیم چهل سال).
و چهل سال نیکویى خدا با موسى و برگزیده شدنش به رسالت در چهل سالگى و چهل شب وعده خداوند با موسى: واذ واعدنا موسى اربعین لیله و ظلم بزرگ قومش با چهل روز گوساله پرستى که مغضوب حق شدند و چهل سال در بیابان سرگردان بماندند. یونس چهل روز در شکم ماهى مى ماند. و داستان یوسف که چون چشمش به مصر افتاد از نور روى او چهل فرسنگ در چهل فرسنگ روشن شد. چهل زن در مهمانى زلیخا و در عشق یوسف مى افتند. و سرانجام خواب یوسف بعد از چهل سال راست مى آید. و در نبیّ اکرم, حبیب خدا, گل سرسبد آفرینش, محمد مصطفى(ص) همه خوبى هاى چهل جمع است. از کمال او در بعثت تا دعوت چهل تن از اقربینش. آن جا که خداوند فرمود:
وانذر عشیرتک الاقربین و در سخنان اوست و وارثانش که فرمود: من اخلص الله اربعین یوماً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه.
مخلصان درگاه الهى چون چهل روز ارادت ورزند خداوند متعال آنان را شایسته دریافت حقایق و معرفت لدّنى نماید.
و چنین شد که این عدد کمال به سیره ائمه نور نیز راه یافت و در گفتارشان نمایان گشت; آن جا که صادق آل محمّد (ص) فرمودند:
چون مؤمنى بمیرد و چهل نفر از مؤمنان حاضر شوند و براى او طلب آمرزش نمایند و به نیکى او شهادت دهند, گناهان او آمرزیده مى شود.
همین جریان در طایفه صوفیه, منجر به سنّت چلّه نشینى مى شود که به عنوان یکى از احکام سلوک, سالک باید بر آن صرف وقت نماید و به عنوان یکى از نمادها و سمبل هاى اجتماعى جایگاه خاصّى در تفکّر آنان پیدا مى کند.
در فرهنگ عامّه نیز با تأثیر پذیرى از این جریان, واژگان گوناگونى همچون چهل بسم الله, چهل تنان, چهلّه, چهل چراغ, چهل مرد, چهل تکّه, چهل دختران و ....شکل مى گیرند.6
بحثى در باب مفهوم و معناى اعداد در فرهنگ اسلامى
راستى مراد حقیقى و مصداق واقعى اربعین چیست؟
با نگاه و تأمّلى از سردقّت در قرآن و احادیث و معارف اسلامى دیده مى شود که گاه کلمات و آیات و جملات در آشناترین شکل خود براى مخاطبان بیان گردیده اند به گونه اى که اگر بخواهیم مفاهیم مورد نظر این جملات و آیات را دریابیم تنها کافى نیست که به معانى صریح آنها بسنده کنیم, بلکه همچنان که دربسیارى از زبان ها دیده مى شود, کلمات, علاوه بر معانى صریح و روشن خود, داراى معانى ضمنى و پنهانى نیز هستند که این مطلب تنها در گروشناخت فرهنگ مخاطبان و جامعه زبان آشنا کلمات و جملات است.7
شاید یکى از بارزترین نمونه هاى بیان این مطلب در قرآن کریم در سوره (قدر) دیده مى شود. آن جا که خداوند مى فرماید: لیلة القدر خیر من الف شهر.
مفسّران بسیار کوشیده اند تا تفسیرى مبتنى بر معناى ظاهرى کلمه (الف) بیابند. مثلاً گفته اند که شب قدر بهتر از هزار ماهِ حکومت بنى امیّه است و یا به راه هاى مختلف دیگرى هر یک سعى کرده اند تا مصداقى براى عدد هزار بیابند.8
اما راستى کیست که بازبان عمیق قرآن و فرهنگ اسلامى آشنا باشد و نداند که بدون شک از مصداق هاى ضمنى و پنهانى این لفظ مبالغه و کثرتى است که حضرت حق خواسته است در باب فضیلت شب قدر بیان نماید; یعنى نه بهتر از هزار که از هر آن چه که بتوان تصوّر کرد. اما چون مخاطبان اولیّه این کلام مردم بوده اند که این لفظ را در هنگام مبالغه و کثرت شدید به کار مى برده اند, خداوند نیز آن را به چنین صورتى نازل فرموده است.
حدیث اربعین نیز تنوّع متنیِ بسیار نقل شده است:
الف ) من حفظ على امّتى اربعین حدیثاً من الّسنه, کنت له شفیعاً وشهیداً یوم القیامه.
ب ) من حفظ على امّتى اربعین حدیثاً من سنّتى, دخلته یوم القیامه فى شفاعتى.
ج ) من حفظ على امّتى اربعین حدیثاً, بعث یوم القیامة فقیهاً.
در کتب حدیث شیعه نیز به طرق متعددى نقل شده است که بعضى به حضرت رسالت منتهى مى شود و برخى به ائمّه و اهل بیت که نمونه هاى زیر از آن جمله اند:
1.… یا علی من حفظ على امّتى اربعین حدیثاً یطلب بذلک وجه الله والّدار الاخره, حشره الله یوم القیامه مع الّنبیین والّصدیقین والّشهداء والّصالحین وحسن اولئک رفیقاً.
2. من حفظ على امّتى اربعین حدیثاً ینتفعون بها بعثه الله یوم القیامة فقیهاً عالماً.
3. من حفظ عنا اربعین حدیثاً من احادیثنا فی الحلال والحرام بعثه الله یوم القیام فقیهاً عالماً ولم یعذبهم.9
چنان که ملاحظه مى شود طبق روایات اخیر حفظ چهل حدیث اختصاص به حدیث نبوى ندارد وامام (ع) نظر اصلى را متوجّه نوع محفوظ فرموده است. یعنى آنچه را راوى براى امّت حفاظت و ضبط مى نماید.
با عنایت به آنچه گذشت مى توان احتمال داد که در این جا نیز نازل ترین مصداق عینى لفظ (اربعین) در این احادیث عدد چهل است والاّ سخنان حضرت رسالت و ائمه هدى بیانگر این نکته است که عالمان دین وفقیهان و همه آرزمندان شفاعت روز جزا خود را مکلّف و مقیّد به تبلیغ و اشاعه معارف دین و گنجینه ارزشمند و گرانبهاى سنّت نبوى و سیره ائمّه دین نمایند و نه تنها که چهل جمله را حفظ کنند, بیان نمایند و شرح دهند, بلکه تا حدّ امکان و مقدورات خویش بکوشند تا این چراغ راه هدایت را روشن نگاه دارند تا رهروان, راه را از چاه بشناسند و همواره بر صراط مستقیم گام نهند.
تأمّلى بر چند نکته
1. به این کتاب از دو منظر مى توان نظر افکند: یا این که سراسر به تجلیل و تکریم آن و صاحب قلمش پرداخت و یکسره قلم به تعارف و اظهار بزرگى و خارق العاده بودن آن راند و همگان را واداشت تا این منظره را با شگفتى و تعجب بنگرند یا این که منظر عالى را به نقد و تحلیل بنشینیم آن را ببینیم و درباره آن بیندیشیم, کلید اندیشه را به کاربریم, شهامت رفتن به درون را بیابیم وطاقت نگاه گردن را پیدا کنیم, بر در و دیوار آن دستى کشیم, لطافت و نرمى آن را دریابیم و زمختى آن را رد نماییم, کاروانى را ندا دهیم و آنان را بخوانیم تا که این اثر را بخوانند و از آن لذّت ببرند,برویند, ببالند و دوباره معمارانى شوند براى ساختن کاخى دیگر که زیباتر و دل انگیزتر بنماید. این قلم نگاه دوم را برگزیده است.
2. با عنایت به این که سنّت اربعین نویسى در ابتدا, منتهى بر جمع چهل حدیث و شرح الفاظ غریب آن مى شد و کم کم این کمیّت به صورت موضوعى, یعنى جمع احادیث وارده تحت یک عنوان درآمد ـ به طور مثال کتاب (اربعین) امام محمّد غزالى10 به چهار (قسم) خلاصه اى از علوم, عمل هاى ظاهر, تزکیه قلب از اخلاق بد و اخلاق پسندیده تقسیم مى شود که هر بخش در بر گیرنده ده اصل مرتبط به هم مى باشد ـ به نظر مى رسد شایسته تر این بود که مجموعه حاضر نیز از این روش پیروى نماید, ولى در بررسى کتاب (چهل حدیث) امام, مشاهده مى شود که در گردآورى این مجموعه ارزشمند آن چنان که معمول روش دیگر کتاب هاى اربعین مى باشد, تناسبى منطقى و رابطه اى از لحاظ مضمون بین چهل حدیث منتخب آن وجود ندارد و آن حضرت در انتخاب این احادیث موارد مختلف و متنوع را از جمله احادیثى در باب جهاد با نفس, ذکر خدا, اقسام علم, کراهت از مرگ و …گردآورده که بعضاً این روایات, تناسبى از نظر پیام و محتوا با یکدیگر نداشته اندو شاید فقط از باب این که (حدیث) هستند, در این کتاب آورده شده اند.
3. نوع بیان و سبک گفتار اثر, چندان که انتظار مى رود پرقوّت و قوى که بتواند تازیانه اى بر اهل سلوک گردد نیست, بلکه کم جان و سست به نظر مى رسد; هرچند برخى عبارات و جملات آن بسیار مؤثر و دل انگیز است
4. از سوى دیگر نثر امام شدیداً تحت تأثیر سبک رایج کتب موعظه قرار گرفته است:
پس اى عزیز, فکرى کن و چاره جویى نما و راه نجاتى و وسیله اى براى خلاصى خود پیدا کن و به خداى ارحم الراحمین پناه ببر و در شب هاى تاریک با تضرّع زارى از آن ذات مقدّس تمنّا کن که تو را اعانت کند در این جهاد نفس تا ان شاء اللّه غالب شوى و مملکت وجودت را رحمانى گردانى و …. (ص14)
5. به دلیل اینکه مخاطبان اصلى این اثر, شاگردان امام, یعنى طلاب حوزه هاى علمیّه بوده اند, مطالب, با زبانى مناسب حال وهواى چنان مخاطبان و محیط هایى بیان شده است واز سبک خاصى در گفتار پیروى گردیده و واژگان آشنا با این قشر به کار رفته است. اگر این اثر بخواهد از این قلمرو پا بیرون نهد باید تمهیدات خاصى فراهم آورد تا بتواند براى سایر افراد تحصیل کرده جامعه و مخصوصاً دانشجویان و جوانان نیز مفید واقع گردد. از جمله این تمهیدات مى توان بازنویسى, خلاصه نویسى و حتّى ساده نویسى را مورد توجه قرار داد.
6. در جاى جاى این اثر دیده مى شود که حضرت از نگاه فقهى خود متأثر بوده است وضمن بیان مسائل اخلاقى, کوشیده اند که آن را از طریق شرع بیرون نبردند, بلکه بر آن تأکید ورزند. فى المثل در مبحث (عزم) عمل به ظاهر شریعت را مورد توجّه قرار داده اند:
عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلى وشرعى نماید که عقل و شرع به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص انسان است و انسان شرعى عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند وظاهرش ظاهر رسول اکرم باشد و تأسّى به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات وسکنات و در تمام افعال و تروک.(ص8)
7. در بخش تفکّرات امام باید گفت, تفکّر حاکم در بعضى از مباحث, فى المثل (نفس), نفس فردى است, که سعى مى شود مرد را به تهذیب آن راغب گرداند و از رذایل و موهومات برهاند که نتیجه آن شاید تنها گلیم خود را از آب بیرون کشید باشد; در حالى که به مفهوم نفس جمعى و تهذیب آن که از اهمّ معارف و عرفان عصر ماست و نسل حاضر شدیداً بدان نیازمند است به آن شدّت لازم پرداخته نمى شود. این فضا یادآور کلام حکیمانه شیخ اجلّ سعدى ـ علیه الرّحمه ـ است که مى فرماید:
صاحبدلى به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست صحبت اهل طریق را
گفتم: میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردى از آن این فریق را
گفت: آن گلیم خویش به در مى برد ز موج
وین جهد مى کند که رهاند غریق را
ناگفته نماند که مؤلف گر چه تکیه بر اخلاقیّات فردى دارد, امّا گاه گاه به مباحث مربوط به جامعه نیز گریزى مى زند و اخلاق اجتماعى را مد نظر قرار مى دهد. مثلاً در مورد غیبت, فصلى را به بیان ضررهاى اجتماعى غیبت اختصاص داده اند. (ص309)
8. بیان مطالب این اثر بر این استدلال مى چرخد که انسان به دلیل ناتوانى وضعف ها, عقلاً بهتر است که از مدار اخلاق حسنه بیرون نرود; در حالى که به نظر مى رسد زبان اخلاق بیشتر باید متوجه بیدارى قوّت ها و هدایت آنان باشد. سالک این راه عاجز و درمانده اى نیست که از سر عجز و ناچارى آن را انتخاب کرده باشد; بلکه قدم نهادن در این راه و استقبال از خار مغیلان آن نتیجه معرفت عمیق و عشق و علاقه است که براى رسیدن به جانان برگزیده است. به همین دلیل گفته شد که باید کلام و فحواى مطالب تازیانه اى باشد بر تن سالک تا صیقل زند جان او را. جملات زیر قابل تأمل اند:
…آیا قواى جوانى تا چند وقت برقرار است؟ وقتى بهار عمر رو به خزان گداشت, نشاط از دل و قوّه از اعضاء مى رود… لذّات, به کلّى ناقص یا نابود مى شود, امراض مختلفه هجوم مى آورد, پس مدّت استفاده انسان از این قواى جسمانى از بعد از تمیز و فهم خوب و بد تا زمان افتادن قوا از کار یا ناقص شدن آنها بیش از سى ـ چهل سال براى مردم قوى البنیه و صحیح وسالم نیست. (ص20)
9. بزرگى منش و ظرفیّت روح حضرت گاه چنان گسترده مى شود که تعبیرات خاصّى رابه کار مى برد و این نشان مى دهد که او چگونه عمرى را به تربیت نفس گذرانیده وشاگردى صدیق براى استادان خود بوده و از سوى دیگر چگونه استادى برجسته و عالیقدر مى تواند نفوس پاک ومطهّرى را تربیت نماید.
(شیخ جلیل ما, عارف کامل, شاه آبادى ـ روحى فداه ـ مى فرمودند: تعبیر به کافر نیز نکنید. در قلب شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعبیر و سرزنش کار شما را منجر به سوء عاقبت کند. (ص67)
10. امام در بیان مسائل عرفانى واخلاقى شدیداً تحت تأثیر افکار و اقوال استاد خود, مرحوم (شاه آبادى) قرار داشته است; به طورى که بر خلاف نظر کسانى چون ملاّ هادى و صدرالمتألهین به توضیح اطوارنفس مى پردازد, یا حتّى بر خلاف معانى مورد نظر ابن سینا در سیر عرفان نظرات خویش را بیان مى دارد.
به طور مثال احتلاف اطوار هفت گانه نفس را از دیدگاه ملاّهادى به ترتیب: نفس, قلب, عقل, روح, سرّ, خفى, اخفى, واز نگاه شاه آبادى: طبع, نفس, قلب, عقل,روح, سرّ, خفى (بدون اخفى) ذکر مى کند.
دیگر اینکه بوعلى سینا قواى نفس را در تقسیم اولى به سه مرتبه (نفس نباتى, حیوانى و انسانى)تقسیم مى کند; حال آن که امام براى نفس, سه مقام و مرتبه قائل شده اند که مقام اول, مقام ملک و ظاهر و دنیاى نفس است, مقام دوم باطن و ملکوت نفس است و مقام سوم, مقام عقل است. (ص32و33)
11. یکى دیگر از شاخص هاى اندیشه بزرگ امام, فهم این نکته برجسته و مهم است که ممکن است یک حقیقت به زبان هاى گوناگونى بیان شود; بنابراین اگر بیان حقیقى به زبان ناآشنا براى فرد بازگو شود, نباید خطّ انکار بر آن کشد, بلکه باید دریابد که ممکن است این زبان براى شنونده آشنا نیست. لذا حضرت سعى دارد در این اثر به خواننده القاء نماید که عدم توانایى ما در درک حقایق, دلیلى بر وجود نداشتن حقایق نیست, بلکه دلالت بر ناتوانى ما دارد, که از آن جمله اشارتى دارند به حالات عارفان و کرامات آنان که ممکن است درک آنها براى ما مقدور نباشد:
مثلاً تا شنیدى فلان حکیم یا فلان عارف یا فلان مرتاض چیزى گفت که به سلیقه شما درست درنمى آید و با ذائقه شما گوارا نیست, حمل به باطل و خیال مکن. شاید آن مطلب منشأ داشته باشد از کتاب و سنّت و عقل و شما به آن بر نخورده باشى. چه فرق مى کند که یک نفر فقیه یک فتوا بدهد از باب دیات ومثلاً که شما کمتر دیده اید و شما بدون مراجعه به مدرکش رد کنید او را, یا آنکه یک نفر سالک الى اللّه یا عارف باللّه یک حرف بزند راجع به معارف الهیّه یا راجع به احوال بهشت و جهنّم و شما بدون مراجعه به مدرکش او را رد کنید.(ص13)
12. از اندیشه هاى بلند امام در باب معارف اسلامى, نگاه وسیعى است که حضرت در برخى از مباحث مربوط به (معاد) دارند; نگاه ویژه اى که شایسته معرفت ایشان است. از جمله مباحث قابل تأمل در نگاه ایشان مسأله (بهشت وجهنّم) است, که مى فرماید:
غالباً وصف جهنّم و بهشت که در کتاب خدا و اخبار انبیاء واولیاء شده, جهنّم و بهشت اعمال است که از براى جزاى عمل هاى خوب و بد تهیّه شده است. گاهى اشاره خفیّه اى نیز به بهشت و جهنّم اخلاق که اهمیّتش بیشتر است شده و گاهى هم به بهشت لقاء و جهنّم فراق که از همه مهم تر است گردیده, ولى همه در پرده واز براى اهلش.(ص13)
13. موضوع دیگر این است که تأکید بر عقل و شرع در جاى جاى این کتاب به چشم مى خورد; به طورى که معیار سعادت و شقاوت انسان, همان عمل به عقل و شرع و یا ادبار به آن است:
انبیاء(ع) آمدند… و نفش انسانى را در تحت قانون عقل و شرع درآوردند و آن را مرتاض و مؤدّب کنند که خارج از میزان عقل و شرع رفتار نکند. پس هر نفسى که با قوانین الهیّه و موازین عقلیّه ملکات خود را تطبیق کرد, سعید است و از اهل نجات مى باشد والاّ به خداى تبارک و تعالى از آن شقاوت ها و بدبختى ها پناه ببرد…(ص17)
14. نکته جالب توجّه, استوارى امام در اندیشه عرفانى خویش است. ایشان نه تنها نگاه عرفانى خود را با همان حال و هوا تا آخر عمر حفظ مى کند, بلکه بعضاً کلمات و عباراتى را که به کار مى برد همان هاست که سال ها بعد در مقام رهبر حکومتى جامعه مسلمانان بیان مى دارد. از جمله این سخنان مشهور ـ که به نظر نگارنده زیباترین و عمیق سخن عرفانى حضرت است ـ مى توان جمله : (همه عالم محضر ربوبیّت است) را نام برد.( ص12)
15. امام در بیان معیارهاى اخلاقى که بعضاً از استاد خود نقل مى کند, در نهایت وضوح وسادگى است, همچون درباب (ریا) که مى فرماید: (معیار و میزان ریاضت باطل و شرعى قدم نفس و عدم حق است.) (ص45)
16. غالباً در پایان هر فصل, دعا و درخواستى از خداوند است که به دلیل حسن ختام, بخشى از دعاى آخرین را نقل مى نماییم:
(بار خدایا که قلوب اولیاء را به نور محبّت منوّر فرمودى و لسان عشّاق جمال را از ما و من فرو بستى ودست فرومانگان خود خواه را از دامن کبرایایى کوتاه کردى, ما را از این مستى و غرور دنیا, هشیار فرما و از خواب سنگین طبیعت بیدار و حجاب هاى غلیظ و پرده هاى ضخیم خودپسندى و خودپرستى را به اشارتى پاره کن و ما را به محفل پاکان درگاه و مجلس عرس مخلصان خداخواه بار ده و این دیو سیرتى و درشت گویى و خودآرایى و کج نمایى را از ما بر کنار فرما و حرکات و سکنات وافعال و اعمال و اول و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما. (ص660)
پانویس ها:
1. عبدالکریم سوش, قصّه ارباب معرفت, (آفتاب دیروز و کیمیاى امروز). (تهران: انتشارات صراط,1373) ص380ـ360
2. امام خمینى(ره), شرح چهل حدیث, (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى(ره), 1372)مقدّمه.
3. نورالدّین جامى, اربعین جامى یا چهل حدیث نبوى, به تصحیح کاظم مدیر شانه چى. (مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى,1363)ص4.
4. همان, ص5.
5. همان.
6. علیرضا سراجى, چهل, عددکمال,(مجله دانشکده علوم و ادبیات فارسى تبریز, شماره؟).
7. مثلاً در بین موحّدان هند عدد (هژده) داراى همان مفهوم کثرت و مبالغه است; زیرا عددى بالاتر از آن را براى شمار قرار نداده اند:
اى هژده هزار عالم از شوق تو مست
سر در ره جست و جو و جان بر کف دست
(فیضى دکنى)
ـ محمّد دارا شکوه, مجمع البحرین, تصحیح دکتر سیّد محمّد رضا جلالى نایینى. (تهران: نشر نقره, 1366) ص48ـ47
8. محمّد حسین طباطبایى, ترجمه تفسیرالمیزان, ذیل سوره قدر.
9. نورالدّین جامى, اربعین …ص9ـ10
10. امام محمّد غزالى, کتاب الاربعین, ترجمه برهان الدّین حمدى. (تهران: انتشارات اطلاعات, 1368) فهرست مندرجات.

تبلیغات