آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۸

چکیده

متن


ترجمه متون مقدس و دینى همواره موضوعى پر گفت وگو و اختلاف برانگیز در میان پیروان ادیان گوناگون بود. همواره گروهى موافق و جمعى مخالف ترجمه متون مقدس بودند. الزام هاى تبلیغى, گسترش قلمرو جغرافیایى ادیان, تعاطى افکار و دیگر اجبارهاى حیات دینى نظر موافقان ترجمه را قوّت بخشید و دیدگاه مخالفان را موضوعى تاریخى ساخت. با این حال دغدغه حراست از اصالت متون مقدس موافقان را بر آن داشت که ترجمه متون مقدس را همچون دیگر متون نپندارند و بر آن چهارچوب ویژه در نظر گیرند. از سوى دیگر این اهمیّت موجب شد که هیچ ترجمه متن مقدسى پایان کار تلقّى نگردد و با تداوم ترجمه متون مقدس فاصله زبان مقدس با زبان مقصد کم تر گردد, گرچه هیچ گاه این فاصله به صفر نخواهد رسید.
در بین مسلمانان و به ویژه شیعیان کلام معصوم در رتبه اى پایین تر نسبت به قرآن جزو متون مقدس به شمار مى آید. البته عالمان دینى همواره به آن کلمات با دیده احترام و قداست مى نگریسته اند. این احترام نسبت ادعیه و بویژه ادعیه منقول از امام سجّاد(ع) بیش تر بود. ترجمه هاى احتیاط آمیز از صحیفه سجادیّه نیز گواهى بر این مدّعا است. مترجمان امروزى و به خصوص قلمزنان جوان نیز باید به این سیره صالحان نیک توجّه کنند و متون مقدس و ادعیه منقول از معصومان(ع) را دست خوشِ شوقِ کتاب سازى خود قرار ندهند.
این خواست خیرخواهانه پیش درآمدى است بر بررسى و نقد ترجمه صحیفه سجادیه که اخیراً توسط دو نویسنده جوان راهى بازار شده و با تأسف فراوان بى دقّتى و خطا در آن راه یافته است.
این ترجمه بازنویسى نه چندان دقیق از ترجمه و شرح صحیفه سجادیه استاد محى الدین مهدى الهى قمشه اى است, با این تفاوت که آقاى قمشه اى مواردى را شرح مزجى داده و مراد را روشن ساخته است و مترجمان مزبور با حذف موارد شرح و اضافه کردن تعابیرى, گاه موجب نادرستى عبارت شده اند و در نتیجه ترجمه اى غلط ارائه داده اند. در این نقد فقره هایى از دعاهاى گوناگون را نقل و نقد خواهیم کرد و از باب مشت نمونه خروار, خوانندگان را به دقّت و بررسى اصل کتاب فرا خواهیم خواند. در ذیل صفحه ها ترجمه هاى فقرات نقد شده را از ترجمه آقایان فیض الاسلام, آیتى, صدر بلاغى خواهیم آورد تا این پرسش قوّت گیرد که با وجود این قبیل ترجمه ها چه نیازى به ارائه ترجمه از سوى مترجمان یاد شده بوده است; به خصوص که مترجمان قدمى در راه لغزش هاى احتمالى مترجمان دیگر صحیفه برنداشته اند.
1. دعاى اوّل فقره اوّل:
(الحمد للّه الأوّل بلا اوّل کان قبله والآخر بلا آخرٍ یکون بعده)1
ترجمه مترجمان: (ستایش از آن خداى اوّل است که هیچ اوّلى قبل از او نیست و مخصوص خداى آخر است که هیچ آخرى بعد از او نیست.)
متن دعا تأکید بر توحید ذاتى ربوبى است, در حالى که ترجمه بیانگر ثنویّت روشن است خداى اوّل و خداى آخر!!
اگر مترجمان محترم همان عبارت آقاى قمشه اى را مى آوردند, ترجمه اى درست و دقیق بود. آقاى قمشه اى چنین ترجمه کرده است:
(ستایش مخصوص خداست که هستى او اوّل در وجود و مبدأ آفرینش است بى آنکه آن ذات اذلى را اوّل و ابتدایى باشد و آخر در وجود است بى آنکه آن حقیقت ابدى را آخر و انتهایى باشد.)
2. دعاى اوّل فقره چهارم:
(لایملکون تأخیراً عمّا قدمّهم الیه ولایستطیعون تقدّماً الى ما اخّرهم عنه)2
ترجمه مترجمان: کسانى که اراده خدا آنها را بر دیگران مقدّم داشته یاراى تأخیر و عقب افتادن ندارند نیز کسانى که مشیت الهى آنان را از دیگران عقب تر انداخته است قدرت جلو افتادن ندارند.)
در این ترجمه مترجمان محترم به (ما) موصوله و حرف (الى) توجّه نکردند و در نتیجه تصوّر کرده اند که سنجشى بین شخص و دیگران در کار بوده است و سخن از تقدّم و یا تأخر فردى نسبت به دیگران است. در حالى که سنجش بین موقعیّت برخوردارى فردى نسبت به خودش در موقعیّت دیگر است. اگر تصوّر مترجمان درست بود باید به جاى (ما) موصول (من) مى بود و به جاى (الى) از حرف (على) بهره گرفته مى شد ادامه دعا کاملاً روشن مى کند که سخن از برخوردارى هر فرد از رزق مقسوم است و نه تقدم و تأخر کسى بر دیگرى.
3. دعاى دوم فقره16 به بعد:
(وهاجر الى بلاد الغربة و محلّ الناى عن موطن رحله و موضع رجله ومسقط رأسه و مأنس رأسه ارادةً منه لأعزاز دینک و استنصاراً على اهل الکفر بک حتّى استتبّ له ماحاول فى اعدائک واستتّم له ما دبّر فى اولیائک. فَنَهَد الیهم مستفتحاً بعونک و متقوّماً على ضعفه بنصرک فغزاهم فى عقر دیارهم وهجم علیهم فى بحبوحة قرارهم.)3
ترجمه مترجمان: (و از وطن خود به سوى بلاد غربت دور از شهر و دیار خویش و دور از محل اقامت و زادگاه خود و دور از جایگاه انس و الفتش با اراده اى پایدار در راه عظمت و اعزاز دین تو هجرت نمود و از تو اى خداى بزرگ علیه کافران یارى طلبید تا خواسته اش در مورد غلبه بر کافران و منکران تحقق یافت و آنچه درباره اولیاء و دوستان تو تدبیر نمود. بحدّ تمام و کمال رسانید و بر اصلاح امور امّت قیام کرد در حالى که فتح و پیروزى خود را با یارى تو طلب مى کرد و بر ضعف خود به نصرت و یارى تو نیرو مى گرفت از همین رو بود که در عمق خاک دشمن به جنگ آن ها برخواست و در قرارگاه دشمن بر آنها هجوم برد.)
همان گونه که از متن دعا پیداست, امام سجاد(ع) به جریان هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه به انگیزه بهره گیرى از کمک انصار و فتح پیروزمندانه مکه اشاره دارد. در عبارت امام صریحاً آمده است که پیامبر براى یارى گرفتن از مردم مدینه به آن شهر مهاجرت کرد. مترجمان محترم با کم توجّهى به عبارت عربى, ترجمه اى ارائه کرده اند که ارتباطى با متن ندارد. در ترجمه جار و مجرور (بک) را به جاى برگرداندن به (الکفر) به (استنصاراً) برگردانده اند و در نتیجه به جاى طلب کمک از مردم مدینه, کمک خواستن از خدا ترجمه کرده اند و از خود نپرسیدند که اگر کمک خواستن از خدا مطرح بود, چه ضرورتى به مهاجرت به مدینه بود؟ مگر نمى شد در مکه از خدا کمک خواست! اشتباه در این عبارت موجب شده است که عبارت بعدى هم به گونه خبرى ترجمه شود, در حالى که ادامه عبارت وابسته به قبل است و باید به گونه شرط و جزا ترجمه گردد; یعنى آن بزرگوار به خاطر اعزاز دین و کمک خواهى از مردم مدینه, علیه مشرکان قریش اقدام به هجرت کرد, تا آنچه در مورد کافران مى خواست تحقق پیدا کند و آنچه را که براى اولیاى خدا مى جست به کمال تحقق یابد و به همین خاطر بود که براى فتح مکّه اقدام کرد و برخلاف تصوّر مترجمان که (فنهد الیهم) را (قیام بر اصلاح امور امّت) ترجمه کرده اند, حرکت و تلاش براى فتح مکّه منظور بوده است.
مترجمان محترم توجّهى به نقش حوادث تاریخى در فهم کلمات معصومان(ع) نداشتند وگرنه چنین کم دقتى نمى کردند. شایسته است این ترجمه با ترجمه الهى قمشه اى در همین مورد مقایسه شود تا چگونگى و مقدار بهره گیرى مترجمان از ترجمه الهى قمشه اى مشخص گردد.
4. فقره سوّم از دعاى سوّم:
(و میکائیل ذوالجاه عندک والمکان الرفیع من طاعتک… والرّوح الّذى هو من امرک…)4
ترجمه (… و بر میکائیل که نزد تو داراى جاه و مقام بلند است… و بر آن روح که از امر تو تکوّن یافته است…) قسمت اوّل این ترجمه به طور ناقص از ترجمه الهى قمشه اى گرفته شده است. و در ترجمه الهى (والمکان الرفیع من طاعتک) ترجمه شده است, ولى مترجمان آن را نیاورده اند. قسمت دوم متن دعا را که اشاره به آیه 85 از سوره اسراء دارد, مترجمان به گونه اى ترجمه کرده اند که گویى تنها آن روح از امر الهى تکوّن یافته است و اگر این مراد باشد که جاى گفتن ندارد; چون هر چیزى از امر خدا تکوّن یافته است. اگر دوستان به تفسیر آیه مورد اشاره دعا و نیز تفسیر (الروح) در سوره قدر توجه مى کردند, مشخص مى شد که روح در این عبارت اشاره به فرشته اى خاص به همین نام است که بین اهل کتاب شناخته شده بود و آنان با طرح سؤال از روح مى خواستند پیامبر(ص) را آزمایش کنند و خداوند بر پیامبر وحى کرد که روح مورد نظر شما از عالم امر است و تصورات شما با عالم مادى و غیر مجرّد تناسب دارد و آگاهى تان از آن عالَم بسیار محدود است. بنابراین در آیه مورد اشاره و به تبع آن در این دعا سخن از آفرینش و تکوّن آن فرشته خاص نیست بلکه تبیین عالم متعلَّق وى منظور است.
5. فقره اوّل از دعاى چهارم:
(اللّهم وابتاعُ الرسل و مصدقوهم من اهل الأرض بالغیب عند معارضة المعاندین لهم بالتکذیب والأشتیاق الى المرسلین بحقائق الأیمان فى کل دهرِ و زمان ارسلت فیه رسولاً واقمت لأهله دلیلاً من لدن آدم الى محمد(ص) من ائمة الهدى وقادة اهل التقى على جمیعهم السلام فاذکرهم منک بمغفرة ورضوان اللّهم واصحاب محمدٍ خاصّة الّذین احسنوا الصحابة…)5
ترجمه: (پروردگارا بر جمیع پیامبر و رسولانت و بر آنان از اهل زمین که رسولان الهى را غایبانه تصدیق کردند در حالى که معاندین با پیامبران را تکذیب مى کردند و همچون مؤمنان حقیقى با حقیقت ایمان هاى خود مشتاق رسولان الهى در هر عصر و زمان بودند تو اى خداى بزرگ در هر زمانى براى اهل آن روزگار از زمان آدم تا پیامبر خاتم, حضرت محمد(ص) راهنمایانى فرستادى که پیشوایان هدایت خلق و مربیان اهل تقوى بودند درود بر همه آن ها باد و اى پروردگار بزرگ همه آنها را از روى لطف و احسان خویش به مغفرت و خشنودى یاد فرما خداوندا از یاد مبر اصحاب گرامى محمد(ص) را که نیکوترین اصحاب بود…).
این عبارت مترجمان در ترجمه دعاى فوق قول راجح نیست; زیرا
اولاً: در دعا درود بر پیامبران و رسولان وجود ندارد.
ثانیاً: درود بر تصدیق کنندگان انبیاء و رسل هم ظاهراً نه به خاطر آن است که غایبانه آنان را پذیرا شدند. سخن از تصدیق غایبانه و یا حاضرانه در کار نیست, بلکه جار و مجرور (بالغیب) متعلق به فعل (ارسال) در تقدیر است; یعنى اتباع رسل آنان را در ادعاى ارسالشان به غیب و اخبار از غیب تصدیق مى کردند! و نه آن که غایبانه تصدیق مى کردند.
ثالثاً: (بحقائق الایمان) ظاهراً متعلق به مرسلین است و نه مصدر (اشتیاق); یعنى آنان با اشتیاقشان به پیامبرانى که براى آوردن حقایق ایمان ارسال شده بودند, آنان را تصدیق مى کردند. به تعبیر دیگر تکذیب معاندین و اشتیاق به مرسلین از سوى پیروان دو نشان براى تصدیق غیب گویى انبیا توسط آنان بود.
رابعاً: (فى کل دهر و زمان…) جمله مستقل نیست, بلکه ادامه جمله قبلى است; یعنى در هر زمان و روزگارى که خداوند پیامبرى فرستاد و دلیلى اقامه کرده است اتباع رسل آن زمان به خاطر تصدیق خبر از غیب آن پیامبر از طریق تکذیب معاندان الهى و اشتیاق به آن رسولى که در آن زمان براى تبیین حقایق ایمان ارسال شده بود, شامل درود و سلام خداوندى قرار گیرد.
خامساً: امام(ع) نمى خواهند تمام اصحاب پیامبر را از نیکوترین اصحاب معرّفى کنند, بلکه مى خواهند. بر اصحاب پیامبر و بویژه آنان که حق صحبت را نیک پاس داشتند, درود بفرستند و (احسنوا) چنان که مترجمان تصور کرده اند, فعل تفضیل نیست, بلکه فعل جمع مذکر غایب ماضى از باب احسان است.
6. فقره ششم و هفتم دعاى چهارم:
(والّذین هجرتهم العشائر اذا تعلّقوا بعروته وانتفت منهم القرابات اذا سکنوا فى ظلّ قرابته فلاتنس لهم اللّهم ماترکوا لک وفیک وارضهم من رضوانک وبما حاشوا الخلق علیک وکانوا مع رسولک دُعاة لک الیک.)6
ترجمه مترجمان: (و آنان را که چون به ریسمان محکم آیین او چنگ زدند همه معاشرینشان از آنها دورى گزیدند و چون در سایه قرابت ایمانى رسول الله درآمدند خویشاوندانشان هم از آنها بریدند, خدایا آنها را هم از یاد نبر (و مشمول درود و رحمت خاص خود بگردان) پروردگارا آنچه را که براى رضاى تو و در راه احیاى دین تو از آن چشم پوشیدند از کرم خویش به آنها عطا فرما و آنها بودند که همراه با پیغمبر مردم را براى رضا و خشنودیت به سوى تو دعوت کردند.).
در این ترجمه به خاطر بى توجّهى به زمینه تاریخى مورد اشاره دعا, مواردى از اشتباه تحقق یافته است. (هجرتهم العشائر) به (همه معاشرینشان از آنها دورى گزیدند) ترجمه شده است, در حالى که مراد از عشایر قبایل است و در لغت هم به همین معنى آمده است. المنجد مى نویسد (العشیره ج عشائر و عشیرات: القبیله; عشیرةالرجل: بنو ابیه الأدنون) و اشاره به تصمیم قبایل مکه مبنى بر اخراج و ترک مراوده و محرومیّت حقوقى فردى که به پیامبر پیوسته است, مى باشد و ربطى به معاشرین شخص ندارد, زیرا معاشر شخص مى تواند از قبیله خودش و یا دیگرى باشد. پس بهتر است به همان قبایل ترجمه شود.
هم چنین عبارت (فلاتنس لهم) را با قبل ترجمه کرده اند و در نتیجه مجبور شده اند براى (ما ترکوا لک وفیک) فعلى از خود اضافه کنند و (از کرم خویش به آنها عطا فرما) را بیفزیند تا جمله تمام شود. در حالى که (فلاتنس لهم) فعل (ماترکوا لک و فیک) است و نیازى هم به عبارت (و از کرم خویش به آنها عطا فرما) نیست. جمله (وارضهم من رضوانک) نیز ترجمه نشده است, مگر آنکه (و از کرم خویش به آنها عطا فرما) را ترجمه آن بگیریم که در این صورت اولاً, ترجمه درستى نیست و ثانیاً, با قبل و بعد هماهنگى ندارد. بگذریم که در ادامه هم طبق معمول چیزهایى به جمله اضافه کرده اند که ضرورتى نداشت.
7. فقره هشتم دعاى چهارم:
(…و من کثّرت فى اعزاز دینک من مظلومهم. ترجمه; … و براى اعزاز و تعظیم دین تو آن ستمدیدگان بسیار رنج و تعب دیدند…)7
در کلام امام(ع) سخن از رنج کم و یا زیاد نیست بلکه بحث از افزایش عدد مظلومان است و در واقع مى خواهد بفرماید که افزایش تعداد مظلومانِ مکه لطفى از سوى خداوند بود, زیرا این مظلومان قبایل خود را رها مى کردند و دور پیامبر گرد مى آمدند و به این وسیله دین پیامبر اکرم عظمت و عزّت مى گرفت. با اندکى توجّه مشخص مى شد که فاعل فعل (کثرت) خداوند متعال است و مفعول آن مظلومان و اگر ترجمه مترجمان ملاک باشد باید کثّر را بدون ضمیر (ت) و به معناى تحمّل بگیریم که دور از وادى است.
8. فقره12 دعاى چهارم:
(… ویهتدون بهَدیهم, یتفّقُون علیهم وولایتّهمونهم فیما ادّوا الیهم.)8
ترجمه: (… و به راه هدایت آنها شتافتند و به آنها اقتدا نمودند و هرچه از اصحاب به آنان (تابعین) رسید همه را بدون اتّهام به کذب و خلاف پذیرفتند.)
در این ترجمه بین ماده قفى و وفق خلط شده است. یتفّقون علیهم به معناى اتّفاق نظر و اجماع تابعین در مورد صحابه و پذیرش کلام آنان است و ادامه عبارت نیز عطف توضیحى است و به معناى اقتدا و پیروى کردن نیست. قرابت لفظى دو ماده قفى و وفق در شرایط اعلالى موجب این قبیل خلط ها مى گردد و گویا این خلط در ترجمه آقاى الهى قمشه اى نیز آمده و شاید از آن جا به این ترجمه راه یافته است.
9. فقره5 دعاى پنجم:
(و یا من تصغُرُ عند خطره الأخطار صلّ على محمد وآله وکرّمنا علیک9.)
ترجمه: (اى آن که هر امر بزرگى در مقابل عظمتش کوچک است بر محمد و آل او درود فرست و بر خودت کرامت ما را فرض و واجب کن.)
به نظر مى رسد که در ترجمه متون دینى باید تا حدودى سیاق عبارت را در نظر گرفت تا مفهوم روشن شود و معنایى نسبتاً نزدیک به اصل ارائه گردد. در این فقره از دعا, سخن از کوچکى امور و اشیاء در مقابل عظمت بارى تعالى مطرح نیست, بلکه سخن از کمى قدر و منزلت ها در برابر منزلت الهى است و اخطار در لغت هم به معناى قدر منزلت و شرف آمده است. در المنجد مى خوانیم:
(الخطر ج اخطار: الشرف و ارتفاع القدر, المثل والعدل ولایقال اِلاّ ماله قدر…)
و درخواست تکریم در پایان فقره هم با قدر و منزلت تناسب دارد و در واقع دعاکننده اذعان دارد هیچ قدر و منزلتى; قدر و منزلت در برابر قدر و منزلت الهى نیست بنابراین از او مى طلبد که او را گرامى دارد و در نزدش منزلتى عنایت کند. و اگر این گونه ترجمه شود به تکلّفى که مترجمان در ترجمه (وکرّمنا علیک) گرفتار شده اند گرفتار نمى شدند.
در آغاز این نوشتار گفتیم که مترجمان محترم ـ چنان که خود در مقدمه نیز گفته اند ـ از ترجمه دیگران بهره برده اند و این بهره گیرى از ترجمه الهى قمشه اى بیشتر است. البته این کار عیب نیست و باید مترجمان متون مقدس از تجربه دیگران بهره بگیرند, امّا باید توجّه داشت این بهره گیرى زمانى توجیه پذیر است که ترجمه بعدى نسبت به ترجمه قبل قدمى پیش تر نهد و نه آنکه بر کاستى هاى ترجمه قبل بیفزاید. بگذریم که مترجمان مى توانستند در این خصوص از ترجمه هاى قوى تر از قبیل ترجمه فیض الأسلام, صدر بلاغى وآیتى و… نیز بهره بگیرند.
در خاتمه, یک فقره ترجمه از ترجمه الهى قمشه اى و ترجمه مورد نقد مى آورم تا خوانندگان به مقدار قرابت این دو ترجمه آگاه گردند.
 
10. فقره آخر از دعاى دوّم:
الهى قمشه اى: اى خدایى که وعده تو نافذ است, اى آن که قول و عهد تو با وفاى کامل است, اى آن که گناهان و سیئات بندگان را به چندین برابر بدل به حسنات کنى که همانا حضرتت صاحب فضل و کرم بزرگ (و رحمت واسعه بیحد و نهایت است).)
ترجمه مترجمان محترم:
(اى خدایى که وعده تو نافذ است, اى آنکه قول و عهد تو با وفاى کامل است اى آنکه گناهان و سیئات بندگان را به چندین برابر به حسنات تبدیل مى کنى, همانا تو صاحب فضل و کرم بزرگ مى باشى.)
نفس وقوع اشتباه در ترجمه ها ـ که البته به اعتبار بشرى بودن آن طبیعى است ـ نیازمندى مداوم متون مقدس به ترجمه هاى جدید را روشن مى کند. اگر ترجمه هاى جدید با در نظر گرفتن مجموعه ترجمه هاى چاپ شده و شرح هاى فارسى و عربى نشر یافته و حتى گاه خطى و نشر نیافته, انجام پذیرد, امید تحقق خطاهاى کمتر, مى رود.
سه ترجمه در پانوشت به عنوان نمونه آورده شده است وگرنه ترجمه هاى دیگرى که قابل توجه باشد از قبیل ترجمه مرحوم شعرانى, آقاى مبشّرى, جواد فاضل و… نیز وجود دارد. که هر کدام از زاویه اى داراى اهمیّت است و بررسى جامع آنها هم ضرورى است و هم نیازمند فرصت و دقّت بیشتر!
در این نوشتار به همین مقدار بسنده مى شود در ترجمه دعاهاى دیگر نیز اشتباهاتى رخ داده است و در مجموع با توجّه به وجود ترجمه هاى قوى تر و درست تر در جامعه, ضرورت نشر چنین ترجمه اى چندان توجیه پذیر نیست. امید که مترجمان محترم با دقّت بیشترى آن را بازنویسى کنند تا دست کم بتواند به ترجمه هاى موجود نزدیک شود. البته جاى شکر باقى است که مترجمان محترم پیشاپیش در مقدمه ترجمه, سعه صدر خویش را نسبت به پذیرش نقد و بررسى ترجمه شان ابراز فرموده اند. امید که در عمل نیز نقد را برتابند. با آرزوى توفیق آن عزیزان.
1. ترجمه فقره اوّل از دعاى اول از ترجمه فیض الأسلام.
(سپاس خدایى را که اوّل است و بیش از او اولى نبوده (مبدأ هر موجودى است) و آخر است و پس از او آخرى نباشد (مرجع همه اشیاء است).)
ترجمه آیتى: (حمد و سپاس خداى را, آن نخستین بى پیشین را و آن آخرینِ بى پسین را,)
ترجمه صدر بلاغى: (سپاس خدایى را که اوّلست بى آن که پیش از او اوّلى باشد و آخر است بى آن که پس از او آخرى باشد.)
2. ترجمه فقره چهارم از دعاى اوّل از فیض الاسلام: (… در حالى که توانایى ندارند تأخیر نمایند را که ایشان را به آن جلو انداخته, و نمى توانند پیش اندازند آنچه را که ایشانرا از آن عقب خواسته…)
ترجمه آیتى: (… چون ایشان را به پیش راند, کسى را یارایِ واپس گراییدن نبود و چون واپس دارد کسى را یاراى پیش تاختن نباشد)
ترجمه صدر بلاغى: (در حالى که از حدّى که برایشان تعیین نموده قدمى پیش و یا پس نتوانند نهاد).
3. فقره16 به بعد از دعاى دوم از ترجمه فیض الاسلام [با حذف قسمت شرح]:
(و هجرت و دورى نمود به شهرهاى غربت و به جاى دور از خویشاوندان و جاى قدم و جاى بدنیا آمدن و جاى انس و خو گرفتنش. و خواسته آن حضرت از هجرت براى ارجمند نمودن دین تو و یارى خواستن بر اهل کفر بود. تا آنچه که درباره دشمنانت خواسته بود بدست آمد و آنچه که درباره دوستانت مى اندیشید انجام یافت, پس در حالى که به مدد تو یارى مى طلبید و با ناتوانائیش به یارى تو نیرو مى یافت به جنگ ایشان قیام نمود, پس با آنها در میان خانه هاشان جنگید و در وسط منزلشان ناگهان بر آنان تاخت.)
ترجمه آیتى: (به دیار غربت رخت کشید و موطن مألوف و زاد بوم و سراى انس خود رها کرد تا دین تو را نصرت دهد و بر آنان که بر تو کفر مى ورزیدند غلبه جوید تا به هر چه در حق دشمنان تو خواسته بود, به تمام دست یافت و هرچه درباره دوستان تو اندیشیده بود, به کمال حاصل آمد. پس بدان هنگام که به یارى تو پیروزى مى طلبید و به نیروى نصرت تو بر ناتوانى خویش چیره مى گشت, آهنگ جنگ ایشان کرد با آنان در دل خانه هایشان غزا کرد و به ناگاه در میان منازلشان بر سرشان تاخت.)
ترجمه صدر بلاغى: (و به سرزمین غربت و محلّ دورى از جاى گاه اهل و عشیرت و منشأ و مولد و آرام گاه جانش هجرت کرد به قصد آن که دین ترا عزیز سازد و بر کافران به تو غلبه کند تا تصمیمش درباره دشمنان تو راست و استوار آمد و تدبیرش درباره دوستانت به کمال پیوست. پس در حالى که از تو یارى مى جست و در ناتوانى از تو نیرو مى گرفت به جنگ دشمنان برخاست تا به کنج خانه هایشان لشکر کشید و در میان آرامگاهشان برایشان هجوم برد.)
4. فقره سوم از دعاى سوم به بعد از ترجمه فیض الاسلام:
(و میکائیل که نزد تو داراى منزلت و از طاعت بندگیت صاحب مقام بلند است… و روح (نام فرشته بسیار بزرگ) که از عالم امر (أسرار) تو است…)
ترجمه آیتى: (بار خدایا, درود بفرست بر میکائیل, آن فرشته اى که در نزد تواش مقامى ارجمند است و در فرمانبردارى تواش مکانتى رفیع… و بر روح که از عالم امرِ توست)
ترجمه صدر بلاغى: (و میکائیل که نزد تو صاحب جاه و از طاعت تو بلند جایگاه است… آن روح که از عالم اَمر تست).
5. ترجمه فقره اوّل از دعاى چهارم از فیض الاسلام بدون شرح: (بار خدایا و پیروان پیغمبران و ایمان آورندگان به ایشان از اهل زمین که از روى غیب و پنهانى ایمان آوردند در آن هنگام که دشمنان به تکذیب و دروغ پنداشتن ایشان معارضه نموده روبرو شدند و آن هنگام که سبب حقایق ایمان به پیغمبران علاقه مند بودند در هر روزگار و زمانى که در آن پیغمبرى فرستادى و براى اهل آن دلیل و راهنمایى گماشتى از زمان آدم تا محمد(ص) از پیشوایان هدایت و رستگارى و جلوداران اهل تقوى و پرهیزگارى که بر همه آنها سلام و درود باد آنان را از خود به آمرزش و خشنودى یاد فرما بار خدایا و بخصوص اصحاب و یاران محمد(ص) آنان که همراه بودن را نیکو به پایان بردند.)
ترجمه آیتى: (بار خدایا به آمرزش و خشنودى خود, آن گروه از مردم روى زمین را یاد کن که پیروان پیامبران بودند و نادیده به پیامبریشان گواهى دادند, به هنگامى که معاندان به دروغشان نسبت مى دادند آنان در هر زمان از عهد آدم تا محمد(ص) که پیامبران مبعوث داشتى و راهنمایانى برانگیختى که پیشوایان هدایت بودند و سرداران اهل تقوى ـ بر آنان به تمامى سلام و درود باد ـ به پرتوِ حقایق ایمان شوقِ یارى رسولان داشتند. بار خدایا به آمرزش و خشنودى خود, اصحاب محمد را یاد کن بویژه آنان که حق صحبتش نیکو ادا کردند….)
در هر دو این ترجمه ها همان اشتباهى که براى مترجمان جوان اتفاق افتاده است, براى اینان نیز پیش آمده است. با این تفاوت که فیض الاسلام مصدّقوهم بالغیب را تصدیق به دل گرفته و آیتى تصدیق بدون دیدن معنى کرده است. و آقاى آیتى هم چون مترجمان مورد نقد توجه نداشتند که حداقل لازمه کلامشان خروج مؤمنان به انبیاء و رسولان در حیات هر کدام از آنان, از زمره طلب آمرزش شدگان است و معلوم نیست چرا یک یهودى مؤمن پس از صد سال از فوت حضرت موسى(ع) مورد طلب آمرزش امام سجّاد قرار بگیرد ولى مؤمن آل فرعون به گناه هم زمانى با حضرت موسى(ع) از آن خارج باشد؟!
ترجمه صدر بلاغى: (خدایا و امّا پیرو پیمبران و مصدّقین ایشان بغیب از اهل زمین به هنگام حضور پیمبران که معاندینشان با سلاح تکذیب به معارضه ایشان برخاسته بودند و به هنگام فترت و غیبت پیمبران که مؤمنان در پرتو حقایق ایمان در شوق دیدارشان بسر مى بردند: در هر عصر و زمان که پیمبرى فرستاده اى و براى اهل آن زمان راهنمایى بپا داشته اى از زمان آدم تا روزگار محمد خاتم(ص) از پیشوایان هدایت و قائدین اهل تقوا. پس خدایا ایشان را از لطف و کرم خود به غفرانى و رضوانى یاد و شاد فرماى خدایا و بخصوص اصحاب محمد(ص) بخصوص همان کسان که شرط صحبت آن حضرت را به خوبى رعایت کردند.)
6. فقره ششم و هفتم دعاى چهارم از فیض الاسلام:
(آنان که چون به عروه و دسته آن حضرت خود را آویختند, قبیله ها از آنها دورى کردند و چون در سایه خویشى با او جاى گرفتند خویشان با آنان خود را بیگانه پنداشتند پس خدایا آن چه را که براى تو و در راه تو از دست داده اند براى ایشان فراموش مکن و براى آن که مردم را بر تو گرد آوردند و براى تو با پیغمبرت دعوت کنندگان به سوى تو بودند ایشان را از خشنودى خود خوشنود سازد.)
ترجمه آیتى: (و آن کسان را که چون چنگ در ریسمان ولاى او زدند خاندان و عشیرت از ایشان بگسست و چون در سایه پیوند او آرمیدند, خویشان پیوند از ایشان ببریدند. بار خدایا, آنچه را که آنان براى تو و در راه تو واگذاشتند فراموش منماى و به خشنودى خویش خشنودشان فرماى.)
ترجمه صدر بلاغى: (و آنان که چون به عُروه دین آن حضرت چنگ در زدند قبائلشان از ایشان دورى کردند و چون در سایه خویشاوندى او سکنى گزیدند خویشان از ایشان بیگانه گشتند پس خدایا گذشتى را که براى تو و در راه تو انجام دادند از نظر دور مدار و به سبب آن فداکارى ها و در برابر آن که خلق را بر تو گرد آوردند و با پیغمبرت از جمله داعیان بسوى تو بودند ایشان را از خشنودى خود خوشنود ساز).
7. فقره هشتم از دعاى چهارم از فیض الاسلام:
(… و جزا ده آنها را که در ارجمند ساختن دین خود مظلوم و ستم رسیده شان را فراوان گردانیدى.)
ترجمه آیتى: (و نیز پاداش ده آن گروه از ستمدیدگان را که در راه نصرت دین خود بر شمارشان افزودى.)
ترجمه صدر بلاغى: (و آنان را که براى اعزاز دینت ستم زدگانشان را فراوان ساختى).
8. فقره12 از دعاى چهارم از فیض الاسلام: (… و به راه آنها مى روند و با ایشان یگانگى دارند و در آنچه که صحابه به آنها رسانده اند تهمت به ایشان نمى زنند)
گویا مرحوم فیض الاسلام هم به مفاد حرف (على) توجه نکرده اند وگرنه (برایشان اتفاق دارند) و امثال آن ترجمه مى کرد. و همین امر براى آقاى آیتى نیز پیش آمده است.
ترجمه آیتى: (… آیین ایشان را پیروى کنند و به فروغ هدایتشان راه جویند و همرأى و هم پیمانشان بُوَند و آنچه از ایشان بشنوند به دروغ نسبت ندهند.
ترجمه صدر بلاغى: (در اخلاق پویاى راه آنانند در تعظیم شأن صحابه اتّفاق مى ورزند و در اخبار و احکامى که از پیغمبر ابلاغ مى کنند متهمشان نمى دارند.)
9. فقره پنجم از دعاى پنجم از ترجمه فیض الاسلام: (اى آن که در برابر منزلت او منزلتها کوچک است بر محمد و آل او درود فرست, و ما را نزد خود گرامى بدار.)
ترجمه آیتى: (اى خداوندى که در برابر عظمت تو هر عظمتى حقیر نماید درود بفرست بر محمد و خاندانش و ما را به مقام قرب خود نزدیک ساز)
ترجمه صدر بلاغى: (اى کسى که در برابر قدر و منزلت قدرها و منزلتها خوار و بى مقدار است, بر محمد و آلش رحمت فرست و ما را نزد خود گرامى دار.)

تبلیغات