مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
هستی شناسی
حوزه های تخصصی:
دغدغة اساسی امیل دورکیم هم بستگی اجتماعی است. بر این اساس، بیشتر نظریات او به نحوی حول این مسئلة اصلی می چرخد. نظریات او آبشخور روش شناسی ای است که طبق آن هستی استقلالی و شیء انگاری واقعیت های اجتماعی با نگاه تماماً سکولاریستی در مقام هستی شناسی، و به تبع آن یک سان انگاری علوم دقیقة طبیعی و انسانی در مقام معرفت شناسی و تقلیل ماهیت انسان به هویت اجتماعی و منفعل در نظر گرفتن کنشگران اجتماعی در برابر ساختارهای اجتماعی در مقام انسان شناسی، از جمله مهم ترین مبانی معرفتی این نظریه به شمار می آیند. همین مبانی معرفتی است که پذیرش این نظریه را در نگاه روش شناسی حکمت نوصدرایی با مشکل روبه رو می سازد؛ روش شناسی ای که بر اساس تشکیک در هستی، هستی های ماورای طبیعی علاوه بر هستی های مادی در مقام هستی شناسی، روش وحیانی، شهودی و عقلانی علاوه بر روش تجربی و بنابراین جمع میان تبیین تجربی و عقلی، تفسیر و انتقاد در مقام معرفت شناسی و نفس مجرد انسانی و هویت های لایتغیر و ثابت او علاوه بر هویت های اجتماعی متغیر در مقام انسان شناسی از مهم ترین مبانی معرفتی آن محسوب می شوند. همین ناسازگاری و رویارویی دو روش شناسی است که دقت بیشتری را در به کارگیری این نظریه در فرایند بازسازی علم مدرن و بازخوانی علم دینی می طلبد.
روش شناسی اندیشة اجتماعی علّامه طباطبائی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
علّامه طباطبائی صاحب اندیشه های اجتماعی ناب در حوزه های مختلف اجتماعی است. در این مقاله، روش شناسی اندیشة اجتماعی او و زمینه های وجودی معرفتی و غیرمعرفتی آن بازخوانی، همچنین ملزومات روش شناختی آن مبانی بررسی می شود.
بخش گسترده ای از اندیشه های اجتماعی علّامه معطوف به شرایط اجتماعی و مسائل فرهنگی است. وی مطابق مبانی فلسفه اسلامی و با بهره گیری از آموزه های وحیانی و با رویکرد تلفیقی این اندیشه ها را در ابعاد توصیفی و تبیینی و هنجاری ارائه کرد. هرچند اندیشه های اجتماعی علّامه بر مدار هستی شناسی و انسان شناسی فطری سامان می یابد، انسان شناسی فطری نقش محوری در این اندیشه ورزی اجتماعی دارد. این اندیشه ها در کتاب های گوناگون علّامه بازتاب یافته، ولی بخش اعظم آن در تفسیر گران سنگ المیزان که محور این نوشتار می باشد، مطرح شده است.
بدیلی برای اف .آر.بی.آر؟
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف این مقاله، ارائه طرحی پیشنهادی به عنوان جایگذینی برای اف. آر. بی. آر. است. روش: مقاله حاضر به روش مطالعه سندی انجام گرفته است. یافته ها: در این طرح، هر پدیده از جمله پدیده های کتابشناختی از طریق چند رویکرد مورد بررسی و تحقیق قرار می گیرد. ابتدا موجودیت هر پدیده مطرح می شود و طبیعی است که موجودیت هر پدیده نیازی به استدلال ندارد بلکه واقعیتی است که با سه عنصرِ عنوان، مؤلف (تنالگان) و موضوع در عالم معرفت شناسی قوام و موضوعیت می یابد. آنگاه با رویکرد پنداری به توصیف و بیانِ بیشتر درباره هر سه عنصر فوق پرداخته می شود و چنانچه شناسه های اضافی در مسیر سه عنصر وجود داشته باشد ذکر می گردد. در ادامه با توجه به رویکرد مکانی و زمانی، زمینه حضور و ظهور پدیده مورد بررسی قرار می گیرد و شناسه ها و مطالبی که روشنگر این دو ویژگی پدیده است ذکر می شود. آنگاه به اصلی ترین رویکرد درباره پدیده که همانا ویژگی ها و چگونگی حضور و ظهور آن است پرداخته می گردد و اینکه با توجه به مخاطبان نوع جلوه اثر ( متن اثر، ترجمه، چکیده، گزیده، ویرایش، شرح و حاشیه) و مسیر تحول آن مورد بررسی قرار می گیرد. همچنین نحوه برخورد مخاطبان با آن از قبیل اقبال و یا اِدبار، نمایه شدن، ضریب تأثیر و هر آنچه که ویژگی این موجودیت را بهتر می نمایاند مطرح می شود. در ادامه در تأثیر و تأثری که پدیده کتابشناختی در فرد و جمع داشته است، ذکر می گردد. در آخرین بخش، دو رویکرد ساختاری و مقداری که حاوی دقیق ترین اطلاعات ساختاری و مقداری به لحاظ نوع، سبک، کم و کیف و مانند آن است، مطالعه می شود. اصالت/ارزش: انواع قالب های سازماندهی و رده بندی چون دابلین کور، مارک، تی. آی. ای. و مودس، تاکسونومی ها، فولکسونومی ها به بازار آمده اند که هر یک گوشه ای از مشکلات را حل نموده اند و مشکلات و محدودیت هایی هم به همراه دارند. اف .آر. بی. آر نیز نمونه ای از آن است که آن هم به دلیل مشکلات اجرایی کمتر عملیاتی شده و مجریان رغبتی اندک برای استفاده از آن از خود نشان داده اند. نویسنده در این مقاله رویکردی جدید به مسئله هستی شناسی ها و یا بهتر است گفته شود هستی نگاشت ها دارد که می تواند جایگزینی برای اف آربی آر باشد.
طراحی و پیاده سازی هستی شناسی علوم پایه بر اساس مفاهیم و روابط موجود در اصطلاحنامه های مرتبط(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علم اطلاعات و دانششناسی علوم اطلاع رسانی خدمات اطلاع رسانی مدیریت اطلاعات سازماندهی اطلاعات
- حوزههای تخصصی علم اطلاعات و دانششناسی علوم اطلاع رسانی خدمات اطلاع رسانی مدیریت دانش
- حوزههای تخصصی علم اطلاعات و دانششناسی علوم کتابداری نمایه سازی و چکیده نویسی اصطلاح نامه ها و هستی شناسی ها
هستی شناسی، واژگان و مفاهیم مشترک مورد استفاده برای توصیف و ارائه یک حوزه از دانش را معین می کند و می تواند مبنایی برای سازماندهی و مدیریت دانش در یک حوزه خاص باشد. با این وجود ساخت هستی شناسی کاری دشوار و زمان بر است. به منظور تسهیل و سرعت بخشیدن به این امر، می وان منابع دیگر دانش نظیر اصطلاحنامه ها را مورد استفاده قرار داد. اصطلاحنامه به لحاظ دارا بودن اطلاعات معنایی و ساختار سلسله مراتبی مفاهیم و نیز نشان دادن روابط میان آنها منبع مناسبی برای ساخت هستی شناسی به حساب می آید. ما با هدف شکل گیری هستی شناسی در حوزه علوم پایه، اصطلاحنامه هایی که پیش از این در پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران در حوزه های مختلف شیمی، فیزیک، زیست شناسی، زمین شناسی و ریاضی تدوین شده بود را مبنای ساخت هستی شناسی قرار دادیم. برای این منظور، ابتدا مغایرت ها و هم پوشانی های مفاهیم مشترک حوزه های مختلف علوم پایه در اصطلاحنامه های مختلف را برطرف ساختیم تا بتوان از آن ها در یک هستی شناسی واحد بهره برد. پس از آن کلیه اصطلاحنامه ها با یکدیگر تلفیق و اصطلاحنامه جامع تولید شد. سپس طراحی مفهومی هستی شناسی با استفاده از روش «مت آنتولوژی» بر اساس مفاهیم و روابط موجود در اصطلاحنامه ی جامع صورت گرفت. در نهایت هستی شناسی علوم پایه بر اساس طراحی صورت گرفته پیاده سازی شد تا به عنوان ابزاری استاندارد جهت ذخیره و بازیابی اطلاعات به کار گرفته شود.
پارادایم های معاصر هستی شناسی فضا و نسبت آن با شناخت شناسی معماری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هستی شناسی، شناخت شناسی و روش شناسی در هم تنیده اند و پرداختن به هر یک، به معنای مفروض داشتن پاسخ به دو دیگری از پیش است؛ از این سه، هستی شناسی در مرتبه نخست واقع می شود که مبنای دو پرسش بعدی واقع می شود. در این مقاله به هستی شناسی های فضا پرداخته می شود که سه انگاشت مطلق، نسبی و رابطه ای را در بر می گیرد. بحث خواهد شد که انگاشت های مطلق و نسبی فضا در محدوده علوم اثباتی باقی می مانند و بر مبنای جدایی فضا از زمینه اجتماعی استوارند. در شناخت شناسی، این دو یا فضا را ابزاری برای اصلاحات اجتماعی می بینند یا عکس آن را اثر پذیر و گیرنده اثر و معنا از سازوکارهای اجتماعی فرض می کنند. روی آوردن به انگاشت سوم یا فضای رابطه ای اما بر تولید هم زمان فضا و جامعه تأکید می کند که گویی صحنه ای است برای نمایش جامعه؛ با هر ترتیب فضایی نمی تواند پذیرای نمایش باشد و هر نمایشی هم در آن مقدور نیست. این انگاشت اخیر شناخت شناسی فضا را به سوی مطالعات بین- و ترا- رشته ای هدایت می کند که نظریه معماری در دهه اخیر به سوی آن خیز برداشته است
معناشناسی، هستی شناسی و خاستگاه کثرت تحلیلی در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جستار حاضر، بنیانی از سامانة معرفتی حکمت متعالیه را در حوزة هستی شناختی آشکار می سازد: «کثرت تحلیلی». کثرت تحلیلی، از جایگاه حیاتی در حکمت صدرایی برخوردار است، به گونه ای که مباحثی چون رابطة وجود و ماهیت، ماده و صورت، جنس و فصل، جوهر و عرض و ... متأثر از آن است. مسأله اصلی این جستار تحلیل معنایی کثرت تحلیلی و تعیین جایگاه معرفتی و هستی شناختی آن است. کثرت تحلیلی از نگاه صدرا کثرت برآمده از معانی و مفاهیم متعددی است که عقل با تحلیل عقلانی از وجود واحد درمی یابد. تصریحات صدرا بر نفس الامری بودن کثرت تحلیلی حکایت دارد. از مبانی پیدایش و توسعة این کثرت می توان به مسألة اتحادی وجودی و امکان تحقق موجودات کثیر به وجود واحد اشاره داشت.
طراحی الگوی هستی شناسی و معرفت شناسی مردم سالاری دینی در مقایسه با الگوی لیبرال دموکراسی
حوزه های تخصصی:
تفکر اساس همه تمدن ها است و اساس تمدن جدید معرفت شناسی و هستی شناسی است؛ که امروزه به یکی از ویژگی های اصلی علم سیاست تبدیل شده است. براین اساس، برای درک مقایسه دو نظام سیاسی مردم سالاری دینی با لیبرال دموکراسی نیازمند نگاهی معرفت شناسانه مبتنی بر روش شناسی های جدید هستیم. فرض اساسی نوشتار حاضر بر این اصل استوار است که تحولات نظامهای سیاسی در ارتباط کامل با تحولات پارادایمیک معرفت شناسانه و هستی شناسانه است. لذا سوال اصلی بیان می دارد که طراحی الگوی معرفت شناسانه و هستی شناسانه مردم سالاری دینی چگونه تأثیری بر مقایسه آن با لیبرال دموکراسی داشته است؟ بی شک امروزه نمی توان بدون نگاه معرفت شناسانه، به مقایسه و درک صحیحی از نظامهای سیاسی دست یافت. لذا با توجه به بدیل بودن نظریه مردم سالاری دینی و رویارویی آن با لیبرال دموکراسی، فرضیه حاضر که به رئالیسم انتقادی نزدیک می باشد طراحی الگوی هستی شناسی و معرفت شناسی این دو ساختار سیاسی و مقایسه آن دو را منوط به نگاه روش شناسی رئالیسم انتقادی می داند.
پیوند بینامتنیت و هستی شناسی پسامدرنیستی در داستان کوتاه «میرزا یونس» از سیروس شمیسا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بینامتنیت نظریه تطوریافته چندآوایی میخائیل باختین است که براساس آن، متون ادبی گذشته و حال، با همدیگر در گفت وگو هستند و هیچ متنی خودبسنده و تهی از متنهای پیش از خود نیست. ویژگی میان متنی در آثار هنری و متون ادبی باعث می شود تا استقلال این آثار به چالش گرفته شود و در مراتب بعد، مرزهای استقلال یافتگی شان از میان برداشته شود. پژوهش حاضر با تکیه بر این اندیشه، داستان کوتاه «میرزا یونس» از مجموعه داستان «آینه و سه داستان دیگر» سیروس شمیسا را کاویده است. نگارنده بر آن است که تزلزل و تعلیق مرزها میان متون ادبی، افزون بر آنکه نمودی از ویژگی دوران پسامدرنیستی است، هدفمند هم هست و در ساحت داستانی، می تواند عنصری تحکیم بخش برای سویه هستی شناسانه فضای تخیلی باشد و از رهگذر آن، متن وارگی تاریخ / واقعیت تحقق می پذیرد. براین اساس، بینامتن های متعدد در یک متن می توانند بستری فراهم آورند که تجربه های زیسته و نازیسته به گونه ای درهم تنیده شوند که اساسا تشخیص حدود و ثغور آنها امری دشوار گردد. نگارنده پژوهش همچنین بر آن است که متون ادبی صرفا با متونی مکتوب در گفت وگو نیستند بلکه قلمرو معنایی واژه «متن» گستردگی بیشتری می یابد و سویه های جدیدی را دربرمی گیرد. کمااینکه در سایه ورود دانش های گوناگون و ژانرهای مختلف به ساحت داستانی، اکنون باید از مفهوم «میانْ ژانر» سخن به میان آورد و داستان را زیرشاخه این مفهوم قرار داد.
سازه انگاری الکساندر ونت: امتناع گذار از بن بست های تئوریک روابط بین الملل و دست یابی به راهی میانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الکساندر ونت متفکر اصلی نظریه سازه انگاری (Constructivism) در روابط بین الملل محسوب می شود. دغدغه ونت ایجاد راهی میانه یا پلی بین دو جریان اصلی مناظره کنونی حاکم بر روابط بین الملل یعنی خرداگرایی و انعکاس گرایی است. مقاله حاضر ضمن ارائه تصویری مختصر از نظریه سازه انگاری ونت، چگونگی برآمدن این رهیافت و کاستی های مفهومی و تجربی آن برای دستیابی به یک راه میانه یا نظریه جدید در روابط بین الملل را مورد واکاوی قرار می دهد. در این مقاله نشان داده می شود که پویش فکری ونت به تقویت جایگاه فرهنگ و هویت و چگونگی تأثیرگذاری این مؤلفه ها بر منافع و رفتار بازیگران انجامیده است. با این حال کاستی های سامان فکری – فلسفی ونت از حیث فقدان توانمندی در ارائه یک دستور کار تحقیقاتی و گزاره های قابل ارزیابی علمی، گذار از دوگانگی ماتریالیسم/ ایده آلیسم و دستیابی به راه میانه در فرآیند نظریه پردازی روابط بین الملل را مبتنی بر اندیشه وی با امتناع مواجه می سازد. نقد و بررسی آراء ونت در مقاله حاضر با تمرکز بر اثر اصلی وی یعنی کتاب « نظریه اجتماعی سیاست بین الملل » صورت می گیرد.
هستی شناسی پسامدرن در داستان «من دانای کل هستم» براساس نظریه برایان مک هیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار، داستانِ کوتاه «من دانای کل هستم»، از مصطفی مستور بر مبنای نظریه مک هیل، بررسی می شود. داستان مذکور، ویژگی هایی پست مدرن و ظرفیت تحلیل بر اساس این نظریه را دارد. مک هیل، پست مدرنیسم، را ادامه مدرنیسم می داند. او از سه عنصر «امر غالب»، «معرفت شناسی» و «هستی شناسی» استفاده می کند. به اعتقاد او امر غالب در داستان مدرن، معرفت شناسی و در داستان پست مدرن، هستی شناسی است. این نوشتار نشان می دهد؛ داستانِ کوتاه «من دانای کل هستم»، بیشتر به نشان دادن جهان های ممکن در داستان می پردازد و مطابق نظریه مک هیل، در بُعد هستی شناختی برجسته تر است. اگرچه، جنبه معرفت شناختی آن نیز قابل تأمل است. بنابراین، بر اساس این نظریه، می توان «من دانای کل هستم» را داستانی پست مدرن تلقی کرد. همچنین نشان داده شده است، که میان جهان های تودرتوِی «واقعیت» و «خیال»، تعامل وجود دارد. در داستان مذکور مطابق نظریه مک هیل، واقعیت، از خیال تأثیر می پذیرد و تبعیت می کند. مستور در داستان خود از شگردهایی چون؛ «حضور نویسنده در متن»، «دانای کل نبودن راوی»، «فرم دایره ای»، «عدم قطعیت در مسئله شناخت»، «جهان های تو در تو و امکان تعامل میان آنها»، «از بین بردن مرز میان واقعیت و خیال»، استفاده کرده است. برخی از این ویژگی ها خاصّ داستان پست مدرن هستند. روش انجام پژوهش توصیفی – تحلیلی است.
چشم انداز رهایی بشر در نظریه اسلامی و نظریه انتقادی روابط بین الملل: رویکردی تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی تطبیقی چشم انداز رهایی بشر در نظریه اسلامی و نظریه انتقادی روابط بین الملل می پردازد. نگارنده از رهگذر مقایسه اصول فرانظری و مباحث محتوایی نظریه اسلامی و نظریه انتقادی روابط بین الملل می خواهد دریابد چه نقاط قرابت و افتراقی میان این دو رویکرد نظری در خصوص آرمان رهایی بشر وجود دارد. در پاسخ به پرسش اصلی مقاله، مدعای نگارنده این است که هرچند نظریه اسلامی و نظریه انتقادی، هر دو آرمان رهایی بشر را در کانون توجه خویش قرار داده اند، لکن برداشت و تعریفشان از آن اساساً مغایر است و چشم انداز رهایی را به گونه ای متفاوت ترسیم می کنند که ریشه اصلی این مغایرت و تفاوت را باید در سطح فرانظری و در اختلافات بنیادین هستی شناختی آنها سراغ گرفت.
مبانی اندیشه فردریش نیچه و اقبال لاهوری با تاکیدی بر انسان شناسی و فلسفه سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار، مقایسة اندیشة نیچه و اقبال لاهوری در چهار بُعد معرفت شناسی، هستی شناسی ، روش شناسی و انسان شناسی مقصود قرار گرفته است. درحالی که نیچه با هر سه مؤلفة نخست، سر ستیز دارد، اما لاجرم می توان از وجود هر چهار محور شناخت در اندیشة وی سخن گفت. معرفت شناسی عقل ستیز، هستی شناسی الحادی و نامعناباور متکی بر مفهوم قدرت، روش شناسی متکی بر شهود غریزی- و نه شهود الهی- و انسان شناسی طبیعت گرای متکی بر مفهوم غریزه در نزد نیچه در برابر معرفت شناسی عشق محور، هستی شناسی توحیدی، روش شناسی ترکیبی مشتمل بر عقل، علم و اشراق و انسان شناسی عشق بنیاد اقبال قرار می گیرد. اما وجوه تشابه در چهار محور فوق الذکر در اندیشة این دو فیلسوف- شاعر قابل شناسایی است که این مقاله بخشی از جهد خود را بر آشکارکردن آن نهاده است. پرسش اصلی اینکه چه تفارق و تشابهی میان نیچه و اقبال در چهار محور اندیشه وجود دارد؟ مدعای اصلی می گوید که رئوس مبنایی اندیشة آن ها، عمدتاً مفارق هستند، اما تشابهاتی نیز هرچند مختصر با یکدیگر دارند. شناخت مبانی مزبور، الزامی برای درک فلسفة سیاسی دو متفکر مورد مطالعه است. این مقاله از روش اسنادی با رجوع به منابع عمدتاً کتابخانه ای بهره برده است.
تبیین مفروضات هستی شناسی رئالیسم انتقادی باسکار و دلالت های آن بر پژوهش میان رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
تبیین پژوهش میان رشته ای بر اساس مفروضات هستی شناسی باسکار هدف این مقاله است. بر اساس این تحقیق، که با روش توصیفی استنتاجی انجام گرفته است، پژوهش در دیدگاه باسکار، با توجه به تأکید بر برهان استعلایی، منطق پیچیدگی، تبیین علمی، طبیعت گرایی روش شناختی و نقد تبیینی، ماهیتی میان رشته ای دارد. این تبیین از پژوهش میان رشته ای مبنایی هستی شناختی دارد که در برابر رویکرد معرفت شناختی به پژوهش میان رشته ای قرار می گیرد. بر اساس مفروضات رئالیسم انتقادی، پژوهش میان رشته ای، به معنای بررسی یک پدیده پیچیده در سطوح مختلف واقعیت و تبیین ساختارها و سازوکارهای درونی و بیرونی آن است. این تبیین از پژوهش میان رشته ای به نقد و اصلاح رویکرد میان رشته ای معرفت شناختی می پردازد. نقدها شامل رخدادگرایی، مسئله ترکیب، و فرارشته محوری است. پژوهش میان رشته ای هستی شناختی، به جای رخدادگرایی توجه به تبیین ساختارها و سازوکارها دارد که در سطح واقع قرار گرفته اند. ترکیب را نه به مثابه التقاط، بلکه به مثابه دست یابی به دانشی جدید بر اساس تبیین ساختارها و سازوکارها می داند. به جای پژوهش فرارشته ای به حفظ و تعامل رشته ها توجه دارد. مراحل این روش شامل توصیف یک موضوع مبهم، پرسش استعلایی، بازتوصیف، تفکیک، ترکیب و کنش است. استلزام های این روش پژوهشی شامل بررسی انضمامی، بررسی انتزاعی، کفایت تبیینی، ارائه بدیل، آموزش محققان میان رشته ای و توجه به مسائل جانبی است.
روش شناسی مطالعات دلالت پژوهی در علوم اجتماعی و انسانی: بنیان ها، تعاریف، اهمیت، رویکردها و مراحل اجرا(مقاله علمی وزارت علوم)
برای تبیین اثر نور بر بهره وری نیروی انسانی در سازمان ها از روش پژوهش های آزمایشی استفاده می کنیم، و برای درک هم آیندی رضایتمندی شهروندان از خدمات سازمان های دولتی با مشارکت آن ها در انتخابات شوراهای شهر به روش همبستگی متوسل می شویم و فهم فرهنگ مشترک یک گروه سازمان یا یک جامعه محلی مستلزم بهره گیری ما از قوم نگاری است و ساخت نظریه بی تفاوتی کارکنان یک سازمان خاص استراتژی نظریه داده بنیاد را طلب می کند و برای فهم جوهره یک تجربه توسط افرادی خاص به پدیدارشناسی روی می آوریم و ... . برای بررسی دلالت ها، آثار، تبعات، کاربردهای یک فلسفه، یک چارچوب، یک نظریه، یک مدل یا یک ایده برای رشته یا موضوع مورد علاقه تان از چه روش شناسی ای استفاده می کنید؟ به عبارت دیگر اگر از شما بپرسند فلسفه رئالیسم انتقادی چه کاربردی یا رهنمودی برای حوزه مطالعاتی شما دارد به چه روشی متوسل می شوید. نوعی کمبود روش شناسی که تاکنون جواب تنسیق شده ای نه در جوامع علمی بین الملل و نه در جوامع علمی کشور به آن داده نشده است. نویسنده این نوع مطالعات را ""مطالعات دلالت پژوهی"" نامگذاری کرده و روش شناسی متناسب با آن ها را ""روش شناسی دلالت پژوهی"" حک کرده است. هدف این مقاله پرداختن به مطالعات دلالت پژوهی، اهمیت و ضرورت آن ها و معرفی روش شناسی دلالت پژوهی و نحوه اجرا و ارزشیابی آن است.
تطبیق جهانبینی مولانا و فلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جهان بینى نگر شکلّى انسان به هستى وخویش است که پاسخگوى سؤال های اساسى وی نیز هست؛این پرسش ها شامل جهان و چگونگی پدیدآمدن آن تا جایگاه موجودات و چگونگی هست شدن آنها و به ویژه نگاه به انسان و جایگاه او در هستی، تا تشریح جهان بعد از مرگ و در نهایت نگاه به پایان هستی است. فلوطین از اندیشمندان قرن دوم میلادی و از شاگردان افلاطون، با اندیشه خاص خود راه جدیدی در فلسفه گشود. مولانا جلال الدین بلخی، شاعر و عارف بزرگ فارسی زبان قرن هفتم هجری قمری نیز با عرفان عاشقانه خود نگاه خاصی به هستی داشته است. پرسش اصلی که این پژوهش در پی پاسخ به آن است، چگونگی نگاه این دو اندیشمند به هستی است. برای یافتن پاسخ با توجّه به روش تطبیقی، به تحلیل تطبیقی شاخصه های جهان نگری در آثار فلوطین و مولانا پرداخته ایم و با بررسیوتجزیهوتحلیل،ارتباطهاوشباهت هایو تفاوت ها بین جهان شناسی آنان مشخص گردیده است. نتیجه کلام آنکه هستی شناسی مولانا و فلوطین به هم نزدیک است؛ با این حال تفاوت هایی هم در این مورد دیده می شود.
بن مایه های فکری هستی شناسی ها در فلسفه کواین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف مقاله حاضر، توسعه نظری حوزه هستی شناسی ها از طریق مطالعه در زیربناهای فکری آنهاست. برای رسیدن به این هدف، ضمن جست وجو در اولین تعاریف انجام شده درباره هستی شناسی ها و استخراج پایه های فکری آنها از این تعاریف، به استخراج برخی مبادی فکری این ابزار از طریق تفحص در جنبه های فنی آن اهتمام می کنیم و سپس، به بازخوانی آنها در فلسفه کواین می پردازیم.
روش: روش پژوهش حاضر هنگام جست وجو و استخراج مفاهیم کلیدی از تعاریف هستی شناسی ها، روش سندی و هنگام بحث در مورد بنیان های هستی شناختی آن، رویکرد تحلیل مفهومی است. با این رویکرد، چنانکه در بحث های نظری تداول دارد، می توان مبادی فکری یک روش یا ابزار را تحلیل نمود.
یافته ها: تحلیل ها نشان داد که یکی از بن مایه های فکری مهم هستی شناسی ها مفهوم «تعهد هستی شناختی» کواین است. بر این اساس، هستی شناسی ها صرفاً به موجودیت هایی تعهد دارند که قابل بازنمایی باشند. بدین ترتیب، وجود و عدم موجودات منوط به قابلیت بازنمایی آنهاست تا موجودیت جوهری آنها در جهان واقعی. همچنین، تحلیل شد که روابط موجود در هستی شناسی ها را بر خلاف ادبیات موجود نمی توان روابطی معنایی (Intensional) از جنس روابط اصطلاحنامه ها دانست بلکه روابط میان موجودیت ها در هستی شناسی ها روابطی مصداقی (Extensional) با مرجع های سرراست است که از نگاه فلسفی، از معنا تهی است
اندیشه هوسرل و هایدگر در بوته نقد لویناس
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تلاش شده تا برخی از مهم ترین انتقادات لویناس از تفکر هوسرل و هایدگر در بستر پدیدارشناسی اخلاق محور وی تشریح شود. لویناس فلسفه اخلاقی خود را از پدیدارشناسی استعلایی هوسرل آغاز می کند و مفاهیم کلیدی او را از منظری اخلاقی نقد می کند. برای نمونه مفهوم قصدیت هوسرل با اصالت بازنمایی گره خورده و «دیگری» را به منزلة یک اوبژه در کنار اشیاء بازنمایی می کند، درحالی که دیگری یک شیء نیست. علاوه بر این لویناس فلسفه هوسرل را متهم به نوعی سولیپسیم یا خودتنهاانگاری می کند که دیگری به درون اِگو فروکاسته شده است. علاوه بر هوسرل، هایدگر نیز مورد انتقاد لویناس قرار می گیرد. لویناس با اذهان به تأثیرپذیری اش از هایدگر فلسفه او را اسیر هستی شناسی می داند که در آن رابطة بین دازاین (Dasein) و وجود در مرکز بحث وجود زمان قرار گرفته و رابطه با «دیگری» (Other) به عنوان مانعی در راه شکوفایی دازاین محسوب می شود. علاوه بر هستی شناسی، لویناس برداشت هایدگر از مساله مرگ را نیز به چالش می کشد.
تحلیل و نقد دیدگاه سلفیه در ارزش معرفت شناختی عقل در حوزة معرفت دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جریان فکری سلفی گری را می توان از منظرهای گوناگون و متفاوتی تحلیل و بررسی کرد و پیش فرض های اتخاذشده در این تحلیل در ساختار نهایی تحقیق مؤثر است. سلفیه با اتخاذ موضع حس گرایی در هستی شناسی، نقل گرایی مبتنی بر ظاهر در بحث معرفت شناسی و روش شناسی و مرجع قرار دادن فهم، قول و فعل سلف از یک سو و ناکارآمد جلوه دادن عقل و احکام و تأملات عقلی از سوی دیگر در حوزه معرفت دینی، به دام چنان مهجوریتی گرفتار آمده اند که در برخی موارد اظهارات آنان در تناقض با همان نقلی است که داعیه پایبندی به آن را دارند. در این نوشت ار، ضمن مرور مبانی سلفی گ ری و بررسی روی کرد این جری ان فک ری در بحث هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی، محصول این رویکرد که اسلام گرایی عقل ستیز و ظاهرگراست، تبیین و ارزش معرفت شناختی عقل و کارکرد آن در حوزه معرفت دینی از دیدگاه این فرقه، تحلیل و نقد می شود.
خداناباوری اصل موضوعی در اندیشه آلن بدیو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آلن بدیو، فیلسوف معاصر فرانسوی، در شمار اندیشمندانی است که ظرف یک دهه اخیر توجه بسیاری را در ایران برانگیخته و بخش های متفاوتی از اندیشه او بررسی شده است. اما در میان پژوهش ها و مباحث جاری پیرامون بدیو، نسبت اندیشه او با الهیات از جمله مباحثی بوده که از آن غفلت شده و با وجود اهمیت اساسی، از این زاویه به آثار او نگریسته نشده است. د نوشتار حاضر بر آنیم تا با تحلیل تأثیرات الهیاتی هستی شناسی بدیو، نحوه مواجهه او با ایده خداوند را آشکار کنیم و از این طریق، بخش کوچکی از خلأ نظری را در این حوزه پوشش دهد. بر این اساس، در ابتدا توصیف بسیار مختصری از مبانی هستی شناسی بدیو ارائه خواهد شد تا امکان ورود به مبحث خداوند در این دیدگاه فراهم شود. در ادامه نیز با بررسی دقیق تر الگوی پیشنهادی بدیو در قالب گونه ای خداناباوری اصل موضوعی، به برخی نقدهای ممکن بر این رویکرد اشاره خواهد شد.
زایش دوباره حماسه از فلسفه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی از مفسرین ایرانیِ نیچه، با تفسیری افراطی، اندیشه او را بدیل عرفان ایرانی تعبیر کرده اند. چنین تفسیری از بیخ و بن خطا و نافیِ مبانی هستی شناختی ، ارزشی، و اخلاقیِ نیچه است. اندیشه نیچه نه از انگاره های عرفانی، بلکه از ارزش های حماسی آبستن است. برای فهم او باید از قهرمانان ایلیاد هومر و شاهنامه فردوسی چون آخیلس و رستم استمداد جست نه عرفایی چون شبلی و حلاج. علت این سوء فهم، ناتوانیِ مفسرین ایرانی در تشخیص حد فارغ میان عرفان و حماسه است. نسبت میان حماسه و عرفان، مغایرت است نه مشابهت. ممکن است جهان بینیِ عرفانی شباهت هایی با جهان بینیِ حماسی داشته باشد؛ لکن این شباهت ها صرفاً صوری است و در بنیان های هستی شناختی، معرفتی، و اخلاقی، حماسه ناقض عرفان است. با گشاده ستی و اِعمال رواداریِ بسیار، می توان عرفان را بدیل شقی از حماسه انگاشت که به تأسی از شاهرخ مسکوب آن را «حماسه منفی» می نامیم. همچنین اندیشه نیچه بیش و پیش از آنکه از سرچشمه های فرهنگ ایرانی سیراب شده باشد، از منابع فرهنگ یونانی آبشخور گرفته است. استمداد نمادین نیچه از شخصیت زرتشت نیز نمی تواند برهان محکمی برای دفاع از دعاویِ این چنینی باشد. ضمن اینکه فهم نیچه از زرتشتی گری بسیار مغشوش و مغلوط است. الغرض! با تقید به اصل عقلانیت در تفسیر، و نیز با تأکید بر اصولی چون خودبنیادی، اصالت اراده، ذم بی کنشی، و آری گویی به زندگی، فلسفه نیچه را می توان تقلایی فلسفی برای باززاییِ فرهنگ حماسی در افق زمانه و فرهنگ مدرن به شمار آورد.