مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
هستی شناسی
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۱
91 - 117
حوزه های تخصصی:
دعا یکی از عالی ترین مضامین الهی است که همیشه مورد توجه بشریت بوده است و هر انسانی به فراخور میزان درک فقر ذاتی خویش به معناشناسی و مسایل پیرامون آن پرداخته است. در نگرش به مسأله دعا از نظر ملاصدرا، نباید پیش فرض های وجود شناختی و هستی شناسی وی را نادیده گرفت. بی شک نگاه صدرا به مسأله دعا، گسسته از مبادی هستی شناسی ایشان نمی باشد. اصالت وجود، تشکیک خاصی وجود، حرکت جوهری، نظام علی معلولی هستی، رابط بودن وجود ممکنات و امکان فقری آنها و وحدت شخصی وجود، از جمله مبانی ای می باشند که اضلاع سه گانه وجودی دعا (داعی، مدعو و مطلوب) را در حکمت متعالیه تحت تأثیر قرار می دهند. در این نوشتار تلاش شده است با توجه به مبانی هستی شناسی صدرا، مسأله دعا مورد تحلیل و پردازش قرار گیرد. لذا ضمن تبیین مفهوم ها و مبانی ایشان، کوشیدیم تا با واکاوی این مبانی، علاوه بر به تصویر کشیدن ارتباط آن دو، تحلیلی نو و منطبق بر اصول هستی شناختی از مسأله دعا ارایه نماییم
تأملی در باب نظرگاه عارفان خراسان و الزامات هستی شناسانه آن با تکیه بر میراث عرفانی بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۳
5 - 25
حوزه های تخصصی:
تأمل دقیق و عمیق در میراث برجای مانده از عارفان خراسان حکایت از آن دارد که این میراث عرفانی را می توان مصداقی از تفکر شاعرانه و فراخوان وجود برای مأواگزیدن در مأمن زبان به شمار آورد؛ تفکری که در آن، موجودات زیر سایه قاب بندی های ذهن فاعل شناسا قرار ندارند و لاجرم عرصه گشوده و مسطحی را مهیا می سازند که در آن، دیدار وجود صورت می بندد و موجودات چنانکه بایسته است ارج نهاده می شوند. شاعرانگی، بکارت زبانی، برآسودگی از مفهوم اندیشی های متافیزیکی و آن سوباوری، مهمترین ویژگی های این شیوه تفکر به شمار می روند. از منظر عارفان خراسان، هستی و همه شیونات و اطوار آن صرفاً ملک طلق خداوند و بلکه با او هم هویت است. از این رو، عارف خراسانی به جای التفات به هستی، به حقیقت هستی که ذات خداوند است رو می آورد. هستی نزد عارف خراسانی به جای آنکه در پرتو تفکر بازنمودی به مثابه یک معقول ثانی فلسفی محل توجه نظری واقع شود، به مثابه روشنای حضوری فراگیر که وقوع همه اشیاء از او مایه می گیرد، متعلق تجربه عارف قرار می گیرد.
بررسی تطبیقی سه گانه های حکمت اسلامی و عرفان مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۳۳
47 - 71
حوزه های تخصصی:
در راه تبیین شوون سه گانه الهی، سه گانه های مختلفی طرح شده است که حکم مراتب یک حقیقت واحد را دارند؛ سه گانه هایی نظیر: 1. دنیا، برزخ، آخرت.2. ملک، ملکوت، جبروت. 3. ماده، مثال، عقل. 4. زمان، دهر، سرمد.5. اسلام، ایمان، احسان. 6. شریعت، طریقت، حقیقت. 7. علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین. و... مولوی نیز در عرفان خود برای تبیین شووون الهی از سه گانه های زیادی - هم برگرفته شده از منابع اسلامی و هم متناسب با ادبیات ادبی و عرفانی خود – بهره برده است. مقاله حاضر در پی آن است در وهله ی اول مهم ترین سه گانه های مطرح شده در عرفان مولوی را - با رویکرد تطبیق با حکمت اسلامی – فهرست و تبیین نماید؛ و در وهله ی دوم این مساله را پاسخ دهد که چرا نمی توان هر سه گانه ای را به مجموعه ی یاد شده اضافه کرد؟ پاسخ این سوال مهم به اصل وزین تشکیک در فلسفه ی اسلامی باز می گردد؛ مطابق این اصل تنها سه گانه هایی که باهم رابطه ی طولی دارند و در واقع یک حقیقت با سه مرتبه اند می توانند در زمره ی مراتب یاد شده باشند؛ یعنی سه گانه هایی که وحدت و در عین حال تمایز و کثرت تشکیکی بین شان حاکم است؛ از این مبحث شاهدی برای وحدت معنایی در عین کثرت صوری علوم اسلامی هم می توان استخراج نمود. یعنی جان مایه ی عرفان و حکمت اسلامی یکی است اما هر کس به زبان خود صفت حمد او می گوید «بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه».
امر پیشین در اندیشه کانت، هایدگر و گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، ضمن پرداختن به پیشینه تاریخی امر پیشین تصریح می کند که این مفهوم در اندیشه کانت به مثابه قوام بخش احکام ضروری و معرفت شناختی ایفای نقش می کند و در اندیشه هایدگر و گادامر به وجهی دیگر ادامه حیات می دهد. این مقاله در جستجوی فهم این مساله است که وجوه معرفت شناسانه و هستی شناسانه از امر پیشین در اندیشه هایدگر و گادامر چگونه خود را نشان می دهد. کانت در ساحت معرفت شناختی و هایدگر در ساحت هستی شناختی امر پیشین را بکار برده و گادامر به روایتی دیگر امر پیشین را در امتزاج این دو دیدگاه معرفت شناختی و هستی شناختی با یکدیگر قرار می دهد. به اختصار می توان گفت، امر پیشین در معرفت شناسی کانت، جزء ساختار لاینفک ذهن بوده و لازمه تحقق حکم ناظر بر واقع است. در هستی شناسی هایدگر، امر پیشین درک پیشین از وجود است که بنیاد شناخت در ساحت تجربه است و در اندیشه گادامر امر پیشین، ضرورتی عقلانی است که تاریخمندی فرد و تعلق آن به سنت و جامعه، وجه هستی شناختی آن است
تحلیل تکثر معنای زندگی در فلسفة ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسیله محوری مقالله حاضر بررسی و تحلیل تکثر معنای زندگی از دیدگاه ملاصدر است. نگارندگان در این مقالله با استفاده از مبانی ملاصدرا در سه ساحت معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی به تحلیل و تبیین تکثر معنای زندگی پرداخته اند. در این جستار، در ساحت معرفت شناختی با تکیه بر دو نگرش ثبوتی و اثباتی ملاصدرا نسبت به زندگی، تکثر معنای زندگی را تحلیل خواهیم کرد. در بعد هستی شناختی با استفاده از دو نظام نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود، در قالب ظهور متفاوت اسمایی و تکثر ظهورات با استفاده از مؤلفه های چون خداوند، دین و عشق به حق تعالی، به تحلیل تکثر معنای زندگی می پردازیم. در ساحت انسان شناختی نیز با استمداد از تبیین کثرت نوعی انسان در دو نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود، این مسالله را واکاوی خواهیم کرد.
تحول هرمنوتیکیِ پدیدارشناسی: هایدگر و ریکور(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۷ شماره ۷۵
109 - 138
حوزه های تخصصی:
هستی شناسی و هرمنوتیک در قرن بیستم تعاملاتی جدی با هم داشته اند؛ تعاملی که البته از طریق پدیدارشناسی ممکن شد و اوج این ارتباط را در آثار سه فیلسوف مطرح این قرن یعنی هایدگر، گادامر و ریکور می توان مشاهده کرد. در این مقالله مروری بر ویژگی های برجسته خط سیر فلسفی ریکور ارایه می شود؛ مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شق عمده هرمنوتیک، یعنی هرمنوتیک رمانتیک و پدیدارشناختی دارد؛ تلفیقی که به دنبال آن است تا حق هر دو نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده، در عین حال نقاط ضعف آنان را نیز تا حدودی پوشش دهد. درحقیقت ریکور در روند فلسفی خویش به جای اینکه همانند هایدگر مستقیماً به مسیله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه تأملی درنهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد؛ ازاین رو برای ریکور نیز هستی شناسی مسیله بنیادین بود؛ اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید؛ مسیری که در آن لازم بود پدیدار شناسی نیز در ساختاری جدید و به شکلی متفاوت از هوسرل و هایدگر مطرح شود. تلاش این نوشتار بررسی این مسیر طولانی تر در مقایسه با نگاه مستقیم هایدگر به مسیله هستی شناسی و بیان این ادعاست که برگزیدن این راه با وفادارماندن به هستی شناسی هم ممکن و هم لازم بوده است؛ از سوی دیگر بررسی و ایضاح نقش هایدگر و ریکور در تحول پدیدارشناسی هوسرل از طریق تزریق هرمنوتیک به آن، بخش دیگری از این نوشتار را تشکیل می دهد؛ همچنین این موضوع را نقد و ارزیابی خواهیم کرد که ریکور تا چه میزان توانسته است تاریخی بودن فهم انسان را در کنار جنبه عینی گرایانه معرفت شناسی حفظ کند و رویکرد او در تلفیق میان تبیین و فهم با چه چالش هایی روبروست.
صورت بندی سریال معمای شاه در تعامل سه گانه هستی شناسی، تاریخ، رسانه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
سریال معمای شاه، حامل روایت رئالیستی از تاریخ معاصر ایران است؛ از حیث ساختار رسانه ای، در این سریال مفهوم «ایران» به عنوان متغیر مستقل و نقش آفرینان و حوادث آن به مثابه متغیر وابسته در نظر گرفته شده است. در واقع، ایران قلب تپنده سریال به حساب آمده و هر آنچه پیرامون آن روی می دهد، با این موقعیت در نظر گرفته می شود و قهرمانان تاریخ از آن حیث بزرگ می شوند که در پی عظمت آن هستند و کسانی که حقیرند، از آن حیث چنین اند که با الگوی مفهوم ایران ناسازگارند. از حیث محتوایی در این سریال، سطح سه گانه آگاهی یعنی «تاریخ، رسانه و هستی شناسی» همنوایی ویژه ای می یابند. در معناسازی این سریال، این ترکیب همگون که فرایند سریال را صورت بندی معنایی نموده، دارای پیامدهای خاص معنایی است. این پژوهش با هدف تحلیل محتوای سریال، به رهیافت کلی اشاره دارد که ساختار فیلم بر آن نهاده شده است. این رهیافت کلی، حضور رویکرد رئالیستی در سریال سازی در بازنمایی تاریخ معاصراست.
«امر سیاسی » و «پراکسیس »در اندیشه سیاسی میرزاعبدالرحیم طالبوف تبریزی)1834-1911((مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طالبوف تبریزی ) 1250 - 1329 هجری قمری( یکی از شاخ صترین متفکران عصر مشروطه است. آراء سیاسی وی به شیو ههای گوناگون، از جمله در چارچوب تاریخ نگاری اندیشه معاصر ایران، شرح و تب یین شده است. در این مقاله، آراء طالبوف با استعانت از «رهیافت دلالتی » و با روش «رئالیسم انتقادی » نوع شناسی می شود. این کار، که با تشخیص نوع شناخت از «امر واقع » و نیز پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟ » توسط هر متفکری، از جمله طالبوف، انجام می گیرد، می تواند شناخت بیشتری از تفکر سیاسی اجتماعی در ایران معاصر به دست دهد. بنابراین پاسخ طالبوف به پرسش «چه باید کرد؟ » در حوز ههای مختلف سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ بررسی شده و آراء سیاسی او با روش رئالیسم انتقادی «روی بسکر » نوع شناسی شده است. نتیجه این نوشته ابعاد جدیدی از تفکر طالبوف و تأثیر شکاف عمل و نظر را بر اندیشه او آشکار می سازد؛ اینکه بازتاب صدای پای نظریه تجدد اقتدارگرایانه و روشنگری از بالا در اندیشه متفکری که می توان از او به عنوان نظریه پرداز آزادی یاد کرد، از فردای انقلاب مشروطه شنیده می شد.
بررسی انتقادی حکمرانی جهانی: حکمرانی غربی یا سیستم غیر قطبی جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انتشار اقتدار، ضرورت یک نگاه جدید را به نظام بین الملل فراهم ساخته است. حکم رانی جهانی نامی است که به این نگاه اطلاق گردیده است. در بطن نظریه های غربی از حکم رانی جهانی، دیدگاهی مبتنی بر حذف و شمول قرار دارد. به گونه ای که، تعاریف غربی از حکم رانی جهانی سبب حذف جهان توسعه نیافته از قلمرو این مفهوم شده اند. هدف این نوشتار نقدی بر عدم جامعیت حکم رانی جهانی و چگونگی آن در نظریه های غربی و رفع این نقیصه ی اساسی است. در این راستا، این پرسش طرح شده است که نظریه های غربی چگونه و با تأکید بر چه مبانی ای جهان توسعه نیافته را از شمول حکمرانی جهانی حذف کرده اند، و برای حل آن چه باید کرد؟ در پاسخ، این فرضیه طرح شده است که، مجموعه ای از تقیّدات هستی شناختی، به خصوص در دو مسئله ی نوع کنش گران و رابطه ی ساختار و کارگزار در نظریه های غربی ،حذف جهان توسعه نیافته را رقم زده است و راه چاره در نقد مبانی هستی شناختی نظریه های غربی و ایجاد دیدگاهی نوین با ابعاد هستی شناختی نوین در باب حکمرانی جهانی است. این تحقیق در چارچوب نظری با تمسک به ابعاد فرانظری (هستی شناسی) موضوع را مورد تحلیل قرار داده، و درنهایت نتیجه می گیرد که اولویت مبانی هستی شناختی بر نظریه سبب می شود تا حکم رانی جهانی که در دیدگاه غربی، در بعد فرانظری دارای کنش گران محدود و رابطه ی کارگزارمحور بود و در بعد محتوایی صرفاً به صورت عملکردهای همکاری جویانه تعریف می شد، در یک دیدگاه جایگزین، در بعد فرانظری به دیدگاهی با کنش گران نامحدود و رابطه ی دوسویه ی ساختار و کارگزار، و در بعد محتوایی به یک ساختار منسجم و تعریف کننده، با یک قانون واحد که دارای رابطه ی تکوینی با عملکردهای همکاری جویانه و غیرهمکاری جویانه ی حکم رانی جهانی است، تبدیل شود. چیزی که در نهایت سبب جایگیری جهان توسعه نیافته در این ساختار می شود.
آیا درباره وجود ذهنی هنوز حرفی برای گفتن وجود دارد؟ بررسی برخی نقدهای وارد بر نظریه وجود ذهنی و تعریف نقشی جدید برای آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۵۰)
64 - 83
حوزه های تخصصی:
فیلسوفان مسلمان در نظریه وجود ذهنی، مسئله واقع نمایی علم و تطابق ذهن و عین را پیش فرض گرفته اند. این پیش فرض با چالش هایی روبه روست. به طور مثال فیلسوفان معاصر غربی مثل کواین، دیویدسون، مسئله تطابق ذهن و عین را که پیش فرض طرح وجود ذهنی است، از ریشه به چالش می کشند. این فیلسوفان معتقدند بدون داشتن چهارچوب معرفت شناسانه یا معناشناسانه، پرداختن به مسائل هستی شناسی راه به جایی نمی برد. با این حال با فرض قبول اصل وجود ذهنی و پذیرفتن تشخص موجودات ذهنی، می توان نقش جدیدی برای مفهوم وجود ذهنی تعریف کرد. در اینجا از نسبت میان ذهن و موجودات ذهنی در درک و تولید عبارات زبانی می پرسیم و سعی می کنیم نشان دهیم می توان با کمک مبحث وجود ذهنی پاسخی به پرسش «چگونه به فهم جملات یا عبارات زبانی می رسیم» داد. در نهایت بر این نکته تاکید می کنیم که پذیرش وجود ذهنی موجب می شود جنس قواعد زبانی دخیل در فهم یک عبارت یا جمله زبانی را توصیفی و نه تجویزی و دستوری بدانیم.
قلمرو و جایگاه عقل و عقل گرایان درمقالات شمس تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱۸
75 - 102
حوزه های تخصصی:
بررسی نقش وجایگاه تفکرفلسفی ونگاه عقلانی در موضوعات معرفت شناختی تاریخ گذشته ما یکی از مهم ترین مباحث همیشگی فرهنگ تاریخی ما بوده است که علیرغم مخالفان و موافقان بسیار در باب حیطه کار ومیزان کارایی آن ،هنوز هم به درستی تبیین نگشته و محل چالش بسیار است . اگرچه این مساله از دیرباز مد نظر متفکران مسلمان بوده است ودر باب نقش و جایگاه عقل و تفکر فلسفی نکته های فراوان وبعضا عمیق و قابل تامل گفته اند اما گفته های شمس تبریزی درین باره از نوعی دیگر است که علیرغم اهمیت و تاثیر بسیار هنوز چنان که باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است.<br /> شمس از یک سو به فلسفه و تفکر فلسفی به مثابه یکی از مهم ترین نظام های هستی شناختی می پردازد واز دیگر سو نقش و جایگاه فیلسوفان را در تبیین نظام معرفت شناختی ایران پس از اسلام مورد نقد وتحلیل قرار می دهد و با نگاهی تازه و کمیاب به نقد نکته ها و گفته های شاخص ترین چهره های مطرح فلسفه در تاریخ ایران اسلامی می نشیند تا ضمن نگه داشت نگاه خرد بنیان فلسفی وتاکید بر کارایی آن ،کاستی ها ی احتمالی اش را - که زاده محدودیت های عقل نظری است – نیز نشان دهد.<br /> هدف این مقاله هم ،طبقه بندی و تحلیل نگره ها و تاملات شمس درباب عقل ،مقوله های عقلانی و چهره های مهم فلسفی در تاریخ ایران پس از اسلام است.
مسئله علی الاطلاقیّتِ «مُطلقِ برابرایستا": ملاحظه ای درباره "ایده نوعی منطقِ استعلایی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۵ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
105 - 128
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار خواهم کوشید تا کُلیّتِ یک دیدگاه درباره "مفهومِ نوعی مُطلقِ برابرایستا" در نقد عقلِ محض را پیش گذارم. در این راستا، به مفصل بندیِ مقاله ای با عنوانِ علی الاطلاقیّتِ منطقِ استعلایی به نزد کانت مشخّصاً از این جهت خواهم پرداخت که مقاله پیش گفته این دیدگاه را به نحوی متکافو و پی گیرانه طرح کرده است؛ در ضمنِ این مفصل بندی، ملاحظه ای را نیز درباره این کُلیّت به میان خواهم آورد. تعیُّنِ اصلیِ کُلیّتِ این دیدگاه عبارت است از تمرکز بر تعیینِ جایگاهِ «منطقِ استعلایی» به عنوانِ (1) نوعی منطقِ ضرورتاً «غیرصوری» که بااین همه، (2) هم چنان «کُلّی» یا هم چنان علی الاطلاق است. این گونه، «منطقِ استعلایی» می تواند به مثابه نوعی «هستی شناسیِ کُلّیِ» استعلایی به میان بیاید که موضوع اش عبارت است از «"مفهومِ مُطلقِ برابرایستا"». مهمّ این که بر اساسِ این دیدگاه «منطقِ استعلایی» برای احراز این دو شرط باید از هرگونه نسبتِ ذاتی با مرتبه "حسیّاتِ استعلایی" و "مُطلقِ شهود" تجرید شود. راهنمای این تجرید این قاعده است که «منطقِ استعلایی در معنای دقیقِ کلمه» فقط می تواند در مرتبه "مُطلقِ عقل" احراز شود و هرگونه رجوع به مرتبه نقد "مُطلقِ عقل" پیشاپیش «منطقِ استعلایی» را از کار می اندازد. خواهم کوشید تا ذیلِ یک ملاحظه از این بحث کنم که این دیدگاه، با حذفِ مرتبه "نقد عقلِ محض" از «منطقِ استعلایی»، تاچه اندازه به "ایده نوعی منطقِ استعلایی" پای بند می ماند.
نسبت عقل فعال و مثل در فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا هم به وجود عقل فعال معتقد است و هم به وجود مُثُل افلاطونی. وی در آثار خود به طور مفصل به هر کدام از این دو پرداخته است. پرسشی که مطرح می شود این است که این دو در هستی شناسی ملاصدرا چه نسبتی با هم دارند. به نظر نگارنده با سه دلیل می توان ثابت کرد که با توجه به فلسفه ملاصدرا هر دو یک حقیقت وجودی می باشند. دلیل اول تشابه خصوصیات هستی شناسانه آنها است. دلیل دوم نسبت مشابهی است که ملاصدرا بین عقل فعال و مُثُل با عالم طبیعت و انواع متأصل ترسیم می کند. دلیل سوم نیز تشابه حداقل برخی از دلایلی است که برای اثبات این دو می آورد. ملاصدرا در مبدأ و معاد عبارتی می آورد که همین استنباط را تأیید می کند. یعنی این استنباط که عقل فعال و مُثل یک حقیقت وجودی هستند و تفاوتشان تنها به اعتبار است.
تقابل هستی شناسی عرفانی و سلفی مطالعه موردی ابن عربی و ابن تیمیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تقابل دو دیدگاه عرفانی و سلفی در حوزه هستی شناسی با تأکید بر دیدگاه دو صاحب نظر صاحب سبک یعنی ابن عربی و ابن تیمیه از جهاتی چند حائز اهمیت است. تفاوت مبانی نظری اندیشه ابن عربی به عنوان مؤسس عرفان نظری و ابن تیمیه به عنوان مؤثرترین شخصیت در تفکر سلفی پیش از این در پژوهشی مستقل مورد بحث قرار نگرفته است. تأکید ابن عربی بر وحدت وجود و اینکه تنها مصداق وجود حقیقی، خداوند است و سایر موجودات اعم از مجرد و محسوس در واقع مظهر وجود مطلق هستند، کاملاً در برابر اندیشه کثرت گرایانه ابن تیمیه قرار دارد که به نوعی وجود خداوند را محسوس دانسته و ضمن انکار وجود خارجی مجردات، وجود حق تعالی را نیز حس شدنی می داند. تفاوت دیدگاه هستی شناسانه این دو شخصیت در مباحثی چون نوع نگاه به هستی خداوند، وجود و ماهیت، نظریه اعیان ثابته قابل جستجو است. چنانکه در قلمروهای دیگری چون انسان شناسی، معرفت شناسی و معادشناسی نیز قابل بررسی و تأمل است. پژوهش پیش رو با تکیه بر مهم ترین کتاب های این دو شخصیت و به روش تحلیلی، زوایایی از تقابل و تضاد مبنایی این دو شخصیت که متعلق به دو مدرسه فکری در جهان اسلام اند را می نمایاند. هر چند عدم امکان جمع بین این دو دیدگاه از نکات مورد تأکید این تحقیق است، تصریح به پیامدهای این دو گونه باور و اعتقاد، از اهداف این تحقیق نیست. گرچه این امر نیز به طور تلویحی فراچنگ خواننده است.
اسم کریم در عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۳۹۶ شماره ۱
129 - 146
حوزه های تخصصی:
این مقاله از منظر عرفانی به بررسی «اسم کریم» می پردازد. اسماء الله هم در عرفان عملی و هم عرفان نظری جایگاه ویژه ای دارد، به طوری که بدون آنها نه شناخت عارفانه حاصل می شود و نه سلوک عرفانی. در این تحقیق به ابعاد مختلف معرفت شناختی، وجودشناختی و سلوکی اسم کریم پرداختیم. در این رابطه مشخص شد که از جهت معرفت شناختی، کریم به کسی اطلاق می شود که به خاطر شرافت ذاتی اش بخشش او دائمی بوده و حتی بدون درخواست، به دیگران می بخشد و از خطای آنها می گذرد. از منظر هستی شناختی، اسم کریم از اسمای صفات بوده و با اسم جلیل تناکح اسمایی دارد. در این تناکح که غلبه با اسم جلیل است، اسم کریم جلال خدا را که موجب دوری بندگان از اوست، تلطیف کرده و راه را به سوی حق باز می کند، همچنین این اسم سبب خلقت ممکنات و رساندن عطایای الهی به آنهاست. از منظر سیر و سلوکی، پیوند سه گانه تعلق، تخلق و تحقق در سلوک عرفانی جایگاه والایی دارد و مظهر اسم کریم سالکی است که مربّی عالم بوده، تمامی زشتی های خلقی را از او زدوده باشد و به مکارم اخلاق زینتش بخشیده باشد. چنین بنده ای چون به مظهریت این اسم نائل شده است، به عیان امتناع خروج خود از حکم ربوبیّت حق را درمی یابد و به کرم مولایش حسن ظن می یابد.
تأملی پیرامون تحولات انسان شناختی در سنت مسیحی و تاثیر آن بر الهیات سیاسی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
201 - 221
حوزه های تخصصی:
گسترش و بسط قلمروهای الهیاتی مقوله ای است که همواره در مجاورت و موانست مؤلفه هایی همسو تفسیر شده است. تحولات انسان شناختی، به ویژه در پارادایم سنت مسیحی، از جمله عوامل مهمی است که بر هستی شناسی الهیات مدرن و رابطه آن با امر سیاسی تأثیر می گذارد و اشکالی نهایی شده از زیست انسان معاصر را توضیح می دهد. هدف اصلی مقاله حاضر بررسی تحولات الهیاتی عصر مدرن است که به مثابه یافته ای نظری، تکنولوژی ساخت انسان مسیحی را در دیالکتیک دین و امر سیاسی بررسی می کند. در این صورت با این پرسش مواجه هستیم که تحولات هستی شناسانه و انسان شناختی الهیات مسیحی چه تأثیری بر تکوین الهیات سیاسی مدرن نهاده است؟ در پاسخ به سؤال مذکور و با بهره از روش توصیفی تحلیلی کوشیده ایم این فرضیه را مورد ارزیابی قرار دهیم که از آنجا که الهیات سیاسی مسیحی بر اساس نقش مفهومی [جایگاه کانونی] انسان در هستی منسجم شده است و امکان مطالعه پارادایمی آن وجود ندارد، بنابراین با ملاحظه تحولات الهیات مسیحی می توان دریافت که فرایند شکل گیری الهیات سیاسی مدرن محصول گسست و پیوست هایی در حوزه فلسفه، الهیات و امر سیاسی است که به صورت نظریه هایی مدون و سیستم های مفهومی متناظر صورت بندی می گردد
مقایسه هستی شناسی ملاصدرا و روی بَسکار با تاکید بر نقش مفهوم «غیب »(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
رئالیسم انتقادی، نحله ی نسبتا نوظهوری است که دو ادعای مهم دارد: ابتدا، این که جهان خارج، مستقل از ما وجود دارد و دوم، این که معرفت به این جهان، آن گونه که هست، امکان پذیر است. روی بَسکار (Roy Bhaskar) - برجسته ترین اندیشمند این جریان - در نظریه پردازی های خود سهم بسیاری برای هستی شناسی قائل است. پرسش اولیه ایشان، این است که جهان چگونه باید باشد تا معرفت ما از آن ممکن شود؟ پاسخی که به این پرسش می دهد، هستی شناسی لایه بندی شده ای را در برابر دیدگان به تصویر می کشد که شامل سه لایه: تجربی، بالفعل و واقعی است. این نوع هستی شناسی، علاوه بر دیدگاه او در باب وجود ضرورت و مکانیسم های علّی و نیز طرح مفهوم غیب در نظریه ی دیالکتیک وی، شباهت هایی را با هستی شناسی تشکیکی ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود به وجود می آورد و این سوال در ذهن ایجاد می شود که این دو هستی شناسی چه تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟<br /> این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، مقایسه ای را بین هستی شناسی این دو متفکر انجام داده و نشان می دهد؛ اگرچه بَسکار در هستی شناسی لایه بندی شده ی خود با باور به وجود ضرورت و مکانیسم های علّی از محسوسات فراتر رفته ولی هستی شناسی وی در نظام اندیشه ی صدرایی در لایه ی ماده بوده و قائل به امر مجرد نیست و مفهوم غیاب در هستی شناسی هر یک از این دو اندیشمند، اگرچه معنایی نزدیک پیدا می کند، ولی متفاوت است.
تحلیل نسبت هستی شناسی و روش شناسی علم اقتصاد با اتکا بر رهیافت لاوسون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر نوع خاصی از هستی شناسی مستلزم روش شناسی ویژه است. هدف این مقاله بررسی دیدگاه لاوسون دربارة ماهیت واقعیت اقتصادی- اجتماعی، ماهیت معرفت به آن و مشخص کردن روش هایی است که برای ارزیابی جهان اقتصادی - اجتماعی مناسب هستند. مطابق تحلیل صورت گرفته در این مقاله، با اتکا بر رهیافت رئالیسم انتقادی لاوسون، ماهیت واقعیت اجتماعی به گونه ای است که ابزار و روش ریاضی را برنمی تابد و به جای روش قیاس و روش استقرا استفاده از پس کاوی برای تحلیل های اقتصادی مناسب است. استدلال پس کاوانه عبارت است از حرکت از شناخت برخی پدیده های موجود در هر سطح از واقعیت به سمت شناخت مکانیسم ها در یک سطح عمیق تر از واقعیت. علم اقتصاد با استفاده از روش استنتاج پس کاوی، می تواند در تبیین واقعیات اجتماعی موفق باشد. روش شناسی پس کاوانه، خود از هستی شناسی مبتنی بر رئالیسم انتقادی نشئت می گیرد که در مقابل روش قیاسی اقتصاد متعارف می تواند در تحلیل اقتصادی به کار گرفته شود. بر اساس یافته های تحقیق از پس کاوی می توان در تدوین نظریات اقتصاد اسلامی بهره برد.
ماهیت زهد علوی در اندیشه امام خمینی ره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زهد از کلیدواژه های مهم در علم اخلاق است. در این تحقیق برآنیم تا با روش توصیفی تحلیلی از دریچه آثار امام خمینی ره به این مقوله بنگریم. در آثار ایشان سه شاخص اصلی برای زهد معرفی می شود که با آنچه از فرهنگ علوی در این خصوص می شناسیم، منطبق است. توجه به این نکته که اعراض مطرح شده در تعریف زهد، اعراضِ قلبی است نه جسمی ؛ فتح بابی مهم در این مسئله است، و زهد را بر خلاف تصور رایج، از عملی جوارحی، به فعلی جوارحی جوانحی، مبدل می سازد. این مقولة اخلاقی در این نگاه، به عاملی محرک تبدیل می شود که زاهد را بصورت جدی به عرصه اجتماع و مواجه شدن با معضلات جامعه سوق می دهد. هستی شناسی حاکم بر اندیشة امام خمینی ره از ارکان اساسی در صورت بندیِ این تصویر از زهد و زاهد است. ایشان به عنوان یک حکیم صدرایی، نمایی از عالم و آدم و فلسفه زندگی او ترسیم می کند، که چنین تصویری را نیز از این مفهوم اخلاقی رقم می زند. زهد در این نگاه، فعال است نه منفعل.
هستی شناسی ارزش از منظر حکمت متعالیه با تاکید بر مساله ی شر و حسن و قبح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مساله ی ارزش داوری در فلسفه ی اخلاق، فلسفه ی حقوق و فلسفه ی دین از این جهت حائز اهمیت است که مشخص می کند چه چیزی اساسا قابل ارزش گذاری است و کجا ارزش مثبت یا منفی بدان تعلق می گیرد، فلذا نیازمند بررسی های فلسفی است. از این منظر حکمت متعالیه به عنوان فلسفه ای که باید فلسفه های مضاف از دل آن استخراج شوند می بایست درباره ی این ارزش داوری ها مبنایی ارائه دهد تا محل ارزش داوری، نحوه ی آن و قواعد حاکم بر آن نیز مشخص شود. از آن جایی که حکمت متعالیه نگاهی هستی شناسانه به عالم دارد،انتظار می رود در جایگاه فلسفه ی مادر مبانی هستی شناسانه برای مساله ی ارزش داوری ارائه کند. در این میان مساله ی خیر و شر و نیز حسن و قبح مباحثی هستند که به عنوان نمونه در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته اند. اصالت وجود، تشکیک وجود، سعه ی وجودی و کمالات نفسانی انسان اصولی هستند که از منظر حکمت متعالیه مبنای هستی شناسانه برای ارزش داوری مهیا می کنند. در نهایت چنین به نظر می رسد که با نتایجی که از این اصول به دست می آید یعنی مساوقت وجود با خیر، عدمی پنداشتن شرور و نیز بازگرداندن حسن و قبح به مطابقت با فضائل و رساندن به خیر اعلی، به سختی می توان از این اصول مبنایارزش داوریمنسجمی استخراج کرد.