فرهاد سلیمان نژاد

فرهاد سلیمان نژاد

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۴ مورد از کل ۴ مورد.
۱.

تحلیل گفتمانی: ایدئولوژی یا روش؟ تأملاتی درباره مبانی فلسفی- ایدئولوژیک تحلیل گفتمانی «میشل فوکو»(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۶۶ تعداد دانلود : ۱۵۸
در این مقاله، استدلال خواهد شد که در ایران از تحلیل گفتمانی میشل فوکو برخلاف رویه غالب از اواسط دهه 1370 تاکنون، نمی توان به شکل مجزا و بدون در نظرگرفتن مبانی فلسفی- ایدئولوژیک آن و به منزله روشی صرف درحوزه های مختلف علوم انسانی استفاده کرد؛ زیرا تحلیل گفتمانی فوکو از نگاه ایدئولوژیک خاص او به سیر تحولات دوران مدرن از دوران رنسانس تا پایان عصر روشنگری برآمده است و از مبانی فلسفی و آنتولوژیکی ویژه ای نشأت می گیرد که فوکو عمیقاً بدان ها باور داشت. به عبارتی میان تحلیل گفتمانی فوکو به منزله یک روش و محتوای فلسفی آن، وحدتی اندام وار برقرار است و اینکه فوکو به تحلیل گفتمانی گرایش یافت و روشی ظاهراً نوین در تحلیل تاریخ عصر جدید به دست داد، نه گزینشی آزادانه و دل بخواهی، بلکه برآمده از منطق فلسفی خاص اودر نگاه به تاریخ عصر مدرن بود؛ منطقی که منطبق با تاریخ گرایی هگلی است که فوکو ظاهراً با آن مخالف بود. هگلیانیسم با منطق جبرگرایانه خود، بینشی اندم وار به تاریخ را بسط می دهدکه این بینش جبرگرایانه به تاریخ، با نگرش ساختاری و نهادی فوکو به قدرت منطبق است. از سوی دیگر، تاریخ گرایی هگلی، وقعی به نقش انسان در تکوین وقایع تاریخ قائل نیست و این ویژگی نیز با نظریهمرگ سوژه فوکو انطباق تام دارد. بنابراین تنها در صورتی می توان تحلیل گفتمانی فوکو را به منزله یک روش در تحلیل موضوعات مختلف به کار برد که به مبانی ایدئولوژیک آن مانند مرگ انسان، باور راسخ داشت.
۲.

تصویر مخدوش واقعیت اجتماعی در پوزیتیویسمِ استقراییِ نظریه زمینه ای(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: استقراگرایی تقدم مشاهده بر نظریه پوزیتیویسم ذهن تهی از ارزش نظریه زمینه ای واقعیت اجتماعی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۷۲۵ تعداد دانلود : ۴۶۶
در این مقاله می کوشیم تا با تکیه بر رئوس انتقادات کارل پوپر از پوزیتیویسم و استقراگرایی، این دو مبنایِ پوزیتیویستی و استقراییِ نظریه زمینه ای را مورد انتقاد قرار دهیم: اول، تهی کردن ذهن از هرگونه پیشداوری و ارزشگ ذاریِ اخلاقی در فرآیند تحقیق؛ و دوم، تقدم مشاهده بر نظریه، گرد آوریِ اطلاعات از طریق آن، مقایسه این اطلاعات بر مبنای تفاوت ها و شباهت هایشان، و نهایتاً استنتاج نتیجه ای کلی از این قیاس در قالب مفاهیمی انتزاعی. طبق ادعای نظریه زمینه ای، می توان با عمل به این مبانی واقعیت اجتماعی را «همان گونه که هست» اظهار کرد. استدلال می کنیم که در عمل این ادعا نه تنها محقق نمی شود، بلکه تصویری مخدوش و ای بسا تحریف شده از واقعیت اجتماعی اظهار می شود. همچنین عمل به این دو مبنا، محقق را به جای اینکه تبیین گر منتقد واقعیت اجتماعی باشد، به توصیف گری خنثی، یا به تعبیر ما به «کارگر اطلاعات» و «عمله داده ها» بدل می کند، و این به معنی از بین رفتن خصیصه ذاتیِ علم جامعه شناسی، یعنی جنبه نقادانه آن است.
۳.

زایش دوباره حماسه از فلسفه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: عرفان هستی شناسی حماسه نیچه حماسه منفی اخلاق حماسی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۳۲۹ تعداد دانلود : ۷۹۶
برخی از مفسرین ایرانیِ نیچه، با تفسیری افراطی، اندیشه او را بدیل عرفان ایرانی تعبیر کرده اند. چنین تفسیری از بیخ و بن خطا و نافیِ مبانی هستی شناختی ، ارزشی، و اخلاقیِ نیچه است. اندیشه نیچه نه از انگاره های عرفانی، بلکه از ارزش های حماسی آبستن است. برای فهم او باید از قهرمانان ایلیاد هومر و شاهنامه فردوسی چون آخیلس و رستم استمداد جست نه عرفایی چون شبلی و حلاج. علت این سوء فهم، ناتوانیِ مفسرین ایرانی در تشخیص حد فارغ میان عرفان و حماسه است. نسبت میان حماسه و عرفان، مغایرت است نه مشابهت. ممکن است جهان بینیِ عرفانی شباهت هایی با جهان بینیِ حماسی داشته باشد؛ لکن این شباهت ها صرفاً صوری است و در بنیان های هستی شناختی، معرفتی، و اخلاقی، حماسه ناقض عرفان است. با گشاده ستی و اِعمال رواداریِ بسیار، می توان عرفان را بدیل شقی از حماسه انگاشت که به تأسی از شاهرخ مسکوب آن را «حماسه منفی» می نامیم. همچنین اندیشه نیچه بیش و پیش از آنکه از سرچشمه های فرهنگ ایرانی سیراب شده باشد، از منابع فرهنگ یونانی آبشخور گرفته است. استمداد نمادین نیچه از شخصیت زرتشت نیز نمی تواند برهان محکمی برای دفاع از دعاویِ این چنینی باشد. ضمن اینکه فهم نیچه از زرتشتی گری بسیار مغشوش و مغلوط است. الغرض! با تقید به اصل عقلانیت در تفسیر، و نیز با تأکید بر اصولی چون خودبنیادی، اصالت اراده، ذم بی کنشی، و آری گویی به زندگی، فلسفه نیچه را می توان تقلایی فلسفی برای باززاییِ فرهنگ حماسی در افق زمانه و فرهنگ مدرن به شمار آورد.
۴.

اعتدال سیاسی و تدبیر عقلانی در سه گانه اورستیا اثر آیسخولوس: با تأملی بر مسأله آریوپاگوس(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: آیسخولوس اورستیا آریوپاگوس اعتدال سیاسی تدبیر عقلانی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۵۸ تعداد دانلود : ۱۵۲
این مقاله تفسیری است تاریخی بر سه گانه اورستیا اثر آیسخولوس، که بر آن است تا ایده سیاسی این سه گانه را با استمداد از روش مطابقت تاریخی اثر و تاریخ سیاسی یونان باستان تبیین کند. دستمایه این مقاله برای تحقق این هدف، تبیین موضع گیری اورستیا در برابر انحلال آریوپاگوس است. آریوپاگوس، نهادی قضایی بود که بر حُسن اجرای قوانین در آتن نظارت داشت و در پی سال ها مجادلات سیاسی الیگارشی و دموکراسی آتن، در 460 ق.م توسط دموکرات ها منحل شد. دلیل این اقدام این بود که این نهاد طی سالیان متمادی، از کارکرد نظارتی و دموکراتیک خود تهی شده و به اهرم اِعمال فشار اشراف علیه مردم مبدل شده بود. هدف این مقاله، تبیین موضع سیاسیِ آیسخولوس در برابر مجادلات سیاسی دموکراسی و الیگارشی آتن است. بنابه یافته های مقاله، آیسخولوس نه از دموکراسیِ افراطی جانبداری می کند و نه از الیگارشیِ ستیزه جو. بلکه وی خواستار استقرار شکلی از حکومت است که می توان آن را «حاکمیت قانون» نامید. فی الواقع آیسخولوس وفادار به قسمی عقلانیت و اعتدال سیاسی در برابر دو قسم از افراط سیاسی است. قسم نخست این افراط، پافشاری بر سنت و خون خواهی است؛ و قسم دوم آن انحلال انقلابیِ نهادی قانونی است که فلسفه وجودی اش حاکمیت عقلانیت در عرصه سیاسی است. 

کلیدواژه‌های مرتبط

پدیدآورندگان همکار

تبلیغات

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان