۱.
واقعه «انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها» (1359)، به عنوان پیامد ضروری و گریزناپذیر انقلاب اسلامی، به مباحثات گسترده و اتخاذ سیاست گذاری های متنوعی در حیطه های آموزشی، مدیریتی و فرهنگی نظام آموزش عالی دامن زد. مقاله حاضر با شناسایی صورت بندی گفتمانی حاکم بر این واقعه، نشان می دهد که در آستانة انقلاب اسلامی، خواست همه گیری در بین طیف های مختلف نخبگان سیاسی و فرهنگی برای تحول در ساختار علمی و نظام آموزشی کشور وجود داشت و نیروی برآمده از وقوع انقلاب اسلامی، این خواست را به فعلیت رساند و همچنین، به دلیل غلبه نیروهای مسلمان در این زمان، ناگزیر به این واقعه سمت وسوی «اسلامی» داد. مقاله نشان می د هد که بافت گفتمانی واقعه «انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها» یکدست نیست و دست کم چهار گفتمان اصلی در شکل گیری این واقعه دخیل بوده اند: «گفتمان تحول در نهاد علم»، «گفتمان تحول در روابط علم»، «گفتمان تحول در عالِم»، و «گفتمان تحول در علم». در واقع، تنوع سیاست گذاری های در این مقطع، ناشی از مدخلیت گفتمان های مختلف و شیوه های متفاوت معناداری هر یک است، ضمن اینکه رابطة بین گفتمان ها نیز مرتبه بندی شده است. در این مقاله از شیوه کار فوکو در شناسایی گفتمان ها بهره برده می شود.
۲.
برای تبیین اثر نور بر بهره وری نیروی انسانی در سازمان ها از روش پژوهش های آزمایشی استفاده می کنیم، و برای درک هم آیندی رضایتمندی شهروندان از خدمات سازمان های دولتی با مشارکت آن ها در انتخابات شوراهای شهر به روش همبستگی متوسل می شویم و فهم فرهنگ مشترک یک گروه سازمان یا یک جامعه محلی مستلزم بهره گیری ما از قوم نگاری است و ساخت نظریه بی تفاوتی کارکنان یک سازمان خاص استراتژی نظریه داده بنیاد را طلب می کند و برای فهم جوهره یک تجربه توسط افرادی خاص به پدیدارشناسی روی می آوریم و ... . برای بررسی دلالت ها، آثار، تبعات، کاربردهای یک فلسفه، یک چارچوب، یک نظریه، یک مدل یا یک ایده برای رشته یا موضوع مورد علاقه تان از چه روش شناسی ای استفاده می کنید؟ به عبارت دیگر اگر از شما بپرسند فلسفه رئالیسم انتقادی چه کاربردی یا رهنمودی برای حوزه مطالعاتی شما دارد به چه روشی متوسل می شوید. نوعی کمبود روش شناسی که تاکنون جواب تنسیق شده ای نه در جوامع علمی بین الملل و نه در جوامع علمی کشور به آن داده نشده است. نویسنده این نوع مطالعات را ""مطالعات دلالت پژوهی"" نامگذاری کرده و روش شناسی متناسب با آن ها را ""روش شناسی دلالت پژوهی"" حک کرده است. هدف این مقاله پرداختن به مطالعات دلالت پژوهی، اهمیت و ضرورت آن ها و معرفی روش شناسی دلالت پژوهی و نحوه اجرا و ارزشیابی آن است.
۳.
هدف مقاله حاضر بررسی دو مسئله اساسی درباره علوم انسانی است؛ نخست، ارزیابی امکان ارتقای کارآیی این علوم و دوم، در صورت یافتن پاسخی مثبت برای پرسش نخستین، کاوش در راه های عملی ازدیاد بازده علوم انسانی. از آنجا که در مورد چیستی علوم انسانی، ظرفیت ها و اهداف آن دیدگاه های متنوعی در بین صاحب نظران وجود دارد، در بخش اول مقاله به ارزیابی نقادانه برخی از این دیدگاه ها اقدام می شود؛ در بخش دوم، شماری از شیوه های پیشنهادی در بهبودبخشی به قابلیت های علوم انسانی با نگاهی نقادانه ارزیابی خواهد شد؛ در بخش سوم، الگوی مختار نگارنده برای پژوهش در حوزه علوم انسانی معرفی خواهد شد و در بخش چهارم نیز با بهره گیری از مباحثی که در سه بخش نخست ارائه شده است، مسئله امکان ارتقای کارآیی علوم انسانی مورد ارزیابی نقادانه قرار خواهد گرفت و آنگاه در بخش پایانی، به بحث درباره ارائه راهکارهای عملی برای بهبودبخشی کیفیت علوم انسانی در کشور پرداخته می شود.
۴.
این مقاله با هدف پیشبرد ادبیات بحث علم دینی، به ویژه در زمینه روش شناسی علم دینی و با بهره گیری از روش تحلیل عقلی به معرفی روشی تلفیقی می پردازد که بر استفاده از ظرفیت های اجتهاد (روش تخصصی فهم و تفسیر متون دینی) و روش های علوم اجتماعی در جهت افزایش تعامل میان آنها در مقام نظریه پردازی استوار است. نتیجه این تحقیق، ارائه روشی شش مرحله ای برای نظریه سازی دینی در علوم اجتماعی است که دو راهبرد استقرائی و قیاسی را به طور طولی با هم ترکیب می کند. مراحل شش گانه این روش عبارتند از: تدوین پرسش تحقیق، مروری بر ادبیات بحث، جستجو و استخراج گزاره های مرتبط با مسئله تحقیق در متون دینی، گزاره پردازی، ساخت الگوهای نظری انتزاعی و تجربی انضمامی. با توجه به اینکه تطبیق مباحث بر مثال های مشخص در انتقال بهتر آنها تأثیر بسزایی دارد، مسئله عرفی شدن که از مسائل بسیار مهم در حوزه جامعه شناسی دین است، برای نمونه انتخاب شده است.
۵.
رویکرد نهادگرایی در دانش اقتصاد از مهم ترین نحله های این دانش است که قدمت آن به اوائل قرن بیستم می رسد. از آن زمان تاکنون مسأله چیستی نهاد و تبیین آن مورد توجه فیلسوفان علوم اجتماعی و از جمله فیلسوفان علم اقتصاد بوده است. توجه به ویژگی های نهاد در دو رویکرد نهادگرایی متقدم و نهادگرایی متأخر و تبیین آنها در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته و در آن به عناصر «عادت»، «وابستگی نهادها به افراد»، «شکل گیری افراد توسط نهادها»، «قواعد تثبیت شده و برخوردار از قابلیت تدوین بالقوه»، «چارجوب های رفتاری» و «قوام بخش بودن این قواعد» اشاره شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. در پایان نیز به برخی از استلزامات نهادها در علوم اجتماعی از جمله استلزامات هستی شناختی و روش شناختی آنها اشاره رفته است.
۶.
اغلب مایکل سندل را یکی از مهم ترین منتقدان لیبرالیسم معاصر و به ویژه نظریه عدالت جان رالز می دانند. نقد اساسی سندل بر لیبرالیسم رالز، معطوف به نقد آن نوع برداشتی از خود یا فرد است که نظریه رالز مستلزم آن است. به نظر سندل برداشت رالز از فرد دو اشکال اساسی دارد؛ اول آنکه، این خود نمی تواند به معنای واقعی، آن نوع انتخابی را که مورد نظر رالز است، انجام دهد و دوم آنکه، نظریه رالز مبتنی بر خودی که مستقل و مقدم بر اهدافش باشد، نیست؛ بلکه برداشت بین الاذهانی از خود را در درون خود مستتر دارد که این امر با ادعای رالز درباره پرهیز از قضاوت های اخلاقی محتوایی درباره ماهیت خود در تضاد است. نظریه عدالت رالز، از نظر سندل مطلوب هم نیست، زیرا نمی تواند تبیین درست و کفایت مندی از مفاهیمی مانند شخصیت، خودآگاهی و دوستی ارائه دهد. سندل، در برابر رویکرد لیبرالی رالز، بر آن نوع تلقی از خود تأکید می کند که هویت خود را از راه عضویت در اجتماعات مختلف به دست می آورد. غایت و هدف اخلاقی مورد نظر سندل، قبل از آنکه دستیابی به حقوق فردی باشد، معطوف به خیر عمومی است. اهمیت اخلاقی خیر عمومی برای سندل تا آنجاست که معتقد است، خیر عمومی باید تعیین کننده حقوق باشد.
۷.
دکتر خسرو باقری، ارائه دهنده نظریّه تأسیسی علم دینی، در مرحله سلبی تبیین نظریّه خود، دیگر نظریّه های علم دینی را نقد می کند. از این میان، او بر آن است که نظریّه های استنباطی علم دینی، که گزاره های علمی را با رجوع به متون دینی به دست می آورند، بر نظریّه جامعیّت متون دینی مبتنی اند. لذا با نقد نظریّه جامعیّت دین، نتیجه می گیرد که نظریّه های استنباطی گونه های ناموجّه علم دینی اند. این مقاله به بررسی ادّعای وی در مورد ابتنای نظریّه های استنباطی بر نظریّه جامعیّت اختصاص دارد. در این مقاله، اوّلاً با ارائه مثال های نقض نشان داده شده که چنین ابتنایی در کار نیست؛ ثانیاً اثبات شده است که بر اساس مبانی تفسیری و علم شناختی باقری، نمی توان به ردّ نظریّه های استنباطی پرداخت؛ زیرا نظریّه گزیده گویی و نیز نظریّه علم شناختی او به گونه ای است که اگر آن را مقتضی نادرستی رجوع به متون دینی برای اخذ گزاره های علمی بشماریم، اخذ گزاره های متافیزیکی از متون دینی نیز نادرست خواهد بود.