مطالب مرتبط با کلیدواژه
۵۶۱.
۵۶۲.
۵۶۳.
۵۶۴.
۵۶۵.
۵۶۶.
۵۶۷.
۵۶۸.
۵۶۹.
۵۷۰.
۵۷۱.
۵۷۲.
۵۷۳.
۵۷۴.
۵۷۵.
۵۷۶.
۵۷۷.
۵۷۸.
۵۷۹.
۵۸۰.
انسان
منبع:
معرفت سال ۳۱ مهر ۱۴۰۱ شماره ۲۹۸
9-19
حوزه های تخصصی:
از مسائل مهم فلسفه سیاسی، مطالعه زندگی اجتماعی انسان با لحاظ مبانی فلسفی منتج به آن است که این تحقیق با روشی تحلیلی و توصیفی در این باره به بیان دیدگاه دو اندیشمندِ از دو نحله فلسفی مقابل (هابز و علامه طباطبائی) پرداخته است؛ که دیدگاه متفاوت این دو متفکر در مورد ماهیت انسانی با توجه به مبانی شان، به دو نظر مغایر با هم در تبیین چرایی زیست اجتماعی انسان می انجامد، که یکی از آنها (دیدگاه هابز) ناشی از دید فیزیکالیستی به انسان و ادراکاتش بوده که به تجربه متکی بر مادی گرایی صرف قائل است و انسان را موجودی در پی برآورده کردن میل منبعث از طبیعت انسانی می داند که سیری ناپذیری این میل به ارضای امیال براساس طبیعت شریرش، او را به ستیزه گری در کنش با دیگران می کشاند که راه حلش، جامعه پذیری براساس قراردادگرایی است و دیگری ناشی از واقع گرایی است که در آن، انسان مرکب از نفس مجرد و بدن مادی برای تکامل ذاتی اش که با قریحه استخدام دیگران همراه است، به جامعه روی می آورد.
انسان محوری در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر مسئله بازیابی انسان (مشخصاً انسان محوری) را دارد. در اینجا تلاش می نماییم انسان محوری را در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی فهم نماییم. سعی ما در اینجا این است که این کار را با بررسی و تحلیل کیفی آثار و متون دست اول متفکران فلسفی مدرن و پدیدارشناسی (موردنظر) به انجام رسانیم. طبق یافته های تحقیق، این گذار را می توان ذیل «بازشناسی آگاهی» دنبال کرد. کانت با تاسی از بیکن و دکارت از شک شروع و طرح انسانی کردن علم را با حذف انسان انجام داد و هگل این قطعیت را با پدیدارشناسی روح و طرح دیالکتیکی خود با پیوند انسان و روح در سیر تاریخی به انجام می رساند. هوسرل که نامش با پدیدارشناسی مانوس است، با شعارِ «به خود چیزها برگردید» و ابزار اپوخه سعی در قطعی سازی شناخت داشته اما طرح زیست جهان را برای نسبی گراها به ارمغان آورد و اواخر عمر خود رویای فلسفه مانند علمِ متقّن را پایان رسیده تلقی می کند. هایدگر به عنوان مشهورترین شاگرد وی انسان را به صورت استعلائی در مرکز جهان قرار می دهد. گفتنی ست که انسان همواره در جهان حضور دارد. باری، پژوهش حاضر رویکردهایی از انسان محوری را تقویت می نماید که در آن انسان همیشه محور بوده و خواهد بود.
تحلیل ماهیت و کمال انسان از منظر راجرز و نقد آن براساس فلسفه سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
29 - 54
حوزه های تخصصی:
ماهیت و کمال انسان از منظر راجرز و نقد آن براساس فلسفه سینوی، مساله این مقاله است. مکتب انسان گرایی که بر اصولی همچون احترام به ارزش های فرد، عدم تعصب به روش های پذیرفته شده دیگر و علاقمندی به کشف جنبه های جدید رفتار انسان تکیه دارد و انتقادات جدی بر مکاتب روان شناسی دیگر بالاخص روان کاوی و رفتارگرایی دارد. علت گرایش به روا نشناسی انسان گرا وضعی بود که روان شناسی، سال ها بدان محکوم شده بود و با محدود کردن خویش در مطالعه رفتار، خود انسان را مورد غفلت قرار داده بود و به جای آن، بر عوامل درجه دوم همچون ضمیر ناخودآگاه و تجارب گذشته تمرکز کرده بودند. راجرز به عنوان یکی از تأثیرگذارترین روان شناسان این مکتب است. او به عنوان مبدع روش «درمان فرد محور»، نقش عمده ای در پیشبرد این مکتب داشت. می توان نقطه عطف روان شناسی راجرز را در توجه مثبت به انسان دانست. اما علی رغم آنکه این آراء راجرز در قیاس با آراء روان شناسان پیشین، مترقی است، اما اشکالات مهمی بر آن وارد است. در این تحقیق با بهره از فلسفه سینوی مبانی ماهیت انسان و کمال انسانی در روان شناسی راجرز، تحلیل و نقد می شود.
خوانش ملاصدرا و هیدگر از حقیقت افلاطونی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۶)
121-138
حوزه های تخصصی:
هیدگر معتقد است الثیا نزد یونانیان به معنای ناپوشیدگی است که امری ذاتی برای موجودات است، اما افلاطون با قایل شدن به عالم مُثل، حقیقت را به مثابه مطابقت مطرح و آن را به عقل انسانی منتقل می کند. با این نگاه، حقیقت خصوصیت ذاتی اش را از دست داد و تبدیل به مطابق شناخت با متعلق خود و ایجاد دوگانگی های مرسوم فلسفه شد. ملاصدرا هر چند شباهت های بنیادین با هیدگر دارد، اما حقیقت را دارای معانی چندگانه ای می داند و در مرحله سوم تفکر فلسفی خویش با رسیدن به تشان، با تفسیر خاصی که از فلسفه افلاطونی می کند، دوگانگی های مرسوم فلسفه قبل از خودش را کنار می گذارد و به وحدت گرایی می رسد و حقیقت نزد افلاطون را امری دارای مراتب وجودی قلمداد کرده و می پذیرد. در این مقاله ضمن نگاه کوتاه به حقیقت نزد افلاطون، به بررسی نگاه هیدگر و ملاصدرا و در نهایت استخراج انتقادات صدرایی به تفکر هیدگری درباب حقیقت خواهیم پرداخت.
مساله شر و افق های پیش روی خداباوری توحیدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷)
191-207
حوزه های تخصصی:
در مساله منطقی شر، ادعا می شود که میان قضایای معینی درباره خدا و ادعاهای معینی درباره شر ناسازگاری منطقی و عقلانی وجود دارد. در مساله قرینه ای شر، ظاهرا صرف وجود شر، قرینه ای علیه وجود خدا نیست، اما وجود کمی و کیفی شرور بسیار و شدید، دلیلی بر نقص یا نقض در صفات الهی، و در شکل حداکثری آن، دلیلی بر رد وجود خداست. اشکال دیگر شر قرینه ای، چون شر وجودی و شر گزاف نیز وجود خدای سنت خداباوری توحیدی را مورد پرسش قرار می دهد. اهمیت اشکال متنوع شرور، تهدید جدی سنت خداباوری توحیدی ازسوی آنهاست، درصورتی که نتوان پاسخ های منطقی و متقاعد کننده به چنین تهدیداتی تدارک دید. در این تحقیق تلاش می شود نشان داده شود که صرف اتکا به تعداد محدودی از پاسخ های ارائه شده به مساله شرور کافی نیست، بلکه بواسطه اینکه یک طرف معادله مساله شر، فاعلیت خدای نامتناهی است، منطقی ترین راه کار استفاده از مجموع پاسخ های ممکن به شیوه ترکیبی و تلفیقی است، زیرا تلفیق راه های موجود موجب تقرب به پاسخ متقاعد کننده تر در این زمینه است. براین اساس، ضمن توجه به تفاوت های شرور مابعدالطبیعی، طبیعی و اخلاقی از همدیگر، ترکیب و تلفیق پاسخ هایی چون نسبی بودن شرور، شرور لازمه اختیار انسان، تلقی شر بعنوان کیفر گناهان آدمیان، شرور عامل تعالی معنوی انسان، تلقی جهان آخرت بعنوان مکان تجلی نهایی فلسفه شرور، و اهمیت منظر سرمدی به مساله شر مورد نیاز است. تلفیق این پاسخ ها و توجه به فلسفه خلقت انسان، جهان و شرور، بویژه توجه به اینکه خلقت شرور به عنوان جعل بالذات.
فراتحلیلی در خصوص مسئله شکل گیری سوژه و اهمیت آن در آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه, حقوق, جامعه شناسی, روانشناسی, علوم سیاسی, و حتی اقتصاد هر یک به انسان پرداخته و شأن وجودی شان مطالعه و بررسی پیرامون انسان به دلایل مختلف بوده و امروزه نیز هست. هر یک در تلاش به فهم بخشی از وجود انسان از نگاه و منظر رشته خود بوده اند. ازاین رو, نگاه یکسانی به انسان ندارند و از واژه یکسانی برای انسان استفاده نمی کنند. موضع گیری این رشته ها و نظریه های هر رشته در سه دسته یا به تعبیر کوهن سه پارادایم تقسیم می شوند. پارادایم نخست, انسان را کاملاً منفعل در مقابل قدرت نهادهای اجتماعی دانسته و از مفهوم فرد استفاده می کنند. پارادایم دیگر, انسان را فردی خودمختار و سوژه کامل در مقابل نهادهای اجتماعی و فرهنگ می دانند و مفهوم سوژه یا سوبژکتیویته واژه موردپسند آنان است که بر واژه فرد, برتری دارد. درحالی که, پارادایم سوم بر این باورند که انسان در نوسان بین اصالت جامعه (انسان مطیع و منفعل) و اصالت فرد (سوژه کامل) می باشد و واژه بازیگر از مفاهیم مورد علاقه این دسته می باشد. به هرروی, فرد متفاوت از سوژه است و سوژه اعلم تر از فرد است و فرد طی فرایندی به کمک عواملی به سوژه تبدیل می شود. درنتیجه, سوژه شدن امری اکتسابی و برساخته ای اجتماعی است. یکی از عوامل یا نهادهایی که در ساختن سوژه نقش مهمی ایفا می کند, آموزش عالی است.
مبانی انسان شناختی قرب به خدا در اسلام و مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۵ شماره ۴۸
123 - 144
حوزه های تخصصی:
سعادت و کمال در ادیان ابراهیمی، تقرب به خدای متعال است. این تقرب را می توان از ابعاد گوناگون, نظیر جایگاه آن در دین, تأثیر آن در زندگی دنیوی و اخروی, راه های تقرب به خدا و ... مورد بررسی قرار داد. اما یکی از موضوعات مهم، مبانی و زیرساخت های این قرب است. در اسلام و مسیحیت، قرب به خدا مبتنی بر یکسری مبانی الهیاتی و انسان شناختی است. این دو دین در برخی از مبانی انسان شناختی قرب به خدا، نظیر انسان طرف عهد با خدا، انسان در مسیر شدن، انسان طالب کمال مطلق بودن و خلیفه خدا و مسیح بودن انسان مشترک هستند. هرچند، با توجه به تفاوت بنیادین الهیات و انسان شناسی اسلام و مسیحیتِ مبتنی بر نوشته های پولس، برخی از مبانی تقرب به خداوند نیز در این دو سنت متفاوت و مختص به یک دین است. در اسلام این مبانی اختصاصی عبارتند از: حامل امانت الهی بودن انسان، پاک سرشتی انسان و توانایی او برای نیل به کمال. و در مسیحیت عبارتند از: آلوده سرشتی انسان و ناتوانی او برای نجات و قرب, جز با فیض خدا و فدیه مسیح.
شاکله نظریه محوری اسلام در رابطه با شخصیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال هفدهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۵۱
97 - 124
حوزه های تخصصی:
موضوع شاکله بحثی است درارتباط با انسانشناسی اسلامی وبحث سرنوشت انسان . آیا انسان دررقم زدن سرنوشت خوددارای اختیار بوده ودر این راستا تاثیردارد یاخیر از مباحثی است که ازهمان ابتدای تاریخ اندیشه در اسلام مطرح گردیده وموافقین ومخالفینی پیدا کرده که برای اثبات دیدگاه خود به آیات قرآنی وسنت نبوی استناد کرده اند.یکی از آیاتی که مورداستنادقائلین به سرنوشت مکتوب ومحتوم انسان قرار گرفته آیه 84 سوره اسراء بوده که دلالت دارد براینکه هر فردی برطبق شاکله خود رفتار می کندوطبق این دیدگاه شاکله عبارتست از همان طبیعت وسرشت اولیه ای که خداوند برای انسان آفریده است.اما مخالفین با این دیدگاه معتقدنددرتمام معانی که برای شاکله بیان گردیدیعنی "طبیعت ،باطن، خلق وخوی،روش وشیوه رفتار،مذهب،عادات،نیّت ،وآنچه انسان به درستی اش باوردارد" به نوعی معنای وابستگی انسان بدان نهفته است و شاکله امری است که انسان درارتباط مستقیم با آن وتحت تاثیر آن عمل می کند واز آن آزاد ورها نیست واز این جهت تفاوتی نداردکه شاکله را طبیعت اولیه انسان دانسته ودر این رابطه دیدگاه جبری داشته باشیم یا اینکه شاکله را محصول اخلاق ورفتار وعادات انسان دانسته ودر این رابطه دیدگاه غیر جبری داشته باشیم.در دیدگاه دوم، شاکله در ارتباط با شخصیت وهویت انسان بوده ویکی ازعمیقترین آموزه های قرآنی درارتباط با انسان وشخصیت او ومولفه های تشکیل دهنده شخصیت واساس تعلیم وتربیت اسلامی می باشدوازاین رواین بحث گستره ای بیشتر وعمیقتر ازبحث جبر واختیار وسرنوشت دارد.تاثیرگذاری عمل درشاکله واینکه انسان درگروعمل خود بوده ومیزان هویت انسان وابسته به میزان سعی اوست واینکه نیت وانگیزه هایی که فرد برای عمل خود دارد بطور مستقیم بر شخصیت وهویت او تاثیر گذاشته وسبب ایجاد شاکله برای او می گرددازنتایج همین دیدگاه درباره شاکله است.بر این اساس برای انسان سه سطح هویت تحقق می یابد که عبارتست از هویت ظاهری، هویت واقعی وهویت حقیقی.
بررسی تطبیقی دیدگاه قرآن با نظریات راجرز، مازلو و ویکتور فرانکل درباره تقویت اراده
حوزه های تخصصی:
در دنیای امروزی اراده یکی از عوامل کارایی در ابعاد مختلف زندگی است که مواجهه با چالش های ذهنی را زیاد کرده و باعث رشد و پیشرفت زندگی شخصی و کاری می شود. این موضوع یکی از موضوعات اساسی روان شناسی انسان گرا محسوب می شود که از آن برای تقویت خودآگاهی انسان استفاده می شود. از سوی دیگر مطالعه آیات قرآن نشان می دهد که شمار زیادی از آیات به اراده و راه های تقویت آن ارتباط دارند. در پژوهش حاضر سعی شده است که با روش تحلیلی - توصیفی و با مراجعه به آیات قرآن و نظریه روان شناسان مکتب انسان گرا راهکارهای لازم در امر تقویت اراده افراد بیان شود. از دیدگاه قرآن انسان اشرف مخلوقات خداست و با توانمندی های بی نهایت به سوی خداوند در حال حرکت است، استعدادهای انسانی فقط در مسیر تقرب الهی شکوفا می شوند لذا ازنظر قرآن عواملی چون تقوای الهی، جهاد، روزه، نماز، صبر، تزکیه نفس و... موجب تقویت اراده و حرکت انسان می شوند. حال اینکه در نظر راجرز محور اصلی برای پیشرفت و تقویت اراده خود فرد است، او و مازلو بر این باورند که سرشت آدمی نیک است به گونه ای که بدون راهنمایی دیگران می توانند رشد و ترقی کنند و اراده قوی داشته باشند. بر اساس نظریه ویکتورفرانکل عاملی که در تقویت اراده افراد بسیار نقش دارد، فناپذیر بودن آن هاست، باتوجه به این که فرد پایان مطلق دارد باید از تمام لحظه های زندگی اش نهایت بهره را ببرد و برای رسیدن به اهدافش تلاش کند.
مطالعه چهره انسان در نگاره سلطان سنجر و پیرزن اثر محمود مذهب، مخزن الاسرار نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره ۱۱ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۱
251 - 280
حوزه های تخصصی:
نگارگری مکتب بخارا در امتداد مکتب هرات و تاثیرات بهزاد، شکل گرفت. محمود مذهب که از شاگردان برجسته بهزاد بود و به دستور عبیدالله خان ازبک به همراه چند تن از هنرمندان دیگر از هرات به بخارا آمده بود، تاثیرات مکتب هرات و بهزاد را با خصوصیات نقاشی محلی بخارا ادغام کرد و نگارگری بخارا، را با ویژگی های مستقل پایه گذاری کرد. در مکتب بخارا بیشتر، موضوعات تغزلی و تاریخی به تصویر کشیده شده است. پرداختن به موضوع اصلی داستان و عدم پرداخت به حواشی از ویژگی های بارز نگارگری بخارا است. هدف از این پژوهش مطالعه بر روی چهره انسان ها در نگاره سلطان سنجر و پیرزن می باشد. این پژوهش به این پرسش پاسخ می دهد: چهره انسان در این نگاره سلطان سنجر و پیرزن به چه صورت کار شده است؟ روش تحقیق پژوهش حاضر، توصیفی تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات با شیوه، اسنادی (کتابخانه ای) بوده است. این پژوهش با رویکردی تاریخی به ساختار این نگاره پرداخته است. یافته های این پژوهش نشان دهنده این است که این نگاره با ویژگی های مستقل مکتب بخارا تصویر شده ولی همچنان تاثیرات اندکی از بهزاد در چهره پردازی و منظره سازی این نگاره قابل مشاهده است شده ولی همچنان تاثیرات اندکی از بهزاد در چهره پردازی و منظره سازی این نگاره قابل مشاهده است و با استفاده از نمادپردازی بر اختلاف طبقاتی حاکم بر سطح جامعه و ظلمی که سلطان سنجر بر مردمش روا می داشته تاکید شده است. نگارگر مذکور با مهارت این داستان را به تصویر کشیده و با استفاده از المان هایی که به کاربرده و بیان عواطف در چهره انسان ها، ارتباط افراد باهم و شرح واقعه را به خوبی نشان داده است.
واکاوی مفهوم «انسان» در رویکردهای سیاست گذاری فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
مفهوم «انسان» یکی از مفاهیم بنیادین عرصه سیاست گذاری فرهنگی است. مقاله حاضر در پی آن است تا با روش اسنادی- کتابخانه ای و مبتنی بر استنباط عقلی به تطبیق نگاه های انسان شناسانه با گفتمان های سیاست گذاری فرهنگی بپردازد. در عرصه سیاست گذاری فرهنگی می توان به چهار رویکرد کنترل فرهنگی، تصدی گری، رهاسازی و خدمت رسانی اشاره کرد. «انسان سازمانی»، «انسان طبقاتی»، «انسان اقتصادی» و «انسان نمادساز» از جمله بنیادهای انسان شناسانه و متناظر این رویکردها هستند. در سوی دیگر انسان شناسی دینی و الهی قرار دارد که انسان را دارای مبداء و معاد الهی معرفی می کند و بر همین اساس حیات انسان ها ارزش پیدا کرده و سنجیده می شود. انسان ها دارای غایت و مقصد الهی بوده و حکومت ها باید جامعه انسانی را در آن راستا حرکت دهند و به دلیل اراده نسبی انسان ها، امکان تحمیل فرهنگ برآن ها وجود ندارد. همچنین افراد در یک جایگاه متنوع از نیازها قرار داشته و نیازمند سیاست های گوناگون متناسب با سطح وجودی خود هستند.
ارزیابی انتقاد نیچه به امر مطلق کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فردریش نیچه، به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان در حوزه اخلاق، در بخشی از انتقادش به اخلاقیات گذشتگان، به اخلاق فیلسوفان می تازد و آن را فاقد کارایی لازم قلمداد می کند. این جستار، با محور قرار دادن نگرش انتقادی نیچه در قبال امر مطلق، به ارزیابی نقد او نسبت به فلسفه اخلاقی کانت می پردازد و نشان می دهد که بخش مهمی از انتقاد نیچه به اخلاق مسیحی و اخلاق فیلسوفان واکنشی به امر مطلق کانت و تعمیم نهفته در آن است. لذا مسئله اصلی پژوهش پیش رو تحلیل دقیق ریشه های معرفت شناختی و روش شناختی واکنش نیچه به امر مطلق کانت است. به همین منظور، ابتدا توجه افراطی فیلسوفان اخلاق به قاعده عام را در روندی تاریخی مورد توجه قرار می دهیم که از سوفسطاییان تا کانت ادامه پیدا می کند. سپس، با روش توصیفی- تحلیلی، مبانی معرفتی کانت را در برابر باورهای معرفتی نیچه بازنمایی می کنیم و امر مطلق کانت را در برابر ابرمرد نیچه، با توجه به جایگاه عقل و غریزه در اندیشه این دو فیلسوف، مورد تفسیر قرار خواهیم داد. همچنین در پایان بدین نتیجه رهنمون خواهیم شد که محور ارزش اخلاقی برای کانت امر مطلق (عمومیت اخلاق) است، در حالی که نیچه، با ارزش گذاری مجدد ارزش ها، بر آن است که ملاک اخلاقی بودن فعل را سازگاری آن با اراده معطوف به قدرت معرفی کند (جنبه فردی). از دیگر نتایج این پژوهش پاسخ به یک انتقاد عمومی در فلسفه اخلاق است که نیچه را متهم به بازگشت ناخواسته به همان قاعده عمومی کانتی می کند.
بدعهدی توأم با ناسپاسی انسان نسبت به خداوند در قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
وفای به عهد، از شاخصه های مهم اخلاقی است و بربهبود کلیه امور جوامع انسانی تأثیرمی گذارد برخلاف پیمان شکنی که اساس سامان های خانوادگی، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی جوامع را درهم می ریزد. شکر گزاری نیزازجمله سجایای اخلاقی برجسته و شاخصه انسان تربیت یافته است. قرآن کریم و احادیث معصومین با نگاهی ویژه به موضوع وفای به عهد و شکر پرداخته و مکرر هر دو را مورد سفارش قرار داده اند. اما انسان تربیت نیافته، نه تنها در ارتباط با دیگر انسان-ها، بلکه دررابطه با خالق خویش نیز طریق بدعهدی و ناسپاسی را پیش می گیرد. قرآن کریم با ذکر عملکرد اقوام و ملل پیشین، بدعهدی و ناسپاسی آن ها را مورد نکوهش قرار داده و عواقب سوء آنان را گوشزد نموده است، از جمله آن عواقب، نابودی دارایی ها، بیماری اخلاقی نفاق، سلب توفیقات معنوی، هلاکت دنیوی و دوزخی شدن را می توان نام برد و هر یک از این ها می تواند به تنهایی انگیزه ای کافی برای پرداختن به موضوع مقاله حاضر باشد. حاصل فرایند بررسی عوامل، موارد وعواقب بدعهدی و ناسپاسی، دستیابی به این نتیجه است که از منظر قرآن کریم راه پیشگیری از این دو مؤلفه ناپسند اخلاقی، تکیه بر دو محور اصلی همه فضایل اخلاقی یعنی نماز و صبر همراه با عمل صالح است. با استفاده از تفاسیرعلمای تفسیر و کتب اخلاقی دانشمندان علم اخلاق، یاد مدام خداوند،غافل نبودن از مرگ، خوف از عقوبت اعمال و تزکیه نفس را می توان در راستای این دو راه کار قرارداد.
هستی شناسی شعر احمد شاملو با تأکید بر سه مفهوم «انسان»، «زندگی» و «مرگ»(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
مواجهه با اثر ادبی، مستلزم کنش های متعدد آگاهی است. آثار ادبی، به ویژه شعر، معمولا دارای ساختار پیچیده و چند لایه می باشد و این امر، موجب می شود برای درک یک متن ادبی، سطوح مختلف ادراکی با یکدیگر وارد تعامل شوند. یکی از این جنبه ها، بررسی مفاهیم برجسته در آثار ادبی است. در این مطالعه به بررسی مفاهیم «انسان»، «زندگی» و «مرگ» در شعر شاملو از منظر «هستی شناسی» پرداخته شده است. بر اساس یافته های مطالعه حاضر، می توان چنین ادعا کرد که «انسان» پایه و اساس شعر شاملو است و سایر مفاهیم شعری در سروده های وی، حول مفهوم «انسان» می چرخند. شاملو خود را در برابر «انسان» مسئول می داند و نمی تواند رنج او را نادیده بگیرد. همچنین بر اساس یافته های حاضر، «زندگی» در شعر شاملو سرشار از امید است. وی معتقد است که «زندگی» در همه جا جریان دارد و در همه شرایط باید امید و دلخوشی «انسان» حفظ شود. در این پژوهش، «مرگ» به عنوان آخرین مفهوم، مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس یافته های پژوهش، «مرگ» در شعر شاملو، تنها به معنای پایان یافتن زندگی مادی نیست، بلکه ناامیدی و تن دادن به ظلم و بسیاری موارد دیگر می توانند مصداق مرگ باشند.در نهایت چنین نتیجه گیری می شود که «انسان» در شعر شاملو نقش محوری دارد و از آنجا که «زندگی» در نزد وی بسیار بااهمیت تر و لذت بخش تر از «مرگ» است معتقد است که برای دست یافتن به یک «زندگی» شرافتمندانه و آرمانی باید تلاش کرد.
بررسی ارتباط انسان با طبیعت از منظر معادشناسی در قرآن کریم
حوزه های تخصصی:
در چارچوب دینی، انسان نه تنها از طریق عناصر مادی، بلکه از طریق کلام و نهایتاً از طریق خداوند با عالم طبیعت پیوند دارد. قرآن کریم طبیعت و عناصر آن را به عنوان آیات الهی معرفی می کند و از آن ها به عنوان ابزار و وسیله شناخت اصول اساسی دین اسلام استفاده می کند. مسأله معاد، که همان بازگشت به سوی حضرت حق است، عام و کلی بوده و یکی از سنن الهی است که بر اصل کلی حاکم بر وجود مبتنی است، آنچه در اصطلاح فلسفه نظام عالم و قانون اسباب خوانده می شود در زبان دین سنّت الهی نامیده می شود. پژوهش حاضر بر این نکته تأکید دارد که کلیت معاد به صورت یک نظام الهی بر طبیعت حاکم است، طبیعت بستر حرکت معادی انسان به سمت کمال معنوی و محیط آماده شدن برای حضور در محضر الهی است، از این رو برای نظام حاکم بر عالم هستی، سه ساحت می توان قائل بود که عبارتند از: نظام الهی، نظام طبیعت و نظام انسانی؛ نظام طبیعت در طول نظام الهی قرار گرفته است و تقدیر نظام انسانی نیز باید قرار گرفتن در طول اراده الهی باشد بر این اساس پنج نظام حرکت، تعادل، تضاد، تکامل و تکوین در مورد ارتباط انسان با طبیعت از منظر معادشناسی معرفی شده و مورد بررسی قرار گرفته است.
مرتبه بندی معماری متناسب با ساختار وجودی انسان بر اساس آموزه های قرآن و حکمت اسلامی
حوزه های تخصصی:
معماری پدید ه ای در ارتباط با انسان است و می بایست متناسب با وی محقّق شود، از این رو پرداختن به موضوع انسان به عنوان معرفت پایه در این دانش، امری انکارناپذیر می نماید. در این خصوص فهم مراتب معماری در ارتباط با مراتب وجودی انسان اهمیت بسیار می یابد. از سویی، از آنجایی که تعریف از انسان و تلقّیات از وی گاه بسیار متفاوت می نمُاید، تفاوت در درک از معماری نیز بسیار طبیعی خواهد بود. از این منظر مقاله حاضر به شناخت ماهیت انسان مبتنی بر آموز ههای قرآ ن مجید و حکمت اسلامی به عنوان نظام معرفتی حاکم بر پژوهش می پردازد و رابطه حاصل این شناخت را در ارتباط با معماری در درجات مختلف مورد بازشناسی قرار می دهد که این امر به مرتبه بندی معماری متناسب با ساختار وجودشناسانه انسان می انجامد. در این مقاله، ساختار وجودی انسان در سه ساحت طبیعت، غریزه و فطرت و در سه مرتبه وجودی جسم، روح و نفس ترسیم می گردد و معماری در تناظر با این ساحات و مراتب، سطح بندی می شود تا به مراتبی نظیر بنا، سرپناه، محیط، فضا و مکان دست یابد.
ظرفیت های معماری متناسب با مفهوم کیفیت زندگی انسان در قرآن
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر پیرامون موضوعی بین رشته ای در ارتباط مفاهیم پایه در دانش معماری با آموزه های قرآن کریم است. از نظر این مقاله، مهم ترین داعیه یک اثر معماری، ارتقای سطح کیفی زندگی آدمی است و معماری کیفیت های خود را از کیفیت زندگی انسان دریافت می کند؛ ازآنجایی که کیفیت زندگی انسان، ابعاد مختلف معنایی خود را از نظام معرفتی معماران نسبت به مفهوم انسان و زندگی شایسته او اخذ می نماید، طرح نسبت «معماری» و «کیفیت زندگی انسان» در یک پژوهش، بدون توجه به نظام معرفتی افراد در دریافت از این دو مفهوم ممکن نیست. بر اساس مفروضات مقاله، بهترین و کارآمدترین نظام های معرفتی، نظام معرفتی اسلام در قالب آموزه های قرآن بوده که بر پایه وجود فطرت در آدمی طرح ریزی شده است و «حیات طیّبه»، مبنای بنیادین کیفیت زندگی در آن به شمار می رود؛ بنابراین این پرسش که آموزه های قرآن کریم به مثابه نظام معرفتی چه نقطه نظراتی درخصوص کیفیت زندگی انسان دارد و این نکات چگونه در معماری قابل پیگیری هستند، مهم ترین مسائل پژوهش قلمداد می گردند. در این راستا هدف این بوده است تا با طرح امکان پژوهش بین رشته ای، مسائل معماری به همراه تحلیل مواضع نظری قرآن کریم نسبت به موضوع انسان و زندگی وی انجام پذیرد؛ لذا موضوع «انسان شناسی» به مثابه معرفت پایه در دانش معماری معرفی شده که به شناخت زندگی انسان مبتنی بر آن منجر می شود و سرانجام ابعاد «کیفیت زندگی انسان» به عنوان دغدغه محوری رشته معماری مورد بازشناسی قرار گرفته اند. سرفصل عمده مطالعات بدین شرح بوده است: ابتدا ماهیت و هویت و منزلت انسان از منظر شریف قرآن مورد بررسی واقع شده است. سپس با تأمل بر ابعاد مختلف زندگی انسان در هستی، مراتب حیات آدمی متناظر با مراتب وجودی او معرفی و نهایتاً در تناظر با ظرفیت های معماری، بر درک صحیح نسبت ابعاد کیفی معماری در آیینه کیفیت زندگی انسان مؤثر و راهگشا بوده است.
بررسی انسان شناختی فضای میانی در مسکن سنتی و معاصر شهر شیراز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسکن از جمله ابتدایی ترین و بااهمیت ترین نیازهای انسان است که می بایست مأمنی برای آرامش و آسایش ساکنین، فراتر از صرفاً یک سرپناه فراهم آورد. امروزه در ایران نگرش کمی نسبت به این امر مهم، سبب ایجاد بناهایی بدون طرح و برنامه ریزی و فاقد اصول لازم طراحی سکونتگاه هایی با کیفیت مطلوب و پاسخگو به ابعاد معنوی وجود انسان شده است. از جمله مواردی که در ساخت خانه های معاصر، مورد بی توجهی واقع شده، نقش و جایگاه فضای میانی در نواحی مسکونی است. از آنجا که خانه تصویرگر اصلی عرصه خصوصی انسان ها و در تقابل با آن، محیط عمومی فضایی متعلق به همگان است، ضرورت وجود فضای میانی به عنوان مرز میان محیط خصوصی و عمومی و در نقش پیونددهنده محیط درون و بیرون خانه آشکار می شود. در این پژوهش در ابتدا به تحقیق پیرامون فضای میانی پرداخته و در ادامه با مقایسه نقش آن در مسکن سنتی و معاصر ایران به پیامدهای حذف این فضا بر روی زندگی انسان ها اشاره شده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که در معماری خانه های سنتی ایران، به واسطه تعریف صحیح فضای میانی پیوستگی فضایی میان بیرون و درون شکل گرفته است. در خانه های معاصر این فضا تعریف مشخصی نداشته و اهمیت فضایی، معنایی و کارکردی آن نادیده گرفته شده است. این رویداد منجر به از بین رفتن عوامل انسانی -محیطی همچون امنیت، حس قلمرو، حس تعلق و رضایت ساکنین و همچنین کاهش تعامل اجتماعی میان همسایگان و ایجاد ناهنجاری های اجتماعی در اکثر محیط های مسکونی معاصر شده است.
بررسی بازتعریف گفتگومندی در آرا میخاییل باختین با نقاشی های فتحعلی شاه در دوره اول قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه گفتگو یکی از رویکردهای مطالعه تصاویر در زمان معاصر است و از جمله موضوعاتی است که به طور عمده مورد مطالعه و بازاندیشی انتقادی واقع شده است. حضور انسان در آثار هنری در همه دوره ها از موضوعات هنری بوده است. مطالعه انسان و نقش انسان در تقابل با گفتمان زیبایی شناسی در آغاز قرن بیستم از نظریه های میخاییل باختین است. او شیوه مطالعاتی خود را بر مبنای انسان، خود و دیگری و گفتگوی مابین آن ها قرار داده است. هدف از پژوهش حاضر مطالعه گفتگومندی و بررسی زمینه فکری گفتگو در آرا باختین به صورت زیرساخت نظری و در پیوند با نقاشی های فتحعلی شاه قاجار است. فرض پژوهش حاضر تحول معانی و جایگاه گفتگو در پیوند با هنر نقاشی قاجار است که انسان مدار است. ابتدا حوزه نظری باختین و مطالعه گفتگومندی و جایگاه تک صدایی و چندصدایی مورد بررسی قرار گرفته است و بر این مبنا جایگاه آن در نقاشی قاجار با مطالعه موردی نقاشی از فتحعلی شاه قاجار تحلیل و بررسی شده است. پرسش اصلی این پژوهش این است که گفتگومندی در آثار نقاشی دوره ابتدایی قاجار چگونه است؟ روش پژوهش حاضر کیفی و بر اساس روش شناسی تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات کتابخانه ای بوده است. نتایج یافته ها حاکی از آن است گفتگو گرایی در هنر نقاشی دوران قاجار وجود داشته و به صورت عاملیتی فعال و پویا در تعامل با مخاطب به صورت تک صدایی و چندصدایی با محوریت انسان نمایان می شود. تک صدایی بیشتر از چندصدایی در نقاشی های ابتدایی قاجار وجود داشته است.
بازتعریف انسان در مجسمه های جیسون تیلور با رویکرد پسامدرنیته ژان بودریار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در زمان معاصر انسان در مرکز توجه همه امور قرار دارد و از جمله موضوعاتی است که به طور عمده مورد مطالعه و بازاندیشی قرار گرفته است. عرصه هنر معاصر نیز در دهه های اخیر شاهد تحول و تقویت کنش های اجرایی و خلق آثار با محوریت انسانی بوده است. در زمان معاصر تغییرات بنیادینی در معنای انسان در دوره معاصر بروز کرده است و روش های جدید هنری باورهای انسانی را به چالش می کشد. از منظر ژان بودریار با سیطره نشانه ها امر واقع به طور جدی محو شده است و مرجع حقیقت وجود خارجی ندارد. هدف از پژوهش حاضر مطالعه بازتعریف معنای انسان در آثار جیسون تیلور مجسمه ساز بریتانیایی با رویکرد انسان شناختی بودریار در دوره پسامدرنیته است. در آثار او انسان به صورت شی واره ای تکثرگرا، قالب گیری شده از واقعیت و پنهان در زیر آب خلق شده است که با نظریات بودریار قابل تطبیق است. مفروض پژوهش حاضر تحول معنای انسان و جایگاه آن در پیوند با تغییر صورت بندی اجتماعی انسان در دوره معاصر با تأکید بر نظریات بودریار است. محتوای پژوهش حاضر کیفی بوده و بر اساس روش شناسی توصیفی – تحلیلی و شیوه گردآوری کتابخانه ای صورت گرفته است. نتایج یافته ها حاکی از آن است که حضور انسان در آثار تیلور با نشانه های واقعی بازتولید شده و در جهانی که وجود ندارد، قرار داده شده است. در آثار او انسان با نشانه هایی مانند روزمرگی، شی وارگی با بدن، کثرت گرایی است به صورت مجسمه هایی در زیر آب در دنیایی وارونه تکثیر شده است. بودریار هنر را موضوعی پنهانی می بیند که مجسمه های تیلور انسان هایی هستند که در اعماق آب ها پنهان شده اند. او انسان را در تکثیر تهی می داند که این تهی بودن در صورت و زندگی منجمد شده انسان های تیلور به خوبی دیده می شود.