مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
فلسفه غرب
منبع:
علوم سیاسى ۱۳۸۲ شماره ۲۲
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به «روششناسى اندیشه سیاسى در فلسفه غربِ تمدن اسلامى» اختصاص دارد. فلسفه غرب تمدن اسلامى به اندیشههاى فلسفى در آرا و آثارِ فیلسوفانى چون ابن طفیل، ابن باجه و ابن رشد اطلاق مىشود. اینان برخلاف متفکران شرق تمدن اسلامى، مانند ابنسینا، روششناسى ویژهاى در حوزه دانش سیاسى داشتند. بنیادى شرعى براى عقل در حوزه سیاست قائل بودند و در عین حال احکام شرعى سیاست یا سیاست شرعى را به اعتبار یافتههاى عقل برهانى، حمایت و نقد مىکردند. از این حیث نوعى روششناسى معطوف به «روش تأویل» در فلسفه غرب اسلامى شکل گرفت، که امروزه به هرمنوتیک اسلامى یا هرمنوتیک ابن رشد معروف است. مقاله حاضر به توضیح روش شناختى این نظریه و نتایج آن در حوزه دانش سیاسى پرداخته است.
پیشگامان حوزه علمیه شیعه در مواجهه با فلسفه غرب(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
این نوشتار در پی نشان دادن نحوه مواجهه عالمان شیعی معاصر با فلسفه غرب است. منظور از عالمان شیعی، عالمانی هستند که از حوزه های علمیه شیعه برخاسته اند. غرض، نشان دادن نقش حوزه های علمیه در برخورد با فلسفه غرب است. بنابراین از دانشمندان و نویسندگان دانشگاهی و به طور کلی غیر حوزوی در این مقاله جز به طور گذرا بحثی نخواهد شد. عالمان دینی مورد بحث در این مقاله نیز عالمانی هستند که پیش از انقلاب اسلامی نشو و نما کردند و در این بحث، پیشگام شمرده می شوند. بنابراین، درباره نسل پس از انقلاب اسلامی حوزه علمیه فقط به اشاراتی بسنده خواهد شد.
بنابراین غرض از این نوشتار، طرح کلی بحث، نشان دادن توجه عالمانی دینی به فلسفه غرب، ترسیم جغرافیای مسئله و ذکر برخی از نمونه مباحثی است که آنان طرح کرده اند تا از این طریق بتوان به نوع مباحث طرح شده، ادبیات مورد استفاده، و نحوه مواجهه و موضع گیری آنان در قبال فلسفه غرب راه یافت.
دکارت و نردبان معکوس همسخنی های فلسفه دکارت و اومانیسم رنسانس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی تردید رنه دکارت، فیلسوف فرانسوی، یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین چهره ها نه تنها در فرایند سیر تاریخی فلسفه غرب، که بر تمدن دوران جدید آن دیار است. از این رو، فهم فلسفه و تمدن نوین غرب بدون شناخت اندیشمندی چون او کامل نخواهد بود. از طرف دیگر، رنسانس نیز دوره نضج گرفتن مدرنیته غربی است و گوهر آن نیز انسان گرایی یا اومانیسم است. در این دوره، نردبانی که در سده های میانه، رو به «آسمان» بود معکوس شد و بر «زمین» گذاشته شد. بررسی اندیشه دکارت و اومانیسم دوره رنسانس نشان دهنده وجود همخوانی ها و هم سخنی هایی بین این دو است. انگاره نوشتار حاضر آن است که گرچه دکارت خود را یک اومانیست نمی دانست ولی در فلسفه او جنبه های اومانیستی ای هست که ریشه در اومانیسم رنسانس دارد و در اموری چون سوبجکتیویسم دکارتی، تردید در حجیت قدما، اصالت عقل، توجه به تفسیر ریاضی و مکانیکی جهان خود را نشان می دهد. در نوشتار حاضر برای تبیین هر چه بهتر بحث، پس از اشاره به مفهوم، اهمیت و شاخصه های رنسانس و اومانیسم آن، این هم سخنی ها بررسی خواهد شد.
برهان وجودی در الهیات فلسفی غرب و اسلام
حوزههای تخصصی:
برهان وجودی یکی از براهین مهم فلسفی است که همواره در طول تاریخ فلسفی، فیلسوفان را مجذوب خود کرده است. مرکز ثقل دلیل وجودشناختی آن است که خداوند، به فرض وجود، یعنی از آن نوع موجوداتی نیست که اتفاقی وجود پیدا کرده اند. این تصور درست از خداوند را می توان با توسل به جهان بینی سنتهای یهودی، مسیحی و اسلامی نشان داد و این کار از طریق بررسی تجربی و ماتاخر در نوع نگرش این سنتها نسبت به خداوند صورت می گیرد. برهان وجودی ابتدا توسط آنسلم مطرح شد و پس از آن گونیلو، آکویناس، هیوم و کانت آن مورد نقد و بررسی قرار دادند. در فلسفه جدید، دکارت و لایبنیتس از معروفترین مدافعین برهان وجودی می باشند. در دوره معاصر نیز هارتشورن و مالکم تقریر جدیدی از این برهان ارائه کرده اند.
نقد گفتمان فلسفی مدرنیته: سوژه، حقیقت، و قدرت در اندیشة میشل فوکو
حوزههای تخصصی:
بنیاد دوئالیسم فلسفة غرب، که در مدرنیته به تجلی نهایی خویش رسید مبتنی بر تضاد عقل/ غریزه، آسمان/ زمین، روح/ تن، و لذت/ اخلاق بود. فوکو نقد این دوئالیسم را که با نیچه، هایدگر، مارکس، و فروید آغاز شده بود به سرمنزل نهایی خویش، به نفع غریزه/ زمین، رساند. این مقاله به بررسی اندیشه های میشل فوکو، گسست وی از گفتمان فلسفی/ سیاسی مدرنیته، و تداوم های وی بر آن ها می پردازد. مدرنیته با اومانیسم، ادعای نفی هرگونه سلطه (چه متافیزیکی و چه سیاسی)، زایش یافته است و با فلسفة اصحاب روشن گری فرانسه، فلسفة تجربی اندیشی انگلیسی، و فلسفة ایدئالیسم آلمان، ادعای حاکمیت عقل، خود را به طور کامل نمایان ساخت. مدرنیته با نقد و نفی سلطة اصول کلی متافیزیکی/ دینی و سیاسی/ نظامی بر زیست غریزی فرد، مدعی دورة جدیدی در تاریخ آزادی بشر با حاکمیت عقل/ سوژه بود، اما مدرنیته خود اصول کلی دیگری مانند ناسیونالیسم، حق حاکمیت، کمونیسم، ماتریالیسم تاریخی، اصول اخلاقی، انسان گرایی، ابرمرد، علم، و دانش انسانی را بر ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد حاکم کرد. فوکو در دفاع از رهایی ذهنیت شخصی و زیست غریزی افراد، در تداوم مدرنیته و آرمان های آن باقی می ماند، اما با نقد اصول کلی مدرنیته مانند حاکمیت سوژه/ عقل، اخلاق کلی، و علم گسسته از مدرنیته تعریف می شود. فوکو گذار به مدرنیته را نه گذار از ظلمت و سلطه به آزادی و رهایی بلکه گذار از یک دورة سلطة مرئی، به سلطة نامرئی تر می داند و هرگونه حقیقت و اصول کلی (عقل، علم، ماتریالیسم تاریخی، انسان گرایی، و ...) را صورت بندی خاصی از روابط سلطه و تکنولوژی قدرت می دانست.
بررسی مفهوم فلسفة اسلامی در آثار شهید مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در چند دهة اخیر اندیشمندان و متفکران به فلسفة اسلامی به عنوان موضوع و مسئله ای مهم توجه نشان داده اند. این پرسش مهم در این زمینه مطرح است که تعبیر فلسفة اسلامی به چه معناست. پس از روشن شدن این معنا و نیز تفسیر ویژگی «اسلامی» در این فلسفه، باید تفاوت های این فلسفه را با آنچه فلسفة غرب می خوانیم نشان دهیم، یعنی بگوییم که چه تفاوت هایی به ما اجازه می دهند از چنین تعبیری استفاده کنیم. در این مقاله کوشش شده تا پاسخ این پرسش ها را با توجه به آثار شهید مطهری (و به تعبیری از دیدگاه ایشان) بررسی کنیم. از نظر شهید مطهری فلسفة اسلامی و فلسفة غرب تفاوت های زیادی دارند که این تفاوت ها را در سه بخش پرسش ها، پاسخ ها و زیست- محیط می توان دسته بندی کرد. با این بیان که در فلسفة اسلامی شاهد پرسش های جدید و پاسخ های جدید به پرسش های قدیمی هستیم و اینها تا حد زیادی به سبب زیست- محیط خاصی است که فلسفة اسلامی در آن پرورش یافته است. در این زیست- محیط عناصر فرهنگی خاصی از جمله قرآن، روایات، کلام اسلامی حضور دارند که افق های ویژه ای را در برابر دیدگان فیلسوفان مسلمان گشوده اند.
فلسفه اسلامی در ایران معاصر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
به گواهی تاریخ، ایران اسلامی همواره مهد حکمت و اندیشه ورزی بوده است. حکیمان و عارفان این دیار از فارابی و ابن سینا و مولوی تا سهروردی و حیدر آملی و صدرای شیرازی در همه جای دنیا به عنوان ستارگان درخشان معرفت و معنویت شناخته شده اند. از این رو، از دیرباز طالبان معرفت از اطراف و اکناف عالم، چشم به فرزانگان این دیار دوخته اند و آثار اندیشوران ایرانی اسلامی را در شرق و غرب عالم می توان ردیابی کرد. اما آیا این افتخار فقط متعلق به گذشته است و به تاریخ پیوسته است؟ یا این چراغ پرفروغ همچنان تابان و درخشان است؟ در پاسخ می توان گفت که هرچند گذر روزگاران، گاه موجب نوسان هایی در فروغ این چراغ شده است، اما خوشبختانه این شعله مقدس هیچ گاه خاموش نشده و تا به امروز همچنان در نورافشانی است. آشنایی با حیات فکری و فلسفی معاصر ایران و پیشگامان آن و معرفی آن به تشنگان حقیقت در داخل و خارج ایران، گامی است سودمند در استمرار این سنت قویم و غنی، و قدمی است ضروری در بهره گیری نسل جدید از این میراث گرانسنگ. نوشتار حاضر نگاهی است گذرا به حیات علمی برخی از پیشروان حکمت و معرفت اسلامی در ایران معاصر.
ضرورت مطالعه فلسفه غرب براى محققان فلسفه اسلامى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسى این موضوع مى پردازد که آیا مطالعه اندیشه هاى فیلسوفان غربى براى دانشجویان، طلاب و استادان فلسفه اسلامى امرى بى ثمر و یا وظیفه اى است لازم و ضرورى؟ براى آزمون این فرضیه، «چهار دلیل» اقامه گردیده است که به ترتیب عبارتند از: 1. کشف و اصطیاد نقاط قوت فلسفه غرب و بهره گیرى از آنها در زمینه هاى گوناگون، به ویژه در توانمندسازى و پویایى فلسفه اسلامى؛ 2. نقد مبتنى بر فهمِ صحیحِ آراء فلاسفه غرب؛ 3. اسلامى سازى علوم؛ 4. غرب شناسى در آیینه آراء و افکار «فلاسفه» غرب، به گونه اى ریشه اى و بنیادین.
ریشه های غربی مکتب کیوتو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکتب کیوتو به عنوان تنها فلسفه معاصر ژاپن، با الهام از اندیشه های بودیستی و عرفانی شرق و اندیشه های فلسفی فیلسوفان غربی مثل هگل، نیچه و هایدگر، همتراز با مکاتب بزرگ فلسفی جهان قد علم کرده است. پایه گذار این مکتب نیشیدا کیتارو است و دو شاگرد معروف او یعنی تانابه و نیشیتانی همانند نیشیدا با تلفیق اندیشه های شرق و غرب، فلسفه خاص خود را به جهانیان عرضه نمودند. در این مقاله پس از معرفی اجمالی این مکتب، به ریشه های غربی آن پرداخته شده است. هگل گرایی، کی یرکه گور گرایی، نیچه گرایی و هایدگر گرایی از اصلی ترین ریشه های این مکتب به شمار می آیند. هرچند سه فیلسوف این مکتب از هر چهار جریان فکری مغرب زمین الهام گرفته اند؛ ولی درنظر نیشیدا، هگل و هایدگر و درنظر تانابه کی یرکه گور و نزد نیشیتانی هگل و نیچه حضوری قوی دارند. بنابراین می توان گفت که این مکتب ژاپنی از یک جهت با اندیشه های بودیستی و عرفانی شرق و از جهتی دیگر با فلسفه غرب پیوند دارد. بنابراین فلسفه مکتب کیوتو، فلسفه ای ترکیبی یا التقاطی است.
نقش رنسانس بر تاریخ اروپا و پیامدهای آن
سده میانه در اروپا نشان دهنده حاکمیت مطلق نهاد کلیسا در حوزه های مختلف زندگی مردم است که در نهایت فعالیت آن با رنسانس یا نوزایی متوقف گردید. تاریخ هر کشوری ممکن است شاهد حوادث مهم و نقاط عطفی باشد که منجر به رشد و شکوفایی آن شود. رنسانس یا نوزایی یکی از آن نقاط عطف و مهم تاریخ اروپا محسوب می شود که با دگرگونی-هایی که در تمامی ابعاد بر جای گذشت، شیرازه نظام قرون وسطایی را از هم پاشیده و اروپا را وارد عصر جدید ساخت. باتوجه به مطالعات انجام شده براساس روش جمع آوری داده ها به صورت اسنادی و کتابخانه ای، نتایج بدست آمده نشان می دهد که عبور از سده میانه و ورود به عصر رنسانس در اروپا دارای مولفه های اساسی بوده است که زمینه ساز رشد اروپا در چند سده اخیر شده است. ویژگی هایی نظیر اومانیسم یا انسان محوری و راسیونالیسم یا خردگرایی. همچنین در این مسیر افراد تأثیرگذاری ظاهر شدند که در واقع بعنوان کاتالیزور، این فرایند را سرعت بخشیده و به مقصد رساندند. مقاله پیش رو، به دنبال مطالعه و بررسی نقش رنسانس و پیامدهای آن در جهت رشد و پیشرفت اروپا می باشد. نوشتار حاضر تلاش دارد این مهم را بررسی کند.
ماهیت و حقیقت نفس و ارتباط آن با بدن در فلسفه غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نظر آغازین، منابعی مانند رؤیاها، حضور ارواح و تنفس موجودات از جمله خاستگاه هایی است که از فَهم آنها تصور نفس پدید آمده است. یکی از بزرگترین مشکلات فکری انسان این است که از خود، تصور درونی و معنوی دارد که تطبیق آن تصور با فهم فراگیر علمی از جهان مادی از جمله جسم، دشوار است. ما خود را موجوداتِ دارای نفس و عقل تصور می کنیم، البته در جهانی که از ذرات مادی بی ذهن تشکیل شده است. حال پرسش این است که چگونه می توان این دو تصور را بر یکدیگر انطباق داد؟ چرا مشکل تصور نفس در کنار تصور بدن این قدر دشوار است؟ دست کم از زمان دکارت، مشکل نفس و بدن به این شکل درآمده است که چگونه می توان ارتباط میان نفس و بدن را تفسیر کرد؟ فلاسفه غرب در مفهوم «من» که هر کس با آن به خودش اشاره می کند، اختلاف شدید دارند. در تبیین این اختلافات چه می توان گفت؟ آیا آنچه به آن اشاره می شود (من)، جسم است و جسمانی؛ یا نه جسم است و نه جسمانی و یا مرکب از این اقسام است؟ هدف ما در این مقاله این است که با کشف و تفسیر داده ها به روش تحلیل- توصیفی، ضمن تعریف فلاسفه غرب از نفس، راه حل آنان در خصوص ارتباط نفس و بدن را تبیین کنیم . می توان یافته این تحقیق درباره نفس را، هست بودن دانست؛ نفس در قالب هیچ تعریف و تبیین علمی نمی گنجد و ما نمی توانیم بگوییم چیست، لیکن می توانیم بگوییم که هست و در پیرامون آن، شعور و حیات وجود دارد .
انسان محوری در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر مسئله بازیابی انسان (مشخصاً انسان محوری) را دارد. در اینجا تلاش می نماییم انسان محوری را در گذار از فلسفه مدرن به پدیدارشناسی فهم نماییم. سعی ما در اینجا این است که این کار را با بررسی و تحلیل کیفی آثار و متون دست اول متفکران فلسفی مدرن و پدیدارشناسی (موردنظر) به انجام رسانیم. طبق یافته های تحقیق، این گذار را می توان ذیل «بازشناسی آگاهی» دنبال کرد. کانت با تاسی از بیکن و دکارت از شک شروع و طرح انسانی کردن علم را با حذف انسان انجام داد و هگل این قطعیت را با پدیدارشناسی روح و طرح دیالکتیکی خود با پیوند انسان و روح در سیر تاریخی به انجام می رساند. هوسرل که نامش با پدیدارشناسی مانوس است، با شعارِ «به خود چیزها برگردید» و ابزار اپوخه سعی در قطعی سازی شناخت داشته اما طرح زیست جهان را برای نسبی گراها به ارمغان آورد و اواخر عمر خود رویای فلسفه مانند علمِ متقّن را پایان رسیده تلقی می کند. هایدگر به عنوان مشهورترین شاگرد وی انسان را به صورت استعلائی در مرکز جهان قرار می دهد. گفتنی ست که انسان همواره در جهان حضور دارد. باری، پژوهش حاضر رویکردهایی از انسان محوری را تقویت می نماید که در آن انسان همیشه محور بوده و خواهد بود.
ضرورت ترجمه متون فلسفی و بایسته های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره دوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۶)
139-155
حوزههای تخصصی:
نهضت ترجمه متون فلسفه یونان به زبان عربی در قرون دوم و سوم هجری، به ویژه در دوره خلافت منصور دوانیقی، موجب شد فرهنگ اسلامی در قرون چهارم و پنجم هجری با ظهور فیلسوفانی چون ابن سینا درخشش بسیار یابد. فلسفه غرب، دست کم از قرن هفدهم، در مسیری حرکت کرده است که با آنچه در فلسفه اسلامی داریم، تفاوت ماهوی دارد و اگر بخواهیم شناخت عمیقی نسبت به آن داشته باشیم، نیاز داریم به اینکه یا مسلط بر زبان های غربی باشیم یا از ترجمه متون اصلی فلسفه غرب استفاده کنیم. به هر حال متون فلسفی غرب به زبان های مختلف مثل انگلیسی، آلمانی و فرانسوی نوشته شده اند و یک پژوهشگر فلسفه به رغم تسلط بر زبان انگلیسی، برای آشنایی با آثاری که به زبان های دیگر اروپایی نوشته شده اند، نیازمند کمک مترجمان است. در این مقاله اهمیت ترجمه متون فلسفه غرب و برخی الزامات آن بیان شده است.
آیت الله مصباح یزدی نظریه پرداز در فلسفۀ اسلامی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۱ دی ۱۴۰۱ شماره ۳۰۱
9-13
برای آشنایان با فلسفه اسلامی شکی نیست که آیت الله مصباح یزدی از چهره های شاخص فلسفه اسلامی در عصر حاضر هستند. آثار متعدد و شاگردان بسیار او در این رشته گواه این مدعاست. آنچه نیاز به بحث و تبیین دارد این است که نشان داده شود آیت الله مصباح یزدی چه جایگاهی در فلسفه اسلامی دارد و چه سهم و نقشی در این حوزه ایفا کرده است. رویکرد او به فلسفه چیست، تفکر فلسفی او چه ویژگی هایی دارد، دستاوردهای او در این زمینه چیست و چه درس هایی می توانیم از سیره فلسفی او بیاموزیم؟ در نوشتار حاضر که به روش تحلیلی توصیفی به اختصار و فهرست وار انواع فعالیت های فلسفی او، ویژگی های تفکر فلسفی او و دستاوردهایش بررسی می شود.
بررسی رویکرد کاپلستون به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال بیستم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۵۴)
67 - 78
رویکرد کاپلستون به شرق در طول زمان دستخوش تغییر قرار گرفت؛ به گونه ای که می توان از کاپلستون متقدم و متأخر سخن گفت. او هنگام تدوین تاریخ فلسفه غرب دست کم نگاهی مثبت به شرق نداشت. ولی، بعد از فراغت از کار یادشده، به تدریج به اهمیت تفکر شرق و نیز تفکر روسی پی برد و از رویکرد قبلی خود فاصله گرفت و به فلسفه های فرهنگ های شرقی و نیز مطالعات تطبیقی سخت علاقه مند شد و از اهمیت و ضرورت و ارزشمندی این دست مطالعات به تفصیل سخن گفت. از میان آثار بسیار وی، کتاب فلسفه ها و فرهنگ ها و کتاب دین و واحد: فلسفه های شرق و غرب مهم ترین کتاب هایی هستند که با رویکرد تطبیقی نوشته شده اند. رویکرد کاپلستون به مطالعات تطبیقی تاریخی است؛ در عین حال رویکرد وی از رویکرد تاریخی ماسون اورسل متفاوت است. او وسعت دید و غنای تفکر را مهم ترین دستاورد تعامل تفکر شرق و غرب می داند. ضرورت آشنایی تطبیق گر با خطوط کلی فلسفه های فرهنگ های دیگر و زبان آن ها، پرهیز از هر گونه دوگانگی های شتابزده و تعمیم های ناروا، و نیز تأکید بر داشتن پیش فرض از موضوعات مهمی هستند که در رویکرد وی به مطالعات تطبیقی برجسته است.
پیوند تاریخی معنا دار دین و اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سفینه سال نوزدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۷۷ «ویژه باور شناخت»
۱۷۳-۱۵۵
حوزههای تخصصی:
رابطه میان اخلاق و دین به ویژه پس از سکولاریزه شدن جوامع غربی و دین زدایی های اجتماعی مورد بررسی های متعددی واقع شده است. این ارتباط از جهاتی چون معنا شناختی، وجود شناختی، تاریخی و غیره قابل بررسی است. ظاهر امر آن است که اصل رابطه تاریخی میان دین و اخلاق مورد وفاق عموم فیلسوفان و اندیشمندان است. در عین حال چگونگیِ این ارتباط محل سؤال و بررسی برخی از اندیشمندان می باشد. برخی از معاصران ضمن پذیرش اصل ارتباط تاریخی میان دین و اخلاق، منکر ارتباط منطقی میان این دو شده اند و از این رهگذر اخلاق را مستقل از دین غیر استوار بر پایه های دینی قلمداد کرده اند. ابوالقاسم فنایی در کتاب «دین در ترازوی اخلاق» ضمن پذیرش ارتباط تاریخی عمیق دین و اخلاق مدعی است این ارتباط، ارتباط منطقی نبوده و نمی تواند دلیل استواری اخلاق بر مبانی دینی باشد. ایشان در مسیر اثبات مدعای خویش به نقد دیدگاه دو فیلسوف اخلاق (آنسکوم و مک اینتایر) پرداخته است. در این جستار کوشیده ایم تا ادعاهای ایشان در ارتباط تاریخی اخلاق و دین را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. شیوه نقد، تاریخی و تحلیلی است. در نوشتار حاضر نشان داده ایم که برداشت ابوالقاسم فنایی از دیدگاه های فلاسفه اخلاق برداشت کاملی نبوده و انتقادات ایشان بر دیدگاه آنسکوم و مک اینتایر روا نیست. از این روی مدعای نویسنده در استقلال اخلاق از دین در رویکرد تاریخی بدون دلیل باقی مانده است. هم چنین با بیان شواهد تاریخی روشن شده که ارتباط تاریخی میان اخلاق و دین خیلی عمیق تر از آن است که نویسنده بدان معتقد است و بیان شده که کشف ارتباط منطقی از ارتباط تاریخی، توقع بجایی نیست؛ چراکه هر کدام از آنها به صورت مستقل محل بحث علمی هستند.
مواجهۀ حوزۀ علمیه ایران با فلسفۀ غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال ۳۲ تیر ۱۴۰۲ شماره ۳۰۷
9-22
حوزههای تخصصی:
یکی از راه های رشد هر فلسفه ای مواجهه آن با فلسفه های دیگر و تأثیر و تأثرهایی است که در این حوزه رخ می دهد. برخورد اندیشه ها منتهی به پخته تر شدن آنها و ظهور اندیشه های نو می شود. سنت فلسفی ای که با سنت های دیگر در دادوستد نباشد دچار رکود و توقف می شود و اگر هم تحولی در آن رخ دهد، بسیار کند و کم دامنه خواهد بود؛ این درسی است که از مطالعه تاریخ فلسفه می توان آموخت. از این نگاه می توان مناسبات فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را مطالعه و بررسی کرد. فلسفه اسلامی در شکل گیری آغازین خود از فلسفه یونان بهره برد. پس از تکون و رشد فلسفه اسلامی، متون این فلسفه به لاتین ترجمه شد و منشأ تحولاتی اساسی در فلسفه غرب در دوره قرون وسطا گردید. با ورود فلسفه غرب به ایران در عصر جدید و آشنایی ایرانیان با آن، تحولاتی در رویکرد و ساختار فلسفه اسلامی رخ داد. بررسی این تحولات و ترسیم دورنمایی از آینده ارتباط میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب موضوع نوشته حاضر است.
رابطه حقوق و عدالت با مفهوم شناسی تطبیقی آن در اندیشه های فلاسفه غرب و اسلام
مباحث مبنایی مربوط به حقوق در حوزه فلسفه حقوق مورد بحث و توجه واقع می شود و یکی از مهم ترین مسائل مطرح شده در این حوزه، نوع رابطه میان حقوق و عدالت است. اهمیت این بحث بدین لحاظ می باشد که گاه ممکن است اجرای یک قاعده حقوقی که تأمین کننده منافع عمومی به نظر می رسد، از عدالت فاصله گرفته و یا حتی در تعارض با آن واقع شود. بررسی این رابطه در قدیمی ترین متون فلسفی غربی و اسلامی از دیرباز تا زمان حاضر استمرار یافته و بخشی از اندیشه های فلسفی سقراط و افلاطون تا رالز و نازیک در غرب و اندیشه های فارابی تا متکلمان و فقهای معاصر اسلامی را به خود اختصاص داده است. در این نوشتار ضمن پرداختن به این دو مفهوم و سیر تحولات رابطه میان این دو در اندیشه های دانشوران مذکور در کنار نگاه آیات و روایات کوشیده شده مدل های مختلف این رابطه طراحی و از منظر اسلامی با رویکرد نظری و با روش توصیفی-تحلیلی میان آن ها قضاوت شود.
گونه سنجی ارتباط بین فلسفه اسلامی و مسئله جنسیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه اسلامی زنان و خانواده سال ۱۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
83 - 103
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی نسبت و تعامل فلسفه اسلامی با مسئله جنسیت به روش کیفی از نوع تحلیل محتوای استقرایی انجام شد. براین اساس، پاسخ این پرسش که آیا حاصل نسبت این دو باعنوان «فلسفه جنسیت» طبقه بندی می شود و آیا نتیجه آن را می توان «جنسیت در فلسفه اسلامی» یا «فلسفه اسلامی و جنسیت » نام گذاری نمود؟ مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور کلیه منابع علمی مکتوب برای بررسی معانی مختلف فلسفه اسلامی و سپس باتوجه به تعامل فلسفه های غرب با مسئله جنسیت، نسبت های مختلف محتمل فلسفه اسلامی و مسئله جنسیت توصیف و تحلیل شد. نتایج نشان داد که ارتباط جنسیت و فلسفه باتوجه به معانی مختلف فلسفه، اَشکال مختلفی دارد؛ اگر فلسفه به عامترین معنای آن در نظر نظر گرفته شود، گستره مسائل فلسفه و جنسیت شامل تمامی ربط های ممکن در فلسفه ها، عرفان ها و الهیات ها با مسئله جنسیت می شود و در صورتی که فلسفه به معنای متداول فلسفه اسلامی در نظر گرفته شود، مسائل آن به دلیل تفاوت موضوع در فلسفه اسلامی با فلسفه های غرب، تفاوت قابل توجهی با فلسفه های فمینیستی خواهد داشت. ازسوی دیگر بررسی مسئله جنسیت در ابواب مختلف علم النفس فلسفی، نوعی توسعه ابواب فلسفه اسلامی است درحالی که از بررسی مسائلی مانند تعریف جنس و جنسیت در فلسفه اسلامی، خاستگاه جنسیت، روش و منابع بحث جنسیت مبتنی بر فلسفه اسلامی، نوعی فلسفه مضاف جنسیت حاصل می شود.