مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
تیلور
یکی از راه های سنتی برای رد رویکرد طبیعت گرایانه، در مطالعه کنش انسانی، توسل به استدلال های «هرمنوتیکی» است. در مقابل، معتقدان رویکرد طبیعت گرایانه معتقدند، استدلالات هرمنوتیکی راه به رویکرد چشم اندازباورانه ای می برد که به دلیل آنکه فاقد معیار مقایسه و درستی است، هرگونه اِمکان نقد و داوری کنش انسانی را سلب می کند. ما به پیروی از بومن به این رویکرد چشم اندازباورانه «کل گرایی قوی» می گوییم. در این مقاله، ابتدا با صورت بندی مناسب نقدهای وارد بر طبیعت گرایی، نابسندگی این رویکرد در مطالعه کنش انسانی بررسی می شود و سپس تلاش می شود با دفاع از رویکرد «کل گرایی ضعیف»، استدلال شود که با نشان دادن خلط میان شرایط امکان دهنده و شرایط محدودکننده می توان از چشم اندازباوری رویکرد کل گرایی قوی عبور کرد و به این ترتیب، اِمکان نقد و داوری کنش انسانی در رویکرد هرمنوتیکی نشان داده می شود. در نتیجه، نشان داده می شود که رویکرد کل گرایی ضعیف در مطالعه انسان نه تنها مشکلات فراوان رویکردهایِ چشم اندازباورانه و طبیعت گرایانه را ندارد، بلکه اساساً بستر مناسبی برای فهم و مطالعه کنش انسانی فراهم می آورد
تحلیل اقدامات ژئوپلیتیکی داعش بر اساس مدل مفهومی والرشتاین – تیلور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۵۱)
190 - 219
حوزه های تخصصی:
اقدامات ژئوپلیتیکی داعش را می توان به عنوان پاسخی به عملکرد اقتصادی-سیاسی کشورهای مرکز نسبت به کشورهای پیرامون در قالب پدیده جهانی شدن و عدم شناسایی فرهنگی-هویتی ملّت های پیرامونی از سوی قدرت های مرکز دانست. پدیده ی "داعش" به عنوان جریانی نوظهور سبب بروز تغییرات عمده ی ای در منطقه ی خاورمیانه به طور ویژه و در سراسر جهان شده است. اقدامات داعش را می توان در سه حوزه ی سرزمین و مرز، جمعیّت و ملّت و دولت و نظام سیاسی تحلیل نمود در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که از منظر جغرافیای سیاسی، داعش نسبت به پدیده جهانی شدن چه واکنشی از خود نشان داده است؟ فرضیه ما این است که با توجه به اینکه جغرافیای تولّد و رشد جریان داعش مربوط به کشورهای حوزه پیرامونی و استثمار شده به خصوص در خاور میانه است، مطابق نظریه نظام جهانی والرشتاین و سیاست شناسایی تیلور می توان گفت داعش، در سه حوزه ی سرزمین، جمعیّت و حکومت، در تقابل با نظام جهانی واکنش نشان داده است.
تبیین آراء جامعه گرایان؛ خوانش و هویدائی نقصان لیبرالیزم
منبع:
پژوهش های سیاسی سال ششم تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱۷
17 - 34
حوزه های تخصصی:
جامعه گرایی مکتبی با چاشنی انتقادی است. انتقاد به ستون و پایه های اصول لیبرالیزم که مهم ترین آنها توجه به فرد و آزادیهای متعلق به وی، ادعاهای جهانشمولی در باب عدالت، برابری و بیطرفی است. جامعه گرایی دارای چند عضو اصلی من جمله؛ السدیر مک اینتایر، مایکل سندل، چارلز تیلور و مایکل والزر است. عموم این متفکران در انتقادات خود از آموزه های لیبرالیزم طبقه بندی می شوند؛ به گونه ای که مک اینتایر به اخلاق بحران زده غربی که لیبرالیزم در عصر مدرن و پست مدرن عامل آن بوده اشاره می کند؛ سندل به طرز تلقی لیبرالی از فرد که از آن به شخص از پیش فردیت یافته یاد می کند اذعان میدارد؛ تیلور بر ضرورت اجتماع انسانی و عاملیت زبان مشترک برای تبیین فهم یک جامعه از ارزش ها سخن می گوید و در نهایت والزر با رد ادعای جهانشمولی لیبرالی در پرتو نگرش کثرت گرایانه و روش زمینه محوری به فهم و برداشت جوامع از عدالت، تعریف مواهب و نحوه توزیع آنها توجه خود را معطوف و تاویل عدالت لیبرالی را مورد نقد و بررسی قرار می دهد. حال پژوهش حاضر حول این سوال اصلی شکل گرفته؛ متفکران جامعه گرا با بهره بردن از چه مولفه ها و مکانیزم هائی به نقد لیبرالیسم می پردازند؟ هدف مقاله واکاوی آراء جامعه گرایان در پرتو دست یابی به اصول انتقادی لیبرالیزم است. همچنین می کوشیم با استنا به روش توصیفی تحلیلی که به شیوه اسنادی انجام می گیرد، در تحلیل گزاره های بحث گام برداریم.
بازتعریف انسان در مجسمه های جیسون تیلور با رویکرد پسامدرنیته ژان بودریار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در زمان معاصر انسان در مرکز توجه همه امور قرار دارد و از جمله موضوعاتی است که به طور عمده مورد مطالعه و بازاندیشی قرار گرفته است. عرصه هنر معاصر نیز در دهه های اخیر شاهد تحول و تقویت کنش های اجرایی و خلق آثار با محوریت انسانی بوده است. در زمان معاصر تغییرات بنیادینی در معنای انسان در دوره معاصر بروز کرده است و روش های جدید هنری باورهای انسانی را به چالش می کشد. از منظر ژان بودریار با سیطره نشانه ها امر واقع به طور جدی محو شده است و مرجع حقیقت وجود خارجی ندارد. هدف از پژوهش حاضر مطالعه بازتعریف معنای انسان در آثار جیسون تیلور مجسمه ساز بریتانیایی با رویکرد انسان شناختی بودریار در دوره پسامدرنیته است. در آثار او انسان به صورت شی واره ای تکثرگرا، قالب گیری شده از واقعیت و پنهان در زیر آب خلق شده است که با نظریات بودریار قابل تطبیق است. مفروض پژوهش حاضر تحول معنای انسان و جایگاه آن در پیوند با تغییر صورت بندی اجتماعی انسان در دوره معاصر با تأکید بر نظریات بودریار است. محتوای پژوهش حاضر کیفی بوده و بر اساس روش شناسی توصیفی – تحلیلی و شیوه گردآوری کتابخانه ای صورت گرفته است. نتایج یافته ها حاکی از آن است که حضور انسان در آثار تیلور با نشانه های واقعی بازتولید شده و در جهانی که وجود ندارد، قرار داده شده است. در آثار او انسان با نشانه هایی مانند روزمرگی، شی وارگی با بدن، کثرت گرایی است به صورت مجسمه هایی در زیر آب در دنیایی وارونه تکثیر شده است. بودریار هنر را موضوعی پنهانی می بیند که مجسمه های تیلور انسان هایی هستند که در اعماق آب ها پنهان شده اند. او انسان را در تکثیر تهی می داند که این تهی بودن در صورت و زندگی منجمد شده انسان های تیلور به خوبی دیده می شود.
فهم هویت در اندیشه چارلز تیلور و داریوش شایگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مبسوطمقدمه و اهداف: هویت چیست؟ به اختصار می توان گفت: هویت می گوید ما که هستیم و ربط و پیوندی بین گذشته، حال و آینده به وجود می آورد و خصلتی معنادهنده دارد. هویت، یکی از مفاهیم محوری و در عین حال مناقشه برانگیز است که افکارِ بسیاری از متفکران و اندیشمندانِ سیاسی و اجتماعی را به خود مشغول کرده است. هدف این مقاله برقراریِ نوعی مناظره و گفت وگو بین شایگان و تیلور درباره مساله هویت و خودفهمی است. شایگان چه نکاتی به تیلور می گوید و تیلور چه بینشی به شایگان عرضه می کند. بر این اساس، در این مقاله در پیِ پاسخگویی به این سوالاتِ بنیادین خواهیم بود که شایگان و تیلور چه درک و دریافتی از هویت ارائه کرده اند؟ و در پیِ این سوال، این دو متفکر چه آموزه ها و انگاره هایی برای فهم هویت ارائه می دهند؟روش ها: از آن جا که این مقاله رسیدن به درکی درست از هویت را پیگیری می کند، تلاش کردیم تا با ارائه چارچوبی مفهومی به ایضاح دو مفهوم هویت و هویت چهل تکه یا مرقع گونه در اندیشه شایگان و تیلور بپردازیم. فهم عمیق این کلان واژه ها، زمینه و بسترِ درک و دریافتی درست از ایده ها و اندیشه هایِ مطرح شده این دو متفکر را فراهم می کند.یافته ها: شایگان و تیلور تلاشی سترگ در آثارشان برای پاسخگویی به سوالِ هویت چیست، داشته اند. یکی مساله هویت در جهانِ سنتی و شرقی و دیگری جهانِ مدرن و تکوینِ هویتِ مدرن را به بحث گذاشته است. این دو متفکر، اگر چه به دو متنِ فرهنگیِ متفاوت تعلق دارند، اما انگاره ها و آموزه هایی هم سو و مشترک درباره هویت در آثارشان ارائه داده ند. این آموزه ها را در قالب پنج مولفه می توان صورت بندی کرد؛ اولین مولفه درک کردن هویت در قالب یک داستان و روایت است. هر دو متفکر سعی بر آن دارند تا در قالب یک برداشت، روایت یا داستانی از «خود» (فردی یا جمعی)، گذشته، حال و آینده را به هم مرتبط کنند. دومین مولفه، فهم هویت در وضعیتِ بینابینی است. این موقعیت فرد را در شرایطی نشان می دهد که در میانه دو الگویِ درکِ جهان یا دو شیوه زیست، گرفتار و در رفت وآمد است. سومین مولفه، درک هویت در ارتباط و دیالوگ با دیگران و در پیِ آن، تحول پذیریِ هویت است. چهارمین مولفه، مطرح کردن انگاره هویت مرکب یا هویت ترکیبی است. پنجمین مولفه، تاکید آن ها، بر نقش و اهمیتِ مبانی اخلاقی، ارزش هایِ بزرگ و آموزه هایِ اساسیِ سنت ها و ادیان در شکل دهی و برساختِ هویت و فهم ما از خود است.نتیجه گیری: چرایی اهمیت و در کانونِ توجه بودنِ مقوله هویت را باید در این واقعیت جست که برای درک بسیاری از رخدادها و دگرگونی هایِ اجتماعی و سیاسیِ جوامع کنونی نیازمند آن هستیم که از منظرِ هویتی به این تحولات بنگریم. اگرچه تاکنون آثار و مقالات بسیاری درباره هویت و خودفهمی نوشته شده و به وجوه و جنبه های گوناگون آن پرداخته شده، اما از آنجا که هویت خصلتی سیال و در حالِ تحول دارد، نیازمندِ درنگ و تأمل مداوم است. شایگان و تیلور، به عنوانِ دو هویت پژوه برجسته معاصر دانشی عمیق و شیوه فهمی همه جانبه از هویت و خودفهمی در آثارشان ارائه کرده اند، که حاملِ سرنخ ها و آموزه هایِ مهمی برایِ درکِ مساله و مشکله هویت است.