مطالب مرتبط با کلیدواژه
۵۸۱.
۵۸۲.
۵۸۳.
۵۸۴.
۵۸۵.
۵۸۶.
۵۸۷.
۵۸۸.
۵۸۹.
۵۹۰.
۵۹۱.
۵۹۲.
۵۹۳.
۵۹۴.
۵۹۵.
۵۹۶.
۵۹۷.
۵۹۸.
۵۹۹.
۶۰۰.
انسان
حوزه های تخصصی:
انسان می تواند در موقعیت رسانه ای قرار بگیرد که پدیده ها با عبور از او معنا بیابند و به این ترتیب به عنوان امر فرهنگی از سوی انسان های دیگر پذیرفته شوند. حذف انسان می تواند به معنای از میان بردن فرهنگ و معنا در دیدگاه «خود» و «دیگری» باشد، اما در جریان عمومی و غالب سینمایی، نقش رسانه ای انسان کم رنگ شده و او نه تنها رسانه حامل معنا نیست، بلکه تنها مصرف کننده ای بدون نظر محسوب می شود؛ بنابراین در جریان صنعتی شده سینمایی می توان تولیدات را تا حد زیادی پدیده هایی علیه فرهنگ انسانی دانست تا پدیده هایی فرهنگی؛ چراکه انسان در این میان نقشی فراموش شده یافته است و عملاً پدیده ها تنها با او برخوردی مکانیکی دارند و در او به تبیین معنا نمی رسند. در مقابل این گونه گرایش، نوعی سینمای مستقل نیز وجود دارد که انسان و روابط هستی شناختی او را محور قرار می دهد. پیتر واتکینز فیلم سازی است که در ساختار، محتوا و روند تولید، به صورت آگاهانه انسان فرهنگی و فرهنگ ساز را وارد عرصه فیلم می کند. در این مقاله با نوعی روش مشاهده همراه با مشارکت که واتکینز برای مخاطب خود درنظر گرفته است، به مطالعه موردی فیلم کمون پرداخته ایم. همچنین یک تک نگاری با پرسه زنی انتزاعی در فیلم صورت گرفته است. نتایج نشان می دهد، واتکینز با شکستن تک قالب (مونوفرم)، انسان را به عنوان معناساز فرهنگ در تمام جنبه های ساخت فیلم خود مدنظر قرار می دهد. این امر به کمک عواملی چون شکست سلسله مراتب فیلم سازی، دخالت دادن بازیگران در روند پژوهش و بداهه پردازی، ایجاد شناخت درباره عملکرد رسانه ها و سینما، پرورش تفکر انتقادی و نقش دهی به مخاطب از طریق ایجاد فضای مطالعه و تفکر تحقق یافته است.
مطالعۀ تطبیقی نقاشی پیکرنگاری از ناصرالدین شاه در ابتدا و انتهای دورۀ قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقاشی از شاه در دوران قاجار یکی از موضوعات اصلی پیکر نگاری درباری است. نقاشی از چهره ناصرالدین شاه (۱۲۴۷-۱۳۱۳ ق) در دوران حکومتش از ابتدا تا انتها مسیر متفاوتی را طی می کند. در دوره ابتدایی چهره او منطبق با معیارها و زیبایی شناسی نقاشی ایرانی و در دوره انتهای سلطنت چهره او تحت تأثیر صنعت عکاسی و تغییرات اجتماعی و سفر به اروپا به سمت واقع گرایی و نقاشی اروپایی تغییرمی کند. سؤال کلی این مقاله آن است که تصاویر پیکر نگاری از ناصرالدین شاه در دوره ابتدایی و انتهایی قاجار دارای چه تغییراتی است و با توجه به تغییر شرایط اجتماعی، معیارهای زیبایی شناسی برای چهره شاه در هر دوره کدام است. با توجه به اهمیت نقاشی از چهره شاه در دوران قاجار، این تغییرات در نقاشی از ناصرالدین شاه قاجار از ابتدا تا انتها موضوع این پژوهش است. بدین منظور، ابتدا نقاشی پیکر نگاری در دوران ناصری بررسی می شود. سپس به سیر تحول و تفاوت و شباهت نقاشی های این دوران از ناصرالدین شاه پرداخته می شود. محتوای پژوهش حاضر کیفی و شیوه گردآوری اطلاعات، به صورت اسنادی (کتابخانه ای) است و روش پژوهش، تاریخی–تطبیقی است. یافته ها بیانگر آن است که در دوران طولانی حکومت ناصرالدین شاه، نقاشی پیکر نگاری با موضوع شاه، یکی از مضامین اصلی در هنر نقاشی این دوران است. در دوره ابتدایی سلطنت او، نقاشی شاه متأثر از هنر نقاشی ایرانی در دوران قبل و دوران ابتدایی قاجار است و نگاه باستانی و آرمان گرایانه دارد، ولی در نقاشی دوره انتهایی، به علت تأثیرپذیری از تحولات اجتماعی این دوران به سمت واقع گرایی و عکاسی متمایل می شود و چهره شاه، انسانی و واقعی تصویر می شود. موضوع نقاشی از ناصرالدین شاه در هر دو دوره ثابت است، ولی نگاه نقاشان با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی دوران ابتدایی و انتهایی در زیبایی شناسی متحول و متفاوت تصویر می شود. این تحولات حاصل تغییر تفکر شاه، ارتباط با اروپا، تغییرات اجتماعی و استفاده از هنر عکاسی و تمایل به تصویر واقعی به دور از هرگونه آرمان گرایی است. این عوامل نشان می دهد هنر دوران ناصری در نقاشی از چهره در هر دو دوره متأثر از تغییرات اجتماعی آن دوران است و نگاه هنرمندان به موضوع پیکر نگاری با عوامل اجتماعی تغییر کرده و دارای زیبایی شناسی متغیر است. نگاه به موضوع انسان در هنر پیکر نگاری در هر دوره متفاوت تصویر شده و این روند در چهره ناصرالدین شاه قابل بررسی است. [1] [1]. این مقاله حاصل هسته پژوهشی با عنوان مطالعه هنر نقاشی پیکره نگاری دوره قاجار تصویب شده در دانشگاه الزهرا س می باشد.
پدیده شناسی زمان در حفاظت و مرمت آثار تاریخی و فرهنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
8 - 18
حوزه های تخصصی:
در این مقاله پدیده شناسی زمان به عنوان بعد چهارم و اصل موجودیّت اجسام در حفاظت و مرمت انجام شده است. مسأله این است، بعد زمان در آثار چیست؛ چگونه مورد شناسایی قرار می گیرد؛ چه نقشی در حفاظت و مرمت دارد. برای حل مسأله با راهبرد پدیده شناسی زمان انحای پدیدار شدن آن بر آگاهی انسان تحلیل شده است؛ بدین قرار زمان با رویداد، فرهنگ مادّه ای ، لایه های فرسودگی، مکان و انسان معادل است و بر آگاهی پدیدار و تقویم می شود. در نتیجه بر مبنای شناخت پدیده شناسانه ی زمان و ارتباط آن با اصل موجودیّت اثر، حفاظت سطوح فرسوده به عنوان انباشت لایه های اکنون ضروری است؛ سنجش فرسودگی ها بر مبنای اصول زمان مندی مادّه و ارتباط آن با حرکت و دگرگونی امکان زمان سنجی، تحلیل های آسیب شناسی، اتّخاذ روش های مناسب حفاظت بهینه را فراهم می کند. پدیده شناسی زمان، انسان را در افق اهداف فرایندهای مداخله ای اثر قرار داده و پاسخگوی سؤالات اساسیِ حفاظت و مرمت پست مدرن است و افزون بر آنالیز مادّه ا ی، آنالیز فرامادّه ای اثر را نیز مقرّر می کند. با تمرکز بر مفهوم فرهنگ مادّه ای، زمان بدن مند یا زمان انسانی نیز علاوه بر زمان ساخت، زمان سپری شده، زمان مواجهه با اثر، در مرمت مطرح میشود. حفاظت بقایای گذشته، سبب فهم گذشته در زمان حال و آغاز فرایند انتقال گذشته از حال و هم زیستی آن با آینده است.
از سبک تا هویت در معماری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معماری به رغم تفاوت های سرزمینی که در شکل آن تاثیر فراوانی داشته، دارای ویژگی های ذاتی، پویا و تدریجی است، که آن را هویت می نامند. واژه شناسی هویت، ما را به انسان، معماری و مولفه های تمیز دهنده ی آن می رساند. کلیتی که قبلاً از دیدگاه ملک الشعرای بهار با نام "سبک" به جهان درون و برون انسان تقسیم می شد؛ ولی معنای آن در سده-های اخیر با تحول ایجاد شده در عالم و آدم، با "مد معماری" جایگزین و در دایره ی سلایق گذرای معماران محبوس و از معنای قدیمی خود فرسنگ ها فاصله گرفته است. مولفه های تمیز دهنده ی معماری شامل انسان و باورهایش، مکان و زمان می باشند. در این مقاله ضمن بررسی جایگاه انسان مولف و بهره بردار از معماری، به بررسی مکان از دیدگاه نظریه پردازان پدیدار شناس و روانشناسان محیطی و ارتباط در هم تنیده ی آن با انسان و تاثیر خاطره مکانی پرداخته می شود. مولفه ی زمان، نه صرفاً در نوع قراردادی و معطوف به گذشته و متوجه آینده ی آن، بلکه به عنوان عرصه ی تحقق زندگی مورد مداقه قرار می گیرد. ایجاد چارچوب فکری مناسب برای مفهوم هویت، از اهداف مقاله و سامانه ی جستجوی آن نیز کیفی است.
تبیین مدل هویت مکان-حس مکان و بررسی عناصر و ابعاد مختلف آن؛ نمونه موردی: پیاده راه شهرری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ظاهر فیزیکی، فعالیت ها و معانی مواد خام هویت مکان هستند. حس مکان جنبه دیگری از هویت مکان، در درون این عناصر نیست. بلکه در اثر ارتباط متقابل انسان با این عوامل شکل می گیرد. حال این سوال ها مطرح است که رابطه بین هویت مکان و حس مکان چگونه است؟ چگونه می توان به یک مکان، با هویت خاص خود دست یافت؟ با توجه به بررسی های انجام گرفته، هویت مکان را می توان معادل با حس مکانِ "ما" دانست و در پاسخ به سئوال دوم، باید گفت که هویت مکان بخشیدنی نیست، بلکه طی زمان و فرآیندی به وسیله مردم شکل می گیرد، اما ابتدا باید از طریق عوامل فیزیکی، فعالیت و معنا به عنوان مولفه های تشکیل دهنده، اقدامات لازم در راستای رسیدن به هویت مکان را انجام داد. دراین نوشتار، با هدف بازیابی و معرفی نقش هریک از عناصر و اجزای تشکیل دهنده هویت و حس مکان، بر پایه مرور متون و اسناد مرتبط در این زمینه، به بررسی آرا و نظرات صاحبنظران پرداخته شده است. پس از بررسی عوامل و عناصر مختلف و نیز طبقه بندی عوامل دخیل در آن، به تبیین مدلی نو از عناصر و فرآیند شکل گیری هویت مکان و بررسی مدل مذکور در پیاده راه شهرری (به عنوان موردپژوهشی) پرداخته شده است.
بررسی انتقادی دیدگاه چوپرا در باب ذهن گرا بودن انسان بر اساس آراء صدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۰
25 - 50
معنویت های نوظهور، نگاهی ویژه و نو به انسان و جایگاه او در هستی دارند که در بسیاری از موارد، منجر به اومانیسم می گردد. از جمله آن ها، عرفانی است که توسط دیپاک چوپرا تبلیغ می شود و معتقد است که انسان به واسطه ذهن خود دارای توانایی مطلق است که می تواند هم سطح خدای متعال شده و هم در جهان مادی و کائنات تصرف کند و هم باعث مریضی یا بهبودی جسم خود شود. از آن طرف، صدرا نیز ضمن تأکید بر توانایی های بالقوه نفس و ذهن انسان، معتقد است که در صورت تکامل آن ها و تقرب به خدای متعال می توانند موجب خلاقیت در خود و غیر خود شوند و به عنوان خلیفهاللّٰه و با اذن الهی در هستی امکانی دخل و تصرف کند. این پژوهش، پژوهشی انتقادی است که در نظر دارد به بررسی انتقادی دیدگاه چوپرا در مورد انسان ذهن گرا بر اساس آراء صدرا بپردازد. یافته های پژوهش این است که از نگاه صدرا، ذهن انسان نمی تواند در کنار نفس و بدن به عنوان ساحت سوم وجود انسان به حساب بیاید؛ بلکه از شئون نفس بوده و عمل به دستورات دینی باعث تقویت و افزایش توانایی های نفس و سعادت دنیا و آخرت می شود.
تحقق قانون طلایی اخلاق؛ بررسی موانع و راهکارهای گرایشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اخلاق وحیانی سال دوازدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۲۵)
61 - 90
تحقق قانون طلایی اخلاق؛ بررسی موانع و راهکارهای گرایشی رحیم دهقان ، سید هادی سهرابی چکیده: قانون طلایی به عنوان یک قانون عام اخلاقی توصیه می کند که؛ با دیگران بگونه ای رفتار کن که در همان موقعیت رضایت می دهی با تو چنان رفتار شود. علیرغم تصدیق این قانون از سوی تمام انسان ها، به نظر می رسد نوعی شکاف بین نظر و عمل به این قانون وجود دارد. بخشی این شکاف، در موانع مربوط به ساحتِ گرایشیِ انسان ریشه دارد که نیازمند واکاوی است. از این رو، مساله اصلی در این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی انجام شده، این است که عمده ترین موانع مربوط به ساحت گرایشیِ انسان بر سر راه تحقق این قانون چیست و چه راهکارهایی در جهت رفع این موانع می توان ارائه داد. یافته های تحقیق حاکی از آن است که؛ پیروی از هوای نفس، ضعف اراده، و همرنگی با جماعت، از عمده ترین موانع گرایشیِ انسان در جهت تحقق این قانون است. بر همین اساس، تسلط عقل بر دیگر قوای نفس، هدفداری و برنامه ریزی و ممارست در تقویت اراده، و نیز تقویت روحیه ایثار و از خودگذشتگی در جامعه را می توان از جمله راهکارهای ناظر به موانع گرایشی دانست. از این رو، لازمه تحقق این قانون رفع موانع مذکور بر اساس راهکارهای بیان شده در این مقاله است.
تاثیر انرژی پنهان ناشی از پدیده توتم و تاثیر آنها بر فضای معماری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
گفتمان طراحی شهری دوره سوم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
۱۳۰-۱۰۸
بیان مسئله: انسان ابتدایی در برخورد با عجایب خلقت در طبیعت و عناصر آن، خود را در برابر جهان و گستردگی اش ناچیز و حقیر می پندارد. انسان، طبیعت را جاندار می داند و برای هر یک از مظاهر هستی، نیرویی ماورایی تصوّر می کند. توتم ها بی جان هستند. توتمیسم به سیستم هایی برگرفته از نمادها یا بازنمایی وابستگی های انسان به حیوانات، گیاهان و اشیاء بنیادی و اعتقادی بشر مبتنی بر توتم مربوط می شود. اهداف: بررسی توتم و توتمیسم از نظر روانشناختی و یافتن یک روش منحصربه فرد برای کشف ذهن انسان و تأثیرات بر جای گذاشته در طراحی فضاهای ساخته شده است. روش تحقیق: بر اساس مطالعات تحلیلی و توصیفی بوده و با مطالعه منابع کتابخانه ای، بررسی و تحلیل شده است و بر اساس روابط متقابل و مقایسه میان متغیرهای مستقل و نظریه ها و توتم در ادیان مختلف و متغیرهای وابسته تدوین شده است. یافته ها: در شناخت توتم و توتمیسم درک بسیاری از جنبه های شگفت انگیز حیوانات و گیاهان و اشیاء برای انسان تا حدودی ناممکن به نظر می رسید و همین موضوع به تقدّس بخشی آنها انجامید؛ البته تقّدسی که ترس و احترام را به دنبال داشت. چنین نگاه و پنداشتی، باعث پیدایش و رواج باورهایی مانند آنیمیسم و تناسخ و توتمیسم شد. نتیجه گیری: توتمیسم و اعتقاد به توتم و تابو یکی از باورهای باستانی و موضوعی مربوط به تاریخ انسان های اولیه بود که از نمونه های آغازین ادیان بشر شمرده می شود. پیامد عملی این باورها در زندگی انسان های اولیه، به پیدایش آیین ها و مناسک و اعمالی انجامید که در آن بر اهمیّت جانوران و گیاهان تأکید می شد که تأثیرات آنها بر طراحی فضاها و اعتقادات نسل کنونی کاملاً مشهود است.
ساخت قاعده فقهی کرامت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فقه و حقوق اسلامی سال دوازدهم تابستان ۱۳۹۵ شماره ۴۴
139 - 162
کرامت ذاتی، شرافت و حیثیتی است که تمامی انسان ها به جهت انسان بودن به طور فطری و یکسان از آن برخوردارند و از نگاه دینی این حق، از بدو خلقت حتی برای جنین انسان هم ثابت است، هدف دراین تحقیق، ساخت قاعده فقهی کرامت است، زیرا یکی از نیارهای فقه اجتماعی و حکومتی همین شیوه خواهد بود، در این راستا با بررسی و تحلیل مفهوم و مبانی کرامت، ادله ی شرعی و دیدگاه علماء می توان به این مهم پرداخت، اندیشه ی کرامت ذاتی، دارای پشتوانه ی عقلی وشرعی است، با مطالب پیش گفته قاعده چنین می شود "هرانسانی کریم است، مگر دلیلی مانع آن شود "یعنی کل انسان کریم الاما خرج بالدلیل". بنابر اصل کرامت ذاتی، تناسب بین جرم وجزا و هویت و شخصیت افراد امری معقول و منطقی است، هرکس در برابر جرم، مجازات خواهد شد. کرامت ذاتی، مانع تعدد جزاء، برای یک جرم، نه نفی جرم خواهد شد و با کرامت هیچ فضلیت ساختگی و نسب خانوادگی و ریاستی، دخیل در عفو، بخشش و یا مانعی برای اعمال مجازات نخواهد شد. قاعده ی فقهی کرامت، آثار و پیامد هایی دارد، از جمله حفظ کیان، شخصیت و حقوق خاص برای همه ی انسانها که هیچ کس نمی تواند آنها را سلب کند مثل حق حیات، حق احترام و حرمت، حق دین داری، برقراری عدالت، برابری فرصت ها، رفاه اقتصادی و تأمین اجتماعی، تناسب جرم و جزاء بدون تحقیر و شکنجه ویا هرگونه ارعاب وسلب حقوق.
بررسی تقابل غرایز دوگانه اروس و تاناتوس در آثار کن کوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال چهاردهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۳۷)
7 - 20
مطابق با تعریف زیگموند فروید از نحوه عملکرد غرایز انسانی، تمامی جهت گیری های اعمال و رفتارهای انسان از عملکرد متضاد دو غریزه اروس و تاناتوس سرچشمه می گیرد؛ اروس، مظهر سازندگی است و زندگی می بخشد و در تقابل با آن تاناتوس، مظهر مرگ و تخریب است. با توجه به این که او، جایگاه غرایز را بخش ناآگاه ذهن می دانست می توان این بخش را مانند عرصه ای برای نبرد دایمی اروس و تاناتوس به حساب آورد. در این پژوهش، جلوه هایی از تقابل و نبرد بین غرایز دوگانه ِ فرویدی در آثار کن کوری، نقاش فیگوراتیو اسکاتلندی مطالعه می گردد. مساله پژوهش، سیر تکامل دیدگاه هنرمند نسبت به انسان و هم چنین، ارتباط او با جهان است؛ لذا برآنیم تا دریابیم جلوه هایی از نبرد میان غرایز چگونه در آثار این هنرمند قابل تشریح است؟ هنرمند در آثارش به چه تعریفی از بُعد وجودی انسان دست می یابد؟ در این پژوهش برآنیم با استناد بر نظریات زیگموند فروید در ارتباط با عملکرد غرایز و تاثیر تضاد و تنش آن ها بر رابطه انسان و محیط پیرامونش، به نمودهایی از این رابطه دوسویه در آثار کن کوری دست یابیم که به شکل تقابل سازندگی- تخریب، تولد- مرگ، تمدن و بربریت نمایان می گردد. به منظور دست یابی به پاسخ پرسش های مطرح شده، با بهره گیری از فراروان شناسی زیگموند فروید و نظریاتش در ارتباط با ساختار ذهن انسان، انرژی روانی و هم چنین، ساز و کار غرایز به تشریح منتخبی از آثار کن کوری می پردازیم. انسان در آثار کن کوری موجودی است که مابین نبرد دایمی دو غریزه متضاد گرفتار آمده است؛ نبردی که رنج می آفریند، عامل این رنج خواه درونی باشد و یا از محیط پیرامونش بر وی تحمیل گردد، او را به چالش می کشد؛ به همین جهت آثار این هنرمند به عرصه ای برای بازنمایی ناامیدی، بی هدفی و عدم اطمینان بدل می گردد. در آثار او، انسان موجودی است مملو از ابهام، دوگانگی و تردید که می تواند در قالب اثری انتقادی به سیاست ها و جنگ افروزی های سردمداران قدرت و یا نابرابری های اجتماعی ناشی از آن نمود یابد که احساسی از ناتوانی را در جوامع نهادینه می سازد؛ در مراحل دیگر، این ناتوانی مفهوم گسترده تری می یابد و ناتوانی جسمانی و روانی انسان را شامل می گردد. با این وجود، ذکر این نکته ضروری است که در این آثار تعریف مرز مشخصی بین نابودگری و نابود شوندگی ممکن نیست، چرا که وجود انسان در این آثار عرصه ای برای نبرد غریزه مرگ و زندگی است که در تعامل و تقابل با یک دیگر معنا می یابند.
تحلیلی از مفهوم عام واژه «اسلام» در قرآن کریم؛ رهیافتی به سیمای انسان والا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات قرآنی دوره ۱۳ بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۹
128 - 152
هدف از پژوهش حاضر، تحلیل مفهوم عام واژه «اسلام» در قرآن کریم با استفاده از الگوی تحلیل و تفسیر مفهومی است. در این راستا، با استفاده از ترادف و تقابل واژه ها، بافت و سیاق آیات، ارتباط آیات با یکدیگر و کشف شبکه معنایی حاکم در تمامی آیات شامل ریشه (س-ل-م)، مفهوم «اسلام» تحلیل شده است. معناشناسی ساختاری «اسلام»، با معانی «سلامتی و تسلیم شدن» گره خورده است. مفهوم شناسی «اسلام» در قرآن کریم از طریق مفهوم موافق، برابر با «توحید و تسلیم شدن در برابر خدای یگانه» بوده و ارتباط عمیقی با واژه «تعقل» دارد. مفاهیمی چون «کفر»، «شرک»، «جُرم»، «قَسط» و «بَغی» در تقابل مفهومی با واژه «اسلام» قرار گرفته اند. با بررسی بافت و سیاق آیات «اسلام»، ذو مراتب بودن مفهوم «اسلام» اثبات می گردد. و نهایتاً شبکه معنایی پدیدار گشته از واژه «اسلام»، درحقیقت ترسیم کننده سیمای انسان والا در قرآن کریم می باشد. «اسلام» در قرآن کریم تنها دین برگزیده، مقبول و مرضی نزد خداوند است و سعادت بشر در گرو تسلیم در برابر چنین دینی معرفی شده است. از این رو شناخت این دین انسان ساز، از طریق منبع اصلی آن، یعنی قرآن کریم، از اهمیت والایی برخوردار می باشد.
سفارشات تربیتی حضرت امیر علیه السلام به امام حسن علیه السلام در نامه 31 نهج البلاغه
تربیت اصل بسیار بنیادی در شکل گیری شخصیت هر فرد دارد. تربیت هر انسانی می تواند زمینه ساز سعادت یا شقاوت او در دنیا و آخرت باشد. تربیت نسلی صالح و شایسته از وظایف مهم والدین است. دین اسلام دین جامع و کاملی است که در بردارنده تمامی نکات تربیتی و اخلاقی است. هر کس در تربیت فرزند خویش از منابع غنی اسلامی بهره بگیرد بی شک منافع بسیاری خواهد برد. در این مقاله تلاش شده تا با بهره گیری از یکی از منابع غنی شیعیان نهج البلاغه، در خصوص تربیت صحیح فرزند با تاکید بر نامه امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام چندین توصیه مهم ذکر شود. این مقاله از نوع توصیفی و کتابخانه ای است و هدف از نگارش آن بیان برخی از توصیه های امام علی در خصوص تربیت فرزند است.
بررسی تطبیقی «انسان معنوی» در اندیشه مولانا و وین دایر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال نوزدهم بهار ۱۴۰۲ شماره ۷۰
107 - 137
مسأله واکاوی حقیقت انسان از اساسی ترین تأملات فلسفی، دینی و جامعه شناسی است. در مکاتب عرفانی نیز شناخت ویژگی های انسان معنوی و راه های وصول وی به سعادت، در رأس امور قرار دارد. عالمان و عارفان بی شماری چه در غرب و چه در شرق به این موضوع پرداخته و به نتایج متفاوتی دست یافته اند. در این جستار با روش توصیفی تطبیقی، به بررسی نظام اندیشگانی دو عارف بزرگ دنیا، مولانا جلال الدین محمد بلخی و وین.ولتر دایر پیرامون مسأله «انسان معنوی» پرداخته و وجوه همسان و غیرهمسان اندیشه این دو عارف تبیین می شود. یافته های پژوهش نشان از آن دارد که وجوه اشتراک نظرات این دو عارف بسیار بیشتر از وجوه افتراق آن ها است. این امر از تأثیر فراوان دایر از آموزه های مولانا و نیز همسانی آبشخورها و مشارب تجربی آنان؛ یعنی عرفان حقیقی یا حقیقت عرفان حکایت دارد. از جمله اصلی ترین نقاط اشتراک این دو، می توان به مفهوم «وحدت وجود» و از مهمترین وجوه افتراق میان آن دو می توان به مسأله «اعتقاد به عقوبت» اشاره کرد.
دولت، انسان و تربیت در اندیشه سیاسی یاسپرس؛ (رویکردی وجودشناسانه به دولتِ مدرن)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسی (باقرالعلوم) سال بیست و پنجم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۹۹
91 - 112
بررسی تاریخی دولت مدرن نشان می دهد که این نظام، موجب شکل گیری یک نوع ثبات سیاسی- اجتماعی در جوامع غربی شده است؛ با این حال برخی متفکران اگزیستانس همچون کارل یاسپرس، نقدهایی به مبانی مدرنیسم و در ادامه به دولت مدرن دارند. یاسپرس بر این باور است که دولتِ برآمده از مدرنیته سیاسی به دلیل غلبه ی تکنیک، عدم واقع بینی، برداشت های سویه دار از وضعیت انسان و در نهایت عدم توانایی در ایجاد ارتباط صحیح بین انسان ها، موجبات شکل گیری یک سیاست توده ای و در ادامه، باعث کاهش استقلال و آزادی واقعی انسان شده است. از این رو وی در تلاش است تا با نقد صحیح این نظام سیاسی، زمینه ی نقش آفرینی بیش تر انسان ها را فراهم آورد. سوال اصلی پژوهش حاضر آن است که مهم ترین نقدهای یاسپرس به مبانی مدرنیسم و دولت مدرن کدام بوده و راهکار یاسپرس در کاهش اثرات منفی آن چیست؟ در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی، نشان داده شده است که در اندیشه ی سیاسی یاسپرس، دو مولفه ی فهم تاریخی و عقلانیتِ خودآگاه انسان ها، در برابر موانع رشد فرد و جامعه اثرگذار بوده و دولت با استفاده از چنین ابزارهایی، البته با استفاده از یک سیر تربیتی صحیح سیاسی، قادر خواهد بود مخاطرات جامعه ی توده ای مدرن را به حداقل برساند.
مناسبات «کرامت» و «آزادی انسان» از منظر کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۱)
185 - 208
از منظر کانت، آزادی به عنوان خودقانونگذاری اراده، خصوصیت کلی انسان است. او با قانون گذاری عقل عملی، اخلاق را بر پایه آزادی بنا می نهد. در فلسفه کانت، آزادی، مبنایی است که بر اساس آن انسان به عنوان شخص و فرد انسانی، دارای کرامت است. مفهوم آزادی، ملازم با قانون اخلاقی و عقل عملی است و در بستر طبیعت یافت نمی شود. قانون اخلاقی از آن نظر که آزادی است انسان را از قلمرو طبیعت تعالی می بخشد و به او ارزش و شأنی می دهد که بر پایه آزادی و خودقانون گذاری است. انسان اخلاقی برای جهان ارزش می آفریند و همو غایت خلقت است. واسطه ارتباط انسان به عنوان موجودی اخلاقی و غایت نهایی طبیعت، مفهوم آزادی است. آزادی امری عینی و موضوع شناسایی نیست، زیرا مفهوم آزادی به جهان معقول ارتباط دارد و در رفتار و منش انسان واقعیت می یابد. در مملکت غایات کانت، هر چیزی یا قیمت دارد یا کرامت. آنچه دارای قیمت است، می تواند مورد دادوستد و معامله قرار گیرد ولی آنچه از هر ارزشی برتر است و به هیچ عنوان معادلی ندارد که معاوضه شود، «کرامت» است. انسانیّت انسان تا جایی که به داشتن اخلاق تواناست، تنها موجودی است که «کرامت» دارد. مقاله بر محور دیدگاه کانت درباره "مناسبات کرامت و آزادی انسان " و با روش استنتاجی نوشته شده است.
مقایسه مبانی انسان شناختی علوم اجتماعی از دیدگاه شهید مطهری و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علوم اجتماعی، به مثابه علومی که با محوریت ابعاد اجتماعی زندگی انسان سامان گرفته است، مانند سایر دانش های بشری تحت تأثیر مبانی فلسفی و نیز پیش فرض های گوناگونی است. بررسی مبانی انسان شناختی علوم اجتماعی از دیدگاه شهید مرتضی مطهری و ایمانوئل کانت، با توجه به وابستگی آن ها به دو جریان بزرگ فکری و فرهنگی در غرب و شرق عالَم، امکان شکل گیری دو صورت متفاوت از علوم اجتماعی و مقایسه آن ها را فراهم می کند. در واقع، بدون رویارویی صورت های گوناگون ممکن علوم اجتماعی، تصور دقیقی از ظرفیت ها و محدودیت های این علوم شکل نخواهد گرفت و به سرگردانی پژوهشگران این عرصه در تعیین جهت پژوهش ها و مسائل این علوم منجر خواهد شد. در پژوهش حاضر تلاش شده است با روش اسنادی، شرحی از آرای انسان شناختی شهید مطهری و کانت ارائه شود و تأثیر آن بر علوم اجتماعی برخاسته از این دو دیدگاه فکری بررسی شود. ظاهراً علوم اجتماعی تحت تأثیر آرای انسان شناختی کانت، محدود به امکان های پوزیتیویستی و در دایره ظرفیت های انسان شناسی تجربی سامان می یابد؛ اما علوم اجتماعی برخاسته از نظام فکری- فلسفی شهید مطهری، گستره ابعاد مادی و مجرد انسان و عرصه اجتماعی زندگی او را به صورت توأم دربرمی گیرد.
رویکرد گادامری به «کرامتِ انسان» در اندیشه ابوعلی مسکویه؛ درس هایی برای جامعه امروز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کرامت انسان در اندیشه متفکرِ انسان گرای اسلامی، برای تعیین معیار کرامت مندی انسان و به تبعه آن تعیین حق انسان، مسئله ای است که با تحلیل آن می توان نگاهی متفاوت به حقوق بشر در عصر کنونی انداخت. حقوق بشر در دوران مدرن از مسائلی است که بیش از حوزه عمل در حوزه نظر نزاع میان گفتمان ها را ایجاد کرده است. کرامت انسان آن ویژگی خاصی است که انسانِ به ماهو انسان را موجودی متفاوت از سایر موجودات، مستحق حقوق و زندگی با شرافت می کند. در این معنا مفهوم«کرامت/dignity» ارتباط مستقیمی با مفهوم«حق/right» پیدا می کند. اگر این معنا از کرامت را در نظر بگیرم و سپس به تاریخِ فکرِ بشر رجوع کنیم می توان دلایلی را برای کرامتمندی انسان در نزد اندیشمندان یافت. فیلسوف انسانگرای سده چهارم هجری نگاه متفاوتی به این مسئله دارد لذا ما در این پژوهش با رویکرد متن- مفسرمحورگادامری با این سوال به سراغ متون ابن مسکویه می رویم: «ملاک کرامتمندی انسان در اندیشه ابن مسکویه چیست و این ملاک چه نسبتی با حق انسان پیدا می کند؟» مسکویه از انسانِ عقلانی، اخلاقی و اجتماعی سخن می گوید و به همین اساس، نسبت تلازم میان کرامت و حقِ انسان ایجاد می کند.
مقایسه مفهوم نفس در قرآن با مفهوم روان در روان شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در منابع روانشناختی با رویکردی اسلامی، غالبا واژه نفس معادل مفهوم روان در نظر گرفته شده و با این تناظر مفهومی تلاش می شود تا برای روانشناسی در چارچوب دینی تاریخی تدارک شود. این مقاله در صدد است تا نشان دهد که میزان قرابت مفهومی این دو واژه تاچه حد است و آیا می توان این دو را معادل سازی کرده و با این نگاه از دانش روانشناسی اسلامی با بهره گیری از علم النفس یاد کرد. روش تحقیق این پژوهش تحلیل متن است. در این بررسی منابع اصیل تفسیری و لغت، تحلیل و با مقایسه آن با روان و تعریف آن در کتاب های مرجع روانشناسی، به تحلیل نسبت نفس و روان پرداخته شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که واژه نفس در قرآن کریم به معنای حقیقت و هویت انسان به کار رفته است و می تواند ابعاد مختلف وجودی او را در برگیرد. اصلی ترین نقطه تمایز نفس و روان در بعد فراجسمانی نفس است. روان در روان شناسی در مکاتب مختلف معنایی مادی و دنیایی دارد. اما در نفسی که قرآن معرفی می کند بعد فرامادی و فراجسمانی، بسیار پررنگ است. به طور خلاصه می توان گفت رابطه نفس و روان عموم و خصوص مطلق است. چرا که نفس همه حقیقت انسان را نشان می دهد؛ اما روان به ابعاد محدودی از وجود انسان اشاره دارد. با این توصیف این تناظر مفهومی موجود که نفس را معادل روان در نظر می گیرد، غالبا به تقلیل مفهوم نفس منتهی شده و نتایج آن از شمول کافی برخوردار نیست.
بازجست نقش پرسش و چگونگی حلّ مسائل زندگی از دیدگاه مولوی
حوزه های تخصصی:
حل مسأله نقش مهمی در زندگی روز مره انسان ها و تأمین روان درستی آنان ایفا می کند. انسان اندیشمند برای تداوم حیات و رفع نیازهای روزمره ی زندگی خویش نیازمند کسب مهارت های زندگی به ویژه مهارت حلّ مسأله از طریق پرسش کردن است. جلالالدین محمد مولوی بلخی(604-672ه.ق) در زمره ی عارفان بزرگی است که تحت تأثیر فرهنگ قرآنی– اسلامی و با استفاده از ابزار تمثیل و با نقل حکایات جذاب و دلنشین توانسته است چگونگی حل مشکلات جامعه ی بشری را آدمیان تبیین نماید. این عارف بزرگ پرسش گری را از وجوه تمایز انسان از حیوان برشمرده و پرسش را مدخلی مطلوب و مناسب برای حل مسائل زندگی مادی و معنوی انسان و نیل او به کمال مطلوب و آرامش واقعی تلقی میکند. این نوشتار با تحلیل دو حکایت «پادشاه و کنیزک» و واکاوی قصه «باغبان و شبه دزدان» در مثنوی معنوی مولوی و با روش توصیفی و تحلیل محتوا نشان می دهد که مولوی آگاهانه به تبیین حلّ مسائل زندگی انسانها در جامعه اهتمام داشته است. لذا وی بر رعایت مراحل شش گانه حل مسأله اهتمام جدی می ورزیده است و در صدد حل منطقی مسائل بر آمده است..
فراباشندگی یا فروباشندگی خدا در رابطه الهیاتی خدا – انسان از منظر اسناد شورای واتیکانی دوم
حوزه های تخصصی:
از جمله مسائل بنیادین در حوزه الهیات ادیان، مسأله شناخت رابطه خدا و انسان است . فهم این رابطه تاثیر قابل توجهی بر الهیات خواهد داشت. تحول الهیات مسیحی در دوره های گوناگون دستخوش این فهم الهیاتی از رابطه خدا و انسان بوده است. این نوشتار با روش تحلیلی به دنبال بررسی این رابطه بر اساس اسناد واتیکانی دوم است. به نظر می رسد در دوره مدرن که تحول الهیاتی آن باعث شد خدا خدایی فروباشنده تعریف شود و به انسان اصالت داده شود، کلیسا را برآن داشت تا در واتیکانی دوم باز تعریفی از رابطه خدا و انسان ارائه دهد. در خصوص دستاوردهای این تحقیق باید اشاره کرد که از نظر واتیکانی دوم، خدا خدایی فراباشنده است. عیسی مسیح نیز وجودی فراباشنده است که رابط میان خدای پدر و انسان است. لذا انسان نمی تواند بجای خدا بنشیند. همچنین از منظر این شورا، انسان شریف ترین مخلوقات خداست و رئیس تمام مخلوقات زمین می باشد در عین حال برای فهم خدا و دین نیاز به وحی دارد. از این روی اسناد واتیکانی دوم به تبیین دقیق ارتباط میان وحی، کلیسا و کتاب مقدس به عنوان عناصر کلیدی ارتباط خدا و انسان پرداخته است که حکایتگر فراباشنده بودن خدا نسبت به انسان دارد.