مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۸۱.
۲۸۲.
۲۸۳.
۲۸۴.
۲۸۵.
۲۸۶.
۲۸۷.
۲۸۸.
۲۸۹.
۲۹۰.
۲۹۱.
۲۹۲.
۲۹۳.
۲۹۴.
۲۹۵.
۲۹۶.
۲۹۷.
۲۹۸.
۲۹۹.
۳۰۰.
معرفت شناسی
حوزه های تخصصی:
روان شناسی دین، حوزه ای بین رشته ای میان روان شناسی و دین پژوهی، دانش جدیدی است که به تبیین و توصیف تجارب، نگرش ها و رفتارهای دینی از منظر روان شناسی می پردازد. این دانش از اواخر قرن نوزدهم هم شروع شد و در سه سنت انگلیسی، امریکایی، آلمانی و فرانسوی قوام یافت. چهره شاخص سنت امریکایی که بر تجربه گرایی و استفاده از نمونه ها و موارد عینی و توصیفات آماری مبتنی است، فیلسوف و روان شناس کارکردگرا و پراگماتیست نامی، ویلیام جیمز است که با نگاه تجربی به تحلیل روان شناختی احوال دینی می پردازد. او که معتقد به ارزیابی نهایی اندیشه یا تجربه از طریق بررسی نتیجه و میزان سودمندیان در زندگی است، بر دو معیار سازگاری با امور و اصول مفروض صحیح و همچنین احساس شهود و درونگری به عنوان اصلی ترین و اطمینان بخش ترین ابزار پژوهشی تکیه دارد. جیمز در پی بررسی دین در حدود زندگی آدمی، کنش ها و تجارب اوست و برای این منظور، اصطلاح تجربه دینی را به کار می گیرد.همچنین ویلیام جیمز معتقد است احساسات، ثابت ترین و بنیادی ترین عناصرند و دین اساساً از مقوله احساس است. در نگاه او تجربه دینی، تجربه ای است که فاعل، آن را دینی می فهمد. به این معنا که، دین احساسات، اعمال و تجارب اشخاص در تنهایی خود است در مقابل هر آنچه که آن را مقدّس می دانند.در این راستا،جهت شناخت بیشتر دیدگاه های جیمز در خصوص دین مقاله حاضر در صدد بررسی رابطه دین وارامش روان درپرتومکتب فکری ویلیام جیمز می باشد.
«شم خوب» یک دانشمند به چه معنا است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
127-148
حوزه های تخصصی:
مفهوم «شم خوب» در انتخاب بین نظریات علمی اولین بار توسط پیِر دوئم فیزیکدان و فیلسوف علم مشهور فرانسوی مطرح شد. او معتقد بود در جایی که منطق و شواهد تجربی برای انتخاب دانشمندان کفایت نمی کند، نیاز به معیاری بالاتر یا همان «شم خوب» هست. دوئم درباره چیستی و ابعاد مفهوم شم خوب صراحتی ندارد، در عوض نظرات مختلفی برای آن ارائه شده است. برای بررسی این مفهوم باید علاوه بر نظر دوئم، سازگاری آن با تاریخ علم را نیز مورد توجه قرار داد. ما در این مقاله پس از شرح و نقد دو نظر مختلف در این باره، ادعا می کنیم که مفهوم «شم خوب» از سنخ مقبولیت اجتماعی است. اشاراتی در نوشته های دوئم مبنی بر اجتماعی بودن شم خوب وجود دارد که ادعای ما را تقویت می کند، ضمن اینکه ما معتقدیم چنین قرائتی در تبیین تاریخ علم نیز موفق تر عمل می کند.
توجیه معرفت شناختی بداهت قاعده «اعطاء» و نقد اشکالات(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۹ شماره ۸۱
117 - 148
حوزه های تخصصی:
قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له» از قواعدی است که فلاسفه به بداهت آن اذعان دارند؛ زیرا ملاک بدیهیات اولیه بر آن صادق است؛ یعنی از تصور موضوع (معطی الشیء) و محمول (لایکون فاقداً له) بدون نیاز به هیچ واسطه دیگری به صدق آن حکم می شود. همچنین ملاک بدیهیات فطری بر آن صادق است؛ یعنی می توان گفت مفاد این قاعده قضیه ای است که قیاس خود را همراه خود دارد و سایر انواع بدیهی مانند مجربات، مشاهدات، متواترات و حدسیات، قضایایی شخصی اند؛ لذا همان گونه که نمی توان قاعده ای عقلی را که ویژگی آن کلیت و همه شمولی است بر اساس این نوع قضایا توجیه نمود، به همان ترتیب نمی توان قائل به ابطال آن از طریق تجربه و یا راه های دیگر شد. مهم ترین اشکال مخالفان در رد این قاعده ناسازگاری هایی است که مفاد این قاعده با بسیاری از مسائل خداشناسی پیدا می کند که پاسخ آنها فقط از طریق قول به اصالت وجود ممکن خواهد شد.
فرضیه خداباوری و اصل سادگی از منظر ریچارد سوئین برن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
479-500
حوزه های تخصصی:
این نوشتار تأملی است بر دیدگاه ریچارد سوئین برن در باب فرضیه خداباوری؛ دیدگاهی که ادعا می کند فرضیه مذکور محتمل ترین تبیین برای عالم است و سعی دارد با توسل به اصل سادگی این مدعا را به اثبات رساند. برای این منظور، سوئین برن استدلال می کند که چون موضوع فرضیه موردنظر، خدای نامتناهی است و از طرفی مفهوم نامتناهی ساده تر از مفهوم متناهی است، لذا این فرضیه از هر فرضیه دیگری(شخصی و علمی) ساده تر خواهد بود، زیرا موضوع سایر فرضیات امری متناهی است و درنتیجه می توان فرضیه موردنظر را محتمل ترین تبیین برای عالم تلقی کرد. اما در ادامه سعی بر آن است تا نشان دهیم که تبیین سوئین برن درباره مفهوم نامتناهی، قابل تأمل است، زیرا مفهوم نامتناهی ای که او از حیث معرفت شناختی لحاظ می کند، مفهومی ایجابی و مشتمل بر تمام کمالات است که به طور مجزا از یکدیگر شناخته می شوند. درنتیجه این مفهوم نامتناهی متشکل از بی نهایت مؤلفه و درنتیجه پیچیده ترین مفهوم خواهد بود. بنابراین راه حل ما برای این اشکال، ترک مقام معرفت شناسی و ورود به حوزه هستی شناسی است، به این معنا که نامتناهی را صرفاً در مقام تحقق لحاظ کنیم. زیرا نامتناهی در مقام تحقق، وجودی مطلق و بسیط است. و ازآنجاکه وجود خاستگاه وحدت است، لذا در موجود نامتناهی کثرت بماهو کثرت راه نداشته و عین وحدت خواهد بود. و اگر خداوند را در این مقام، نامتناهی لحاظ کنیم فرضیه خداباوری ساده ترین فرضیه ممکن و بالتبع محتمل ترین تبیین برای عالم به شمار خواهد آمد.
«معرفت شناسی» و «اخلاق شک گرایی» در نسبت با «صورت زندگی» از منظر ویتگنشتاینِ کاول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
71 - 103
حوزه های تخصصی:
از منظر ِکاول نسبت میان «ارزش های اخلاقی» و «امرواقع»، از رهگذر معیارهای گرامریِ ویتگنشتاین، از یک طرف، عقلانیت پذیر نیستند و از طرف دیگر، این «ناتوانیِ» حل و فصل مسائل مربوط به وجود معیارهای گرامری اخلاقی، به هیچ وجه معقول نیست، ادعای دسترسی به عینیتِ صرف در مباحث اخلاقی هم از همین منظر، بی معناست و مفهوم نیست، چون امکانِ منطقی چنین موفقیتی فراهم نیست که بگوییم انسان از انجام آن ناتوان است یا تواناست. به عبارتی این امکان طبیعی که به روشی عقلانی نظیر علم و منطق به مسائل مربوط به قضاوت های اخلاقی، بپردازیم، وجود ندارد و از همین رهگذر مسائل اخلاق، عقلانیت پذیر نیستند. از منظر ویتگنشتاین کاول، «معنا» از درون «صورت خاص زندگی» و حینِ کاربرد «بازی زبانی» مربوط به آن درعمل، پدیدار می شود، یعنی در مسیروفرآیند پاسخگویی به یک درخواستِ اخلاقی، انسان موردِ نظر ویتگنشتاین، در موقعیت های مشخص، بسته به شرایط، با منظور و قضاوت ارزشی، به آن واقعیت واکنش اخلاقی نشان می دهد، بنابراین از نظر او، ما قبل از کاربردِ معنادارِ مفاهیم اخلاقیِ زبانی در عمل و حین یک کاربرد خاص، معنا نداریم.
بررسی تطبیقی معرفت شناسی فمینیستی و حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱
109 - 129
حوزه های تخصصی:
فمینیست ها معتقدند معرفت زنانه و مردانه متفاوت است. آن ها در زمینه معرفت شناسی با فردگرایی مخالفت می کنند و تأثیر بسزایی برای شرایط اجتماعی و جنسیت در فرایند کسب معرفت قائلند. آنان معتقدند فاعل شناسا به دور از اجتماع، یعنی به تنهایی و با درون نگری، به معرفت دست نمی یابد، بلکه معرفت دارای سرشتی اجتماعی و مشروط به ارتباط با سایر افراد است و در جریان این روابط و با تأثیرپذیری از جنسیت فاعل و موقعیتی که در آن قرار گرفته به دست می آید. از نظر ملاصدرا، عوامل مادی، اجتماعی و جنسیت در معرفت مُعدات به حساب می آیند. فمینیست ها به جای جداکردن فاعل شناسا و متعلَق شناسایی، بر ارتباط این دو تأکید دارند و ارتباط را خصیصه ای زنانه می دانند که در کسب شناخت نقش دارد. ملاصدرا نیز در علم حصولی به ارتباطی قائل می شود که نفس با رب النوع برقرار می کند. بنابراین ملاصدرا به سطح عمیق تری از ارتباط فاعل شناسا و متعلَق شناسایی «ارتباط با ارباب الانواع» توجه کرده است. همچنین در دیدگاه ملاصدرا، فاعل شناسا ذاتاً مجرد اما فعلاً محتاج ماده است، برخلاف فمینیست ها که آن را بدن می دانند. علاوه بر این، هر دو معتقدند ارتباط عقلی و عاطفی در فرایند کسب شناخت را نمی توان نادیده گرفت.
نشانه های معرفتی و جامعه شناختیِ جدایی نادر از سیمین
منبع:
علوم خبری سال هفتم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۸
141 - 160
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله حاضر بازشناسی نشانه های جامعه شناختی و معرفت شناختی فیلم سینمایی جدایی نادر از سیمین برنده جایزه اسکار فیلم غیر انگلیسی زبان 2012، ساخته اصغر فرهادی کارگردان ایرانی بوده است. این پژوهش از نوع کیفی و با تکیه بر روش نشانه شناسی در پی رمزگشایی از لایه های گاه ناپیدا و ناآشکار فیلم است. نتایج این بررسی نشان داد که در این فیلم پیامِ ایران جای زندگی نیست در بافتی دراماتیک و با ظرافتی هنری به مخاطب القا شده است. استدلال های چیده شده در خدمت این مضمون و برای تجهیز مخاطب برای همراهی با آن است. مضمون مذکور بازتابی از مشکلات معرفتی و جامعه شناختی ایران امروز است که با استفاده از شگردهای فیلم سازی نظیر محدودیت نمای لانگ شات، استیلای فضای بسته و فقدان موسیقی طبیعی نمایانده می شود. در واقع یکی از کارکردهای هنرهای تصویری، طبیعی جلوه دادن وضعیت های برساخته شده به وسیله رمزها و نشانه ها در جامعه هستند. در این فیلم مضامین اخلاقی در جامعه ایرانی به عنوان وضعیتی رو به اضمحلال تصویر می شود، که زمینه های معرفت شناختی دارند.
ارائه الگوی نظری تربیت عقلانی جهت نظام آموزش و پرورش رسمی و عمومی براساس مبانی معرفت شناختی قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از انجام این تحقیق، ارائه الگوی نظری تربیت عقلانی برای نظام آموزش و پرورش رسمی کشور بر مبنای بایسته های معرفت شناختی قرآن کریم است. روش پژوهش برای دستیابی به هدف اول، "تحلیل مفهومی" و برای دستیابی به هدف دوم "روش استنتاجی از نوع قیاس عملی" است. جامعه تحلیلی تحقیق شامل کلیه آیات قرآن کریم به همراه تفاسیرشان، پایگاه های اطلاعاتی مرتبط با موضوع تحقیق بوده که ابتدا شناسایی و سپس به صورت هدفمند به طور عمیق و مستمر مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته های حاصل حاکی از این است که براساس بنیان های معرفت شناختی قرآن کریم: امکان کسب معرفت برای انسان وجود دارد؛ منابع معرفت شامل: طبیعت، عقل، دل، تاریخ، وحی و فطرت است؛ انواع معرفت مشتمل بر علوم دنیوی، اخروی؛ کسبی، لدنّی، میزبان، مهمان، حسی، عقلی، شهودی، وحیانی و الهامی است. مناط صدق معرفت مطابقت با واقع است. لذا؛ با نظر به بنیان های معرفت شناختی فوق، الگوی نظری تربیت عقلانی در قالب اهداف، اصول و روش های تربیتی قابل استخراج است. برخی از اهداف واسطی این الگو عبارتند از: توجه همزمان به بُعد عقلی و عاطفی، پرورش تفکر، تدبر، تعقل، تفقه در یادگیرندگان. برخی از اصول این الگو عبارتند از: اصل مراتبی بودن معرفت، تلازم معرفت و تقوا، حفظ منزلت عالم، و برخی از روش های این الگو عبارتند از: تبعیت از اَحسن، آینده نگری، پرسش گری، طلب علم. متناظر با الگوی بیان شده راه کارهایی نیز به منظور بهبود نظام آموزش و پرورش رسمی کشور ارائه گردیده است.
ارائه الگوی نظری عدالت تربیتی در نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی براساس مبانی معرفت شناختی عدالت فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش، ارائه الگوی نظری عدالت تربیتی برای نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی بر مبنای دیدگاه معرفت شناختی عدالت فارابی است. روش پژوهش تحلیل محتوای کیفی و استنتاج(قیاس عملی) است. بدین معنا که براساس الگوی استنتاجی فرانکنا از قرار گرفتن اهداف و مبانی در کنار هم اصولی استخراج شده است که منجر به اتخاذ روش های تربیتی می گردد. جامعه تحلیل، مجموعه کتاب ها، شرح ها و مقالات پیرامون فلسفه فارابی بوده است که به طور هدفمند بر مبنای مقولات پژوهش نمونه گیری و به صورت عمیق مورد مطالعه قرار گرفته است و داده های حاصل به طور پیوسته همزمان با جمع آوری اطلاعات مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. یافته های حاصل حاکی از این است که براساس بنیان های معرفت شناختی فارابی، عدالت امری فطری، در راستای رسیدن به سعادت، برگرفته از حکمت، در تلازم با عقل و تابع منافع عمومی است. منابع معرفت شامل حس، عقل و شهود است. انواع معرفت مشتمل بر معرفت فطری، شهودی، عقلانی و... است. مناط صدق معرفت عدالت، اهلیّت و شایستگی است. لذا با نظر به مبانی معرفت شناختی فوق، الگوی نظری عدالت تربیتی در قالب اهداف، اصول و روش های تربیتی قابل استخراج است. برخی از اهداف غایی و واسطی این الگو، رسیدن به جامعه عادله، سعادت مندی همگان، فضیلت محوری و سنجش افراد با عدالت و نه بالعکس است، برخی از اصول این الگو عبارتند از: توجه به استعدادها و شایستگی های فردی، تعادل قوا و دوری از افراط و تفریط، عقلانیت و آگاهی بخشی، محبت و دگردوستی و نداشتن نگاه سلیقه ای و شخصی به عدالت است. برخی از روش های این الگو عبارتند از: روش توزیع برابر امکانات و منابع، روش پرورش استعداد، روش بسترسازی عادلانه، روش محبت ورزی عادلانه و روش قانون گرایی در اجرای عدالت. همه اهداف، اصول و روش های استنتاج گردیده ناظر بر چالش هایی است که در نظام تربیت رسمی و عمومی وجود دارد.
«رؤیت در خدا» و «رؤیت با خدا»؛ دو رویکرد در نظام معرفت شناختی مالبرانش و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
61 - 74
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائل مهمی که فیلسوفان در نظام فکری خود آن را پی جویی می کنند، دستیابی به معرفت حقیقی و تبیین چگونگی امکان حصول آن است. مالبرانش و ملاصدرا از زمره فیلسوفانی اند که تلاش می کنند دستیابی به معرفت حقیقی و چگونگی امکان آن را در چهارچوب نظام فکری خود به منصه ظهور برسانند. مالبرانش با طرح نظریه «رؤیت در خدا» بر این باور است که برای ادراک حقایق باید آنها را در خدا مشاهده کرد. در باور او، انسان ابتدا ایده های اشیا را ادراک می کند و سپس به واسطه آن و با اتحاد با خدا به ادراک حقایق نائل می آید. ملاصدرا نیز معرفت حقیقی را مبتنی بر اراده الهی و شهود نفسانی انسان از رهگذر پیوند با عالم مجرد می داند که نگارنده از آن به «رؤیت با خدا» تعبیر می کند. ملاصدرا با ارجاع همه علوم به علم حضوری و نیز امکان معرفت حقیقی به واسطه شهود نفسانی، معرفت را مبتنی بر افاضه الهی می داند. از وجوه مشابهت آن دو، دریافته می شود نظریه معرفت شناختی آنها از نتایج دیدگاه هستی شناختی ایشان مبتنی بر اکازیونالیسم و وحدت وجود است که در مراحل بعد به نظریه بازنمایی ادراک منجر می شود. از وجوه مخالفت آن دو نیز دریافته می شود مالبرانش نظریه خود را امری فلسفی می داند و آن را در چهارچوب نظام فلسفی خود تبیین می کند؛ اما ملاصدرا دیدگاه خود را امری متعالی و در درجات والای عرفانی قلمداد می کند که انسان با پیوند با عالم مجرد به آن نائل می آید.
مراتب معرفت شناسی روح در آیین جینه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت ادیان سال یازدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۴۳)
103-118
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات مهم آیین جینه، مسئله معرفت روح است که در متون دینی این آیین مطرح شده است. فرد رهرو به نسبت تلاشی که در راه تصفیه و تزکیه روحی و از بین بردن عوامل کرمه ساز روحی از خود بروز می دهد، به همان نسبت عنصر شعور روحی اش که شامل ادراک و معرفت است، تجلی بیشتری پیدا می کند و به توانمندی هایی همچون شناخت فواصل دور بدون دخالت حواس و تنها با کمک عنصر معرفت روح، خواندن افکار دیگران، و برشماری کالبدهای گذشته و حتی آینده خود و دیگران، دست می یابد. البته باید توجه داشت که هدف نهایی آیین جینه دستیابی به حالت رهاشدگی کامل روح از بند اسارت کرمه ای و رسیدن به مرتبه مکشه است؛ هدفی که بر همه آموزه های جینی پرتو افکنده است. معرفت شناسی روح برای یک رهرو جینی بخشی از کوشش و تلاش او در راه دستیابی به گوهرهای سه گانه جینی (ایمان، رفتار و معرفت درست) است.
جایگاه خیال در نظام معرفت شناسی صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال بیست و نهم شهریور ۱۳۹۹ شماره ۲۷۳
27-37
حوزه های تخصصی:
خیال در معرفت شناسی صدرالمتألهین، گاه تمایل به ابن عربی و نقش عظیم و مافوق عقلی آن داشته و گاهی هم گرایش به سوی مشاء و منزلت مادون عقلی آن دارد. گرچه جایگاه ویژه در نظام فلسفی صدرالمتألهین، متعلق به عقل است، اما آنجا که عقل در درک مسائلی عاجز مانده، روی به سوی خیال کرده و خیال انسانی مجرد و قائم به نفس انسانی را با طی حرکت جوهری، حلاّل بسیاری از مسائل، از جمله درک صفات ثبوتی وتشبیهی الهی، تعالیم وحیانی نبی و حل مسئله معاد جسمانی می داند. هدف از این پژوهش تبیین چالش این حکیم متأله در مواجهه با رویکرد عرفان و فلسفه با خیال است که با اتکا به روش توصیفی تحلیلی ارائه شده است. صدرالمتالهین خیال را دارای مراتب می داند و با توجه به مراتب تشکیکی خیال، خیال منتسب به حس را منشأ تصویر و تمثیل و خیال منتسب به عالم ملکوت را، مدخل الهام و وحی می داند. تعهد او به عقل فلسفی موجب شده تا از بعد فراعقلی خیال تنها در جایی که عقل از درک آن عاجز است، بهره جوید.
واقع نمایی گزاره های دینی از منظر علامه طباطبایی و ونسان برومر
منبع:
اندیشه دینی دوره بیستم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۷۶
71 - 96
حوزه های تخصصی:
در معرفت شناسی علامه طباطبایی، معرفت انسان بر باورهایی مبتنی است که مطابق با واقع، یقینی و ثابت اند. او ازآنجاکه مبنای معرفت بشری را بدیهیات می داند، جزو مبناگریان حداکثری شمرده می شود و الهیات خود را بر همین پایه استوار می کند. در الهیات وی، خداوند و صفات او اموری عینی و واقعی است و ذهن بشر، با بهره گیری از فنون استدلال، می تواند در حد وسع خویش و به نحو قطعی و یقینی، به واقعیت ساحت الوهی پی ببرد. زبان بشری نیز این قابلیت را دارد که بدون توسل به مجاز و تمثیل، به نحو حقیقت و با نظر داشت روح معنای الفاظ، در سخن گفتن از خداوند به کار گرفته شود. در مقابل، برومر از مبناگرایان حداقلی به شمار می آید و هیچ گزاره ای را مصون از چون و چرا نمی داند. از دیدگاه او، شناخت آدمیان از خداوند در حد تجلیات او است و دستگاه ادراکی بشر توان کشف واقعیت ساحت الوهی را ندارد. زبان دین نیز در سخن گفتن از خداوند، بیش از آنکه زبانی واقع نما و حکایت گر باشد، زبانی تمثیلی – تجویزی است و بیش از آنکه اِخبار از واقعیت باشد، در پی معنابخشی به زندگی و بیان گر شیوه ی زیست مؤمنانه و نحوه ی رفتار بایسته ی مؤمنان در ارتباط با خداوند است. بنابراین الهیات علامه طباطبایی مبتنی بر یقین است، اما الهیات برومر آمیخته با نسبیت.
خوانش فضیلت محورانه و تطبیقی از نظریه معرفت شناسی ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۷)
117 - 131
حوزه های تخصصی:
نظریه های معرفت شناسی فضیلت محور شاخه ای از معرفت شناسی برون گرایانه است. نظریه اندیشمندانی مانند آلوین پلانتینگا، ارنست سوزا و لیندا زگزبسکی جزء این نظریه هاست. به باور ایشان عنصر فضیلت نقش بسزایی در تشکیل باور صادق دارد و افزون بر آن عناصر فرایند اعتمادپذیر، قوای معرفتی با کارکرد صحیح و اراده و وظیفه، اعتماد به دیگران و... سبب ارزشمندی باور می شوند. ابن سینا و ملاصدرا به تأثیر فضیلت، قوای معرفتی، فرایند اعتمادپذیر و اراده و وظیفه و... بر معرفت توجه داده اند. در خوانش فضیلت محورانه از معرفت شناسی ایشان می توان قرابت های بسیاری میان رأی ابن سینا و ملاصدرا و زگزبسکی یافت. نظریه ملاصدرا در مقایسه با نظریه ابن سینا همخوانی بیشتری با نظریه های معرفت شناسی فضیلت محورانه معاصر دارد. نظریه ابن سینا به رویکرد سنتی _ ارسطویی درباره تعامل میان فضیلت و معرفت قرابت دارد تا معاصر. رعایت مؤلفه های اخلاقی در معرفت با مبانی فلسفی ملاصدرا سازگاری دار،د اما با برخی مبانی فلسفی وی ناسازگار است.
تابع دوسویی مراتب معرفت و هستی در نظام فلسفی صدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۳
59 - 89
حوزه های تخصصی:
علم و معرفت در نظام فلسفی صدرالمتالهین از سنخ وجود است؛ هستی و معرفت دو جزء لاینفک اند و علم از دید وی به لحاظ عینیت و تحقق در عالم هستی در کنار سایر موجودات عالم قرار می گیرد. صدرا هویات معرفتی را نه تنها به خاطر ذهنی بودن شان به مراتب پایین تر هستی تنزل نمی دهد، بلکه به دلیل مجرد بودن شان ارزش وجودی آن ها را از جهان طبیعی هم بالاتر می داند. در این مقاله نشان داده شده است که چگونه هر طبقه ای از عالم هستی ما به ازایی در عالم معرفت داشته و هر مرتبه از معرفت نیز با مرتبه ای از عالم هستی متناظر است؛ ادعای مقاله این است که نوعی تناظر یک به یک و تابع دو سویی ریاضی بین آن ها برقرار است؛ لذا ابتدا به شرح اجزا و مراتب عالم هستی در سلسله تشکیکی وجود و سپس به مراتب معرفت در اندیشه صدرا پرداخته شده و در نتیجه با رویکردی سمانتیکی، رابطه ریاضی تابع دو سویی نظام هستی شناسی و معرفت شناسی او نمایان شده است.
نقد و بررسی فلسفی نظریه عمومی سیستم ها در سازمان و مدیریت
حوزه های تخصصی:
در مقاله حاضر، سعی شده است ضمن بررسی مبانی فکری و فلسفی نظریه عمومی سیستم ها و نحوه پیدایش و تعمیم آن به مباحث سازمان و مدیریت، به شرح و نقد فلسفی این نظریه از منظر هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی و روش شناسی پرداخته شود. البته بدیهی است که تشریح کامل این نظریه و نقد فلسفی و چرایی آن در قالب یک مقاله نخواهد گنجید؛ بنابراین تلاش شده است که به موارد مهم مربوط به این نظریه از جمله منشاء و پیشینه شکل گیری، اصول حاکم بر آن، تقسیم بندی سیستم ها از نظر صاحب نظران و اندیشمندان مختلف و نقاط ضعف و قوت این نظریه از دیدگاه تحلیل گران پرداخته شود.
الگویی برای جامعه شناسی اسلامی
جامعه شناسی اسلامی بر بنیان تفکر اجتماعی اسلام شکل گرفته و ریشه های نیرومندی در مطالعات اجتماعی مسلمانان دارد. در این پژوهش سعی شده است که الگوی کلی از جامعه شناسی اسلامی بر مبنای انسان شناسی، دین شناسی، معرفت شناسی و ماهیت جامعه از منظر اسلام، ارائه شده و فرایند نظریه پردازی آن نیز در قالب بسترسازی، مفهوم سازی و روش شناسی، قابل فهم شود. نوآوری این تحقیق را می توان در چند نکته جست وجو کرد: نخست، الگوی موردنظر، متناظر به اشکالات مطرح شده در این حوزه طراحی شده است؛ دوم، تجمیع منطقی رویکردهای عمده ای معطوف به علم دینی محسوب می شود؛ سوم، پیوند ارگانیکی میان علم و دین، مبانی و فرایند نظریه پردازی، به شکل روشن رعایت و ترسیم شده است.
تبیین و مقایسه مبانی نظری مدیریت دانش از دیدگاه اسلام و غرب
نخستین منبع راهبردی انسان ها و سازمان ها در این عصر، دانش محسوب می شود و سازمان هایی موفق هستند که به ایجاد دانش جدید بپردازند، آن را به شکلی گسترده در سراسر سازمان خود توزیع کنند و به سرعت این دانش جدید را به فناوری و محصولات جدید تبدیل کنند. جوامع علمی و تجاری هر دو بر این باورند که سازمان ها با قدرت دانش می توانند برتری های بلندمدت خود را در عرصه های رقابتی حفظ کنند. جهت موفقیت سازمان ها در این زمینه و دستیابی به قدرت دانش، شناخت مبانی معرفت شناسی و فلسفی مدیریت دانش امری ضروری به نظر می رسد. فلسفه مدیریت دانش به عنوان یک رشته هم در دیدگاه اسلامی و هم در دیدگاه غربی شناخته شده است و می تواند به عنوان منبع اقتصاد، قدرت و رفاه شناخته شود. تمرکز بر روی فلسفه مدیریت دانش و مقایسه دیدگاه سنتی و مدرن آن منجربه کشف راه های جدیدی می شود که دانش ازطریق آن شناخته، مدیریت و اعمال می شود. در دیدگاه رایج غربی منبع نهایی دانش، انسان است؛ درحالی که در دیدگاه اسلام، منبع نهایی دانش خداوند است. اسلام کامل ترین ویژگی های معرفتی را دارد و هیچ مکتبی به اندازه اسلام برای دانش، معرفت و آگاهی ارزش قائل نیست و هیچ دینی مانند دین مبین اسلام، انسان ها را از خطر جهل بر حذر نداشته است. هدف این مقاله تبیین مبانی معرفت شناسی و فلسفی مدیریت دانش در غرب و بازخوانی و مقایسه آن براساس معرفت شناسی دینی و مبانی اسلام است. پس از درک عمیق تفاوت ماهوی مدیریت دانش در غرب و اسلام، زمینه برای جایگزینی مبانی معرفت شناسی دینی با مبانی موجود فراهم می شود.
بررسی میزان همدلی گزاره های بنیادین جامعه شناسی با دینِ اسلام
در بحث از علم اسلامی، اگر طبق نظری مشهور، اخذ گزاره های بنیادی علم از منابع اسلامی را ملاک اسلامی بودن آن علم بدانیم، میزان تعارض نداشتن گزاره های بنیادی آن علم با اندیشه اسلامی نیز ملاک میزان همدلی آن علم با دین اسلام خواهد بود. به دلایل معرفت شناختی، آزمودن امکان وجود یک علم جامعه شناسی همدلانه تر با دین، بسی ساده تر و راهگشاتر از تأسیس یک علم جدید محل وفاق، با کارایی لازم است. در این مقاله، برای بررسی چیستی گزاره های بنیانی و پیش فرض های عمومی در علم جامعه شناسی، مباحث مهم فلسفی و روشی مربوط به جامعه شناسی در منابع کاویده می شود، و گزاره های بنیانی و عمومی کشف یا استنباط می گردد، و برای بررسی سازگاری یا ناسازگاری پیش فرض های به دست آمده با دین اسلام، به مقتضای نوع نگاه و هدف مقاله، ملاک اندیشه و جهان بینی اسلامی، برداشت مشهور و رایج بین متخصصان دین شناس است. بررسی حاضر نشان می دهد که پیش فرض های غالباً معرفت شناختی و روش شناختی عمومی در جامعه شناسی معاصر با اندیشه رایج اسلامی منافات ندارد، به این معنا که در محدوده و حیطه خود که قلمرو تجربه است با اندیشه اسلامی در این قلمرو، ناسازگار نیست، و راجع به قلمرو فراتجربی نیز ساکت است. جامعه شناسی (نه نظریه یا نظریه های خاص در آن) را از این لحاظ، و به این معنا، می توان با دین اسلام همدل دانست. اکنون، دو راه نسبتاً ساده تر پیش روست: راه اول، پایه ریزی عَمَلی جامعه شناسی اسلامی با الهام گرفتن از گزاره های بنیانی و عمومی استخراج شده، و استنباط محتواهای هم ارز از منابع اسلامی به عنوان گزاره های بنیانی و عمومی جایگزین؛ اگر علم اسلامی را ممکن می دانیم؛ راه دوم، پرداختن نظریه هایی با پیش فرض های قریب اسلامی، با تکیه بر همین مبانی استخراج شده جامعه شناسی معاصر.
تحلیل تطبیقی مبانی معرفت شناختی مالی کلاسیک و مالی رفتاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی مقاله، پاسخ به این پرسش است که دانش مالی کلاسیک و دانش مالی رفتاری، به عنوان دو پارادایم رقیب درون اقتصاد مالی، در مواجهه با مسئله صدق چه رویکردی دارند؟ بر اساس نتایج این تحقیق، معرفت شناسی این دو پارادایم با غفلت از چیستی معرفت، به توجیه معرفتی فرو کاسته شده است. این غفلت، موجب شده است که مسئله صدق در دانش اقتصاد مالی، غیرقابل حل گردد. اقتصاد مالی کلاسیک در فهم انسان به عنوان موضوع دانش اقتصاد مالی، با تکیه بر عقل انسانی، تبیینی غیردقیق از «انسان اقتصادی»، به عنوان موضوع علم اقتصاد مالی ارائه داده است. به همین دلیل، با غفلت از چیستی معرفت، رویکرد درون گرای انسجام گرایی را در توجیه معرفت به کاربرده است که منجر به نسبیت در صدق می شود. اقتصاد مالی رفتاری نیز اگرچه مجموعه باورهای منسجم مالی کلاسیک را موردتردید قرار داده است، اما در این پارادایم نیز به دلیل رویکرد برون گرای وثاقت گرایی در توجیه، صدق تابع مشاهده و تجربه قرار دارد. برای حل مسئله صدق، لازم است یک چارچوب فلسفی درون گروانه کل نگر، جایگزین چارچوب فلسفی فعلی گردد که در گام اول، تبیینی صحیح از انسان و ماهیت کنش اقتصادی وی ارائه دهد و با اثبات باورهای پایه، در خصوص ماهیت انسان اقتصادی و با رویکرد مبناگرایانه در توجیه، به گزاره های صادق در خصوص شاخت رفتار سرمایه گذار دست یابد.