فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۸۱ تا ۳۰۰ مورد از کل ۷٬۲۸۷ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
279 - 296
حوزههای تخصصی:
ملاشمسای گیلانی، یکی از چهره های درخشان و نامدار سده یازدهم هجری، در مکتب فلسفی اصفهان است که همچون بسیاری از بزرگان حکمت در عصر خودش، از جمله ملاصدرا و میرداماد، در تمسک جستن به آیات و روایات، برای اثبات مباحث فلسفی، دستی توانا داشت. او که از شاگردان نامی میرداماد بود، بیشترین تأثیر را نیز از او پذیرفت و سبک مشاییان و مبنای فکری آنها را از محضر او آموخت. ملاشمسا در برخی از مباحث فلسفی از قبیل: اصالت وجود، حرکت جوهری، علم پیشین خداوند و علم خداوند به ذاتش، با بسیاری از حکمای بزرگ (به ویژه رئیس بزرگ ترین مکتب عصر خود یعنی ملاصدرا) به مخالفت پرداخت و گاهی نظریات منحصر به فرد و مخالف با آنها بیان کرده است. ملاشمسا در زمینه رابطه صفات ذاتی با ذات، همچون معتزله، مشاییان و ملاصدرا قائل به عینیت صفات ذاتی با ذات است. او در حوزه علم پیشین خداوند به موجودات، قائل به قسم سومی (نه حصولی و نه حضوری) بود که همان ذات بحت و بسیط خداوند است و وجود موجودات را در تبیین علم خداوند، لغو و بی اعتبار می داند، ملاشمسا، علم خداوند به ذاتش را حضوری اقوی می داند و کاربرد علم اجمالی به معنای مشهور نزد حکما را در مورد خداوند جایز نمی داند که مقاله حاضر به روش کتابخانه ای در صدد ایضاح دیدگاه ملاشمسا در حوزه علم خداوند است.
«شم خوب» یک دانشمند به چه معنا است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
127-148
حوزههای تخصصی:
مفهوم «شم خوب» در انتخاب بین نظریات علمی اولین بار توسط پیِر دوئم فیزیکدان و فیلسوف علم مشهور فرانسوی مطرح شد. او معتقد بود در جایی که منطق و شواهد تجربی برای انتخاب دانشمندان کفایت نمی کند، نیاز به معیاری بالاتر یا همان «شم خوب» هست. دوئم درباره چیستی و ابعاد مفهوم شم خوب صراحتی ندارد، در عوض نظرات مختلفی برای آن ارائه شده است. برای بررسی این مفهوم باید علاوه بر نظر دوئم، سازگاری آن با تاریخ علم را نیز مورد توجه قرار داد. ما در این مقاله پس از شرح و نقد دو نظر مختلف در این باره، ادعا می کنیم که مفهوم «شم خوب» از سنخ مقبولیت اجتماعی است. اشاراتی در نوشته های دوئم مبنی بر اجتماعی بودن شم خوب وجود دارد که ادعای ما را تقویت می کند، ضمن اینکه ما معتقدیم چنین قرائتی در تبیین تاریخ علم نیز موفق تر عمل می کند.
واکاوی ماهیت «علیّت» در فرم غیرتعقلیِ شناخت برمبنای رهیافت ارنست کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
259-280
حوزههای تخصصی:
«علیّت» از جمله مفاهیمی است که پیشینه ای طولانی در فلسفه و شناخت انسانی دارد. انسان از همان آغاز حیات، خواهان کشفِ چرایی و علت پدیده ها بود؛ این مفهوم در تاریخ اندیشه های فلسفی، فراز و نشیب های زیادی را پیموده است، زیرا پاسخ های ارائه شده برای علتِ پدیده ها، به طور کامل متاثر از نوع آگاهی و شناخت انسان در گستره های تاریخی و جغرافیایی مختلف بوده است؛ آگاهی ها و شناخت هایی که اندیشمندانی مانند ارنست کاسیرر معتقد بودند که پیوسته الگویی عقلانی نداشته است. به زعم کاسیرر الگوهای غیرعقلانی نیز در شکل بخشی صورت های شناختی انسان دخیل بوده اند؛ شناختی که وی از آن با عنوان «آگاهی اسطوره ای» یاد می کند. هدف از نگارش این مقاله، معرفی انواع روابط علیّتی در این غیر تعقلی ترین فرمِ شناختی انسان است که بر این اساس با استناد به مبانی، قوانین بنیادین و دیگر آبشخورهای آگاهی دهنده در این آگاهی، به بازکاوی، توصیف و تحلیل انواع روابط عِلّی در این فرم شناختی پرداخته شده است.
ارزیابی استدلال های کلامیِ مبتنی بر صفت حکمت الهی، با تأکید بر آرای فیاض لاهیجی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۴۴)
467 - 488
حوزههای تخصصی:
استفاده از صفت حکمت الهی در استدلال های متکلمان به صورت مستقل یا به عنوان مبنایی برای اصلی دیگر، رواج بسیاری داشته است. نویسندگان، استدلال های لاهیجی را که بر این صفت مبتنی هستند، با روش تحلیل منطقی نقد و بررسی می کنند. استفاده از این صفت، دستکم در پاره ای از موارد، ناصحیح است و استدلال ها به لحاظ منطقی منتج نیستند. به نظر می رسد غالباً استفاده از این صفت به صورت پسینی بوده و تنها به منظور مستدل کردن عقلیِ گزاره های نقلی، به این روش تکیه شده است. به علاوه آنکه اظهار نظرِ در این مسئله، مستلزم علم باطنی و کامل نسبت به زوایای هستی و علت غایی جهان خواهد بود. وجود موارد نقضِ فراوان نیز که مطابقِ با همین مبنا، قاعدتاً باید از سوی خداوند محقق شده باشد، اما در واقع محقق نشده است، دلیل دیگری بر نادرستی این مبنا خواهد بود. شایان ذکر است که بحث مقاله، در مقام ثبوت و واقع نیست؛ چرا که با ادله قطعیِ عقلی، تمامیِ افعال الهی، در نهایت حکمت هستند؛ بلکه بحث در مقام کشفِ آن حکمت و فهمِ عقلِ پر از محدودیت و نقص انسان نسبت به آن مصادیق است.
مبانی فلسفی مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی اسلامی با تأکید بر مکتب صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۴۴)
489 - 515
حوزههای تخصصی:
در زمینه مطالعات میان رشته ای، مسائل متعددی جای طرح دارند؛ از جمله چیستی، اهمیت و ضرورت، روش شناسی و روش اجرایی آن. اما در کنار این مباحث، مسئله اصلی تری هست که تاکنون به آن پرداخته نشده و آن، مبانی بینشی و فلسفی حاکم بر مطالعات میان رشته ای است. فلسفه به صورت مستقیم و غیرمستقیم در علوم، به ویژه دانش های بینارشته ای نقش ایفا می کند. با توجه به اینکه هر مکتب و پاردایم فلسفی، در مطالعات میان رشته ای تأثیر جدی دارد، آیا در مطالعات بینارشته ای به ویژه در حوزه علوم انسانی اسلامی نیز با تکیه بر مبانی فلسفی صدرایی می توان نگرش لازم را برای انجام دادن این مطالعات به دست آورد؟ در مقاله حاضر در صددیم که با روش تحلیلی و فلسفی، ضمن معرفی مطالعات بینارشته ای و تفاوت آن با دیگر روش های مطالعاتی، ابتدا به نقش مستقیم فلسفه در برخی دانش های بینارشته ای اشاره شود و در ادامه امتداد مبانی صدرایی را در مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی اسلامی نشان دهیم. از یافته های مقاله حاضر، قابلیت نظام فلسفی صدرایی به مثابه چارچوب نظری برای پشتیبانی مطالعات بینارشته ای در علوم انسانی اسلامی است.
بررسی تأثیر آثار پروکلس بر مفهوم سازی فارابی و ابن سینا از واجب الوجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
259 - 277
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی این مسئله می پردازیم که آیا مفهوم سازی از واجب الوجود از بعد تاریخی در تفکر نوافلاطونیان (پروکلس)، قبل از فارابی و ابن سینا بوده است یا خیر؟ پروکلس با طرح چهاربخشی علت اولی، وجود، عقل و نفس به تبیین مبانی فلسفی خود درباره مباحثی همچون خیر محض، استغنا و فوق تمام بودن علت اولی، فیض، اولین مبتدع یعنی أنیت، عقل، خصوصیات و مراتب آن، نفس، خصوصیات و مراتب آن و تقسیم موجودات بر مبنای دهر می پردازد. فارابی و ابن سینا در مسائلی چون استغنا و تمامیت یا فوق تمام بودن علت اولی، فیض، اولین مبتدع، وحدت و بساطت عقل و تجرد آن از ماده، نفس و اینکه به اجرام سماوی حرکت می بخشد و این حرکت مستدیر است، با پروکلس توافق نظر دارند؛ به طوری که در مواردی عین الفاظ و عبارات پروکلس در کتاب «الخیر المحض» را استفاده کرده اند.
بررسی نظر نصر حامد ابوزید در تأویل و نقد آن بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
1 - 22
حوزههای تخصصی:
تأویل از جمله مهم ترین واژه هایی است که شیعه و معتزله از ابتدا تاکنون، برای فهم آیات الهی به آن توجه کرده اند. اهل حدیث، همواره به تأویل نگاهی منفی داشته اند و گاهی آن را بدعت پنداشته اند و مفسران آنها از تأویل اجتناب کرده اند و دور بودن از آن را درست دانسته اند. در عصر کنونی ابوزید از متفکران معتزلی، راهکار فهم درست قرآن را تأویل می داند؛ وی بر این اعتقاد است که با تأویل می توان امروز با قرآن ارتباط برقرار کرد و زندگی قرآنی داشت و در جهان امروز به قرآن حیات مجددی داد. در این نوشته با روش توصیفی – تطبیقی دیدگاه ابوزید درباره تأویل را بر اساس نظر علامه گزارش و نقد می کنیم. نتایج نشان داد آنچه او تأویل می خواند، با آنچه طباطبایی تأویل می داند به لحاظ معنا و مفهوم اختلاف شگرفی دارد. طباطبایی «تأویل» را تلاشی برای دستیابی به معارف عمیق قرآن می داند که الفاظ را یارای بیان آن نیست؛ ولی ابوزید تأویل را عصری کردن فهم قرآن می داند. البته شاید بتوان وجه جمعی برای آن دو پیدا کرد و آن اینکه با فهم عمیق قرآن، می توان مسائل امروز و فردای بشر را حل کرد.
نسبی گرایی در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
137 - 162
حوزههای تخصصی:
یکی از ادعاهای اصلی هرمنوتیک فلسفی گادامر، نسبی گرا نبودن آن است. اما این هرمنوتیک در سه ساحت به نسبی گرایی دچار خواهد بود. اولین ساحت، مربوط به حقیقت و واقعیت بوده که به دلیل تعریف پدیدارشناختی گادامر از حقیقت، این هرمنوتیک گرفتار نسبی گرایی در واقعیت است. دومین و سومین ساحت، به معنا و فهم مربوطند که به این ترتیب هرمنوتیک فلسفی او گرفتار نسبی گرایی معناشناختی و نسبی گرایی فهم شناختی هم هست. گادامر تلاش کرده است که با مبنا قرار دادن سنت و زبان که به هم مربوطند، بر اساس مبنای عمومیت گرایی، از نسبیت تخلص یابد، ولی با شرایطی که برای زبان و سنت برشمرده و آنها را متغیر دانسته است و تأثیر آن بر افق هر مفسر را نیز متفاوت می داند، در عمل نتوانسته است مبنای مناسبی برای مطلق گرا شدن هرمنوتیک خود فراهم کند.
نقش نظام طبایعی در علم فلاحت دوره اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
273-294
حوزههای تخصصی:
نظریه عناصر چهارگانه به همراه نظام طبایعی از ارکان طبیعیات فلسفه یونانی خصوصاً از ارسطو به بعد است. با ترجمه و انتقال علوم یونانی، این نظریه به جهان اسلام راه یافت و مبنای نظری غالب علوم دوره اسلامی را تشکیل داد. از آن میان در حوزه علوم کشاورزی دوره اسلامی نیز به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. در مقاله حاضر می کوشیم تأثیر این نظریه را در دو قسمت علمی و تکنولوژیکی نشان دهیم. قسمتی که می توان توسعه طبیعیات ارسطویی بر مبنای نظام طبایعی دانست، و بخشی که در زمره فن و تکنولوژی است و نظام طبایعی نقش الهام بخشی برای آن دارد.
ارتباط وجودشناسی، جوهرشناسی و الهیات در فلسفه ارسطو و بررسی تفاسیر جدید آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
297 - 315
حوزههای تخصصی:
چیستی موضوع فلسفه از زمان ارسطو محل بحث بوده و در مقاطع بعدی تاریخ حکمت مشاء نیز استمرار داشته است. چنانکه اختلاف دو چهره برجسته مشاء جهان اسلام یعنی ابن سینا و ابن رشد در این زمینه به روشنی مشهود است. این بحث در نیمه دوم سده بیستم به ویژه در ارسطوپژوهی حوزه آلمانی زبان از نو گشوده شد که آیا نزد ارسطو، تنها یک علم فلسفی نخستین وجود دارد، که به دو نام الهیات و وجودشناسی یا جوهرشناسی نامیده می شود، یا اینکه آنها هر دو در کنار هم هستند و اگر این گونه است نسبت آنها با یکدیگر چگونه است. در این مقاله با مروری بر نظر ارسطوپژوهان جدید در مورد مسئله بالا، به این نتیجه می رسیم که الهیات تحقق نهایی جوهرشناسی است. به این معنا، ما از الهیات به عنوان «سنگ بنای» نظریه فلسفی در معنای جوهرشناسی یاد می کنیم. خط فکری مذکور متضمن این مطلب است که مفاهیم بنیادین بسط یافته در جوهرشناسی ارسطویی نیازمند یک الهیات هستند و خداوند، در عین حال به عنوان علت ماسوی که یکی از «اصول و علل» است، یک «طبیعت خاص» هم محسوب می شود. با چنین فرضی، شخصی که بر طبق کتاب گاما، به عنوان یک جوهرشناس، در جست وجوی علل و اصول اوسیا است، در عین حال یک الهیدان هم خواهد بود.
عوامل انگیزش اخلاقی در الهیات عرفانی ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
567 - 585
حوزههای تخصصی:
مسئله خاص این تأمل، شناسایی عوامل انگیزش اخلاقی در نگاه ابن عربی و ترسیم مسیری است که فاعل اخلاقی با پیمودن آن به حیات مطلوب دینی و اخلاقی دست خواهد یافت. رجوع به آثار ابن عربی با روش توصیفی و تحلیلی، این امکان را فراهم می کند که گام های انگیزش اخلاقی را چنین تقریر کنیم: رحمت عام الهی در گسترش وجود، به انسان شرف وجود بخشیده و رحمت خاصه حق تعالی انسان را در مقام جمعیت (بالقوه) اسماء مستقر کرده است. معرفتی که عطیه حق و منتهی به شناخت عالم اعیان ثابته باشد، انسان را به حقیقت وجودی خود ملتفت می کند. رحمت الهی و معرفت انسان به این رحمت، برانگیزاننده محبت، زمینه ساز همت و بستر پرورش خُلق مطلوب بشر است. در نهایت، مقام ولایت و شناخت اولیای الهی وجه دیگری از رحمت حق، مستدرکی برای نارسایی معرفت و جبرانی برای قصور همت است؛ که عامل اخیر انتقال از انگیزش اخلاقی به عمل اخلاقی را تسریع می کند.
هابرماس و بنیان های شبه استعلایی معرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
149-170
حوزههای تخصصی:
ﻧﻮﺷﺘﻪی پیش رو ﺷﺮح و ارزیابی ﺑﺨﺸﻰ از افکار یورﮔﻦ ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس، ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎس و فیلسوف آﻟﻤﺎﻧﻰ، در حیطه ی ﻣﻌﺮفت شناسی اﺳﺖ که در متون فارسی به آن کمتر توجه شده است. یکی از اهداف پروژه تحقیقاتی او نزدیک کردن داﻧﺶ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻰ یا زیست جهان بوده و هدف این نوشتار نیز ارائه شرحی نظام مند از این کوشش هابرماس و تقابل های فکری وی با دیگر نحله های فلسفی-اجتماعی است. «علائق شبه استعلایی» یکی از مفاهیم کلیدی است که در این فرایند نقشی حیاتی دارد و دانش را از ساحت سوژه استعلایی به ساحت فرآیند تاریخی که از نیازهای عملی برخواسته مرتبط می کند. به همین جهت، این نوشتار ﺑﻪ دﻧﺒﺎل روﺷﻦ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻌﻨﺎ، کارکرد و ریشه های این مفهوم ﺑﻮده است. از این حیث، در ﺑیﻦ آﺛﺎر او دو کتاب از جایگاه مرکزی ﺑﺮﺧﻮردار ﻫﺴﺘﻨﺪ: داﻧﺶ و ﻋﻼﺋﻖ اﻧﺴﺎﻧﻰ و ﻧﻈﺮیه ی کنش ارﺗﺒﺎﻃﻰ. یافته ها نشان می دهند که: 1-ﭘﺮﺳﺶﻫﺎیی که ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس در این کتاب در ﺻﺪد ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮیی به آﻧﻬﺎ اﺳﺖ در واقع ﭘﺮﺳﺶﻫﺎی کانت ﻫﺴﺘﻨﺪ: «شرایط عام امکان شناخت». 2-علائق شبه استعلایی ریشه در زیست انسانی دارد که تحول اساسی در نظریه های انتقادی است. 3- معرفت شناسی هابرماس درصدد احیای ارزش های روشنگری و رهایی از سلطه است. 4- هابرماس از طریق صورت بندی علائق شناختی با سایر نحله های فکری وارد مناظره می شود ( فرا رفتن از مکتب فرانکفورت، نقد پست مدرنیسم و دیگر نحله های فلسفی).
رده بندی پژوهش های تکاملی درباره ی ادبیات و معرفی رویکردی تکاملی- شناختی به آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
109-127
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر علوم زیستی در قالب دو جریان به جهان روایت ها و ادبیات پای نهاده اند: رویکرد تکاملی به ادبیات و رویکرد شناختی. مقاله ی حاضر، با ذکر اشاره هایی به رویکرد دوم، عمدتا به رویکرد نخست اختصاص دارد. نظریه های طرح شده در ادبیات تکاملی عمدتاً گرایش انسان به ادبیات را با در نظر گرفتن فرآیند تکامل انسان، سازگاری درنظر می گیرند؛ سازگاری هایی در سطوح مختلف فردی، گروهی و فرهنگی که در مقاله ی حاضر، ابتدا به نقد و بررسی این نظریه ها می پردازیم. نظریه ی ذهن گسترش یافته رابطه ی میان ذهن، بدن، جهان پیرامون را وثیق می داند. دعوی دیگر مقاله آن است که نظریه ی ذهن امتداد یافته قابلیت ویژه ای برای تبیین ادبیات دارد. همچنین به عنوان دعوی آخر مقاله سراغ زیست شناسی تکا-تکو می رود و از قابلیت های تبیینی آن برای تبیین نقش ادبیات در زندگی و تکامل انسان بهره می گیرد.
مسئله علم الهی و اختیار بشر: نقد و بررسی راه حل های کلاسیک با تمرکز بر دیدگاه زاگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
683 - 705
حوزههای تخصصی:
مسئله علم پیشین الهی و اراده آزاد (اختیار) بشر از مهم ترین و پیچیده ترین مسائل فلسفی در حیطه سنت ادیان ابراهیمی است که تحت عنوان تقدیرانگاری الهیاتی از آن یاد می شود .ما در این نوشتار با طرح جدید مسئله توسط زاگزبسکی، سه راه حل سنتی راه حل بوئتیوس، راه حل اکامی و راه حل مولینا را بررسی خواهیم کرد. بر اساس راه حل بوئتیوس، خداوند فرازمانی است. راه حل اکامی هم علم خداوند به اختیار ما را واقعیت نرم، نه واقعیت سخت می داند و بر اساس راه حل مولینا نیز فرض انتقال ضرورت گذشته انکار می شود. در ادامه خواهیم دید که در مسئله و راه حل های آن به غلط جاودانگی خدا در زمان را فرض گرفته اند که این رویکرد برخلاف الهیات آنسلمی است که خداوند را فرازمان برمی شمارد. در نهایت، نشان می دهیم که راه حل بی زمانی با الهیات آنسلمی و علم فعلی خداوند منطبق است. فاعلیت انسان در طول فاعلیت الهی قرار دارد، یعنی از یک سو، علم خداوند در رأس سلسله علل و اسباب تحقق فعل است و به مثابه یکی از شرایط تحقق فعل اختیاری محسوب می شود، و از سوی دیگر، علم و قدرت بشری در سلسله اسباب و علل آن فعل قرار می گیرد. در نتیجه، استناد علم محدود بشر به علم نامحدود و فرازمان خداوند، منافی اختیار نیست.
بررسی نقادانه دعاوی طبیعت گرایانه داوکینز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
95 - 113
حوزههای تخصصی:
ریچارد داوکینز، یکی از ملحدان عصر حاضر و بسیار متأثر از داروینیسم است و به عنوان زیست شناس تکاملی با رویکرد طبیعت گرایانه خویش سعی در تبیین تمامی پیچیدگی های جهان دارد و همچنین با استفاده از اخلاق تکاملی، پیوند میان دین و اخلاق را انکار می کند ودر نهایت در تلاش است که فرضیه خداوند را به عنوان طراح و ذهن کیهانی کنار گذارد. اما نکته شایان توجه این است که با وجود وارد آمدن نقدهای جدی بر نظریه تکامل داروین، این نظریه همچنان اهمیت زیادی دارد و به نظر می رسد تعارض های بسیاری را میان باورهای دینی و علم موجب شده است. در نظر بسیاری از افراد، معارضه ای که متوجه دین است، ناشی از تعارض میان محتوای علم و دین نیست، بلکه از مسلّم انگاشتن این فرض است که روش های علمی، تنها راه رسیدن به شناخت و کشف واقعیت هستند. در پژوهش حاضر برآنیم که با بررسی نقادانه برخی رویکردهای طبیعت گرایانه داوکینز از منظر آلوین پلنتینگا و دیگران، از این نتیجه دفاع کنیم که می توان با تفسیر درست از نظریه های مطرح در علوم تجربی و توجه به مسائل روش شناختی در حوزه های علمی، میان علم و دین توافقی حقیقی یافت و در نهایت روش های علمی برای شناخت جهان را به عنوان شیوه های تدبیر و فاعلیت الهی برشمرد.
نقش تمثیل و مدل در نظریه های تکامل فرهنگی: مطالعه ی موردی میمتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
237-257
حوزههای تخصصی:
در تبیین تکامل فرهنگی نظریه های متنوع و رقیبی ارائه شده است. میمتیک یکی از معروف ترین آنهاست. دعوی مقاله ی حاضر آن است که هرکدام از نظریه های ارائه شده مدل هایی هستند که درجهت بازنمایی بخش هایی از فرهنگ و درجهت قابل فهم کردن آن بخش ها با توسل به تمثیل هایی ارائه شده اند. که میمتیک یکی از آنهاست. ازآنجا که اولاً هر مدلی از جمله میمتیک با انتزاع ((abstraction و آرمانی سازی (idealization) ساخته می شود، و ثانیاً مدل ها لزوماً گزاره ای نیستند، بنابراین نباید انتظار صدق از چنین نظریه هایی داشت. زیرا اولاً آرمانی سازی با فاصله گرفتن از واقعیت همراه است و ثانیاً تنها گزاره ها هستند که حاملان صدق اند و بنا بر تعریف گزاره و صدق، مدل های غیرگزاره ای صادق نیستند. در مقاله، به عنوان مطالعه ی موردی، میمتیک از میان نظریه های تکامل فرهنگی انتخاب شده است و تلاش شده است تا ضمن معرفی نقدها و پاسخ به نقدها از جانب طرفداران میمتیک وجه تمثیلی و مدلی این نظریه برجسته شود. فرهنگ پیچیده تر از آن است که یک مدل تبیینی به تنهایی قادر به تبیین آن باشد اما، مشروط بر آنکه هیچ مدلی، ازجمله میمتیک، به تنهایی دعوی انحصاری در تبیین فرهنگ نداشته باشد، با در کنار هم قرار گرفتن دسته ای از الگوهای تبیینی راه برای فهم بهتر آن فراهم می شود.
فلسفه مالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، طرحی کلی از فلسفه مالی جستجو شده و به عنوان یکی از موضوعات قابل بحث در فلسفه علم مطرح و اهمیت آن تحلیل شد. در این راستا، برخی از مسائل قابل طرح در مالی از سه جنبه هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی بررسی شد که بر اساس آن، اولاً هم مالی و هم مقولات مطرح در آن، علی رغم ادعای واقع گرایی، با دو مسئله عینیت و تعمیم مواجه بوده و ثانیاً نظریات مالی رویکرد عمدتاً اثبات گرایانه و دارای روش شناسی عموماً کارکردگرا هستند که این دو، محدودیت های شناختی برای این شاخه علمی به همراه داشته است. همچنین اگرچه با ظهور مالی رفتاری، شواهدی از تغییر پارادایم و یک انقلاب علمی کوهنی در مالی دیده می شود ولی به دلیل عمر کوتاه آن، شاید تایید چنین امری کمی عجولانه باشد ولی روند توسعه نظریات مالی با دیدگاه برنامه های پژوهشی لاکاتوش همخوانی دارد. در نهایت به نقش اخلاق در مالی پرداخته شد که بر اساس آن توجه بیشتر به غایات در مالی ضروری است.
نسبت بین فیزیک اتم گرایی کلام به مادی گرایی و الحاد در رویکردی تحلیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخچه اتم گرایی، به یونان باستان می گردد. اتم گرایی یونان، نظریه ماتریالیستی (مادی گرا)، علی و مکانیکی بود. اتم گرایی، چه اتم گرایی یونان و چه اتم گرایی جدید (بعد از قرن هفدهم) از جهاتی یک نظریه مادی گرا به شمار می رود. در قرون وسطی در جهان اسلام نیز نوعی نظریه اتم گرایی برای تبیین طبیعت توسط متکلمین معتزلی و اشعری ارائه شد. بر خلاف اتم گرایان یونان، متکلمان مسلمان، متأله بودند و نام متکلم را از جهت پایبندی شان به تعالیم اسلام و قرآن یدک می کشند. با این وجود نظریه ای که در جهان طبیعت ارائه دادند که از جهاتی با سایر نظریات اتم گرایانه مشابهت دارد. این نکته جالب توجه است که اتمگرایی کلام توسط نظریه پردازانی ارائه شده اند که در بحث قدرت مطلقه خداوند، به شدت رادیکال هستند. در این جستار، اینجانب قصد دارم که پس از معرفی نظریه اتم گرایی کلام، به ساختار متافیزیکی اتم گرایی کلام بپردازم؛ اینکه چه اصول اعتقادی مبنای نظری متافیزیک کلام است. در ادامه، تحلیل خواهم نمود که چگونه نظریه پردازان متأله برای حفظ اصول متافیزیکی خود، نظریه ای را در فیزیک ارائه داده اند که به مادی گرایی و طرد متافیزیک در فیزیک می انجامد، ولیکن یک نظریه الحادی نیست.
شأن هستی شناختی تابع موج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فیزیک برای نمایش هستی شناسی نظریه ها ازموجودات ریاضی استفاده می شود. اما تمایزی میان موجودات ریاضی و هستومندهای فیزیکی که ریاضیات به آن ها ارجاع می دهد وجود دارد و نادیده گرفتن این تمایز منجر به نتایج عجیب و نادرستی می شود. مقاله حاضر به این مسئله می پردازد که در یک تفسیر رئالیستی تابع موج به مثابه یک موجود ریاضی، بازنمایی چه چیزی در واقعیت فیزیکی است. تأکید می شود که عدم تمایز تابع موج به مثابه موجودی ریاضی با حالت فیزیکی منجر به این نتیجه عجیب می شود که ابعاد فضای فیزیکی در تناظر مستقیم با ابعاد ریاضی است یا فضای پیکربندی یک فضایِ فیزیکی واقعی است. به علاوه این پیشنهاد ارایه می شود که برای درک شأن هستی شناختی تابع موج نیازمند نظریه ای هستیم که بین هستارهای موضعی و حالت کوانتومی ارتباط برقرار کند.
تحلیل رابطه صفت حیات با سایر صفات الهی از منظر فخر رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۵)
661 - 681
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سؤال اساسی که «رابطه صفت حیات خدای متعال با سایر صفات الهی از منظر فخر رازی چگونه است؟» شکل گرفت، ابتدا دغدغه فخر در معرفت صفات بررسی شد؛ دغدغه او رسیدن به معرفتی کامل یا دستکم معرفتی است که رافع تکلیف عقلی انسان در مقام معرفت خالق باشد؛ سپس رابطه علم و قدرت با حیات را بررسی کردیم و این نتیجه حاصل شد که علم و قدرت، از لوازم حیات هستند و حیات برای آنها نقش علیت دارد؛ سپس رابطه اراده با حیات کندوکاو شد؛ فخر این صفت را در مرتبه متأخر از علم دانست، سپس به سمیع و بصیر پرداخته شد که فخر آن دو را مساوق علم یا از لوازم علم معرفی کرد. صفت متکلم نیز بررسی شد و اندیشه فخر این گونه به دست آمد که کلام یا آشکارکننده علم است یا آشکارکننده قدرت و از این طرق به ذات منتسب می شود و در نهایت بقای حق تعالی مساوق حیات معرفی شد. نتیجه اینکه از منظر فخر، صفت حیات خدای متعال صفت محوری نسبت به سایر صفات بوده و تا حیات الهی نباشد، صفات دیگر به عرصه وجود نخواهد آمد..