فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۳۸۱ تا ۲٬۴۰۰ مورد از کل ۵۲٬۹۰۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی دارابنامه (887 ه.ق) یا به تعبیر دقیق تر فیروزشاه نامه می پردازد. دارابنامه، یکی از کهن ترین حماسه های عاشقانه و عامیانه فارسی ایران قبل از اسلام است که محمد بیغمی آن را درباره قهرمانی های فیروزشاه پسر داراب کیانی روایت کرده و محمود دفترخوان آن را نگاشته است. نویسنده مقاله با توجه به این نکته که داستان های عامیانه کهن می توانند منبع ارزشمندی برای کشف آداب و رسوم دوران روایت داستان نیز باشند، درنظر دارد با استفاده از رویکرد توصیفی- تحلیلی مبتنی بر متن دارابنامه بیغمی -که حماسه ای عاشقانه (رمانس) است- گوشه هایی از آداب و رسوم جنگاوری ایران کهن را بازنماید؛ ازاین رو می کوشد با پاسخ به این پرسش که آیین رزم و جنگاوری در دارابنامه بیغمی چگونه است و آداب و رسوم جنگاوری این داستانِ متعلق به ایران پیش از اسلام، چقدر با آداب و رسوم اسلامی و دوران نویسنده مطابقت دارد؟، تبیین کند داستان های عامیانه از جمله دارابنامه، علاوه بر تبیین آداب و رسوم مرسوم در ایران کهن و دوران پیدایش خود، آداب رایج دوران کتابت داستان را نیز منعکس می کنند؛ چنانکه می توان گفت بسیاری از آیین های مرسوم رزم در دارابنامه بیغمی، متعلق به عصر اسلامی است؛ به گونه ای که این اثر را از نظر ویژگی های رزمی می توان با شاهنامه ها، فتوت نامه ها وآثار پهلوانی فارسی مطابقت داد.
تحلیل جایگاه موزه فرش ایران از منظر عاملیت اجتماعی- فرهنگی
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۱ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳
19 - 7
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به این مسئله می پردازد که رویکرد حاکم بر تنظیم فعالیت ها در موزه فرش ایران، سنتی است و ذیل رویکردهای انتقالی ارتباطات قرار می گیرد. تمرکز بر حفظ میراث پیشینیان و انتقال آنها به نسل جدید موجب انزوای موزه از جامعه و نادیده گرفتن کارکرد اجتماعی آن شده و آن را از نقشی که می تواند در شرایط اجتماعی معاصر ایفا کند، منفک می سازد. این مقاله با تمرکز بر این مفهوم که فرش علاوه بر میراث و هنر، وجهه دانش علمی نیز دارد به نقشی که موزه فرش می تواند در اتمسفر فرهنگ علمی کشور داشته باشد، می پردازد. از این رو، پس از مروری مختصر بر سابقه فرش در ایران، جایگاه فرش در فرهنگ علمی و فناورانه توضیح داده می شود. از نظر مفهومی، مقاله حاضر با ترکیب مفاهیم ارتباطات عمومی علم، مفهوم عاملیت مدنی موزه ها را پیشنهاد کرده و با روش مشاهده مشارکتی پیشنهادی ماک و همکارانش نشان می دهد که موزه فرش از عاملیت، اجتماعی و فرهنگی مشخصی برخوردار نیست.
بررسی تاثیر افزایش مضامین بر تحول شبیه زینب در نسخ خطی تعزیه نامه تکیه دولت
منبع:
مطالعات ادبیات شیعی سال ۱ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۵
143-172
حوزههای تخصصی:
یافتن عوامل موثر بر تحوّل شبیه زینب از منظر افزایش مضامین با روی کردی توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتاب خانه ای بررسی می شود.اسناد و شبیه نامه های به جا مانده از آن دوران، مهّم ترین منابع موثق بر تاثیر افزایش مضامین و داستانک های مستقل بر شبیه زینب در نسخ خطی مربوطه است. گاه لازم است تا برای نشان دادن تاثیر و میزان رشد متغیّیرها در یک قیاس و تطبیق شکلی و معنایی، نقش زنانه شبیه زینب در کنار شبیه مردان مورد بررسی قرار گیرد. مضامین در طی گذر زمان و پیش رفت شبیه نامه نویسی در دوران ناصری، ابعاد متنوّع تری پیدا می کند و حضور شبیه زینب را گسترش می دهد. افزایش مضامین در راستای گسترش روایت ها و داستانک های نمایشی راه را بر تحوّل شبیه زینب به سمت شبیهی پویا باز کرده است و شبیه مجال بیش تری برای معرفی خود به مخاطب پیدا می کند و در نتیجه مضمون های متنوّعی بروز می یابد. عمل کردهای متفاوت شبیه زینب، سیر تحوّل و دگرگونی این شبیه/شخصّیت را آشکار می کند.
تحلیل گفتمان اجتماعی رمان: بازنمایی امر اجتماعی در رمان زیبا اثر محمد حجازی
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۱ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
23 - 44
حوزههای تخصصی:
نقد اجتماعی حوزه تقریباً جدیدی از مطالعات ادبی است که پس از پیدایش دانش جامعه شناسی در قرن نوزدهم پدیدار شده است. جامع ه شناسی آفرینش ادبی، جامعه شناسی محتوا، اجتماعیات در ادبیات، جامعه شناس ی کت اب و نقد اجتماعی شاخه های مختلف جامعه شناسی ادبیات را تشکیل می دهد. این شیوه از نقد ادبی ابتدا در آثار مادام دوستال (1800م)» با دو مفهوم «روح زمانه و «روح قومی» آغاز شد و با تلاش های ایپولت تن (1828-1893) پیوند میان جامعه و ادبیات به صورت گسترده تری مطرح شد. بعد از آن جورج لوکاچ و لوسین گل دمن، تحت تأثیر نقد مارکسیستی به تحلیل ارتباط جامعه و آثار ادبی پرداختند. پژوهش حاضر، رمان زیبا، اثر محمد حج ازی را از منظ ر جامع ه شناس ی ادبیات برپایه نظریات لوکاچ و گلدمن، با روش توصیفی و تحلیلی مورد بررس ی ق رار داده و تأثیر جامعه و روح زمانه را در شکل گیری محتوا و ساختار حوادث آن تبیین می نماید. در نهایت این نتیجه حاصل می شود که رمان زیبا، آگاهانه یا ناخودآگاه، ساختار ذهن ی و اندیش ه قدرت حاکم ایران بعد از کودتای 1299و ش یوه برخ ورد آن ه ا ب ا دور ه مشروطه را حمل می کند. نویسنده به نمایندگی از این قشر، گفتمان و اندیشه گروه خود را در قالب این اثر ارائه می دهد و قص د آن ه ا در تخری ب عص رمش روطه و دستاوردهای آن به وضوح در رمان دیده می شود.
تحلیل مقایسه ای زبان جنسیت در شهرآشوب های مهستی گنجوی و امیرخسرو دهلوی بر اساس نظریه موریس گرامون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال ۲۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۱
27 - 42
حوزههای تخصصی:
شهرآشوب یکی از گونه های ادب غنایی است که در فرهنگ و ادب ایرانی، ماهیتی مردانه دارد؛ زیرا نیازمند مراودات انسانی-اجتماعی آزادانه ای است که عرف اجتماعی آن را برای زنان نمی پسندیده است. ورود مهستی گنجوی در این عرصه و ابداع شهرآشوب های صنفی در قالب رباعی، واکنش های انتقادی متفاوتی با خود به همراه داشت که در یک مورد یعنی مردانه بودن زبان شهرآشوب های مهستی به اشتراک می رسند. مساله اصلی تحقیق حاضر، ثبوت وجود زبان جنسیتی زنانه در شهرآشوب های مهستی گنجوی بوده است. برای اثبات این مسأله، از نظریه القاگری واکه های موریس گرامون در مقایسه انواع واکه های تکرارشونده و نوع القاگری آن در شهر آشوب های امیرخسرو دهلوی و مهستی گنجوی استفاده شد. در این پژوهش که به روش تحقیق ترکیبی (توصیفی-تحلیلی-آماری و قیاسی) انجام یافت، متغیّر جنسیت، مبتنی بر دیدگاه عرفی و کلیشه های فرهنگی در موضوعیت نقش های مردانه و زنانه سنجیده شد و این نتایج به دست آمد: نوع القاگری واکه ها در همه گروه های واکه ای (تیره، روشن، درخشان)، در شهرآشوب های مهستی و امیرخسرو دهلوی، به گونه ای معنادار از هم تمایز داشته و بعضا در جهت مخالف یکدیگر قرار دارد. بنابراین می توان ادعا نمود که زبان شعری شهرآشوب های مهستی، برخلاف تصور عمومی، درصد بالایی از زنانگی را داراست.
بررسی تطبیقی «عشق» در داستان «از خم چنبر» دولت آبادی و داستان «هرگز رهایم مکن» ایشیگورو بر اساس نظریه «مثلث عشق استرنبرگ»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲شماره ۲۸
317 - 346
حوزههای تخصصی:
این مقاله در زمینه ادبیات تطبیقی با استفاده از نظریه روانشناختی «مثلث عشق» استرنبرگ، به بررسی «عشق»، یکی از رایج ترین مضامین ادبیات داستانی، در دو رمان داخلی و خارجی معاصر پرداخته است. از نظر استرنبرگ، عشق دارای سه مؤلفه شامل «صمیمیت»، «هوس» و «تعهد» است. بر اساس چگونگی ترکیب این مؤلفه ها با یکدیگر هشت نوع عشق به وجود می آید؛که عبارتند از: «فقدان عشق»، «دوست داشتن»، «شیفتگی»، «عشق پوچ»، «عشق رمانتیک»، «عشق رفاقتی»، «عشق ابلهانه» و «عشق کامل». این پژوهش، مؤلفه های مذکور را در دو داستان «از خم چنبر» اثر «محمود دولت آبادی» نویسنده معاصر ایرانی، و داستان «هرگز رهایم مکن» اثر «کازئوو ایشیگورو»، نویسنده معاصر ژاپنی- بریتانیایی، شناسایی و انواع عشق را مشخص کرده است؛ تا دیدگاه دو نویسنده را در چگونگی بیان «عشق» به دست دهد و با یکدیگر مقایسه کند. این پژوهش از نوع توصیفی- تحلیلی است و گردآوری داده ها به صورت کتابخانه ای انجام شده است. براساس یافته های این تحقیق، مؤلفه «صمیمیت» و «عشق دوستانه یا رفاقتی» در رمان «ایشیگورو»، بیشتر به تصویر کشیده شده است. در رمان دولت آبادی، هر سه مؤلفه ، به صورت متنوع تری روایت می شود؛ در هیچکدام از رمان ها عشق آرمانی یا عشق کامل وجود ندارد بلکه عشق از نوع «پوچ و ابلهانه» بیشتر به چشم می خورد.
تحلیل ساختار روایی داستان بازنویسی شده ی«کیمیای عشق»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مولانا در طرح کتاب مثنوی معنوی برای بیان اندیشه های خود از حکایت پردازی که زبان بیان هنری اخلاقیات است، استفاده کرده و از آن برای زمینه سازی آموزش عبرت و حکمت به خوبی بهره برده است؛ به گونه ای که این اثر در میان سایر آثار وی از نظر داستان نویسی در جایگاه ویژه ای قرار دارد. این اثر افزون بر استفاده ی مخاطبان بزرگ سال، گروه های سنی کودک و نوجوان نیز به آن توجه دارند؛ به گونه ای که تاکنون داستان های متعدد آن برای بهره گیری این گروه های سنی بازنویسی شده است که نشان از اهمیت بالای این اثر برای همگان دارد. یکی از داستان های بازنویسی شده ی مثنوی، داستان «پادشاه و کنیزک» است که با نام «کیمیای عشق» برای نوجوانان نگارش یافته است. در پژوهش حاضر در نظر است بر پایه ی منابع کتابخانه ای و به روش توصیفی تحلیلی، ساختار روایی داستان گفته شده در سه سطح: روایی و نظام روایی، پی رفت ها و پیرنگ بررسی شود. حاصل این بررسی نشان می دهد که در نظام روایی این داستان، پیوسته در فرایند گذر از وضعیتی نامتعادل به وضعیتی سامان یافته، شاهد شکل گیری کنشی جدید هستیم که سعی می کند با تداخل در کنش کنشگران، منظر جدیدی در مسیر روایتِ اصلی باز کند. متن روایی داستان، از سه پی رفت و شانزده گزاره ی روایی تشکیل شده و از نظر طرح نیز پیرنگ طبیعی دارد، به گونه ای که عناصر اساسی پیرنگ (گره افکنی، کشمکش، تعلیق، بحران، نقطه ی اوج و گره گشایی) در آن به شکل بارزتر نمود یافته است.
واکاوی جایگاه نوستالژی در ادبیات داستانی مهاجرت ایران با تأکید بر نویسندگان زن منتخب (اکرم پدرام نیا، نسیم وهابی، فهیمه فرسایی، فریبا صدیقیم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی بهار ۱۴۰۲ شماره ۶۸
103-126
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین جلوه های ادبیات مهاجرت، مؤلفه نوستالژی است. مسئله اساسی این تحقیق پاسخ به این پرسش است که چنین مؤلفه ای در ادبیات داستانی زنان به چه شکلی منعکس شده است؟ تعدد زنان نویسنده مهاجر ایرانی و همچنین صاحب سبک بودن برخی از آنها در ادبیات داستانی مهاجرت، اهمیت و ضرورت چنین مطالعه ای را نشان می دهد. هدف پژوهش این است که با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی جایگاه مؤلفه نوستالژی در داستان های برگزیده و شاخص که از زنان داستان نویس مهاجر پس از انقلاب اسلامی هستند، پرداخته شود. فرضیه پژوهش این است که نوستالژی یکی از مهم ترین و شاخص ترین مؤلفه های فرمی و محتوایی در آثار مورد بررسی است. نتایج پژوهش نشان می دهد که نوستالژی در آثار اکرم پدرام نیا با توصیف دقیقی از گذشته، مخاطب را به فضای گذشته می برد و این نوستالژی یادآور فرد خاصی است. تکنیک دیگری که پدرام نیا به منظور ایجاد حس نوستالژی از آن بهره می گیرد، ایماژ است. نوستالژی در آثار نسیم وهابی از جنبه یک فضا -مثل فضای جنگ- روایت می شود. نوستالژی در آثار فهیمه فرسایی به شکلی آزاردهنده برای شخصیت های داستان نمود می یابد. در آثار فریبا صدیقیم، نوستالژی به موقعیت هایی دلالت دارد که فرد با دوستان و نزدیکانش تجربه کرده است. در آثار صدیقیم، نوستالژی به اشیا و مکان ها دیده نمی شود. ویژگی مهم بازتاب نوستالژی در آثار صدیقیم این است که وقایع نوستالژیک به شکل سیال ذهن نشان داده می شود و راوی به شکلی از گذشته سخن می گوید که گویی هم اکنون در حال رخ دادن است.
فیلم و زبان دوم؛ بررسی و تحلیل مؤلفه های فیلم سینمایی در آموزش زبان دوم (مورد مطالعاتی: آموزش زبان فارسی در کره جنوبی و چین)
منبع:
مطالعات آموزش زبان فارسی سال ۸ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۴
207 - 224
حوزههای تخصصی:
از زمان اختراع سینما در دهه 1890، همواره فیلم به عنوان یکی از منابع آموزش، به ویژه آموزش زبان مورد توجه بوده است. پیشرفت های فناورانه قرون بیستم و بیست و یکم، عرصه های مختلف زندگی از جمله آموزش و به خصوص آموزش زبان دوم را تحت تأثیر قرار داده است. چنین تأثیری جنبه های گوناگون آموزش زبان همچون شنیدن، خواندن، نوشتن، دستور زبان، تلفظ و... را دربرمی گیرد؛ همچنین فنّاوری روزگار ما، ابزار آموزش زبان را تنوع بخشیده است، به گونه ای که هر روز با ابزار جدیدی در عرصه آموزش زبان روبه رو هستیم، ولی با وجود چنین تنوعی هنوز فیلم های سینمایی جایگاه خاصی در آموزش زبان دوم دارند. پژوهش حاضر براساس بررسی استقرائی تجربی تدریس زبان دوم (زبان فارسی) در کشورهای کره جنوبی و چین در پی آن است که به این پرسش پاسخ دهد که چرا با وجود تنوع روش ها و ابزارهای آموزشی، فیلم های سینمایی توانسته اند جایگاه خود را در فرایند آموزش زبان دوم تثبیت کنند و به عنوان یکی از منابع آموزش زبان دوم مورد توجه باشند. نتیجه پژوهش نشان می دهد مؤلفه هایی سبب شده است با وجود تنوع دیگر ابزارهای آموزشی، فیلم های سینمایی هنوز هم به عنوان یکی از منابع اصلی آموزش زبان دوم، جایگاه خود را تثبیت کند؛ از جمله این مؤلفه ها عبارت است از: 1. همسانی و شباهت فیلم سینمایی با زندگی واقعی (واقع نمایی)؛ 2. همزمانی جنبه های شنیداری و دیداری؛ ۳. توجه به جنبه های فرهنگی؛ 4. آموزش با کمک حرکات بدن و ژست؛ 5. توان حدس ساختارهای زبان براساس موقعیت؛ 6. توجه به موقعیت های کاربردی زبان؛ ۷. کاربرد همزمان زبان معیار و زبان روزمره و ۸. افزودن جنبه های هنری.
بررسی تطبیقی الهه باروری در اساطیر ایران و میان رودان با عین الحیات و جهان افروز در داراب نامه بیغمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب حماسی سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
171 - 193
حوزههای تخصصی:
اساطیر در روند دگردیسی خود، در حماسه های عامیانه فارسی با چهره ای دیگر ادامه حیات داده اند که در این میان ایزدبانوان، اهمّیّت به سزایی دارند. در این پژوهش تجسّم الهه باروری اساطیر ایران (آناهیتا) و اساطیر میان رودان (ایشتر و اینانا) در زن- قهرمانان داراب نامه بیغمی از نظرگاه اسطوره شناسی تطبیقی، تحلیل می شود. با بررسی داراب نامه، جلوه الهه های مادر را در نام و خویش کاری های دو شخصیّت عین الحیات و جهان افروز می توان یافت . کاربرد نمادین عناصر آب و ستاره در نام این شخصیّت ها، نمادهای درخت، ماه، عدد سه و هم چنین کارکردهایی هم چون جنگاوری، خنیاگری و طرب، شهوت گرایی، نجابت و پاکدامنی، سوگواری، غرور، از دست دادن معشوق، ازدواج مقدّس این پیوند را محکم می کند. با توجه به کاربرد فراوان نماد درخت، نوعی گیاه تباری در شخصیّت عین الحیات قابل تبیین است. بنابراین فرضیه نگارنده مبتنی بر این است که الهه های اساطیر ایران و میان رودان، در گذر از اعصار، به جلوه ای دیگر در شخصیّت های زن حماسه های عامیانه نمود یافته اند. در این پژوهش با روش توصیفی- تطبیقی تکرار الگوی اسطوره ایزدگیاهی شهیدشونده و الهه باروری را در داراب نامه تحلیل و تأثیر اساطیر ایران و میان رودان را بر داراب نامه بیغمی بررسی کرده ایم.
الملامح الأنثویه فی الخطاب الشعری لسنیه صالح و فروغ فرخزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۱
9 - 36
حوزههای تخصصی:
فی العصر الراهن، أحد المجالات التی تم بحثها فی مجال علم اللغه هو دراسه اللغه الأنثویه. مع التوسع فی فروع علم اللغه والدراسات التی أجریت فی مجال المرأه، قد استنتج علماء اللغه أن هناک اختلافات جوهریه بین لغه المرأه ولغه الرجل، وقد أدی هذه الاختلافات فی اللغه إلی اختلافات فی الکتابه. یعتقد اللغویون أن لدی النساء وجهات نظر مختلفه تجاه العالم بسبب معنویاتهن المختلفه ومزاجهن الممتازه؛ لهذا فإن استخدامهن اللغه وأسلوب کتابتهن مختلفان عن الرجال. تسعی هذه الدراسه البحث عن اللغه الأنثویه لکل من سنیه صالح و فروغ فرخزاد والحصول علی ملامحهما ورؤیتهما الأنثویه فی الخطاب الشعری معتمده علی المنهج الوصفی التحلیلی. تدل النتائج علی أن الشاعرتین قد وظّفتا فی أشعارهما السمات الأنثویه توظیفاً باهراً. فی مستوی الکمات، استخدم کلتا الشاعرتین مجموعه واسعه من الألوان والکلمات الأمومیه والترکیبات العاطفیه وما إلی ذلک للتعبیر عن نوایاهما بسبب سماتهما الشخصیه الخاصه. وفی المستوی النحوی فتنتمی الشاعرتان أکثر إلی استخدام الجمل الاستفهامیه والجمل المحذوفه والمقطعه وکذلک استخدام الجمل التعجبیه والندائیه وما إلی ذلک.
بررسی و مقایسه شیوه های بازنماییِ جایگاه اجتماعیِ «شخصیت های زن» در داستانِ های کوتاه دهه20 با تکیه بر آثار محمود اعتمادزاده، بزرگ علوی و ابراهیم گلستان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ۷ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲۵
106 - 139
حوزههای تخصصی:
«ادبیات داستانی» در ایران از همان آغازِ شکل گیری، توجه خود را به «بازنمایی واقعیت های جامعه ایران» معطوف کرده است. با نگاهی گذرا به آثار داستانی دهه بیست تا پنجاه خورشیدی، مخاطب به وضوح نفوذ رئالیسم را در بطن و متن داستان ها مشاهده می کند. دلیل عمده این رویکرد در ادبیات داستانی، ساختار و شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران بوده است. پژوهش حاضر به شیوه توصیفی – تحلیلی سعی دارد به این پرسش اصلی پاسخ دهد که با توجه به دیدگاه رئالیستی حاکم بر داستان کوتاه در دهه بیست، نویسندگان مرد چه تصویری از «زن» و «جایگاه اجتماعی» وی در این مقطعِ تاریخی ترسیم کرده اند؟ جامعه آماری این پژوهش داستان های کوتاه نوشته شده ابراهیم گلستان، بزرگ علوی و محمود اعتمادزاده در این دهه است. یافته های پژوهش نشان می دهد که شخصیت های «زنانه» در این داستان ها اغلب به عنوان شخصیت های فرعی مطرح هستند و شیوه پردازش آن ها به گونه ای است که در ارتباط با سایر شخصیت ها معرفی می شوند. به نظر می رسد که هیچ کدام از شخصیت های «زن» در این داستان ها به شیوه مستقیم معرفی نشده اند و «کنش ها»، «افکار» و «گفتار» آن ها ابزار اصلی نویسندگان برای شناساندن این شخصیت ها به خواننده هستند. این زنان نام های گوناگون؛ اما ویژگی هایی مشترکی دارند که بر اثر ناهنجاری های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محکوم به رنج کشیدن و در نهایت تسلیم هستند. در مجموع اگر چه این «زنان» در مواردی به صورت متفاوت بازنمایی شده اند؛ اما کلیت تصویر ارائه شده از تحت تأثیر دیدگاه واقع گرای نویسندگان داستانِ کوتاه در دهه بیست، نقاط اشتراک بسیاری با یکدیگر دارد.
تصویر المرأه العربیه المهاجره في روایه "بروکلین هایتس" لمیرال الطحاوي(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دراسات الادب المعاصر سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۵۸
66 - 88
حوزههای تخصصی:
"میرال الطحاوی"، کاتبه مصریه معاصره تجتهد أن تُصوّر آلام المرأه وآمالها فی المجتمع المصری بکتابه الروایات التی غلبت علیها النزعه النسویه. تلعب المرأه دوراً هاماً فی روایات هذه الکاتبه حیث یمکن أن تعتبر آثار الطحاوی صدیً لصوت النساء فی الأدب النسوی المصری. روایه "بروکلین هایتس"، إحدی روایات هذه الکاتبه المصریه الشهیره التی تمکنّت فی تحقیق أهدافها فی التعبیر عن آلام النساء ومعاناتهن. اغتراب المرأه العربیه المهاجره ووحدتها من أبرز موضوعات هذه الروایه؛ المرأه التی شهدت مشاکل الحیاه فی الغربه وترید التغلب علیها باعتبارها راویه الروایه. هذه المقاله التی تبحث عن روایه بروکلین هایتس معتمده علی المنهج التحلیلی والتوصیفی تشیر إلی أنّ صوره المرأه العربیه المهاجره هی صوره حزینه ومضطربه. المرأه التی غادرت بلدها باحثه عن حیاه طیبه وهادئه ولکنها وجدت هذه المصائب والمشاکل فی ثیابها الجدیده فی البلد الغریب. هذه الروایه ذات النزعه الواقعیه التی تصور حیاه المرأه المهاجره خاصه المرأه المهاجره العربیه إلی بلدان الغرب تُعبّر عن خلافات معقّده وفوارق عدیده بین الشرق والغرب فی التقالید والعادات. والحقیقه أنّ المهجر لیس مدینه فاضله کما یظنه البعض وهناک تحدیات ومشاکل کثیره فی حیاه المهاجرین إلی البلدان الأجنبیه من المعتقدات التقلیدیه إلی سلوک المجتمع المضیف. وعلی المهاجر أن یبحث عن العلاج فی المجتمع الذی ولد وترعرع فیه لا فی البلد الغریب الذی لایعرف للمهاجرین أیّ قیمه وعنایه.
بررسی الگوی سفر قهرمان قصه های «ادبیات بچه خوانی» برای اقتباس در ادبیات کودک و نوجوان
حوزههای تخصصی:
داستان پردازی و قصه گویی در ایران قدمتی دیرینه دارد. با ورود صنعت چاپ به ایران و رواج آن در دوره قاجار، شماری از داستان های عامه برای مخاطب کودک و نوجوان تلخیص، مصور و با عنوان «ادبیات بچه خوانی» چاپ شد. از سوی دیگر شباهت ساختار اسطوره و قصه به پیدایی نظریه های منجر شده است که بر مبنای آن ها می توان عناصر تکرارشونده میان اساطیر و قصه ها را کشف و تحلیل کرد. این پژوهش ضمن معرفی «ادبیات بچه خوانی»، سعی می کند بر اساس چارچوب نظری تحلیل روان شناختی کهن الگویی کارول. اس. پیرسون و هیو.کی مار در نظریه «بیداری قهرمان درون» و در بستر نظریه «سفر قهرمان» جوزف کمپبل، روند رشد قهرمان را در قصه های «ادبیات بچه خوانی» واکاود و الگوی تکوین و تفرد قهرمانان قصه های ادبیات بچه خوانی را در مراحل سفر ارائه دهد. به این ترتیب با بررسی روند سفر قهرمان درون و چگونگی تجلی کهن الگوها، الگویی برای اقتباس و بازآفرینی قصه های عامیانه ارائه می دهد تا قهرمانان قصه های عامه با تجسم این کهن الگوها در ادبیات کودک و نوجوان بازآفریده شوند . از تحلیل ساختار اسطوره ای ادبیات بچه خوانی چنین بر می آید که این قصه ها با بهره از سه مرحله «عزیمت»، «تشرف» و «بازگشت»، زمینه را برای ظهور کهن الگوها فراهم می سازند و هرچندبارزترین کهن الگوهای ادبیات بچه خوانی «عاشق»، «جست وجوگر»، «جنگجو» و «نابودگر» است قهرمان در روند سفر بنا بر موقعیت های داستانی، با دگردیسی کهن الگوها مواجه می شود. همچنین این تحقیق با تأکید بر اهمیت قصه های ادبیات بچه خوانی، ضرورت بازخوانی و اقتباس از مجموعه ادبیات بچه خوانی را در فرایند تولید محتوا، داستان، بازی های رایانه ای، برنامه فلسفه برای کودکان، آثار سینمایی- نمایشی یادآور می شود.
چشم انداز پایداری در اشعار عاشورایی (مطالعه موردی: شاعران عاشورایی یزد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
1 - 14
حوزههای تخصصی:
در این جستار، مفاهیم پایداری در اشعار عاشورایی یزد به روش توصیفی تحلیلی و استشهادی با هدف تأویل درون مایه اشعار عاشورایی در چارچوب حماسه و عرفان بررسی می شود. در اشعار عاشورایی یزد، جنبه های زیبایی شناختی و هنری، چنان با محتوای اشعار و اعتقاد سرایندگان درهم تنیده اند که نقطه عطفی در گسترش بیان مفاهیم پایداری و پراکنده کردن این نوع پیام به شمار می رود. شاعر آیینی یزد با آمیزش دو زبان ادیبانه فارسی و زبان عامه مردم و با کاربرد ادبیات محلی، اندیشه و مفاهیم موجود در فرهنگ و مکتب شهادت را به شکلی روشن بیان می کند. دستاورد این روند باعث شده است در ماورای اشتراکات موضوعی اشعار عاشورایی، مفاهیم پایداری در دو محور حماسه و عرفان، زینت بخش این نوع اشعار شوند و فصل تازه ای در تاروپود این دسته اشعار، با بهره گیری از این دو عنصر جلوه گری کند؛ به طوری که اشعار عاشورایی با هاله ای از حماسه و عرفان و از دریچه عواطف و بُکا، درس های مختلف ارزش شناختی و انسان شناختی را به بشر می آموزند. بدیهی است پیوند عاطفه، عرفان و حماسه عاشورایی با اندیشه های پایداری، باعث غنا و اعتلای شعر آیینی، تبیین فلسفه عاشورا، ادبیات جبهه و جنگ و گسترش شعر فارسی شده است.
واکاوی جامعه شناختیِ پیامدهای هژمونی توتالیتاریسم بعثی در سروده های شریف وَرزِر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۸
97 - 137
حوزههای تخصصی:
شریف وَرزِر شاعر کُرد عراقی از شعرای معاصر در قرن بیستم است که دوران حیاتش در سایه سیطره رژیم توتالیتر بعث بر اقلیم کردستان سپری شده و شاهد ارتکاب جنایت و نسل کُشی بر ضدّ مردم کُرد و رنج و دردمندی آنان بوده است. در چنین شرایطی، وَرزِر به عنوان شاعری متعهّد، سروده های خود را به آینه بازنمایی رنج های مردم و خشونت سیستماتیک و جنایت های رواداشته شده بر آنان از سوی رژیم بعث تبدیل کرده و روایتگر عذاب های مردمِ بی بهره از حقّ زندگی و آزادی در سیستم افراط گرای فاشیستی توتالیتر گشته است. از آن روی که تاکنون جستار مستقلّی به بررسی پیامدهای هژمونی رژیم توتالیتر بعث در سروده های شریف وَرزِر نپرداخته است، نگارنده بر آن است تا به تحلیل پیامدهای سیطره رژیم بعث در سروده های شاعر بپردازد. مسأله بنیادین پژوهش حاضر این است که جلوه های اقتدارگرایی و تمامیّت خواهیِ منجر به ارتکاب جنایت و خشونت و نسل کُشی، چگونه و در چه قالب هایی در سروده های شاعر نمود یافته و با چه مفاهیمی پیوند خورده است؟ جهت بررسی این مسأله، نگارنده از روش توصیفی تحلیلی مُبتنی بر بررسی جامعه شناختیِ بُن مایه های سروده هایِ شاعر بهره گرفته است. قتل عام و نسل کُشی، کوچاندن قهری و انتقال به اردوگاه های کار اجباری، شکنجه و خشونت سیستماتیک، ویرانگری و تخریب و آوارگی مردم از بارزترین بروندادهای سلطه رژیم توتالیتر بعث بر مناطق کُردنشین بوده که در سروده های وَرزِر بازنمایی شده است و با رویکرد تاریخی سیاسیِ همه سونگر، روایتگر رنجی جانکاه و خشونت و نسل کُشیِ برآمده از انسانیّت زدایی و قتل عامی چندهزار نفره در فرایند هیچ انگاری دیگریِ بیگانه و غیرِ عرب بوده است.
معرّفی و تحلیل توصیفی دیدگاه های سعید علّوش در ادبیّات تطبیقی جهان عرب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۱
99 - 126
حوزههای تخصصی:
سعید علّوش منتقد و مترجم مغربی از پژوهشگران برجسته ادبیّات تطبیقی در جهان عرب به شمار می آید. آثار وی در این حوزه در معرّفی مکتب های مطرح ادبیّات تطبیقی و کتاب شناسی این دانش در جهان عرب نقش اساسی داشته است. علّوش در ادبیّات تطبیقی معاصر، بیشتر در مسیر تحقّق پنج هدف اساسی حرکت نموده است؛ الف: معرّفی تاریخچه و نقد مکتب های مشهور ادبیّات تطبیقی. ب: نقد فرهنگی ادبیّات تطبیقی. ج: بررسی وضعیّت کنونی ادبیّات تطبیقی در جهان عرب و چالش های فراروی آن. د: تأکید بر نظریه اسلامی ادبیّات تطبیقی. ه : نقش ترجمه در ادبیّات تطبیقی. لذا این پژوهش توصیفی تحلیلی برآن است ضمن معرفی سعید علّوش، به تحلیل دیدگاه های وی در باب ادبیات تطبیقی عربی نیز بپردازد که درنهایت به این مهم ره یافت ه است، که علّوش ضمن در پیش گرفتن اهداف نامبرده و برجسته نمودن نقش عرب در ادبیّات تطبیقی غرب، نقص ها و اشتباهاتی چند در آثار و گفته های خویش داشته است؛ ازجمله آنکه علّوش بعد از نوشتن رساله دکتری و چاپ آن کار جدیدی نکرد و تمام کارهای چاپ شده وی تکرار مطالب رساله دکتری است. متهم کردن مجله الدراسات الادبیه و تلاش های محمد محمدی به تلاش برای تقویت جنبش امل از اشتباهات فاحش کتاب مکونات الادب المقارن و مدارس الادب المقارن است که با روح علمی سازگاری ندارد و نیز پریشانی نویسنده در کاربرد واژگان غلوآمیزی چون مکتب اسلاوی و عربی هم از دیگر اشکالات کار اوست.
مقایسه ادبی عنصر عاطفه در اشعار متنبی و ابوفراس حمدانی درباره دربار سیف الدوله نادر(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
151 - 178
حوزههای تخصصی:
متنبی و ابوفراس از جمله شاعران دربار سیف الدوله اند که در اغراض مختلف شعری به ویژه مرثیه، به خاطر عواملی چند، شعرشان متفاوت شده است؛ متنبی در اغراض مختلف شعری در مدایح خود به دفعات متعدد، ضمن مدح، سخا و بخشندگی، دلاوری و کاردانی ممدوح، به ستایش خود نیز پرداخته است؛ اما در رثائیات، به خصوص رثای خوله، خواهر بزرگ سیف الدوله، شاعر، سیف الدوله را در غم از دست دادن خواهرش، شریک شده و از این مصیبت، غمگین گردیده و اشک ریخته است. همچنین تمام صفات و اخلاق نیک او را که دلالت بر منزلت والا و ارزش و علم و ادب او دارد، ذکر نموده است. سپس پادشاه را به بلندهمتی توصیف کرده و از کلیه اعمال بیهوده ای که دیگران به آن مشغول می شوند، مبّرا نموده است. متنبی در این قصیده، بیشتر به احساس و عاطفه پناه برده تا هنر و عقلش. ابوفراس هم در رومیات خود به اشعاری وجدانی پناه برده و عاطفه ای سوزناک را در شعرش نمایان ساخته، به طوری که شنونده در حین شنیدن آن احساس رخوت و بی میلی نمی کند. نویسنده در این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی، مبتنی بر مطالعه کتابخانه ای انجام گرفته، درصدد است تا ضمن بررسی عنصر عاطفه در اشعار متنبی و ابوفراس به این پرسش پاسخ دهد که کدام یک از اغراض شعری این دو شاعر، حاوی عاطفه است؟ و وجه تمایز و تشابه این دو شاعر در بیان عنصر عاطفه در چیست؟
نقد و نظری بر مثنوی معنوی تصحیح استاد محمدعلی موحد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان تصحیح های پرشمار مثنوی معنوی، چاپ استاد محمدعلی موحد، آخرین و بی گمان برترین است. در این مقاله این اثر فاخر را، ضمن برشمردن مزیت های آن، در چهار محور ارزیابی کرده ایم: 1) تصحیح ابیات: در این بخش 14 مورد که عمدتاً به معنی و گاه به اعتبار ابیات درج شده از هامش نسخه ها مربوط اند بررسی شده است؛ 2) فاصله گذاری میان ابیات مثنوی: این کار به زعم نگارنده از مزیت های این چاپ و از لوازم برقراری ارتباط آسان تر خواننده امروزی با مثنوی است. در این بخش سیاست گذاری مصحح دانشمند در اعمال فاصله ها ارزیابی شده است؛ 3) رسم الخط: به زعم نگارنده، اتخاذ رسم الخط اندیشیده و یکدست در تصحیح متون، برمبنای آنچه فرهنگستان زبان فارسی تعیین کرده است، هم دستگیر خواننده در درست خوانی است و هم چاپ های متون کهن را از آشفتگی می رهاند. بعضی اشتباهات راه یافته در حروف چینی و عدم اتخاذ وحدت رویّه، ایرادهایی در چاپ استاد راه داده که ارتباط خواننده را با معنای اثر دشوار کرده است؛ 4) کاربرد نشانه های سجاوندی: در چاپ استاد به کارگیری نشانه ها، بدون افراط های معمول، نظرگیر است. در این مبحث، ضمن نشان دادن دقت های استاد، به اختصار، کاربرد نشانه ویرگول را بررسیده و به ذکر مواردی پرداخته ایم که ویرگول معنای بیتی را محدود کرده، یا خدشه ای به آن راه داده است. برای پرهیز از طول کلام، فقط دفتر اول مثنوی را مورد بررسی قرار داده ایم.
نگاهی انتقادی به میراث صوفیه در بره گمشده راعی هوشنگ گلشیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پارسی معاصر سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
237 - 261
حوزههای تخصصی:
فرهنگ و سنّت عرفانی در ادب فارسی، پیشینه ای به درازنای تاریخ و فرهنگ ایران زمین دارد. گزاره های این سنّت عرفانی در ادبیات فارسی دوره باستان و در آموزه های آیین مهر، زروان و مزدیسنا و سپس در آثار عرفانی کلاسیک فارسی و پس از آن در ادبیات داستانی معاصر فارسی، قابل بازیابی است. ادبیات داستانی معاصر به تأثیر از فضای اجتماعی پسامدرن، شاکله و ساختار جدیدی به فرهنگ و سنّت عرفانی داده است و ساختارهای کلاسیک را تغییر داده و گاه آن را به نقد کشیده است. مسئله اصلی این است که این فضای پسامدرن، چگونه توانسته ساختارهای کلاسیک عرفان را در هم بشکند و نگاه های نوی را شکل بدهد؟ همچنین چه نوع نگاهی را جایگزین آن کرده است؟ بنابراین، در این پژوهش، گزاره ها و مؤلفه های مربوط به فرهنگ و سنّت عرفانی در یکی از آثار شاخص هوشنگ گلشیری با عنوان بره گمشده راعی، مورد واکاوی قرار گرفته است. هدف پژوهش، استخراج و تبیین عناصر مرتبط با فرهنگ و سنّت عرفانی برای معرفی و شناسایی نوع نگاه معاصران به مقوله فرهنگ و سنّت عرفانی است. بررسی نشان می دهد نوع نگاه انتقادی نویسنده رمان نسبت به مقوله های عرفانی در قالب معرفی دو شخصیت راعی و شیخ بدرالدین تبیین گردیده و از طریق آن، چگونگی مواجهه انسان معاصر با میراث صوفیه و بازخوردها، ارزش ها و اندیشه های مرتبط با آن معرفی و تحلیل شده است. نقد برخی از نگاه های مبتنی بر عادت در مقوله های عرفانی و دینی، نقد گزاره ها، اصطلاحات و مفاهیم عرفانی در ارتباط با صوفیان مدّعی وابسته به صاحبان قدرت، وجه فلسفی و اجتماعی برخی مفاهیم مربوط به میراث صوقیه و تقابل میان زهد تعبّدی با عرفان عاشقانه و ارائه الگوی جدیدی از عرفان اجتماعی، از جمله موضوعاتی است که در این پژوهش بررسی و از طریق آن، نگاه انتقادی نویسنده نهادینه شده است.