فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۴۰۱ تا ۴٬۴۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
متافیزیک سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۵
93 - 106
حوزههای تخصصی:
در بحث تفسیر هنری در فلسفه تحلیلی، موضعی هست به نام «قصدگرایی واقعی معتدل». این، نامی است که نویل کرول برای موضع خود در قبال معنای آثار ادبی انتخاب کرده بود. فیلسوف قصدگرای واقعی معتدل، معتقد است که معنای اثر با تحقق قصدهای مؤلف در متن متعین می شود؛ یعنی اگر مؤلف معنایی را قصد کند و بتواند آن معنا را با موفقیت در اثر خود متحقق سازد، آنگاه معنای موردنظر، متعین شده است. به تازگی، کرول موضع جدیدی اختیار کرده است که آن را «ذهنیت گرایی واقعی معتدل» می نامد. تفاوت موضع جدید او با موضع پیشین چیست؟ او در دوره اول، گزارش واضحی از قوام معنا ارایه نمی کند؛ اما به نظر می رسد که تحت تأثیر پل گرایس چارچوبی را پذیرفته که بر قصدهای انعکاسی تکیه دارد. در این پژوهش استدلال می شود که این چارچوب همیشه برای توضیح معنا در آثار هنری مناسب نیست. آثار هنری استلزام هایی دارند که نویسندگان آنها را قصد نکرده اند و بعضی از قصدگرایان، مانند کرول، تمایل دارند این استلزام های قصدناشده را خارج از معنای اثر بدانند. دو راهبرد اصلی آنها این است که یا این استلزام ها را در زمره دلالت اثر قرار دهند، یا اینکه آنها را با مقاصد ناخودآگاه مؤلف پیوند بزنند. استدلال خواهد شد که راهبرد اول گاهی شهود ستیز می شود؛ زیرا استلزام های قصدناشده را صرفاً به واکنش های مخاطبان فرو می کاهد و راهبرد دوم،در چارچوب گرایسی، توجیه نشده باقی می ماند. این مشکلات بنیادی در قصدگرایی، کرول را به سوی ذهنیت گرایی سوق داده است که در مقابل ایرادها و مثال های نقض، مقاوم تر است
نقد و بررسی راه کار «ترکِ أولی» در توجیه خطاهای انبیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی اصطلاح «ترک أولی» به عنوان راه کاری برای دفاع از عصمت انبیاء در مواجهه با آیاتی از قرآن کریم که ظاهرشان بر ارتکاب معاصی توسط انبیاء دلالت دارند، پرداخته شده و پس از معناشناسی «ترک أولی»، این سیوال محور بحث و بررسی قرار گرفته است که آیا دلایل عقلی عصمت انبیاء با صدور ترک أولیٰ از انبیاء سازگار است؟ به عقیده نگارنده با توجه به این که ترک أولی، نوعی خطا و لغزش است و چون دلایل عقلی عصمت (مانند وثوق و اعتماد مردم به انبیاء، غرض ارشاد مردم از رسالت، لزوم تبعیت از انبیاء، قاعده لطف و عدم اعراض قلوب مردم از انبیاء) مستلزم نفی هر گونه خطا و لغزشی از انبیاء است، انبیاء باید از ترک أولیٰ نیز معصوم باشند و این راه کار متکلمان اسلامی در توجیه آیات دال بر معاصی انبیاء موفق نیست. پذیرش ارتکاب ترک أولیٰ از سوی انبیاء به معنای پذیرش ارتکاب خطا توسط ایشان و خلاف اعتقاد شیعه به عصمت انبیاء است. در نتیجه، کلام شیعی با چالشی بزرگ در توجیه آیات دال بر صدور خطا و لغزش انبیاء مواجه خواهد شد که به نظر نگارنده مستلزم بازنگری در اعتقاد کلامی شیعه در باب عصمت مطلق انبیاء است.
بررسی و نقد دیدگاه پیتر سینگر درباره اخلاقی بودن سقط جنین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال هشتم پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۲۱
229 - 254
حوزههای تخصصی:
پیتر سینگر از فیلسوفان اخلاق پرآوزه ای است که به خصوص در اخلاق کاربردی و حقوق حیوانات آثار بسیاری از او منتشر شده است و بسیار مورد توجه و نقد و بررسی قرار گرفته است. او در دفاع تمام عیار از حقوق حیوانات تلاش بسیار کرده است تا جایی که در مقایسه حیوانات با انسان ها نه تنها از یک سو، کشتن حیوانات و خوردن گوشت آنها را اخلاقی نمی داند بلکه از سوی دیگر، کشتن جنین و حتی نوزاد را اخلاقی تلقی می کند. اساس تفکر اخلاقی او در این زمینه بر مفهوم شخص استوار است. از نظر او موجودی شأن و منزلت اخلاق دارد که شخص به شمار آید و برای آن ویژگی هایی می شمارد. در نتیجه، از آنجا که جنین و نوزاد از نظر او این ویژگی ها را به دست نیاورده اند شخص به شمار نمی آیند و حق حیات نیز ندارند. با توجه به اهمیت سقط جنین و نفوذ و تأثیرگذاری سینگر و لازمه شگفت انگیز دیدگاه اش، در این مقاله به بررسی و نقد استدلال او درباره جواز سقط جنین و نوزادکشی پرداخته می شود و از جمله نقدهایی که می توان به سینگر وارد کرد عبارتند از بی ملاکی و دلبخواهی بودن معیارهای شخص بودن، ناکافی بودن این معییارها، اهمیت تفاوت در گونه به لحاظ اخلاقی، پیامدهای نامطلوب نوزادکشی و اهمیت عاطفه در اخلاق.
ارزیابی و مقایسة نقادانه دیدگاه طباطبایی، مطهری و جوادی آملی در باب وحدت وجود و لوازم الهیاتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مباحث مهم در فلسفه دین، موضوع وحدت عالم و نسبتش با واحد بودن خداوند است. این برداشت های متفاوت از وحدت عالم تحت بحث وحدت وجود چالش برانگیز شده است. در این مقالله تلاش می کنیم دیدگاه فیلسوفان مسلمان وابسته به مکتب حکمت متعالیه را با این بحث روشن سازیم و استدلال های آن ها را ارزیابی کنیم و برتری دیدگاه برخی بر برخی دیگر را نشان دهیم. برای این کار دیدگاه سه تن از شارحان حکمت صدرا را که آرای متضادی دارند برگزیده ایم و تجزیه و تحلیل کرده ایم. علامه طباطبایی که گاه به وحدت تشکیکی و گاه شخصی متمایل است، گاهی نیز حکم به همسانی دو تعبیر می دهد درنهایت با براهین قاطع وحدت شخصی را می پذیرد اما توان پاسخگویی شبهات را ندارد. مطهری با وحدت وجود، نفی کثرات و معدوم دانستن ممکنات مخالف است. و درنهایت علامه جوادی آملی با اثبات «وجود مطلق» و قرار دادن «وجود» و «نمود» در برابر «عدم» ایراداتی را که مانع اکمال فلسفه بر مبنای وحدت وجود بود، از میان برداشتند لذا راه برای تغییر و ارتقای بسیاری از مباحث همچون قاعده بسیط الحقیقه باز شد. در این نوشتار در صددیم مقایسه نقادانه ای از دیدگاه این سه متفکر داشته باشیم.
رابطه نفس و بدن از دیدگاه ارسطو و ابن سینا با تأکید بر نفس نباتی و حیوانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۷ شماره ۷۳
115 - 138
حوزههای تخصصی:
بر اساس تفسیر رایج، تفاوت اصلی ابن سینا با ارسطو بر سر چیستی و حقیقت نفس ناطقه انسانی است؛ اما درباره نفس نباتی و حیوانی میان این دو اختلاف نظر آشکاری وجود ندارد؛ چه اینکه هر دو، نفس نباتی و حیوانی را از سنخ صورت منطبع در ماده می دانند. ما در این نوشتار می کوشیم تا با توجه به مبانی متافیزیکی ایشان و تفسیر خاصی که هر یک از این دو فیلسوف از رابطه ماده و صورت ارایه می دهند، نشان دهیم، حتی درباره رابطه نفس نباتی و حیوانی با بدن نیز میان این دو اختلاف نظر آشکاری وجود دارد. ارسطو صورت - و به تبع آن - نفس را نه جوهر به معنای شیء، بلکه اصل یا ساختاری می داند که بر اساس آن ماده به عنوان یک شیء خاص مد نظر است. به همین دلیل در تحلیل ارسطو از حقیقت موجود زنده، با دو جوهر به منزله دو شیء روبه رو نیستیم؛ بلکه موجود زنده جوهر واحدی است که دارای قابلیت یا ظرفیت خاصی است که به واسطه آن مبدأ اعمال حیاتی می شود. دقیقاً بر همین اساس است که بسیاری از ارسطوپژوهان معاصر دیدگاه عرض گرایانه درباره نفس را بر دیدگاه جوهر انگارانه ترجیح می دهند؛ درحالی که در فلسفه ابن سینا صورت و ماده دو جوهر به معنای دو شیءاند که با هم ترکیب شده اند. به عبارت دیگر، در فلسفه ابن سینا در تحلیل موجود زنده - اعم از نبات، حیوان و انسان - به نوعی دوگانگی میان نفس و بدن می رسیم؛ هرچند این دوگانگی الزاماً به معنای تجرد و مفارقت نفس نباتی و حیوانی از بدن نیست.
تلفیق مفهومی: مطالعه موردی واژه «نطق» در قرآن کریم(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۷ شماره ۷۶
حوزههای تخصصی:
یکی از علوم کاربردی در پژوهش های قرآنی، بهره گیری از علم معنا شناسی در این پژوهش هاست. در این پژوهش تلاش بر این است که یکی از مصادیق قوه نطق در انسان یعنی مشتقات واژه «نطق» در قرآن بررسی شود. نکته ای که در زمینه کاربرد این واژه در زبان قرآن کریم مطرح می باشد، این است که مشتقات این واژه در زبان قرآن کریم برای اشاره به سخن گفتن غیرانسان نیز به کار رفته است و این در حالی است که زبان شناسان و واژه شناسان عرب کاربرد این واژه و مشتقات آن را ویژه انسان دانسته اند. نتایج به دست آمده از تحلیل داده ها در چارچوب نظریه تلفیق مفهومی مؤید این واقعیت است که کاربرد مشتقات «نطق» برای اشاره به سخن گفتن غیرانسان در زبان قرآن کریم به منظور تقریب ذهن بشر به حقایق غیرمادی با واسطه اشیا و پدیده های ملموس و عینی جهان مادی است. قرآن کریم برای بیان مفاهیم انتزاعی همچون روشن شدن حقایق بر انسان در روز قیامت، از تلفیق مفاهیم عینی و ملموس بهره برده است.
مبانی «برنهاد منطق ریاضی» راسل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۷ شماره ۲۲
105 - 119
حوزههای تخصصی:
با در نظر گرفتن دو جریان فراگیر فلسفی قرن نوزدهم یعنی ایده آلیسم و رئالیسم، آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد این است که راسل بر پایه کدام نظام فلسفی منطق گرایی خود را بنا کرد. طرح منطق گرایی راسل در سه دوره فکری بررسی می شود. در دوره اوّل راسل در بررسی های منطقی خویش رویکرد ایده آلیستی دارد. در دوره دوّم با پایه ریزی فلسفه رئالیستی خود نسخه اوّلیه منطق گرایی اش را در اصول می آورد. در دوره سوّم به دلیل پارادوکس های برخواسته از جریان منطق گرایی، راسل به ایده آلیسم اصلاح یافته ای روی می آورد و با ارائه «نظریه طبقات» نسخه کاملی از منطق گرایی خود را در کتاب مبانیریاضی ارائه می دهد. امّا راسل همچنان در ارائه عمومیتی معتبر که برای منطق و ریاضیات اساسی است با موانعی مواجه می شود. نهایتا راسل دو «اصل موضوع تحویل پذیری» و «اصل موضوع بی نهایت» را برای برداشتن این موانع مطرح می کند تا بتواند نظام منطقی خود را به درستی بنا کند.
نقش تفسیر تنزیلی در پیشرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و سوم زمستان ۱۳۹۷ شماره ۹۰
5 - 31
حوزههای تخصصی:
تمایل به پیشرفت و شکوفاساختن ظرفیت های فردی و اجتماعی در انسان امری تردیدناپذیر است. قرآن که پاسخ به نیازهای انسان است، به این خواست فطری پاسخ گفته است. تفسیر تنزیلی حکیمانگیِ تأمین راه های پیشرفت را با نگاهی فرایندی و نظام واره ای کشف و بر جوامع غیرمعاصر نزول تطبیق می کند. الزامات تفسیرنگاریِ تنزیلیِ پیشرفت نگر عبارت اند از: بینش سیستمی به موضوعات قرآن و انسجام درونی آیات، سوره ها و مجموعه منظم نزول سوره ها؛ لزوم توجه به اغراض سوره ای و اهداف بین سوره ای؛ توجه به سیاق حتی سیاق های بین سوره ای؛ تقسیم مراحل نزول سوره ها به تبع فرایند تحول مخاطبان قرآن؛ توجه به مخاطبان آیات و توجه به شرایط محیطی سوره ها و آیات و اصرار بر سرایت دستاوردهای پژوهش پیشرفت نگر قرآن به عصرها و فرهنگ های پس از نزول. تفاسیر پیشرفت نگر دچار آسیب هایی چون بی توجهی به ماهیت نزول تدریجی قرآن، فقدان نگاه فرایندی به مسائل مطرح شده در قرآن، بی عنایتی به ترکیب معنادار مفاهیم اسلامی، فقدان نگاه جامع سیستمی به قرآن، عدم توجه به گستردگی سیاق های فراسوره ای، کمبود حساسیت نظری به نظامات موجود در درون قرآن و تمرکز بر نظامات ذهنی یا سازمان های علمی خارج از قرآن و درنهایت به روزرسانی نکردن حاصل دستاوردهای تفسیری است.
امکان و ظرفیت آموزش تفکر انتقادی در بخش «بخوان و بیندیش» از کتب فارسی دوره دبستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تفکر انتقادی شیوه ای برای آموزش عمیق و عقلانی است که اغلب با پرسش های باز مخاطب را به تأمل و کنجکاوی وامی دارد و موجب می شود تا او به درکی ژرف از موضوع مورد تأمل برسد. از همین روست که یکی از اهداف صریح و ضمنی اغلب نظام های تربیتی، پرورش تفکر انتقادی دانش آموزان می باشد. در کتب فارسی ابتدایی پایه دوم تا ششم، در هر فصل، بخشی با عنوان "بخوان و بیندیش" وجود دارد که شامل یک داستان است و دانش آموزان را به تأمل و ژرف اندیشی فرامی خواند. در این پژوهش که به روش توصیفی تحلیلی انجام شده است، پژوهشگران با شیوه توصیف و تحلیل، امکان به کارگیری و آموزش روش تفکر انتقادی را در داستان های بخش "بخوان و بیندیش" فارسی ابتدایی مورد ارزیابی قرار دادند. نتایج پژوهش نشان می دهد که داستان های این بخش به جهت قالب، درون مایه و قدرت تخیل، ظرفیت طرح پرسش های کلی برای پرورش تفکر انتقادی دانش آموزان را دارد. بدین منظور، در راستای غنابخشیدن به شیوه آموزش تفکر انتقادی در آنها، نمونه هایی از مفاهیم و پرسش های فلسفی تکمیل کننده برای هر داستان پیشنهاد شده است.
سیر تحول از علوم رشته ای تا علوم میان رشته ای و علوم یکپارچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از نظرارسطو و فلاسفه اسلامی و فلاسفه قرون وسطی همه علوم زیر چتر فلسفه قرار می گرفت و فلسفه عمدتاً به فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم می شد ، که فلسفه نظری شامل متافیزیک ، ریاضیات و طبیعیات بود. قبل از تکون علم جدید، دانشمندان درپی آن بودند که تصویر یکسانی از کل جهان به دست آورند. تمام بخش های دانش، بایستی در یک چارچوب کل نگرانه فلسفی قرار می گرفت. پس از تکون علم جدید کم کم فلسفه های تجربه گرا ، که فقط به تجارب حسی توجه داشتند، نضج گرفت و این منجر به کنار گذاشتن فلسفه ، علی الخصوص متافیزیک ، شد، و عالمان دیدگاه کل نگر را کنار گذاشتند. در نیمه دوم قرن بیستم ، با ظهور چند مکتب در فلسفه علم و روشنگری درمورد فارغ نبودن علوم از متافیزیک و چند بعدی بودن بعض از مسائل علمی ، چند جریان زیر براه افتاد: (1) عده ای از بزرگان علم ، قادر نبودن علم تجربی به پاسخگوئی به همه سؤالات انسانی را دلیل بر این دانسته اند که علم باید در یک چهار چوب جامعتر ( یک متافیزیک) قرار گیرد. (2) مطالعات میان رشته ای براه افتاده ، که به تاسیس گروههای پژوهشی میان رشته ای و براه افتادن دوره های آموزشی میان رشته ای منجر شده و باعث توجه به فلسفه در علوم گشته است . (3) پوزیتیویستهای منطقی دنبال این بودند که همه علوم را به یک علم، مثلاً فیزیک ، برگردانند. اما این جریان در دهه های اخیر تضعیف گشته ، گرچه در خود فیزیک عده ای دنبال " نظریه همه چیز" بوده اند . (4) بعضی از دانشمندان تاکید کرده اند که تخصصها باید در پرتو یک دیدگاه کل نگر دنبال شود ، ولذا حاکمیت یک جهان بینی جامع نگر را بر همه علوم توصیه کرده اند. به طور خلاصه می توان گفت که در دهه های اخیر در راستای کل نگری توجه به فلسفه در علوم به نحو محسوسی درغرب بیشتر شده است.
جستجوی معقولیت حاکم بر آرائ "ریچارد فولی (Richard Foley, (1947-(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ریچارد فولی در زمره نظریه پردازان مشهور در باب معرفت شناسی و معقولیت محسوبست. نظریه مختار او در معرفت شناسی، "مبناگرائی انفسی"( Subjective foundationalism) است. با مطالعه آثار وی البته مشخص می شود که اتخاذ چنین موضعی در معرفت شناسی بدلیل پروردن نظریه معقولیت سازگار با آن بوده است."مبناگرائی" وجه ممیزه نظریه معرفت فولی, از دیدگاههائی همچون انسجام گرائی(coherentism) است."انفسی بودن" نیز در تقابل با آفاقی بودن نحله هائی مثل اعتمادگرائی(reliablism) قرار می گیرد. فولی بر اساس این موضع معرفت شناختی، نظریه ای بدیع در باب معقولیت ارائه می دهد که معرفتی(اپیستمیک) بودن و مهمتر از آن معطوف به هدف بودن(Goal oriented) از خصائص آنست.وی همچنین عقیده مقبول(Reasonable beliefe) را جایگزین عقیده معقول(Rational beliefe)در نظریه معقولیت می کند. نظریه معقولیت فولی, بدلیل احتواء بر مفاهیمی چون منظر(perspective) ، استدلال مناقشه ناپذیر(Uncontraversial argument)، تامل عمیق(Deep reflection)، عمیق ترین ملاکهای معرفتی(Deepest epistemic standards) و ... نوعی ذهنی گرائی و نسبی گرائی را متداعی می کند که البته از آن مبرّاست. در این مقاله تلاش می شود ضمن بررسی و بازسازی نظریه معقولیت فولی، معقولیت حاکم بر خود این نظریه نیز از طریق پیگیری استلزامات آن کشف گردد. این تلاش از طریق احاله هر یک از عناصر مقوم نظریه معقولیت فولی به بنیاد وجودی آن صورت می بندد. مدعای مقاله در خصوص معقولیت حاکم بر نظریه معقولیت فولی آن است که این معقولیت نه به اعتبار ملاک های منطقی بلکه مبتنی بر احوال و عناصر اگزیستانسیال آدمی است که تامین می گردد.
مفاهیم نظری و مشاهدتی؛ واقع گروی یا ناواقع گروی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از پایه ای ترین مباحث دانش معرفت شناسی، بحث های ناظر به تصورات و مفاهیم است. در این نوشتار در پی پژوهش درباره این مسئله ایم که ویژگی های مفاهیم یا واژگان نظری (تئوریک) و نیز مفاهیم مشاهدتی چیست؟ آیا اصولاً مفاهیم نظری مفاهیمی حقیقی اند یا مانند مفاهیم ساختگی همچون غول و پری دریایی و مفاهیم قراردادی و اعتباری غیرحقیقی؟ به بیان دیگر در ساحت مفاهیم نظری، واقع گرایی را باید برگزید یا ناواقع گرایی را؟ در گستره مفاهیم مشاهدتی چطور؟ سرانجام اینکه جایگاه این دسته مفاهیم در نظام طبقه بندی مفاهیم یا تصورات کجاست؟ بی تردید این مبحث از مهم ترین و بنیادی ترین مباحث معرفت شناسی در ساحت مفاهیم یا تصورات است؛ مفاهیمی که گزاره ها، قوانین و نظریه های علمی از آنها سامان می یابد. در این پژوهش درباره چنین مشکلی کاوش می کنیم و راه حل آن را پی می گیریم.
بررسی آموزه کمال الهی در الهیات پویشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و سوم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۸۸
89 - 119
حوزههای تخصصی:
می توان گفت در همه مکاتب و دیدگاه های مربوط به صفات الهی، اصل کمال الهی مورد تأکید قرار گرفته است؛ اما طرفداران الهیات پویشی در عین اذعان به کمال الهی، صفات الهی را به نحوی تفسیر می کنند که نتیجه آن، عقیده به «کمال نسبی» برای خداست. این تفسیر هم با خداباوری توحیدی/ کلاسیک و هم با ادله عقلی ناسازگار است. در این مقاله، با رویکرد فلسفه دین، دیدگاه الهیات پویشی درباره کمال الهی را در پنج محور اصلی بررسی کرده ایم: پویش، تناهی، تناهی صفات، تغییرپذیری، و حلول خدا. بر اساس این بررسی، تفسیر مزبور، دچار نقایص و پیامدهای نامطوبی است که به لحاظ دینی و عقلی مردودند.
هایدگر و گادامر: دو رویکرد به مفهوم حقیقت نزد افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
33 - 62
حوزههای تخصصی:
حقیقت در فلسفه هایدگر، یکی از مضامین اساسی است. وی از آغاز اندیشه خویش کوشید مفهوم بنیادی تری از حقیقت عرضه کند و در طول فعالیت فلسفی خویش رویه های گوناگونی در این خصوص در پیش گرفت. با وجود این هرگز از این بصیرت اساسی خویش دست نکشید که حقیقت ἀλήθεια است؛ یعنی کشاکش میان پوشیدگی و آشکارگی. به علاوه، هایدگر معتقد است در فلسفه افلاطون، تحولی در ذات حقیقت پدید آمده، به طوری که حقیقت به «درستی» مبدل شده است. از دیدگاه هایدگر، این تحول منشأ «فراموشی وجود» است. گادامر در مقابل بر آن است که افلاطون به واقع قائل به حقیقت بنیادی ἀλήθεια بوده است و رأی هایدگر دایر بر این که اندیشه افلاطون لاجرم منجر به فراموشی وجود و سوبژکتیویسم مدرن می شود، رأی صوابی نیست. گادامر در اثبات دیدگاه خود راهبردهای گوناگونی در پیش می گیرد. در این مقاله به جایگاه ایده خیر در نظریه مُثُل و مفهوم دیالکتیک در نامه هفتم افلاطون اشاره خواهیم کرد و خواهیم کوشید همراه با گادامر نشان دهیم که در اندیشه افلاطون امکاناتی نهفته است که می توانند وی را از انتقادات هایدگر مبرا سازن.
جان استوارت میل: فایده گرای عمل محور یا قاعده محور؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۵۵)
127 - 155
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، از تفسیر قاعده محورانه از فایده گرایی جان استوارت میل دفاع می کنیم. ابتدا اندکی این دوگانه متأخر و جدید در فلسفه اخلاق فایده گرایی را توضیح می دهیم. فایده گرایان به دو دسته کلّی قاعده محور و عمل محور تقسیم می شوند. این تقسیم بندی متأخر است، ولی به نظر ما فایده گرایی میل نیز از نوع قاعده محور است. او اصل فایده را نه مستقیم و بی واسطه که با وساطت قواعد به میدان عمل می آورد و فقط در هنگام وضع قواعد یا تعارض قواعد به آن اصل بنیادین متوسل می شود. برای دفاع از قاعده محوری میل، ابتدا به تفسیر ارمسون اشاره می کنیم و آنگاه هفت استدلال موافقان و مخالفان قاعده محوری میل را بررسی می کنیم و در این بررسی، سخن موافقانی مثل ارمسون را تقویت و کلام مخالفانی مثل کریسپ را نقد می کنیم. سپس پنج شاهد نیز برای تحکیم مدعای خودمان می آوریم که با توجه به آن ها، تفسیر ما از فایده گرایی قاعده محور میل تقویت می شود.
رویکرد انتقادی مرلوپونتی به قصدیت هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۵۵)
157 - 178
حوزههای تخصصی:
مرلوپونتی در پدیدارشناسی ادراک می کوشد تا از تبیین سنّتی قصدیت فراتر رود و به این منظور به توصیف پدیدارشناسی بدن می پردازد. به نظر مرلوپونتی، میان جهان و آگاهی جدایی وجود ندارد و این دو در هم گره خورده اند. آگاهی برای مرلوپونتی، سوژه محضی نیست که مقوّم ذوات و ماهیات لایزال باشد و به پدیدارها معنا ببخشد، بلکه بدن سوژه ای است که روی به جهان دارد و نمی تواند از این حوزه عملی که در جهان دارد، جدا شود. اعیان این سوژه بدن نیز در همین حوزه پدیداری قرار دارند که با روی آوردن بدن زیسته به آن ها تعین می یابد و از ابهام خارج می شوند و از این طریق، معنای آن ها متولد می شود. بر این اساس، قصدیت از نظر مرلوپونتی، جهت گیری در جهان و روی داشتن به خود جهان است و حالات قصدی در برخوردها یا حالات جسمانی واقع در نوعی محیط فیزیکی و انضمامی تحقق می پذیرند. در این مقاله، می کوشیم تا تفسیری از مفهوم قصدیت از منظر مرلوپونتی ارائه دهیم که خود آن را «قصدیت عملی» می نامد و تفاوت ها و مشابهت های آن را با قصدیت هوسرل تبیین کنیم. تفاوت اصلی دیدگاه این دو فیلسوف در نقد مرلوپونتی بر ساختار نوئسیس نوئمای هوسرل است. او ادعا می کند که معنا، ذاتی حوزه پدیداری است و امکان ندارد از طریق تمایز میان مادّه و صورت تجزیه و تحلیل شود.
افلاطون و معمای باور خطا در ثئای تتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳ (پیاپی ۵۵)
227 - 255
حوزههای تخصصی:
بررسی موضوع «خطا» در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئای تتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او پیشنهادهایی را به منظور تبیین موضوع باور خطا ارائه می کند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن ندانستن، و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن نبودن است، دو معما برای باور خطا پیش رو می نهد. در ادامه، او سه راه حل برای تبیین باور خطا ارائه می کند. هر یک از این پیشنهادها به دقت بررسی می شود، اما تمام طرق بی نتیجه باقی می ماند و تلاش ها به جایی نمی رسد. در اینجا، افلاطون درصدد است که نشان دهد استناد و اتکای صرف بر جزئیات به عنوان متعلَّقات معرفت حقیقی، منجر به عدم امکان تبیین باور خطا می شود. در این مقاله، ابعاد مختلف موضوع باور خطا تحلیل و بررسی می شود تا به نظریات افلاطون در رساله ثئای تتوس دست یابیم.
رابطه «نور حقیقی» و «نور مادی» بر اساسِ قاعده حقیقت و رقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۷ شماره ۲۲
17 - 28
حوزههای تخصصی:
اساسِ فلسفه شیخ اشراق نور و اساسِ فلسفه ملاصدرا وجود است؛ از نظرِ ملاصدرا وجود مورد نظرِ وی با نورِ اشراقی یکی است؛ حال آن که شیخ اشراق لااقل قسمی از وجوداتِ مصطلح یعنی همان اجسام را نور نمی نامد و از بین اجسام تنها به نور بودنِ نورِ حسی معتقد است؛ و همین نکته دشواری های بسیاری در یکی دانستنِ نورِ اشراقی با وجود صدرایی فراهم می آورد؛ تا این که صدرا می کوشد نسبت به هر دو بند سخنِ شیخ اشراق، موضع هایی اتخاذ کند؛ و راه حل هایی برای همراهی وی با دیدگاه خود ارایه دهد. حاصلِ سخنِ صدرا در به چالش کشیدنِ نظرِ شیخ اشراق این است که «یا همه اجسام بهره ای از نورانیت دارند و یا نورِ مادی هم نور نیست»؛ این مقاله با تقریرِ دیدگاه های شیخ اشراق و خوانش های ملاصدرا معتقد است با تکیه بر اصلِ «حقیقت و رقیقت» که مورد پذیرشِ ملاصدرا هم هست می توان نشان داد سخنِ شیخ اشراق در طرح نظامِ نوری سازگار است؛ بنابراین «هم می توان اجسام را ظلمانی دانست و هم نورِ مادی را نور».
ذهنیت گرایی از دیدگاه قاضی عبدالجبار معتزلی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۷ شماره ۷۵
139 - 155
حوزههای تخصصی:
در این مقالله سعی شده است با روش توصیفی تحلیلی دیدگاه قاضی عبدالجبار در مورد مناقشه معرفتی ذهنیت گرایی در سه حیطه متافیزیکی (هویات خارجی)، ارزش های اخلاقی و ارزش های زیباشناختی بیان شود. هرچند تا کنون پژوهش هایی درباره عینیت یا ذهنیت ارزش های اخلاقی از دیدگاه عبدالجبار انجام شده، اما کار مستقلی که به بررسی ذهنیت گرایی در هر سه حیطه پرداخته باشد، صورت نگرفته است. از دیدگاه عبدالجبار پذیرش ذهنیت گرایی متافیزیکی مستلزم تناقض است و او با دلایل متعدد سعی در ابطال این دیدگاه دارد. در حیطه اخلاق نیز عبدالجبار با ارایه نظریه ای به نام وجوه، ارزش های اخلاقی را عینی دانسته و در رد ذهنیت گرایی و همچنین قراردادگرایی در اخلاق دلایلی اقامه می کند؛ اما در ارزش های زیباشناختی عبدالجبار جانب ذهنیت گرایی را گرفته و این ارزش ها را وابسته به فاعل شناسا می داند؛ البته در این قسمت وی بیشتر به توصیف دیدگاهش پرداخته و دلایل چندانی برای دیدگاهش اقامه نمی کند.
برهان «وجوب و امکان» سینوی؛ رهیده از تسلسل، گرفتار ماهیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از براهین قابل اعتماد نزد غالب فیلسوفان اسلامی برای اثبات خدای متعال، برهان «وجوب و امکان» است. ابن سینا در کتاب الاشارات و التنبیهات به نحوه خاصی این برهان را ارائه داده است، که به نظر خویش در این برهان، خلق، واسطه اثبات حق قرار نگرفته، بلکه با نظر به خود وجود، وجود خدا را اثبات کرده و این نوع از برهان را «صدیقین» نامگذاری کرده است. به نظر می رسد فلاسفه متأخر همین اصطلاح را پذیرفته اند و با معیار خود ابن سینا به نقد صدیقین بودن این برهان پرداخته اند. دو اشکال اساسی که در نقد قرار گیری عنوان «صدیقین» بر این برهان طرح شده است یکی ابتنای این برهان به ابطال دور و تسلسل و دیگری ابتنائش به مفهوم موجود و حیثیت ماهیت است. در این مقاله با بررسی این دو اشکال معلوم می شود که این برهان مبتنی به ابطال دور و تسلسل نیست ولی آن چنان که شیخ الرئیس ادعا می کند بر وجوب وجود از خود وجود استفاده نشده است و مفهوم موجود و حیثبت ماهیت در این استدلال نقش بازی می کند. در نتیجه اگر چه این برهان را در دستگاه فلسفی صدرا نمی توان «صدیقین» نامید ولی در دستگاه فلسفی مشا، بی واسطه ترین برهان بر اثبات وجود خداست.