این پژوهش از مفهوم چندصدایی باختین و ابهام روایی در رمان طبل حلبی اثر گونترگراس استفاده و امکان ایجاد گفتمان فراداستانی را ارزیابی نموده است. اگرچه نمی توانیم منکر حضور مؤلّف در اثر خویش باشیم، اما آنچه که در اینجا بیشتر مورد توجه است تعامل میان اظهارات چندصدایی است که در سخنان راوی غیر قابل باور داستان نمود یافته و به کمک مفاهیم باختینی کارنواله و چندآوایی قابل شناسایی هستند. در این مطالعه، به چگونگی و میزان جذب/نفوذ گفتمان «غیرخودی» در گفتمان «خودی» پرداخته شده و بدین ترتیب دنیایی را پیشنهاد نموده ایم که در آن اظهارات حاشیه ای قادر به تعامل با نیروهای مردسالارانه مرتبط با فرهنگ سلطه باشند. ما در اینجا ضمن بررسی رمان فوق نتیجه گرفتیم که پتانسیل نظم گریز و هنجارشکن هر متن روایی نه تنها از درهم تنیدگی کارنواله ی آن با فرهنگ مسلّط بلکه از توانایی آن در عبور از قیود فرهنگ سلطه و بازیابی پیوندهای هم زمانی و درزمانی خود با سایر فرهنگ ها، خاصّه مبانی فرهنگی خویش، حاصل شده است. در این الگو، هویت های غیرخودی با قدرت پدرسالارانه گفتمان دارند و در عین حال، اقلیم مستقلّ خویش را بر مبنای الزامات درونی و بیرونی خود خلق و تثبیت می نمایند. هر روایت گرچه به نویسنده آن تعلق دارد و حاوی جهان بینی اوست، امّا خواه ناخواه نشانه ها و تعابیری از گفتمان غیرخودی را نیز در خود دارد که در لایه های مختلف داستان قابل بحث و بررسی هستند. این ویژگی ها که از متن اقتباس می شوند، زمینه ساز ایجاد گفتمان های فراداستانی (فراتر از ظاهر آن روایت) هستند.