یکی از مسائلی که همواره، بشر را رنج داده، مسئله مرگ و پایان یافتن زندگی است. خداوند در قرآن کریم، مرگ را همچون زندگی، خلقت و آفرینش می خواند . و پیامبر اسلام(ص) مرگ را انتقال از عالمی به عالم دیگر می داند. و مولا علی(ع) انس و اشتیاقش را به مرگ، بیش از علاقه کودک به پستان مادر دانسته اس ت و به همین سبب وقتی پس از شصت و سه سال مجاهدت و عبودیت و تلاش بی وقفه و تحمّل رنج ها در راه حق در مسجد کوفه، شمشیر خوارج، فرقش را می شکافد ؛ فریاد بر می آورد که «فزت وربّ الکعبه». امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر در روز عاشورا، مرگ را پلی دانست که مؤمنان را از کناره سختی ها و دشواری ها به ساحل سعادت ها و نعمت های جاوید منتقل می کند وعبور دهنده کافران به سوی جهنّم و عذاب است. اصحاب این بزرگواران نیز مرگ را واقعیّت با عظمتی می پندارند که آنان را از زندان طبیعت و محدودیت های جهان حس و رنگ، رها ساخته در عالم ملکوت به جوار رحمت حق می رساند. لغت شناسان، «مرگ» [در پهلوی marg و اوستا mahrka، … از ریشه mar] را باطل شدن قوّت حیوانی وحرارت غریزی، فنای حیات ونیست شدن زندگانی، موت، وفات، اجل و از گیتی رفتن معنی کرده و برای آن مترادف های فراوانی بیان کرده اند. جلال الدین محمد معروف به مولوی، شاعر و عارف بزرگ قرن هفتم هجری، مرگ و مترادفّات آن را صدها بار در مثنوی بیست و شش هزار بیتی اش به کار برده است. در این پژوهش از روش توصیفی با جستجوی کتابخانه ای در مثنوی بخصوص شرح های شارحانی همچون فروزانفر، شهیدی، استعلامی، محمد تقی جعفری و ...، استفاده کرده ام تا واژه هایی همچون مرگ، موت، فنا، اجل، جسم، روان، انسان، خواب، مشتقّات و هم خانواده های آنها را بیابم و با توجّه به ویژگی های مشترک به پنج گروه: الف: چگونگی و حقیقت مرگ ب: شباهت خواب ومرگ ج: شیوه های بی نهایت مرگ د: اجتناب ناپذیری مرگ ه)وضعیت انسان بعد از مرگ؛ دسته بندی نمایم و در باره هر یک توضیح دهم.