مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۶۱.
۱۶۲.
۱۶۳.
۱۶۴.
۱۶۵.
۱۶۶.
۱۶۷.
۱۶۸.
۱۶۹.
۱۷۰.
۱۷۱.
۱۷۲.
۱۷۳.
۱۷۴.
۱۷۵.
۱۷۶.
۱۷۷.
۱۷۸.
۱۷۹.
۱۸۰.
فلسفه
حوزه های تخصصی:
در این مقاله از متاموضوع داستایفسکی سخن خواهد رفت که در بسیاری از آثار او؛ به ویژه به طور گسترده در رمان «برادران کارامازوف» نمایانده شده است. قهرمان اصلی این رمان به پرسشی دچار می شود که دیگر قهرمانان اصلی رمان نیز، هریک به گونه ای درصدد پاسخ گفتن به آن برمی آیند. این پرسش حاوی هم وابستگی میان ایمان و اخلاقیات است: «اگر خدا نیست پس هر چیزی و هر کاری مجاز است؟» در این مقاله نشان داده شده که در طرح این مسئله، تئوری های فلسفی معاصر داستایفسکی منعکس شده اند؛ ازجمله تئوری «لودویگ فه یرباخ» یا تئوری «من خودم» (ماکس شتیرنر) که بر اساس آن ها «انسانیت» نزد انسان مدرن باید در جایگاه خدا قرار گیرد. داستایفسکی نقص عقاید و دیدگاه های ایوان کارامازوف را که در نهایت منجر به قتل پدر وی خواهد شد، آشکار می سازد. دیدگاه «زوسیم پیر» درباره اینکه «عشق فعال» به نزدیکان، به طور قطع و یقین به ایمان به خدا ختم خواهد شد، به عقاید داستایفسکی نزدیک تر است.
Концепция циклического времени в произведениях Е.И. Замятина, А.П. Платонова и М.М. Пришвина (مفهوم زمان سیسلیک در آثار ی. ای. زامیاتین، آ. پ. پلاتونوف و ام. ام. پریشوین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی پدیده سیسلیک بودن وجود جهان می پردازد. فلاسفه و ادیبان از زمان های باستان تا به امروز به مسئله انقطاع جریان معمول حوادث و اتفاقات با عناصر تخریب گر جامعه (فرارسیدن هرج ومرج) پرداخته اند. نگارنده در این پژوهش کوشیده است ثابت کند که نویسندگان روسی سعی می کردند بر اساس نمونه مشخصی از شیوه حکومت ها و فرآیندهای اجتماعی که در جامعه رخ می دهد، نسخه ها و راه کارهایی جهت جلوگیری از حاکم شدن دوباره عهد هرج ومرج ارائه دهند. زامیاتین، پلاتونوف و پریشوین، بررسی فرآیند رشد و پیشرفت جهان و جامعه بشری را بر اساس قوانین واحد پیشنهاد کردند، مدل های این فرضیه را به شکل نمونه ها و تصاویر ادبی و هنری ساختند و در مقاله های مطبوعاتی، رساله های فلسفی و یادداشت های روزانه به اثبات و توجیه آن ها پرداختند. این مدل ها به لحاظ فلسفی، ادبی و هنری بسیار به جا و متقاعدکننده به نظر می رسند؛ استعداد شگرف و حساسیت تحیر برانگیز آفرینندگان این آثار تضمین کننده این امر است.
تعریفِ «فلسفه» و «فیلسوف» در فایدونِ افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله تبیینی است از دگرگونی دیدگاه افلاطون نسبت به معنای «فلسفه» و «فیلسوف» در فایدون در مقایسه با آثارِ پیشین او. فایدون تأویلِ افلاطون از زندگی و فلسفه و مرگ سقراط بر اساس آموزه های فرجام شناختی اورفیوسی و فیثاغورثی است. او در خلال این تأویل، بدبینیِ معرفت شناختیِ خویش و راه برون رفت از آن را بازمی گوید. او سقراط را نمونه ی آرمانیِ فیلسوفی می شناسد که با پی بردن به جهل خویش و موانع کسب معرفت در این جهان، روح خود را از دلبستگی های مادی پاک و وارسته و آماده ی پرگشودن از زندان جسم ساخته است، تا بتواند در ساحتِ برینِ نامادی به معرفت نائل آید. بدین سان، افلاطون به تعریف خاص خود از «فلسفه» و «فیلسوف» دست می یابد. بر اساس تعریف او، فلسفه راه رستگاری، و فیلسوف کسی است که در جست وجوی معرفت خود را آماده ی مرگ و رستن از جهان می سازد.
ژان لوک ماریون مرزهای منطق را محک می زند
حوزه های تخصصی:
بنسون در نوشتار پیشِ رو به کلیت تفکر ماریون، فیلسوف الهی دان، می پردازد که بسیاری از مفروضات سنتی فلسفه و الهیات را دگرگون کرده است. بنسون می گوید ماریون روش معمول فلسفی برای شناخت خدا را وارونه می کند، چراکه از نظر او به بت پرستی ختم می شود. ماریون بین بت و شمایل تمایز قایل می شود: در حالی که شمایل ناظر را به فراسوی خود، به آنچه که شمایل بازنمایی آن است هدایت می کند، بت در خودش می ماند. خدا تحت مقولات قرار نمی گیرد و قابل نامگذاری نیست، اما فلسفه دقیقاً همین کار را می کند. اما لوگوس فلسفی در مقابل لوگوس یوحنّا یا لوگوس الهیاتی قرار می گیرد. در نتیجه ماریون خدا را پدیداری اشباع شده می داند، که برعکس پدیدارهای هوسرلی فاقد پس زمینه است، و بنابراین غیرقابل تسلط، شناخت و نامگذاری است. به همین دلیل ماریون می خواهد که فلسفه و الهیات را در راهی قرار دهد که از ذات خدا شروع کنند. بنسون در پایان استدلال می کند این ایده های ماریون اهمیت اساسی دارند و در آینده نزدیک اهمیت آنها بیشتر هم خواهد شد.
روش شناخت حقیقت در حکمت اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه اشراق شهاب فروزانی بود که در حوزه اندیشه اسلامی درخشید و حکمت اسلامی را با نور خود برافروخت و توانست فلسفه را به عرفان نزدیک کند؛ زیرا از یک سو از تعارض نداشتن عقل با شهود، بلکه از همسازی و همراهی این دو سخن گفت و از سوی دیگر تأکید کرد که می توان با اندیشه و استدلال و قوانین عقلی، شهود و تجربه عرفانی را تبیین و توجیه کرد و این بود که میان اندیشه و شهود جمع سالم برقرار ساخت و زمینه ای مناسب برای تحلیل عقلی و فلسفی یافته های عرفانی به وجود آورد و فصل جدیدی در حوزه فلسفه و عرفان گشود. در این میان آنچه اهمیت ویژه ای دارد بررسی چگونگی روش شناخت در مکتب فلسفی اشراق و ویژگی ها و تمایز آنها با روش های شناختی دیگر است.
این مقاله روش شناخت حقیقت در نظام فلسفی اشراقی را که به دست بنیانگذار آن شیخ شهاب الدین سهروردی بنا نهاده شد و پس از وی فیلسوفی نیامد که به آن روش نیندیشد و بدان وامدار نباشد، بررسی می کند و از جایگاه عقل، شهود و آموزه های دینی در حکمت اشراق و از چگونگی تلائم و توافق آنها سخن می گوید و تمایز و تفاوت این روش را با روش های شناختی در حکمت مشاء، حکمت متعالیه و عرفان نظری بیان می کند
بازخوانی منظومة ثئوگونی هسیودس در پرتو قاعدة«الواحد»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش به بررسی بنیاد یکی از قواعد مشهور فلسفة اسلامی در منظومةثئوگونی هسیودس پرداخته شده است؛ برای پیگیری این امر، نخست چارچوب های ممکنی که به بررسی چنین امری اختصاص دارند، مورد پژوهش قرار گرفته اند و از میان آنها دیدگاهی که نه بر انفکاک قطعی و تاریخی اندیشة اسطوره ای از اندیشة فلسفی، بلکه بر تداوم و تطور آنها رأی داده است، به عنوان منظری متناسب تر انتخاب شده است. در بخش دوم این پژوهش بر اساس چنین رویکردی به توضیح اجمالی قاعدة «الواحد» پرداخته شده و با استفاده از این قاعده به بررسی منظومةثئوگونی اقدام شده است. درک ابتدایی قاعدة علیت، سنخیت میان علت و معلول، فروکاهش کثرت به وحدت در این منظومه را می توان در تبارشناسی خدایان، رابطه والد و فرزند و شباهت های آنها و بکرزایی بازشناخت. از این منظر مفاهیم فلسفی مذکور و مشابه های آنها در اسطوره ثئوگونی را می توان در پرتو قاعدة الواحد چونان غایتی متحد کننده، مورد بازخوانی قرار داد و بساطت و نامتعین بودن علت نخستین را به خوبی مشاهده کرد.
دو گونه طبقه بندی علوم در نگاه اِخوان الصّفا و خُلّان الوَفا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در میان مسلمانان اِخوان الصّفا و خُلّان الوَفا، یکی از مهم ترین گروه هایی هستند که به موضوع طبقه بندی علوم توجه ویژه داشتند. هدف اخوان الصفا، ایجاد تحول فکری و بنیادی در جامعه بود تا از آن طریق، انسان ها را به سعادت برسانند. از این گروه بیش از پنجاه رساله در زمینه های گوناگون دانش و فرهنگ به جای مانده است که نمایانگر سهم قابل توجه ایشان در رشد و شکوفایی فرهنگ اسلامی باشد. چینش موضوعات و تربیب این رسائل که شباهت بسیارى به یک دایرة المعارف فلسفی- علمى دارد، یکی از مهم ترین منابع برای استخراج طبقه بندی مطلوب علوم از نگاه اخوان الصفا است. در کنار این طبقه بندی که بر اساس ماهیت سلسله مراتبی علوم به سامان آمده، در رساله هفتم این مجموعه رسائل و ذیل رساله «فی الصنائع العلمیه و الغرض منها»، طبقه بندی دیگری از علوم مطرح شده که با طبقه بندی به دست آمده از ترتیب رساله ها تفاوت فراوانی دارد. این مقاله می کوشد ضمن شرح دوگانگی این دو طبقه بندی، به تبیین دیدگاه و نقش اخوان الصفا در دسته بندی علوم اسلامی بپردازد.
فلسفه گریزی در مکتب تفکیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میرزامهدی اصفهانی در حوزة مشهد مؤسس مکتبی بود که بعدها به مکتب تفکیک معروف شد. محمدرضا حکیمی اولین بار واژة تفکیک را برای این نحلة فکری پیشنهاد کرد. به اعتقاد وی مکتب تفکیک جهان بینی ای است که مفاهیم و علوم بشری ای مانند فلسفه را از معارف ناب الهی برگرفته از کتاب و سنت تفکیک می کند. آن ها معتقدند نباید هیچ گونه ناخالصی را در فهم معارف دینی راه داد. از این رو به شدت مخالف به کارگیری عقل به شیوة فلاسفه در دفاع و تبیین آموزه های دینی اند؛ چراکه دین را در استفاده از روش های عقلانی خودکفا می پندارند و شأن دین را برتر از آن می دانند که برای تبیین آن به معارف بیرونی هم چون معارف یونانی و هندی روی آورد.
در این مقاله بررسی خواهیم کرد که آیا فهم دین بدون هیچ پیش دانسته ای ممکن است؟ سپس با استفاده از یافته های دانش هرمنوتیک نشان خواهیم داد که همواره فهم در هر دانشی ازجمله معارف دینی با پیش دانسته ها آغاز می شود و در گفت و گوی با متن این پیش فرض ها در فرایندی حلقوی تعدیل می شوند. از این رو لازم است تا در دانش یا دانش هایی این پیش دانسته ها ابتدا بررسی شوند. این علوم نیز منابع خود را از هر سرزمین که لازم باشد به دست می آورند و تفاوتی میان هند و عربستان در آن ها نیست. گرچه ممکن است همین دانش ها نیز در تعامل با معرفت دینی دچار تغییر و تحول اساسی شوند. سپس این موضوع را بررسی کرده ایم که در دانش هایی هم چون فلسفه که مرز مشترکی با معارف دینی پیدا می کنند آیا می توان از تجربیات فکری بشر در دانش های مذکور به منظور فهم بهتر گزاره های مشترک در دین بهره برد؟ بعد از آن، به دلایل بررسی های تطبیقی میان دانش های بشری و معارف دینی پرداخته ایم. در این میان مخالفت نکردن امامان معصوم (ع) با علوم وارداتی را بررسی و از این ره گذر دلایل وام گیری متفکران اسلامی از نظام های عقلانی بیرونی ازجمله فلسفه را بررسی و نشان داده ایم که ماهیت دین به گونه ای است که بررسی های تطبیقی را ترغیب می کند.
فلسفه مسئولیت در اسلام و نقش تعلیم وتربیت در تحقق آن
حوزه های تخصصی:
این پژوهش باهدف تبیین چیستی، چرایی و چگونگی مسئولیت انسان و همچنین نقش تعلیم و تربیت در تحقق آن با رویکرد کیفی و روش توصیفی - تحلیلی انجام شده است. مسئله مسئولیت در حوزه های مختلف؛ اخلاقی، حقوقی، اجتماعی، تربیتی و ...بر اساس مبانی گوناگون موردتوجه محققان قرارگرفته است. در این پژوهش مبنای مسئولیت ایمان به خداوند است. خداوند انسان را برخوردار از؛ فطرت، خودآگاهی، توانایی تشخیص خیر از شر، توانایی کسب علم و تسخیر طبیعت، هدایت پیامبران، آزادی و ... نمود که در جهت کمال خود، تلاش نماید. چنین وضعیتی بیانگر اصالت و استقلال نوعی از خویشتن برای انسان در عین اتکای به خداوند است که آگاهی از آن باعث می شود خود را در مقابل خداوند ببیند و درنتیجه نسبت به خود و دنیای پیرامون احساس مسئولیت کند. لذا تعلیم و تربیت با محوریت خودآگاهی و آزادی در طراحی و تدوین برنامه درسی باعث رشد احساس مسئولیت در متعلمان می گردد. ازاین رو محتوی متناسب با میزان رشد متعلمان از طریق روش های پرسشگری، الگو مداری، تزکیه، تبشیر، تنذیر و... در جهت تقویت خودآگاهی و هدایت آزادی آنان ارائه می گردد.
بررسی و نقد دیدگاه ها درباره گرایش و منش عرفانی شیخ الرئیس(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
از گذشته تاحال، دیدگاه های گوناگونی درباره بعد عرفانی ابن سینا وجود داشته است. برخی او را فقط فیلسوف مشایی می دانند؛بدون هیچگرایش عرفانی در اندیشه و منش. برخی پا را فراتر می گذارند و او را فردی لذت گرا و درپِی مقام می دانند که بویی از عرفان نبرده است؛ اما برخی مانند عین القضات همدانی معتقدند او مقام عرفانی والایی دارد. در این مقاله با بررسی شواهد و نقد دیدگاه های رقیب، از دیدگاه میانه ای جانب داری می کنیم:اگرچه ابن سینا به معنای مصطلح، عارف و صوفی نبوده، در اندیشه و منش،گرایش های عمیق عرفانی داشته است. او وحدت وجود را نفی می کرده؛ اما ذات فلسفه و عرفان را ناسازگارنمی دانسته، اهل مناجات و راز و نیاز بوده، قوه حدس قوی داشته، آثار عرفانی ارزشمندی پدید آورده، امکان کشف و کرامات عارفان را با مبانی فلسفی خویش به خوبی تبیین کرده و گام های مؤثری در آشتی دادن فلسفه و عرفان برداشته است.
حکمت در هندسه معرفتی ادیان ابراهیمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تاریخ را می توان تکاپوی بشر برای رسیدن به حکمت دانست. حکمت حلقه اتصال آموزه های همه ادیان است؛ زیرا همگی به درستی یا به خطا، در پی کشف واقعیات، سازگاری و استفاده از آنها در جهت سعادت دیرپای بوده اند. از سوی دیگر، مفهوم حکمت که هردو بُعد نظری و عملی مذکور را دربر می گیرد، شامل معارف آسمانی و زمینی است و چونان پلی، معارف آسمانی و زمینی را به یکدیگر پیوند می دهد. این جستار، عمدتاً با استناد به متون مقدس قرآن و عهدین، جایگاه و اهمیت حکمت را در عهدین و قرآن نشان می دهد. در این مقاله همچنین به بیان مرزهای (اشتراک و افتراق) حکمت با عرفان، فلسفه، علم و شریعت از جهات موضوع، غایت و روش پرداخته شده است. مقوّمات، مقدّمات و لوازم نیل به حکمت، به ویژه نقش خوف، محبت، تزکیه و اخلاص نیز مورد بحث قرار گرفته است. پیش نیازی تقوا و خوف، تزکیه و عشق و نیز دیگر اشتراکات بسیار در سه سنت یهودی، مسیحی و اسلامی در همه موارد مذکور، از یافته های این مقاله است.
گفتمان عقل و دین در توصیف خدا در قرون وسطی
حوزه های تخصصی:
دوران قرون وسطی،با وام گیری از فضای فکری یونان باستان و همچنین بهره گیری فراوان ازآموزه های مسیحیت،ترکیبی بی بدیل از آمیزش دین و فلسفه ارائه داد که در نوع خود یگانه بود. اینکه فلسفه چه واکنشی در مقابل ورود آموزه های دینی در مقولات مورد بحث خود داشته و دین چه میزان به باورهای فلسفی استناد می کرده است،موضوعی است که در این مجموعه،به جد بررسی شده است.حضور دینی قدرتمند،چون مسیحیت،با جهت دادن به افکار عمومی و باورهای دینی مردم،در نوع نگاه و تعریف آنها از فلسفه تاثیر گذاشته و متقابلاً فلسفه نیز با عرضه اندوخته های عقلانی خود به دین،آن را وادار به تطبیق پذیری با خود کرده است.این که در این میان هریک به چه میزان از دیگری تاثیر پذیرفته و بر آن تاثیر گذاشته است،مبحثی است که به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد اما آنچه مسلم است آن است که این دو حوزه در تماس مستقیم و تنگاتنگ با یکدیگر بوده و حتی با وجود انکار یکدیگر،وابستگی و پیوند شدیدی دارند. درست است که دین بر فلسفه تاثیر گذاشته و محدوده و قلمرو حرکتش را محدود کرده است،اما فلسفه نیز با ورود به حوزه آموزه ها و تفاسیر دینی،آنها را بسیار متحول نموده است.
فلسفه تربیت بدنی با رویکرد اسلامی
حوزه های تخصصی:
جایگاهی که در معارف اسلامی اعم از قرآن و سنت و تحلیل های اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان، برای تربیت بدنی در نظر گرفته می شود، فلسفه تربیت بدنی در مبانی اسلامی را سامان می بخشد. هر کدام از مکتب های فکریِ غرب برای تربیت بدنی هدف و فلسفه ای خاص در نظر گرفته اند و با توجه به رکن های فلسفه خود به تبیین جایگاه این مسئله پرداخته اند. مهم ترین مقوم این نظریه پردازی ها این است که نقش تربیت بدنی در زندگی انسان، با تکیه بر نظریه ای فلسفی شکل می گیرد و از نظم و پیوستگی قابل توجهی برخوردار است. اما در مکتب فکری اسلام تا به امروز چنین اقدامی صورت نپذیرفته است. تا کنون جز پژوهش هایی پراکنده در دست نداریم که به بیان برخی کارکردهای ورزش می پردازد که در تأمین هدف زندگی انسان نقش آفرینی می کند. بنابراین ضروری می نماید در این حوزه نظریه پردازی پرداخته شود و بنیانی پدید آید که بتوان با تکیه بر آن به تشریح کارکردهای تربیت بدنی در زندگی الاهی انسان پرداخت. محور تشکیل دهنده نظریه این پژوهش را این مطلب تشکیل می دهد که با توجه به منابع اسلامی، در تربیت بدنی لازم است فرایندی آموزشی، تربیتی صورت پذیرد که به واسطه کسب و پردازش مهارت های حرکتی و دانش علمی، ذهن و جسم انسان را درگیر فعالیت کند و موجبات تسلط روح بر نفس را فراهم آورد و منجر به پرورش و رشد استعدادهای جسمانی و نفسانی او شود و فرد را در راه رسیدن به کمالِ مطلوب خود یاری کند.
حقیقت فلسفی «صراط» و اثبات «واحدیت» آن از منظر صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن علوم قرآنی کلیات مفهوم شناسی
چکیده
هدایت الهی دارای مبدأ (منه)، مقصد (الیه)، وسیله (به) و طریق (صراط) است. پرداختن به موضوع هدایت در آیه شریفه «اِهدِنا الصِّراطَ المُستَقِیم»، بدون تبیین حقیقت «الصراط» که مفعول دوم «اِهدِنا» و متعلّق هدایت است، در واقع پرداختن به بحثی بدون موضوع است که می تواند به نتایجی ابهام آفرین، مانند تعدّد صراط بینجامد. هدف اولیة این تحقیق، تبیین فلسفی حقیقت صراط از منظر ملاصدرا است. ایشان صراط مستقیم را در دنیا، مفهوماً سیر الی الله که حرکت و سیر ارادی و دینی در قالب شرع و صیرورت وجودی انسان در بُعد علمی و عملی با تبعیت از مصادیق صراط است و مصداقاً «قرآن»، «دین» و «پیامبر و ائمه معصومین^» می داند که در آخرت، نمود صراط دنیایی است و به صورت محسوس، روی جهنم کشیده شده است. هدف ثانوی این تحقیق، اثبات واحدیت صراط به تبع منطقی در ضمن تبیین آن با سه دلیل: (۱) وحدت سیاق حکمت خداوند (حکمة الکون) در تکوین و تشریع، (۲) تلازم بین واحدیت ربّ و واحدیت صراط و (۳) سنخیت صراط با علم و حق است. در نتیجه وی وحدت را لازمه منطقی و فلسفی حقیقت صراط دانسته، تعدد صراط را از منظر عقل مردود می شمرد.
تأملى در ادله وحدت شخصى وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث وحدت وجود (با تفاسیر پرشمارى که از آن ارائه شده است) از دشوارترین مباحث عرفان و فلسفه است؛ بحثى که مبتنى بر شهود عارف است و در قرن ها قبل از اسلام ریشه دارد. مقاله حاضر که درصدد بررسى ادله وحدت شخصى وجود با روش توصیفى تحلیلى و رویکردى انتقادى است، پس از بیان مدعاى وحدت شخصى و تمایز آن با وحدت تشکیکى وجود در فلسفه، به بررسى مهم ترین ادله وحدت وجود پرداخته و در پایان، اصولى را براى فهم بهتر مدعاى عرفا در بحث وحدت شخصى وجود ذکر کرده است. ادله وحدت شخصى را مى توان در چهار دسته شهود، گزارش هاى متواتر این شهود، آیات و روایات، و براهین عقلى جاى داد. به نظر مى رسد در این میان، شهود مى تواند به منزله بهترین دلیل بر مدعاى وحدت شخصى معرفى شود؛ البته درصورتى که محتواى شهود، دقیقا همان مدعاى وحدت شخصى باشد. عدم وابستگى عرفان عملى به فهم دقیق این مسئله در عرفان نظرى، لزوم پذیرش کثرت، تمایز خدا و خلق، و نفى حلول و اتحاد از اصولى هستند که باید در مسئله وحدت شخصى وجود کانون توجه قرار گیرند.
جایگاه فلسفه در روش تفسیرى علّامه طباطبائى با تأکید بر بحث فاعلیت الهى*(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن کلیات روش های تفسیر و تأویل
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن کلیات مفسران و تأویل گران شیعی
این مقاله به دنبال پاسخ گویى به این پرسش است که فلسفه علّامه طباطبائى چه تأثیرى بر تفسیر ایشان گذاشته و به عبارت دیگر فلسفه چه جایگاهى در شیوه تفسیرى ایشان دارد؟ در این مقاله کوشیده ایم تا به صورت عینى و تطبیقى به این پرسش بپردازیم. در این جهت به عنوان نمونه، موضوع فاعلیت الهى را که از سویى از مباحث مهم فلسفى در طول تاریخ فلسفه بوده و از سویى از موضوعات مهم و متکرر قرآنى است در تفسیر و فلسفه علّامه بررسى و مقایسه کرده ایم. براساس نتایج این پژوهش، دانش گسترده فلسفى علّامه و استفاده آگاهانه و روشمند از آن در تفسیر، نه تنها به تحمیل معانى فلسفى بر قرآن و عبور از ظواهر الفاظ آن نینجامیده، بلکه در کنار یارى رساندن مفسر براى داشتن فهمى گسترده تر و رسیدن به لایه هاى معنایى عمیق تر، زمینه را براى التزام هرچه بیشتر به ظاهر قرآن فراهم آورده است.
بررسی تطبیقی معاد در عرفان، فلسفه و کلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به تبع جایگاه برجسته آموزة معاد در متون دینی، متفکران مسلمان نیز با هدفی هستی شناسانه و یا به منظور اثبات یا دفاع از تعالیم دینی به بررسی و تحلیل معاد پرداخته اند. در این میان گروهی از متکلمان و فیلسوفان مبتنی بر برخی مبانی، به انحصار معاد در جسمانی یا روحانی معتقد شده اند؛ اما عارفان همگام با بسیاری از متفکران مسلمان این انحصار را کامل ندانستند و معاد را در کیفیت جسمانی و روحانی آن پذیرفتند. عارفان در تبیین و تقریر این دیدگاه عمدتاً از متفکران دیگر فاصله می گیرند و مبتنی بر مبانی ای همچون نظام مظهریت، حقیقت انسان، مرگ و معاد با اعتقاد به تفاوت نشئات مختلف قیامت، برای انسان در هنگام حشر لزوماً بدن طبیعی عنصری قایل هستند و در مواطن استقراریه بهشت و جهنم، جهنمیان را دارای بدن طبیعی عنصری و بهشتیان را دارای بدنی طبیعی و لطیف می دانند.
فلسفه، معنای وجود و زندگی با رویکرد صدرایی
حوزه های تخصصی:
اصولاً انسان در جستجوی حقیقت و معناست و نمی توان او را از جستجوی معنا در زندگی منع کرد. انسان در زندگی خود در می یابد که باید بر اساس هدف مشخصی زندگی کند و نفی غایتمندی و هدف در زندگی باعث می شود با حقیقت هستی و وجود که منشأ معناست، بیگانه شده و میان معنا و زندگی شکاف عمیقی به وجود آید. بی معنایی زندگی البته با احساس تهی بودن و پوچی در زندگی همراه است که چنین احساسی به عنوان چالش معنای زندگی بشر امروزی مطرح است که خود ناشی از فقدان شناخت درست انسان از خویش و نداشتن فلسفه ای صحیح در زندگی است. برای همین، بحث از نقش فلسفه در زندگی یکی مباحثی است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. در حقیقت معنای زندگی امری اصیل، موجود و محقق است که انسان می تواند با درک و فهم جایگاه وجودی خود، آن را کشف کند. بنابراین داشتن سیری عقلانی، و به تعبیر دیگر، داشتن فلسفه برای زندگی ضروری است و انسان باید بتواند نسبت انسانی خود را با هستی به نحو عقلی و فلسفی بیابد و عقلانیت را در زندگی ملاک کار خود قرار دهد، که این خود نوعی فلسفی زندگی کردن است.
در این مقاله سعی بر این است با توجه به نقش فلسفه در زندگی، به فلسفه وجودی انسان به عنوان موجودی که به زندگی معنا می بخشد، پرداخته شود؛ چون هرچه به فلسفه وجودی انسان پی برده شود، معنای زندگی او تجلی بیشتری پیدا خواهدکرد و چون در حکمت متعالیه، وجود همواره اصل و مبنا برای تبیین نظام آفرینش و از جمله انسان است، به تبیین رابطه فلسفه با زندگی انسان با توجه به وجود بر مبنای فلسفه صدرایی پرداخته می شود.
مبانی اندیشه ای در تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با تاکید بر سیره علمی و عملی امام خمینی(ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی جامعه شناسی سیاسی جامعه شناسی سیاسی ایران
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران تاریخ جمهوری اسلامی ایران
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی مسایل ایران مباحث توسعه و مسایل مربوط به آن دیدگاه های نظری توسعه در ایران
- حوزههای تخصصی علوم اجتماعی جامعه شناسی جامعه شناسی توسعه الگوهای اسلامی توسعه
پیروزی انقلاب سلامی در ایران بستر مناسبی برای حرکت به سمت ایجاد تمدن نوین اسلامی را فراهم کرده است. امروز و بعد از قریب به چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، سازوکارهای رسیدن به این جایگاه بزرگ و نحوه ساخت بنای رفیع آن مورد توجه است. ایدة «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» که از سوی مقام معظم رهبری مطرح گشته است مدل رسیدن به این تمدن جدید می باشد. قالب مدل های فعلی توسعه برگرفته از مدل های غربی و غیر اسلامی هستند و از خاستگاهی بومی برخوردار نبوده؛ لذا از خصلت کارآمدی برخوردار نیستند این پژوهش کوششی است برای تبیین مبانی فکری و معرفتی این پیشرفت.. فقه، فلسفه و عرفان در تمدن اسلامی و ایرانی، از جمله «ابرمفاهیمی» محسوب می شوند که به راه اندازندة جریان های علمی و عملی، و از ویژگی مهم «سازندگی» برخوردار هستند. در ترسیم الگوی پیشرفت و حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب، دانش فقه به جهت «سرشت انسان» و همین طور توانایی این دانش در حلّ معضلات زندگی انسانِ مسلمان، از موقعیت مرکزی و محوری برخوردار است که می تواند با بهره گیری از سنت فلسفی و عرفانی، اسباب تحول را موجب شود. این نوشتار تلاش می نماید تا نشان دهد الگوی پیشرفت اسلامی – ایرانی، با ملاحظه سنت فکری و نقد گذشته تمدن اسلامی، چاره ای جز برقراری تعامل، همراهی و نسبت روشن بین فقه، فلسفه و عرفان ندارد. امام خمینی(ره) الگوی روشنی در این خصوص است.
تقابل یا تعامل دین و فلسفه
حوزه های تخصصی:
موضوع دین و فلسفه و چگونگی ارتباط آن ها با یکدیگر مسأله ای است که همواره مورد سؤال بوده و پیروان ادیان و فلاسفه را بر آن داشته است تا پاسخی برای آن بیابند. اهمیت این مسأله بدان جهت است که دین و فلسفه هر دو در زندگی انسان حضوری پر رنگ داشته و بسیار مورد توجه بوده اند. گروهی رابطه ی میان آن دو را تقابل دانسته و آن ها را در تعارض با یکدیگر می بینند و گروهی دیگر بر این باورند که دین و فلسفه دو مقوله ی جدای از هم هستند که وقتی می توانند نقش خود را با موفقیت در زندگی بشر ایفا نمایند که در مسائل یکدیگر مداخله نکنند و تنها به وظیفه ی خود بپردازند، اما نباید فراموش کنیم که فلسفه در حوزه ی اندیشه و نظر با دین دارای مباحث و مسائل مشترکی است که باعث ایجاد تعامل در میان آن دو می شود. نگارنده در این نوشتار سعی نموده است که ابتدا تعریفی صحیح و جامع از هر یک ارائه دهد، سپس راه هایی را که در مقابل اندیشمندان هر دو حوزه وجود دارد بیان می نماید. در ادامه اختلافاتی را که تا کنون میان فلاسفه و پیروان ادیان بوده است، به اختصار توضیح داده سرانجام تأثیراتی را که با وجود این اختلافات، فلسفه و دین بر یکدیگر گذاشته اند، بررسی می نماید. از نظر نگارنده با وجود اختلافاتی که میان افراد وجود داشته است، همواره دین بما هو دین با فلسفه بما هو فلسفه در تعامل با یکدیگر بوده اند.