مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۸۱.
۱۸۲.
۱۸۳.
۱۸۴.
۱۸۵.
۱۸۶.
۱۸۷.
۱۸۸.
۱۸۹.
۱۹۰.
۱۹۱.
۱۹۲.
۱۹۳.
۱۹۴.
۱۹۵.
۱۹۶.
۱۹۷.
۱۹۸.
۱۹۹.
۲۰۰.
فلسفه
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با اذعان به این امر که نظریه انحطاط تاریخی ایران از نظر تفحص در مبادی فکری و تاریخ اندیشه ایران زمین اهمیت به سزایی دارد، درصدد سنجش این نظریه از نظر انسجام درونی و قابلیت توضیح دهندگی تحولات تاریخی است. به عبارت دیگر با فرض اعتبار گزاره انحطاط به مثابه مفهومِ توضیح دهنده وضعیت ایرانیان در دو سده اخیر (که التزام به مبانی معرفتی تجدد و اصل پیشرفت و نگاه به تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران از سکوی تجدد اروپایی را به عنوان پیش فرض بنیادی پیش می کشد) به تأمل و نقد رویکرد و ره آورد نظریه انحطاط می پردازد. روش پژوهشی این مقاله، تفسیر متن است که بر خودبنیادی ذاتی متن به عنوان شرط لازم فهم آن تأکید دارد. نتیجه گیری مقاله آن است که اگرچه رهیافت طباطبایی در نظریه انحطاط (به جهت تأمل عمیق در تاریخ تفکر حوزه تمدنی ایران) بصیرت بخش است و بانی آن توانسته تاریخ اندیشه و به ویژه اندیشه سیاسی در ایران را در چارچوب یک طرح پژوهشی جامع به دقت مورد بررسی قرار دهد، با این حال، این نظریه فاقد انسجام درونی است و برخلاف مدعای واضع آن، در مواردی به تبیین های جامعه شناسانه راه می برد. این نظریه با ارائه روایتی کلان نگر از تاریخ، مشکلات امروزین جامعه ایران را به یورش مغولان در هشتصد سال قبل و زوال نظری فلسفه و اندیشه سیاسی متعاقب آن نسبت می دهد. نظریه انحطاط ایران ضمن کم التفاتی به مبنای نظری دین بنیاد حوزه تمدن ایرانی، فلسفه سیاسی را به عنوان عامل زیربنایی و تعیین کننده سایر عرصه های حیات اجتماعی می داند و راه رهایی را در تعابیر مناقشه برانگیزی چون \""تأسیس تجدد فلسفی از مجرای نقادی سنت\"" جستجو می کند. نتیجه گیری مقاله این است که روایت طباطبایی به لحاظ اتکا و ابتنای بر متن های کلاسیک، ارزش آکادمیک والایی دارد، اما از نظر ارائه راه عملی و ممکن، سخت ناتوان و مبهم به نظر می رسد. پیشنهاد مقاله این است که هر نوع تبیین نظریه انحطاط در مورد تاریخ ایران بیش از هر چیز باید فراز و فرودهای تفکر دینی را مدنظر قرار دهد
بررسی تطبیقی آرای علامه شهید مطهری و علامه مصباح در باب فلسفة نظری تاریخ(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
فلسفة تاریخ بنا به دو کاربرد متفاوت واژة «تاریخ»، ناظر به دو علم مجزا و متفاوت است: یکی فلسفة علم تاریخ که به شناخت فلسفی منطقی علم تاریخ و تاریخ نگاری می پردازد؛ و دیگری فلسفة نظری تاریخ که پدیده ها و وقایع تاریخی را بررسی می کند و درصدد کشف قوانین فلسفی و هستی شناختی (تکوینی) حاکم بر روند کلی و سیر حرکت تاریخ حیات بشری است و مسائلی همچون هدفمندی، تکامل و قانونمندی سیر مذکور را مطالعه می کند.
مقالة پیش رو با رویکردی فلسفی قرآنی و به روش تطبیقی، آرای دو متفکر بزرگ معاصر جهان اسلام آیت الله شهید مرتضی مطهری و آیت الله علّامه مصباح را در باب مسائل اساسی فلسفة نظری تاریخ مطمح نظر قرار داده و دیدگاه های این دو اندیشمند فیلسوف و قرآن شناس در زمینة حقیقت و ماهیت جامعه و تاریخ، و اصیل یا اعتباری بودن این دو، قانونمندی جامعه و تاریخ، اشتراک جامعه ها در قوانین جامعه شناختی، مسئلة آزادی انسان و نسبت آن با قوانین اجتماعی و تاریخی، تکامل در جامعه و تاریخ، و امکان یا عدم امکان پیش بینى آیندة تاریخ را بررسی کرده و بعضاً این دیدگاه ها را نقد کرده است.
دریچه ای نو اما نیمه باز بررسی و نقد کتاب در سپهر سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
شعر سهراب سپهری قابلیت فراوانی جهت نقد محتوایی با رویکردهای عرفانی و فلسفی دارد. از این رو سروش دباغ که از سویی دلبسته عرفان و فلسفه است و از سویی مفتون ذهن و زبان سپهری، تلاش می کند در این مجموعه فکر و اندیشه سپهری را پیرامون چند واژه و مفهوم کلیدی در دیوان او جستجو و بیان کند. کتاب «در سپهر سپهری » مجموعه ای شامل چند مقاله و سخنرانی و گفتگوست که در سال 1393در انتشار فرهنگ معاصر به چاپ رسیده است . از مهمترین موضوعاتی که نویسنده در این مجموعه به آن پرداخته است معانی باد و باران در شعر سهراب سپهری، تاملاتی در مفهوم غم، مرگ، امر متعالی، هیچستان و نیز معرفی عرفان مدرن و تمایز آن با عرفان کلاسیک و ارتباط اندیشه های سهراب با این عرفان است. در این مقاله تلاش شده است علاوه بر نقد شکلی و ساختاری این اثر، به نقد روش تحقیق و نیز بررسی میزان موفقیت نویسنده در تبیین این مطالب بپردازیم. به نظر می رسد نویسنده موفق شده است دریچه هایی تازه ای در حوزه سپهری شناسی بگشاید. با این حال بسیاری از مباحث مطرح شده در حد طرح موضوع است و ابهامات فراوانی در آن به چشم می خورد.
فلسفه کاربردی و میان رشتگی(مقاله علمی وزارت علوم)
امروزه کاربردی کردن دانش به رویکرد غالب در سیاست گذاری آموزش عالی تبدیل شده است. در این میان، کاربردی کردن علوم نظری از دشواری و پیچیدگی خاصی برخوردار است، زیرا تقسیم بندی علوم به نظری و کاربردی، این دو را در برابر یکدیگر قرار می دهد. با این حال مدت هاست علومی همچون فیزیک، شیمی و ریاضیات، که از علوم پایه محسوب می شوند، به کاربردی و نظری تقسیم شده و در مؤسسه های آموزش عالی نیز به صورت رشته های مجزا ارایه می شوند. در این میان تقسیم فلسفه به نظری و کاربردی، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. اصطلاح فلسفه کاربردی اگرچه توسط برخی محققان به کار رفته و انجمن هایی نیز با این نام شکل گرفته است، اما به جریان تعریف شده ای در نظام آموزش عالی تبدیل نشده است. در این مقاله با اشاره به تفاوت مفهوم فلسفه کاربردی با آنچه در گذشته از آن به حکمت عملی تعبیر می شده است، میان رشته گی، به عنوان رهیافتی مناسب برای کاربردی کردن فلسفه در شاخه های مختلف فلسفی، معرفی و به گونه های مختلف کاربردی شدن فلسفه با توجه به تنوع میان رشتگی اشاره می شود.
عدل الهی و شرور و آفات در نظام هستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه اشراق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
در این مقاله پیوند شرور هستی با عدل الهی که از صفات آفریدگار است، بررسی و کاوش شده است؛ نخست معنی هر یک از مقوله های «شرّ» و «عدل» بیان شده و سپس آرا و نظرهای برجستگان فلسفه مشّاء و حکمت متعالیه و مکتب عرفا به اختصار آمده است؛ بزرگانی چون ابن سینا، سهروردی، صدرای شیرازی، ملّا هادی سبزواری، علامه طباطبایی، استاد مطهری و ... و سرانجام دیدگاه مکتب ثقلین (قرآن و حدیث) که وجه مختار نویسندگان این سطور است، به اختصار استخراج و بیان شده است.
نقش خواجه نصیرالدین طوسی در فلسفی کردن کلام(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
از میان روش های کلامی، (نص گرایی، عقل گرایی تأویلی و عقل گرایی فلسفی) باید خواجه نصیر الدین طوسی را تابع روش عقل گرایی فلسفی به شمار آورد و گرچه قبل از ایشان، افراد دیگری نیز برای اثبات مدعیات کلامی از مبانی فلسفی بهره می گرفتند، ولی از این جهت یا دچار افراط می شوند و یا از آن، استفاده جدلی می کردند؛ همان طور که این مبانی نظم خاصی نداشتند. اما خواجه نصیر، راه اعتدال را در پیش گرفت و ضمن مقید بودن به روش برهانی، مبانی فلسفی را به صورت نظام مند و سامان یافته در علم کلام به خدمت گرفت؛ زیرا قبل از خواجه نصیر، علم کلام حتی در میان شیعه، نظم مشخص و چینش منطقی نداشت. او توانست با چینش و تنظیم جامع و تا حدی نو و ابتکاری و با استفاده از اصول و قواعد فلسفی، کلام را به اوج تحول و تکامل برساند و از آن پس، اکثر دانشمندان اسلامی شیعه و سنی سبک او را دنبال کردند.
فلسفه چیست؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه به معناى خاص آن، دانشى است عقلى که با هدف کشف حقیقت درباره موجود بما هو موجود و احکام آن بحث مى کند. در این بحث ها، بررسى چیستى و حقیقت اشیا و موجودیت یا عدم موجودیت آنها، موضوع گفت وگوست و یقینى، برهانى، انتزاعى، کلى و ضرورى بودن احکام از ویژگى هاى بحث هاى فلسفى است. اثبات موضوعات سایر علوم و تبیین مبادى تصورى و اثبات مبادى تصدیقى آنها، از وظایف مهم فلسفه است. به همین دلیل، هریک از فلسفه هاى مضاف را مى توان شعبه فلسفه در علمى دانست که مضافٌ الیه فلسفه مضاف است. در این مقاله به شیوه عقلى و تحلیلى به بررسى فلسفه و چیستى آن خواهیم پرداخت.
واکاوی مکتب فلسفی اصفهان (با تاکید بر جایگاه میرداماد)
حوزه های تخصصی:
فلسفه اسلامی علمی است که از گرایشات و شاخه های علوم اسلامی نشأت گرفته است به این معنا که همگی منشاء و بنیاد دینی داشته اند براین اساس در این شاخه مکاتب مختلفی چون مکتب مشاء، اشراق و...جا گرفته که هر کدام در هر حوزه دارای فرد مؤسس و نامداری است. در این راستا هر یک از فلاسفه به شهر و یا کشور خاصی مربوط می شده اند که گاه خود نیز مؤسس یک فرقه و یا مکتب در میان مردم شهر خویش است. میرداماد از حمله افرادی است که بنیانگذار مکتب فلسفی در شهر اصفهان (بالاخص در دوره صفوی) است و پس از وی ملاصدرا این مهم را ادامه داد. براین اساس پژوهش حاضر با روش تحلیلی-توصیفی درصدد واکاوی و تبیین میرداماد در مکتب فلسفی اصفهان است. برای رسیدن به این منظور نوشتار حاضر پس از بیان مساله به تبیین و توصیف واژه های مهم در این حیطه پرداخته و سپس در بخش دوم به تحلیل فلسفه اسلامی در بطن تمدن و فرهنگ اسلام پرداخته و درانتها تبیین نقش حکیم میرداماد را مد نظر قرار داده است. ره آورد این مهم این است که باتوجه به مرکزیت شهر اصفهان در دوران صفوی و حضور وی در این شهر عاملی جهت تأسیس مکتب فلسفی در اصفهان شد تاجایی که همگان از نقاط گوناگون برای فراگیری این مهم به این شهر و شخص رجوع می کردند.
باستان شناسی متن و رویکرد نقد باستان شناختی
این مقاله به بحث پیرامون خصوصیّت ها و ویژگی های نقد و ارزیابی متون باستان شناختی ازیک سو و قابلیّت ها و مبناهای بهره گیری از «بینش باستان شناختی» در نقد و سنجش متون رویکردهای انسانی و جریانات اثرگذار نظم های گوناگون دانایی ازسوی دیگر اختصاص دارد. فرآیند تبدیل برجای مانده های باستانی به مادّه و متن باستان شناختی مورد بررسی قرار گرفته و الگوهای این «فرآیندها» به مثابه مبنایی برای بحث از شیوه و رویة باستان شناسی متن باستان شناختی بهره برداری شده است. پرسش های اصلی مقاله عبارتنداز: این که چه نسبتی میان بینش باستان شناختی به مثابة ابزاری برای نقد با متون علوم انسانی برقراراست؟ باستان شناسی به مثابة یک رویکرد، تا چه میزان بخشی از بدنة علوم انسانی دیگر است و در کجاها از آنها فاصله می گیرد؟ جایگاه باستان شناسی در اندیشه های فلسفی چه بوده و چه شاخصه هایی داشته و دارد؟ ضرورت پرداختن به این پرسش ها ازیک سو ماهیت خاص باستان شناسی است که همزمان بخشی از رویکردهای علوم انسانی بوده و درعین حال ورای آنها گام برمی دارد و از سوی دیگر، بهره های قابل توجهی است که در فلسفه از باستان شناسی به مثابه یک روش تحلیل متون به عمل آمده و عبارت «باستان شناسی فلسفی» را در بطن خود پرورانده است. اهمیت پرداختن به این موضوع در آن است که می تواند مقدمه ای باشد بر تشخیص جایگاه واقعی باستان شناسی در نسبت با دیگر علوم انسانی و آگاهی یافتن نسبت به آن نوع مؤلفه هایی که امکان سربرآوردن بینش باستان شناختی را در عرصه های گوناگون علوم انسانی فراهم می سازد. در این مقاله بحث شده است که باستان شناسی فلسفی چیزی جدای از باستان شناسی نیست و لزومی ندارد آن را با عبارت «دیرین شناسی» به فارسی برگرداند. نتایج حاصل از این مقاله عبارتند از: اینکه باستان شناسی هرچند به طورکل بخشی از علوم انسانی به شمار می آید، اما از جنبه هایی مهم صرفاً یک علم انسانی نیست، بلکه مادّیتی منحصربه فرد را موضوع خود می سازد که امکان برآمدن بینشی اساسی تر از هر علم انسانی را بدان می بخشد. همچنین هرمنوتیک، به مثابه مبنای هرگونه فهم مستخرج از رویکردهای انسانی، اساس بینش باستان شناختی است و آن را به عنوان روشی برای فهم مادّیت و بافت های زیرین (به یک معنا آرخه ها)ی گفتارها و گفتمان های علوم انسانی توانمند می سازد. باستان شناسی به مثابه رویکرد نقد متون سه ویژگی دارد؛ نخست اینکه، میان متن (محتواها و گزاره ها و احکام معنادار آن) و مادّه (محصول بودن آن و فرآیند شکل گیری، توزیع و مصرف متن) در رفت وبرگشتی مداوم است؛ دوم اینکه، بافت/ سیاق متن را به مثابه کلِّ هرمنوتیک، مبنا و آرخة وجوب بخش به وجود مجموعه ای از مفاهیم و احکام همنشین با هم در سازه و ساختار متن درنظر می گیرد و مؤلف را نیز به مثابه بخشی جدایی ناپذیر از این فرآیند زایش متن از بافت موردتوجّه قرارمی دهد؛ در نهایت و سوم اینکه، فرآیندهایی مادّی را در شکل گیری و تراوش مفاهیم و معناها درون متن و همراه با آن مؤثر برمی شمارد و به جستجوی آن فرآیندها برمی آید.
بررسی تطبیقی فلسفه فقه با دیگر فلسفه های مضاف همگن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر سعی دارد، ضمن بیان چیستی و تعریف «فلسفه فقه»، به رابطه آن با دیگر فلسفه های مضافِ مرتبط و همگن نظیر فلسفه دین و فلسفه معرفت دینی بپردازد. فلسفه فقه به عنوان یکی از فلسفه های مضاف به مطالعه عقلانی و فلسفی درباره دانش فقه می پردازد و از این منظر که دانش فقه یکی از ساحت ها و رشته های معرفت دینی است، فلسفه فقه ارتباط وثیقی با فلسفه معرفت دینی دارد و ذیل آن تعریف خواهد شد. توجه شود که، از طرفی، فلسفه معرفت دینی یکی از محورهای کلان در فلسفه دین قلمداد می شود و، از طرفی دیگر، نسبت و مناسبات فلسفه فقه با فلسفه دین نیز مشخص خواهد شد. ازاین رو، با نشان دادن نسبت و مناسبات فلسفه فقه با فلسفه دین و فلسفه معرفت دینی، رابطه فلسفه فقه با فلسفه مضاف به سایر معارف دینی و همچنین منزلت و جایگاه هر یک در این منظومه معلوم خواهد شد. برآیند نسبت سنجی دانش های یادشده تعیینِ رابطه هایی نظیر عام یا خاص بودن، زیربنا یا روبنا بودن، و تولیدی یا مصرفی بودن است. برخی از این دانش ها، ضمن اینکه نسبت به «مضاف الیه»ِ خود نقش اساسی و مبنایی دارند، نسبت به دیگر دانش های همگن روبنا، مصرف کننده و تغذیه کننده اند و برخی فلسفه های مضاف، به دلیل پیشینی و عام بودن، نسبت به دیگر فلسفه های مضاف نقش زیرساختی دارند. با تعیین نقش و جایگاه هر یک، می توان درباره انتظارات خود از این گونه دانش ها داوری نمود. در غیر این صورت، فلسفه های مضاف، به ویژه فلسفه های یادشده، صرفاً یک امر انتزاعی و غیرکارآمد بوده، هیچ گونه تحولی در مضاف الیه خود ایجاد نخواهد کرد.
علامه طباطبائى حکیم متأله یا تفکیکى سترگ؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادعاى اصلى تفکیکیان، جدایى جریان وحى از عقل و کشف است. آنان مدعى هستند که براى دستیابى به معارف دینى، باید به تفکیک میان عقل و کشف از دین همت گمارد. تفکیکیان براى موجه جلوه دادن این ادعا از روش هاى مختلف بهره مى برند. یکى از روش هاى آنان انتساب این ادعا به مشاهیر و بزرگان دین است؛ به همین دلیل محمدرضا حکیمى در بسیارى از آثار خود، این ادعا را به علامه طباطبائى نسبت مى دهد و او را مدافع فرضیه تفکیک معرفى مى کند تا شاید از این رهگذر بتواند نظر بخشى از آحاد جامعه را به مدعیات فرضیه تفکیک سوق دهد. براى تحلیل بهتر ادعاى آقاى حکیمى در خصوص طرفدارى علامه از مدعیات تفکیکیان، نخست دو محور اصلى ادعاى ایشان استخراج، و سپس جداگانه مورد تحلیل واقع شده اند. پس از تحلیل این دو محور به روش حلى و نقضى روشن شد که اولاً، علامه طباطبائى معتقد به ادعاى تفکیکیان نیست و ثانیا محمدرضا حکیمى دچار خلط میان مقام ثبوت و اثبات شده و در نهایت گام در تحریف معنوى سخن علامه طباطبائى نهاده است.
گذر از متافیزیک / عباسعلى امیرى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای متافیزیک باوری معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
هایدگر معتقد است افلاطون با نظریه مُثُل و روى گردانى از حقیقت به صدق، سنگ بنایى را گذاشت که بر تمام تاریخ متافیزیک تأثیر داشت. تفکیک میان فاعل شناسا و متعلق شناسایى در فلسفه پس از افلاطون ادامه یافت و در فلسفه دکارت به نقطه اوج خود رسید. سوبژکتیویته حاصل از چنین تمایزى، سیطره اى تام و تمام بر انسان داشت و او را از جایگاه خود کنار زد و به ظهور تکنولوژى و علم جدید انجامید و بى خانمانى را براى انسان معاصر به ارمغان آورد. هایدگر راه رهایى از سیطره سوبژکتیویته را بازگشت به دیدگاه فیلسوفان پیشاسقراطى مى داند و پرسش از هستى را در اولویت طرح فلسفى خود قرار مى دهد. از دیدگاه هایدگر تنها موجودى که مى تواند از هستى پرسش کند، دازاین است که با در جهان بودن در هستى غوطه ور است و مى تواند معناى آن را درک کند. طرح هایدگر به گونه اى است که فلسفه اسلامى را نیز دربر مى گیرد. ازاین روى پیش از هر گونه تطبیق و مقایسه میان این دو فلسفه، باید به نقدهاى بنیادین هایدگر بر متافیزیک توجه لازم و کافى مبذول داشت تا از هر گونه رهزنى شباهت ها و تمایزها دور مانیم.
واکاوی روش تأویلی ابن رشد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسأله تأویل در منظومه اندیشه ابن رشد جایگاه ویژه ای دارد، این مسأله کلید حل تعارض دین و فلسفه، نشان دهنده نادرستی نسبت کفر به فلاسفه و عامل فهم و تبیین نصوص دینی است. از نظر ابن رشد تأویل گذر از معنای ظاهری و پی بردن به مقصود باطنی متن است. روش تأویلی ابن رشد، براساس مذهب جمع است وی تلاش درجمع میان عقل و وحی و دین و فلسفه دارد. بر این اساس برای تأویل ضوابطی ارائه می دهد و تصریح می کند، فلاسفه که دارای روش برهانی هستند شایسته تأویل متون دینی هستند اما اجازه اشاعه آن را در میان مردم ندارند.
تحلیل رفتار استنادی نویسندگان مقالات فصلنامه حکمت و فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی (ره) (1393-1384)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی وضعیت استنادی مقالات منتشرشده در فصلنامه حکمت و فلسفه در دوره ده ساله 1384 تا 1393 می پردازد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل استنادی و بررسی کیفی انجام شده و داده ها با استفاده از قابلیت های آماری نرم افزار اکسل تجزیه و تحلیل شده اند. در این تحلیل، بخش هایی به تحلیل آماری مآخذ مقالات، متوسط تعداد استنادها، میزان استناد به انواع اقلام علمی، وضعیت زبانی مآخذ، میزان خوداستنادی و حوزه های موضوعی مقالات اختصاص یافته است. در قسمت بحث و نتیجه گیری این پژوهش هم ده فقره تحلیل کیفی در حوزه هایی مانند: نوآوری، علم سنجی و اخلاق پژوهش عرضه شده است. گرایش کم این تولیدات فلسفی به مقالات در مقایسه با کتاب ها و سایر منابع، مسئله «نوآوری» در این مقالات و رابطه آن با کمیت استنادها، «چند نویسندگی» و نسبت آن با نوآوری، سهم ناچیز تولیدات بومی در تولیدات جهانی این حوزه، گرایش زبانی مآخذ مقالات و نیز نسبت خوداستنادی نویسنده و خوداستنادی مجله و نیز دلالت های قابل استخراج درباره «کار جمعی» در حوزه های نظری تر علوم انسانی، ازجمله محورهایی هستند که مدلول آن ها در این پژوهش و در ارتباط با تحلیل استنادی انجام شده در حوزه فلسفه به عنوان یکی از حوزه های اصلی علوم انسانی در ایران مورد توجه قرار گرفته اند.
تأملی در نمودهای اندیشه افلاطون در باب چهارم مرزبان نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شباهت های فکری و نظری میان بزرگان اندیشه، همواره موضوع درخور توجهی برای پژوهشگران بوده است. علاقه مندان به این حوزه مطالعاتی، با بررسی های تطبیقی خود کوشیده اند بسیاری از تأثیر و تأثرهای جریان ساز در تاریخ اندیشه بشری را نمایان کنند. در این نوشتار اندیشه ها و آراء افلاطون در باب چهارم مرزبان نامهبازشناسی می شود؛ هم چنین با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای و اسنادی و به روش تحلیل محتوا چشم اندازی کلی از آنها ارائه می گردد؛ سپس با بهره گیری از شیوه استقرایی، افزون بر بیان شواهدی از باب چهارم مرزبان نامه، شباهت های فکری مؤلف کتاب با افلاطون نمایان می شود. نکته درخور توجه این است که برای دست یابی به فهمی دقیق تر از آثار ماندگار ادبیات تعلیمی، باید با خاستگاه های فکری پدیدآورندگان این گونه متون آشنا شد. بازخوانی دقیق باب چهارم مرزبان نامهنشان می دهد که گویا نویسنده آن نیز مانند افلاطون بر آن است که تنها یک سکه حقیقی وجود دارد که باید همه چیز را با آن سنجید و آن معرفت است؛ تنها خردورزی است که آدمی را از دام اشتغال به جهان بی اعتبار محسوسات و فریفته شدن به وهم و خیال می تواند برهاند. همین نکات بن مایة اصلی فرضیه های تحقیق این جستار است. باید سؤالات تحقیق و فرضیة تحقیق بر همین مبنا شکل گیرد. پژوهش هایی از این دست، امکان فهم دقیق تری از آثار ارزشمند ادبی را فراهم می کند؛ هم چنین زمینه ای مناسب برای تعاملات فکری سازنده میان پژوهشگران ادب فارسی و فلسفه است.
تبیین نظری – فلسفی اثرات رسانه های گروهی برفضای جغرافیایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ابزارهای اثرگذار در عصر مدرنیته رسانه های جمعی نظیر رادیو، تلویزیون، اینترنت و... هستند که با تکیه به آن ها، سرعت حرکت اطلاعات و تغییرات پیرو آن در فضای جغرافیایی افزایش چشمگیری یافته است. به عبارت بهتر به کمک ابزارهای ارتباطی و رسانه ای، اطلاع یابی از وضعیت فضاها و مکان های جغرافیایی، توسعه زیادی یافته و از این طریق، سرعت مقایسه مکان ها و فضاهای جغرافیایی با یکدیگر نیز افزایش یافته است. این روند، فشردگی مکانی - فضایی را شدت بخشیده و نقش مهمی در ساخت فضا و ایجاد تغییر در فرایندهای حاکم بر آن داشته است؛ بنابراین به نظر می رسد در عصر حاضر، یکی از مهم ترین عوامل ایجاد تحول و بازساخت در فضاهای جغرافیایی و حتی قضاوت درباره چگونگی عملکرد نیروهای تصمیم گیر و برنامه ریز آن ها رسانه های جمعی هستند. در این راستا با توجه به محتوای نظری موضوع در این پژوهش کوشش شده است به روش توصیفی - تحلیلی با تبیین کارکردهای رسانه های گروهی در چگونگی ایجاد تغییر در فضای جغرافیا از منظر فلسفی، رویکرد نوینی در تحلیل رابطه متقابل رسانه و فضای جغرافیایی ارائه شود. نتایج پژوهش بیانگر آن است که رسانه های گروهی از طریق تأثیر بر ادراک محیطی مردم و نیروهای تصمیم گیر نیروی ایجاد تحول و بازساخت فضا را به میزان شایان توجهی افزایش داده اند.
تعارض محتوایی در رویکرد عرفانی منطق الطیر عطّار با رسالةالطیر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مقاطع تقابل عقل و عرفان، رویکرد شریعت گرای برخی علما و عرفا با رویکرد خردگرای برخی حکما و فلاسفه در قرون پنجم تا هفتم است. این تقابل به صورت تعارض های علمی و عقیدتی نامحسوس و عمیقاً اثرگذار، در زیر پوست خشن تاریخ آن قرن ها در جریان بود و برخی از فلاسفه و عرفا نمایندة دو جبهة آن تلقی می شدند. هدف این تحقیق، واکاوی تشابهات و تباین های دو جریان فکری متقابل سینوی و عطاری است که نمایندگان دو رویکرد یادشده بودند. این پژوهش با طرح پیش فرض هدفمندی تصنیف و تألیف رسالات نمادین سلوک مرغان، تباین های محتوایی رسالةالطیرابن سینا و منطق الطیرعطار را بررسی می کند. پس از نقل اختصاری متون معارض، موارد تباین و تقابل معرفی و شرح، علل و عوامل منجر به بروز تقابل ها بیان شده است. مغایرت در تلقی از جان و هبوط آن در جسم، رویکرد به ضرورت رهبری، نگاه به قوانین علمی و نفی منطق و علیت، تباین رویکرد به تعامل ملک مرغان با مرغان سالک، درون گرایی و شناخت برون گرای علمی-فلسفی، اختلاف نظر در شمار سالکان واصل به مقصد و توفیق برای دیدار حضرت ملک، تعارض در سنجش سلوک شناخت شناسانه به وسیلة عقل و عشق، از یافته های این تحقیق اند که می توان آن ها را بازنمایی مبانی تقابل تاریخی عرفان شریعت مدار با عرفان مبتنی بر خردورزی فلسفی تعریف کرد.
بررسی وضعیت ممیزه های اجتماعی و سیاسی و ارتباط آن با جایگاه تفکر و فلسفه در دوره ی قاجار
حوزه های تخصصی:
دوره ی قاجار دوره ای بسیار مهم در تاریخ ایران، به ویژه از بعد فرهنگی و فکری، محسوب می شود. یکی از قله های پیشرفت فرهنگی یک جامعه وجود تکاپوی فکری و به ویژه فلسفی در آن جامعه است و وضعیت آن با ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یک جامعه در ارتباط است. پرسش پژوهش حاضر این است که چه ارتباطی بین وضعیت اجتماعی چون نیازهای اساسی، تعلیم و تربیت و بهداشت و تفکر و فلسفه ورزی می تواند وجود داشته باشد. به نظر می رسد تا زمانی که پایه های هرم نیازهای انسانی در یک جامعه تأمین نشود، جایی برای پرداختن به رأس هرم انسانی یعنی تفکر و فلسفه ورزی وجود نخواهد داشت.
جایگاه دعا در تصویرهای گوناگون از خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان ها تصویرهای گوناگونی از خدا دارند و بر اساس آن تصویر، الگویی از رابطه را بین خود و خدا را پدید می آورند. در این مقاله، نُه تصویر از خدا را در فرهنگ اسلامی معرفی می کنیم و بعد بر اساس سه معیار سنخیت، شخصیت و نوع رابطه به بررسی جایگاه دعا در این تصویرها می پردازیم. این نُه تصویر عبارت اند از تصویر فیلسوفان، تصویر اشاعره، تصویر معتزله (شامل دو تصویر)، تصویر فقیهان، تصویر زاهدان، تصویر عارفان خائف، تصویر عارفان وحدت وجودی و تصویر عارفان عاشق. به نظر می رسد تنها در تصویرِ عارفان عاشق از خداست که انسان می تواند رابطه ای صمیمانه و دوستانه با خدا داشته باشد؛ زیراکه در این تصویر، انسان موجودی است دارای قابلیتِ هم جنس شدن با خدا و خدا هم، با وجودِ منزه بودن، موجودی متشخص است؛ لذا الگوی رابطة انسان و خدا از نوعِ من – تو است و تنها در چنین رابطه ای است که دعا جایگاه واقعی خود را بازمی یابد. در سایر تصویرها یا خدا دارای شخصیت نیست، یا انسان تا حد یک شئِ بی ارزش تنزل می یابد و یا اینکه بین انسان و خدا هیچ سنخیتی وجود ندارد.
نسبت فلسفه و شعر در آرمانشهر اقبال و افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افلاطون، متفکر یونانی و اقبال، اندیشمند اسلامی در اندیشه خود صورتی از آرمانشهر را ترسیم نموده اند. با وجود برخی شباهتها، آنچه در آرمانشهر این دو متفکر از همدیگر دارای تمایزات اساسی است نوع نگاه آنها به شعر و رابطه و نسبت بین شعر و فلسفه در آرمانشهر است. این مقاله تلاش دارد با روش تفسیری جایگاه شعر و نسبت آن را با فلسفه در آرمانشهر افلاطون و اقبال مورد بررسی قرار دهد. به طور کلی افلاطون نگاه منفی و بازدارنده ای به شعر در آرمانشهر دارد و شعر را در مقابل فلسفه می داند، درحالی که اقبال به نقش مثبت شعر در آرمانشهر قائل است و با تاکید بر ارتباط بین شعر و فلسفه، شاعر و فیلسوف را دارای هدف یکسان می داند. مهمترین دلیل تفاوت این نسبت، در نوع نگاه این دو متفکر به شعر از جهت معرفتی است. افلاطون شعر را واجد هیچ گونه معرفت نمی داند و بنابراین درآرمانشهری که فیلسوفان حاکم هستند، حکم به نفی شعر و اخراج شاعران از شهر می دهد اما در تفکر اقبال در بستر اندیشه ایرانی- اسلامی، شعر معرفت بخش و منعکس کننده واقعیت و بنابراین دارای پیوند با معرفت فلسفی است و از این جهت حضور شعر و شاعران برای آرمانشهر ضروری است.