مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۶۱.
۳۶۲.
۳۶۴.
۳۶۵.
۳۶۶.
۳۶۷.
۳۶۸.
۳۶۹.
۳۷۰.
۳۷۱.
۳۷۲.
۳۷۳.
۳۷۵.
۳۷۶.
۳۷۷.
۳۷۸.
۳۷۹.
۳۸۰.
عرفان
حوزه های تخصصی:
در کتاب مقامات الطیور، داستان شیخ صنعان، شاخه ای فرعی یا داستانی در میان داستان است که ضمن بیان توجّه عطار به شیوه ی داستان در داستان؛ پیوندی از داستان مثال با قهرمان های انسانی و تمثیل با شخصیّت های حیوانی را در کل منطق الطیر به نمایش می گذارد. از دیگر سوی، در محتوا، همان محتوای بخش پرندگان، یعنی هفت وادی سیر و سلوک را به دیگر زبان نقل می کند.
این داستان؛ یعنی شیخ صنعان (صنعا، سمعان) پیوندهای ویژه ای (در ظاهر و باطن) با سوره ی مبارکه ی یوسف(ع) دارد و نیز، سفر جان و تن شیخ پیر بغداد را در هفت منزل خطرناک عشق به نمایش می گذارد تا تأییدی بر سخن رمزی عطار در بخش داستان پرندگان باشد.
این پژوهش، برآن است تا بر اساس مبانی نظری ادبیات تطبیقی، پیوند دو سویه ی داستان شیخ صنعان با قرآن (داستان حضرت یوسف) و داستان پرندگان و هفت وادی یا هفت خان عروج روحانی را نشان دهد.
ناسازوارگی در سروده های عرفانی (مطالعة موردپژوهانه: دیوان کبیر «ابن عربی» و دیوان «ابن فارض»)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از انواع آشنایی زدایی در زبان، انتخاب بیان پارادوکسی است. پارادوکس در زمرة قوانین شناخته شدة رستاخیز کلمات در حوزة بوطیقای جدید و زبان شناسی قرار دارد. ادیبان عرب در بهره گیری از این ترفند ادبی غافل نمانده اند. آنان به ویژه در ادبیّات عرفانی غنی ترین جلوه های پارادوکسی زبان را به کار گرفته اند. آمیختگی عرفان با ادب و تحوّل تکاملی ادبیّات از سادگی به ژرفایی را می توان مهم ترین عامل گسترش ناسازوارگی در ادب عربی برشمرد. در بلاغت صوفی، محور جمال شناسی شکستن عرف و عادت های زبانی است. در مرکز این قلمرو استتیک غلبة موسیقی و شطح (پارادوکس) بر دیگر جوانب بیان هنری کاملاً آشکار است.
با واکاوی در دیوان کبیر«ابن عربی»و«ابن فارض» درمی یابیم که هرچه از عرفان زاهدانه به عرفان عاشقانه گرایش پیدا می کنیم، بسامد ناسازوارگی بیشتر می شود؛ و هرچه فاصلة میان دوسویة ناساز واره در دیوان «ابن عربی» و «ابن فارض» کمتر می شود بر بلاغت سخن آنان افزوده می شود و پایه و مایة سخن آنان را بالاتر می برد.
انگیزه های عارفان برای نگارش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش، ناظر بر این نکته تاریخی که عارفان صاحب قلم به اقتضای زمانه خود و در برابر رقیبان متشرع، درصدد اثبات این مدعا برآمده اند که معارف صوفیه با مفاد کتاب و سنت، پیوندی راستین داشته است، با بررسی بیش از بیست اثر عرفانی نشان می دهد که در بسیاری موارد، ترکیبی از دو نوع انگیزه فردی (از قبیل گونه ای الهام، ذکر یار، اجابت حضرت رسول، نذر و الزام خویش، حفظ نام و یادگاری، جلب شفاعت نیکان و...) و اجتماعی (از قبیل هدایت ورزی، نگرانی از زوال این معرفت، اتمام حجت بر بطالان، تقویت دل نوسالکان، مقابله با مدعیان عرفان، اصرار مریدان، عدم فهم کتب تازی و...)، مؤلفان عارف را به نگارش واداشته است. سنت رایج در میان عارفان، این بوده است که اصرار مریدان زمینه های لازم را برای قرار گرفتن در موقعیت الهام و دریافت اشارات ربانی، فراهم می آورده است.
وقت حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرچند مفهوم وقت نزد همگان بدیهی به نظر می رسد اما در عرفان اهمیتی فراوان دارد و در عین حال مفهوم آن بسیار پیچیده و نسبت به افراد مختلف امری نسبی است و پی بردن به کنه آن ساده نیست زیرا هر یک از عرفا به اقتضای حالتی که بر آنها عارض می شود، دریافت و بیانی متفاوت از آن دارند؛ حتی عارفی ممکن است در حالات مختلف دریافت ها و بیان های مختلف و متنوعی از آن داشته باشد. این که مفهوم وقت و تعاریف صوفیه از آن چیست و حافظ در قرن هشتم در اوج زیبایی ها و ظرافت های هنری شعر عرفانی فارسی چه دریافت و بیانی از وقت دارد، مسئله ای است که در این مقاله بدان می پردازیم.
وقت در متون عرفانیِ مَدرَسی مشهور، اصطلاحی عرفانی است و ذیل الفاظ خاص صوفیه بدان پرداخته شده است. با اینکه درباره وقت بر حسب حال و مقال صوفیان و عارفان در کتب تدوین شده، اشارات و عبارات متفاوتی به چشم می خورد ولی تقریبا معناهای نزدیک به هم دارد. با این حال وقت در نظرگاه حافظ به سبب بهره مندی از آموزه های مشرب عرفانی در شعر و اندیشه اش از ویژگی های منحصر به فردی بر خوردار است. به طوری که وقت در سخن او در طیفی از بیان ها و معانی متنوع و رنگارنگ جلوه کرده است و گستره و ژرفایی شگفت دارد.
در این مقاله ابتدا در باره چیستی وقت و رابطه آن با زمان سخن به میان آمده است سپس با رویکردی اصطلاح شناسی که مبنی بر بررسی تاریخ تطور آن است، مقدمه و پیشینه ای فراهم آمده و تحلیل شده است آنگاه درک و دیدگاه حافظ از وقت و عنایت ویژه او به وقت خویش در اندیشه و تجربه عرفانییش تبیین شده است و ضمن طبقه بندی وقت حافظ و مراتب آن با توجه به شواهد شعری دیوان وی نشان داده شده است که راز تفاوت وقت حافظ با دیگران در چیست و کار و بار خوش عاشقی و مستی چگونه شعر و شعور حافظ را در جایگاه و پایگاهی دیگر و برتر نشانده است.
تحلیل و واکاوی حدیث شریف«من عرف نفسه فقد عرف ربه» در متون عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان در تمامی ادوار و هر زمان که با «خود» خلوتی داشته و در جست وجوی شناخت زوایای پنهان و رازآمیز آن برآمده، خویشتن را بسیار پیچیده و با عمقی حیرت انگیز یافته تا آن اندازه که حتی در گذر زمان و با وجود مطالعات گوناگون از هر طیف نیز، همچنان جنبه های درونیش ناشناخته، مجهول و نامکشوف مانده است. ضرورت این شناخت که پیوسته مورد تأکید و توصیه پیامبران و اولیاء الهی بوده است و رابطه ای تنگاتنگ با جهان بینی بشر و شناخت کل هستی و سپس خداوند یافته است؛ انسان را وادار می سازد با تأمل در لایه های ناشناخته درونی وجود، ابعاد ژرف و عمیق هستی خود را واکاوی کند و ضرورت این معرفت را بر سایر معارف مقدم و ارجح بداند. این شناخت تا بدان اندازه مهم است که در نظر برخی از بزرگان حکمت و عرفان، هرکس معنی حدیث « من عرف نفسه فقدعرف ربه» را به درستی بداند و بر زوایای آن اشراف یابد، می تواند جمیع مسائل اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت متعالی و حقایق عرفانی را از آن دریابد.
از آنجا که غالب آثار و تألیفات عارفانه بر پایه شناخت رب و نحوه دید انسان به این مهم و در نتیجه آن چگونگی جهان بینی او به نگارش درآمده، حدیث مذکور به عنوان مرجعی برجسته و ارزشمند به دفعات در این آثار مورد استناد قرارگرفته است و شرح و تبیین شده تا بدان حدکه در زمره ضروری ترین مباحث مندرج در این آثار به شمار آمده است. در بسیاری موارد نیز ارائه تمثیل و حکایت، این مفاهیم را عینی و ملموس تر ساخته، دریافت دشواری های آن را آسان ترکرده است. این مقاله بر آن است تا ضمن بررسی سندی و واکاوی مفردات و اجزاء متشکله این حدیث شریف با رویکرد غالب عرفانی، تحلیل و تعاریفی نیز از مفاهیم مرتبط بدان همچون تلازم معرفت نفس و رب، ممکن یا ناممکن بودن این شناخت و نوع این معرفت بر پایه حصولی یا حضوری بودن آن به دست دهد و سپس با ارائه شواهد مثال از متون عرفانی در هر باب به مفاهیم مشترک مرتبط با این شناخت همچون تعریف، مقدمات و نتایج معرفت نفس و رب و مراتب هر یک بپردازد و آن ها را بر پایه وجوه تشابه یا تفریق دسته بندی نماید.
تحلیل کیفیت عرفانیِ زبان در منظومه های عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عینیت گرایی پوزیتیویستی رهیافت غالب زبان علم در قرن بیستم است. همین امر مشکلاتی را در تحلیل زبان دین، که با امر قدسی و غیر تجربی سر و کار دارد، ایجاد کرده است. تحلیل گزاره های دینی با معیار تحقق پذیری، که فقط گزاره هایی را معنادار می داند که ما به ازای خارجی دارند، باعث شده تا زبان دین و عرفان نوعی زبان مهمل با گزاره های کذب تلقی شود. این زبان قواعد و بازی خاص خود را دارد که پی بردن به آن مستلزم نوعی نگاه پدیدارشناختی و ماهوی است. در این پژوهش، ضمن تعریف عرفان و تقلیل آن به تجربة عرفانی، شاخصه ها و نمودهای آن در زبان نشان داده شده است که محمل و بستر هرگونه ارتباط است. به این منظور منظومه های عطار (الهی نامه، منطق الطیر، و مصیبت نامه) بررسی شده است. این تحقیق نشان می دهد که زبان عرفانی منظومه های عطار پیش از آن که کیفیتی متناقض و تمثیلی در معنای رمزی عرفان داشته باشد، کیفیتی تعلیمی و آگاهانه دارد و در بیش تر موارد هنوز به شاخصة تجربة عرفانی نرسیده است.
بررسی اندیشه های حکمی عرفانی منعکس شده با سمبولیسم الفبایی در دیوان عارفان ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سمبولیسم، مهم ترین شیوة بیان رمز و رازهای عرفانی است و گسترة زبان عرفان را از چنبرة پدیدارهای هستی تا فراسوی جهان ناپیدا و بیان ناپذیر افزایش می دهد. از میان رویکردهای سمبلیستی عارفان ایرانی، سمبولیسم الفبایی شگردی هنری برای تبیین اندیشه های عرفانی بوده است و سروده های آنان را آکنده است. پژوهش حاضر به روش تاریخی و با رویکرد تحلیل محتوا، شاخص ترین آثار حکمی عرفانی و برجسته ترین دیوان های عارفان فارسی گوی را بررسی کرده است. در این مقاله، با بهره گیری از اندیشه های حکما و عرفای ایرانی، مضامین نگرش های الفبایی دیوان عارفان ایرانی شرح، و چگونگی متجلّی شدن این اندیشه های بلند حکمی و عرفانی با استفاده از سمبولیسم الفبایی در دیوان شاعران تبیین و تحلیل شده است. آنگاه گونه های سمبولیسم الفبایی نیز طبقه بندی گردیده است. در پایان، نگارنده نتیجه می گیرد که بنیان اندیشگانی حکمت و عرفان ایرانی و اسلامی در بسیاری از موارد، آبشخور یکسانی دارد و نمی توان مرز مشخّصی را میان این دو حوزة اندیشگانی ترسیم کرد، چنان که در گزارش سمبولیسم الفبایی دیوان عارفان، آمیغی بودن این دو را می توان مشاهده نمود.
همانندی های علی(ع) و عیسی(ع) در سنت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام پیامبرشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن وحی ونبوت در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر قرآن وعترت
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی وحی و نبوت و امامت در روایات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی موارد دیگر روایات و عترت
در این جستار، شباهت هایحضرت عیسی(ع) با حضرت علی(ع) در سه حوزه قرآن و سنت(حدیث)، کلام و عرفان با تأکید بر منابع اصیل و رویکردی مقایسه ای مورد بررسی قرارگرفته است، نقطه اوج این شباهت ها را می توان در دو حوزه عرفان و تشیّع ملاحظه کرد. از لحاظ خاستگاه، قرآن و سنت نخستین منابعی هستند که القا کننده چنین مفهومی به حساب می آیند. در قرآن، به عنوان مثال در تفسیر سوره های زخرف و نساء، با آیاتی مواجه می شویم که به تشابه این دو بزرگوار اشاره شده است. بازتاب تشابه بینحضرت عیسی(ع) و حضرت علی(ع) را در احادیث پیرامون موضوعاتی از قبیلِ زهد، رجعت، فتوت و خوارق عادات می توانیافت. پس از قرآن و سنت، شیعه نصیریه، به ویژه در اعتقادشان به تثلیث، گزارشگر این همانندی ها است. در ادامه، با ظهور مکتب ابن عربی و مطرح ساختن نظریه ختم ولایت برایحضرت عیسی(ع) و حضرت علی(ع)، و اشتراک هر دو در مفهوم نبوت عامه، می توان چنین برداشت نمود که علت این همانندی ها، مفهوم ولایت است؛ تفکری که انعکاس آن را در طریقت بکتاشی می توان دید.
نگاهی به عرفان و ولایت از منظر علامه طباطبایی (ره)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام پیامبرشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی
این مقاله جستجویی مختصر با ذوق بینش عرفانی و معنوی به مسئلة ولایت از نگاه علاّمه طباطبائی(ره) است که با الهام از «رسالة الولایة» که از آثار گرانبهای ایشان است، نگاشته شده است و اساس آن از لحاظ معرفتی بر این مبتنی است که جوهرة دین، حنیف است و عطر الوهیّت دارد و نیز ازلی و ابدی است و ثبات و جاودانگی دارد؛ به بیان دیگر، برای ظاهر دین، شریعت و برای باطن آن، طریقتی است و نیز صورت حقّة آن را اسرار و حقایقی است که سیر به سوی ملکوت دارد و باطن نبوّت و دین نامیده می شود که به نام «حنیّة لدی حقّی» یا ولایت نامیده می شود؛ بدین معنی که وجهة خلقی رسالت و نبوّت تشریعی پایان یافتنی است و دوران آن به رسالت خاتم الانبیاء بازمی گردد، امّا وجهة حقّی آن که ولایت است، استمرار دارد و بازگشت به وجود خاتم الاوصیاء حضرت امام مهدی(عج) دارد. البتّه مرتبة شدید ولایت در نبی نیز هست و مهم تر اینکه دریافت وجدانی و شهودی از ولایت، از طریق راهیبابی به باطن عالم و سرّ غیبی آن و نیز معرفت شهودی (توحید میسّر است) که البتّه این امر مخصوص انبیاء نیست؛ به عبارت دیگر، سیر و سلوک عرفانی خالصانه و عاشقانه است که سالک را به درک عترت طیّبه می رساند و از انوار جمالیّه و جلالیّة حق و نور ولایت ایشان بهره مند می نماید، چراکه فطرت انسانی با نور ولایت حق عجین شده است و امانتداری انسان از خدای سبحان در آیة «إِنَّا عَرَضنَا الأَمَانَةَ» همان ولایت مطلقة الهیّه است که در بطن نظام تشریع و نظام تکوین نهفته است.
نقش سنائی در تحول قصیدة فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چنان که از عنوان برمی آید، مسألة اصلی مقاله تعیین نقش سنائی در تاریخ تحول قصیدة فارسی است؛ نقشی که به همان اندازة «تحول در غزل فارسی» مهم است. با وجود تحقیقات پراکنده ای که در پیشینة تحقیق بدان ها پرداخته-ایم، هنوز جای تحقیقی که این بُعد شخصیت شاعری سنائی را آشکار کند، خالی بود. بدین منظور قصاید او را در دو سطح ساختار صوری (ناظر بر فرم) و نظم گفتمانی (معطوف به محتوا) بررسی کردیم و در مقایسه با سنت قصیده پردازی پیش از وی نشان دادیم که او و ناصر خسرو به عنوان نقطه های عطف تحول قصیده فارسی هستند؛ به طوری که می توان تاریخ قصیدة فارسی را به دو دورة پیش و پس از این دو شاعر تقسیم کرد. در بررسی ساختار صوری قصاید وی، به سه گونه قصیده دست یافتیم: تابع سنت قصیده پردازی، بینابین و جدید. همین گروه بندی را در بررسی گفتمانی قصاید نیز اساس قرار دادیم. نتیجة بررسی ها نشان داد که در قصاید گروه اول، چه از جهت ساختار صوری و چه محتوایی سنائی در چهار چوب «سنت» حرکت کرده است؛ در قصاید گروه دوم، حرکت او به طرف خروج از سنت (در سطح فرم و محتوا) مشاهده می شود اما چنان و چندان نیست که از مرزهای سنت خارج شده باشد و سر انجام در قصاید گروه سوم، چه به لحاظ ساختار صوری و چه محتوایی با طرحی کاملاً نو مواجه می شویم که پیش از وی (به استثنای ناصر خسرو) یا اصلاً وجود ندارد و یا قابل توجه نیست. بدین ترتیب باید سنائی را یک نقطة عطف در تاریخ تحول قصیده به شمار آورد.
دین و عرفان اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
برخی صاحب نظران، با تمسک به دلایلی، عرفان اسلامی را در بخشی از آموزه های معرفتی، شیوه های سلوکی، روش فهم متن دینی و حتی در خاستگاه همسو با دین اسلام نمی دانند. اما عارفان در مباحث معرفتی هم اصل شهود – به عنوان روش عرفان - را مورد تأیید دین می دانند و هم آموزه های معرفتی خود - همچون توحید، انسان کامل و معاد - را موافق با شریعت اسلام می یابند. و در بُعد عملی از یک سو جایگاه اصل سلوک در دین را تثبیت می کنند و از سوی دیگر، معیار شیوه سلوکی را نیز عدم مخالفت با شریعت معرفی می کنند. و در روش فهم متن دینی، مبتنی بر ذومراتب بودن متن وحیانی قرآن، فهم معانی باطنی قرآن را بدون توجه به ظاهر امکان پذیر نمی دانند. و در بحث خاستگاه صرف شباهت برخی آموزه ها و شیوه های عملی عرفان اسلامی با مکاتب دیگر را دلیل عدم اصالت عرفان اسلامی نمی شمارند.
زبان دینی از منظر استیس، با تأکید بر مبانی معرفت شناختی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استیس در جایگاه یک فیلسوف انگلیسی تحلیل زبانی، دین را همسان با عرفان دانسته و گوهر آن را تجربه عرفانی می داند. وی تجربه عرفانی و به تبع آن، گزاره های دینی را در قالب زبان بشری و عقل مفهوم ساز، غیرقابل بیان و توصیف ناپذیر می داند. استیس هستی را دارای دو ساحت طولی زمانی و لازمانی می داند که هر مرتبه دارای زبان خاص خویش است. عالم زمانی را قلمروی عقل مفهوم ساز متناهی می داند اما دین را متعلق به مرتبه لازمانی دانسته که صرفا با شهود قابل ادراک می باشد. از منظر استیس، زبان دینی، نمادین است. قضایای نمادین برای گزارش واقعیت نمی باشند، بلکه کارکرد آنها، برانگیختن عواطف دینی در مخاطبان و انگیزش تجربه دینی است. در این نوشتار نخست با ایضاح مفاهیم کلیدی، مقصود استیس از دین، عقل و عرفان را بیان کرده ایم. سپس تحلیل استیس از مسأله نمادین بودن زبان دینی با تأکید بر کارکرد اصلی اش که انگیزش تجربه و احساسات دینی در دینداران است را تقریر نموده ایم. در پایان، مبانی معرفت شناختی نظریه وی، بررسی شده است.
سنجش و سازش عقل، نقل و عشق در هرم معرفتی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مولانا در اشعار غنایی مثنوی که حاصل تعامل سازنده و دوجانبه بنده با معبود است پارامترهایی در معرفت و وصال حق دخیل می داند. نغمه های عارفانه ی این اثر سترگ، حاصل قلبی سرشار از عشق و معرفت به خالق است. برای متحلی شدن به این درجه از محبت، ساز و کارهایی در مثنوی منعکس شده است. اولین ابزار لازم، عقل و برهان است؛ البته نه هر عقلی با هر کیفیتی. مولوی یکی از مهمترین کارکردهای عقل را فهم باورهای دینی و رفع تعارض و تناقض از مدعیات دینی می داند، تمام تعریف و تمجیدی که وی از جایگاه خرد و خردورزی به عمل می آورد به همین کارکرد عقل برمی گردد. رکن دوم این ماجرا عشق است. بدون غلبه و فوران محبت بنده به صانع –که حاصل معرفت عمیق است- طی مسیر وصال ممکن نیست. ضلع سوم آن سایه ی میمون قرآن و شرعیت است که شاخصه ی عرفان اسلامی و منبع ارتزاق معنویت است.در این پژوهش با روش تحلیلی-توصیفی به صورت مستدلّ به طراحی هندسه معرفت دینی مولوی پرداخته شده و به این نتیجه رسیده است که عقل، نقل و عشق و به عبارتی برهان، قرآن و عرفان اضلاع جداناشدنی مثلث و هرم معرفت دینی مولوی است.
نگاهی به نگرش عرفانی سعدی
حوزه های تخصصی:
سعدی به دلیل برخورداری از ذوقی سرشار و عاطفه و تخیلی کم نظیر، نمی تواند به عرفان که نگاه هنرمندانه به شریعت است، بی توجه بماند. از این گذشته، ادبیات پیش از او که بی گمان سعدی بدان علاقه مند بوده و مستمراً آن ها را از پیش چشم می گذرانده است، آکنده از مسایل مربوط به این جریان فکری و فرهنگی است و این شاعر بزرگ، مثل بسیاری از گویندگان دیگر، از رهگذر میراث صوفیان، از آن تأثیر می پذیرفته است. اگر در غزلیّات سعدی جلوه هایی از عشق زمینی دیده می شود، چندان عجیب نیست، همان گونه که رنگ و بوی عرفانی گرفت و همنشین و همپای شدن معشوق برین بی قرین با معشوق زمینی نیز در دیگر غزلیّات او چندان بیگانه نمی نماید. در واقع، سعدی هرچه را تجربه کرده، چون نقاشی چیره دست به تصویرکشیده است. اینکه می توان با جستجو در اشعار شاعران به اندیشه های آنان پی برد، موضوع جدیدی نیست، به ویژه شاعران کلاسیک که در آثار آنان باید به دنبال تک معنایی بود. با این حال، نکته مهم آن است که درباره سعدی این امر جلوه بیشتری دارد و با کمی دقّت می توان سیر زندگی و اندیشه وی را در آثار او مشاهده کرد.
روش شناخت حقیقت در حکمت اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فلسفه اشراق شهاب فروزانی بود که در حوزه اندیشه اسلامی درخشید و حکمت اسلامی را با نور خود برافروخت و توانست فلسفه را به عرفان نزدیک کند؛ زیرا از یک سو از تعارض نداشتن عقل با شهود، بلکه از همسازی و همراهی این دو سخن گفت و از سوی دیگر تأکید کرد که می توان با اندیشه و استدلال و قوانین عقلی، شهود و تجربه عرفانی را تبیین و توجیه کرد و این بود که میان اندیشه و شهود جمع سالم برقرار ساخت و زمینه ای مناسب برای تحلیل عقلی و فلسفی یافته های عرفانی به وجود آورد و فصل جدیدی در حوزه فلسفه و عرفان گشود. در این میان آنچه اهمیت ویژه ای دارد بررسی چگونگی روش شناخت در مکتب فلسفی اشراق و ویژگی ها و تمایز آنها با روش های شناختی دیگر است.
این مقاله روش شناخت حقیقت در نظام فلسفی اشراقی را که به دست بنیانگذار آن شیخ شهاب الدین سهروردی بنا نهاده شد و پس از وی فیلسوفی نیامد که به آن روش نیندیشد و بدان وامدار نباشد، بررسی می کند و از جایگاه عقل، شهود و آموزه های دینی در حکمت اشراق و از چگونگی تلائم و توافق آنها سخن می گوید و تمایز و تفاوت این روش را با روش های شناختی در حکمت مشاء، حکمت متعالیه و عرفان نظری بیان می کند
روش شناسی ویلیام، چیتیک در بررسی و تفسیر متون حکمی و عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کارآمدی روش ها از عوامل رشد دانش هاست. شناسایی و ارزیابی روش های محققان برجسته، به ویژه مستشرقان می تواند به بهبود مباحث روش شناسی کمک کند. به همین منظور، این مقاله درصدد است تا روش مواجهه ویلیام چیتیک، از خاورشناسان برجسته معاصر را در مطالعه و تفسیر متون حکمی و عرفانی اسلامی بررسی و تبیین کند. چیتیک با نقد عملکرد گروهی از مستشرقان، تلاش می کند تا متناسب با فرهنگ اسلامی از روش هرمنوتیک مؤلف محور برای تفسیر متون و فهم نیّت مؤلف بهره گیرد. در این مقاله ابتدا آسیب های مطالعاتی حکمی و عرفانی از دیدگاه چیتیک معرفی و منشأ آنها توضیح داده می شود و ضمن اشاره به عناصر اصلی روش هرمنوتیکی، معیارهای کاربردی او برای تفسیر این دسته از متون تبیین می شود که مهم ترین آنها عبارتند از: بررسی روابط و تناسب های متن، شناخت ارکان اندیشه ها و تعلیم های اصلی مؤلف، مقایسه آرای نمایندگان صاحب نظر، توجه به مفروضات واحد و روش های متفاوت، توجه به لوازم معنایی اصطلاحات، شناخت ابعاد وجودی و شخصیتی مؤلف و اثر او، مواجهه مستقیم با متن، توجه به رابطه اندام وار متن، توجه به ابعاد مختلف یک مسئله، توجه به سیاق متن، هم اندیشی ذهنی با مؤلف، بهره گیری از تکنیک طرح پرسش مناسب، شناسایی مسائل بنیادی مؤلف و توجه به زمینه های آرا و تعالیم
واکاوی عناصر انسان دوستی در اندیشه ابوسعید ابوالخیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابوسعید ابوالخیر از بزرگ مردان عرفان ایران بوده است. از بارزترین ویژگی های شخصیّتی ابوسعید، انسان دوستی، عشق و محبّت وی به تمام انسان ها و موجودات است. در این مقاله سعی شده است نگرش ابو سعید به انسان و منابعی که بر نگرش وی به انسان تأثیر گذار بوده، بیان و نحوه برخورد وی با اقشار مختلف جامعه مشخّص شود. نتیجه حاصل از این پژوهش این بوده که ابوسعید تمام انسان ها را، بدون توجّه به رنگ، نژاد، جنس و دین آن ها دوست داشته و به ایشان مهر می ورزیده است. بیشترین منابع تأثیر گذار بر نگرش محبّت آمیز او نسبت به انسان، علاوه بر قرآن، سنّت پیامبر(ص) و استادان، چهار عارف بزرگ ایرانی یعنی، بایزید بسطامی، منصور حلّاج، ابوالعبّاس قصّاب آملی و ابوالحسن خرقانی بوده اند، که به قول سهروردی ادامه دهنده حکمت خسروانی ایران باستان بوده اند. ابوسعید گزیده و عصاره عرفان پیش از خود بوده است. در رفتار و گفتار ابوسعید مهرورزی و شفقت نسبت به انسان موج می زند. در نزد وی شادی و شادکردن دیگران، فریضه است.
ناله های شعری ابن فارض و کلّیتی از عرفان وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جوشش و کوشش سالک شوریده، نردبان عروج به قله های بی کرانه قرب و بندگی و راه دستیابی به عشق الهی است. ناله های جان سوز و ادبی ابن فارض، این شاعر سوخته عشق و مجذوب نور توحید، همان ناله های سوزان محی الدین عربی، مولانا جلال الدین بلخی، فخرالدین عراقی و دیگر عارفان الهی ست. با توجّه به اینکه وی در به کارگیری صناعات بدیعی لفظی و معنوی در اشعارش به افراط گراییده و از این منظر نیز مورد توجّه پژوهشگران نبوده است؛ همچنین با هدف شناساندن شخصیّت شعری او، نگارنده به نگارش این مقاله تحریض شد. حاصل پژوهش نشان می دهد که شراره های عشق الهی با سوز و گداز، فقدان انس و وصال با عالم عرش و رهایی از منزل فرش، جلوه های ادبی کم نظیری آفریده است. ابن فارض در سروده هایش، تحولی ادبی به همراه آمیخته ای از فنون ادبی عام پسند به وجود آورده و نوعی افراط در آراستگی و زیبایی ظاهر ایجاد کرده است که باعث اخلال در رسیدن به هدف والای سلطان عاشقان مصر می باشد.