مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
۱۷.
۱۸.
۱۹.
۲۰.
بیان ناپذیری
حوزه های تخصصی:
پژوهش زبان شناسانه در حوزه های گوناگون از اواخر قرن نوزدهم میلادی آغاز و در قرن بیستم امری رایج گردید. اهمیت و حساسیت تحقیق و پژوهش زبان شناسانه در حوزه عرفان از نوعی تأثیرگذاری فکری ـ فرهنگی در جوامع مختلف انسانی و توسعه تأویلی ـ تفسیری از سوی اندیشمندان و حتی عارفان در مرحله حین تجربه و پس از تجربه برخوردار بود که این نوع از تأثیرگذاری و توسعه در دیگر حوزه ها کمتر مشاهده میشد. بر این مبنا، فیلسوفان هیچ گاه از گزارش های منقول از یافته های عرفانی و بررسی آثار عارفان غافل نبوده و تجربه عرفانی آنان را براساس تأملات عقلانی خود به سنجش و توزین کشیده اند. عرفان دارای قلمرویی جداگانه و عارفان، مدعی ورود به جهانی هستند که برای فیلسوفانی که با عصای استدلال و اندیشه، طی طریق میکنند، دخول در آن وادی نه تنها ممکن نیست که هولناک است.
طرح نظرات و سویه های مختلف این بحث با نظر به تأمل عقلانی در باب زبان عارفان و بررسی این موضوع از جهات متعدد حاصل این مقاله است.
الهیات سلبی از نظر افلوطین و عبدالاعلی سبزواری مفسر مواهب الرحمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تفکرات افلوطین خداوند چیزی «به کلی دیگر» است؛ به گونه ای که نه نامی می توان بر او نهاد و نه با هیچ زبانی می توان او را توصیف کرد. عبدالاعلی سبزواری نیز به عنوان اندیشمندی ازعالم اسلام، به ویژه در میان عالمان شیعی مذهب معاصر، با تبحر چندوجهی در علوم دینی از قبیل فقه، اصول، فلسفه، عرفان و تفسیر قرآن، در باب «احد» به تاسی از پیشوایان دینی خویش اندیشه هایی دارد. در این مقاله، به بررسی تطبیقی پیرامون الهیات سلبی از نظر افلوطین و عبدالاعلی می پردازیم. در واقع نظرات این دو عالم را در تشخیص مرز میان الهیات سلبی و ایجابی جستجو می کنیم که بدانیم تا کجا عقل آدمی اجازه دارد حکمی ایجابی در مورد ذات و صفات حق صادر کند و مرز سکوت در این زمینه کجاست.
مفهوم شناسی مسئله بیان ناپذیری عرفان
حوزه های تخصصی:
این مقاله، به بررسی مواردی که در مظان خلط با مسئله بیانناپذیری عرفان است، میپردازد؛ مواردی چون ناتوانی بلاغی، توصیه به سکوت و تقیه و رازداری، عدم بیان بواطن امور شهودی برای عوام، بیانناپذیری به هدف ابراز تفاوت حقیقت غایی با محسوسات، بیمعنایی و بیانناپذیری هرمنوتیکی نیست. از این بحث به دست میآید که، تنها تعریف معقول و صحیح از بیان در مسئله «بیانناپذیری عرفان»، در قالب لفظ درآمدن است. در این صورت، بیانناپذیری بدین معنی است که شهودات عرفانی در قالب لفظ در نمیآیند. در پایان، به برخی نمونه های خلط مفهومی این مسئله با مباحث دیگر پرداخته است. توجه به تعریف صحیح این مسئله و تمایز آن با مباحث و مطالب دیگر، تنها راه ورود به حل و فصل صحیح این موضوع میباشد.
عرفان و بررسی مهمترین دلایل بیان ناپذیری آن
حوزه های تخصصی:
بیان¬ناپذیری ـ که به معنای«به قالب لفظ و به زبان در نیامدن» تجربة عرفانی است ـ یکی از اوصافی است که به عنوان مشخصة شهود یا تجربة عرفانی مطرح شده است. مهم ترین دلایلیکه برای این ویژگی مشهورِ شهود عرفانی مطرح شده، عبارت است از: انتقال ناپذیری وجودی احساس، نابینایی معنوی، عمق عاطفه و احساس در تجربة عرفانی، نمادین بودن زبان عرفان، نظریة استعاری بودن زبان عرفان، مفهوم ناپذیری تجربة عرفانی، منطق ناپذیری شهود عرفانی و وضع الفاظ زبان عرفی برای امور محدود. در بررسی و ارزیابی این دلایل، درمییابیم که یا این ادلّه از اساس، درستی برخوردار نیستند، یا نقدها و اشکالاتی جدّی به آنها وارد است، و یا اساساً مفهوم بیان ناپذیری در آنها درست درک نشده و بدین روی، بیان ناپذیری ادعایی آنها امری غیر از «به قالب لفظ و به زبان درآمدنِ» تجربة عرفانی است. بدین سان، میتوان چنین داوری نمود که امکان بیان برای شهودها و تجارب عرفانی، منتفی نیست.
بررسی دلایل معرفت شناختی و زبان شناختی الاهیات سلبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
الاهیات سلبی، در بعد معرفتی بر شناختناپذیری؛ و در بعد زبانی، بر بیانناپذیری خدای متعال تأکید دارد. در بعد معرفتی، به دلایلی چون عدم توانایی احاطه بر خدای متعال، تعالی و فوق عقل بودن او، نقص معرفت معلول نسبت به علت و محدودیّت قوای ادراکی انسان؛ و در بعد زبانی، به مفهوم ناپذیر بودن و صورت نداشتن امر متعالی و ... استناد می شود. منتقدان اشکالاتی چون تعطیل، ناکافی بودن معرفت سلبی، تعارض در گفتار و ... را بر این دیدگاه وارد کردهاند. در واقع، بیشتر طرفداران الاهیات سلبی، در عین تأکید بر نقص معرفت بشری، قائل به تعطیل نیستند و معرفت به خدای متعال را دارای مراتب میدانند. در الاهیات سلبی، سخن گفتن از او، به دلایلی چون سخن گفتن به واسطة اضطرار درونی، یا به قصد تعلیم دیگران است؛ و یا سخنها و عبارات ایجابی ناظر است به تجلیات خدای متعال و آنچه پس از او هستند؛ هر کس به اندازة فهم خود و به همان میزان که آثار و ظهورات خدای متعال را یافته است، از او سخن میگوید.
آیا عرفان نظری ممکن است؟(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
عرفان نظری از علومی است که در حدود قرن هفتم هجری در جهان اسلام، عمدتا به ابتکار محیی الدین ابن عربی شکل گرفت و از آن زمان تاکنون در حوزه های معنوی و حِکمی اسلامی مطرح بوده است. این علم عهده دار ارائهٴ جهان بینی عرفانی است و در آن یافته های شهودی عرفا تجزیه و تحلیل و احیانا بر دعاوی آنان استدلال عقلی یا نقلی می شود. اما استخراج یک جهان بینی نظری از تجربه های عرفانی، هنگامی میسر است که اولا شهود عرفانی را ممکن بدانیم؛ ثانیا فی الجمله برای آن اعتبار و حجیت قائل باشیم؛ ثالثا به توانمندی عقل بر فهم شهودهای عرفانی معتقد باشیم؛ رابعا تجربهٴ عرفانی را قابل توصیف و بیان بدانیم. اینها از مهمترین پیش فرض های امکان عرفان نظری است. اما این پیش فرض ها چه از سوی برخی از عرفا و چه از طرف برخی فلاسفه در شرق و غرب، همواره مورد مناقشه بوده است. بنابراین، امکان عرفان نظری به عنوان یک علم، وابسته به اثبات این پیش فرض ها است. مفروضات مزبور از مبادی تصدیقی عرفان نظری است که باید در «فلسفهٴ عرفان نظری» تحقیق شود. از سوی دیگر، از آنجا که عرفان نظری و فلسفهٴ اولی، مسائل مشترک بسیاری دارند، توجیه علمی همچون عرفان نظری، در گرو پاسخ به این پرسش است که تفاوت عرفان نظری با فلسفهٴ اولی، به ویژه فلسفه هایی که رنگ وبوی عرفانی دارند، چیست.
تحلیل کیفیت عرفانیِ زبان در منظومه های عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عینیت گرایی پوزیتیویستی رهیافت غالب زبان علم در قرن بیستم است. همین امر مشکلاتی را در تحلیل زبان دین، که با امر قدسی و غیر تجربی سر و کار دارد، ایجاد کرده است. تحلیل گزاره های دینی با معیار تحقق پذیری، که فقط گزاره هایی را معنادار می داند که ما به ازای خارجی دارند، باعث شده تا زبان دین و عرفان نوعی زبان مهمل با گزاره های کذب تلقی شود. این زبان قواعد و بازی خاص خود را دارد که پی بردن به آن مستلزم نوعی نگاه پدیدارشناختی و ماهوی است. در این پژوهش، ضمن تعریف عرفان و تقلیل آن به تجربة عرفانی، شاخصه ها و نمودهای آن در زبان نشان داده شده است که محمل و بستر هرگونه ارتباط است. به این منظور منظومه های عطار (الهی نامه، منطق الطیر، و مصیبت نامه) بررسی شده است. این تحقیق نشان می دهد که زبان عرفانی منظومه های عطار پیش از آن که کیفیتی متناقض و تمثیلی در معنای رمزی عرفان داشته باشد، کیفیتی تعلیمی و آگاهانه دارد و در بیش تر موارد هنوز به شاخصة تجربة عرفانی نرسیده است.
زبان دین از دیدگاه غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان دین خواهان کشف و تببین ماهیت زبانی است که در الفاظ و گزاره های دینی به کار رفته است. این کشف به ما کمک می کند تا مراد اصلی یا فحوای حقیقی مضامین دینی را که در قالب زبان بشری بیان شده است دریابیم. غزالی، متأثر از نگرش های کلامی و یافته های عرفانی خود و با لحاظ مراتب مختلف ادراک مردمان، دیدگاه های متفاوتی را در این موضوع ابراز داشته است. از این رو، گاه اجتناب از تأویل را لازم می داند، گاه ضرورت عدول از معنای ظاهر را خاطرنشان می سازد و گاه با بحث از «روح معنا» که خود طراح آن است، بدون آن که معنای ظاهر انکار شود، گوهر حقیقی معنا را فارغ از ویژگی های مصادیق آن منظور می نماید. در عین حال، جریان اندیشه او در این باب به منزل اشتراک لفظی نیز ورود می کند و پایان سیر آن در معناشناسی اوصاف الهی چنین است که حقیقتش نصیب فهم هیچ کس نخواهد شد و معانی آن در صید هیچ ادراکی درنخواهد آمد.
بیان پذیری عرفان؛ بررسی ادله ناظر بر متعلق تجربه، تجربه گر و تجربه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
117 - 156
حوزه های تخصصی:
بیان ناپذیری شهودها و تجارب عرفانی، به معنای ناممکن بودن بیان لفظی تجربه عرفانی است. استدلال هایی نظیر انتقال ناپذیری وجودی احساس، نمادین بودن زبان عرفان، نظریه استعاره، مفهوم ناپذیری تجربه عرفانی، معلوم ناپذیری تجربه عرفانی، محصورناپذیری تجربه عرفانی، فروتربودن رتبه معانی موضوع له نسبت به معانی شهودی، فنا، استحالله اشتراک لفظی و معنوی و زودگذری با رویکردهایی ناظر بر ذات تجربه گر، ذات تجربه و ذات متعلق تجربه در اثبات این مدعا اقامه شده اند. این نوشتار به توصیف و تحلیل و ارزیابی استدلال های یادشده می پردازد. نتیجه این پژوهش آن است که دلایل فوق، اغلب از ارایه مفهوم صحیحی از بیان ناپذیری ناتوان است و اموری در آنها ابطال شده که به رغم شباهتشان به بیان ناپذیری، با آن تفاوت اساسی دارند؛ همچنین مقدمات برخی ادله سقیم بوده و بر برخی دیگر نقدهایی مهم وارد است؛ بنابراین نمی توان بر اساس این استدلال ها بیان پذیری عرفان را محال شمرد.
بیان پذیری عرفان؛ تقریر و ارزیابی ادله ناظر بر زبان، ادراک و کیفیات نفسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۷ «ویژه نامه فلسفه عرفان»
213 - 236
حوزه های تخصصی:
بیان ناپذیری عرفان، با مفهوم «استحالله به قالب لفظ درآمدن تجربه عرفانی»، یکی از مشخصه های شهود یا تجربه عرفانی تلقی شده است. وجود این خصیصه درباره تجربه عرفانی، به طیف وسیعی از استدلال ها مستند است که از آن جمله می توان به این استدلال ها اشاره کرد: نابینایی معنوی، مانعیت عقل، فروتربودن رتبه معانی موضوع له نسبت به معانی شهودی، مفهوم ناپذیری تجربه عرفانی، استحالله کلام حین وصال، انتقال ناپذیری وجودی احساس، عمق عاطفه و احساس در تجربه عرفانی. در بررسی این دلایل مشاهده می شود که برخی از آنها مبانی و مقدمات نادرستی دارند، یا نقض ها و اشکالاتی جدی بر آنها وارد است، یا درک درستی از مفهوم بیان ناپذیری در آنها وجود ندارد؛ ازاین رو یا دلایل، وافی به مقصود نیست یا نمی توان بیان ناپذیری مدنظر در این دلایل را «استحالله به لفظ درآمدن تجربه عرفانی» دانست؛ درنهایت باید چنین نتیجه گرفت که امکان بیان تجارب و شهودهای عرفانی منتفی نیست و اقامه استدلال به نفع بیان پذیری، راه غیرممکنی را نمی پیماید.
مروری بر بیان ناپذیری تجارب عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیان ناپذیری تجارت عرفانی مورد تأکید عارفان و فیلسوفانی از شرق و غرب عالم است. دربارة راز و چرایی توصیف ناپذیری حالات عرفا ادله ای مطرح شده است. لازمة توصیف ناپذیر بودن تجارب عرفانی این است که بیان عرفا عاری از معنا و محتوا، و از حیث واقع نمایی، فاقد ارزش و اعتبار باشد؛ ولی آیا می توان به چنین لازمه ای ملتزم شد؟ عارفان و غیرعارفان در توجیه ارزش بیانات عرفا و در معنا و مقصود سخن و گفتار ایشان، توجیهات و تفسیرهایی ارائه کرده اند. نظریة دیونیسیوسی، نظریة استعاره و نظریة استیس، سه نظریه ای هستند که در این باره عرضه شده اند، ولی هرکدام از این سه نظریه، نقاط ضعفی دارند که مانع از پذیرش آنها می شود. نظریة پیشنهادی این نوشتار، نظریة چهارمی است که سرّ بیان ناپذیری تجارب عرفانی را در عواملی خاص جست وجو می کند و می کوشد توضیحی فاقد نقاط ضعف سه نظریه پیش گفته ارائه دهد.
معنا شناسی اوصاف الهی از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و چهارم بهار ۱۳۹۸ شماره ۹۱
201 - 227
حوزه های تخصصی:
دیدگاه غالب علامه طباطبایی در معناشناسی اوصاف الهی ناظر به قبول معنای مشترک میان اوصاف کمالی خدا و مخلوقات است. مشاهده کمالات در مخلوقات و علت تامه بودن خداوند، لزوم پذیرش قاعده «معطی الشیء لایکون فاقداً له»، تحلیل وجودشناختی خداوند به مثابه واجب الوجود، صرف الوجود و واجد بساطت محضه و وحدت حقه مقتضی آن است که ذات الهی واجد جهات وجودی و کمالی تمامی موجودات به نحو برتر و شریف تر باشد. این اقتضا با تکیه بر نظریه «اشتراک معنوی و تشکیک وجودی» ضمن دلالت بر وحدت معنایی وجود و سایر مفاهیم کمالی میان خالق و مخلوق، اختلاف واقعی آنها را در مصادیق به نحو تشکیکی ارزیابی می کند. همچنین بر اساس نظریه روح معنا، معنا بدون دخالت خصوصیات مصادیق از حیثیت عامی که همان غرض و کارکرد ثابت در مسماهای مادی و مجرد لفظ است، حکایت می کند. با این حال به رغم پرهیز کلی علامه از معنای شایع تأویل، اقبال او به آن در مواردی، ظاهراً تا حدی از قول وی به وجود مجاز در سخن خداوند حکایت دارد. از این گذشته در معناشناسی اوصاف الهی در اندیشه علامه گاه شاهد آنیم که تعالی و تنزیه خدا از حدود مفاهیم و توصیفات بشری، از بیان ناپذیری خداوند نشان دارد.
تلقی ابن سینا از معنای سلبی صفات واجب تعالی در مقایسه با اریوگنا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نظر آریوگنا اسناد صفات به خداوند به معنایی که برای مخلوقات به کار می رود نادرست است، اما اسناد آنها به خداوند به معنایی فراتر از آنچه برای مخلوقات به کار می رود بدون اشکال است، زیرا خداوند از سویی علت مخلوقات است و صفات مخلوقات در نهایت از سوی خداوند است، و از سوی دیگر نسبت به آنها تعالی دارد. از آنجا که آریوگنا صفات را توأمان از خداوند سلب و اثبات می کند می توان نظریه او را نظریه سلبی ایجابی دانست که سلب صفات در آن به دلیل برتری خداوند نسبت به مخلوقات است. نظریه ابن سینا نیز درباره صفات خداوند نظریه سلبی ایجابی است. البته نگاه ابن سینا به سلب و ایجاب صفات متفاوت است. او معتقد است که خداوند واجد صفت وجود وجوب است و بقیه صفات خداوند به سلب یا اضافه باز می گردد. از نظر ابن سینا سلبی یا ایجابی بودن ظاهری صفات مهم نیست و تحلیل نشان می دهد که یک صفت سلبی ظاهری می تواند در واقع ایجابی باشد یا بالعکس. این تحقیق نشان می دهد که دیدگاه آریوگنا تعارضی با بیان ناپذیری خداوند ندارد، اما دیدگاه ابن سینا در تعارض با این مسئله است.
بررسی علل بیان ناپذیری تجربه های عرفانی در مثنوی های عطّار(الهی نامه، منطق الطّیر، مصیبت نامه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۲
59 - 83
حوزه های تخصصی:
ناتوانی واژه در بیان تجربه های عرفانی را بیان ناپذیری می نامند. دارندگان تجربه عرفانی آگاهی عرفانیِ خود را فراتر از حد فهم و تقریر می دانند. آنها بر این باورند که در این تجربه استعلایی، نوعی آگاهی از حقیقت و ادراک امور به عارف دست می دهد که حریمی ماوراء عقل دارد و به قالبِ بیان در نمی آید. در نزد عارفان، همواره بیانِ حقایق و مفاهیم عرفانی با موانعی همراه است که زبان را از شرحِ این احوال ناتوان می سازد. موانعِ موضوع، متکلم، کلام و مستمع از بارزترین این موانع است که سبب بیان ناپذیری حقایق بلند عرفانی می شود. عطّار نیشابوری نیز مانند دیگر عرفا در آثار خود به صورت های مختلف بیان ناپذیری تجربه های عرفانی را تبیین کرده و عملاً ناتوانی زبان را در بیان حقایق عرفانی نشان داده است. مسئله پژوهش حاضر واکاوی علل بیان ناپذیری تجارب عرفانی برای تبیین این موضوع است که زبان در بیان ناگفته های عرفانی چه مشکلی دارد که عرفا را در بیان این مدرکات درونی ناتوان می سازد. همچنین بازتاب و بسامد این موضوع بنیادی عرفانی در آثار عطّار نیشابوری چگونه است؟ در این جستار به روش توصیفی- تحلیلی این موانع و بازتابِ آنها در سه منظومه الهی نامه، مصیبت نامه و منطق الطّیر عطّار نیشابوری مورد بررسی قرار گرفته است. هر یک از این موانع با بسامدهای متفاوت مورد توجه عطّار بوده و مانعِ موضوع و متکلّم بیش از موانع دیگر در بیان حقایق و رموز الهی در زبان عطّار مشهود است.
تبارشناسی تجارب عرفانی در المواقف و المخاطبات عبدالجبار نفّری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۳
۲۹۲-۲۶۵
حوزه های تخصصی:
نفّری، عارف گمنام و در عین حال مهم قرن چهارم هجری، در کتاب المواقف و المخاطبات خود که دستاورد تجارب ناب عرفانی اوست، با زبان خاص و دشواریابی درباره این تجارب سخن گفته است. در این مقاله کوشش شده است تا نظرات این عارف بزرگ درباره «ماهیت تجربه عرفانی»، «راه های شناخت تجربه»، «تنوع تجارب و خصوصیات تجربه عرفانی»، «تفکیک تجربه و تعبیر» و «ویژگی های تجربه گر عرفانی» مورد بررسی قرار گیرد. در خصوص ماهیت، تجربه عرفانی را که «وقفه» نامیده می شود، می توان معراجی دانست که با شهودی کلی حاصل می شود و سرمدیت در آن تعیّن می یابد و در عین حال دارای حیثیت طریقی است نه موضوعی. برای شناخت این تجربه نیز توجه به مستند و تکیه گاه آن از جهت «توجه به مبادی» و فقدان «علم» و «حس» و «تعرف بدون عبارت» و تدرج و طریان تزلزل بر جسم و تن از جهت آثار و لوازم، ضروری است. درباره اقسام تجارب نیز نفّری با توجه به مبدأ قابلی، مهم ترین عامل تنوعِ آن ها را ظرفیت های وجودی گوناگون تجربه گران می داند. نقش تجربه گر نیز از دیدگاه نفّری در هم سنخی «باب وصول» و «اهلیت سالک» در ورود از آن باب تعیّن می یابد که بی ارادگی و انفعالِ تجربه گر را به دنبال دارد. در خصوص ویژگی ها نیز بر «طور ورای عقل بودن»، «اولویت معرفت صمتی بر معرفت نطقی» و «سلسله مراتبی بودن زبان» تأکید می شود.
بررسی پارادوکس و کارکردهای آن در بیان تجربه وحدت وجود در شعر عهد تیموری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی سال ۷۵ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۴۵
125 - 148
حوزه های تخصصی:
عرفا برای تبیین اندیشه ها و تجارب عرفانی و انتقال این مفاهیم به دیگران و اقناع مخاطبان خویش، از ظرفیت های هنری زبان در قالب بیان پارادوکسی و متناقض نمایی بهره برده اند. عارفان تجارب عرفانی خود را فراتر از حدّ تقریر و توصیف می دانند و عده ای نیز بیان و توصیف آن را حتی ناممکن می شمارند. این حقایق و معارف بنا به احوال سالک، بسیار متفاوت و متغیر خواهند بود؛ اما آنچه هست اینکه چرا بازتاب این موارد در ساخت زبان به راحتی امکان پذیر نیست و اصولاً چرا پس از بازتاب زبانی آن ها، گزاره های حاصل، غیر قابل درک به نظر می رسند و در برخورد اول گاه متناقض و خلاف عادت جلوه می کنند که می توان متناقض گونگی را از ویژگی تجربه عرفانی محسوب نمود. شعر عرفانی و هنری حوزه هرات عهد تیموری، یکی از شاهکارهای ادب عرفانی در ادوار گذشته به شمار می رود که در گسترش و رونق بخشیدن عرفان تعلیمی نقش بارز دارد که متاسفانه جلوه های مفاهیم عرفانی و ابزار بیانی آن، کم تر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است و شهرت آن بیشتر در تجلی هنر است. این پژوهش، کارکرد پارادکس را به عنوان یک ابزار بیانی زبان عرفان تبیین نموده و نقش آن را در بازخوانی تجربه وحدت وجود در شعر عرفانی حوزه هرات برجسته ساخته است. حاصل بدست آمده از این تحقیق، عبارت از آن است که ابزار بیانی متناقض نما، با توجه به تناقض نمائی تجربه .وحدت وجود و شرایط گوینده و مخاطب جامعه عهد تیموری در حوزه هرات، یکی از بهترین و زیباترین شیوه بیان هنرمندانه و عارفانه است.
مفاهیم اخلاقی فربه و نقش آنها در نقد فروکاهش گرایی در اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴۲
149 - 173
مفاهیم فربه اخلاقی، در مقابل مفاهیم نحیف اخلاقی، که گفته می شود صرفاً واجد بار ارزشی اند، مفاهیمی اند که علاوه بر بار ارزشی بار توصیفی نیز دارند. این مفاهیم در اخلاق کاربرد فراوانی دارند. این مقاله استدلال می کند که اولاً، وجه ارزشیِ این مفاهیم از وجه توصیفی آنها انفکاک ناپذیر است و بنابراین قابل تحویل به مفاهیم نحیف اخلاقی هم نیست؛ ثانیاً، فربهی امری ذومرتبه است، و از هر مفهوم فربه، با افزودن محتوای توصیفی، می توان مفهومی فربه تر ساخت. همپای تغییر محتوای توصیفیِ این مفاهیم بار ارزشی آنها نیز تغییر می کند، تغییری کیفی که قابل فروکاستن به مفاهیم نحیف ارزشی، حتّی با درجات متفاوت، نیست. علاوه بر این، ضمن فربه تر شدن یک مفهوم پای واقعیّاتی از انواع مختلف نیز پیش کشیده می شود که کار ارزش داوری در باب آنها را پیچیده تر می سازد. ما در زندگی اخلاقی مان با فربه ترین مفاهیم سروکار داریم، که نمی توانند در قالب اصول عام صورتبندی شوند. ازاین رو نمی توان ملاک سنجش گری اخلاقی در موارد خاص را به چند اصل کلّی فروکاست، بلکه این سنجش گری امری بسیار پیچیده تر است و هر شخصی در هر موقعیّتی خود باید بار آن را به دوش بگیرد.
تبیین تعلیق بازنمایی در آثار متأخر ساموئل بکت و تئاتر چشم انداز گرترود استاین، به عنوان پیشینه ی منظر تئاتر پُست دراماتیک به متن نمایشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است تا به نوشتار درآوردن بیان ناپذیری، در آثار ساموئل بکت و گرترود استاین را تبیین کند. در این راه با رجوع به ایده تئاتر چشم انداز گرترود استاین، و آثار متاخر بکت، مادیت بخشی به متن نمایشی را بررسی می کند. به طور مشخص جستار نمایشنامه ها از گرترود استاین و تعدادی از آثار بکت در نوشتار دوره ی متاخر او(من نه، صدای پا،آن زمان، نفس، فسه ۵) بررسی شده اند. این شکل از فرم نوشتاری ساخت شکنانه، با هویت دوباره بخشیدن به نوشتار، به سوی چشم اندازی از منظر متن در تئاتر پست دراماتیک حرکت می کند. بکت برای شکل دادن تجربه برای مخاطب، در جهت تعلیق بازنمایی مرسوم، از تصاویر کاسته شده، ساخت شکنی های زبانی و خودارجاع استفاده می کند. چیزی که گرترود استاین هم در ایده ی تئاتر چشم انداز، ذیل تلاش برای رسیدن به جوهر آن چیزی که رخ می دهد، در نقد به شرایط تئاتر و ساختارهای بازنمایانه ی کلمات، مطرح می کند. استاین سعی دارد نمایشنامه را از رخ دادن در جایی دیگر باز دارد و آن را از نو متولد کند. بکت هم در آثار متاخر خود، زبان را از حیطه ی دانستن و امر نشانه ای خارج می کند. با تبیین این تعلیق در آن چه بازنمایی تا پیش از خود بوده است، این تلاش ها باستان شناسی کانونی زدایی متن در تئاتر پست دراماتیک هستند.
آنتونی کنی و زبان دینیِ استعاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۱)
224-215
حوزه های تخصصی:
آنتونی کنی با اخذ مفهوم «بازی زبانی» از ویتگنشتاین، نظریه ای در باب زبان دینی می پروراند: اولاً استعاره یعنی اخذ کلمه از یک بازی زبانی و استعمال آن در بازی زبانی دیگر؛ ثانیاً ملاک تعلق کلمه به یک بازی زبانی برهم کنش کاربران با مابازای آن کلمه است؛ ثالثاً ما با خدا برهم کنشی نداریم. بنابراین هر نوع استعمال کلمه «خدا» استعاری است. مایکل اسکات سه نقد بر این نظریه وارد می کند: ۱. شرط کنی برای تعلق کلمه به یک بازی زبانی غیرقابل دفاع است؛ ۲. نوعی تماس با مابازای کلمه «خدا» متصور است. ۳. در برخی جملات موضوع و محمول دینی اند و استعمال «خدا» در این جملات استعاری نیست. در این مقاله با استناد به بیان ناپذیری کنی، مفهوم «غیریت طولی» معرفی و براساس آن به نقدهای اسکات پاسخ داده می شود. اما چون مفهوم بازی زبانی حد استعلایی فعالیت های زبانی است، می توان رویکرد آنتونی کنی را به چالش کشید.
تحلیل مدل تدریس ویتگنشتاین بر اساس رویکرد دانش ضمنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های تربیتی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۴
۳۹-۱۹
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی رویکرد ضمنی ویتگنشتاین دوم در فلسفه تدریس او می باشد. ویتگنشتاین در نیمه دوم حیات فکری خویش از رویکرد کارکردی زبان سخن گفته است. در این تغییر نگرش زبان صریح گزاره ای توصیف کننده امور واقع جهان جای خود را به زبان کاربردی و ضمنی در مواجه با موقعیت های جهان داده است. از سوی دیگر حوزه تدریس و یادگیری به طور سنتی مبتنی بر آموزه های دانش صریح بوده و بر نقش مهم دانش گزاره ای برای بیان و انتقال صریح و همگانی دانش تأکید داشته است. یافته پژوهش حکایت از آن دارد که تلفیق رویکرد کارکردی به زبان با نظریه دانش ضمنی در امر تدریس و آموزش منجر به شکل گیری مدلی از آموزش تحت عنوان تدریس ضمنی برای ویتگنشتاین شده است که دارای ابعاد و کاربردهای متفاوتی نسبت به رویکرد پیشین است و حاصل تجریه زیسته او در فضای کلاس درس و هدایت شاگردانشان می باشد. سه مشخصه اصلی این رویکرد جدید بیان ناپذیری، قاعده گریزی و متن محوری تدریس است. این رویکرد متاسفانه در سایه روایت پوزیتویستی در فضای تعلیم و تربیت و مدل های تدریس کاملا نادیده انگاشته شده است. روش پژوهش حاضر تحلیل کیفی با رویکرد تحلیل زبانی در بررسی آثار ویتگنشتاین متأخر و نظریه های مطرح در خصوص دانش ضمنی بر اهمیت این مدل از تدریس است.