مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
تاریخ ادبی
حوزههای تخصصی:
طبقه بندی آثاری که در مجموعه ی بزرگ نوشتارهای تاریخ ادبیاتی قرار می گیرند، کار آسانی نیست. چون از یک طرف میان نخستین تجربه ها که فقط برخوردار از «خصلت تاریخ-ادبیاتی» هستند تا آثاری که به معنای مصطلح، «تاریخ ادبیات» نامیده می شوند، بیشتر از هزار سال فاصله است و از طرف دیگر، تعداد، رویکردها و متدهای به کار رفته در آن ها نیز بسیار متعدد و متنوع است. بر خلاف آن چه عموماً تصور می شود، ریشه ی تاریخ ادبیات های امروزی را نه در نوشتارهای «تذکره ای» بلکه در نوشتارهای «پیشاتذکره ای» سراغ گرفت. بررسی سیر تکوین و تکامل «سنت نگارش تاریخ ادبی» ایران موضوع اصلی این مقاله است؛ این که خاست گاه «سنت» کجا بوده و چه مراحلی را طی کرده تا در قرن بیستم میلادی به فرم نهایی خویش رسیده است؟ ما بدین منظور مجموعه ی آثاری را که در خانواده ی بزرگ تاریخ ادبیات ها قرار می گیرند، در سه نسل طبقه بندی کرده ایم: نوشتارهای پیشاتذکره ای، نوشتارهای تذکره ای و تاریخ ادبیات ها. سپس سعی کرده ایم در هر مرحله نشان دهیم که چه آثاری و چگونه در تکوین و تکامل «سنت» نقش داشته اند. نسبت این سه نسل با یک دیگر، چونان نسبت «جد» به «پدر» و به «فرزند» است.
رویکردها و شیوه های دوره بندی در تاریخ ادبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده یکی از اساسی ترین اّعمال تاریخ نگاری، طبقه بندی اطّلاعات تاریخی در محور درزمانی است. چگونگی این طبقه بندی یا شیوه دوره بندی نگرش نظری مورّخ را به موضوع نشان می دهد و هم شکل و فرم عرضه تاریخ را معیّن می کند. با آن که دوره بندی در تاریخ ادبی نمی تواند جدا از دوره بندی تاریخ عمومی تلقّی شود، تعدّد ملاک ها و مقیاس های تحلیل در ادبیّات و وجود انواع مختلف ادبی، آن را پیچیده تر ساخته و شیوه های متفاوتی را در دوره بندی تاریخ ادبی میسّر نموده است. در مجموع، می توان دو رویکرد متفاوت را در دوره بندی تاریخ ادبی از هم بازشناخت؛ هرچند اغلب در تاریخ های ادبی این دو رویکرد با هم می آمیزند: 1. رویکرد درونی (فرهنگی و اجتماعی) که به دوره بندی ادبی بر بنیاد عوامل بیرون از ادبیّات گرایش دارد. 2. رویکرد درونی (صورتگرایانه/ فرمالیستی) که تاریخ ادبی را صرفاً بر مبنای ویژگی های مشاهده پذیر مرتبط با ادبیّات دوره بندی می کند. دوره بندی در تاریخ ادبی می تواند به شیوه های متفاوتی صورت گیرد و بر ملاک های متفاوتی مبتنی باشد: مفاهیم گاهشمارانه قرن، دهه و سال؛ الگوهای زیستی/ اندام وار تکامل؛ نویسندگان و شاعران بزرگ؛ شعارهای ادبی یا ارزیابی های ادیبان هر عصر؛ رویدادها، مفاهیم و دوره های تاریخ عمومی و سیاسی؛ تناظر ادبیّات با هنر و اندیشه؛ رویکردها و شیوه های زبان؛ هنجارهای غالب ادبی. این شیوه ها درعمل با هم به کار می روند و هریک در روایت نوع خاصّی از تاریخ ادبی کارایی دارند. کلیدواژه ها: دوره بندی، دوره ادبی، تاریخ ادبی، نظریّه ادبی، نظریّه تاریخ ادبی.
نقد و بازاندیشی دوره بندی در تاریخ ادبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مطالعات تاریخی و ادبی، دوره بندی ایده ای سامان بخش به شمار می رود که اطّلاعات تاریخی- ادبی را در محور درزمانی طبقه بندی می کند امّا کاربست آن در تاریخ ادبی، انتقادهایی نیز برانگیخته است.
این نوشته، به طرح و بررسی نقدهای وارد بر دوره بندی در تاریخ ادبی و بازاندیشی آن می پردازد. مباحث انتقادی مربوط به دوره بندی در دو دسته جای می گیرند: گروهی اصل عمل دوره بندی را زیر سؤال می برند و آن را فاقد روایی در مطالعات ادبی می شمارند. دسته ای دیگر از منتقدان، بیش از آن که اعتبار اصل دوره بندی را زیر سؤال ببرند، به بازاندیشی و اصلاح کاربرد آن نظر دارند.
تحمیل چارچوبی ایستا بر پویایی فرهنگی و ادبی، اثر یکسان ساز و تضاد با یگانگی آثار ادبی، آمیختن تاریخ انواع مختلف ادبی، عدم انطباق با واقعیّت، یکدستی و انسجام ساختگی انگاره های تغییر و تکامل، مسائل اصطلاحات دوره بندی و توصیف گرهای آن، زمان پریشی، سال ها و قرن های گمشده، نادیده گرفتن فاصله تولید و خوانش ادبی، دور منطقی، نادیده گرفتن گروه های قومی و جنسیّتی و تسلّط مفاهیم دوره ای بر اندیشه منتقدان ادبی از مهم ترین نقدهایی است که بر ایده دوره بندی و کاربست آن در تاریخ ادبی وارد شده است.
بازاندیشی دوره بندی نیز علاوه بر این که مبتنی بر یافته های جدید تاریخی و ادبی است و گاه به بازتعریف حدود زمانی دوره ها تمرکز دارد، در چارچوب های مختلفی در جریان است: رویکردهای فمنیستی، توجّه به گروه های قومی و نژادی و بازتعریف دوره ادبی بر بنیاد مفاهیم جدید انتقادی.
تاریخ ادبیات در تاریخ (مطالعة موردی: منابع تاریخی قرن دهم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئلة مقاله، جست وجوی اطلاعات تاریخ ادبیاتی در منابع تاریخی است. نویسندگان کتاب های تاریخ ادبیات غالباً تذکره ها را به عنوان منبع اصلی خود قرار می دهند، حال آنکه کتاب های تاریخی، به اعتبار موضوع شان و نیز ارتباط مستقیم نویسندگان شان با نهاد قدرت باید به عنوان یکی از منابع درنظرگرفته شوند. مقاله نشان می دهد که برخی چهره های ادبی که در منابع تذکره ای از قلم افتاده اند، در منابع تاریخی به عنوان شاعر معرفی شده اند. نیز اختلاف نظرهایی میان نویسندگان کتب تاریخی از یک سو با تذکره نویسان و از سوی دیگر با مورخان ادبی وجود دارد. هرچند ممکن است در بسیاری موارد حق با مورخان ادبی باشد، نمی توان منابع تاریخی را یک سره کنار گذاشت. منابع تاریخی از جهت «مخاطب شناسی شاعران»، که موضوعی محوری در نظریة تاریخ ادبیات نوین است، نیز حائز اهمیت هستند. گزارش ها، قضاوت ها و اطلاعات این آثار، به عنوان نماینده و بیانگر ذهنیت مورخان نسبت به نهاد شعر، به خودی خود قابل بررسی است. مقاله در سه بخش اصلی تنظیم شده است: شاعران از قلم افتاده، شاعران مضبوط و اختلاف نظر مورخان و نویسندگان تاریخ ادبی دربارة آنها و سرانجام چهره هایی که در گفتمان های مسلط جامعة کلاسیک طبع آزمایی کرده اند، اما کسی آنان را به عنوان شاعر نمی شناسد.
نقش سنائی در تحول قصیدة فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چنان که از عنوان برمی آید، مسألة اصلی مقاله تعیین نقش سنائی در تاریخ تحول قصیدة فارسی است؛ نقشی که به همان اندازة «تحول در غزل فارسی» مهم است. با وجود تحقیقات پراکنده ای که در پیشینة تحقیق بدان ها پرداخته-ایم، هنوز جای تحقیقی که این بُعد شخصیت شاعری سنائی را آشکار کند، خالی بود. بدین منظور قصاید او را در دو سطح ساختار صوری (ناظر بر فرم) و نظم گفتمانی (معطوف به محتوا) بررسی کردیم و در مقایسه با سنت قصیده پردازی پیش از وی نشان دادیم که او و ناصر خسرو به عنوان نقطه های عطف تحول قصیده فارسی هستند؛ به طوری که می توان تاریخ قصیدة فارسی را به دو دورة پیش و پس از این دو شاعر تقسیم کرد. در بررسی ساختار صوری قصاید وی، به سه گونه قصیده دست یافتیم: تابع سنت قصیده پردازی، بینابین و جدید. همین گروه بندی را در بررسی گفتمانی قصاید نیز اساس قرار دادیم. نتیجة بررسی ها نشان داد که در قصاید گروه اول، چه از جهت ساختار صوری و چه محتوایی سنائی در چهار چوب «سنت» حرکت کرده است؛ در قصاید گروه دوم، حرکت او به طرف خروج از سنت (در سطح فرم و محتوا) مشاهده می شود اما چنان و چندان نیست که از مرزهای سنت خارج شده باشد و سر انجام در قصاید گروه سوم، چه به لحاظ ساختار صوری و چه محتوایی با طرحی کاملاً نو مواجه می شویم که پیش از وی (به استثنای ناصر خسرو) یا اصلاً وجود ندارد و یا قابل توجه نیست. بدین ترتیب باید سنائی را یک نقطة عطف در تاریخ تحول قصیده به شمار آورد.
تاریخ ادبی، داستان یک توهّم
پیدایش انگاره های مدرنی چون ادبیات، نقد ادبی و تاریخ به سدة نوزدهم برمی گردد. تحت تأثیر اثبات گرایی و تحول گرایی، رویکرد تاریخی به ادبیات رویکرد علمی به شمار می رفت به نحوی که تاریخ ادبی در دانشگاه ها جایگزین نقد شد. از بدو پیدایش تاریخ ادبی، نخست نقد و سپس نظریة ادبیات، همواره انتقادات بی شماری به این دست مطالعات وارد می کردند تا سرانجام توانستند در نیمة دوم سدة بیستم آن را از میدان بدر کنند. در مقابل، تاریخ ادبی نیز در دوره های گوناگون تحول خود انگاره های متفاوتی را در کانون مطالعاتش قرار می داد تا همچنان در صحنة مطالعات ادبی باقی بماند. نوشتة پیش رو می کوشد مراحل متفاوت این دگرگونی را از سدة نوزدهم به این سو نشان دهد. تا سدة بیستم، تحت تأثیر نظریة گذرایی و شفافیت زبان، نگرشی سببی و جبرگرا به ادبیات در تاریخ ادبی رواج داشت و مؤلف، نیت و بازنمایی انگاره های بنیادین آن بودند. با افزایش روزافزون سلطه و خودکفایی ادبیات، پیوند ادبیات و امر واقع قطع شد، نگرش مارکسیستی به ادبیات به حاشیه رانده شد و ادبیات سرشت زبانی خود را برجسته ساخت. پس از آن که صورت گرایان روس بررسی تحول ادبیات را بر روی ادبیت متمرکز کردند، نوبت به انگاره های نوین دریافت و خوانش رسید. بار دیگر تمایز تاریخ و ادبیات در کانون توجه قرار گرفت و تاریخ از عرصة مطالعات ادبی دور رانده شود، غافل از آنکه تاریخ خود بخشی از ادبیات است.
روند افول نقد نو در فرانسه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال هجدهم آبان ۱۳۹۷ شماره ۸ (پیاپی ۶۰)
167-186
نقد تاریخی حقیقت اثر را در برون متن یا همان انگارة مؤلف می جست . نگاه این رویکرد به مرحلة آفرینش اثر گرایش داشت و نیت مؤلف را تنها معنای قطعی و یگانه حقیقت اثر می انگاشت. ناکارآمدی آن در بررسی برخی از آثار، نبود توجه کافی به متن و بهره گیری از دستاوردهای رشته های گوناگون علوم انسانی در پژوهش های ادبی زمینه را برای پیدایش رویکردهای نو فراهم کردند که هر یک معنایی متفاوت از اثر، معنایی ناخودآگاه و پوشیده بر مؤلف، به دست می داد. نقد نو می بایست در برابر سرزنش ها و خرده گیری های نگرش سنتی و دانشگاهی پایداری می کرد و درستی اش را نشان می داد. بارت در گذار از فقه اللغه به هرمنوتیک و تأویل یا همان گذار از امر مطلق به امر نسبی نقش مهمی داشت. او پس از پیروزی نقد نو در برابر تاریخ ادبی، گام بلندی در راستای حذف کامل مؤلف از گسترة پژوهش های ادبی برداشت و گذار از ساختارگرایی به پساساختارگرایی را شدنی کرد. پیامد مرگ مؤلف نابودی نقد و چیرگی نظریة ادبیات بود و انگاره های نوینی چون متن، نوشتار، کثرت معنا، خواننده، خوانش، پذیرش در کانون توجه جای گرفتند. نوشتة پیش رو می کوشد تا افزون بر بررسی موارد یادشده، به موضوعاتی بپردازد که کمتر بررسی شده اند: تأثیر بَنونیست و فِور بر بارت، خرده گیری های پیکار به نقد نو، رویکرد روانکاوی وجودی دوبروسکی و خاستگاه تقابل میان معنا و دلالت.
رویکردهای نوین در تاریخ ادبیات نگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ ادبیات پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۸۵
195-215
حوزههای تخصصی:
وقتی چارچوب نظری مدوّنی در زمینه تاریخ نگاری ادبیات فارسی و جود ندارد، قدم نخست می تواند این باشد که از تجارب کشورهای پیشرفته تر بهره ببریم؛ سنّت تذکره نویسی در ایران قوی بوده است ولی تاریخ نویسی ادبیات، از منظری انتقادی و به شکلی روش مند، چندان پیشینه دار نیست. امّا در اروپا (به ویژه در سال های 1980) تلاش های گسترده ای شده است تا چارچوب های نظری و انتقادی تازه ای ارائه شود. نمونه ای شاخص از این تلاش ها در مجلّه علمی تخصصی New Literary History [ تاریخ ادبی جدید ] دیده می شود. با تحلیل آماریِ مقاله های این مجلّه می توان دریافت که چه رویکردهایی، در چه دوره هایی، غالب بوده اند. آنچه به طور کلّی دیده می شود نوعی «چرخشِ پارادایم » در نظریه تاریخ نگاری ادبی ، به سمت برساخته انگاریِ روایی و تاریخ گرایی نوین است.