مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
عدم
حوزههای تخصصی:
مشهور این است که فارابی همچون ابن سینا موجودات را به دو دسته تقسیم می کند. در این تقسیم که با محوریت اصل علیت طرح شده است، به جز خدا که تنها واجب الوجود بالذات است همه موجودات دیگر، ممکن و در عین حال واجب الوجود بالغیرند. اما در بسیاری از آثار فارابی، باوجود ذکر تقسیم موجودات به واجب و ممکن، ملاک تمایز و درنتیجه مصادیق اقسام، با تقسیم سینوی تفاوت دارد. از تفسیر فارابی بر کتاب العباره ارسطو و با نظر به بحث واجب و ممکن به دلیل ابهاماتی که در متن این اثر وجود دارد دو گونه تقسیم برای موجودات قابل تشخیص است. وجه تمایز اقسام در یکی از این دو تقسیم، فعلیت محض (مقابلِ دارای قوه بودن) و در دیگری، ازلیت است. در هردو تقسیم، همه موجوداتِ مجرد، «واجب» و موجودات مادی، «ممکن» به شمار می آیند. رأی فارابی در دیگر آثاری که به نام او شناخته می شود، متفاوت است. در برخی از آ ن ها. مدخلیت عدم، ویژگی موجود ممکن و وجه تمایز آن از موجود واجب است. در این آثار، خدا خارج از تقسیم موجود به واجب و ممکن و امکان همچون تقسیم ارسطویی مختص موجودات مادی است. در دیگر آثار منسوب به فارابی، تقسیم موجودات به واجب و ممکن کاملاً منطبق با نظام و تقسیم سینوی است.
براهین تغییرناپذیری خداوند در الهیات اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تغییرناپذیری خداوند از صفات اصلی باری تعالی و پایه اثبات بسیاری از صفات دیگر است. در متون کلامی نخستین ویژگی مبدأ هستی غیرحادث بودن است که آن را از متغیر نبودن نتیجه گرفته اند. استدلال های ممکن بر تغییر ناپذیری خداوند را می توان از طریق صفات ثبوتیه و سلبیه واجب الوجود نشان داد. صفات ثبوتیه ای که از طریق آنها تغییرناپذیری واجب الوجود اثبات می شود عبارت اند از اتمیت و اکملیت، وجوب وجود، بسیط الحقیقه، خالقیت، نامحدودیت، اتحاد ذات و صفات، و محرک غیر متحرک بودن. همچنین صفات سلبیه ای که مقدمه براهین تغییرناپذیری واجب قرار می گیرند، عبارت اند از نفی حدوث، نفی حرکت در زمان و مکان، نفی حرکت به سوی شر، نفی کثرت، نفی قوه، نفی ماهیت، نفی سبب داخلی و خارجی و نفی تقسیم و نفی موضوع. فایده تفکیک براهین این است که بر حسب نوع مقدمات به کاررفته در استدلال، نوع تغییری که از واجب نفی می شود نیز متفاوت خواهد بود. از سوی دیگر در متون الهیاتی، صفاتی همچون علم به متغیرات، اراده، رضا و غضب، نسیان، عشق و لذت، خلقت زمانمند، استجابت دعای بندگان و تکلم، برای واجب نقل شده که با تغییرناپذیری خداند ناسازگار است. پاسخ هر کدام از اشکالات در جای خود به تفصیل بیان می شود؛ اما پاسخ اجمالی آن است که تغیّر در اضافات است نه در ذات و مقصود از اضافات همان فعل و صفات فعلی اوست که به مخلوقات حادث منتسب است؛ بنابراین مانعی از حدوث تغیّر در فعل و صفات فعلی وی وجود ندارد و از این امور، تغیر در ذات لازم نمی آید.
بررسی راه حل ویتگنشتاین به واقعیت سلبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دشواره واقعیت سلبی این است که گرچه وجود صدق ساز، نفس الامر و متعلق گزاره ایجابی صادقی چون «تهران پایتخت ایران است» در خارج هیچ مشکلی ندارد، وجود متعلق گزاره سلبی صادقی چون «تهران پایتخت ایرلند نیست» در خارج بسیار مشکل ساز و خلاف شهوده بوده و در واقع نوعی ثبوت معتزلی است. از آن جا که ویتگنشتاین از اندیشمندانی است که برخلاف پندار رایج، بسیار درگیر مسائل عدمی بوده است و به مهم ترین مسأله آن، یعنی همین دشواره واقعیت سلبی، نیز راه حلی پیش نهاده است، این نوشتار نخست اشاره ای به راه حل های او به مطلق مسائل عدمی دارد و سپس، با دفع نقدهای دیگران، به روش عقلی به بررسی انتقادی راه حل خاص او به واقعیت سلبی می پردازد مبنی بر این که: این مجموع(Gesamtheit) واقعیت های ایجابی است که یک واقعیت سلبی را نیز مشخص می کند.
نقش و کارکرد عدم در حوزه وجودشناختی و معرفت شناختی فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
19 - 30
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا بر مبنای اصالت وجود معتقد است که هر امری؛ اعم از ذهنی یا عینی به اندازه برخورداریش از وجود، حقیقی است ولی عدم لاشیء و بطلان محض است. گرچه موضوع فلسفه وجود است و تنها چیزی است که می توان مصداق حقیقی برایش در نظر گرفت اما توجه به وجود مستلزم توجه به عدم و نقش آن است.تحلیل نقش عدم در پیدایش کثرت، شناخت کثرات و تمایزات موجودات، که همه به شناخت عدم، معانی و مصادیق آن برمی گردد. ملاصدرا برای عدم شیییتی قایل نیست وآن را نقیض وجود و بطلان محض می داند ولی به نحو ضمنی به جایگاه و تأثیر عدم در هستی و شناخت توجه کرده است. این مقاله با پرداختن به تعریف عدم، اقسام عدم و کاربردهای آن در مباحث وجودشناختی و معرفت شناختی، اهمیت عدم در فلسفه صدرا را نشان می دهد، تا آن جا که می توان گفت بنا به تشکیک وجود، به نحوی تشکیک و شدت و ضعف در عدم هم در فلسفه صدرایی قابل طرح است به نحوی که در مرتبه ای از هستی هیچگونه عدمی ورود مطرح نیست و در مرتبه ضعیف هستی عدم به نهایت خود می رسد و اگر معانی عدم برای ذهن کشف نشود تعقل فلسفی امکان ندارد زیرا فهم اصل تناقض، اصالت وجود، تشکیک در وجود، حرکت جوهری و تکامل نفس همه مستلزم تعقل عدم و کاربرد آن در تحلیل مفاهیم فلسفی است. پس کشف مفهوم وجود و عدم و نحوه ی ارتباط آن ها شرط لازم تفکر فلسفی است.
بررسى دیدگاه هایدگر درباره ماهیت تفکر و فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله براى شناخت چیستى تفکر و فلسفه از نظر هایدگر، ابتدا به تمایز میان تفکر و فلسفه اشاره شده است. موضوع فلسفه موجود است و موضوع تفکر، وجود. وجود به خلاف موجود امرى پیش نهاده و تصورشده نیست. تفکر، تذکر نسبت به وجود و یادآورى آن است. وجود از سویى از ما مى گریزد و از سوى دیگر ما از او غافلیم. غفلت از وجود در فلسفه، آن را دچار انحراف ساخته است. موجود از سویى حجاب وجود و از سوى دیگر نشانه آن است. براى تفکر باید به وجود نزدیک شویم؛ اما این امر چگونه ممکن است؟ تنها دروازه گشوده به سوى وجود، دازاین است. ویژگى ترس آگاهى دازاین، شرط عدمیدن عدم است. هنگامى که عدم بر دازاین ظهور مى یابد، هستى مى هستد و ما به وجود، تذکر مى یابیم. البته وجود حتى در حال غفلت از آن با ما نسبتى دارد. در پرتو نسبتى که وجود با انسان دارد، ذات فلسفه، ماهیت انسان، ذات هنر و ذات تکنیک تقرر مى یابند. در پایان مقاله به نقد و بررسى آراى هایدگر مى پردازیم.
منفیت و نقد سنّت با تکیه بر سنّت عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
165 - 194
حوزههای تخصصی:
نحوه ای که امروزه از سنت پرسش می شود و در آن اندیشه می رود، بی بنیاد (groundless) است. بی بنیادی شاخصه دوگانه سنت یا تجدد است. در حالی که بنیاد اصیل، به واسطه تجربه دقیقه «نفی» بنیادی مغاکی/ عدمی است. رویکردهای بی بنیادی چون «هرمنوتیک رمانتیک، تاریخ گری، بنیادگرایی و سنت گرایی» سنت را امری سپری شده فهم می کند در حالی که «هرمنوتیک فلسفی، تاریخ مندی و سنت مندی» سنت را گذشته حاضر در اکنون می دانند. این رویکردها مستلزم قائل شدن به بنیاد و سرآغاز مغاکی/ عدمی و محدث، فهم زمان به مثابه تکرار گذشته در حال و وجود به مثابه وجود پیشِ دست و در نتیجه مبتنی بر وقت، نقد و احضار هستند. در سنت اسلامی نخستین جرقه های این مواجهه اصیل را می توان در نقد حقیقتِ آفاقی و سنتِ فرادست و تأکید بر کشف و شهود از سوی جریان تصوف و عرفان ردیابی کرد. عارفان حقیقت رویکرد خویش به سنت را «نقد» می دانستند که امری مقدم بر ارزیابی است و به فراخوانی وجودی حاضر اشاره دارد.
بررسی تطبیقی عدم از دیدگاه صدرالمتألهین و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه با اینکه عهده دار بررسی احکام کلی وجود است، اما بررسی احکام عدم نیز به تبع وجود در فلسفه سامان می پذیرد. صدرالمتألهین و مارتین هایدگر، هر دو اهتمام ویژه ای به بررسی احکام عدم داشته اند که نوشتار حاضر به بررسی تطبیقی این مسئله از منظر این دو فیلسوف بزرگ پرداخته است. از رهگذر این جستار مشخص می شود که در اندیشه صدرالمتألهین، «عدم» در عین وحدت مفهومی، دو کاربرد دارد: 1. نقیض وجود؛ 2. فقدان کمال؛ اما هایدگر چهار معنا برای عدم در نظر می گیرد: 1. عدم به مثابه نفی کامل کلیت موجودات؛ 2. عدم به مثابه هستی نامتعین؛ 3. عدم به مثابه فقر تام و تمام موجودات؛ 4. عدم به مثابه نیستی یا ناهستی.
وجود یا عدم بودن مظهر عرفانی
حوزههای تخصصی:
از منظر متکلمان و فلاسفه اسلامی، خداوند متعال همه ما سوی الله را خلق و ایجاد کرده است و مخلوقات، حقیقتاً موجودند و انکار کثرات و موجودیت مخلوقات، انکار بدیهیات است. از سوی دیگر، عارفان اسلامی با توجه به نظریه وحدت شخصی وجود، معتقدند مخلوقات، وجود حقیقی ندارند. آنها به مخلوقات، عنوان مظهر و نمود داده اند. در برخی از آثار عرفانی، از مخلوقات به عدم تعبیر شده و برخی از عارفان، واژه های خیال، وهم و اعتبار را برای کثرات و مخلوقات به کار برده اند. پژوهش حاضر می کوشد به تحلیل عارفان و حکمای متأله درباره وجود یا عدم بودن مخلوقات و موجودات بپردازد و به این سؤال یا اشکال پاسخ دهد که اگر مظهر و نمود عرفانی، وجود یا عدم نباشد، ارتفاع نقیضان رخ می دهد که امر باطلی است؛ اگر وجود باشد، با سخن عارفان نمی سازد که می گویند نمود، وجود نیست؛ و اگر عدم باشد، انکار بدیهی رخ می دهد و مستلزم عدم خالقیت خداوند و نفی مخلوقات است. در این مقاله روشن شده است که نزد عارفان، کثرات و مخلوقات از اساس نفی نمی شوند و گرچه بنابر نظریه وحدت شخصیِ وجود، به کثرات و مخلوقات، وجود حقیقی گفته نمی شود، اما این همه مسئله نیست؛ عرفا معتقدند که کثرات و مخلوقات، بالوجود، موجودند؛ یعنی مظاهر و آیات فی نفسه معدوم و بالوجود موجودند؛ از این رو، با وجود نبودن مظهر و نمود، نه ارتفاع نقیضان رخ می دهد، نه انکار بدیهی اتفاق می افتد و نه این مسئله مستلزم انکار خالقیت خداوند متعال است.
چگونگی تبیین امکان باور به خدا نزد هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر با هدف تبیین دیدگاه هایدگر در خصوص ساحت الوهی و درنهایت مفهوم «خدا» به شیوه توصیفی- تحلیلی با تفسیر و تحلیل محتوای آثار هایدگر به نگارش درآمده است. از اینرو سؤال اصلی این نوشتار آن است که آیا می توان از امکان باور به «خدا» نزد هایدگر سخن گفت که در این وادی سکوت اختیار کرده و با پروردن ایمان خارج از اشکال سنتی، به ساحت قدس نظر داشته است؟ از این رو با اشاره به تأثیرپذیری هایدگر از الهیات مسیحی نشان داده می شود که وی با تفسیری متفاوت در پی روگردانی از الهیات و مابعدالطبیعه سنتی و گذر از آن، ناقد جامعه دیندار متظاهر و پایبند به نظام تئولوژیک بوده و در دریافت حضوری و گشودگی به ساحت وجود، گوش سپاری به ندای لوگوس را به تصویر کشیده و درنهایت سکوت اختیار کرده است. به این ترتیب بدون اینکه بتوان از خداشناسی نزد هایدگر سخن گفت، باید توجه به وجود و هستی مطلق را نزد وی که همانا در عدم جلوه گر است، همان توجه به اصل و منشأ هستی یا «خدا» دانست که تنها بر دازاین عرضه می گردد.
بررسی اصل عدم با اصل استصحاب
منبع:
قانون یار دوره چهارم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۴
233-248
حوزههای تخصصی:
تبیین رابطه میان اصل عدم و استصحاب، هدف این تحقیق می باشد. تحقیق حاضر در پاسخ به این سوال است که میان اصل عدم و اصل استحاب چه رابطه ای وجود دارد؟ و با روش جمع آوری کتابخانه ای و با روش توصیفی و تحلیلی به این نتایج دست یافته است: اصل عدم به اعتبار عقل و سیره عقلا حجیت پیدا کرده است ولی استصحاب بوسیله روایات قوی و معتبر حجیت دارد و حالت سابقه در آن نقش اساسی دارد در حالی که در اصل عدم، حالت سابقه موضوعیت و معتبر نیست. اگر چه نتیجه و حکم اصل عدم و استصحاب عدمی یکی است و در هر دو، حکم به عدم شیء معین مشکوک الوجود می شود؛ ولی از چند جهت با هم با هم فرق دارند مثل شرایط و مقدم بودن اصل استصحاب بر دیگر اصول است. اصل استصحاب بر دیگر اصول ورود دارد و از اصولات قوی محسوب می شود ولی از زمره امارات محسوب نمی شود.
درک غیرمفهومیِ «وجود» نزد هایدگر و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر متفکر مهم آلمانی و ملاصدرا فیلسوف بزرگ ایرانی، هر دو، "وجود" و نحوه ادراک آن را محور تفکر و فلسفه خویش قرار داده اند. هایدگر برآن است که دوره متافیزیک غربی از افلاطون تا عصر جدید (مدرن)، یک سره دوره غفلت از وجود است؛ زیرا وجود در آن، قالب مفهومی و مقولی یافته، حقیقت آن پنهان شده است. نیز ملاصدرا معتقد است که عمده فلاسفه پیشین، درگیر بحث از ماهیت بوده اند و وجود را به نحوی به حاشیه رانده اند. بدین لحاظ، نوع نگاه هر دوی آنان به مساله وجود، از جهات مهمی همانند و همگون است؛ به ویژه، هر دو اندیشمند، بر لزوم نگرش غیرمفهومی و حضوری به وجود تأکید دارند و شناخت مفهومی و مقولی نسبت به آن را نفی می کنند، یا دست کم چنین نگاهی را یک نگاه دقیق و کامل به وجود نمی دانند. البته، به جهت اختلاف فرهنگ و فضای فکری خاص هر یک از این دو اندیشمند، ناهمانندی هایی نیز میان تفکر آن دو در بحث از وجود و ادراک آن ملاحظه می شود، چنان که تفاوت میان این دو در مسئله عدم نیز قابل ملاحظه است.
عدم به مثابه علت در فیزیک ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از مسائلی که در دوران باستان ذهن بسیاری از متفکران را به خود مشغول داشته بود، مسئله تغییر، کون و فساد و نقش مبادی در این فرایندها بود. مواضع برخی فیلسوفان نخستین به تناقضاتی هم چون انکار حرکت و هرگونه تقرر در موجودات منجر شده بود؛ اما ارسطو طبیعت را در معرض حرکت می داند و با وجود اینکه ماده و صورت را به عنوان مبدأ و علت اصلی هرگونه ایجاد و تغییری در نظر می گیرد، همچنین عنصر سومی با عنوان «عدم» را نیز برای تغییر و کون و فساد در طبیعت ضروری دانسته و از این طریق معمای قدیمی فوق را حل می کند. چنانکه مشهور است، ماده و صورت در میان علل چهارگانه ارسطو قرار دارند ولی علیرغم مطالب صریح درباره عدم، این مورد جزو علل نیست؛ درحالی که بررسی نقش آن نشان می دهد که می توان آن را نیز به مثابه نوعی علت در نظر گرفت، زیرا زمینه را برای ایجاد و تغییر اشیاء فراهم می آورد. در این مقاله می کوشیم با بررسی نقش عدم در طبیعت نشان دهیم که بدون آن پیدایش و تغییر در موجودات ممکن نیست و در واقع نوعی علت است.
رابطه فلسفه و دین در آفرینش از نظر بوئثیوس با تکیه بر رسائل کلامی و تسلّای فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
261 - 280
حوزههای تخصصی:
محور اصلی این پژوهش پی بردن به رابطه فلسفه و دین در بحث آفرینش از نظر بوئثیوس است. بدین منظور مؤلفه هایی همچون خلقت موجودات از عدم و علّت دانستن خداوند، الگوی خلقت، غیر موجَب بودن خداوند در آفرینش، ازلیّت زمان و سرمدیّت خداوند، در رسائل کلامی به عنوان نماینده کلام بوئثیوس و در تسلّای فلسفه به عنوان نماینده فلسفه بوئثیوس به روش تحلیلی-توصیفی به صورت جداگانه و مقایسه ای بررسی می شوند. در رسائل کلامی به این مؤلّفه ها با توجه به آموزه آفرینش در کتاب مقدّسو تعالیم مسیحی پرداخته می شود؛ امّا در تسلّای فلسفه این مؤلّفه ها بعد از پرداختن به تعریف خیر، اذعان به وجود خدای خالق و یکی دانستن خیر و خدا بررسی می شوند. با مقایسه مؤلّفه ها، پیش فرض ها، روش و غایت بوئثیوس از آفرینش در رسائل کلامی و در تسلّای فلسفه پی می بریم کهپیش فرض بوئثیوس در تبیین این مقوله در هر دو، بر دو اصل خالق بودن خداوند و ضروری بودن وجود برای خداوند استوار است که او در این مورد متّکی بر قول کتاب مقدّس است. مؤلّفه هایی که او از آموزه آفرینش در تسلّای فلسفه ارائه می دهد، مؤلّفه های آفرینش در رسائل کلامی را نقض نمی کند. او در هر دوی این آثار به روش مکتب نوافلاطونی وفادار است. تنها تفاوت در بحث مزبور این است که بوئثیوس در تسلّای فلسفه بر اثبات خیر اصرار دارد که البته تأکید می کند که خیر و خداوند یکی هستند و این گونه نیست که با اثبات وجود خیر در این رساله، بوئثیوس منشأ و مبدأ موجودات را چیزی غیر از خداوند بداند.
امکان سنجی فلسفی سببیت ترک فعل در حدوث نتیجه مجرمانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات حقوقی دوره دوزادهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴
37 - 70
حوزههای تخصصی:
یکی از موضوعات بحث انگیزی که ذیل مسئله رابطه سببیت در حقوق کیفری مطرح می شود، امکان علیت ترک فعل مجرمانه در حدوث نتایج زیان بار است. در مجموع، دیدگاه های مختلفی که در این زمینه مطرح شده به دو گروه موافقان و مخالفان تقسیم می شود و این پرسش را فراروی محققان قرار داده که از میان دیدگاه های گوناگون، کدام یک از قوت و استحکام بیشتری برخوردار است و می تواند مبنای توجیه مسئولیت کیفری تارک در جرائم مقید به نتیجه واقع شود؟ با توجه به نقش مهمی که انتخاب هر یک از دیدگاه ها در تشخیص اصل مسئولیت تارک یا حدود مسئولیت وی دارد، پژوهش حاضر با اتخاذ روش توصیفی تحلیلی و با یک نگرش فلسفی، کوشش کرده تا با اثبات صغرای یک قیاس اقترانی -«هر سببی یا وجود است و یا ماهیت؛ هر عدمی نه وجود است و نه ماهیت؛ پس هر سببی عدم نیست»، به شناسایی دیدگاه صحیح تر بپردازد. نتایج تحقیق نشان دهنده اثبات قیاس یادشده و در نتیجه برتری دیدگاه مخالفان بر دیدگاه رقیب است؛ بنابراین، ترک فعل مجرمانه که از سنخ معدومات است، نمی تواند سبب تلقی شده و منشأ آثار وجودی باشد و منطقاً نمی توان میان ترک فعل و نتایج مجرمانه رابطه ای با عنوان سببیت احراز کرد.
پاسخ سیدحیدر آملی به تناقض نمایی عدم و ثبوت مظاهر در «حدیث حقیقت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«حدیث حقیقت» که کمیل از امام علی (ع) نقل کرده، مضامین عالیه یی دارد و بزرگانی همچون سیدحیدر آملی بر آن شرح نوشته است. آملی در تفسیر فقره اول حدیث، یعنی «الحقیقه کشف سبحات الجلال من غیر اشاره» به این موضوع اشاره میکند که طبق این حدیث، حق تعالی در صور مظاهر ظهور دارد و در عین حال، این مظاهر معدومند. این جمله متناقض نما (پارادوکسیکال) است ولذا سید حیدر در پی حل آن برآمده است. از نظر او مظاهر و ماهیات در عدم خود ثابتند و به اسم «نور الهی» که همان وجود حق تعالی است، ظاهر میشوند. آنها دائماً در عدمند و این اسم ظاهر الهی است که آن به آن، به آنها وجود میدهد وگرنه اگر دائماً موجود باشند، وجود دادن به آنها تحصیل حاصل خواهد بود. او در پاسخ به این امر تناقض نما، از تمثیل دریا و موج بهره برده است. دریا در قالب موج نمود پیدا میکند، پس موج از جهتی هست و از جهتی نیست. با این توضیح سیدحیدر سعی کرده تناقض نمایی در فقره» اول حدیث را مرتفع سازد.
بررسی تطبیقی عدم از دیدگاه مولوی در مثنوی و متون بودایی (پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«عدم» یکی از موضوعات پیچیده فلسفی و عرفانی است که معنای آن می تواند به یکی از مسائل مهم هستی شناسی یعنی آغاز و انجام جهان پاسخ دهد. بازتاب معانی عدم در عرفان اسلامی و آیین بودایی قابل تأمل است. مولانا در مقام یکی از عرفای بزرگ اسلامی، با بهره گیری از گستره دانش خویش در زمینه متون حِکمی و عرفانی و خلاقیت های شاعرانه ، واژه عدم را در معانی بسیاری به کار برده است. در متون بودایی پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا که از متون مهم تعلیمی آیین بودا به شمار می روند، عدم و معنای آن، یکی از موضوعات اصلی و محوری است. در این پژوهش به شیوه توصیفی تحلیلی، تلاش شده است ضمن معرفی دو متن مهم بودایی، دیدگاه مولانا درباره عدم در مثنوی با معانی آن در این دو متن بررسی و تطبیق شود. نتیجه نشان می دهد عدم خواندن ماهیت پدیده های جهان هستی بدون هیچ تفاوتی در مثنوی و متون بودایی آمده است؛ اما تلقی عدم از آغاز و انجام پدیده ها، حق یا حقیقت مطلق و غایت فنای سالک معانی دیگری است که با اختلاف و تفاوت در متون مورد نظر آمده است. ریشه این تفاوت ها را می توان در نوع معرفت و هستی شناسی اسلام و آیین بودایی یافت. در عرفان اسلامی حق تعالی، پدیدآورنده هستی و غایت فنای سالک است؛ در حالی که در متون بودایی جهان از عدم آمده و به عدم می رود و غایت سالک، رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا است.
کاربرد نظریه عدم انطباق در تحلیل ترجمه گفتمان نمای "و" در پیکره های موازی: مطالعه ای موردی در ترجمه همزمان در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مطالعه اکتشافی تجزیه و تحلیل و بررسی نظام روابط انسجامی در تعاملات بین فرهنگی در گستره ترجمه همزمان است و برای رسیدن به این هدف، ابعاد استفاده از نظریه گفتمان شناختی عدم انطباق در روش ها و راهبردهای ترجمه ای فراوان ترین، پیچیده ترین، عام ترین، و در عین حال از نظر ظاهری ساده ترین گفتمان نمای "و"مطالعه گردید. روش مطالعه ترکیب تحلیل گفتمان و مطالعات ترجمه با بهره برداری از داده های برگرفته از پیکره های موازی در حوزه ترجمه همزمان بود. از الگوی گفتمان نمای محمدی و دهقان ( 20۲۰) برای تشخیص و علامت گذاری گفتمان نماها استفاده شد. پیکره مطالعه (حدود ۳۵ هزار کلمه) برگرفته از سه سخنرانی به زبان فارسی و ترجمه همزمان آن ها به زبان انگلیسی بود. نتیجه مطالعه نشان داد که مترجم در بیش از 73 درصد موارد از راهبردهای نظریه عدم انطباق استفاده کرده است و کاربرد این نظریه دارای دو وجه تغییر و حذف در فرایند ترجمه همزمان می باشد. بدین ترتیب که مترجم در فرایند رمزگذاری اطلاعات در زبان انگلیسی در ۳۵ درصد موارد از راهبرد تغییر این گفتمان نما به دیگر گفتمان نماها استفاده نموده است. علاوه بر این، در ۳۸ درصد موارد هم به راهبرد حذف متوسل شده است. و در ۲۸ درصد موارد هم از این دو راهبرد استفاده نشده است. علل مختلف این یافته ها تجزیه و تحلیل گردید و کاربردهای گوناگون آموزشی، پژوهشی، و اجرایی پیشنهاد شد.
تحلیل تلاقی اندیشه «تجلّی» و «خلقت» میان متفکّران مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
213 - 240
حوزههای تخصصی:
درباره تبیین آفرینش عالَم دو دیدگاه کلّی میان متألّهان وجود دارد. اهل عرفان و گروهی از فلاسفه با طرح نظریه «تجلّی» و بر پایه وحدت شخصی وجود، هستی حقیقی را از آنِ خداوند سبحان دانسته و عالَم امکان را از مظاهر اوصاف کمالیِ مخفی و مندمج در ذات حق تعالی انگاشته اند؛ اما بیشتر متکلمان بر این باورند خداوند متعال، جهان را از عدم و لاشیء آفرید و بر تباین و جداییِ خالق و مخلوق تأکید می کنند. تمانع میان مبانی متکلمان از یک طرف و فلاسفه و عرفا از طرف دیگر، اعتقاد به هر دو نظریه به عنوان تبیین حقیقی از عالم را ناممکن می سازد؛ لیکن نظریه «خلقت» برای ردّ «تنزّل خلقت خدا به صرف ناظمیّت» مطرح شده و ناظر به آن می باشد. این جُستار با نوآوری در تحلیل مفهوم «لاشیء»، خوانش جدیدی از دیدگاه متکلمان ارائه می دهد که بر اساس آن، نظریه «خلق از عدم» و «تجلّی» نقطه وفاقی در «خلق لا من شیء» به دست می دهد.
ظرفیت سنجی شکل گیری رژیم امنیتی مبتنی بر «چانه زنی نهادی» در مذاکرات جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روابط خارجی سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲
337 - 370
حوزههای تخصصی:
پس از یک دوره نسبتاً طولانی از بحران در روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان به عنوان مهم ترین قدرت های منطقه غرب آسیا، از اوایل 1400، دور جدیدی از مذاکرات بین دو کشور آغاز شد که در آن پرسش هایی را در زمینه ماهیت، اهداف و دورنما (نتایج) مطرح ساخته است. پژوهش حاضر در پی پاسخ به این پرسش بوده است که «موفقیت مذاکرات و برقراری روابط مستحکم و پایدار بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی، با اتکا بر چه الگویی قابل دستیابی بوده و چه دورنمایی برای آن قابل تصور خواهد بود؟» برای پاسخ به این سؤال با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، این فرضیه ارائه شده است که «به منظور موفقیت آمیز بودن مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی (به عنوان نمایندگان دو بلوک و محور قدرت) و برقراری و تثبیت روابط مستحکم و پایدار دو کشور در آینده، خروجی مذاکرات می باید، شکل گیری یک «رژیم امنیتی» میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی بر اساس مدل چانه زنی نهادی باشد»؛ بنابراین رژیم امنیتی تشکیل شده میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی که باید خروجی و ماحصل مذاکرات باشد، حول نوعی عدم قطعیت امنیتی- اقتصادی شکل گرفته و دو کشور در مناسبات امنیتی- اقتصادی خود اصول، هنجارها، قواعد و رویه های تصمیم گیری خاصی را حاکم و بر اساس آن عمل کرده اند تا «عدم قطعیت» موجود برای آنان به حداقل کاهش یابد و درجه ای از نظم و پیش بینی پذیری بر مناسبات امنیتی- اقتصادی آنان حاکم شود.
موقعیت عدم شناسی در دانش مابعدالطبیعه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
93 - 109
حوزههای تخصصی:
فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه بنیادی ترین دانش است. نیاز همه دانش ها به مابعدالطبیعه نه فقط در سلسله طولی دانش هاست، که مفاهیم آن نیز به دانش ها وارد شده است و آن ها را از درون به خود وابسته کرده است. اصلی ترین مفاهیم مابعدالطبیعه سه مفهوم است: وجود و عدم و ماهیت (= هستی و نیستی و چیستی= بود و نبود و نمود). نمی توان بحثی از مباحث مابعدالطبیعه را بدون حضور صریح یا ضمنی این سه مفهوم تصور یا تصدیق کرد. عموماً فلسفه ها وجود و ماهیت را بیشتر کانون توجه قرار داده اند، بی آنکه به عدم توجه نکرده باشند. ازاین رو، عدم و بحث های ناظر به آن بیشتر به صورتِ استطرادی در کتاب های فلسفی مطرح شده اند. در این نوشتار می کوشیم نشان دهیم که سهم عدم در به سامان رسیدن دانش مابعدالطبیعه و مباحث آن تا چه اندازه است. پس از نشان دادن موقعیت شناخت عدم در مباحث معرفت شناسی، خداشناسی و جهان شناسی، طرح یک مابعدالطبیعه درباره عدم پیشنهاد می شود که مابعدالطبیعه وجودی و ماهوی را کامل می کند. نتیجه این پژوهش ضرورت شناخت عدم و احکام آن به دلیلِ حضور وسیع آن در مباحث مابعدالطبیعه و به تبعِ آن در سایر علوم است.