مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
عدم
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
404 - 387
حوزههای تخصصی:
انسان ها برای درک بهتر مفاهیم انتزاعی طرحواره ای را در ذهن خود شکل می دهند. این طرحواره ها ساخت های مفهومی هستند و حاصل تجربه ای است که انسان از محیط پیرامون خود کسب می کند. یکی از این مفاهیم انتزاعی که بهاءولد سعی در عینی سازی آن داشته مفهوم عدم است. عدم در عرفان اسلامی به معنی نیستی مطلق نیست، به همین دلیل تصاویر فراوانی از عدم توسط عارفان ارائه شده است. بهاءولد نیز هنگامی که از تجربه های عرفانی و مکاشفات خود سخن می گوید، مفهوم انتزاعی عدم را با زبان انگاره و طرحواره های تصویری متعددی بیان می کند. نگارندگان در این مقاله با رویکرد شناختی به بررسی طرحواره های تصویری عدم در <em>معارف</em> پرداخته اند. روش این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و براساس داده های به دست آمده می توان نتیجه گرفت: هریک از طرحواره های ادغام، تکرار، مقیاس، فرایند، شیء، قدرتی، انطباق، حرکتی، ارتباط، شکافت و تماس به نوعی می تواند مفهوم عدم را در قالب پدیده ای عینی قابل درک نماید. همچنین طرحواره حجمی، بیشترین بسامد را به خود اختصاص داده است؛ زیرا بهاء معتقد است که همه چیز از درون عدم پا به عرصه هستی می گذارد؛ درواقع عدم مکانی است که کائنات از غیب به ظهور می رسند.
چگونگی حصول مفهوم عدم از دیدگاه فیلسوفان نوصدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال دهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
141 - 154
حوزههای تخصصی:
مفهوم عدم چگونه در ذهن شکل می گیرد؟ این پرسش مسئله اصلی این مقاله است. فیلسوفان نوصدرایی معاصر بیش از گذشتگان چگونگی شکل گیری این مفهوم را در قالب تحلیل منشأ حصول معقولات ثانیه فلسفی بررسی کرده اند. منظور از این فیلسوفان علاوه طباطبایی و شاگردان مبرز ایشان است. علامه طباطبایی حصول مفاهیم فلسفی را به دو روش می داند: علم حضوری و تحلیل حکم در قضایا. رابطه میان این دو خالی از ابهام نیست و علامه هر دو را به موازات هم مطرح کرده است. ظاهرا او راه دوم را بیشتر می پسندد، اما شاگردان او به علم حضوری عنایت بیشتری دارند. به همین دلیل آن را در پیش می گیرند و چگونگی حصول مفهوم عدم را از طریق علم حضوری واکاوی می کنند. اما به نظر می رسد که تلاش های آنان چندان هم موفق نیست و باید به سراغ راه دوم رفت. این راه علاوه بر این که تبیین بهتری از حصول مفهوم عدم به دست می دهد، برای دیگر مفاهیم فلسفی نیز بیشتر به کار می آید.
وحدت وجود از دیدگاه حکیم سنایی غزنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بررسی دیدگاه سنایی درباره نظریه «وحدت وجود» به جایگاه خدا، جهان و انسان در نگرش سنایی پرداخته شده است. خداوند ذات یگانه ای است که دوئیت بردار نیست. انسان از نظر سنایی، زبده و خلاصه تمامی عوالم هستی و در برگیرنده قوس نزول و صعود بوده، که هدف از آفرینش او معرفت خداوند می باشد. او از عالم اعیان (عدم) پای به عرصه جهان نهاده تا در سایه عشق الهی و فنای خویش و ماسوی الله به وادی معرفت و وحدت با حق و بقاء بالله نائل گردد. جهان هستی نیز تجلی جمال الهی و ظل و سایه حق است.
تحلیل معناشناسی مفهوم مرگ و شهادت در نظام معرفتی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مرگ همواره بغرنج ترین مسأله انسان بوده است. عرفای بزرگ همچون مولانا جلال الدین مرگ را نه تنها آغاز یک زندگی نو دانسته، بلکه در نگاهی عاشقانه آن را پلی به منظور نیل به وصال معشوق ازلی تلقی کرده اند. لذا، این پژوهش متکفل بررسی این موضوعات است: مفهوم مرگ در نظام فکری مولانا؛ مفاهیم معنوی مرگ در نظر مولانا مانند: تکامل و تجربه (مکاشفه)، خواب و همسانی آن با مرگ، عدم و فنا، مرگ ارادی، شهادت. این نوشتار در صدد آن است که اولاً مفهوم مرگ را که دغدغه مهمی است بر اساس آموزه های مولانا باز تبیین کند؛ ثانیاً مفهوم شهادت که مقوله ای بس گرانسنگ در اسلام است با تکیه بر آرای عارفانه مولانا واکاوی کند. در نتیجه می توان گفت از نظر مولانا شهادت بهترین نوع مرگ است، چرا که بر تکامل، موت ارادی و فنای فی الله ناظر است.این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و بر مبنای شیوه کتابخانه ای انجام پذیرفته است.
مقایسه مفهومِ «تُهی» در اندیشه ناگارجونه با «عدم» در نزد ابن عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۱۶ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۶۲
150 - 169
حوزههای تخصصی:
مفهومِ شونیه یا شونیتا[1] به معنای خلأ و تُهیگی، یکی از مفاهیم بسیار مهم در دین بودایی است. این نظریه در اصل ابتکار ناگارجونه، موسس مکتب مادهیه میکه (راه میانه)[2] است. این مفهوم را می توان از دو نگاه مورد تحلیل و بررسی قرار داد؛ در وهله نخست، در نگاه به پدیدارهای عالم حس که در این رویکرد، همه چیز خالی و تهی از حقیقتِ وجودی است، زیرا همه موجودات جهان و پدیده های آن به هم وابسته بوده و هیچ یک دارای وجودِثابت، مستقل و قائم به ذات نیستند. این رویکرد با خیالی بودن جهان در عرفان ابن عربی قابل مقایسه است. در وهله دوم، در نگاه به امر مطلق، تُهیّ و خالی بودن، صفت حقیقت مطلقی است که قائم به ذات و ورای این جهان هستی است و به سبب اطلاق و بی حدی اش در هیچ تعریف و توصیفی نمی گنجد، این وجود مطلق و لایتناهی عاری از هر گونه تقیید، تغییر نسبیّت و حد است و از آنجایی که با هیچ زبان و با هیچ صفتی توصیف شدنی نیست، بهترین سخن درباره آن سکوت است. شبیه این رویکرد در عرفان ابن عربی برای اشاره به مرتبه ذاتِ حق دیده می شود. ابن عربی معتقد است، حق در مرتبه ذات، هیچ گونه احکام، صفت، خصوصیت و امتیازی ندارد و از آنجا که هیچ همسانی و سنخیتی با خلق ندارد قابل شناسایی نیست. در واقع مقام «لااسم و لارسم له» است. نوشتار حاضر به مقایسه مفهوم «تُهی» و «عدم» در اندیشه دو متفکرِ بزرگ مسلمان و بودایی پرداخته است.
شیئیت و تحقق عدم با تاکید بر نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۳۶۸-۳۴۵
حوزههای تخصصی:
از مسائل پیچیده و مهم در فلسفه، عدم و احکام آن است. این مقاله سعی دارد به یکی از پرسش های بحث برانگیز در این باب، یعنی تحقق و شیئیت داشتنِ عدم، از نظرگاه برخی فلاسفه بپردازد و دست آخر با مبانی ملاصدرا به آن پاسخ دهد. در نظر ملاصدرا عدم گاهی مقابل وجود است و گاهی مقارن وجود. آن عدمی که در مقابل وجود قرار دارد، نیستی و بطلان محض است؛ اما آن دیگری به معنای فقدان کمال، مقارن و همراه وجود، موجود است؛ لذا در میان حکمای متقدم و متاخر، هر دو معنا طرفداران خاص خود را دارد که به باور نگارنده می توان تئوری بنیادین دوگانه وجود و ماهیتِ ملاصدرا را فصل الخطاب این نزاع دانست. بنابراین رهیافت جدیدی که نگارنده در این مقاله در صدد اثبات آن است نقد و بررسی نظرات تعدادی از موافقان و مخالفان تحقق و شیئیتِ داشتن عدم با محور قرار دادن نظرات ملاصدرا، با روش توصیفی-تحلیلی، خواهد بود.
بررسی مفهوم «تسلسل» در فرایند نظریه خلقت لارنس کراوس و نقد آن بر مبنای اندیشه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کراوس معتقد به خلق هوشمندانه و خودبه خودی جهان از عدم است و آغاز جهان را از یک انفجار بزرگ می داند که دائم در حال گسترش است؛ یعنی بی انتهایی زمانی و مکانی. در نتیجه، تسلسل در نزد وی امکان پذیر است. بنابراین وی بر ادعای الهی دانان که علت اول را به وسیله قاعده «تسلسل» اثبات می کنند، ایراد می گیرد و می گوید اگر یک موجود فراطبیعی که خارج از نظام طبیعت است را در نظر بگیریم منجر به این می شود که یکی را باید مقدم و دیگری را مؤخر قرار دهیم؛ زیرا سلسله علل باید جایی ختم شود. بنابراین، وی معتقد به تسلسل این جهانی و درون طبیعت است. پژوهش حاضر با روش توصیفی و تحلیل محتوا، اندیشه کراوس را بر مبنای اندیشه علامه به نقد می کشد. علامه معتقد است کل این جهان مانند بدن انسان با کلیه اعضایش یک واحد شخصی است و از سلسله علت ها و معلول ها تشکیل شده که بر روی هم علتی می خواهد. وی با تلفیقی از دو برهان حدوث، وجوب و امکان برهان متمایزی را تقریر کرده است و ادعا می کند جهان با توجه به حرکت جوهری ذاتی، دائما در حال حدوث است و چون مجموعاً یک وجود خارجی است، به عنوان یک واحد حادث، نیازمند به علت است؛ در صورتی که کسی حرکت جوهری جهان را منکر شود، امکان ذاتی آن انکارناپذیر است؛ زیرا جهان دارای ماهیت است و لازمه ماهیت، امکان ذاتی است. بنابراین، هر ممکنی نیازمند به علت است. در نتیجه، این جهان نیاز به علت اول است که از طریق قاعده تسلسل اثبات می شود.
بررسی جایگاه وجود شناختی عدمِ فیزیکی در نظریه پیدایش گیتی از هیچ(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ۸ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۶
25 - 38
حوزههای تخصصی:
بحث درباره منشأ و چگونگی پیدایش عالم پیشینه ای کهن دارد. پس از طرح نظریه «مِه بانگ»، ابهام در نحوه ایجاد مواد اولیه موردنیاز برای وقوع انفجار بزرگ، بیش از پیش آشکار گشت. یکی از مشهورترین پاسخ ها برای رفع این ابهام، بوسیله فیزیک دانان معاصر و با طرح مدل «گیتی از هیچ» ارائه شده است. در این مدل، نسبت به تلفیق قوانین مکانیک کوانتومی (نوسان کوانتومی)، نیروی گرانش، نظریه اطلاعات، پدیده تونل زنی و اِعمال همزمان آنها بر فضای خلأ به منظور توضیح چگونگی پیدایش ماده از هیچ یا عدم فیزیکی، اهتمام فراوان صورت پذیرفته است. بر اساس این نظریه، فضای خلأ، فضایی تهی از هر نوع ماده و انرژی و معادل با عدم مطلق در نظر گرفته شده است. اما مقایسه الزامات این مدل با مفهوم عدم فلسفی، مغایرت موجود میان مفهوم عدم مطلق با فضای خلأ را نشان می دهد. در واقع عدم فیزیکی یا «هیچ» فرض شده در این مدل به دلیل برخورداری از صورتی از وجود، قطعاً عدم فلسفی به شمار نمی آید.