فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۰۱ تا ۳۲۰ مورد از کل ۱۸٬۷۲۷ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقدمه در کنکور سراسری به منظور رعایت عدالت آموزشی سهمیه بندی برقرار شده است. از طرفی رسالت دانشگاه ها نیز تربیت نیروی انسانی حرفه ای مورد نیاز جامعه جهت ارتقای دانش می باشد لذا هدف از این مطالعه بررسی نقش سهمیه ی قبولی، بر عملکرد تحصیلی دانشجویان پزشکی می باشد. روش ها اطلاعات مربوط به تعداد واحدهای گذرانده، تعداد واحدهای مردودی، معدل نیمسال های اول تا هفتم و معدل مقاطع علوم پایه، فیزیوپاتولوژی، کارآموزی و کارورزی از پرونده ی آموزشی دانشجویان پزشکی ورودی1391 تا 1398 دانشگاه علوم پزشکی دزفول، استخراج گردید. دانشجویان به گروه های سهمیه ای و غیر سهمیه ای تقسیم شده و متغیرهای بالا برای آن ها مقایسه گردید. یافته ها نتایج این مطالعه نشان دهنده ی اختلاف معنی دار در تعداد واحدهای گذرانده، معدل نیمسال دوم و معدل دوره ی کارآموزی دانشجویان دو گروه بود. که این اختلاف به نفع دانشجویان غیرسهمیه ای بوده است. میان معدل دیپلم، معدل دوره ی علوم پایه، معدل دوره ی فیزیوپاتولوژی و معدل دوره ی کارورزی دانشجویان و معدل نیمسال اول و نیمسال های سوم تا هفتم دانشجویان اختلاف معنی داری یافت نشد. نتیجه گیری به نظر می رسد با توجه به نتایج حاصل از این مطالعه، تفاوت دانشجویان سهمیه ای و غیرسهمیه ای در عملکرد تحصیلی فقط مربوط به ورود به دوره های جدید حین تحصیل می باشد که نیازمند فراهم سازی امکانات آموزشی و رفاهی لازم، قبل از ورود به این دوره ها می باشد.
کیفیت آموزش دانش آموزان عمیقاً باهوش در ایران با استناد به پژوهش های جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نوآوری های آموزشی سال ۲۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۹۳
153-174
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی چگونگی آموزش کودکان عمیقاً باهوش به منظور ارائه راهکارهایی برای مواجهه با این افراد در کشورمان است. این پژوهش کیفی با روش سنتزپژوهی تفسیری انجام شده است. از میان 352 پژوهش به دست آمده، پس از تطبیق با عوامل ورود و خروج در سه مرحله، 19 پژوهش برای نمونه انتخاب شد. سپس، از طریق متن کاوی در پژوهش های تأیید شده که از سال 2000 تا 2023 انجام شده بود، عبارت های مربوط کدگذاری باز و محوری شد و پس از ترکیب کدهای محوری، شش مضمون به دست آمد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که آموزش دانش آموزان عمیقاً باهوش باید متناسب با ویژگی ها، نیازهای خاص و عمق چالش پذیری آنان باشد. به عبارت دیگر، تعیین کیفیت آموزش آنان باید بر پایه تنظیم متناسب سه عامل تفکیک، غنی سازی و شتاب صورت گیرد، که از طریق تشکیل مدرسه تمام وقت، ایجاد مراکز آموزش کوتاه مدت و اردوگاهی و تابستانی، و پایگاه های مجازی برای گروه بندی همگن و آموزش متناسب با نیازهای کودکان عمیقاً باهوش در کشور امکان پذیر است. مضامین به دست آمده می تواند زمینه نظری و اجرایی لازم را برای ایجاد مراکز و مدارس آموزش و تربیت دانش آموزان عمیقاً باهوش در کشور فراهم سازد.
شناسایی مؤلفه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد در نظام آموزش و پرورش کشور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهبری آموزشی کاربردی سال ۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
122 - 136
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف : پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل مؤثر بر جذب و انتخاب معلمان کارآمد در نظام آموزش و پرورش کشور انجام گرفته است. در این راستا زمینه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد بررسی شد. روش شناسی پژوهش : این پژوهش از لحاظ هدف کابردی و با رویکرد کیفی و روش اکتشافی انجام شد. مشارکت کنندگان پژوهش متخصصان و صاحب نظران حوزه تعلیم و تربیت و مدیران ستادی سطوح مختلف آموزش و پرورش در سال تحصیلی 03-1402 بودند که 16 نفر برمبنای اصل اشباع نظری و نمونه گیری هدفمند از نوع نظری انتخاب شدند. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختاریافته و بررسی اسناد موجود در زمینه موضوع پژوهش بود. داده های پژوهش با استفاده از روش های بازخورد مشارکت کننده، بازخورد همکار و ناظر بیرونی اعتباریابی شدند. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل مضمون با استفاده از نرم افزار مکس کیودا استفاده شد. یافته ها : نتیجه تحلیل داده ها منجر به شناسایی مؤلفه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد شد. مضامین فراگیر در سه سطح مؤلفه های فردی، تعاملی و سازمانی طبقه بندی شد. مؤلفه های فردی شامل دو مقوله فرعی تعهد و تخصص بوده است. مؤلفه های تعاملی در دو مقوله فرعی ارتباط و اقدام دسته بندی شده است. مؤلفه های سازمانی شامل دو مقوله تعلق و تغییر بوده است. زمینه های جذب و انتخاب معلمان کارآمد عبارت اند از: الزامات و زیرساخت های سیاسی، ساختاری، مدیریت منابع انسانی، سیمای سازمانی، نظام جذب، شیوه های انتخاب و تأمین معلم و نظام گزینش. بحث و نتیجه گیری: نتایج پژوهش به سیاست گذاران و مدیران آموزشی یاری می رساند تا با ایجاد برنامه های مؤثر و بازنگری در تدوین شاخص ها، معلمان شایسته را جذب کنند و از خسارات و هزینه های انتخاب نیروی انسانی ناکارآمد جلوگیری کنند. در نهایت، این اقدامات به بهبود کیفیت آموزش و پرورش و افزایش عملکرد دانش آموزان خواهد انجامید.
بررسی تجربی اثر پداگوژی خود راهبر در آموزش مبتنی بر مکان جغرافیایی
حوزههای تخصصی:
پیشینه و اهداف: خود راهبری الگویی از آموزش تسهیلگرانه است که در آن فرد باتکیه بر توانایی اکتشافی فردی و گروهی، با تسهیلگری نظام آموزش در فرایند یادگیری قرار می گیرد. این پژوهش باهدف ارزیابی تطبیقی دو روش یادگیری خود راهبر (فردی و گروهی) در دروس مکان محور پرداخته است. روش: روش پژوهش از نوع مقایسه ای پس رویدادی است. جامعه آماری پژوهش مبتنی بر تعداد 22 دانش آموز چهارم ابتدایی یکی از مدراس شهر زنجان در غالب دو گروه همسان بوده است. شیوه خود راهبری فردی و گروهی برای دو درس مکان محور مطالعات اجتماعی پیاده سازی و نتایج به صورت تفسیری و آزمون تراکمی ارزیابی شد. یافتهها: یافته ها نشان می دهد شیوه خود راهبر فردی برای درس های با ماهیت مکانی کوچک مقیاس (محله) و شیوه خودراهبرگروهی برای درس های با ماهیت مکانی گسترده (مانند کشور) مؤثر عمل نموده است. طوری که علرغم مؤثر بودن هر دو روش در یادگیری دانش آموز شیوه خود راهبر فردی نیازمند حضور در میدان جغرافیایی و شیوه خود راهبردی گروهی نیازمند بررسی کتابخانه ای (کتب، مقالات، وبگاه ها، اطلس ها وغیره) بیشتر کاربردی بوده است. آزمون تراکمی نشان می دهد میانگین نمرات دانش آموزان در روش خود راهبری فردی 75/19(از بیست) و در روش خود راهبری گروهی 89/18(از بیست) می باشد. این نسبت برای درس های مکان محور غیر میدانی با پهنه سرزمینی گسترده در روش خود راهبری فردی 80/17 و در روش خود راهبری گروهی 80/19(از بیست) می باشد. نتیجه گیری: در نتیجه ماهیت محتوایی درس های مکان محور تعیین کننده در بکارگیری نوع و الگوی روش های آموزش و یادگیری مانند خود راهبری می باشد.
واکاوی موضع گیری دیدگاه های فلسفی پیرامون مفهوم صدای دانش آموز در برنامه درسی و استخراج دلالت های تربیتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه مبانی تعلیم و تربیت سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱
131 - 160
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل مفهوم صدای دانش آموز از منظر دیدگاه های مختلف فلسفه تربیت می پردازد و در پی آن است که موضع گیری آنها را با مفروضه های مفهوم صدای دانش آموز سنجیده و دیدگاهی منطبق با مفروضه های صدای دانش آموز انتخاب نماید. این پژوهش با رویکرد کیفی و روش نقد فلسفی انجام شد. یافته ها نشان می دهد که هر یک از رویکردهای فلسفی (اگزیستانسیالیسم، پراگماتیسم، کنش ارتباطی هابرماس، پداگوژی انتقادی، پست مدرنیسم و کنش متقابل نمادین، عاملیت) به جنبه ای از مفهوم صدای دانش آموز بیشتر توجه دارند و آن را به عنوان ابزاری برای تقویت استقلال، قدرت و مشارکت آن ها در محیط آموزشی تفسیر می کنند. بررسی این دیدگاه ها نشان می دهد که موضع گیری هر یک با مفروضه های صدای دانش آموز چگونه بوده و چطور می توانند به ارتقاء نقش صدای دانش آموز در برنامه های درسی کمک کنند. تحلیل مقایسه ای نشان داد که نظریه عاملیت به دلیل تأکید بر نقش فعال و تعاملی دانش آموز، توجه به بافت فرهنگی- اجتماعی، پویایی قدرت و اصالت فردی در بهبود یادگیری، بیشترین همخوانی با مفروضه های صدای دانش آموز را داراست. این نظریه بر توانمندسازی دانش آموزان، مشارکت دموکراتیک و ایجاد فرصت هایی برای بیان نظرات و اثرگذاری آن ها در فرآیند آموزشی تمرکز می کند.
نقش میانجی پیوستگی کلاس درس در رابطه بین رفتارهای تأییدی معلم و مشارکت کلاسی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مشارکت فعال دانش آموز در کلاس یکی از الزامات اساسی یادگیری و موفقیت تحصیلی محسوب می شود. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی پیوستگی کلاس درس در رابطه بین رفتارهای تأییدی معلم و مشارکت کلاسی دانش آموزان بود. پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ شیوه گردآوری و تحلیل داده ها، توصیفی از نوع هم بستگی بوده است. جامعه آماری، دانش آموزان پایه دوازدهم شهر کرمانشاه بودند که نمونه ای به حجم 210 نفر از آن ها به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفت. ابزار گردآوری داده ها سه مقیاس تأیید معلم (Ellis, 2000) پیوستگی کلاس درس ( Maloney & Matthews, 2020) و مشارکت کلاسی (Li, 2022) بودند. روایی مقیاس ها با استناد به نظر متخصصان و پایایی آن ها با استناد به ضریب آلفای کرونباخ تأیید شد. ضریب آلفای کرونباخ برای سه پرسش نامه تأیید معلم، پیوستگی کلاس درس و مشارکت کلاسی به ترتیب 79/0، 74/0 و 71/0 بود. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون هم بستگی پیرسون و مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته های آزمون هم بستگی نشان داد که رابطه بین تأیید معلم و مشارکت کلاسی (r: .51; p < .05)، رابطه بین تأیید معلم و پیوستگی کلاس درس (r: .56; p < .05) و رابطه بین پیوستگی کلاس و مشارکت کلاسی (r: .54; p < .05) معنادار است. یافته های مدل یابی معادلات ساختاری نیز نشان داد که اثر تأیید معلم بر مشارکت کلاسی معنادار نیست (03; p > .05/0 = β)، اما اثر تأیید معلم بر پیوستگی کلاس (85; p < .05/0 = β) و اثر پیوستگی کلاس بر مشارکت کلاسی (90; p < .05/0 = β) معنادار است. بر اساس یافته های به دست آمده، نقش میانجی پیوستگی کلاس درس در ارتباط بین رفتارهای تأییدی معلم و مشارکت کلاسی دانش آموزان تأیید شد (RMSEA: .02; CFI: .99). بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که پایبندی معلمان مدارس به رفتارهای ارتباطی و بین فردی مثبت زمینه ساز ایجاد جو کلاسی منسجم و صمیمی می گردد و چنین جوی در نهایت افزایش مشارکت کلاسی دانش آموزان را به همراه دارد.
کاربرد فن آوری واقعیت افزوده در فرآیند یاددهی - یادگیری با تأکید بر آموزش دانش آموزان دارای اختلال یادگیری خاص: مطالعه مروری سیستماتیک(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش مطالعه نظام مندکاربرد فن آوری واقعیت افزوده در فرآیند یاددهی و یادگیری با تأکید بر آموزش دانش آموزان دارای اختلال یادگیری خاص انجام شده است. روش مطالعه این پژوهش با رویکرد مرور سیستماتیک بوده است. برای جامعه آماری این پژوهش، از مجموعه آثار منتشر شده در قالب مقالات فارسی و انگلیسی در پایگاه های تخصصی نورمگز، سید، مگ ایران، ایران داک، علم نت از سال 1395 تا 1403 و پایگاه لاتین PubMed ، Scopus، Elsevier، Google Scholar و Since Direct (2016 الی 2024) مورد بررسی قرار گرفته است. نمونه آماری، شامل مقالات فارسی و انگلیسی بوده است که در آن از کلید واژه های تخصصی، فن آوری های آموزشی، واقعیت افزوده، اختلال یادگیری، آموزش ، براساس روش مرور سیستماتیک و با ابزار جدول روش پریزما انتخاب شدند. پژوهش حاضر نشان داده است استفاده از فن آوری واقعیت افزوده برای دروسی مانند علوم و زبان انگلیسی برای دوران دبستان و درس زیست شناسی و زبان انگلیسی برای دوره متوسطه، بیش ترین کاربرد را داشته و تمام نتایج پژوهش مؤید اثربخش بودن این فن آوری در یادگیری-یاددهی دانش آموزان بخصوص اختلال یادگیری خاص بوده است. هم چنین جمع بندی تأثیر فن آوری واقعیت افزوده در فرآیند آموزش دانش آموزان دارای اختلال یادگیری خاص، نشان دهنده پیشرفت تحصیلی قابل توجه بوده و باعث بهبود روند یادگیری در این دانش آموزان می گردد.
The Effect of Educational Computer Games on Students' Accuracy and Concentration
حوزههای تخصصی:
Background and Objective: It should be noted that the effect of educational computer games on the accuracy and concentration of students depends on several factors, including the type of game, content, design, and duration of use. This research was conducted to investigate the effect of educational computer games on the accuracy and concentration of eighth-grade female students in Kerman. Methods: Quasi-experimental research method and pre-test-post-test design with a control group were used. The statistical population of the research was all female students in the eighth grade of secondary school in Kerman City in the academic year 2022-2023 and a sample of 80 people was selected in the form of two classes of 40 people from the society by multi-stage cluster sampling method. Two Toulouse and Pieron accuracy questionnaires (1911) and Savary & Oraki concentration questionnaires (2015) were used to collect pre-test-post-test information and computer game software was used as an experimental practice. Results:Data analysis was also done with the statistical method of analysis of covariance and using SPSS19 software. The results showed that computer educational games have been effective in improving the accuracy and concentration of students in the experimental group compared to the control group. Conclusion: Therefore, due to the flexibility of the structure of educational computer games and their non-linear organization, the motivational features of computer games and the benefit of learning rules and principles such as immediate reinforcement, they can contribute to increasing concentration and accuracy.
اثربخشی آموزش آگاهی واج شناختی در عملکرد خواندن دانش آموزان ابتدایی با اختلال خواندن (مروری نظام دار بر مطالعات گذشته)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: عملکرد خواندن از موضوع های مهم یادگیری در دانش آموزان است که می تواند در سایر جنبه ها و موضوع ها تأثیرگذار باشد. درواقع عملکرد خواندن در توانایی سلیس و روان خوان و درک مطالب کتاب اهمیت ویژه ای در دانش آموزان دارد. روش: این پژوهش توصیفی تحلیلی و از نوع بنیادی است که در آن به تحلیل کمی و کیفی پژوهش های گذشته ازنظر موضوعاتی همچون سهم موضوعی مقالات، روش های پژوهش، گویه های نگرشی و روند نگرش پرداخت شده است. در این پژوهش و با توجه به هدف آن، از روش نظام دار استفاده شد. جامعه آماری شامل تمامی پژوهش های داخلی و خارجی بود که با استفاده از واژه های کلیدی دانش آموزان با عملکرد ضعیف در خواندن و آ گاهی واجی در پایگاه های اطلاعاتی پرتال جامع علوم انسانی، پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، پایگاه مجلات تخصصی نور، مگیران، گوگل اسکولار، پایگاه پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران و بانک اطلاعات نشریات کشور ایران و در پایگاه های اطلاعاتی خارجی، ساینس دایرکت، اسپرینگ، ایرانداک و گوگل اسکلر مورد جستجو قرار گرفتند. با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، ۱۰۳ پژوهش یافت شد و درنهایت ۲۵ مقاله ) ۸۰ درصد( و ۵ رساله ) 20 درصد( درمجموع 30 مقاله و رساله منطبق با هدف پژوهش و ملاک انت خاب و یافته های پژو هش ا ستخراج شدند. نتیجه گیری: نتایج حا کی از آن بود که آموزش آ گاهی واجی بر بهبود عملکرد خواندن در سرعت، دقت و درک مطلب دانش آموزان با اختلالات خواندن تأثیر بسیار زیادی دارد؛ بنابراین پیشنهاد می شود متخصصان امر از این مداخلات در جهت بهبود علائم این دانش آموزان استفاده نمایند.
معرفی فناوری های جدید آموزشی برای آموزش افراد با کم توانی ذهنی و تحولی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: در حال حاضر جهان با مشکل کمبود روش های آموزشی ویژه برای دانش آموزان کم توان ذهنی و تحولی مواجه است و به این دلیل که روش های سنتی فرصت های مناسبی را برای این گروه از دانش آموزان فراهم نمی کند، هدف پژوهش حاضر پیگیری امکانات آموزشی مختلف برای کمک به حل این مشکل و همچنین یافتن روش های بهبود آموزش به کودکان با کم توانی ذهنی و تحولی است به نحوی که ناتوانی این افراد از یادگیری شان جلوگیری نکند، بلکه هر فرد آموزش منحصر بفرد و متناسب با نیازهایش را دریافت نماید. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع مروری است. برای جمع آوری اطلاعات از مقاله ها، کتاب ها و پایان نامه های موجود در پایگاه های علمی معتبر از جمله گوگل اسکولار، پاب مد، ساینس دایرکت، اشپرینگر، سمنتیک اسکولار، پروکوئست، کتابخانه دیجیتال یونسکو و آمازون با کمک کلیدواژه هایی از قبیل فناوری آموزشی و کودکان با نیازهای ویژه، روش های جدید آموزش کودکان با نیازهای ویژه، تکنولوژی و کودکان کم توان ذهنی و تحولی مابین سال های 2001 تا 2023 استفاده شد. در جستجوی اولیه، 93 مقاله انتخاب شد که از بین آنها، 3 مقاله به علت تکراری بودن، 10 مقاله به علت مروری بودن و 40 مقاله به علت غیرقابل استناد بودن و عدم تناسب با موضوع پژوهش حذف شدند. در پایان، با استفاده از آخرین ویرایش سیاهه ی استاندارد تلفیقی گزارش کارآزمایی ها ) کنسورت؛ 2017 (، 40 مقاله جهت بررسی انتخاب شد. یافته ها: با توجه به بررسی های انجام شده، روش جدید مورد استفاده در آموزش دانش آموزان با کم توانی ذهنی و تحولی شامل واقعیت مجازی، واقعیت افزوده و مقایسه این دو، هوش مصنوعی، اینترنت اشیا، چت بات ها، ساعت هوشمند، نرم افزارهای آموزشی و برنامه های کاربردی تلفن همراه و رایانه می شود. نتیجه گیری: همانند همه انسان ها، افراد با کم توانی ذهنی و تحولی نیز برای کنارآمدن با خواسته های جامعه می بایست دانش و توانایی های مورد نیاز خود را کسب کنند. باید درنظر داشت که نیازهای آموزشی این افراد، متفاوت از سایرین است و اینکه آنها به سبب محدودیت های ذهنی و عملی که بر توانایی شان اثرگذار است، نیازهای آموزشی ویژه دارند. بنابراین دسترسی به مراتب آموزش رسمی بویژه از طریق فناوری های کمکی و برنامه های کاربردی آنلاین برای افراد با کم توانی ذهنی بسیار مفید و مطلوب است. زیرا آنها از این راه می آموزند تا در زندگی روزمره خود مستقل تر باشند و می توانند فعالیت های خود را بدون کمک مراقبان یا شخص دیگری انجام دهند. به علاوه، کاربران این ابزارهای فناورانه قادرند سرعت، مکان و زمان استفاده از نرم افزار کمکی را براساس نیاز خود تنظیم کنند. البته هنوز حجم زیادی کار در زمینه برنامه های کاربردی مبتنی بر وب با هدف بهبود عملکرد افراد کم توان ذهنی در یادگیری و زندگی روزمره مورد نیاز است.
استراتژی تلفیق در مدیریت و برنامه ریزی کلاس های چندپایه
منبع:
انگاره های نو در تحقیقات آموزشی سال ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
150 - 167
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: باتوجه به تاکیداتی که به وسیله ی روان شناسان یادگیری و مکاتب روان شناسی؛ به ویژه مکتب گشتالت ونظریه ها ودیدگاه های فلسفی؛ مثل نظریه ی ماورای فردی، روی کل شده است؛ طراحی برنامه ها به صورت تلفیقی را ضروری می سازد؛ براین اساس، هدف این پژوهش، تبیین استرتژی تلفیق درمدیریت و برنامه ریزی کلاس های چندپایه بودده است. روش شناسی پژوهش: پژوهش حاضر، به روش کتابخانه ای بارویکرد توصیفی- تحلیلی است؛ دراین تحقیق کیفی، با مطالعه ی کتب و منابع معتبرداخلی وخارجی، مضامین را کشف وبا بهره گیری ازسایت ها و مقالات پژوهشی، یادداشت هایی را به صورت فیش استخراج وبا طبقه بندی موضوعی فیش ها، به نگارش در آمده است. یافته ها: سازماندهی برنامه درسی به شیوه ی تلفیقی، زمینه لازم را برای دست یابی دانش آموزان به وحدت ویکپارچگی درتجربه های یادگیری فراهم می آورد وبا یادگیری عمیق تر ومعنادارتر، میان موضوع های درسی، پیوند منطقی ایجادمی نماید که این رویکرد موجب افزایش رشد مهارت های اجتماعی وپژوهشی در دانش آموزان می شود. نتیجه گیری: دربرنامه درسی با رویکرد تلفیقی، میان معلم وشاگرد در کلاس های چندپایه، فرصت ارزشیابی سطح ادراک دانش آموز، فراهم می گرددومعلم، باطرح مسأله های مناسب ومعنی دار درکلاس، می کوشد تا با تلفیق اطلاعات وادراک، میان تفکر شهودی وتفکر تحلیلی، موازنه های منطقی، ایجادکندودرمقام تسهیل کننده ی یادگیری، مسؤول طرح مسائلی باشدکه تا حد امکان برای درک مطلب جدید ازآموخته هاوتجارب قبلی دانش آموزان استفاده شود.
بررسی قابلیت های هوش مصنوعی در فرآیند شخصی سازی آموزش، ارتقای کیفیت یادگیری و توسعه مهارت های قرن بیست و یکم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین رشته ای در آموزش سال ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
69 - 98
حوزههای تخصصی:
عصر فناوری اطلاعات و ظهور هوش مصنوعی بر ابعاد مختلف اجتماع تأثیر گذاشته است. یکی از این ابعاد، آموزش و یادگیری است. یادگیری هوشمند در جوامع مختلف نتایج چشمگیری داشته است. هدف این پژوهش، بررسی نقش هوش مصنوعی در شخصی سازی آموزش بود. بستر ارتقای کیفیت یادگیری و توسعه مهارت های قرن ۲۱ نیز بررسی شد. در این پژوهش از مطالعات فارسی و انگلیسی مرتبط استفاده شد. نتایج نشان داد هوش مصنوعی از الگوریتم های پیچیده استفاده می کند. این فناوری شیوه های ارزیابی و محیط یادگیری را تغییر می دهد. این تغییرات موجب بهبود شخصی سازی آموزش می شود. هوش مصنوعی محیط های یادگیری تعاملی ایجاد می کند و سکوهای یادگیری مشارکتی را ممکن می سازد و مهارت های قرن ۲۱ را در فراگیران توسعه می دهد. با توجه به یافته ها، استفاده از هوش مصنوعی در آموزش توصیه می شود. در این راستا، برنامه های مبتنی بر هوش مصنوعی باید تدوین شود و مهارت های فنی و سبک های یادگیری شخصی باید تقویت شود. علاوه بر این، پژوهش حاضر نشان می دهد که ادغام هوش مصنوعی در نظام آموزشی نیازمند زیرساخت های فنی مناسب است. همچنین، ایجاد دستورالعمل های اخلاقی برای استفاده از هوش مصنوعی در آموزش و حفظ حریم خصوصی داده های فراگیران از ضروریات پیاده سازی موفق این فناوری در عرصه آموزش محسوب می شود چرا که تفکر انتقادی، خلاقیت، همکاری، و ارتباطات را بهبود بخشیده و رشد چندبعدی فراگیران را با توجه به برهه دیجیتال کنونی به همراه دارد.
تحلیل راهبردی نقش فناوری های نوین در آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین رشته ای در آموزش سال ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
99 - 116
حوزههای تخصصی:
امروزه تلفیق فناوری های نو در آموزش عالی از عوامل تعیین کننده ای است که بر فرآیندهای توسعه تفکر پیشروانه در بین دانشجویان مراکز آموزش عالی مدرن تأثیر قابل توجهی گذاشته و توانایی آنها را برای مشاهده شرایط در حال تغییر دنیای بیرون و تطبیق سریع با آنها توسعه می دهند. از این رو هدف این پژوهش کاربردی مبتنی بر پارادایم تفسیری با رویکرد کیفی، تحلیل راهبردی نقش فناوری های نوین در آموزش عالی از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته با 21 نفر از صاحب نظران این حوزه است. شرکت کنندگان با استفاده از نمونه گیری هدفمند گلوله برفی انتخاب شدند و جمع آوری داده ها تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. سپس متون مصاحبه با استفاده از راهبرد تحلیل مضمون برای شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدات مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یادگیری شخصی سازی شده، تجارب یادگیری پیشرفته، ایجاد کلاس های معکوس، روش های نوآورانه ارزیابی و قابلیت دسترسی به عنوان نقاط قوت و حواس پرتی، خطرات امنیتی، تنوع کیفیت محتوا، مسائل تعمیر و نگهداری، چالش های فنی و سرقت ادبی و تقلب، به عنوان نقاط ضعف شناسایی شدند. فرصت های شناسایی شده در این پژوهش مشتمل بر خدمات پشتیبانی دانشجویی پیشرفته، حلقه های بازخورد پیوسته، رایانش ابری، یادگیری اجتماعی و همکاری های بین الملل، و تهدیدات مشتمل بر تغییرات سریع تکنولوژیکی، شکاف های آموزشی، مقاومت در برابر تغییر و پتانسیل استفاده ناکارآمد بود.بنابراین، ضروری است که با توجه به این مسائل با آنها مواجهه منطقی داشته تا نقاط قوت و فرصت ها را به حداکثر و در عین حال نقاط ضعف و تهدید را به حداقل رسانده و در نهایت به حداکثر اثربخشی و کارایی این فناوری ها دست یافت.
رویکرد پدیدارشناسانه به چالش های معلمان ابتدایی فارس از تدریس مبتنی بر بسترهای الکترونیک به منظور ارائه الگوی تدریس اثربخش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فناوری های آموزشی در یادگیری دوره ۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۲۷
89 - 114
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی پژوهش حاضر واکاوی چالش های معلمان ابتدایی فارس از تدریس مبتنی بر بسترهای الکترونیک به منظور ارائه الگوی تدریس اثربخش بود. این پژوهش کیفی با استفاده از روش پدیدارشناسی اجرا شد. روش گردآوری اطلاعات استفاده از مصاحبه های نیمه ساختمند بود. بر این اساس، از بین خبرگان علمی، مدیران و معلمان دوره ابتدایی 12 نفر بر اساس معیارهای هدفمند ملاکی ورود به پژوهش انتخاب شدند. تحلیل مصاحبه ها، با استفاده از الگوی هفت مرحله ای کلایزی (1978) و روش پدیدارشناسی انجام شد. اعتبار داده های با استفاده از تکنیک های تأییدپذیری، اعتمادپذیری و همسوسازی پژوهشگران تأیید شد. پس از تحلیل شواهد کیفی مقوله های سازمان دهنده در 5 دسته ارائه شد. 7 مقوله در دسته «تولید زمان، هزینه و ایده اثربخش دنباله دار»،7 مقوله پایه در دسته «درون سپاری یادگیری با نقش بار شناختی»، 5 مقوله پایه در دسته «مدیریت طرح ریزی برنامه»،3 مقوله پایه در دسته «مدیریت یادگیری پیمایش از دور»، 6 مقوله پایه در دسته «تشخیص و تعیین هم نیاز آموزش و هم فاصله فرکانسی با آموزش تازه». شناسایی چالش ها و نکات تدریس اثربخش در بستر الکترونیکی به معلم این امکان را می دهد که چالش ها و دام های طراحی و توسعه تدریس الکترونیکی را دور بزند تا بتواند در مسیر موفقیت پیش برود.
شناسایی مؤلفه های توسعه حرفه ای معلمان دوره ابتدایی مبتنی بر فناوری های نو ظهور و خودکارآمدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فناوری های آموزشی در یادگیری دوره ۸ بهار ۱۴۰۴ شماره ۲۷
187 - 226
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش شناسایی مؤلفه های توسعه حرفه ای معلمان دوره ابتدایی مبتنی بر فناوری های نوظهور و خودکارآمدی آنان بود. برای اجرای آن از روش مرور سیستماتیک استفاده شد. فرایند انتخاب مقالات بر اساس ساختار پیشنهادی پریسما انجام شد. در راستای اهداف تحقیق، پایگاه های علمی معتبر در حوزه های آموزش، فناوری اطلاعات و ارتباطات، و علوم اجتماعی که توسط محققان پیشین در پژوهش های مرتبط مورداستفاده قرار گرفت. کلیدواژه های جستجو در این تحقیق بر اساس سه مفهوم اصلی توسعه حرفه ای، فناوری های نوظهور و خودکارآمدی، و با استفاده از جستجوی مترادف ها انجام شد. محققان فرآیند جستجوی پایگاه های داده را به صورت مستقل انجام دادند. پس از بررسی 649 مقاله بر اساس عنوان و چکیده، تعداد 190 مقاله به عنوان مقالات مرتبط باقی ماند. درنهایت، پس از غربالگری نهایی و حذف مقالات نامرتبط، 14 مقاله برای استفاده در تحقیق انتخاب شدند. یافته ها نشان داد که یکپارچه سازی فناوری دیجیتال، تقویت باورهای فردی و کاهش فرسودگی دیجیتال، ارائه آموزش های شغلی و غنی سازی شغلی از طریق سبک های مدیریت مشارکتی و تفویض اختیار، تغییر نگرش معلمان نسبت به فرآیندهای توسعه حرفه ای و تقویت همکاری های بین سازمانی، استفاده بهینه از فناوری های نوظهور و بهره مندی از سیستم های دیجیتال آموزشی علاوه بر بهبود تعاملات میان فراگیران و معلمان، می تواند به عنوان محرکی برای بهبود دستاوردهای تحصیلی و ارتقای کیفیت آموزش در محیط های آموزشی تلقی شود. درنهایت، رفع موانع زیرساختی و فرهنگی، سیاست گذاری های ناکافی می تواند زمینه ساز پیشرفت قابل توجهی در توسعه حرفه ای معلمان گردد.
شناسایی و تبیین شاخصه های رویکرد یادگیری تأملی بر روند اجرای برنامه درسی پژوهش محور در دانشگاه فرهنگیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات برنامه درسی ایران سال ۲۰ بهار ۱۴۰۴ شماره ۷۶
115 - 150
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با هدف شناسایی و تبیین مولفه های یادگیری تأملی بر روند اجرای برنامه درسی پژوهش محور در دانشگاه فرهنگیان صورت گرفت. رویکرد تحقیق کیفی از نوع تحلیل مضمون بود. مشارکت کنندگان اساتید و دانشجویان دانشگاه فرهنگیان بودند که 19 نفر از آنان به صورت نمونه گیری هدفمند از نوع شاخص مورد مصاحبه قرار گرفتند. از روش خود بازبینی محقق، توصیف غنی داده ها در راستای روایی داده ها و از روش تحلیل موازی و فرایند منظم در ثبت و نوشتن داده ها برای تعیین پایایی داده ها استفاده شد. یافته ها بیانگر این بود که یادگیری تأملیشاخصه های ر وایت گری، یکپارچه سازی تفکر، نقدگرایی، درون نگری، بازآفرینی، گفتمان تحول مدار، عقلانیت گرایی و فرهنگ محیطی، بستری برای تبیین فکورانه برنامه درسی پژوهش محور و معناسازی مطلوب آن فراهم می آورد. نتایج نشان می دهد که در آموزش و اجرای برنامه های درسی پژوهش محور در دانشگاه فرهنگیان رویکرد یادگیری تأملی در توسعه مهارت های کاوشگرانه دانشجویان قرار گیرد تا بتوان معلمانی را پرورش داد که با تحلیل فکورانه مسائل درسی، راهکارهای جدیدی برای بهبود و رفع موانع آموزشی ارائه نمایند.
طراحی مدل تعاملات بین سازمانی دانشگاه ها در راستای توسعه نوآوری فناورانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهبری آموزشی کاربردی سال ۶ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲
22 - 44
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف : تعامل و همکاری اثربخش دانشگاه ها با سایر بازیگران زیست بوم نوآوری از مهم ترین فاکتورهای رشد و توسعه فناوری های کاربردی در جامعه می باشد. بر این اساس، هدف از پژوهش حاضر طراحی مدلی جامع جهت تبیین تعاملات بین سازمانی دانشگاه ها در راستای توسعه نوآوری فناورانه بوده است. روش شناسی پژوهش : این مطالعه با رویکرد کیفی و روش پژوهش فراترکیب نظریه ساز انجام گرفته است، بر این اساس، یافته های مطالعات علمی مرتبط در بازه زمانی 2025-1995 میلادی استخراج و داده های گردآوری شده طی سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها : یافته های پژوهش در قالب 53 کد باز و 12 کد محوری در سه محور پیشایندها، فرایندها و پیامدها ارائه گردید. محور پیشایندها در قالب 3 کد محوری (عوامل فردی، سازمانی، محیطی)؛ محور فرایندها در قالب 5 کد محوری (توسعه زیرساخت های مشترک، انتقال دانش و فناوری، مدیریت پروژه های مشترک، توسعه شبکه های همکاری، مدیریت دانش)؛ محور پیامدها در قالب 4 کد محوری (توسعه محصولات و خدمات نوآورانه، افزایش درآمد سازمانی، توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه، ارتقاء اعتبار دانشگاه) سازماندهی گردیدند. جهت ارتقای اعتبار یافته ها، چهار نوع راهبرد اعتباریابی توصیفی، تفسیری، نظری و پراگماتیک مورد استفاده قرار گرفت. بحث و نتیجه گیری: اثربخشی تعاملات بین سازمانی دانشگاه ها در توسعه نوآوری فناورانه، حاصل توجه به عوامل پیش نیاز و فرایندهای کارآمد در جریان شکل گیری این تعاملات است. یافته های این پژوهش می تواند به رهبران و سیاست گذاران آموزش عالی در طراحی راهبردهایی هوشمندانه برای توسعه همکاری های اثربخش بین سازمانی کمک کند، به گونه ای که تعاملات دانشگاه ها با سایر سازمان های جامعه را با رویکردی برد-برد و در راستای رفع نیازهای جامعه طراحی و اجرا نمایند.
مطالعه تجربه زیسته معلمان در خصوص مهارتهای خودتوسعه ای
منبع:
انگاره های نو در تحقیقات آموزشی سال ۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
117 - 131
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: در عصر حاضر، نقش معلمان به عنوان عاملان کلیدی در توسعه آموزشی پررنگتر از همیشه است. این پژوهش با هدف بررسی تجربه زیسته معلمان شهرستان کازرون در خصوص مهارتهای خودتوسعه ای صورت پذیرفته است. روش شناسی پژوهش: روش تحقیق کیفی با استفاده از روش پدیدار شناسی می باشد. روش نمونه گیری برای انتخاب معلمان و مربیان با تجربه، هدفمند بوده است. بنابراین،در این پژوهش با 20 نفر از معلمان و مربیان با تجربه (بر اساس قاعده اشباع نظری)مصاحبهنیمه ساختاریافته انجام شده است. در این پژوهش برای افزایش دقت و صحت داده های کیفی، متن مصاحبه ها به مصاحبه شوندگان بازگردانده شد تا صحت و درستی مفاهیم تأیید یا اصلاح گردد. همچنین نمونه ها به گونه ای انتخاب شدند که تنوع دیدگاه ها را پوشش دهند و تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. علاوه بر این، دو مدرس آشنا با تحقیق کیفی متون و مفاهیم را بازبینی کردند تا اعتبار داده ها افزایش یابد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که مهارت های خودتوسعه ای معلمان دارای شش مؤلفه اصلی شامل خودانگیزشی، رشد حرفه ای، سواد رایانه ای، خودرهبری، هنجارگرایی و مهارت های نرم (ادغام شده در خودرهبری) است. این مهارت ها ماهیتی درونی، خودمحور و چندبعدی دارند و بر نقش انگیزش، خودرهبری و یادگیری مستمر تأکید دارند. همچنین، محیط حمایتی و ساختار آموزشی مؤثر نقش مهمی در تسهیل توسعه فردی معلمان ایفا می کنند. در مجموع، مدل پیشنهادی می تواند مبنای برنامه ریزی برای توانمندسازی حرفه ای معلمان باشد. نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان داد که مهارت های خودتوسعه ای معلمان شامل مؤلفه هایی چون خودانگیزشی، رشد حرفه ای، سواد رایانه ای، خودرهبری، هنجارگرایی و مهارت های نرم است. در این میان، خودرهبری نقش محوری دارد و سایر مؤلفه ها را در جهت رشد فردی و حرفه ای هدایت می کند. همچنین، محیط حمایتی و ساختار مناسب آموزشی نقش مؤثری در تقویت این مهارت ها دارند. این یافته ها می توانند مبنای طراحی برنامه های توانمندسازی معلمان قرار گیرند.
سنتزپژوهی مؤلفه ها، ابعاد و چالش های واقعیت مجازی و واقعیت افزوده در آموزش علوم زیستی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تعیین مؤلفه ها، ابعاد و چالش های واقعیت مجازی و واقعیت افزوده در علوم زیستی انجام شد. رویکرد در این پژوهش، کیفی و از نوع سنتزپژوهی بود. بدین منظور از منابع موجود در طرح های پژوهشی و مقالات موجود داخلی و خارج کشور به صورت ترکیبی و جداگانه در بازه زمانی (1390- 1402ش) (2023-2016م) استفاده شد. تحلیل داده های پژوهش از طریق چک لیست محقق ساخته که از طریق جستجو با واژگان کلیدی متفاوت و مرتبط با هدف پژوهش حاضر گردآوری شدند، انجام گردید. جهت تحلیل یافته ها نیز از روش کدگذاری باز در سنتزپژوهی استفاده شد. در روند بررسی مقالات و اسناد تعداد مقالات مورد مطالعه به تعداد 70 مورد بود که با نمونه گیری هدفمند تعداد 54 مقاله ( 24 منبع داخلی و 31 منبع خارجی) به عنوان نمونه آماری انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج حاکی از آن است که شاخص ها و مؤلفه های واقعیت مجازی و واقعیت افزوده در علوم زیستی دارای 20 مؤلفه و 87 شاخص است.
تجارب زیسته متخصصان حوزه کاشت حلزون شنوایی از بکارگیری راهبردهای آموزشی مبتنی بر استعاره در درک زمان کودکان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: یکی از فرایندهای شناختی آمیخته با مهارت های زبانی، آموزش و درک مفهوم زمان است. هدف از این مطالعه دسترسی به تجربیات زیسته متخصصان حوزه کاشت حلزون شنوایی در خصوص بکارگیری راهبردهای آموزشی استعاره ها برای درک مقوله زمان در حین فرآیند آموزش به کودکان بود. روش ها: این پژوهش کیفی با استفاده از روش پدیدارشناسی اجرا شد. روش گردآوری اطلاعات، مصاحبه های عمیق نیمه ساختمند بود. نمونه از بین متخصصان حوزه کاشت حلزون شنوایی بر اساس معیارهای ورود به صورت هدفمند و براساس معیار اشباع نظری انتخاب شد. در یک دوره پنج هفته ای به شرکت کنندگان بسته آموزش استعاری مبتنی بر دادگان رئیسی و همکاران(1400) آموزش داده شد، سپس از شرکت کنندگان خواسته شد تا به مدت سه ماه این بسته آموزشی را برروی کودکان دارای کاشت حلزون شنوایی اجرا کنند. بعد از اتمام آموزش، جهت بررسی تجربه دوره آموزشی، از شرکت کنندگان مصاحبه ای به عمل آمد و با استفاده از الگوی کلایزی و روش تحلیل مضمون، مصاحبه ها تحلیل گردید. در نهایت، در یک جلسه بحث گروهی متمرکز آنلاین توافق نهایی متخصصان برروی مقولات به دست آمد. یافته ها: پس از استخراج موضوعی هفت مقوله به دست آمد که در نهایت به صورت سه مقوله اصلی: تجربه متخصصان از ارتقای مهارت های کلامی-زبانی، تجربه متخصصان از تسهیل فرآیند یاددهی و یادگیری زمان و تجربه متخصصان از تغییر در راهبردهای آموزشی به وسیله استعاره های زمان بود. همچنین نه مقوله فرعی طبقه بندی شدند. نتیجه گیری: مطالعه تجارب متخصصان نشان داد که مشکلات زبانی در کودکان کاشت حلزون شنوایی از طریق آموزش مبتنی بر استعاره کاسته می شود، همچنین به موازات آن، ادراک استعاری زمان در این کودکان تسهیل می گردد.