فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۸٬۴۳۱ مورد.
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۹۲)
35 - 43
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر شاهد اجراهای چندملیتی در اقصی نقاط دنیا هستیم. بازیگرانی که با ملیت، فرهنگ، زبان و تکنیک های مختلف کنار هم جمع می شوند و قطعاتی را اجرا می کنند. پرسش این است که بازیگری در این گونه اجراها چگونه می تواند باشد و فرضیه ی این پژوهش این است که اجراهای چندملیتی بر روش بازیگری تأثیر می گذارند و با بازیگری متداول و روانشناختی تفاوت دارند. برای پاسخ به پرسش مطرح شده و اثبات فرضیه به بازی بازیگران اجراگران چندملیتی در پروژه ی شهرهای نامرئی به کارگردانی پینو دی بودو، که در جشنواره ی تئاتر فجر ایران (1396) و فستیوال گروه پوتلچ در ایتالیا (1397) اجرا شده است، مراجعه شده است. در این راستا مصاحبه ی ساختاریافته ای با بازیگران اجراگران چندملیتی شرکت کننده در این دو کشور صورت گرفت و در مورد روند تولید این گونه اجراها و تأثیرات آن ها بر اجراگران در طول تمرین، حین اجرا و سال های بعد پرسش شد. بنابراین مواجهه ی اجراگر با چهار مقوله ی اصلی متن، کارگردان، پارتنر و تماشاگر مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه ی به دست آمده نشان می دهد در فرایند اجراهای چندملیتی بازیگر به اجراگر تبدیل می شود. بنابراین اجراگر باید خلاق تر، انعطاف پذیرتر و مسلط تر باشد، قابلیت های بدنی و ذهنی بالاتری داشته باشد و در این راستا نیاز به تربیت و آموزش دارد.
جاهل های سینما: کارکرد سیاسی و اجتماعی سینمای کلاه مخملی در پهلوی دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سینما همواره در پیوند با سیاست بوده است. نظام های سیاسی همواره در پی کنترل و به خدمت گرفتن سینما بوده اند و از فیلم-هایی حمایت و استقبال می کنند که از نظر سیاسی مقبول، از نظر فرهنگی مشروع و از نظر مردم محبوب باشد. آنچه سینمای «فیلمفارسی» خوانده می شود، اگرچه توسط برخی منتقدان با بی اعتنایی و کم اهمیتی توصیف می شود، اما چه در سال های پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب این گونه از سینما تولید شده و با وجود استقبال همیشگی، کارکردهای سیاسی داشته است.در مقاله حاضر به کلاه مخملی ها، جاهل ها و لوطی ها در سینمای عامه پسند می پردازیم تا نشان دهیم ظهور این شخصیت ها در سینمای عامه پسند چگونه بود؟ کارکرد آنها برای نظام سیاست چه بود؟ با روش شناسی تحلیل گفتمانی به سه سطح توصیفی، کردار گفتمانی و کارکرد اجتماعی متن آثار سینمایی پرداخته شد تا ساختار روایی، نظام دستوری و تصویری فیلم ها مطالعه گردد. نتایج نشان داد که کلاه مخملی ها در سینمای عامه پسند چگونه قادر بودند با ساده سازی پدیده هایی چون گسست اجتماعی (سنت و مدرن)، فاصله فرهنگی (خواص و عوام)، شکاف طبقاتی (بالا و پایین)، تعارض منافع (سیاست اقلیت و موقعیت اکثریت)، دنیایی سهل، ممکن، فانتستیک بسازند و رؤیاهای مردم را تحقق پذیر کنند؛ آنها با ساخت واقعیت های جعل شده به خدمت نظام سیاسی مسلط و تثبیت نظم اجتماعی در می آمدند.
نقش مفهوم غیاب در خلق درام ابزورد با تکیه بر نظریه واسازی (مطالعه موردی نمایشنامه های در انتظار گودو، آوازخوان طاس و مستخدم ماشینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰
35 - 50
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخِ حیات ادبیات دراماتیک، «حضور» به عنوان مفهومی بنیادین فرض شده است، چنان که تجلی این مفهوم را می توان به نحوی بارز در وجود و حضور شخصیتِ کنشگر، پی رنگ منظم و عمدتاً پیش برنده در ساختار درام مشاهده کرد. در تقابل با مفهوم حضور - که امری بنیادین فرض شده - اغلب «غیاب» به عنوان جنبه ای دیگر از حضور، نادیده گرفته شده و مغفول مانده است. ژاک دریدا، فیلسوف پساساختارگرا، در نظریه واسازی، با در نظر گرفتن این موضوع که سنت متافیزیک غربی قائم بر حضور بوده و غیاب را نادیده می گیرد، خواستار برهم زدن تقابل های دوگانه رایج در این سنت و شکستنِ ساختارهای موجود شد تا صداهایِ به حاشیه رانده شده و هر آنچه پیش تر غایب بوده است، امکان سخن گفتن پیدا کند. این مقاله، با توجه به نظریه واسازی ژاک دریدا، و با روش توصیفی– تحلیلی، تجلی مفهوم «غیاب» را در نمایشنامه هایِ آوازخوان طاس، در انتظار گودو و مستخدم ماشینی به عنوان نخستین، معروف ترین و یکی از شاخص ترین نمونه هایِ درام ابزورد بررسی کرده، و نشان می دهد که چگونه با واسازیِ ساختار و الگوهای رایج که قرن ها بر سنت درام نویسیِ غرب حاکم بوده، در غیابِ شخصیتی کنشگر و پیش برنده، پی رنگی غیر خطی و تکرارشونده و بی منطقی حاکم بر جهان این آثار، گونه ای جدید از ادبیات دراماتیک شکل گرفته که متناسب است با عصر شکل گیری و قوام این آثار که نوید فضایی تازه تر را وعده می دهند. درواقع این آثار را می توان پیشاهنگانی دانست که نشانگر امکان رخداد گونه هایی تازه از درام با شکستن الگوهای رایج و سنت های تثبیت شده و ایجاد تناسب بین درام هر عصر با مؤلفه هایِ زمانه خویش هستند.
روایت سینمایی در حماسه گیل گمش از منظر الگوی سفر نویسنده کریستوفر ووگلر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰
63 - 75
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به مطالعه نظریه فیلم نامه نویسی کریستوفر ووگلر در یکی از کهن ترین متون ادبی تاریخ یعنی حماسه گیل گمش پرداخته است. نظریه سفر نویسنده کریستوفر ووگلر، جدا از اینکه چه مقدار به درام ارسطویی وابستگی دارد، شکل دهنده شیوه روایت متداول در سینمای داستانی است. چارچوب نظری این پژوهش برای مطالعه شیوه روایت بر پایه الگوی نظریه پرداز نام برده است. هدف اصلی از این مقاله بررسی، شناخت و تبیین ویژگی های شیوه روایت سینمایی در حماسه گیل گمش است. پرسش پژوهش این است که چه ویژگی های مشترک و چه تمایزاتی در شیوه روایت حماسه گیل گمش مطابق با نظریه سفر نویسنده کریستوفر ووگلر وجود دارد. رویکرد پژوهش حاضر کیفی و روش تحقیق ترکیبی از روش های تطبیقی، توصیفی و تحلیلی بوده است. اطلاعات به روش کتابخانه ای گردآوری شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد در ساختار روایی حماسه گیل گمش وجوه مشترک و تمایزاتی مبتنی بر تطابق بر الگوی سفر نویسنده کریستوفر ووگلر وجود دارد و بر مبنای استفاده از شیوه روایت سه پرده ای، قابل انطباق است. از یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت ازآنجاکه شیوه روایت در الگو ی کریستوفر ووگلر بر اساس تمرکز بر شخصیت و تحول آن یک الگوی شخصیت محور است بر این اساس حماسه گیل گمش نیز ساختار روایی آن شخصیت محور و تمرکز بر قوس تحول شخصیت است.
مقدمه ای بر روش تخیل ویتگنشتاین متأخر در گفت و گونویسی نمایشی با نگاهی به متن مرگ یزدگرد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۹۲)
7 - 19
حوزههای تخصصی:
شیوه های گفت وگونویسی در متن نمایشی یکی از چالش برانگیزترین حوزه های مطالعاتی ادبیات نمایشی محسوب می شود. ارتباط آن با هنرهای نمایشی ازیک سو و ارتباط با مطالعات زبانی ازسوی دیگر، دامنه ی بحث را به حوزه ی مطالعات میان رشته ای گسترش داده است. بر همین اساس می توان ادعا کرد که چرخش های زبانی قرن بیستم بر حوزه های گفت و گونویسی نمایشی نیز تأثیر گذاشته است. یکی از فیلسوفان زبان که در این چرخش زبانی نقشی عمده ای داشت لودویک ویتگنشتاین متأخر است. او با ایده ی بازی های زبانی، عرصه های معناسازی زبان را وارد بسترهای تازه ای کرد. یکی از عناصری که می توان به عنوان نقطه ای مشترک میان هنر و زبان مورد بررسی قرار داد، حوزه ی تخیل است. تخیل نیز یک بازی زبانی است که از حضور میان کاربران زبان کاربرد یافته و خود را عیان می سازد. هدف از این پژوهش شناختن روش بسط و گسترش شیوه ی گفت و گونویسی نمایشی با استفاده از ایده ی بازی زبانی تخیل نزد ویتگنشتاین است. این مقاله برای شناخت این روش نمایشنامه ی مرگ یزدگرد از بهرام بیضائی را برگزیده است. سؤال مطروحه این است که بیضائی چگونه از روش بازی زبانی تخیل در گسترش زبان نمایشی متن مرگ یزدگرد سود جسته است؟ فرضیه نیز می تواند این گونه تعریف شود که به نظر می رسد بیضائی در بازی زبانی تخیل روش هایی شبکه ای برای گسترش زبان گفت و گونویسی برگزیده است. پژوهش حاضر براساس هدفْ کاربردی، از نظر روش گردآوری اطلاعاتْ کتابخانه ای، بر پایه ی روش، کیفی و بر مبنای ماهیت، توصیفی است. منظور از روش توصیفی، روشی است که ویتگنشتاین در مواجهه با زبان به مثابه ی انگاره ای فلسفی پیشنهاد داده است. نتیجه اینکه بیضائی برای شکل دهی به قواعد اولیه ی بازی زبانی خود از انکار، اقرار و روش شناخت درک- جنبه استفاده کرده است تا به دلیل تشکیکی که در موقعیت نمایشی خود ایجاد کرده، در بطن به تشکیک در دستور زبان ثانویه ی زبان خود یعنی تردید در تاریخ مرگ یزدگرد بپردازد.
بنیان های فرهنگیِ مقبولیت/ عدم مقبولیتِ موسیقی های مردم پسندِ آنگلوساکسُن در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گرایش به موسیقی های مردم پسندِ آنگلوساکسُن در ایران، زمینه سازِ پژوهشِ پیشِ رو از طریقِ مطالعه ای چندوجهی است، که بررسیِ دلایل افزایشِ گرایش و فراگیریِ آن ها نسبت به چند دهه ی گذشته را، در مرکز توجه خود قرار می دهد. تأثیر مسائلی چون تقلید، انتقال فرهنگی، زبانِ موسیقایی، و زیبایی شناسی در افزایش گرایش به این موسیقی ها، مورد واکاوی قرارگرفته است. گرایش های شاخه ی پاپِ موسیقیِ مردم پسندِ ایران، از بدو پیدایشِ این نوع موسیقی در ایران تا زمانِ حال، با تمرکز و تأکید بر غالب بودنِ گرایش به موسیقی های لاتین و اروپای شرقی در ابتدا، و افزایشِ گرایش به موسیقی های آنگلوساکسُن در دوران متأخر، به همراه ویژگی های سبکیِ این موسیقی ها مورد بررسی قرارگرفته اند. از سوی دیگر، به تحلیلِ عللِ این گرایش ها، چه از منظر کیفیت ملُدیک یعنی نزدیکیِ زیبایی شناسیِ موسیقی های مردم پسندِ نوع اول به زیبایی شناسیِ ایرانی، چه از نظر رابطه ی کلام با موسیقی به خصوص ظرفیت پایینِ سبک های موسیقی های مردم پسندِ آنگلوساکسُن در انطباق با ویژگی های زبان فارسی، و چه از نظر بستر های اجتماعی، پرداخته شده است. مسئله ی تقلید، یعنی کاورِ قطعات اُرژینال توسط موسیقیدانانِ ایرانی نیز، موردتوجه قرار گرفته است. یافته های این پژوهش، علاوه بر شناساییِ ناسازگاری های موسیقی های آنگلوساکسُن در زمینه های ملُدیک، و کلامی با زیبایی شناسیِ موسیقیِ ایرانی، نشان دهنده ی افزایش گرایش به موسیقی های مردم پسندِ آنگلوساکسُن خصوصاً از منظرِ جنبه های محتوایی، و نیز تواناییِ فراهم آوردنِ امکانِ تبادلاتِ فرامنطقه ای است.
روایت فضای «خانه» در سینما از منظر پدیدارشناسی، نمونه موردی: فیلم شطرنج باد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سینما و معماری هنر هایی هستند که در هر دو عنصر فضا مورد اهمیت قرار می گیرد و زمان مندی خود را از طریق فضا به نمایش می گذارند. فضا می تواند خود به عنوان کاراکتر اصلی در رسانه سینما نقش آفرینی کند. هدف از این پژوهش، بررسی معنای پدیدارشناسانه خانه از طریق رسانه سینما می باشد. خانه های فراموش نشدنی در بازنمایی سینمایی، ساختمان های خیالی هستند که می توانند از طریق تجربه ی هم حسی به صورت سکونت پذیر به بیننده منتقل شوند. روش تحقیق این پژوهش، از نوع کیفی و روش«توصیفی-تحلیلی-پدیدارشناسی» است. آنچه محور اصلی مقاله را شامل می شود، مفهوم و نحوه سکنی گزیدن در خانه به عنوان اولین تجربه فضایی فرد می باشد. ضمن تحلیل معنا و مفهوم خانه در معماری سینمایی فیلم شطرنج باد، ساخته ی محمد رضا اصلانی بر پایه نظریات کریستین نوربرگ شولتز و یوهانی پالاسما به بررسی معنای دراماتیک عناصر فیزیکی و غیر فیزیکی فضا پرداخته می شود. فیلم شطرنج باد بر اساس مکان به نگارش درآمده است. مکان در شطرنج باد، کاراکتر منحصر به فردی است و تعیین کننده نحوه کنش و حالات شخصیت ها می باشد. قلمرو کاراکترها در خانه جایگاه آنان و تمایلاتشان را نمایان می سازد. خانه توسط ساکنینش، معنای واقعی وجودی خود را از دست داده و تبدیل به کالای گران بهایی برای رسیدن به قدرت گردیده است.
جابجایی قدرت در میان شخصیت های نمایشنامه های شکسپیر: راهبردی برای دراماتورژی در چهارچوب دیدگاه راسل؛ مطالعه موردی شاه لیر، جولیوس سزار و مکبث(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم قدرت و قدرت خواهی در نظر بسیاری از اندیشمندان بزرگ حوزه های علوم اجتماعی و سیاسی همچون برتراند راسل، میشل فوکو و برخی دیگر که مورد بررسی این پژوهش نیستند، جایگاه ویژه ای داشته و همواره چرخه انتقال قدرت مورد تحلیل و بررسی بوده است. معمولاً این انتقال قدرت از طریق اشکال مختلفی صورت می پذیرد؛ به عنوان مثال «انقلاب»، «کودتا»، «انتخابات» و «مرگ پادشاهان» نمونه هایی از الگوها و دلایل انتقال قدرت هستند. از طرفی امروزه یکی از موضوعات رایج در آثار نمایشی، استفاده از عنصر قدرت در دراماتورژی و کارگردانی است که به ویژه در تراژدی های شکسپیر به وفور قابل اجرا است. در این پژوهش به بررسی عناصر قدرت در سه تراژدی شکسپیر یعنی شاه لیر، مکبث و جولیوس سزار و تطبیق آن ها با نظریات برتراند راسل در باب «قدرت» و مفهوم «انتقال قدرت» پرداخته شده است. پس از تبیین ملاحظات نظری، بازتاب این رخدادهای سیاسی و اجتماعی را در دراماتورژیِ شخصیت های این آثار بر اساس نمونه های اجرایی مورد بررسی قرار داده ایم؛ تا نشان دهیم چگونه می توان از قدرت به عنوان یک عنصر دراماتیک در دراماتورژی و شخصیت شناسی استفاده کرد. نتایج این مقاله نشان می دهد که شناخت انواع اَشکال مختلف قدرت می تواند پیشنهادهای اجرایی متنوع و گسترده ای را در تمامی زمینه های اجرا اعم از طراحی میزانسن و تحلیل روابط شخصیت ها در اختیار کارگردان قرار دهد.
تأثیر محیط نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن بر راهبردهای حل مسئله کودکان بیش فعال /نقص توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۹۳)
77 - 86
حوزههای تخصصی:
کودکان بیش فعال دارای نقص دارای مشکلاتی هستند و هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر روش نمایش خلاق بر راهبردهای حل مسئله کودکان بیش فعال/ نقص توجه است. پژوهش حاضر ازنظر هدف کاربردی و ازنظر ماهیت و روش، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کودکان بیش فعال/ نقص توجه مدارس پیش دبستانی آموزش وپرورش شهر بهارستان در منطقه یک در سال تحصیلی 2019 بود. با روش نمونه گیری، هدفمند 30 کودک بیش فعال/نقص توجه انتخاب شده و به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و آزمایش تقسیم شدند. گروه کنترل(روش سخنرانی) و گروه آزمایش (روش نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن) مفهوم صرف جویی و مصرف بهینه را آموزش دیدند. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه استاندارد راهبردهای حل مسئله کسیدی، پرسشنامه اختلال بیش فعالی/ نقص توجه کانرز و برنامه آموزشی در محیط نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن در کلاس بود. روایی پرسشنامه ها و برنامه آموزشی توسط متخصصان روان شناسی تربیتی به روش روایی محتوایی تائید شد و پایایی پرسشنامه ها به روش آلفای کرونباخ به ترتیب 75/0 و 79/0 محاسبه گردید. نتایج نشان داد، به کارگیری نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن موجب افزایش راهبردهای حل مسئله، شیوه های سازنده (شیوه خلاقیت، اعتماد و گرایش) و شیوه های غیر سازنده (درماندگی، شیوه کنترل و اجتناب) کودکان بیش فعال (نقص توجه) دانش آموزان پیش دبستانی می شود. محیط پویای نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن اثر مثبت بر راهبردهای حل مسئله کودکان بیش فعال/ نقص دارد و می توان از این محیط یادگیری تأثیرگذار برای ارتقاء مهارت های حل مسئله در کودکان بیش فعال استفاده کرد.
زمینه های پیدایش موسیقی شهری گیلان؛ تولد یک سنت ابداعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در گیلان با دوگانه ی موسیقی شهر و روستا مواجه هستیم. پژوهش حاضر به معرفی و بررسی موسیقی های شکل گرفته در مراکز شهری گیلان می پردازد. «موسیقی شهری» در برابر «موسیقی روستایی» قرار می گیرد و منظور از آن موسیقی هایی هستند که در شهر توسط نمایندگانی که برآمده از سنت زندگی شهری هستند تولید شده است. موسیقی شهری گیلان محصول یک سنت ابداعی است که در دهه ی 1320 متولد شده است. مراکز شهری گیلان طی سال های 1290 تا 1320 تحولاتی را می پذیرند که سبب به وجود آمدن فرهنگ شهری متجددی می شود. این جامعه ی تازه شهری شده به دنبال نشان دادن هرچه بیشتر تمایز خود با فرهنگ روستا و از طرف دیگر حفظ سنت های بومی خود در برابر فرهنگ اقلیت های قومی مهاجر است. نخستین تلاش ها برای تقویت هویت قومی در دهه های 1320 منجر به شکل گیری و تولد گونه ای از موسیقی تلفیقی و شهری شده می شود. اطلاعات این پژوهش علاوه بر منابع کتابخانه ای به شیوه ی میدانی و مصاحبه با افراد مطلع به دست آمده است. استفاده از منابع نظری، به ویژه منابع غیرفارسی، در شکل گیری ایده ی نظری پژوهش نقش به سزایی داشته اند. نتیجه ی پژوهش این است که موسیقی شهری گیلان، تحت تأثیر سه عامل رشد و توسعه ی طبقه ی شهری متوسط، مقابله با فرهنگ بیگانه و نقش موسیقی دانان مرکزی به وجود آمده است. این موسیقی موجب به وجود آمدن سبک های متنوع و چشم گیر در موسیقی گیلکی شده است.
تحلیل و بررسی نظریه و ساختار درام مستند از منظر نگاه درک پجت و کرول مارتین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۹۵)
55 - 63
حوزههای تخصصی:
این مقاله به معرفی و تحلیل ویژگی ها و ساختار متنی درام مستند می پردازد و برای این امر از نظریات دو پژوهشگر تاثیرگزار این حوزه یعنی درک پجت و کرول مارتین استفاده می شود.درام مستند گونه ای نمایشی می باشد که از وقایع تاریخی و حقیقی مانند مصاحبه ها، اسناد و گزارش های روزنامه ها بهره می جوید تا رویداد ها و زندگی افرادی خاص از جامعه را به تصویر کشد. این گونه نمایشی اغلب به موضوعات سیاسی و اجتماعی رسیدگی می کند و همواره بر پایبندی خود به حقیقت و اصالت تاکید دارد. درام مستند در قرن بیستم و بیست و یکم با رشد ابزار های فناورانه مانند ضبط صوت و ویدئو پروژکتور بیش از پیش مورد استفاده قرار گرفت و همواره به عنوان گونه ای نمایشی در نظر گرفته شد که می تواند دانش تاریخی را در صحنه تئاتر آموزش دهد، و معمولا بر سه گفتمان مبتنی بر واقعیت، گفتمان مبتنی بر درام داستانی، و گفتمان زیبایی شناختی و تحلیلی استوار است. این مقاله، با استفاده از روش تاریخ نگاری و توصیفی تحلیلی از ابعاد مختلف این گونه نمایشی از جمله اهمیت جمع گرایی و تفاوت میان گزارش و ضبط به این نتیجه خواهد رسید که درام مستند ظرفیتی فراتر از آموزش دارد و قابلیت ایجاد ارتباط نزدیک میان مخاطب، هنرمند و سوژه را فراهم می سازد. امید است با بررسی جایگاه و ارزش درام مستند در عصر معاصر و با تاکید بر نیاز به تحقیقات بیشتر برای کشف ظرفیت های آن در راستای درگیر کردن مخاطبان، تشویق به تفکر انتقادی و الهام بخشیدن به تغییرات اجتماعی بتوانیم انگیزه پژوهش و تولید این نوع درام را در ایران افزایش افزایش دهیم.
نمود نشانه شناسانه ی مفهوم مونو نو آواره در انیمیشن های ژاپنی با تمرکز بر فیلم های به سوی جنگل کرم های شب تاب و فرزندان گرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله تجلی زیبایی شناسانه ی مونو نو آواره را که اصطلاحی در فلسفه و اندیشه ی ژاپنی است، در انیمیشن های تولیدی این کشور جست وجو می کند و می کوشد به این سؤال ها پاسخ دهد: آیا این مفهوم در انیمیشن های ژاپنی نمود یافته است؟ در این صورت، چگونه نمود یافته است؟ شناختن این مفهوم فلسفی و جست و جوی آن در انیمیشن های ژاپنی می تواند گامی در جهتِ درک بهتر جهان بینی حاکم بر انیمیشن های ژاپن باشد. در این مسیر، به شیوه ی توصیفی-تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای، نخست آرای متفکرانی همچون موتوئوری نوری ناگا و اوءنیشی یُوشینُوری بررسی، و بر اساس آن اصلی ترین شاخصه های مفهوم مونو نو آواره استخراج و تبیین شده است. آنگاه، با توجه به این شاخصه ها، با رویکردی نشانه شناسانه، دو فیلم انیمیشن به سوی جنگل کر م های شب تاب و فرزندان گرگ بررسی گردیده است. نتایج پژوهش نشان می دهد، در هر دو اثر، مونو نو آواره نمود یافته و این نمود در درجه ی نخست در شخصیت پردازی و آنگاه در گرافیکِ صحنه است. البته در بخش های تأثیر دراماتیک، و موسیقی هم نمود آن به درجاتی مشاهده می شود. تأثیر روایت داستان بر تمام این بخش ها در دریافت نتایج حاصل بسیار حائز اهمیت است. پس با توجه به یافته های پژوهش به نظر می رسد مونو نو آواره می تواند در انیمیشن ژاپن نمود یابد.
تأثیر امکانات و شیوه های بازنمایی واقعیت بر هویّتِ اجتماعی در تئاتر مستند با بررسیِ آثار پیتر وایس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰
23 - 33
حوزههای تخصصی:
این تحقیق با بررسی آثار نمایشیِ تئاتر مستند، به تحلیل چگونگیِ ارتباط میان شیوه های بازنماییِ واقعیتِ اجتماعی در درام مستند، و مفهومِ «هویت» می پردازد. نخست مفاهیم و ویژگی های اصلی، برای تحلیل ها، استخراج و دسته بندی شد. پرسشِ اصلی به این شکل طرح شد که اولاً چگونه روش ها و رویکردهای نمایشنامه نویسی مستند و به طور خاص آثارِ پیتر وایس، هویتِ اجتماعی را نمایش می دهد و ثانیاً چگونه می توان رویکردِ خنثی نسبت به حقیقت را در آن حفظ نمود. برای پاسخ به این پرسش، آثار نمایشیِ مستندِ پیتر وایس به عنوان نمونه ، بررسی شد. برای تحلیلِ مفهومِ حقیقت و نسبتِ آن با واقعیت و هویت اجتماعی در درام مستند، از رویکرد نظریِ آلن بدیو1 در چگونگیِ روندِ تولیدِ حقیقت، با توجه به محوریتِ تقابلِ حقیقت و واقعیت در نظریه او، بهره گرفته شد. روش این تحقیق، توصیفی، تحلیلی و تفسیری است و نمونه های موردی بر اساس اهمیت، موضوع و شیوه هایی که برای بازنمایی واقعیتِ اجتماعی در نمایشنامه مستند، مورد استفاده قرار داده اند، انتخاب و تحلیل شد. نتایج نشان داد با در نظر گرفتنِ هدفِ اصلیِ اثرِ مستند برای نمایشِ حقیقت، و نظریه بدیو می توان معیاری برای ارزیابیِ تئاترِ مستند ارائه کرده و با در نظر گرفتنِ مفهومِ «هویت» در آثارِ پیتر وایس، پرسش از مفهومِ «هویت» را در جایگاهِ حقیقت، می توان به مرکزیتِ آثار او بازگرداند. او با مهارت و تسلط در به کارگیریِ روش ها و تکنیک های هنری، توانسته با ایجادِ تقابلی پیچیده بینِ سوژه و رخداد، امکانِ تلاش برای تولیدِ حقیقت را فراهم کند و بخشی از این وظیفه را مخاطب منتقل کند.
بررسی آخرین پر سیمرغ براساس نظریه ی اضطراب تاثیر هارولد بلوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۹۴)
89 - 77
حوزههای تخصصی:
به نظر می رسد در بررسی و مطالعه تاریخ ادبیات نمایشی ایران (از زمان آخوندزاده تا امروز)، با بازه هایی از زمان روبه رو هستیم که به دلایل سیاسی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و... گوناگون، نویسندگان گذشته و تاریخ نگریسته اند و این مهم غالباً از طریق اقتباس از آثار ادبی پیشین صورت گرفته است. در تاریخ معاصر، این نوع نگاه دست مایه آثار نویسندگانی همچون نغمه ثمینی، علی رفیعی، حسین کیانی، علی نصیریان و محمد چرمشیر قرار گرفته است. در این پژوهش، با روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و با ابزار اسنادی-کتابخانه ای، پس از نگاهی به هارولد بلوم و نظریه اضطراب تأثیر، به مطالعه آخرین پر سیمرغ نوشته محمد چرمشیر به عنوان اقتباسی از شاهنامه پرداخته شده است. بررسی این متن با تکیه بر نظریه اضطراب تأثیر، بدخوانی خلاق و رابطه میان چرمشیر و پدر ادبی اش فردوسی پیش برده شده است تا با دست گذاشتن بر بن مایه های این نظریه، متن متأخر در نسبت با متن مبدأ خوانده شود. نتایج این بررسی موردی، نشان از رابطه ای ادیپ وار میان چرمشیر و فردوسی دارد. چرمشیر برای دستیابی به خلاقیت از نسبت های تجدید نظری بلوم عبور کرده و با اتخاذ جهت و رویکردی جدید در روایت اساطیر شاهنامه دست به خلق روایتی جدید و از آن خود زده است.
خوانش آرکی تایپی نقشمایه پدر در آثار اکبر رادی با تمرکز بر نمایشنامه های افول، روزنه آبی و مرگ در پاییز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ بهار ۱۴۰۲ شماره ۷
37 - 49
حوزههای تخصصی:
روایتها، عناصر و الگوهای داستانی از ظرفیت ها و مفاهیم کهنی ریشه می گیرند که در بستر خوانش کهن الگویی قابل تحلیل و بررسی هستند. در دوره ی نقد نو از اصلی ترین شیوه های تحلیل آثار ادبی، نقد آرکی تایپی یا کهن الگویی است که یونگ پایه گذار مبحث ناخودآگاه جمعی و آرکی تایپ هاست. هدف این پژوهش، تحلیل آرکی تایپی نقشمایه ی پدر یه عنوان یکی از پربسامدترین نقشمایه ها در نمایشنامه های اکبر رادی؛ پدر نمایشنامه نویسی نوین ایران است که نشانگر اهمیت کارکرد کهن الگویی این نقشمایه چه در ناخودآگاه فردی نویسنده و چه در موقعیت های داستانی، وضعیت های نمایشی، کنش ها و واکنش های جامعه ی نمایشی و کشمکش های اصلی نمایشنامه های اوست. با توجه به جولانگاه و تکثیر صدای پدر در نمایشنامه های اکبر رادی، این پرسش اساسی مطرح می شود که این صدا چه نقشها و سوژه هایی را خلق میکند، چه مفاهیم کهن الگویی دیگری را فعال کرده و اینکه نقشمایه پدر در چه نقشواره هایی تکثیر و بازتولید می شود. از این بررسی کیفی در نتایج نمایشنامه های افول، روزنه آبی و مرگ در پاییز می توان کارکرد اساسی، روایت غالب و قدرت نقش برجسته پدر در مقابل دیگر نقش ها، در ایجاد موقعیت های داستانی، عناصر دراماتیک و وضعیت های نمایشی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.
پژوهشی در مفهوم زمان در سینمای آهسته با تاکید بر آراء ژیل دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹
79 - 88
حوزههای تخصصی:
این پژوهش بر آن است تا در ابتدا به معرفی مختصری از بعد زمان در هنر سینما پرداخته و در ادامه به طور مشخص، به بررسی زمان در سینمای آهسته بپردازد. طرح نظرات ژیل دلوز به عنوان یکی از متأخرترین نظریه پردازان در حوزه سینما، چهارچوب نظری مقاله حاضر را تشکیل می دهد؛ نگارنده، به نظریات این فیلسوف درباره سینمای زمان، به عنوان جدیدترین نظریات مطرح شده درباره سینمای آهسته پرداخته و دراین ارتباط، کریستال زمانی را به عنوان اصطلاحی مطرح توسط این نظریه پرداز سینما که اشاره به هم پوشانی واقعیت و خیال در دنیای فیلم، دارد، معرفی نموده و این نوع سینما را به عنوان یک شیوه بیانی جدید در بیان رابطه انسانی با خودش و با محیط پیرامون، مطرح نموده است. در این مقاله، شکل های مختلف زمان در سینمای آهسته بیان گردیده و برای کمک به درک بهتر موضوع نمونه فیلم هایی نیز برای هرکدام، آورده شده است. مسئله اصلی پژوهش، بیان نوع خاصی از زمان در سینمای آهسته با عنوان زمان فروپاشانه است که اشاره به فروپاشی درونی کاراکتر در طی گذر زمان فیلمی دارد. هدف این پژوهش از نوع بنیادی بوده به طور مشخص، بررسی مؤلفه زمان در سینمای آهسته است. تحقیق از نوع کیفی بوده و روش انجام تحقیق از نوع توصیفی تحلیلی و بر مبنای شیوه مطالعه موردی و نمونه فیلم هاست. جمع آوری داده ها به شیوه کتابخانه ای و اسنادی انجام شده است.یافته اصلی تحقیق، همان زمان فروپاشانه یا ویرانگر است که شخصیت، طی آن به اوج ناامیدی و استیصال درنتیجه شرایط و سرنوشتی که در جهان فیلم بدان دچار شده، می رسد.هدف پژوهش از نوع بنیادی بوده به طور مشخص، بررسی مولفه زمان در سینمای آهسته استتحقیق از نوع کیفی بوده و روش انجام تحقیق از نوع توصیفی تحلیلی و بر مبنای شیوه مطالعه موردی و نمونه فیلم هاست.یافته اصلی تحقیق، همان زمان فروپاشانه یا ویرانگر است که شخصیت، طی آن به اوج نا امیدی و استیصال در نتیجه شرایط و سرنوشتی که در جهان فیلم بدان دچار شده، می رسد
صورت بندی هستی شناسیِ تئاتر واگرا با استفاده از نظریه مجموعه ها و نظریه سری ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۹۵)
7 - 16
حوزههای تخصصی:
آنچه موجب اهمیت یک هستیشناسی جدید برای تئاتر امروز میشود نیاز تغییری بنیادین در تمامی جنبههای این پدیده است. برای پاسخ به این نیاز اصلاحات جنبی کمکی به حفظ جایگاه تئاتر به عنوان هنری رهاییبخش نمیکند. این هستیشناسی جدید که در اینجا به عنوان هستیشناسی تئاتر واگرا مورد خطاب قرار میگیرد میکوشد پیش از هر تغییری چهارچوب انتزاعی ـ فکری جدیدی برای این موضوع فراهم آورد. برای صورتبندی این هستیشناسی میتوان از ریاضیات مدد گرفت. در این روش ریاضیات به عنوان چهارچوب نظری این هستیشناسی مورد استفاده قرار میگیرد و در ادامه با توجه به آنکه متغیرهای ریاضی را میتوان از حوزه نمادشناسی به حوزه معناشناختی منتقل نمود، هرکدام از وضعیتهای ریاضی با تبدیل به وضعیتهای کلان تئاتر این امکان را به دست میدهد که با استفاده از نظریههای ریاضی، فرضیههای نوینی برای تئاتر مطرح نمود. تلاش این پژوهش آن است که ابتدا صورتبندی مشخصی از هستیشناسی موجود تئاتر امروز با کمک نظریههای ریاضی ارائه دهد و در ادامه صورتبندی هستیشناسانه جدیدی با استفاده از ریاضیات برای تئاتر واگرا بیان نماید و در انتها نشان دهد که هرگونه جنبه رهاییبخش در تئاتر نیازمند عدول از قواعد پیشین و تثبیت شده و دستیابی به نوعی واگرایی در تئاتر است.
تحلیل فلسفی و تطبیقی گفتمان قدرت در تراژدی های یونانِ باستان و داستان های حماسیِ شاهنامه فردوسی با تکیه بر اندیشه های میشل فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ بهار ۱۴۰۲ شماره ۷
7 - 21
حوزههای تخصصی:
این پژوهش در نظر دارد با تحلیل گفتمان قدرت در نمایشنامه های کلاسیک یونانی و شاه نامه فردوسی، به تبیین وجوه اشتراک و افتراق دو جهان بینی در دو حوزه مذکور بپردازد. به نظر می رسد می توان نتایج حاصل از این مطالعه تطبیقی را نیز به مثابه نمونه هایی، به جهان معرفت شناسانه و گفتمان غالب در روح دو جغرافیای فرهنگی یونان کلاسیک و ایران تعمیم داد. رویکرد نظری بحث برگرفته از آراء میشل فوکو و مفهوم گفتمان قدرت در اندیشه وی خواهد بود. روش این تحقیق از نوع توصیفی-تحلیلی است و اطلاعات لازم برای سنجش نمونه ها به شیوه ای کتاب خانه ای و به واسطه ابزار تحلیل گفتمان حاصل خواهند آمد. شواهد این تحقیق گویای این واقعیت هستند که به رغم وجود مؤلفه های مشابه در اپیستمه هر دو جهان فکری، در هر دو ساحت خدایگانی و انسانی از مفهوم تقدیر و مرگ تا عشق، اصالت و خردورزی، نقطه تمایز بنیادین آن ها در تبیین گفتمان قدرت، رویکردشان در پذیرش یا تقابل با گفتمان قدرت متعالی خدا یا خدایان است. به عنوان نمونه اگر فردوسی در داستان سهراب، تقدیر یزدان را عامل فرجام پایانی می داند، در مقابل اوریپید، مده آیی می آفریند که درمقابل گفتمانِ غالبِ سنتیِ نهادینه شده می ایستد و حتی حاضر است فرزندانش را سر بریده، خدایان را همراه کرده و شکوه مندانه سوار بر ارابه خدایان گردد.
برساخت و بازنمایی هویت قومی در آوازهای فوتبال: مطالعه موردی شعارهای هواداران تیم تراکتور تبریز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موسیقی و فوتبال هر دو هویت ساز هستند که در پدیده سومی به نام شعارهای هواداری، کنار هم قرار می گیرند. شعارهای هواداران از منظر اتنوموزیکولوژی یک رفتار موسیقایی محسوب می شود. شکل گیری این رفتار موسیقایی مبتنی بر اجرای مشارکتی است که در آن تاکید بر حضور حداکثری افراد است و از دو گانه ی هنرمند-مخاطب خبری نیست. معمولا شعارهای هواداری محملی برای بروز هویت قومی می شوند. موسیقی های مردم پسند ایران، ترکیه و جمهوری آذربایجان، نوحه های مذهبی، شعار های سیاسی مربوط به انقلاب اسلامی، شعارهای هواداران تیم های ترکیه و موسیقی های فولکلور از مهم ترین منابع موسیقایی هواداران تراکتور برای شعارسازی محسوب می شوند. این شعارها به خصوص از سال 1388، با صعود مجدد تراکتور به لیگ برتر با مضامین هویتی همراه می شوند. از سال 1388 تا اوایل دهه ی 1390 این شعار ها تحت تاثیر جنبش های قومیتی در آذربایجان، جنبه ی سیاسی به خود می گیرند و بر خودمختاری تاکید می کنند. پس از آن و با اقدامات امنیتی، جنبه های سیاسی کمرنگ تر می شوند و جنبه های فرهنگی در شعارها بروز بیشتری می یابند. تاکید بر آذربایجان به عنوان سرزمین مادری از مهم ترین مفاهیم مطرح شده در شعارهای هواداران است. تاکید بر هویت آذربایجانی غالبا در عنصر کلام اتفاق می افتد و به لحاظ موسیقایی، محدودیتی برای استفاده از موسیقی های غیر آذری دیده نمی شود.
واقعیت سینمایی و نسبت ایده و فرم زیباشناختی در اندیشه ژاک رانسیر نمونه مطالعاتی: باد ما را خواهد برد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر بر آن است با تبیین نسبت ایده و فرم، به رابطه میان تصویر و واقعیت سینمایی بپردازد. در این مسیر با رجوع به آراء ژاک رانسیر و فیلم باد ما را خواهد برد ساخته عباس کیارستمی رویّه های زیباشناختی میان دو امر ناهمگون، یکی تصویر به مثابه قاب هایی نمادین و دیگری تصویر به مثابه ارگانیسمی زنده را مورد بررسی قرار می دهد. ژاک رانسیرتصویر سینمایی را چون یک نوشتار جمعی و مشترک در نظر می گیرد که تماشاگر سهمی در ساختن چیزی دارد که همزمان اشتراکی و انحصاری است. این تلاطم، بر اساس یک ایده پیشینی و معین به رهاییِ نیروهایی می انجامد که در ساختنِ چیزهایی تازه به کار می روند. در نتیجه واقعیت سینمایی برسازنده نسبتی از ساختن و فروپاشی، میان ایده ای که فُرم فیلم بر آن بنا شده، و ادراکِات تماشاگر است. یافته ها در این مقاله نشان داد تصویر سینمایی به سببِ ماهیت خود، قادر است با خنثی نمودنِ قدرت ایده که خود را در پیوند نماها و تاثیراتِ معین فُرمیِ آشکار می کند، نظامی خاص را بنا کند که به امرِ زیباشناختی تعلق داشته، و تاثیراتی خاص و نامتعین را بر بستری مشترک متجلی می سازد. روش انجام پژوهش توصیفی – تحلیلی بوده و داده ها از منابعِ کتاب خانه ای گرد آوری و نمونه کاوی شده اند.