فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۴۱ تا ۷۶۰ مورد از کل ۱۲٬۸۷۲ مورد.
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
49 - 56
حوزههای تخصصی:
در این مقاله فرضیه بر این بود که شیوه شیراز مکتب ترکمان از عناصر هنری مکتب شیراز (بویژه تذهیب آن) و مکتب هرات (به ویژه عنصر رنگ بندی و ترکیب بندی آن) و مکتب ترکمان (به خصوص فضابندی امکانات زیستی و طبیعت گرای آن) پدید آمد و با انتقال به تبریز و در آمیختگی آن با شیوه تبریز مکتب ترکمان، زمینه را برای پدیداری مکتب تبریز صفوی فراهم کرد. شیوه شیراز مکتب ترکمان در دو مرحله زمانی شکل گرفت. یکی دوره هفت ساله پیربوداق قراقویونلو بود که از امکانات هنری دوره ابراهیم سلطان و نیز هنرمندان مکتب هرات بهره گرفت. پس از برافتادن حکومت پیربوداق در شیراز، مرحله دوم این شیوه در حکومت هفت ساله سلطان خلیل آق قویونلو شروع شد و وی با بهره گیری از بنیه انسانی هنری دوره پیربوداق قراقویونلو به حمایت هنرها و هنرمندان پرداخت و شیوه شیراز مکتب ترکمان را به اوج کمال هنری خود رساند. در این مقاله، با بهره گیری از روش تحقیق استقرایی مبتنی بر وصف (چیستی) ارزیابی (چگونگی) و تحلیل (چرایی) و نقادی علمی مضمر در مسامات یافته ها و داده ها، شیوه شیراز مکتب ترکمان فحص و تتبع شد و نتیجه حاصله پاسخگوی سوالات برآمده از فرضیه گردید.
آیکونوگرافی موسیقی ایران؛ بررسی خطاهای تفسیر، تبیین روش و ارایه راهکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیکونوگرافی موسیقی حوزه ای نسبتاً نوپا در پژوهش های موسیقی جهان و همچنین ایران محسوب می شود. در ارتباط با هنر غربی و بررسی تصاویر موسیقایی، مشکلات چندانی وجود ندارد اگرچه در آن حوزه نیز می بایستی روش های مربوطه کاملاً رعایت شود. اما در ارتباط با هنر نقاشی ایران و بررسی موسیقی در میان تصاویر به دلیل عدم واقع گرایی انسان شرقی، مشکلات بیشتری متوجه این حوزه پژوهشی است. عدم وجود راهکار و روش های صحیح و همچنین خطاهای موجود در پژوهش هایی با این موضوع، نگارنده را واداشت تا راهکارهای مطالعاتی ای برای این حوزه پیشنهاد کند تا برای سایر پژوهشگران راهگشا باشد و از خطاهای احتمالی در تفسیر جلوگیری شود. بنابراین هدف از نگارش این مقاله پس از بررسی نقد تصویر، پیشنهاد راهکار و روشی بهتر برای استفاده از تفسیرهای موسیقایی از تصاویر و نقاشی های ایرانی است. از آنجا که این مقاله در درجه اول به هدف کمک به پژوهشگران موسیقی نوشته شده، کوشش شده است تا نکات اصلی ای که برای تفسیر موسیقایی در ارتباط با نقاشی های ایرانی وجود دارد، بیان شود. بعد از اشاره به نکات اصلی در این حوزه، در انتها 18 مرحله به عنوان مراحل پیشنهادی برای پژوهشگران ارایه شده است. روش تحقیق در پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت و روش توصیفی-تحلیلی، تاریخی و تطبیقی است.
بررسی زمینه های رویکرد آنتروپومورفیک در نگارگری ایرانی
حوزههای تخصصی:
نتروپومورفیسم، یا «انسان گونه انگاری» و یا «انساندیسی»، یکی از شاخه های انسان شناسی است، که در خصوص تشخّص بخشی انسانی به غیر انسان، اعم از دیگر جانداران یا اشیاء بحث می کند. این پژوهش با هدف دست یابی به الگویی ساختارمند در تبیین رویکرد آنتروپومورفیک در نظام زیبایی شناختی نگارگری ایرانی تدوین شده و با بررسی گزیده ای از نسخ مصوّر برجای مانده از تاریخ نگارگری ایران پس از اسلام، به روش تاریخی، توصیفی و تحلیلی، به گردآوری و تحلیل داده ها به روش مطالعات کتابخانه ای و اینترنتی پرداخته و در مجموع با دسته بندی نمودهای آنتروپومورفیک در قالب های گوناگون، به تبیین سازوکارهای آنتروپومورفیستی در نگارگری ایرانی پرداخته و به طرح پرسش: «آنتروپومورفیسم در آثار نگارگری ایرانی با چه زمینه ها و کیفیاتی نمود می باید؟» پرداخته است. در راستای پاسخ به این پرسش، و با مطالعه نسخه های متعدد نگارگری و آراء اندیشمندان و نیز مطالعه آثار ادبی و نسخه های خطّی مصوّر ایران پس از اسلام، به این نتیجه منتهی شده که نگارگری ایرانی با بهره مندی از پیشینه اساطیری و نیز دیدگاه شرقی مبتنی بر وحدت انسان و طبیعت با تکیه بر مضامین ادبی و حکمی به عنوان تجلی گاه آنتروپومورفیسم شناخته می شود. پژوهش حاضر، از نوع بنیادی بوده و با بررسی پژوهش های پیشین در حیطه روانشناسی، اسطوره شناسی، جامعه شناسی مذهبی و تاریخ نگارگری تنظیم شده است.
نقش عکاسی و بیگانه سازی در هنر زمینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
93 - 104
حوزههای تخصصی:
در هنر زمینی عکس ها تنها شاهدان آثار بوده و به اندازه ی آن ها اهمیت می یابند. هدف از نگارش این مقاله پرداختن به نقش عکس در آثار هنرمندان هنر زمینی و اثبات اهمیت آشنایی زدایی و بیگانه سازی در ذات این شاخه ی هنری است. پرسشی که مطرح می شود این است که عکس و بیگانه سازی درهنر زمینی چه نقشی داشته اند؟ از یافته های این پژوهش می توان به مواردی چون: بزرگی آثار، میرا بودن آنها، اجرای آثار در فضای خارج از گالری ها و قرار گرفتن آن ها در محیط طبیعی اشاره کرد. همچنین نتیجه ای که از آثار مطروحه حاصل می شود: اهمیت "نقش عکس" به منظور بقای اثر و "ضرورت ساختار شکنی به منظور بیگانه سازی" با روش هایی چون شکل گیری ابهام در معنی اثر، از میان بردن عادت های دیداری، تغییر در اندازه ی آثار، اجرای اثر هنری خارج از گالری، دگرگون کردن ماده ی اثر هنری و ادغام آن در محیط، و ... می باشد. روش تحقیق به کار گرفته شده در این مقاله: توصیفی- تحلیلی و شیوه ی گردآوری منابع مورد نظر نیز کتابخانه ای می باشد.
اثربخشی مداخلات طراحی کاربرگرا در طراحی محصولات (طراحی بسته بندی نگهدارنده دارو برای سالمندان با استفاده از مهندسی کانسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
111 - 122
حوزههای تخصصی:
امروزه هر فرد در زندگی، نیازهای خود را دخیل کرده و محصولات را براساس سلایق خود انتخاب می کند. به همین دلیل هدف اصلی این پژوهش، طراحی بسته بندی نگهدارنده دارو با استفاده از مهندسی کانسی است. از اهداف دیگر این پژوهش، بررسی تاثیر طراحی کاربرمحور مانند برنامه های سلامت تلفن همراه و وضعیت توسعه آن ها است. طبق روند مهندسی کانسی، ابتدا تمامی محصولات حتی به صورت ایده جمع آوری شدند و در نهایت چهار محصول انتخاب شد. برای ارزیابی این محصولات، پرسش نامه ای به روش افتراق معنایی توسط 24 واژه انتخابی از 75 واژه کانسی به دست آمده؛ تدوین و توسط 21 نفر از اعضا (خانم ) کانون سالمندان سرای محله شهرک غرب به صورت داوطلبانه تکمیل شد. یافته های حاصل از تحلیل اطلاعات توسط نرم افزارSPSS ، کمک شایانی در دستیابی به معیارهای موردنظرکرد. این معیارها می تواند باعث طراحی محصولی مطابق با خواسته کاربران شود. معیارهای طراحی تعریف شده شامل: طراحی فرمی ساده، جنس های متفاوت پلاستیکی برای بدنه و درب محصول، باز شدن درب نگهدارنده دارو از پایین به بالا و قابلیت جدا شدن محفظه های نگهدارنده دارو از بدنه محصول است. همچنین با توجه به نیاز کاربران به محصولی ساده و کاربردی، برنامه های سلامت محور می توانند به طراحی محصولات مرتبط با این مسائل کمک بسیاری نمایند.
نگرشی بر ژرفانمایی (پرسپکتیو) در نگارگری ایرانی برپایه آرای ابن هیثم در المناظر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
77 - 90
حوزههای تخصصی:
ژرفانمایی در نسخه نگاره های ایرانی با آنچه امروز از پرسپکتیو دانسته می شود، بسیار متفاوت است. در نگارگری، پیکره های دورتر را هم اندازه پیکره های نزدیک تر، اما بالاتر از آن ها بازنموده اند. پژوهشگران این شیوه را در عبارتِ «بالاتر یعنی دورتر» خلاصه کردند. گمان می رود چنین عبارتی، گوناگونی ژرفای صحنه ها و مفاهیم در پس آن ها را بیان نمی کند، زیرا پذیرفتنی نیست هنری چندصدساله که در خدمت بازگفت دیداری روایات ادبی متفاوت بوده است، یکی از مهم ترین ارکان صحنه پردازی (ژرفا) را چنین ساده انگارانه بازنموده باشد. براین پایه، پرسش های جستار حاضر برمی آید: مبانی شکل گیری ژرفانمایی بالاوپایین چیست؟ آیا بربنیان این مبانی می توان گوناگونی ژرفانمایی را چندان که ایرانیان قدیم درمی یافتند، بازفهمید؟ رسالات مناظرومرایای کهن (المناظر ابن هیثم)، درک مفهوم ژرفا در نگاه ایرانیان و تبیین شیوه های بازنمایی آن را ممکن می سازد. براین بنیان، شش گونه ژرفانمایی در نقاشی ایرانی شناختنی است که هریک از جهتِ عمق صحنه ها، کاربرد و مفهوم با یکدیگر تفاوت دارد: انبوه نگاری؛ انجمن نگاری؛ بوستان نگاری؛ صحرانگاری؛ ژرفانمایی با لایه های میانجی؛ و ژرفانمایی های ساختمانی. پژوهش درپیِ فهم تاریخی اثر می کوشد دریافت مخاطب امروز را به فهم بیننده سده های پیشین نزدیک گرداند و چارچوب های نادیده نگارگری ایرانی را بازنمایاند. ازاین رو، پژوهشی بنیادین با رویکردی تاریخی است که اصول المناظر را به شیوه توصیف بازمی خواند و ژرفانمایی نگاره ها را با توصیف تحلیل و نیز سنجش چارچوب های علمی و هنری (تطبیق هم زمان) تبیین می کند.
تقابل سکون / حرکت در سینمای عباس کیارستمی بر مبنای نظریه زیبایی شناسی سکون لورا مالوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لورا مالوی به عنوان منتقد روش سینمای کلاسیک هالیوود در بازنمایی تصویر زن، لحظه توقف زمان در فیلم و ثابت شدن تصویر سینمایی را بسیار مهم می داند. او در کتاب مرگ ۲۴ بار در ثانیه: سکون و تصویر متحرک به تحلیل حضور همزمان و متناقض سکون و حرکت در سینما می پردازد. سینمای عباس کیارستمی مطالعه موردی مالوی در این زمینه است و از آن به عنوان سینمای عدم قطعیت یاد می کند. در این پژوهش به این مسأله پرداخته شده است که مالوی چگونه سینمای کیارستمی را به عنوان سینمای تأخیر و سکون معرفی می کند، در حالی که استفاده از نماهایی از اتومبیلِ در حال حرکت ویژگی سبک شناختی سینمای کیارستمی است. روش تحقیق در این پژوهش روش کیفی است و رویکرد اصلی نیز تحلیل روان کاوانه بر مبنای نظریات ژاک لاکان است. نقد روانکاوانه لاکانی تحلیل روش های متجلی شدن امیال ناخودآگاه شخصیت یا نویسنده نیست بلکه تحلیل خود متن و رابطه متن باخواننده است. در تحلیل تقابل سکون و حرکت در آثار کیارستمی ، مفاهیم تکرار و بازگشت و تأثیر آنها بر خاطره تماشاگر و همچنین نگاه خیره دوربین بررسی شده اند. یافته های پژوهش نشان می دهد که نگاه دوربین کیارستمی در داخل اتومبیل حس اقامت گزیدن در حرکت و در نتیجه حضور چندوجهی در فضا و زمان را به بیننده منتقل می کند.
نخل بندی؛ نمونه ای از صحنه آرایی در حوزه فرهنگ ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنر، بخش جدانشدنی از زندگی آدمی درگذر زمان است که از دیرباز در همه ابعاد زندگی اش نمودی آشکار داشته است. یکی از شاخص ترین وجوه آن، آراستن مجالس، محافل و انجام تزیینات مکان برگزاری مراسم بوده. این تزیینات گاه برای مجالس آیینی و دینی، گاه برای شادباش و سرگرمی و زمانی نیز برای عزا انجام می گیرد. با توجه به اشارات موجود در اسناد مکتوب، این نوع از مجلس آرایی ها درگذشته نیز کاربرد داشته و هر بخشی از آن تحت عنوان خاصی به اصناف مختلف و اساتید گوناگون مربوط می شده است. بر اساس مستندات موجود و با توجه به نزدیک تر شدن مرزهای هنر نسبت به هم می توان گفت که در برخی از این مراسم ها و مجالس، جلوه هایی از هنرهای نمایشی نیز متجلی بوده که به تعبیر امروزی، این نوع آرایش ها نقش صحنه آرایی را برای آن نمایش ایفا می کرده است. هدف این مقاله از یک سو آشنایی با موضوع نخل بندی و از سوی دیگر مرزبندی میان دو مفهوم نخل بندی و نخل گردانی است. نگارندگان در این پژوهش کوشیده اند تا با بررسی متون کهن و با روش توصیفی – تحلیلی، به شرح و چگونگی یکی از این شیوه های مجلس آرایی، در حوزه فرهنگ ایران بپردازند که با عنوان «نخل بندی» شناخته می شده است. بر اساس نتایج حاصل از پژوهش، چگونگی اجرای نخل بندی متأثر از زمان، مکان، طبقه اجتماعی و... بوده است.
بازنمود شبیه سازی فرهنگی متأثر از رسانه ها در هنرهای تجسمی معاصر بر اساس نظریه ژان بودریار (مطالعه ی موردی آثار کاترینا فریچ)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ژان بودریار معتقد است که فرهنگ در حال تولید شدن و با هدایت رسانه ها دائماً در حال تغییر است. به نظر او، ما وارد عصر «شبیه ها» شده ایم. شبیه ها نشانه هایی هستند که مانند رونوشت یا الگوی اشیاء یا رویدادهای واقعی عمل می کنند. از آنجایی که رسانه ها در شبیه سازی فرهنگی نقش به سزایی داشته و همچنین بر هنر معاصر تأثیرگذار بوده اند، هدف این مقاله با عطف به آرای بودریار، مطالعه بازنمود شبیه سازی فرهنگی متأثر از رسانه ها در آثار هنرمند معاصر آلمانی «کاترینا فریچ» بوده و در پی پاسخگویی به این سؤال است که: «چگونه شبیه سازی فرهنگی در آثار او بازنمود پیدا کرده است؟». این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و تطبیقی به مطالعه آثار این هنرمند به ویژه اثر ضیافت او می پردازد. نتایج تحقیق نشان می دهد که بازنمود این شبیه سازی فرهنگی، وانموده ای است که هم نظریه پرداز و هم هنرمند، هرکدام به سیاق خود به طور تمثیلی بیان کرده اند. وجوه اشتراک اثر کاترینا فریچ و آرای بودریار همچون تکرار و تکثیر، بازتولید، شبیه سازی، مصرف گرایی، تولید نشانه ها و فرا واقعیت نشان می دهد که هنرمند با استفاده از تکرار و تکثیر، بازتولید، شبیه سازی، مصرف گرایی و تولید نشانه ها، بازنمودی از شبیه سازی فرهنگی را با اثر خود ارائه داده است.
بررسی جامعه شناسانه نمایشنامه چهارصندوق نوشته بهرام بیضایی با تکیه بر آرای لوسین گلدمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از نظر لوسین گلدمن، فرد نویسنده عناصر خلاقیتش را از زمانه خویش و جامعه ای که در آن زندگی می کند، می گیرد. در جامعه افرادی استثنایی حضور دارند که علاوه بر توانایی ذاتی هنری ، آگاهی شان هم نسبت به جهان بینی طبقه اجتماعی خودشان به حداکثر میزان ممکن است. اگر این افراد به توانایی بیان بدیع مسائل طبقاتی دست پیدا کنند، می توانند آثاری بیافرینند که بیانگر جهان بینی طبقه اجتماعی خودشان باشد. آنچه باعث برجستگی نوابغ می شود، توانایی آنها در بیان ارزش های جهان شمول جامعه انسانی است. بهرام بیضایی نیز هنرمندی ست که نگاهی جامعه شناسانه و پرسشگر دارد. او هم، عناصر تعیین کننده کارش را از جامعه ای که در آن زندگی می کند، می گیرد و با استفاده از ذوق هنری ای که دارد، آثاری ماندگار خلق می کند. در این راه، دانش او از میهنش، به غنای آثارش افزوده است. در این مقاله، نمایشنامه چهار صندوق، نوشته بهرام بیضایی با هدف دست یابی به شناختی بهتر از جامعه و گروه های اجتماعی دوران نگارش نمایشنامه و با استفاده از رویکرد جامعه شناسی هنر و نظریه ساختار گرایی تکوینی لوسین گلدمن که شامل دو مرحله دریافت و تبیین است، مورد بررسی قرار گرفت. تحلیل این نمایشنامه، نشان داد که چگونه ساختار اجتماعی جامعه ایران نیز می تواند تاثیر خود را بر اثر هنری بگذارد.
بررسی مفاهیم ذهنی و تاثیر آن در خلق فضاهای عینی هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ بهار ۱۳۹۸ شماره ۱
29 - 38
حوزههای تخصصی:
مفاهیم نهان در یک متن برای ما فضایی خلق می کند که بیشتر، از نوع دنیای مجازی است و ما بی آنکه بدانیم چرا، از خواندن آن احساس سرزندگی می کنیم. می توان باور داشت این مفاهیم است که به تصورات ذهنی در خلق فضاهای عینی کمک می کند، چنانچه اگر مفاهیم مورد نظر را از یک اثر هنری بزداییم بی شک با پیکره ای از بیهودگی ها روبه رو خواهیم شد. تن انسان فقط کانون چشم انداز به جهانِ پرسپکتیوِ مرکزی نیست، سرهم تنها جای اندیشیدن نیست چون حواس و وجود جسمانی ما مستقیماً معرفتِ وجودی ما را می سازد و ذخیره می کند. این معرفت با مفاهیم ژرف تری ارتباط دارد که در دنیای امروز کمرنگ شده ولی در ادبیات به خوبی قابل مشاهده است و بعلاوه محتوای زیبایی در گرو معانیست. معنایی که زاییده مفهوم است و به حتم بدون این دو، زیبایی وجود نخواهد داشت. همانگونه که نقاش خانه خود را با رنگ بر بوم می نشاند ، ادبیات نیز با واژگانش تصاویر بدیعی از خانه ها را در ذهن بوجود می آورد استفاده از تصاویر بوجود آمده از یک متن ادبی و عینیت بخشیدنِ به آن در یک اثر هنری می تواند تبدیل به ابزاری در دست هنرمندان تجسمی گردد، چنانچه تصویرسازی در آثار ادبی از این نوع است.
گذار از مدلِ فرمان بر به فرمان ده در رخ نگاره های سده نوزدهم میلادی فرانسه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲
103 - 112
حوزههای تخصصی:
در فرانسه ی سده ی نوزدهم میلادی، افراد برخاسته از طبقه ی متوسّط که خواهان نسخه برداری از شیوه ی زندگی اشراف بودند، رابطه ی سنّتی هنرمند با مدل را دچار دگرگونی ساخته و با استخدام رخ نگاران، به مدل های جدید ایشان بدل شدند؛ مدل هایی فرمان ده و نه فرمان بر. با این حال، واژه نامگان فرانسوی منتشره در این دوره، «مدل» را با همان تعریف قدیمی، مبتنی بر فرمان بردار بودنش، توصیف کرده اند. در متون عکّاسی منتشره در همین سده نیز، شاهد استفاده از واژه ی مدل هستیم؛ امّا این بار برای یاد کردن از «مشتری»های عکاس خانه ها. در این نوشتار منتج از یک پژوهش بنیادی نظری، تلاش شده تا با آزمودن فرضیّه هایی چند برای یافتن دلیل چنین رویکردی، تعریفی جدید برای مدل، متناسب با جایگاهش در عکّاسی، ارائه شود. بر اساس اسناد بررسی شده، در فرآیند ثبت عکس، تعامل میان عکّاس و مدل، منجر به کسب نتیجه ای مطلوب تر نسبت به عمل هر یک از طرفین به تنهایی می شود: بدین معنی که ابتدا رخ نگار مدل را در گرفتن حالت مورد نظر هدایت، و سپس مدل به واسطه ی هوشمندی اش، حالت اکتسابی را به حسّی مناسب آراسته و توفیق اثر نهایی را بیش از پیش تضمین می کند.
چالش تجربه زیبائی شناختی در بستر سوبژکتیویته دکارتی
حوزههای تخصصی:
سوبژکتیویته منتج از کوجیتوی دکارت، بر بستر رخدادهای متنوعی از جمله هنر اومانیستی رنسانس شکل گرفت، این تحول اندیشه ای بدیع و نگرشی شامل عرصه های مختلف فلسفی است. ازمنظر دکارت زیبایی سوبژکتیو است و هر چیزی که سلیقه یا حساسیت ذهنی ما را ارضاء کند، زیبا است؛ این رویکرد پس از دکارت نیز تداوم می یابد و با محوریت یابی ذوق در پنداشت امرزیبا، در آرای متفکرانی همچون: برک، هیوم وکانت بارور می گردد. در این پژوهش با تکیه برماهیت سوبژکتیو تجربه زیباشناسی، بر ساحت انفسی تجربه تاکید می گردد واز این طریق بحث را ازچالش های حاکم بر داوری زیبا شناختی، که عمدتا مبتنی بر لحاظ عناصر عینی و ابژکتیو در قضاوت زیباشناختی است، متوجه ساحت انفسی تجربه و درنهایت محوریت فرد در صدور این داوری ها گرداند. پرسش اصلی این پژوهش در راستای چالشی است که بر ماهیت سوبژکتیویته بر بستر زیبایی شناسی رخ می دهد؛ اینکه چگونه سوبژکتیویته دکارت در دوران معاصر مورد نقد واقع شده است، نقدهایی که منجر به تغیرات مهمی در تفکر و هنر گردیده است. چالش سوبژکتیویته دکارت، زمینه را برای چالش بزررگ سوبژکتیویته در عصر حاضر و محوریت یابی فرد به جای انسان کلی، فراهم می گرداند. پژوهش حاضر پژوهشی کیفی است که درآن نگارنده به روش مطالعه اسنادی اطلاعات را گردآوری کرده است.
تبیین و تطبیق وجوه بی علاقگی در تجربه ی زیباشناختی از نظر کانت، شوپنهاور و نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی علاقگی یکی از ویژگی های اساسی تجربه زیباشناختی قرن هجدهم بریتانیا و آلمان است. در این پژوهش با روش تحلیلی-تطبیقی، چیستی مولفه ها و وجوه بی علاقگی در شاخه آلمانی آن مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از شناخت وجوه بی علاقگی، ایجاد تمایز میان تجربه ی زیباشناختی و سایر تجارب شناختی، اخلاقی و نیز ذوقی است. قائل شدن به چنین تفکیکی، از جستجو در آرای کانت حاصل شده است. اما آیا دیدگاهی به این سرسختانه که در مرحله اول به خودمختاری و جدایی تجربه و امر زیباشناختی از سایر تجارب می انجامد، در تفکر شوپنهاور و نیچه هم قابل پیگیری است؟ این پژوهش با تأمل در زیباشناسی سه متفکر یعنی کانت؛ شوپنهاور و نیچه، بی علاقگی را در سه دسته نظری، عملی و حسی قابل تقسیم می بیند و بر این نکته تأکید می کند که کانت در هر سه شاخه با رادیکال ترین نحوه نگاه، زمینه اساسی اندیشه شوپنهاور و نیچه را فراهم آورده است. نتیجه اینکه شوپنهاور با تغییراتی در این رویکرد، همچنان نوکانتی باقی می ماند، اما مسیر حرکت نیچه به منزله یک متفکر پساکانتی در بخش بی علاقگی حسی (به ویژه در تبارشناسی اخلاق)، به جهت رویکرد و تأکیدات متفاوت، از تفکر کانت فاصله می گیرد. از این رو، این پژوهش رویکرد کانت را سرسخت، دید شوپنهاور را منعطف و نگاه نیچه را در بحث بی علاقگی، ضعیف ارزیابی می کند.
مقایسه فیلم با هنرهای سنّتی؛ نقدی فلسفی بر سنّت گرایی از منظر حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به دنبال سنجش دیدگاه سنّت گرایی درباره هنرهای مدرن دارای شخصیت ها و ماجراهای زمانی-مکانی است. مسئله تحقیق اینست که نگرش سنّت گرایی درباره هنرهای مدرن، تا چه میزان از منظر حکمت متعالیه – که مورد تأیید سنّت گرایان است – قابل تصدیق است؟ بدین منظور ابتدا راهبرد نمادپردازی را از منظر سنّت گرایان تبیین می کند که به تناظر صورت های هنری با حقایق ازلی در عالَم مثل تکیه دارد و در نتیجه فرامکان و کلّی گراست. نویسنده با نقل اقوالی از بزرگان سنّت گرایی، تشریح می کند که جزئی سازی در شخصیت ها و ماجراها نمی تواند در این دیدگاه مشروع باشد. وی در انتها به سراغ هستی شناسی حقایق عالَم مثُل از منظر فلسفه اسلامی رفته و با تکیه بر «نحوه وجود کلّی ها» از دیدگاه حکمت متعالیه، به وجود سِعی آن ها در افراد جزئی متکثّر اشاره کرده است. او بر این اساس نتیجه می گیرد که صور متشخّص زمانی – مکانی هم می توانند ارجاع به حقیقت ربّ النّوع خویش در عالَم مثال افلاطونی داشته باشند و در نتیجه لازم نیست حتماً ارجاع مستقیم به وجود اعلای مثُل صورت بگیرد تا قدسیت هنر تأمین شود. بدین ترتیب مقاله به این جمع بندی می رسد که سینما (و رمان) هم با وجود ربط به شخصیت های جزئی و ماجراهای زمانی – مکانی، ظرفیت تحقّق هنر قدسی را دارا هستند.
پژوهشی بر برندسازی استراتژیک شهری، مطالعه میزان اثربخشی و طرح هویت بصری آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۴ تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲
15 - 26
حوزههای تخصصی:
امروزه نهادهای دولتی و شهری در تلاشند تا شهرها را با تدوین راهبردهایی، به مقاصدی برای زندگی، اشتغال، تفریح، تحصیل و یا سرمایه گذاری بدل کنند. بر این اساس، هدف از پژوهش حاضر، مطالعه برندسازی استراتژیک شهری، ارتباط آن با هویت بصری شهری و تعیین میزان اثرگذاری آن و پاسخ به این پرسش است که آیا برنامه های اجرایی در جهت پیاده سازی استراتژی های هویت ساز، می توانند بر جلب نظر و منافع اقتصادی برای شهرها اثرگذار باشند؟ در این پژوهش، مفاهیم کلیدی و استراتژی های متداول برای تبدیل تصویر یک شهر به عنوان برندی شناخته شده و میزان اهمیت و اثربخشی طرح های اجراشده برجسته، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. پژوهش بینا رشته ای حاضر، از منظر روش شناسی، توصیفی-تحلیلی، بر اساس هدف، نظری-کاربردی و ماحصل مطالعات کتابخانه ای و اسنادی است. نتایج مطالعات انجام گرفته، نشان گر توجهی فزاینده حول موضوع مذکور است که در راستای تحقق آن، از راهبرد هایی مانند میزبانی رویدادهای بزرگ، کاربرد فضاهای مجازی و طراحی سازه های نمادین استفاده گردیده، و دیزاین هویت بصری نیز برای اعطای خصایص تصویری به چنین راهبردهایی به کار گرفته شده است. این مطالعات با این حال که نمایان گر نتایجی متفاوت از تحلیل راهبردهای اتخاذ شده بوده است، نشان می دهد که تدوین و اجرای طرحی همه جانبه ، یقیناً نتایجی اثرگذار را در پی خواهد داشت.
از مستند اجتماعی تا مستند شهری (بررسی تطبیقی بین آثار چند عکاس اروپایی که از ایران نیمه قرن 19 تا نیمه قرن20 عکاسی کرده اند)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، گرایش«عکاسان مستند اجتماعی» با ملیت های مختلف اروپایی(روسیه، انگلستان، هلند، آلمان و ...) در بازه زمانی نیمه قرن 19 تا نیمه قرن20 با رویکردی بسترگرایانه به منظور تحلیل نگرش عکاسان مزبور که در پرشیا(ایران کنونی)عکاسی کرده اند، دستمایه تحقیق و بررسی قرار گرفته است. هدف اصلی این پژوهش، به دست آوردن«نگرش» هرکدام از عکاسان مزبور در محدوده زمانی مورد نظر و همچنین تعیین تفاوت ها و تشابهات آنان در نگرش های بازیابی شده بوده است. در مورد هر عکاسی ابتدا زندگی نامه کاری او آورده و سپس به تحلیل نگرش وی پرداخته شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که نگرش عکاسان منتخب که ماحصل کار آنان است در تولید و مصرف هم خوانی ندارند. عکاسان مورد بررسی بر سوژه های انسانی خویش در سرزمین ایران اعمال قدرت و سلطه گری داشته اند. داعیه اصلاح طلبی که وجه بارز و مشخص عکس های مستند اجتماعی قلمداد می شود فقط در رویه و سطح ظاهری آثار نمود دارد و به فرجام عملی نرسیده است و عمدتاً جلوه های جستجوگری وجهان گردی در کارهایشان بارز و شاخص می باشد. کارکردِ اسنادی و بایگانی که سرنوشت محتوم عکس های آرشیو شده در بایگانی هاست، از خلال آثار آنها قابل دریافت است. سویه چرخش از عکاسی«مستند اجتماعی» به سمت عکاسی«مستند شهری» وجه تمایز مشخص دیگری است که این تحقیق آن را هویدا و آشکار می کند.
کاربرد خلاقانه ی محصولات بازیافتی فرش براساس مفاهیم توسعه پایدار در طراحی داخلی معاصر
حوزههای تخصصی:
دست بافته ها از با ارزش ترین صنایع دستی کشور محسوب می شوند که برخاسته از فرهنگ جامعه اند. از مهم ترین عرصه های حضور دستبافته ها در زندگی انسان، کاربرد آن در دکوراسیون داخلی است. امروزه به سبب تحول در شیوه ی زندگی نیازهای جدیدی در عرصه طراحی داخلی شکل گرفته است. از این رو خلاقیت و نوآوری در تغییر و هماهنگی این بافته ها با دنیای امروز ضروری است. با علم به اینکه خلاقیت بر نوآوری و کنار گذاشتن اصول جا افتاده تأکید داشت و این خود آسیب هایی را به عرصه صنایع دستی وارد خواهد کرد، لذا مفهوم خلاقیت در این مقاله در چارچوب نظریه ی توسعه پایدار دنبال شده است. پژوهش حاضر از نوع کاربردی است که با رویکرد توصیفی– تحلیلی به انجام رسیده است. شیوه جمع آوری اطلاعات براساس مطالعات کتابخانه ای و پژوهش های میدانی است که در روش میدانی از شیوه ی مصاحبه و عکسبرداری استفاده شده است. نتایج مذکور حاکی از آن بود که دستبافته ها قدرت و توانمندی بازگشت به طبیعت را دارا بوده و از همین رو بازیافت آنها حائز اهمیت می باشد. لذا قرابت زیادی با اهداف و مؤلفه های توسعه پایدار دارند و نهایتاً اینکه می توان از طریق ایجاد تولیدات خلاقانه ی حاصل از فرش های بازیافتی محصولات متنوعی از جمله کوسن، پاف، مبلمان، نیمک و غیره را وارد طراحی داخلی معاصر کرد.
بازخوانی مکان و فضای نمایش ایرانی در منتخبی از نگارگری ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بازخوانی به عنوان برابر نهاده ای برای دراماتورژی، یکی از ابعاد فرایندی جامع برای به روزرسانی سنت هاست. نمایش به عنوان هنری اجتماعی در گفتگو با جامعه است، بنابراین هم شکل دهنده ایده ها در جامعه و هم بازتاب دهنده ویژگی های جامعه است. با وجود آنکه جنبه های نمایشی ادبیات و فرهنگ ایرانی هنوز پتانسیل های بسیاری برای به روزرسانی دارد، منابع و مدارک اندکی برای بازخوانی نمایش ایرانی وجود دارد. اما نگارگری ایرانی حاوی اطلاعات ارزشمندی از صور خیال هنرمند ایرانی و بازتاب دهنده اطلاعات بسیاری از جمله معماری، نمایش و جامعه است. این مقاله که پژوهشی بین رشته ای در معماری، نمایش و نگارگری است، با روش تاریخی-تحلیلی به کمک رویکرد بازتاب در جامعه شناسی هنر، در تلاش برای بازخوانی مکان نمایش ایرانی در نگارگری ایرانی است. نتایج گویای آن است که نگارگران در انتخاب موضوع و شیوه بیانی متاثر از بسیاری نکات مهم نمایشی از جمله نحو مکان های مکث و تامل در شهر و منظرفرهنگی برای برپایی انواع نمایش، خرده نمایش و خلق مکان های همگرای اجتماعی بوده اند. بنابراین می توان بازتابی از انواع نمایش ها و عناصر نمایشی از جمله انواع صحنه های میدانی، قابی و تخت گاهی را در آنها مشاهده کرد.
تحلیل قطعه «هفت خوان» اثر بهزاد رنجبران با تمرکز بر نحوه ایجاد وحدت و تنوع(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به روش تحلیلی، به بررسی تکنیک هایی که مؤید وحدت و تنوع در قطعه «هفت خوانِ» رنجبران است، می پردازد. به عنوان هدف کلی، تکنیک های بسط و گسترش رنجبران در طول اثر مطالعه می شود که برای دست یابی به این مهم، فرم اثر، ساختارهای هارمونی و شیوه های بسط و گسترش موتیوی مورد بررسی قرار می گیرد. فرم اثر منطبق بر فرم های رایج کلاسیک نیست اما دارای اشتراک هایی با فرم سونات است. پایبندی به ساختارهای هارمونی همچون تریادها و به طور کلی ترایکوردها، آکوردهای چهارصدایی، پلی کوردها، انبوهه و شبه انبوهه ها و همچنین تسلسل آنها، باعث ایجاد وحدت و تنوعِ هارمونیک و ملودیک در طول اثر شده است. این اثر دارای یک موتیو سه نتی بر اساس نت های سی-لادیز-سی است که نقشی کلیدی در پیوند بین اجزای شکل دهنده فرم اثر دارد. این فیگور در طول اثر به شکل های متنوع ظاهر می شود و دگرگونی های آن بر اساس تغییرات ریتمیک دسته بندی شده است. هسته تماتیک دارای چهار جزء است؛ به طوری که جزء اول تا سوم به صورت حرکت برودری تحتانی و فوقانی ظاهر و سپس جزء چهارم به آن اضافه می شود. این مقاله نشان می دهد که چگونه موتیو چهار جزئی، از طرفی برای ایجاد وحدت، بارها تکرار و از طرف دیگر همزمان با تکرارها، دچار دگرگونی های مختلف می شود.