فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۲۱ تا ۱٬۳۴۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۴
7 - 34
حوزههای تخصصی:
نظریه عدالت به مثابه استحقاق رابرت نوزیک دیدگاهی فردگرا، وظیفه گرا و حق محور است و این دیدگاه مبتنی بر نظریه حقوق طبیعی است. نوزیک به عنوان یک اختیارگرا، نظریه خود را بر مبانی فوق در سه اصل ارائه می کند. او با افزایش قدرت دولت تا جایی که بتواند بر اساس الگوهای خاصی -مثلاً حمایت از نیازمندان- اموال و دارایی ها را بازتوزیع کند، مخالف است. این دیدگاه واکنشی به نظریه رالز و هر نوع دولت رفاه در حوزه عدالت است. در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی در دو بخش مبانی نظریه و خود نظریه را بررسی می کنیم. علاوه بر اشکالات مبنایی، اشکالاتی که به نظریه وارد است، عبارت اند از: ابهام در اصول سه گانه؛ بی توجهی به عدالت محتوایی؛ تقلیل عدالت به حوزه مالکیت؛ تبیین ناقص از عوامل مالکیت؛ نادیده گرفتن خیرات عمومی؛ نادیده گرفتن اشکالات بازار آزاد؛ آزادی بردگی؛ تبیین ناقص از مشروعیت مالیات و عدم ارائه راه کار برای خروج دارایی ها از مالکیت.
آیا ملاصدرا از بعد چهارم عدول کرده است؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۴
23 - 37
حوزههای تخصصی:
امروزه در جهان اسلام، بسیاری معمولاً بعد چهارم رایج را، یعنی این که هرکدام از زمان ها و امور زمانی گذشته و آینده ثابت در جای خود قرار دارند، به ملاصدرا نسبت می دهند و در آثار او ریشه یابی می کنند؛ ولی پژوهش حاضر نشان خواهد داد او از بعد چهار پیشینیان عدول کرده است. او گرچه در شرح الهدایه الاثیریه به تلخیص و به نوعی تکرار بعضی از نکات میرداماد پرداخته است، به جز شرح الهدایه در سایر آثار خود به بعد چهار رایج نپرداخته و هیچ عبارت صریحی به سود بعد چهار به کار نبرده است تا بتوانیم چهاربعدگروی را به او نسبت دهیم؛ حتی این که امروزه در ریشه یابی بعد چهار رایج کنونی معمولاً بی درنگ به حرکت جوهری صدرا و تعبیر «امتداد» درمورد طبیعت های جسمانی پای می فشرند نیز هیچ ارتباطی به بعد چهار رایج کنونی ندارد؛ بلکه قرائن نشان می دهد ملاصدرا، به جز شرح الهدایه ، در سایر آثار خود از بعد چهار پیشینیان عدول کرده است؛ بنابراین، این پژوهش در ادامه خواهد کوشید این عدول را بررسی کند.
ارسطو و اصل ماخ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از آنجا که ارسطو امکان وجود فضایی مستقل از اجسام (فضای مطلق) را نفی کرده است، بنابراین روشن است که به عقیده وی، حرکت نسبت به فضای مطلق (حرکت مطلق) امری غیرممکن است. اما آیا ارسطو توانسته است بدون استفاده از مفاهیم فضا و حرکت مطلق، تبیینی سازگار از حرکت ارائه کند—آن چه که در نظریه نسبیت عام نیز محقق نشده است؟ آیا تبیین ارائه شده از سوی وی برای حرکت با اصل ماخ (نسبی بودن حرکت) سازگار است؟ جهت پاسخ به این پرسش ها ضرورت دارد تا نسبت نظریه ارسطو با اصل ماخ بررسی گردد. این نوشتار نشان می دهد که تبیین ارسطو از «حرکت»، اصل ماخ را ارضا نمی کند. به علاوه، روشن می شود که علی رغم تلاش ارسطو جهت حذف مفاهیم فضا و حرکت مطلق از فیزیک، نظریه ایشان به طور کامل عاری از این مفاهیم نیست. به عبارت دیگر، نشان داده می شود که نظریه ارسطو در تبیین حرکت وضعی (چرخشی)، دچار ناسازگاریِ درونی است. پژوهش حاضر، داده ها را به صورت کتابخانه ای جمع آوری و به صورت توصیفی-تحلیلی بررسی می نماید.
Life Beyond the Sustainable City Phenomenology, Post-Urban Politics, and the Environmental Crisis
حوزههای تخصصی:
Phenomenology provides us with a method for critiquing the tools and technologies we use to power our cultures, support our cities, and maintain our state institutions. The environmental crisis that we currently have is inextricably tied to various political crises as well; and how we envision the tools, media, and material structures of our world are tied to these crises. Informed by an Husserlian conception of personhood and consciousness, an anarchic communitarian politics gives us a moral grounding for a critique of liberalism, capitalism, neoliberal democracy, the State, an assumed urban future, and the concept of “sustainability” as it relates to the existential threat of climate change and global warming. Thinking “outside the city” and “outside civilization,” we come to look to the anarchic communitarian leanings of Diogenes and indigenous peoples for a view of a future that does not sustain the status quo but instead radically re-envisions it.Phenomenology provides us with a method for critiquing the tools and technologies we use to power our cultures, support our cities, and maintain our state institutions. The environmental crisis that we currently have is inextricably tied to various political crises as well; and how we envision the tools, media, and material structures of our world are tied to these crises. Informed by an Husserlian conception of personhood and consciousness, an anarchic communitarian politics gives us a moral grounding for a critique of liberalism, capitalism, neoliberal democracy, the State, an assumed urban future, and the concept of “sustainability” as it relates to the existential threat of climate change and global warming. Thinking “outside the city” and “outside civilization,” we come to look to the anarchic communitarian leanings of Diogenes and indigenous peoples for a view of a future that does not sustain the status quo but instead radically re-envisions it.
نگاهی به ریشه های فلسفه های معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که فلسفه های معاصر و جریان های فلسفی اصلی آن ریشه در اندیشه های فیلسوفان شاخص مدرن دارد و نفوذ این فیلسوفان کماکان با فراز و نشیب هایی هنوز در قرن حاضر نیز قابل فهم است هرچند نقدهای کوبنده ای به فلسفه های مدرن از جانب فیلسوفان معاصر صورت گرفته است. در این نوشته به نقش اندیشه های فلسفی کانت، هگل، نیچه، مارکس، داروین در تکوین فلسفه های معاصر مثل پساختارگرایی، اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی و پراگماتیسم آمریکایی به طور خلاصه اشاره می کنیم. فهم مبانی فلسفی فلسفه های معاصر مستقیماً در ارتباط با مبانی فلسفی فیلسوفان مذکور قابل فهم است. می توانیم در سه محور نقش این فیلسوفان در فلسفه های معاصر را ارزیابی کنیم. نخست به می توان به جنبه های تاریخ گرایانه تفکر این فیلسوفان و استقبال معاصرین از چنین نگرشی اشاره کرد. تقریباً اکثر فیلسوفان تأثیرگذار بر فلسفه معاصر در این نوشتار در فلسفه های به نقش زمان و تاریخ اشاره کرده اند و در این میان هگل به عنوان شاخص ترین فیلسوف تاریخ گرا فضایی برای تفکر تاریخ گرایی در روزگار ما گشوده است. دوم این که این فیلسوفان بانفوذ مدرن مورد شماره ی مقاله: ۱۶
برهان تکوّنُ الأزواج؛ بررسی انتقادی نظریه فخر رازی و خواجه نصیر درباره متضایفان با تمسک به عقلانیت روایات معصومان علیهم السلام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و هفتم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۰۳
93 - 118
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر بر آن است با تأمل بر رابطه وجودی دو امر متضایف و نحوه پیدایش و تکوّن آنها در عالم خارج به ارائه برهانی نو و بی سابقه در راستای اثبات توحید بپردازد. برای این منظور نخست به نقل و نقد دو نظریه انحصاری و مطرح در این باره یعنی نظریه فخر رازی و نظریه خواجه نصیر پرداخته و سپس در سایه عقلانیت موجود در روایات معصومان علیهم السلام به ارائه نظریه سومی می پردازیم که در عین حال متضمن برهانی تازه و بدیع در اثبات توحید نیز خواهد بود؛ بدین نحو که در آغاز مستدل می شود که موجودیت خارجی دو امر متضایف، همواره مستند به دور است؛ اما تحقق دور تنها زمانی مستلزم محال است که نتیجه فاعلیتی از سنخ «صنع الشیء من شیء» باشد؛ اما اگر نتیجه فاعلیتی از سنخ «صنع الشیء لامن شیء» بوده باشد، هیچ گونه استحاله ای به همراه نخواهد داشت. بدین ترتیب نتیجه خواهیم گرفت که نفس موجودیت خارجی امور متضایف دلالت بر موجودیت فاعلی است که آن فاعل، صانع لامن شیء است. آن گاه با پنج قیاس استثنایی مبرهن خواهیم کرد که هر آن کس صانع لامن شیء باشد، احدی خواهد بود و دومی ندارد.
دروغ در اخلاق و الهیات عملی بر اساس دیدگاه پیتر کریفت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بنا بر برخی تعاریف، وظیفه الهیات عملی در وهله نخست تحلیل و تفسیر الهیاتی از واقعیات اجتماعی و فرهنگی و اعمال فردی و اجتماعی انسان ها و سپس ارائه راهکار الهیاتی متناسب با آن است. بر این اساس، دروغ که در اشکال متنوعی در زندگی روزمره متبلور می شود موضوعی درخور توجه است. پیتر کریفت، فیلسوف تومیست و مؤلف کتاب الهیات عملی ، معتقد است که دروغ گاهی نه تنها بد نیست، بلکه خوب و لازم است؛ اما این را که در چه شرایطی دروغ گفتن بهتر از دروغ نگفتن است می توان با رجوع به شهود و وجدان دریافت. او با توسل به عقل گرایی ارسطویی-توماسی به نقد مکتب نام گرایی، فلسفه دکارت و کانت می پردازد و معتقد است اینان شهود را، که در فلسفه ارسطو و آکویناس ذیل عقل بود، به کناری نهادند و تعریفی از عقل ارائه کردند که گویی عقل صرفاً به مثابه کامپیوتری است که از قبل برنامه به آن داده شده و بر اساس آن عمل می کند. این در حالی است که در عقل گرایی ارسطویی-توماسی، شرایط و موقعیت و قصدْ اهمیت قابل توجهی دارد. در جواز صحت دروغ، کریفت و همفکران او بر آنند که شرایط، قصد خوب و شهود اخلاقی عواملی هستند که می توانند گاهی جواز صحت دروغ باشند. اما در مقابل نقدهایی بر دیدگاه ایشان وارد شده، از جمله این که این دیدگاه با آموزه های کلیسا و الهیات کاتولیک تنافی دارد و به نوعی شهود اخلاقی را جایگزین حقیقت مطلق موجود در آموزه های عیسی مسیح (ع) کرده است.
نفس در مابعدالطبیعه مذموم و ممدوح در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از سه رکن تشکیل دهنده تمامی مابعدالطبیعه های کلاسیک، نظریه نفس است. کانت در کنار نفس، جهان و خدا را نیز به عنوان دیگر ارکان مابعدالطبیعه استعلایی معرفی کرده و نسبت سازوار آن ها با یکدیگر را به مثابه رئوس «علم فلسفه» در نقد سوم تبیین کرده است. به عقیده وی برای نیل به چنین مطلوبی، لازم است هر یک از این سه رکن در چارچوب فلسفه نقدی مورد تحلیل قرار گیرند تا بدین طریق گره های تاریخی مابعدالطبیعه سنتی باز شود و فلسفه بتواند همچون دانش های متقنی چون ریاضیات و فیزیک حرکت رو به پیشرفت داشته باشد. وی در بخش دیالکتیک استعلایی نقد عقل محض ، ذیل قیاسی حملی دعاوی متعاطیان مابعدالطبیعه به خصوص صورتبندی هایی که دکارت در آثار خود ارائه کرده را در چهار مغالطه معروف بررسی کرده و چرایی عقیم بودن آن ها را نشان داده است. این نوشتار درصدد است علاوه بر تقریر رویکرد متعاطیان سنتی مابعدالطبیعه در خلال دو بحث جدی کانت در باب نفس- یکی به عنوان شرط شناخت و دیگری به عنوان بخشی از مابعدالطبیعه سنتی و مغالطات مضمر در آن- نشان دهد چگونه نفس به عنوان یکی از ارکان «علم فلسفه» و نظام کامل فلسفی در فلسفه نقادی کانت صورتبندی شده و برای این صورتبندی چگونه باید از نفس شناسی دکارتی رد شد.
واکاوی تجربه الهیات مدرسی در مواجهه با پدیده های اقتصادی: رهیافت هایی از نظریه قیمت عادلانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مدرسیان مجموعه ای از متکلمان مسیحی بودند که عمدتاً طی قرون دوازدهم تا هفدهم میلادی کنشگری فعالی در اروپا داشتند. از جمله آموزه های چشمگیر در ادبیات مدرسی نظریه قیمت عادلانه است، که می توان آن را یکی از پربسامدترین نظریه ها در تاریخ عقاید اقتصادی نیز برشمرد. این مطالعه در تلاش است تا با مراجعه به متون کلاسیک مدرسی به بازخوانی نظریه قیمت عادلانه در اندیشه اقتصادی متفکران مدرسی بپردازد و از این روزن تجارب عمومی الهیات مدرسی در مواجهه با پدیده های اقتصادی را بررسی کند. برای این منظور، نظریه قیمت عادلانه از ریشه های شکل گیری آن در حکمت عملی مدرسی تا سطحی ترین صورت آن به عنوان یک نهاد اقتصادی بررسی می شود تا بتوان به این سؤال پاسخ گفت که چگونه الهیات می تواند در ساحت عملی خود تا سطحی ترین اعتبارات اقتصادی نقش آفرینی کند. نتایج این مطالعه نشان می دهد متفکران مدرسی در ساحت نظریِ الهیات عملی دستاوردهای چشمگیری برای ترویج الهیات از طریق تألیفات و آموزش های خود در مدارس داشتند و در ساحت عملی آن نیز سعی در عملی سازی الهیات در بنیادهای انسانی جامعه از طریق ساخت اعتبارات و نهادهای مختلفی همچون قیمت عادلانه داشتند. در این راستا نظریهٔ سعادت دوگانهٔ انسان در الهیّات مدرسی تأثیر مهمی در شکل گیری موضوعات اقتصادی به مثابهٔ بخشی از حکمت عملی مدرسی داشته است. به رغم این دستاوردها، عدم فهم نظام مند ایشان از پدیدهای مدرنی چون نظام سرمایه داری و نیز عدم تلاش برای تحقق عملی آموزه های خود در ساخت اجتماعی و اقتصادی جامعه از جمله کاستی های مواجهه ایشان به شمار می آید.
تحلیلی بر اتوس اخلاق نگار در هنر ارسطویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
448 - 476
حوزههای تخصصی:
اصطلاح اتوس نخست در قرن ۵ پ.م، در معنای «سرشت»، «عادت» و «عرف»، در شخصیت قهرمانان متجلی شد. این واژه به تدریج جای خود را در آرای فیلسوفانی همچون افلاطون و ارسطو به توصیه ها و دستورات اخلاقی ای داد که هدفش ترغیب جامعه پذیری افراد بود. ارسطو هنرمندان را به رعایت فضیلت در آثارشان فرامی خواند و این گونه هنرمندان را اخلاق نگار می نامد. اتوسِ اخلاق نگار ارسطویی نه تنها به عنوان معیاری برای نقد هنر به کار می رود، بلکه به وحدت میان هنرهای تجسمی و غیرتجسمی می انجامد و از طریق آن است که هنرمند می تواند با مخاطب ارتباط برقرار کرده و بر وی تأثیر گذارد و امکان بازشناسی دیدگاه ها ی گوناگون را به او بدهد. اتوس اخلاق نگار، عملکرد هنر را از حیطه محدود سوژه- ابژه فراتر برده و به آن نقشی با کارکردی اجتماعی می دهد و به این طریق به محیط مادی اش حیات می بخشد و درکِ مفاهیمِ دست نیافتنی هستی شناسی را هم در بُعد مکانی و هم در بُعد انسانی امکان پذیر می سازد و به توافقی عام و همگانی می انجامد.
بررسی و تطبیق نقش زبان در اندیشه هوسرل و ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان به عنوان یکی از ابزارهای اصلی انسان برای برقرار کردن ارتباط، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. به گونه ای که در علوم گوناگونی جهات فیزیکی و غیر فیزیکی آن را مورد بررسی و ژرف اندیشی قرار داده اند. فلاسفه نیز، در خلال مباحث خود برای آن جایگاه خاصی در نظر گرفته اند. فیلسوفان معاصر بیش از هر دوره ای بحث بر روی زوایای مختلف زبان صورت داده اند. هوسرل و ویتگنشتاین، دو فیلسوف شاخص و تأثیر گذار معاصر نیز از اهمیت آن غافل نبوده اند. هوسرل با تدوین روش نوین پدیدارشناسی استعلایی، زبان را در اختیار معانی ایدئال قرار داده و از آن، جلوه ای ایدئال نمایان می سازد. ویتگنشتاین پا را از این فراتر نهاده و اساساٌ وظیفه فلسفه را بررسی و تحلیل ساختار زبان می داند. زبان در دوره نخست اندیشه وی به واسطه نظریه تصویری معنا، بازتاب دهنده جهان واقع است و در دوره دوم نیز با طرح نظریه بازی زبانی، به آن چهره ای کارکردی می دهد. در این پژوهش تلاش می کنیم با توجه به اهمیت ارتباطات انسانی در دوران معاصر، و به واسطه ژرف اندیشی در منابع موجود، مسأله زبان را در نگاه هر دو فیلسوف مورد بررسی و تطبیق قرار دهیم. شماره ی مقاله: ۱۲
نظریه ای درباره مشاهده ناپذیرها بر اساس دیدگاه های علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
95 - 125
حوزههای تخصصی:
درباره چیستی مشاهده ناپذیرها مناقشه ای پردامنه بین واقع گرایان و ناواقع گرایان علمی در گرفته است. این مقاله گفت وگویی را میان فلسفه علم و فلسفه اسلامی می گشاید و بر اساس دیدگاه هایی فلسفی از علامه طباطبایی (1281-1360) درباره مشاهده ناپذیرها نظریه پردازی می کند. این دیدگاه ها شامل «اصالت وجود»، «علم حصولی و خطاپذیری آن» و «اعتباریات»اند. مقاله حاضر مفاهیم توصیف گر مشاهده ناپذیرها را تحلیل و چنین استدلال می کند که آنها نه مفاهیم ماهوی اند، نه مفاهیم منطقی/ فلسفی و نه از اعتباریات عملی اند؛ با این حال مشاهده ناپذیرها از جنبه ای به ماهیت و از جنبه ای دیگر به اعتباریات عملی شباهت دارند؛ همچنین استدلال می شود هویت مشاهده ناپذیر وجودی دارد و توصیف های نظری درباره آن می توانند واقع نما باشند. در عین حال اعتبارهایی در ساختن مدل های نظری درباره مشاهده ناپذیرها استخدام می شوند و به این دلیل معرفت علمی خطاپذیرست. درمجموع نظریه ای که در این مقاله توسعه می یابد از وجهی واقع گرایانه است و از وجهی بر عناصر اعتباری در ساخت علم تأکید دارد.
پاسخ به برخی نقدهای وارد بر تأویل های صدرالمتألهین با تأکید بر قواعد استنباط شده از مبانی او(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۴۰۱ شماره ۸۹
159 - 189
حوزههای تخصصی:
تأویل های ملاصدرا در مقالات و برخی کتاب ها مورد نقد قرار گرفته و معمولاً پذیرفته نشده است. در این مقاله شانزده مورد از نقدها پاسخ داده شده اند و قواعدی که در پاسخ به نقدها آورده شده تبیین شده اند. بر همین معیار اکثر قریب به اتفاق نقدهای وارد بر تأویل های صدرا قابل پاسخ است که ما به مقتضای حجم مقاله به این موارد پرداخته ایم.قواعد مورد بررسی در اینجا عبارت اند از قاعده روح معنی، قاعده نگاه استقلالی به آیات، قاعده تأویل با تغییر زمینه متن، قاعده لزوم ضابطه مندی، ، قاعده اتحاد وجودی وقاعده اعتبارات مختلف عالم عقل؛ اما هدف اصلی مقاله پاسخ به نقدها بوده و چون این پاسخ نیازمند تبیین قواعد بوده است نخست به تبیین قواعد استنباطی پرداخته ایم. روش ما تحلیل بر اساس محتوا بوده و یافته تحقیق پاسخ پذیر بودن نقدهای موجود بر اساس منطق تأویل است.
پیوند موسیقی با علوم بیانی؛ تغییری معرفت شناختی در اندیشه ی انسان رنسانس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موسیقی در قرون وسطی در زمره ی علوم عددی بود، اما با ظهور انسان گرایی در دوران رُنسانس به علوم بیانی پیوست. این دگرگونی تغییری بنیادی در حوزه ی معرفت شناسی موسیقی را نشان می دهد و مطالعه پیرامون آن ابعاد گوناگونی از اندیشه ی انسان غربی را هویدا می کند. مطالعه ی تاریخی-تحلیلی حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه تغییری در بنیادِ معرفت شناختی موسیقی از قرون وسطی تا رنسانس در غرب رخ داده است. بررسی رَوند تحولات فکری طی قرون وسطی نشان داد که چگونه علم موسیقی از حیث موضوع جایگاه والایش را میان علوم عددی از دست داد و به حیطه ی علوم میانی رفت. اما انسان رنسانس این جایگاه را نیز برنتابید و موضوع موسیقی نظری را به علم تجربیِ آکوستیک مرتبط دانست. در این برهه موسیقی عملی و آهنگسازی نیز به یاران متجانس شان در میان علوم بیانی گِرویدند. این امر باعث شد تا موسیقی بنیان های نظری مورد نیازش را به ویژه در ساحت آفرینش از علوم بیانی اخذ کند و به سیاق آن ها درآید. بدین ترتیب موسیقی پایگاه معرفتی اش را میان امور تغییرناپذیر از دست داد و به حیطه ی تغییرپذیرها رفت. حیطه ای که جولانگاه اندیشه و عقاید و قلمرو سوبژگی انسان رنسانس بود.
جایگاه ایران و غرب در تاریخنگاری سیدجواد طباطبائی و درونمایه سیاسی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله این نوشتار این است که کلیت فرآورده پژوهشی طباطبائی (در دو حوزه ایران و غرب) چه دلالتِ سیاسی برای اکنون ایران زمین دارد و پاسخ دهی بدان نیز بر پایه این پیش فرض است: تاریخ نگاری طباطبائی در پرتوی یک منظومه فکری قرار می گیرد که با شناسایی آن می توان به دریافت ژرف تری از قصد وی در تاریخ نگاری دست یافت که دارای دلالت هایی برای اکنون ایران زمین باشد. این کار از رهگذر خوانش میان سطریِ اشتراوسی انجام و چارچوب نظری نیز پرابلماتیک در معنای آلتوسری آن است. به طور دقیق طباطبائی در پیِ ارتقاء حوزه شناخت ایران، به یک برنامه پژوهشیِ زاینده یا پرابلماتیک است؛ به گونه ای که فراتر از برداشتِ ایدئولوژی های خاص باشد و بتوان آن را در حوزه های مختلف به کاربست. پرسش اصلی این است که این پرابلماتیک چه دلالت سیاسی دارد؟ وی از مشروطه با عنوان یک نوزائی دوم ناکام یاد می کند و می کوشد از رهگذر تاریخ نگاری در دو حوزه ایران و غرب، از این ناکامی مانع زدائی کند. نظم آرمانی هم ارز با آن نیز ناگزیر نمی تواند با مؤلفه های دولت مدرن ناهم خوان باشد، با این وجود وی هم زمان هم بر تبار ویژه اروپائی این مؤلفه ها و هم بر ضرورت سازگاری «نهادسازی و تدوین اصل های حقوقی در ساحت حکمرانی» با «هویت تاریخی-فرهنگی» تأکید می کند.
خداوند به عنوان «پدر آسمان» یا «روح آسمان» کندوکاوی بر تحلیل ماکس وبر از شکل گیری تصویر خداوند در تمدن چین و فلسطین باستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسطین باستان و چین باستان دو منطقه ای بودند که در آنها دو دین به لحاظ تاریخی مؤثر، ظهور یافتند: در یکی آیین یهودیت و در دیگری آیین کنفوسیوس. در این دو آیین، دو تصویر از خدا و دو الگوی رابطه انسان با خدا وجود دارد که به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر مسیرهای متفاوت تاریخی دو تمدن فلسطین باستان و چین عمل کردند: در چین تصور از خداوند به صورت «روح آسمان» و در یهودیت باستان به صورت «پدر آسمان» ظهور یافت. ماکس وبر که مطالعات تطبیقی گسترده ای درباره ادیان جهانی داشته، هر چند از «استقلال نسبی» ایده های مذهبی سخن می گوید اما شکل گیری این دو تصویر از خدا را بی تأثیر از ساختارهای اقتصادی و سیاسی این دو تمدن نمی داند. در این نوشتار قصد داریم تحلیل وی از زمینه های سیاسی و تاریخی این دو تمدن و نقش این عوامل در شکل گیری دو تصویر از خداوند و شکل گیری دو نوع پیامبری در این دو تمدن را ارائه نماییم. در این میان، نقش پیامبران بنی اسرائیل و آموزه های آنها در ایجاد تصویری شخصی از خداوند به عنوان «پدر آسمان» و نقش ادیبان و آیین کنفوسیوس در چین در ایجاد تصویری غیرشخصی از خداوند به عنوان «روح آسمان» را در کانون توجه قرار می دهیم.
سنجش نقش عقل فعال در تعقل و بررسی ادله آن در دیدگاه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
118 - 137
حوزههای تخصصی:
مفسران ارسطو در تبیین مسئله تعقل و تعیین چیستی عقل فعال، راه های گوناگونی پیموده اند؛ برخی آن را همان فعلیت نفس انسان، برخی دیگر آن را جوهر مجردی با فعلیت تام و برخی دیگر آن را همان خداوند دانسته اند. ابن سینا قایل است عقل فعال آخرین عقل در سلسله طولی عقول است که علاوه بر نقش وجودشناختی، دارای اثر معرفتی نیز بوده و مفیض صور معقوله بر نفس است. او دلایلی برای نیازمندی نفس به عقل فعال در تعقل ذکر می کند که به نظر می رسد هر کدام قابل بررسی و نقد هستند؛ اما مهم ترین آنها که بر مبنایی ارسطویی یعنی مبحث قوه و فعل بنا شده، نیاز به عامل خارجی در خروج از قوه به فعل است که در دیدگاه او این عامل خارجی، جوهری مجرد و جامع صور عقلیه است. به اعتقاد او اگرچه این جوهر عقلی، آخرین عقل در سلسله طولی عقول است، به سبب ربط طولی این عقول می توان فعل تعقل یا افاضه معقولات را منسوب به کل سلسله عقول و حتی خداوند دانست
بررسی رویکرد هاکینگ به مطالعات تطبیقی:گذار از دین تطبیقی به فلسفه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
139 - 159
حوزههای تخصصی:
برخی از متفکران عمل گرای آمریکایی همگام با تلاش های جهانی برای برقراری صلح در صدد ایجاد تفاهم جهانی در سطح فلسفی برآمدند.آن ها افزون بر تطبیق فلسفه ها،فلسفه تطبیق یا روش شناسی در مطالعات تطبیقی را در اولویت خود قرار دادند.ویلیام هاکینگ از جمله متفکران پیشگام در این راه است.او نخست دین تطبیقی را وجهه همت خود قرار داد؛تاکید بر دین طبیعی،دین جهانی و به رسمیت شناختن تنوع و تکثر دینی،مخالفت با جهانی سازی یک دین،تاکید بر تغییر رویکرد مبلغان مذهبی از انحصارگرایی به تکثرگرایی مهم ترین موضوعاتی بودند که او ذیل عنوان پیش گفته به آن ها پرداخت.عدم امکان دستیابی به معیار جهانی و فراگیر در حوزه ادیان سبب چرخش هاکینگ از دین تطبیقی به فلسفه تطبیقی شد.گرایش فلسفی او که آمیزه ای از پراگماتیسم و ایدئالیسم و به تعبیر خودش رئالیسم غیر ماتریالیستی بود سبب شد در باره سنت های فلسفی پیش داوری نداشته باشد و به واقعیت مشترک بنیادین همه سنت های فلسفی معتقد گردد.تاکید بر امکان و ثمربخشی فلسفه تطبیقی،مخالفت با تمرکز گرایی و محوریت تفکر غربی،گشودن باب تعامل و گفت و گو با سنت های دینی و فلسفی دیگر،تکمیل سنت های فلسفی از رهگذر تطبیق و پیدایش تدریجی بینش فلسفی قوی تر و فراگیرتر به عنوان فلسفه جهانی از جمله اهداف و کارکردهای مطالعات تطبیقی از نگاه اوست.
تحلیل فلسفی تمایزهای حقایق وجودی و ماهوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۵۲
33 - 60
حوزههای تخصصی:
مطابق با اصالت وجود، متن واقع، وجود است. پس واقعیت داشتن همه حقایق به وجود است. حقایق موجود به وجود، در یک تقسیم، به حقایق وجودی و حقایق ماهوی تقسیم شده اند. از آنجا که این تقسیم، فلسفی است، باید ریشه در واقع داشته باشد. در میان کلمات حکما تفاوت هایی برای نحوه تحقق این دو بخش بیان شده است. از جمله اینکه ماهیت حد وجود است یا تعین وجود است و...؛ لذا در این مقاله با توجه به اهمیت این تقسیم در فلسفه، صدق این ملاک ها و براهینی که منجر به بیان این تفاوت ها شده است، بررسی شده است. روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و از طریق فیش برداری بوده و نگارش و ویرایش مطالب به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است. نتیجه ای که در این مقاله با بررسی این براهین به دست می آید، این است که هیچ یک از این ملاک ها نمی توانند بیانگر یک معیار جامع و مانع برای بیان تفاوت صحیح و دقیق بین این دو قسم باشند؛ چراکه یا معیارها صحیح و مطابق با واقع نیستند یا اگر هم صحیح باشند، نمی توانند مثبت تفاوتی نفس الامری میان این دو نوع از واقعیت باشند. به عبارت دیگر ملاک های مطرح شده هم با اشکال بر دلیل و هم با اشکال نقضی مواجه اند؛ لذا هیچ یک نمی توانند یک ملاک فلسفی دقیق قلمداد شوند.
ایده هایدگری دانشگاه: مبانی فلسفی مخالفت هایدگر با آزادی آکادمیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
186 - 207
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاش کرده است تا از طریق ایده هایدگری دانشگاه، نزاعی را بر سر دانشگاه صورت بندی کند و به بحث بگذارد که می توان آن را نزاع اشپینگلری/ وبری خواند. اشپینگلری که به تعلیم یک ملت و تربیت یک رهبر معنوی، فرا می خواند و وبری که دانشگاهیان را از پاسخ های پیامبرانه بر حذر می دارد و دعوت به اندیشیدن علمی، در یک سنت بی اندازه سخت گیر آکادمیک می کند. مقاله تحلیل ایده دانشگاه نزد هایدگر را در بستر تأملات هایدگر بر روی دانشگاه، قبل و بعد از خطابه ریاست، یعنی «حق تنفیذ حکم دانشگاه»، قرار داده است و برای اینکه در پایان نتیجه ای فراسوی نزاع اشپینگلری/ وبری بگیرد، به دریدا ارجاع داده و تلاش کرده است ایده سومی را صورت بندی کند که ضمن اینکه «مسئولیت»، نقش کانونی در آن ایفاء کند، ولی این «مسئولیت»، ناظر بر انگاره ها و اهداف ایدئولوژیکی خاصی نباشد که منجر به سیطره دیکتاتوری بر دانشگاه و سیاسی شدن علوم می شود. مقاله تصریح کرده است که گرچه در مخالفت هایدگر با «آزادی آکادمیک پر قیل و قال دانشگاه های آلمانی» تردیدی وجود ندارد، اما مبانی فلسفی این مخالفت، پیچیده، چند سویه و مبهم است.