فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۴۸۱ تا ۲٬۵۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
هرچند قاعده الواحد مورد انکار بیشتر فیلسوفان واقع نشده، اما به جهت دلیل اثباتش، محدوده مفادش و پاسخ از اشکالات وارد شده توسط مخالفان، مورد بررسی و دقت نظر حکیمان قرار گرفته است. عده ای این قاعده را بدیهی و بی نیاز از استدلال دانسته اند؛ ولی در عین حال استدلال هایی نیز برای اثباتش اقامه کرده اند. ادله ذکر شده را می توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول ادله ای هستند که با تکیه بر عدم صدق دو مفهوم بر علت، در صدد اثبات این قاعده برآمدند و دسته دوم ادله ای هستند که با توجه به لزوم سنخیت میان علت و معلول، به اثبات این قاعده می پردازند. در مقابل، مخالفان اشکالات متعددی را برای ابطال این قاعده مطرح کرده اند. بر این اساس در این نوشتار، ابتدا به تبیین صحیح ادله قاعده الواحد و نقد و بررسی آن ها و سپس به بیان اشکالات و پاسخ از آن ها پرداخته شده است. در نتیجه نیز این قاعده توسط برهانی که مبتنی بر اصل سنخیت (به تفسیر صحیح) است ثابت می شود. مطابق با این برهان، مراد از واحد در ناحیه علت، واحد من جمیع الوجوه می باشد؛ اعم از واحد شخصی و نوعی، و مراد از واحد در ناحیه معلول، واحد وجودی می باشد نه واحد من جمیع الوجوه. با توجه به این دو نکته یعنی مسئله سنخیت و اینکه وحدت در ناحیه معلول وحدت من جمیع الوجوه نیست، اغلب اشکالات دفع می شود.
رهیافتی تفسیرگرایانه بر عناصرِ حساسِ معرفت شناختی در بررسی تحولاتِ توسعه ای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
117-136
حوزههای تخصصی:
امرِ تبیین در علم و پژوهش های علمی جایگاه محوری دارد که با استناد به رهنمون تخیل جامعه شناختیِ نظری، در منطقه یِ َA معرفت شناختی و با توجه به مفروضاتِ مسلّمِ پارادایمی صورت می گیرد. یکی از سطوح مهم در بررسی تحولاتِ توسعه ای که در پژوهش هایِ اجتماعی و فرهنگی ایران مورد غفلت قرار گرفته، سطوح معرفت شناختیِ اجتماعی است که گامهایِ فرایندِ پژوهشی در راستای آن پیکربندی شده است. از میان تفکیکِ محقق ساخته یِ مسائل تحولاتِ توسعه ای ایران به دو سطوح نظری و پراگماتیستی، در پژوهشِ حاضر با استفاده از روش اسنادی، مفهومی و منطقی، و از طریق تکنیکِ تحلیل عنصری به سطوح نظریِ آن پرداخته شده است. بر اساسِ نتایج بدست آمده؛ یکی از گام های مهم در سطوح نظری عبارت است از تفکیکِ عنصریِ مولفه ها و عناصرِ حساسِ پژوهشی. با اتکا به مطالعاتِ اکتشافی سه سنخ از عناصر مهم در مطالعاتِ معرفت شناختیِ تحولاتِ توسعه ای شناسایی شدند که عبارت است از: عناصرِ حساسِ پارادایمی، عناصر حساسِ معرفت شناختی و عناصر حساسِ تاریخی. از آنجا که پژوهش نیازمندِ همسنجی بود، ضرورت داشت که عناصر مفهوم سازی شده دارای ویژگی عام و فرامکتبی باشند. بنابراین در ترسیمِ مدل مفهومی و پارادایمیِ پژوهش، با رجوع به ریشه یِ معناییِ مفاهیم به جای ریشه یِ مکتبی و پارادایمیِ آنها، عناصرِ اومانیته، سکولاریته، لیبرالیته، راسیونالیته و ایندیویدوآلیته، با اتکا به استناداتِ لازم، به عنوان عناصرِ حساسِ معرفت شناختیِ پژوهش مورد مفهوم سازی قرار گرفته است.
مقایسه مواضع هایدگر متقدم و متاخر در باب نقد و چیرگی بر متافیزیک با ملاحظه اثرپذیری آن از الهیات مسیحی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر مطالعه نحوه مواجهه هایدگر با سنت متافیزیکی است، تا به واسطه آن روشن گردد که این مواجهه اولاً در مسیر فکری هایدگر دچار چه دگرگونی هایی شد، و ثانیاً مواضع هایدگر در باب متافیزیک تا چه اندازه متأثر از الهیات مسیحی بوده است؟ بر این اساس، این پرسش را مبنا قرار دادیم که پروژه «تخریب هستی شناسانه تاریخ متافیزیک» در هایدگر متقدم و رویکرد «چیرگی بر متافیزیک» در هایدگر متاخر به چه نحو صورت پذیرفت، و دلایل گذار او از رویکرد «تخریب متافیزیک» به رویکرد «چیرگی بر متافیزیک» چه بود؟ یافته های تحقیق نشان می دهد که از منظر هایدگر، نقد متافیزیک بستر ضروری راهیابی به حقیقت هستی است، چرا که متافیزیک، به واسطه ماهیت انتو-تئولوژیک اش زمینه انحراف تاریخی فلسفه و دور شدنش از تفکر اصیل را ایجاد کرد، که نتیجه آن را می توان در فروبستگی و به خفا رفتن هستی، بی خانمانی و عسرت بشر امروز و نیهیلیسم تکنولوژیک دوران معاصر مشاهده کرد. در عین حال، تعلق خاطر هایدگر به سنت الهیات ایمانی به او کمک کرد تا صورت بندی متمایز فلسفی اش در نقد و گذار از متافیزیک را با تکیه بر ادبیاتی همسو با کلام مقدس تقریر کند و از این طریق بکوشد تا با گذر از مرزهای محدودکننده فلسفه های مرسوم، در راه یک اندیشه تماماً غیرمتافیزیکی گام بردارد.
تحلیل انتقادی نتایج فلسفی آزمایش های مغز دوپاره در چارچوب نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۴
41 - 76
حوزههای تخصصی:
پزشکان در دهه 1960 جهت درمان بیماران صرع، اتصال میان دو نیم کره مغز در این بیماران را قطع کردند. البته این اعمال جراحی ادامه نیافت و در زمان کوتاهی متوقف شد. بیماران مغز دوپاره در طی حدود 60 سال تحت آزمایش های گوناگونی قرار گرفتند. این آزمایش ها عملکرد هر نیم کره مغز را مستقل از نیم کره دیگر ارزیابی می کردند. اسپری و گازانیگا مدعی اند قطع اتصال میان دو نیم کره مغز در این بیماران سبب شده است دو مرکز آگاهی مستقل از هم در مغز آنها شکل بگیرد؛ به عبارت دیگر این بیماران تبدیل به دو شخص انسانی شده اند. این آزمایش ها و نتایج حاصل از آن به عنوان یک دلیل تجربی جهت دفاع از فیزیکالیسم مورد توجه قرار گرفته اند. در این پژوهش نشان داده می شود در چارچوب نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا هویت انسانی در این بیماران تقسیم نشده است و همچنین با فرض صحت این آزمایش ها کوشش می شود توجیه معقولی از این آزمایش ها در درچارچوب نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا پیشنهاد گردد. در این بیماران، قوای حسی و فرایند حصول ادراکات حسی تقسیم شده است؛ به گونه ای که هر نیم کره مغز دارای ادراکات حسی مستقل از نیم کره دیگر است؛ ولی قوه عقل در این بیماران تقسیم نشده است. از آنجا که ویژگی اساسی نفس انسانی از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا تعقل کلیات است، حفظ وحدت قوه عقل در این بیماران دلیلی بر حفظ وحدت هویت انسانی در آنهاست.
عینیت و بینونت وحدت و کثرت در نظام توحیدی ملاصدرا با ابتناء بر قاعده بسیط الحقیقه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در مباحث توحید با ارائهٔ برهانی مبتنی بر قاعدهٔ بسیط الحقیقه، حق تعالیٰ را متصف به بساطت حقیقی می کند. این برهان ظاهراً در امتداد برهان نفیِ ترکیب از ذات و در عرض سایر براهینِ توحید است، اما در واقع هدف از آن ارائهٔ نظام توحیدیِ متمایز از همهٔ مکاتب فلسفی ازنظرِ نسبت وحدت و کثرت در مرتبهٔ ذات و نیز دون ذات حق است. هدف از این مقاله، تبیین معیتِ ذاتِ واحدِ حق با کثرت خلقی و نحوهٔ جمع آن با تعالیِ او بر مبنای این قاعده است. به این منظور، جایگاه برهان بسیط الحقیقه در براهین توحید تبیین می شود؛ زیرا مقدمه ضروری تبیین توحید است. بررسی بساطت حق یا تصالحِ کثرتِ نامتناهی با وحدت در مرتبهٔ ذات و نیز توحید صفاتی در فلسفهٔ ملاصدرا که تتمیمِ معنای بساطت است، از موضوعات این پژوهش است و درنهایت، نحوهٔ معیتِ ویژهٔ مترتب بر بساطت حق ارائه می شود. این معیت می تواند شائبهٔ تکثر ذاتی و نیز نقض تعالیِ او را داشته باشد. حاصل پژوهش این است که ملاصدرا بر مبنای بساطت حقیقی یا کل الأشیاءبودنِ حق تعالیٰ، قرابتی بین حق و خلق برقرار می کند که مستلزم تعالیِ او نیز است.
نقد مفهوم عقل در فلسفه هگل بر اساس مفاهیم میل و منفیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
207 - 226
حوزههای تخصصی:
بازتفسیر فلسفه هگل بر اساس میل و منفیت کار جدیدی است که سعی می کند فلسفه ایده آلیستی را با رویکردی روانکاوانه و بر اساس سوژه فردی بازخوانی کند. از لابه لای اندیشه هگل، ایده جذاب میل و ضرورتِ منفیت به عنوان ارکان اصلی خودآگاهی شکل می گیرد ولی به خاطر اصالتی که وی برای مقولات کل و جمع قائل است آن را نسبت به فرد جزئی چندان وفادارانه روایت نمی کند و این فضای خالی را برای تفسیرهای دیگر نزد مفسران باقی می گذارد. همین مقوله است که به نقطه عطفی برای رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت تبدیل می شود تا ارتباط ناموفق سوژه هگلی با جهان را دوباره برقرار کند و سعی کند به کاستی های آن بپردازد. در این مقوله مشخص می شود که ارتباط فاعل با جهان اطرافش بر اساس میل و عواطف شکل می گیرد و ادامه مسیر خودآگاهی تا رسیدن به یک سوژه موثر و انقلابی نیازمند نگاهی مبتنی بر این دو مفهوم است. چالش پیش رو موضوع این مقاله را شکل و نشان می دهد که چطور حفره موجود در اندیشه هگل راه را برای حضور ضروری هنر باز می کند تا جایی که به جای پایان هنر بار دیگر آغاز آن اعلان شود. با این نگاه است که ما نیاز به بازخوانی ناخودآگاه، تخیل و رویاهای خود داریم تا بتوانیم مجدداً از روی سر به روی پاها بازگرداننده شویم.
مطالعه تطبیقی آراء تیتوس بورکهارت و الگ گرابار در باب معماری اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۷
85 - 106
حوزههای تخصصی:
باتوجه به شکل گیری جریان های شناخت شناسانه ی متفاوت در شناخت هنر اسلامی، به نظر می رسد از آنجایی که حکمت معنوی اسلام در صورت و معنای هنرهای آن متجلی است، پژوهشگران درتبیین چیستی معماری اسلامی از وجوه مختلف آن غافل مانده اند. پژوهش حاضر باهدف مطالعه ی تطبیقی آراء تیتوس بورکهارت و الگ گرابار به دنبال تبیین چیستی معماری اسلامی است. سنت گرایان با رویکردی معناگرا، معماری اسلامی را در قالب قواعدی فراتاریخی و فرازمانی، متاثر از جوهره ی اسلام می دانند و تاریخ باوران با توجه به آموزه های فلسفه ی تاریخ هگل، معماری اسلامی را ادامه ی هنر بیزانسی و ساسانی می شمارند. با مفروض دانستن اینکه علیرغم تفاوت روش شناختی در رویکرد ایشان، معماری اسلامی را باتوجه به نقش مولفه ی دینی تبیین می کنند؛ سؤال این است تفاوت دیدگاه آنان چه تاثیری در تعریف شان از معماری اسلامی دارد؟ یافته ها نشان می دهد بورکهارت، شکل گیری معماری و عناصر آن را برگرفته از سنت های دین اسلام می داند؛ اما گرابار از اسلام به عنوان مولفه ای فرهنگ ساز در کنار مولفه های تاریخی و اجتماعی یاد می کند.
ترجمه ریشه ای و تفسیر ریشه ای، مقایسه دو آزمایش ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۷
127 - 144
حوزههای تخصصی:
ویلارد کواین در آزمایش ذهنی معروف ترجمه ریشه ای سعی دارد از برخی مواضع فلسفی خود در باب معنا و ارجاع دفاع کند. او در ترسیم شرایط اولیه این آزمایش مفروضاتی دارد و همین مفروضات مسیر استدلال های او را جهت دهی می کنند. برخی از این مفروضات در تفسیر ریشه ای دونالد دیویدسون مورد مناقشه قرار می گیرد. دیویدسون بستر اولیه بحث (استفاده از آزمایش ذهنی ترجمه/تفسیر ریشه ای) را از کواین وام می گیرد ولی برخی از مفروضات اولیه آن را مورد انتقاد قرار می دهد. از نگاه دیویدسون این مفروضات کار ترجمه/تفسیر ریشه ای را ناممکن می کنند. این رویکرد انتقادی دیویدسون منجر می شود بین ترجمه ریشه ای کواین و تفسیر ریشه ای دیویدسون سه تفاوت عمده ایجاد شود. این تفاوت ها فهرست وار عبارتند از (1) دیدگاه نزدیک باش کواین؛ که منجر به عصب شناختی شدن ترجمه و معنا می-شود، در برابر دیدگاه دورباش دیویدسون، (2) پذیرش یا عدم پذیرش رویکردهای گزاره ای و حالت های ذهنی، و (3) تفاوت در روایت های حمل به صحت. در اینجا این تفاوت ها را مورد بررسی قرار می دهیم.
Philosophy and The Human Inheritance in a Post-Western World(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The dissolution of the Western-dominated Postwar Order, and the Eurocentric myths that sustain it, presents a unique opportunity to ponder an old question posed by every new generation: How can philosophy, which Islamic and ancient Greek learning traditions have long defined as the pursuit of “wisdom,” resume its millennial civilizing role? This paper looks beyond passing political events to reconsider why philosophy was viewed in this role. As different as al-Fārābī, Ibn Sīnā, Ibn Khaldūn, Mullā Ṣadrā, Hegel and Heidegger are from each other, they all approached the question of civilization philosophically by way of the fundamental question of beingness (mawjūdiyya) and existence (wujūd). Moreover, they strove for “completeness” of thinking with the “practical,” where, however, they resisted the temptation to reduce man to his practical or biological functions. Given the magnitude of the present challenges we all face, no dialogue across cultural boundaries can ignore the caution with which philosophical tradition has laid out the terms of this completeness in being.
ماهیت و کارکرد فضیلت معرفتی از منظر ارنست سوسا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به تحلیل ماهیت و کارکرد فضیلت معرفتی از منظر ارنست سوسا می پردازد. فضایل در نظام معرفتی سوسا به قوای اعتمادپذیری تعریف می شوند که در تولید، توجیه و تبیین معرفت نقش مبنایی دارند. قوای ادراکی به همراه تعقل، استنتاج و درون نگری از جمله قوای معرفتی اند که در صورت عملکرد صحیح به معرفت می انجامند و ویژگی های درخور بودن، ماهرانه بودن و سالم بودن را بر باور بار می کنند. سوسا اخیراً از فضایل منشی و فاعلی ای نام می برد که هرچند در ایجاد معرفت نقشی دارند، اما باورساز نیستند. حتی فضایل فاعلی نیز به رغم لزوم، تنها حکم سازند نه باورساز. سوسا داشتن منظر معرفتی را عامل تمایز شناخت حیوانی و تأملی می داند و با آنکه سعی می کند تا توضیح دهد هر کدام از فضایل چرا، چگونه و تا چه حد در فرایند تولید و توجیه باور نقش دارند، اما نگاه تنگ او به محدوده و ماهیت فضایل لازم برای ایجاد معرفت، دیدگاه وی را به رغم همه جذابیت هایش با مشکلاتی مواجه می سازد که دربخش پایانی مقاله به آن پرداخته می شود.
فرضیه ربایی در منطق ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چارلز سندرس پیرس در کنار استنتاج های منطق ارسطویی به معرفی استنتاجی دیگر به نام «فرضیه ربایی» می پردازد که از ویژگی های آن می توان به «در قالب شکل دوم بودن»، «انتاج صغرا» و «تبیین علّی» اشاره کرد. وی تلاش می کند که در مبحث «اَپَگوگیِ» آنالوطیقای نخست ارسطو به منشأیی برای فرضیه ربایی دست یابد؛ ولی به باور فلورز، او راه را به خطا رفته و می بایست در آنالوطیقای دوم به دنبال چنین خاستگاهی بگردد. در این راستا فلورز مدعی می شود که دو مبحث «قیاس تبیینی» و «قوه شناختی یا تیزهوشی» در آنالوطیقای دوم ارسطو می توانند به عنوان منشأیی برای فرضیه ربایی معرفی شوند. اما در پایان با روشی توصیفی و تحلیلی نشان خواهیم داد که ادعای فلورز هم درست نبوده و نمی توان این دو مبحث را به طور کامل با ویژگی های فرضیه ربایی تطبیق داد و مبحثی در منطق ارسطو پیدا کرد که کاملاً با شاخصه های فرضیه ربایی پیرس همخوانی داشته باشد.
نقش نظریه تطابق عوالم در علم الهی و حل معضل اصلی معرفت شناسی در نظام صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۹۹ شماره ۸۳
55 - 83
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا نظریه تطابق عوالم را از عرفان برای اثبات علم تفصیلی خداوند در مقام ذات وارد فلسفه خویش می نماید. ایشان بدون کمترین انحرافی از اصالت وجود و بدون آنکه کوچک ترین آسیبی به وجود بحت و صرف و بسیط بودن خداوند برسد، حضور ماهیات را در عوالم برتر و حتی عالم الوهیت به اثبات می رساند؛ آن گاه با توجه به علم خداوند به ذات خویش، علم خداوند به جمیع اشیا و ماهیات را در مقام ذات به اثبات می رساند. چگونگی حضور ماهیات در عوالم برتر که ثمره تطابق وجودی عوالم است، دستاوردی است که نه تنها علم الهی بلکه معضل اصلی معرفت شناسی یعنی چگونگی حکایتگری مفهوم ذهنی نسبت به خارج را نیز حل می نماید. ملاصدرا وحدت ماهیت را در دو موطن عین و ذهن مسلم می داند و از سوی دیگر این همانی وجودی را مناط علم و منشأ تطابق ماهوی معرفی می کند. با توجه به حدّ وجودبودن ماهیت و تفاوت درجه وجود عینی و ذهنی، چگونگی تطابق ماهوی عین و ذهن محل سؤال بوده و حلّ آن در فهم چگونگی تطابق عوالم است که مسئله مورد پژوهش ماست.
اکراسیا از منظر آلفرد ملی و مقایسه آن با دیدگاه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
80 - 96
حوزههای تخصصی:
اکراسیا یا ضعف اخلاقی، از نظر ارسطو و بسیاری از معاصرین، از جمله آلفرد ملی، به معنای مخالفت عمدی، آگاهانه و ارادی فاعل با بهترین حکم خویش است که به دلیل ضعف اراده و نداشتن کنترل نفس فاعل رخ می دهد. از منظر ارسطو این پدیده معمولا به دلیل تاثیر پذیرفتن قدرت استدلال یا علم بالقوه عامل اخلاقی از خواسته های امیال پدید می اید. در اینکه اکراسیا و ضعف اراده دو پدیده اند یا یک پدیده بین فیلسوفان اختلاف نظر وجود دارد. علاوه بر این در باره علت رخداد این پدیده نیز اتفاق نظر وجود ندارد. الفرد ملی اکراسیا را با ضعف اراده و ارسطو آن را با ضعف اخلاق، مترادف میداند. علاوه بر اینکه هر دو فیلسوف اکراسیا را پدیده ای نفسانی می دانند که منجر به عمل ارادی و اگاهانه فاعل مخالف با بهترین حکم می شود. از دیدگاه هر دو، علت اکراسیا تأثیر افراطی خواسته های بخش احساسی عامل بر بخش استدلالی وی است و راه مقابله با آن را تقویت بخش استدلالی نفس در مقابل بخش احساسی آن می دانند به طوری که برای داشتن قوت اراده، تقویت عامل اخلاقی در سه ساحت معرفتی، عاطفی و رفتاری لازم وضروری است. مقاله حاضر در صدد است تا به روش توصیفی تحلیلی اکراسیا را در حوزه عمل از دیدگاه آلفرد ملی بررسی و آن را با دیدگاه ارسطو مقایسه نماید. در پایان مشخص می شود که علیرغم شباهت های بسیار، این دو در بیان عوامل تحقق اکراسیا کاملا اتفاق نظر ندارند. در نزد ارسطو اکراسیا معلول نقص در عقل عملی و صرفاً در قلمرو افعال هنجاری، و در نزد ملی معلول ناتوانی در کنترل نفس است و عوامل روانشناختی مانند ترس و تنبلی، استرس، شستشوی ذهنی، ... در آن موثر است وعلاوه بر افعال هنجاری در سایر قلمرو افعال عادی نیز امکان پذیر است.
بررسی ظرفیت های علم اشتدادی نزد سهروردی و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
563 - 547
حوزههای تخصصی:
با التفات به تناظر حقیقی میان انسان با مراتب «هستی» و «حقیقت» و افزودن «شهود» - در حکمت اشراق - و «تأویل» - در حکمت متعالیه-، به مثابه یک روش در طول سایر طرق فهم حقیقت، امکان کشف ساحت وسیع تری از علم میسور می گردد که نه تنها با سایر ابزارها و روش ها منافات ندارد بلکه جامع همه آن ها قلمداد می شود. هدف نوشتار حاضر این است که با بررسی مؤلفه های مذکور در حکمت اشراق و متعالیه، ظرفیت این ساحت از علم، که می توان آن را «علم اشتدادی» خواند، را مورد سنجش قرار دهد و در راستای نظریه های مختلف فلسفه علم، به ارائه علم شناسی نوینی بپردازد. در این دو مکتب هستی ذومراتب بوده و انسان همواره در مسیر کشف حقیقت اعم از آفاقی و أنفسی در تکاپو است و به موازات ارتقای درجات وجودی افراد، طیف ممتدی از دریافت ها و فهم های متعدد نیز رخ می دهد. از این رو به نظر می رسد با شناسایی ظرفیت های علم اشتدادی در حکمت اشراق و متعالیه، علم به ابعاد مختلف یک شیء و حذف شکاف میان عالم و معلوم ممکن گردد؛ به گونه ای که با مجوز دریافت های متعدد از حقیقت واحد، به شکاکیت و نسبیت مذموم نیز منجر نگردد.
بودن یا نبودن: پاندومی کووید- 19، زمانی برای فعال شدن بنیادی ترین تعارض های دازاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
31-50
حوزههای تخصصی:
بحران پاندومی کووید- 19 انسان را در بی دفاع ترین حالت در مقابل هجوم مرگ قرار داد. بشر معاصر، خود را در مقابل مرگ بسیار ایمن می دید. اما بحران کرونا احتمال مرگ پیشرس را بسیار بالا برد و جمع کثیری از انسان ها را متوجه عمیق ترین تعارض های درون روانیشان کرد: بودن یا نبودن، زندگی یا مرگ! باز فعال شدن تعارض های بنیادین در اثر محرک ها و وقایع بیرون، از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر وضعیت روحی- روانی انسانها و رفتارهایی است که از آنها سر می زند. وقایع بزرگ با نتایج مهیب، موجب باز فعال شدن تعارض های مربوط به سطوح عمیق تر روان بشری می گردند، تعارض بین بودن و نبودن! و نتیجه آن رو آمدن دو عاطفه «اضطراب وجودی» و «حیرت» خواهد بود. با جلب شدن توجه بشر به «بودن» خود و درک عمیق این مسئله که «نبودن» نیز در کمین ماست، بشر رویکردهای جدیدی را در زندگی اتخاذ خواهد کرد. رویکردهایی که با تجلیات اضطراب وجودی (طبق نظر تیلیش) منطبق است. اما این رویکردها لزوماً هم مثبت و سازنده نخواهد بود و احتمال واکنش های مخرب و غیرسازنده را نیز نباید از نظر دور داشت.
تطبیق «خودشناسی» ازمنظر کی یرکگارد و شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
315 - 336
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر به بررسی موضوع خودشناسی از بعد عرفانی و فلسفی از دیدگاه شیخ شهاب الدین سهروردی و سورن کی یرکگارد با نگاهی مقایسه ای پرداخته می شود .کی یرکگارد معتقد است پرداختن به امور کلی و ماهیت اشیاء موجب شده که انسان از خویشتن را خویش غافل شود. شیخ اشراق نیز در آثار متعدد به خصوص در داستان های رمزی اش همواره به عوامل غفلت انسان از ذات خویش پرداخته است.آنچه کی یرکگارد به عنوان سیر اگزیستانس برای دست یافتن به «خودشناسی» در مراحل مختلف بیان می کند، او را بیش از همه به تعالیم عرفانی سهروردی نزدیک می کند؛ زیرا او دل سپردن به خداوند و کوشش توأم با ایمان و جدیت برای تحول در باطن را از مهم ترین ابزارهای خودشناسی معرفی می کند . البته در این خصوص تفاوت هایی با سهروردی دارد؛ زیرا در تفکر وی هیچ اعتقادی به استفاده از گزاره ها و تحلیل های عقلی البته از نوع عقل گرایی روشنگری ، در ارتباط با مسئله «خودشناسی» وجود ندارد؛ این درحالی است که سهروردی شیوه درست سیر به سوی حقیقت خود را استفاده از هر دو روش عقلی و عرفانی می داند که مکمل یکدیگرند.ضمن اینکه کی یرکگارد ایمان را فوق عقل می داند که البته این به معنای ایمان در مقابل و علیه عقل نیست .
مسئله تقلیل تابع موج کوانتمی توسط ذهن آگاه در پرتو نظریه های ذهن-بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
105-125
حوزههای تخصصی:
هدف از این نوشتار، ارائه تحلیلی فلسفی بر مسئله تقلیل تابع موج توسط ذهن، مبتنی بر نظریه های حوزه فلسفه ذهن است. با توجه به این رویکردها درباره رابطه ذهن-بدن و ماهیت ذهن، هم در چارچوب دوگانه انگاری مادی_نفسانی، و هم ویژگی های ذهنی نوخاسته و فراپدیدارگرایانه، به بررسی معضلات مفهومی این مسئله پرداخته می شود. تلقی مادی و سخت افزارانه از ذهن، معضلات مربوط به دستگاههای اندازه گیری در مکانیک کوانتمی را با خود دارد؛ تلقی نفسانی و همچنین دیگر تلقی های غیرمادی،علاوه بر معضلات رابطه ذهن بدن، معضل تبیین سازوکار برهمکنش ذهن یا ویژگیهای ذهنی با سیستم مادی مورد مشاهده جهان خارجی را نیز دارند. همچنین با طرح یک آزمایش فکری و نیز تحلیل مبتنی بر مشابه انگاشتن فرآیند"تقلیل تابع موج" و فرآیند"تصمیم گیری" در انسان، به مثابه یک راه حل احتمالی،تبعات مفهومی آنها برای مکانیک کوانتمی بررسی می شود. در نهایت، نشان داده می شود که هر جنبه از مسئله تقلیل تابع موج توسط ذهن، معضلات مفهومی خاص خود را دارد و این مسئله در ذیل برهمکنش ذهن-ماده همچنان باز خواهد ماند.
تبیین علل ضعف های اخلاقی در اندیشه علامه طباطبایی و مک ناتن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
171 - 190
حوزههای تخصصی:
مک ناتن براساس دیدگاه خاص گرایی و هم چنین وظیفه گرایی (در معنای موردنظر خویش) معتقد است تبیین انگیزش اخلاقی و هم چنین تبیین علل ضعف های اخلاقی باید براساس موقعیتی سنجیده شود که فعل در آن رخ می دهد. وی اعتقاد دارد زمانی که شخص در موقعیت انجام فعل قرار می گیرد، می تواند از موقعیت خود، دو نوع درک یعنی درک عام و درک محدود داشته باشد. وی درک عام از موقعیت را به افراد بافضیلت نسبت داده و معتقد است اگر شخص به درک عام دست یابد هرگز دچار ضعف اخلاقی نخواهد شد. مک ناتن ضعف اخلاقی را در حوزه درک محدود بررسی کرده و عواملی همچون جذابیت فعل غیراخلاقی، غلبه احساس بر عقل و قوی بودن ملاحظات غیراخلاقی از ملاحظات اخلاقی را سبب درک محدود از موقعیت و ضعف اخلاقی برمی شمارد. از سوی دیگر علامه طباطبایی نیز در شکل گیری مفاهیم اخلاقی، درک شخص از موقعیت را مدنظر قرار داده و همین امر زمینه مقایسه اندیشه دو متفکر را در حوزه تبیین علل ضعف های اخلاقی فراهم آورده است. علامه نیز به دو نوع درک عام و محدود از موقعیت اشاره می کند. ایشان درک عام را به افراد دارای ایمان قوی اختصاص داده و علت درک محدود را ضعف ایمان، جهالت اختیاری، برتر دانستن لذت های قوای شهوی و غضبی و ضعف اراده (ناشی از عواطف، ملکات اخلاقی، جو اجتماعی) می داند. درنتیجه هر دو متفکر در حوزه تبیین علل ضعف های اخلاقی به دو نوع درک عام و محدود از موقعیت اشاره نموده و درک عام را به افراد بافضیلت اختصاص داده اند و هم چنین مسئله ضعف اخلاقی را در حوزه درک محدود بررسی نموده اند.
بررسی تطبیقی نظریه دوگانه انگاری نوخاسته(هسکر) و حدوث جسمانی نفس(صدرالمتالهین) در نحوه تعلق یا تکون نفس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
289 - 313
حوزههای تخصصی:
دوگانه انگاری نوخاسته از جمله دیدگاه های معاصر در فلسفه ذهن است که طی عطف توجه دوباره به مبحث نوخاستگی در دهه های اخیر مطرح شده است. ویلیام هسکر، مبدع این نظریه درخصوص رابطه نفس و بدن، تا حدود زیادی از سایر دیدگاه های موجود در فلسفه ذهن معاصر که عموماً به تحویل امور ذهنی به امور فیزیکی و نهایتاً فیزیکالیسم منجر می شود، فاصله می گیرد و به نظریه حدوث جسمانی نفس در حکمت متعالیه نزدیک می گردد. یک نظریه کارآمد درباره نفس باید به دو مسئله پاسخ دهد: مسئله جفت شدن یا تعلق و مسئله تداوم نفس پس از مرگ بدن. دوگانگی نوخاسته به برآمدن امری نوخاسته از امری پایه با ویژگی های ذهنی و غیر قابل تحلیل به امر مادی معتقد است که هویت مستقل واقعی دارد. اگرچه در نحوه تعلق یا تکون نفس قرابت هایی میان نظر هسکر و صدرالمتالهین وجود دارد، اما نحوه بیان و بسترسازی در حکمت متعالیه با دوگانگی نوخاسته متفاوت است به طوری که موضع آن دو را در مسئله بقای نفس با یکدیگر متفاوت می سازد.
معنادرمانی، از نظریه تا عمل از دیدگاه فرانکل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۸
499 - 522
حوزههای تخصصی:
هدف ازاین مطالعه، بررسی رواندرمانی لوگوتراپی(معنادرمانی) از دیدگاه ویکتور فرانکل بود که به نقش معنا در زندگی و ساختار معنادرمانی پرداخته است، روش مطالعه توصیفی و اسنادی بود. تحقیق با این پیش فرض انجام شد که هر نظریه به کاربرد عملی خاصی در روانشناسی می انجامد و کاربردهای عملی، به مکتبی فکری و زیربنایی تکیه دارد. لذا زیربنای نظریه معنادرمانی و نیز کاربردهای عینی آن در کارهای بالینی نیز بررسی شد. در بررسی فلسفه معنا ی زندگی، از نظر فرانکل مشخص شد وی نه تنها جنبه های جسمی و روانی-اجتماعی را برای حیات انسان ضروری می دانست، بلکه معتقد بود، با جستجوی اهداف عینی و شخصی متناسب با هدفی فراگیر در زندگی، به معنای غایی زندگی می توان پی برد. با توجه به این مفهوم، معنادرمانی این امکان را بوجود می آورد که حتی در رویارویی با رنجهایی که کل وجود فرد را متاثر می کند، زندگی به شکلی هدفمند و با ارزش درک شود. بر اساس شواهد متعدد در این تحقیق، اثربخشی معنا درمانی عمدتا برمبنای کمک به اراده برای زندگی با معنا است. از طرفی شیوه های بکار گرفته شده در معنا درمانی توسط فرانکل به مثابه درمانی خاص در واکنش به حس بی معنایی به کار می رود، یا در چهارچوب رویکردی التقاطی به مثابه مکمل انواع دیگر مداخلات، کاربرد پیدا کرده است. فرانکل با توجه به اینکه معنادرمانی را از حیطه نظریه به عرصه عمل درآورد، لذا از آن، جهت درمان انواعی از اختلالات روانپزشکی مورد استفاده قرار داد.