فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۲۶۱ تا ۳٬۲۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
221 - 241
حوزههای تخصصی:
قاعده الواحد، به عنوان یکی از مهم ترین قواعد فلسفی، در جهت تبیین پیدایش کثرات عالم از واحد همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. اغلب فلاسفه مفاد آن را پذیرفته و برخی از متکلمان نیز منکر آن بودند. پذیرش قاعده الواحد و اعتقاد به مبدأ واحد برای همه موجودات کثیر، فیسلوف را به مسئله چگونگی صدور کثرت از خداوندی که از جمیع جهات واحد است، رهنمون می سازد. در این میان، توماس آکوئیناس و ملاصدرا نیز بر مبنای مبانی فلسفی و وجودشناختی خود، دیدگاه های خویش را درباره آن بیان کرده اند. اینکه چگونه موجودات کثیر از واحد بسیط نشئت گرفته اند، ذهن هر دو را به خود مشغول کرده است و باید همچون دیگر فلاسفه راهی برای آن می یافتند. این مقاله در نظر دارد با مطالعه آثار توماس و ملاصدرا و شارحان و محققان به شیوه تحلیلی و پژوهشی، نظر دو فیلسوف را درباره قاعده الواحد بررسی کند تا مشخص شود آیا آن دو به اصل قاعده اعتقادی دارند؟ دلایل ردّ یا پذیرش قاعده از نظر آنها چیست؟ هرکدام چگونه پیدایش کثرات از واحد را توجیه می کنند؟ توماس بر مبنای وجودشناختی خود به انکار قاعده پرداخته است و قائلان به آن را مورد انتقاد قرار می دهد؛ اما ملاصدرا با پذیرش اصل قاعده، به ترمیم آن پرداخته و بر اساس مبانی فلسفی خود، طرح نوینی از آن ارائه داده است.
رابطه فلسفه و دین در آفرینش از نظر بوئثیوس با تکیه بر رسائل کلامی و تسلّای فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
261 - 280
حوزههای تخصصی:
محور اصلی این پژوهش پی بردن به رابطه فلسفه و دین در بحث آفرینش از نظر بوئثیوس است. بدین منظور مؤلفه هایی همچون خلقت موجودات از عدم و علّت دانستن خداوند، الگوی خلقت، غیر موجَب بودن خداوند در آفرینش، ازلیّت زمان و سرمدیّت خداوند، در رسائل کلامی به عنوان نماینده کلام بوئثیوس و در تسلّای فلسفه به عنوان نماینده فلسفه بوئثیوس به روش تحلیلی-توصیفی به صورت جداگانه و مقایسه ای بررسی می شوند. در رسائل کلامی به این مؤلّفه ها با توجه به آموزه آفرینش در کتاب مقدّسو تعالیم مسیحی پرداخته می شود؛ امّا در تسلّای فلسفه این مؤلّفه ها بعد از پرداختن به تعریف خیر، اذعان به وجود خدای خالق و یکی دانستن خیر و خدا بررسی می شوند. با مقایسه مؤلّفه ها، پیش فرض ها، روش و غایت بوئثیوس از آفرینش در رسائل کلامی و در تسلّای فلسفه پی می بریم کهپیش فرض بوئثیوس در تبیین این مقوله در هر دو، بر دو اصل خالق بودن خداوند و ضروری بودن وجود برای خداوند استوار است که او در این مورد متّکی بر قول کتاب مقدّس است. مؤلّفه هایی که او از آموزه آفرینش در تسلّای فلسفه ارائه می دهد، مؤلّفه های آفرینش در رسائل کلامی را نقض نمی کند. او در هر دوی این آثار به روش مکتب نوافلاطونی وفادار است. تنها تفاوت در بحث مزبور این است که بوئثیوس در تسلّای فلسفه بر اثبات خیر اصرار دارد که البته تأکید می کند که خیر و خداوند یکی هستند و این گونه نیست که با اثبات وجود خیر در این رساله، بوئثیوس منشأ و مبدأ موجودات را چیزی غیر از خداوند بداند.
نسبت علم و اراده ی الهی در مکتب کلامی حله(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
375 - 404
حوزههای تخصصی:
رابطه ی «علم» و «اراده» در انسان و خداوند یکی از مسائلی است که در مکاتب مختلف فلسفی و کلامی مورد مداقه قرار گرفته است. نوشتار حاضر بر آن است تا رابطه ی «علم» و «اراده ی» خداوند را در مکتب کلامی حله بررسی نماید، مکتبی که که میراث دار مکتب کلامی بغداد بوده و اساطین آن با فلسفه های سینوی و اشراق، و مکاتب مختلف کلامی به ویژه معتزله و اشاعره آشنایی عمیقی دارند. در نوشتار حاضر، پس از اشاره به عنایت متکلمان این مکتب به آثار معتزله ی متأخر، نشان داده شده است که محقق طوسی و فاضل سیوری دیدگاه ابوالحسین بصری را در باب اراده ی الهی قبول کرده اند. محقق حلی در موضعی متعادل تر، آن را تأیید نسبی نمونده است. اما علامه حلی موضع یکسانی در این باب ندارد، به طوری که در آثار ابتدایی خویش سخن بصری را تصدیق کرده، ولی در آثار بعدی آن را خالی از اشکال نمی داند. از همین رو، می توان ادعا کرد که برخی تحلیل های پیشین، مانند آنچه زابینه اشمیتکه (1991 و 1994) ارائه داده است، نقصان هایی دارد. در انتها، دیدگاه این مکتب در دو مقام «ثبوت» و «اثبات» ارزیابی شده است. در مقام اثبات، نشان داده شده که کلام این بزرگان، خالی از «ابهام» و «اضطراب» نیست. سپس انتقادهای آنان به فلاسفه و بهشمیه بررسی شده است. در مقام ثبوت نیز به تمایز میان صفات علم و اراده پرداخته شده و نشان داده شده است که استدلالات بزرگان مکتب حله و برخی فیلسوفان متأخر از آنها مانند ملاصدرا برای اثبات یگانگی علم و اراده ی (ذاتی) خداوند ناتمام است..
کنشگری انسانی و رسالت اجتماعی دانشگاه جستجو گر حقیقت در زمانه روشنگری و دوره رومانتیزم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
38-55
حوزههای تخصصی:
این مقاله پس از برجسته نمودن چیستی رسالت اجتماعی دانشگاه جستجوگر حقیقت (هومبلتی) به واکاوی نسبت این رسالت با کنشگری انسانی خواهد پرداخت. به منظور دستیابی به این مقصود، بیشتر روش تحلیل فلسفی استنتاج به کار گرفته شد. روشن نمودن معنای معیار از رسالت اجتماعی دانشگاه، نخستین گام مقاله است. گام بعدی با تکیه به این معیار به بازخوانی رسالت اجتماعی این ایده دانشگاهی خواهد پرداخت. تار و پود این بخش، بیشتر، قسمتی از اندیشه های اصلی فیشته و هومبلت، دو ایده پرداز نهاد دانشگاه در عصر روشنگری خواهد بود. یافتن مولفه های اصلی کشنگری انسانی در این ایده و نسبت آن با این مقوله گام اصلی مقاله را در بر خواهد گرفت. دستاورد مقاله نشان می دهد که گسترش فرهیختگی در اجتماع و اعتلای فرهنگ اخلاقی ملت، به عنوان رسالت اجتماعی این ایده، بدون توجه به کنشگری انسانی، امری ناشدنی خواهند بود. فراتر از این، به نظر می رسد در این ایده، اصلی ترین نمود کنشگری آدمی را باید در رسالت اجتماعی آن جست؛ تا جایی که می توان از در هم تنیدگی استوار این دو سخن به میان آورد. ذکر پاره ای از دلایل ماندگاری این ایده و اشاره به شماری از ظرفیت های الهام بخش آن، که می تواند در ایده پردازی های نو درباره نهاد دانشگاه در ایران کارگر باشد، بخش پایانی مقاله را در بر خواهد گرفت.
مواجهه قاضی عبدالجبار با شکاکیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شکاکیت به عنوان رویکردی همیشگی در تفکر بشر مورد توجه قاضی عبدالجبار معتزلی نیز بوده است . او به نقد شکاکیت فراگیر و حیطه ای پرداخته و سعی کرده به اشکالات سوفسطاییان ، ذهنیت گرایان ، منکران معرفت عقلی و منکران متواترات پاسخ دهد . در مواجهه با سوفسطاییان ضمن ناصواب دانستن رویکرد ابوعلی جبایی و بلخی در برخورد با آن ها ، روش استاد خویش ابوهاشم مبنی بر عدم بحث را پیش گرفته و راهکار را تنبّه و توجه دادن آن ها به واقعیات می داند . همچنین او با ردّ دیدگاه ذهنیت گرایی، این دیدگاه را متضمّن تناقض صریح دانسته و دیدگاه منکران معرفت عقلی و منکران متواترات را نیز دارای ناسازواری می داند و معتقد است که این دیدگاه ها در نهایت، به انکارِ کلیه منابع معرفتی می انجامد . او با به رسمیت شناختنِ معرفت عقلی و همچنین دانشی که از راه گواهی و متواترات حاصل می شود ، سعی دارد نشان دهد که هیچ یک از انواع شکاکیت، جز شکاکیت دستوری، نمی تواند مورد پذیرش عُقلا باشد.
جهانی شدن و مسئله انفعال
حوزههای تخصصی:
مسئله انفعال اجتماعی ماهیتی یگانه و خالص ندارد، بلکه ممکن است آمیخته با مسائل دیگری مانند ناامیدی، ناشادی، نارضایتی، احساس بی قدرتی، احساس محرومیت و طرد اجتماعی باشد. شکاف میان دولت و ملت را در تحلیل انفعال اجتماعی در ایران مهم می دانم؛ بنابراین در هر مطالعه ای درباره انفعال اجتماعی در تاریخ معاصر ایران می بایست به فاصله نظام سیاسی با جامعه توجه داشت. استمرار جامعه و فرهنگ ایران در تاریخ معاصر و حتی تاریخ طولانی تر آن نشان از انفعال نیست، بلکه ما با ادوار متنوعی از رکود و رونق فعالیت های ایرانیان سروکار داریم. من جزو کسانی هستم که معتقدم، انفعال اجتماعی در ایران وجود ندارد؛ بلکه انسداد سیاسی وجود دارد؛ بنابراین فرایندهای اجتماعی در حال طی شدن و از حیث شناختی و فرهنگی پیش تر از فرایندهای سیاسی هستند؛ یعنی درمجموع جامعه پیشگام تر از نهاد سیاست و دولت است و این نهاد سیاسی است که باید خودش را با تحولات جامعه تطبیق دهد. بخشی از مطالعات جدید نشان می دهد این مهاجران در خارج از کشور به فعالان داخل کشور کمک می کنند؛ نوعی تقسیم کار بین این دو انجام می شود که در گذر به دموکراسی یا مدرنیته تأثیرگذارند.
تحلیل معنای اتوس در آرای هراکلیتوس (مطالعه موردی: قطعه 119ب هراکلیتوس)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
201 - 228
حوزههای تخصصی:
واژه اتوس (ethos) که نخست درآثار هنرمندان قرن های هشتم تا پنجم پ.م در معنای جایگاه عادت، سرشت، شخصیت و شخصیتی فریبکار به کار رفته است، در آرای فلاسفه آن زمان و بیش از همه در آثار هراکلیتوس نیز دیده می شود اما معنای اتوس نزد هراکلیتوس، همواره محل اختلاف محققان بوده است و این اختلاف، بیش از همه در قطعه 119ب دیده می شود. با تحلیل دو اصطلاح کلیدی این قطعه، «دایمون» و «اتوس» می یابیم، «دایمون» در معنای «والاترین مرتبه هستی انسانی» و اتوس در معنای «سرشت الهی» است؛ سرشتی که کانون ربط و پیوند میان دایمون، حکمت و لوگوس است. از منظر هراکلیتوس، علی رغم تفاوت فاحش مرتبه اتوس و دایمون در تبعیت از حکمت که خود جزئی از نظام لوگوس است و فضیلت شمرده می شود، این امکان وجود دارد که انسان به مرحله دایمون در حد دنیوی عروج نماید؛ اما نیل به سرشت کامل الهی در دنیا منتفی است.
خداباوریِ شک گرایانه ویلیام آلستون و مایکل برگمن؛ پی آمدهای نامطلوب اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با مسئله شاهدمحور شر از سوی ویلیام رو کمابیش آشنا هستیم. رو وجود خدا یا (در مقالات متأخرش) احتمال وجود خدا را به خاطر نیافتن دلایل موجهِ خدا برای تجویز شرور رد می کند. خداباوران در مقابل، کوشیده اند از دلایلِ موجه خدا برای تجویز شرور پرده بردارند و توجیهاتی با عنوان تئودیسه عرضه کنند. در این میان، خداباوری شک گرایانه در واکنش به مسئله شر، از راه دیگری می رود. ادعای خداباوری شک گرایانه این است که ما موجودات بشری از اساس شاید نتوانیم به دلایلِ موجه خدا برای تجویز شرور پی ببریم و از آنجا که نیافتن ِ دلیل از سوی ما انسان ها دلیل قو ی ای به سودِ نداشتن ِ دلیل از سوی خدا نیست، برهان شر برای رد خدا سقوط می کند. ما در این مقاله ابتدا رویکرد خداباوری شک گرایانه به روایت ویلیام آلستون و مایکل برگمن را تبیین می کنیم و سپس بر اساس چالش هایی که دیگر فلاسفه دین و الاهیدانان پیش روی آنها قرار داده اند به این نتیجه می رسیم که رویکرد خداباوری شک گرایانه هنوز نتوانسته است از حل آن چالش ها برآید. از آنجا که چالش ها از زوایای گوناگونی به این رویکرد وارد شده است، در این مقاله صرفاً چالش های اخلاقی را مد نظر قرار دادیم. ما در این مقاله چالش های یازده گانه ای را از متون مختلف فیلسوفان دین استخراج، صورت بندی وتحلیل کردیم و اشکالات و پاسخ های مجدد از هر دو طرفِ این منازعه را به دقت پی گرفتیم و در نهایت به این داوری رسیدیم که پاسخ های خداباروی شک گرایانه هنوز کافی و قانع کننده نیست و به نظر می رسد همچنان باید در جبهه مدافعه جویانه تئودیسه در برابر برهان شر مقاومت کرد.
بحران و تحول در معنا
حوزههای تخصصی:
پیش از بحث و بررسی بین معنا و بحران باید گفت که اصطلاح بحران و به کاررفتن این مفهوم بیشتر در علم فیزیک مطرح بوده که به تدریج به شرایطی اطلاق شده که در آن اوضاع عادی و متعادل به شکلی برهم خورده و موقعیتی نامعلوم فراهم شده است؛ به عنوان مثال، با وقوع جنگ بین دو کشور، ناگهان شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از حالت تعادل و هماهنگی پیشین خارج می شود و با بروز تورم یا رکود اقتصادی، مشکل تصمیم گیری های کلان یا گسترش آشفتگی و خشونت اجتماعی، وضعیتی نامتعارف به وجود می آید که از آن به بحران یاد می کنند.
این مسئله جنبه فردی نیز دارد؛ یعنی هنگامی که فرد در برابر آرزوها یا تصوراتی که از خود و زندگی اش در سر دارد، با چالش های جدی روبه رو می شود که او را از مرز تعادل روحی بیرون آورده و به نوعی دچار بحران و آشفتگی درونی می کند؛ بنابراین بحران، آغاز وضعیت آشفته ای است که هم نظم عمومی و هم تعادل فردی را با تهدید جدی مواجه می کند. درباره مفهوم معنا نیز باید به نحوه زندگی انسان ها چشم دوخت و در بازی های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی با آن آشنا شد.
به طورمعمول معنا می تواند ترجمه همان عواملی باشد که به آدمی شوق و انگیزه دویدن در جریان زندگی می بخشد. به تعبیر دیگر، آنچه آدمی با او انس دارد، به او عشق می ورزد و در دل هوایش را می پروراند، درحقیقت همان معنابخش زندگی اوست.
ه م ان گونه که ب ح ران ب ه شکل های گ ون اگ ون ج لوه م ی کند، بحران طبیعی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فردی و حتی بحران فردی نیز به گونه های مختلف ظهور می کند؛ معنا نیز برای افراد به شیوه های متنوع پدیدار می شود و هر انسانی به مقتضای روحی و نوع شخصی که آن را پرورش داده با انواع تعلقات به زندگی خویش معنا می بخشد. بحران علاوه بر گوناگونی اش از شدت و ضعف نیز برخوردار است؛ همان گونه که آدمی در یافتن انگیزه های روحی نیز از مراتب گوناگون برخوردار است و در موضوعی خاص واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهد.
در وهله نخست، وقتی صحبت از بحران می شود، اگر آنچه انضباط اولیه را تهدید می کند، چندان شدید و جدی نباشد، درعین حال که بر اوضاع ذهنی آدمی تأثیر می گذارد، اما در ساحل آرام معنای زندگی تلاطم جدی به وجود نمی آورد.
صورت دیگری از نسبت میان بحران و معنا را می توان تصور کرد؛ آنجایی که آدمی در صورت برخورداری از معنای عمیق تر زندگی مانند رشد بالای معرفتی عشق صمیمانه و بی منت به هستی و نیز دل بستگی های گران بهای معنوی بتواند در شرایط سخت و در مواجهه با کژخلقی ها دوام بیاورد.
هنگامی که معنای زندگی دل بستگی های اصیل باشد، آدمی می تواند به کمک آن از کوره آتش های بسیار سوزان عبور کند و روزهای سخت را شکست دهد.
بررسی و مقایسه دیدگاه استاد مطهری و یاسپرس پیرامون ایمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نوشتار حاضر، دیدگاه استاد مطهری، فیلسوف و متکلّم مسلمان ایرانی و کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی در باب «ایمان» را مورد بررسی قرار داده و تلاش می کنیم به اهمّ نکاتی که در این دو دیدگاه، قابل مطالعه تطبیقی هستند، بپردازیم. بدین منظور، ابتدا با روش توصیفی، اسنادی به گردآوری و تحلیل دیدگاه هریک از دو اندیشمند در باب مقوله ایمان پرداختیم و در این راستا تلاش کردیم در مطالعه ای تطبیقی، آراء ایشان را در ذیل محورهای متناظر گرد آوریم. درنهایت، نقاط اشتراک و افتراق را برشمردیم. هر دو متفکر بر ضرورت ایمان تأکید می کنند. ایمان استاد مطهری، ایمان وحیانیِ مشتمل بر دو رکن «شناخت» و «تسلیم» است. عقل در کسب این ایمان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. مطهری، عمل را داخل در مفهوم ایمان نمی داند، امّا به لحاظ وجودی، به رابطه وثیقی میان این دو قائل است.ایمان، دارای مراتب بوده و حدّ اعلای آن،یقین است. ایمان یاسپرس، ایمان فلسفی است، چراکه او وحی مورد قبول ادیان را انکار می کند. ایمان از نظر یاسپرس، جزئی و تاریخی و از سنخ تجربه وجودی است. ایمان فلسفی گرچه غیرعقلانی نیست امّا فاقد یقین و قطعیت است. عبادات، مناسک و نیایش های زبانی، در ایمان فلسفی، هیچ جایی ندارند.
در آمدی پدیدارشناختی بربحران کووید۱۹ با تاکید بر موقعیت های مرزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
305-331
حوزههای تخصصی:
این نوشته تلاش کرده است وجوهی از پدیدار کرونا که در دام مستوری افتاده اند را مورد مطالعه قرار دهد و به آنها مجال دهد تا خود را بنمایانند . در چنین جهتی ، مقاله بحث کوتاهی عرضه کرده است درباره ابعاد وضعیت بحرانی ناشی از بیماری های همه گیر با تاکید بر کرونا و نشان داده است که بحران مذکور سبب شده است که بحران های ناشی از کنش انسانی از پستوی خود خارج شوند و انسان را مجبور سازند تا وضعیت بحرانی خود را دریابد و درگیر آن شود . مقاله بحث کرده است که پاندمی کووید ۱۹ ، شش سطح بحران رابطه انسان با خود ، با فرهنگ ملی ، با طبیعت ، با دیگری ، با خدا ، و با علم را از پستو درآورده است و انسان را مجبور کرده است که در خود و در رابطه خود با غیر خود توقف کند . گرچه پدیدارشناسی پاندومی کووید ۱۹ زمانی به سرانجامی می رسد که سطوح شش گانه بحران مذکور به ترتیب از طریق وام گیری مفاهیم فلسفی«موقعیت های مرزی» ، «نزاع برای ارج شناسی» ، «گشتل» ، «دیگری» ، «نام خدا» و «بحران علم» مورد مطالعه قرار گیرند ، مقاله به دلایل روش شناختی ترجیح داده است ، درآمد آن را برگزار کند و به کمک واضع اصطلاح موقعیت های مرزی ، کارل یاسپرس ، منحصرا بر سطح نخست بحران توقف کند و به ایضاح آن بپردازد . مقاله بدین ترتیب با برشمردن دو خصلت اصلی موقعیت های مرزی یعنی تعارض و شکست ، و چهار موقعیت مشخص مرزی یعنی رنج ، جدال ، گناه و مرگ تلاش کرده است شرحی از بحران های ناشی از کرونا فراهم آورد و نشان دهد که بحران مذکور ، نقش های موقعیت های کلی و موقعیت های مرزی را جا به جا کرده است . اگر موقعیت های مرزی در شرایط عادی حاشیه ای بر متن موقعیت های کلی بوده است ، در شرایط کرونایی جاری این موقعیت های کلی مبتنی بر آگاهی است که حاشیه ای بر متن درگیری های وجودی در موقعیت های مرزی شده است و چون چنین است ضرورت دارد که نحوه مواجهه با آن از سطح اگزیستانسیل به سطح اگزیستانسیال و از خاستگاهی ناشی از اگزیستانس آدمی به موقعیت های کلی رودرروی دازاین تغییر جهت دهد .
نگرشی تطبیقی بر مبانی انسان شناسی تعلیم و تربیت از دیدگاه هایدگر و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
101-114
حوزههای تخصصی:
«تعلیم و تربیت انسان» از یک سلسله مبانی انسان شناسی برخوردار است که بیانگر پیوند مسئله تعلیم و تربیت با سلسله مباحث نفس شناسی فلسفی است و همواره مورد توجه اندیشوران حوزه تعلیم و تربیت ازیک سو و پژوهشگران حوزه انسان شناسی از سوی دیگر بوده است. در این میان، اندیشه های مارتین هایدگر، فیلسوف مشهور و تأثیرگذار قرن بیستم در حوزه فلسفه غرب، و صدرالمتألهین، بنیان گذار حکمت متعالیه در حوزه فلسفه اسلامی، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از رهگذر این جستار مشخص می شود که از سویی نقطه آغازین مباحث انسان شناسی در اندیشه هر دو شخصیت، سلسله مباحث هستی شناسی است؛ از سوی دیگر، هر دو اندیشمند با نگرش وجودی به نقد تعریف مشهور انسان به «حیوان ناطق» پرداخته اند. اندیشه های این دو فیلسوف در کنار اشتراکات، نقاط افتراقی نیز دارد که در نوشتار حاضر به آنها پرداخته شده است.
رهیافتی منطقی بر آموزه «عدل الهی» در نهج البلاغه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رویکرد حضرت علی (ع) در نهج البلاغه به آموزه عدل الهی و تفهیم آن بر اساس اسلوب منطقی و التفات به مواد و قالب استدلال های ایشان در تبیین این موضوع، مورد عنایت عدل پژوهان واقع نشده است. در کلام حضرت (ع) عدل تکوینی، بر محور توازن در عالم هستی استوار است که به اعتقاد ایشان علاوه بر غنای از تشریح، می تواند به عنوان مقدمه ای بارز در براهین وجودی استفاده شود. التفات حضرت به مسئله عدل تشریعی نیز با تلویحی بر بعثت انبیاء و عدالت در تکالیف الهی قابل توضیح است. تناسب جزا و پاداش الهی با اعمال بشری و عدم تبعیض در این امر، در صورت تساوی استحقاقات نیز دو امری است که در پرتو آن، تبیین منطقی عدل جزایی میسر می شود. نوشتار حاضر با شیوه توصیفی تحلیلی علاوه بر ترسیم نمایی از رویکرد حضرت به مقوله عدل الهی در سه ساحت تکوین، تشریع و جزا، به عرضه صور و مواد استدلا های ایشان نیز پرداخته است. نتایج این جستار حاکی از آن است که بیانات حضرت در این باب، مستدل، مبرهن و واجد ساختار و قالب متعارف منطقی بوده و به اعتقاد نگارنده در گشایش ابواب نوین در حیطه نهج الباغه پژوهی کارآمد است.
حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی و کاربرد آن نزد میرداماد در مسئله وجود ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهم در فلسفه اسلامی، بحث از وجود ذهنی و اشکال های مطرح به آن است. از میان اشکال هایی که به وجود ذهنی مطرح شده است، دو اشکال بنیادهای این مسئله را با تردید مواجه کرده است. اشکال اجتماع جوهر و عرض و اجتماع مقوله های عرضی تحت یکدیگر. مسئله اصلی این مقاله نشان دادن کاربرد تمایز میان حمل اولی و حمل شایع در اثبات و حل اشکال های وجود ذهنی نزد میرداماد است. روش بحث، روش کتابخانه ای و تاریخی خواهد بود. پاسخ اجمالی که این به مسئله اصلی این است که میرداماد را می توان یکی از طلایه داران بحث از حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی دانست و وی توانسته همان جوابی را با تفکیک بین دو حمل به مسئله وجود ذهنی بدهد که بعدها به نام شاگردش ملاصدرا ثبت شده است. در ضمن میرداماد در بسط و گسترش نظریه حمل و تمایز حمل اولی و شایع تأثیر به سزایی داشته است.
واقعیت های منفی و مسئله صادق ساز گزاره های سالبه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
براساس حداکثرگرایی در باب صادق ساز، هر گزاره ی صادقی صادق ساز دارد. یکی از مسائل پیش روی حداکثرگرایان این است که صادق سازهای گزاره های سالبه چه نوع اموری هستند؟ پاسخ های متعددی از سوی حداکثرگرایان به این مسئله داده شده است. یک رده از این پاسخ ها مبتنی بر امور منفی است. در این مقاله بعد از معرفی کوتاه مسئله، اشاره ای به بعضی پاسخهایی که مبتنی بر امور منفی هستند و برخی از اشکالاتی که دارند خواهیم داشت. این پاسخ ها به ترتیب مبتنی هستند بر وضعیت تام، قطبیت، غیاب و واقعیت های منفیِ بنیادین. براساس راه حل مبتنی بر وضعیت تام، علاوه بر واقعیت های مثبت، واقعیت های دیگری متشکل از تمامیتِ واقعیت های مثبت وجود دارند که صادق ساز گزاره های سالبه خواهند بود. براساس پاسخِ نظریه قطبیت، اشیاء می توانند ویژگی ها را به دو نحو مثبت یا منفی تحقق بخشند و واقعیت های منفی که حاصل تحقق بخشیِ منفیِ ویژگی ها توسط اشیاء هستند، صادق ساز گزاره های سالبه هستند. براساس پاسخِ نظریه غیاب، صادق ساز گزاره های سالبه غیابِ صادق سازِ گزاره ی ایجابیِ متناظرش است. براساس پاسخِ نظریه واقعیت های منفیِ بنیادین، واقعیت های منفی همانند واقعیت های مثبت به نحو بنیادین متحققند و این واقعیت ها صادق ساز گزاره های سالبه هستند. در ادامه به ارائه ی راه حلی برای این مسئله مبتنی بر واقعیت های منفی و بر اساس تحقق اعدام مضاف پرداخته و نشان می دهیم که این راه حل بسیاری از اشکالات دیدگاه های مشابه را ندارد.
کارنپ و کواین، رویارویی در فراوجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنوز نظریه کارنپ پیرامونِ وجودشناسی جان نگرفته بود که کواین به آن تاخت؛ و این، تاخت و تازی را میان دو فیلسوف برایِ بیش از نیم قرن موجب شده. هم چونان پرسش این است: حق با کدام یک بود/است؟ در مقاله پیشِ رو، با مرورِ نظریه کارنپ، نقدهایِ جسته و گریخته کواین را در سه عنوان به مواضعِ او روایت کرده ام. نشان داده ام که چگونه نظریه کارنپ را می توان از این سه نقد مبرا داشت. پس، با لحاظ کردنِ این که کواین موضعِ اختلاف را اشتباه تشخیص داده، و نه اختلافِ موضع را، به داوری میانِ دو فیلسوف نشسته، توضیح داده ام اگرچه کارنپ و کواین، هر دو، به نسبیتِ وجود قائل اند، آن-یک به’نسبیتِ عام‘ باور دارد و این یک، به ’نسبیتِ خاص‘. از منظری دیگر، اگرچه دو فیلسوف در وجودشناسی شک گرا هستند، آن یک ’شک گرایِ مرتبه دوم‘ است و این یک، ’شک گرایِ مرتبه نخست‘. به عبارتِ دیگر، نشان داده ام که چگونه در روی کردِ وجود شناختیِ دو فیلسوف "عاملِ توافق، عاملِ تخالف است". در میانِ این پیچیدگی ها، نتیجه گرفته ام که هر داوری یک سویه، بر موافقت یا مخالفتِ صرف، نادرست خواهد بود.
معرفت شناسی معاصر و فلسفه فارابی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن بهار ۱۳۹۹ شماره ۸۱
63 - 91
حوزههای تخصصی:
معرفت پیشینی اجمالاً معرفت حقایقی است که از ابتدا فارغ از تجربه و صرفاً به نحو عقلی قابل ادراک هستند. کانت معرفت پیشینی یا ماتقدم را در مقابل معرفت پسینی یا ماتأخر قرار داد و آن را به معرفت مستقل از تجربه تعریف کرد. معرفت شناسان معاصر غربی بر مبنای تعریف کانت، چهار تعریف تکمیلی از معرفت پیشینی به دست داده اند. در کنار این بحث، مسئله آگاهی فطری به معنای مورد نظر افلاطون، دکارت و برخی دیگر از عقل گرایان در سنّت فلسفی غرب نیز مطرح است. آگاهی فطری بدین معنا، اجمالاً آگاهی ای است که منشأ هستی و وجود آن تجربه نباشد. به باور غالب معرفت شناسان معاصر غربی، آگاهی فطری به این معنا غیر از معرفت پیشینی است. در نوشتار حاضر نشان داده خواهد شد که فارابی اگرچه در آثار خویش از معرفت پیشینی صراحتاً سخن نگفته، از معرفت بدیهی و مفاهیم مرتبط با آن از قبیل معرفت اوّلی، ضروری، یقینی و... فراوان بحث کرده است. مدعای نوشتار حاضر، استنباط این مطلب است که فارابی به گونه ای از معرفت پیشینی به معنای نخستِ مورد نظر معرفت شناسان معاصر غربی معتقد است؛ او همچنین آگاهی فطری به معنای فوق را آشکارا رد می کند.
تأثیر کروناویروس بر زیست بوم عقلانیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
221-245
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با بهره گیری از نظریه سه جهان پوپر توضیح می دهد که ویروس کرونا چگونه می تواند تأثیری وسیع و گسترده بر زیست بوم عقلانیت بگذارد و به واسطه وجود جهان 3 چگونه ویروس هایی که تهدیدی برای انسان هستند، می توانند تهدیدی برای کل حیات در کره زمین باشند. از طرفی مقاله حاضر ضمن تأکید بر تفاوت مهم معرفت شناختی علم و تکنولوژی توضیح می دهد نقش نقادانه علم به تکنولوژی تا چه اندازه اهمیت دارد و در عین حال می تواند الهام بخش تکنولوژی های پاک و الهام بخش ابداع تکنولوژی هایی برای جلوگیری از بحران های بیشتر داشته باشد. رویکرد درستْ قرار دادن تکنولوژی در سپهر عقلانیت است، اتخاذ رویکردهای غیرعقلانی و فلسفه هایی که علم را به تکنولوژی فرومی کاهند یا آن دو را باهم خلط می کنند، نه تنها نادرست است، بلکه زمینه ساز بحران های بیشتر و عمیق تر نه تنها برای انسان، بلکه برای کل حیات در کره زمین است.
کثرت ادیان و جستجوی ملاک های حقانیت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
127 - 146
حوزههای تخصصی:
می سازد. پیروان هریک از ادیان بر اساس ویژگی های تاریخی یا الهی و غیرالهی بودن دین خود، پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده اند. در این تحقیق با استفاده از روش های عقلانی، استقرایی، تاریخی و تحلیل محتوا، بر ملاک های مختلفی برای ارزیابی حقانیّت ادیان تمرکز می شود. این ملاک ها عبارتند از: 1. خداباوری؛ 2. الهی بودن؛ 3. وحدانیّت در مقابل شرک؛ 4. آخرت باوری؛ 5. انسجام معرفتی و انطباق بیشتر با عقلانیت بشری؛ 6. جامعیّت در آموزه ها و کارآیی در تأمین معنای زندگی انسان؛ 7. آموزه محوری به جای پیامبر محوری؛ 8. عدم تحریف کتب مقدس و 9. اصلاح انحرافات ادیان پیشین. رابطه طولی و عرضی این ملاک ها ما را قادر می سازد تا در نهایت به این نتیجه برسیم که ادیان الهی حقانیّت بیشتری دارند و از میان آنها نیز دینی که بدون تحریف بوده یا تحریفات کمتر و باورهای منسجم و عقلانی تر بیشتر داشته باشد و نقش مؤثری در معنای زندگی و اخلاق مؤمنان برجای بگذارد، واجد حقانیّت بیشتری خواهد بود. ضمن اینکه حقانیّت دینی، امری ذومراتب و تشکیکی است و از این رو بیشتر سنت های دینی، به ویژه ادیان الهی واجد آن هستند، اما میزان بهره مندی آنها از آن یکسان نیست، بلکه به میزانی که معیارهای فوق در یک سنت دینی حضور بیشتر و پررنگ تری دارند، آن دین می تواند دربردارنده درجه تشکیکی و سلسله مراتبی عالی تری از حقانیّت باشد.
چیستی معنویت به مثابه موضوعی برای پژوهش های تطبیقی در قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
147 - 170
حوزههای تخصصی:
برای انجام یک پژوهش تطبیقی- قرآنی درباره معنویت، نخست باید معنویت را تعریف کنیم. این واژه در قرآن به کار نرفته است و تعریف آن در واقع، تعیین و تحدید دقیق موضوعِ یک پژوهش تطبیقی است. این مقاله جستجویی عقلانی برای دست یابی به تعریفی مناسب برای معنویت است، به نحوی که بتوان آن را در پژوهش های تطبیقی- قرآنی ملاک قرار داد. چنین تعریفی، به اصطلاح یک تعریف اسمی و قراردادی خواهد بود. در یک تعریف قراردادی، بیشتر مناسب بودن آن با اهداف تحقیق مدنظر است تا اینکه نگران صحّت و مطابقت کامل آن با واقع باشیم. بنابراین، در این مقاله، بحث این نیست که معنویتِ درست یا حق، کدام است و چه تفاوتی با معنویتِ نادرست یا باطل دارد، بلکه به دنبال تعریفی هستیم که با هدفی مقایسه ای در راستای مقایسه نظرات قرآن با دیگر دیدگاه هایی که درباره معنویت وجود دارد، مناسبت داشته باشد. در نهایت معلوم خواهد شد که مناسب ترین تعریف معنویت این است که آن را فرایند جستجوی به نسبت پایدارِ امر قُدسی در زندگی بدانیم.