فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۷۸۱ تا ۲٬۸۰۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
رساله ای کوچک درباره اصل و فروعات گوناگون قاعده الواحد لایصدر عنه الا الواحد در قرن یازدهم هجری قمری تألیف شده است که از جهات گوناگون مانند نام مؤلف و عنوان دقیق آن مورد سئوال است. این رساله در سال 1386 تصحیح و چاپ شده است، اما با بررسی نسخه های خطی و تحلیل محتوایی متن آن و مقایسه با اثر دیگر مؤلف می توان به طور قاطع ادعا کرد که نویسنده آن پزشک دربار شاه عباس دوم محمدسعید طبیب فرزند محمد باقر معروف به حکیم کوچک می باشد. نویسنده دارای آثاری در پزشکی، شعر و مثنوی و حکمت و فلسفه است اما متاسفانه بخشی از آثارش به نام دیگران چاپ شده است مانند «دیوان شعر» و «کلید بهشت» که به قاضی سعید قمی و «الاصل الاصیل» که به ملارجبعلی تبریزی منسوب شده است. تنها اثری که به نام وی چاپ شده است مثنوی «خورشید و مهپاره» است. تا کنون سه رساله پزشکی از او در موضوعات اسهال، تشریح استخوانهای سر و فک بالا و تب شناسائی شده است. برخی از آراء وی عبارتند از اشتراک لفظی وجود، الهیات سلبی، عدم امکان شناخت ذات خداوند، عدم حرکت در جوهر، دفعی بودن حرکت، غایتمند نبودن افعال الهی، ابطال وجود ذهنی، اصالت ماهیت، عدم حدوث جسمانی نفس و ابطال تجدد امثال است.
معناشناسی جوهر در نظام فلسفی ارسطو و فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله کوشیده ایم به بررسی مفهوم جوهر در اندیشه فارابی بپردازیم و نشان دهیم که در کدام نقطه تصور فارابی از جوهر با فهم ارسطو از آن متمایز می گردد. بدین منظور ابتدا تعریف و معیارهایی را که فارابی در باب جوهر در کتاب الحروف مطرح کرده بیان نموده و تشریح می کنیم. سپس با معیار قرار دادن این تعریف و معیارها، مراتب مختلف جوهر را در دیگر آثار فلسفی او پی می گیریم. در ادامه برای بررسی تمایز نگاه او از ارسطو درباب جوهر مختصراً چیستی جوهر در کتاب متافیزیک را بیان می کنیم و در انتها به بررسی تفاوت های این دو نگاه می پردازیم. این تفاوت ها ناشی از نگاه ذات انگار ارسطو و وجودانگاری فارابی است. ارسطو در پی جویی حقیقتِ وجود، یا چرایی وجود موجودات، به جوهر متشخص جزئی می رسد؛ ازآنجاکه او جوهر و وجود را یکی می داند؛ اما برای فارابی تشخص شیء ناشی از وجود آن است و نه جوهرش. لذا شیء با وجود تقرر می یابد و این وجود سوای جوهر یا ذات آن شیء است.
رویکردی فلسفی به دوستی و دغدغه دیگری با تکیه بر آراء فیلسوف نوارسطویی جولیا آناس در کتاب اخلاق سعادت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
همراه با احیای دوباره اخلاق فضیلت در سال 1958 بحث های فلسفی جدیدی در حوزه دوستی پا گرفت. در عصر حاضر نوارسطوییان از جمله مکاتبی هستند که علاوه بر احیا و نیز جرح وتعدیل مفاهیم ارسطویی دوران باستان بر مکاتب پساارسطویی دوران باستان نیز تعمق کرده و مهم ترین مطالبه اخلاق فضیلت را شکل دادن عقلانی احساسات، عواطف و هیجانات درونی فرد برای خوب زندگی کردن به لحاظ درونی تلقی کرده اند. مهم شمردن درونیات انسانی به این شکل سبب وارد آمدن اتهاماتی مانند خودگزینانه بودن به آنها شده است. در این مقاله، ضمن پرداختن به «دغدغه دیگری» به منزله مؤلفه ای جدید در اخلاق فضیلت نوین و بررسی اهمیت و نقش «دغدغه دیگری» و دوستی در سعادت انسان از منظر ارسطو و مکاتب پساارسطویی و نوارسطوییان، به این مهم پرداخته می شود که جولیا آناس در مقام فیلسوفی نوارسطویی بر چه اساسی نظریه های مکاتب باستانی در باب سعادت را آغشته به خودگزینی نمی داند، و چه جایگاه و حد مرزی برای دوستی و دغدغه دیگری متصور است.
هابرماس و بنیان های شبه استعلایی معرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
149-170
حوزههای تخصصی:
ﻧﻮﺷﺘﻪی پیش رو ﺷﺮح و ارزیابی ﺑﺨﺸﻰ از افکار یورﮔﻦ ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس، ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎس و فیلسوف آﻟﻤﺎﻧﻰ، در حیطه ی ﻣﻌﺮفت شناسی اﺳﺖ که در متون فارسی به آن کمتر توجه شده است. یکی از اهداف پروژه تحقیقاتی او نزدیک کردن داﻧﺶ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻰ یا زیست جهان بوده و هدف این نوشتار نیز ارائه شرحی نظام مند از این کوشش هابرماس و تقابل های فکری وی با دیگر نحله های فلسفی-اجتماعی است. «علائق شبه استعلایی» یکی از مفاهیم کلیدی است که در این فرایند نقشی حیاتی دارد و دانش را از ساحت سوژه استعلایی به ساحت فرآیند تاریخی که از نیازهای عملی برخواسته مرتبط می کند. به همین جهت، این نوشتار ﺑﻪ دﻧﺒﺎل روﺷﻦ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻌﻨﺎ، کارکرد و ریشه های این مفهوم ﺑﻮده است. از این حیث، در ﺑیﻦ آﺛﺎر او دو کتاب از جایگاه مرکزی ﺑﺮﺧﻮردار ﻫﺴﺘﻨﺪ: داﻧﺶ و ﻋﻼﺋﻖ اﻧﺴﺎﻧﻰ و ﻧﻈﺮیه ی کنش ارﺗﺒﺎﻃﻰ. یافته ها نشان می دهند که: 1-ﭘﺮﺳﺶﻫﺎیی که ﻫﺎﺑﺮﻣﺎس در این کتاب در ﺻﺪد ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻮیی به آﻧﻬﺎ اﺳﺖ در واقع ﭘﺮﺳﺶﻫﺎی کانت ﻫﺴﺘﻨﺪ: «شرایط عام امکان شناخت». 2-علائق شبه استعلایی ریشه در زیست انسانی دارد که تحول اساسی در نظریه های انتقادی است. 3- معرفت شناسی هابرماس درصدد احیای ارزش های روشنگری و رهایی از سلطه است. 4- هابرماس از طریق صورت بندی علائق شناختی با سایر نحله های فکری وارد مناظره می شود ( فرا رفتن از مکتب فرانکفورت، نقد پست مدرنیسم و دیگر نحله های فلسفی).
نقش تمثیل و مدل در نظریه های تکامل فرهنگی: مطالعه ی موردی میمتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۱۹)
237-257
حوزههای تخصصی:
در تبیین تکامل فرهنگی نظریه های متنوع و رقیبی ارائه شده است. میمتیک یکی از معروف ترین آنهاست. دعوی مقاله ی حاضر آن است که هرکدام از نظریه های ارائه شده مدل هایی هستند که درجهت بازنمایی بخش هایی از فرهنگ و درجهت قابل فهم کردن آن بخش ها با توسل به تمثیل هایی ارائه شده اند. که میمتیک یکی از آنهاست. ازآنجا که اولاً هر مدلی از جمله میمتیک با انتزاع ((abstraction و آرمانی سازی (idealization) ساخته می شود، و ثانیاً مدل ها لزوماً گزاره ای نیستند، بنابراین نباید انتظار صدق از چنین نظریه هایی داشت. زیرا اولاً آرمانی سازی با فاصله گرفتن از واقعیت همراه است و ثانیاً تنها گزاره ها هستند که حاملان صدق اند و بنا بر تعریف گزاره و صدق، مدل های غیرگزاره ای صادق نیستند. در مقاله، به عنوان مطالعه ی موردی، میمتیک از میان نظریه های تکامل فرهنگی انتخاب شده است و تلاش شده است تا ضمن معرفی نقدها و پاسخ به نقدها از جانب طرفداران میمتیک وجه تمثیلی و مدلی این نظریه برجسته شود. فرهنگ پیچیده تر از آن است که یک مدل تبیینی به تنهایی قادر به تبیین آن باشد اما، مشروط بر آنکه هیچ مدلی، ازجمله میمتیک، به تنهایی دعوی انحصاری در تبیین فرهنگ نداشته باشد، با در کنار هم قرار گرفتن دسته ای از الگوهای تبیینی راه برای فهم بهتر آن فراهم می شود.
خطای تراژیک و مسأله عدالت در تراژدیهای سه گانه سوفوکلس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۱
412-435
حوزههای تخصصی:
در تراژدی های یونان با شکلی از عدالت و تقدیر کیهانی روبه روییم که برای ما غریب می نماید. اودیپوس به سبب گناه نادانسته اش خود را مجازات می کند. آنتیگون کفاره اعمال اعضای خانواده خود را می پردازد. پرومته به واسطه نیکخواهی اش تقاص پس می دهد، و آژاکس بازیچه هوس خدایان می شود. در تمامی تراژدی های فوق، و به طور کلی، در همه تراژدی های یونان با نوعی عدالت تقدیرگونه روبه روییم که اتفاقا براساس معیارهای انسان امروزی ناعادلانه و خلاف عدالت اند. در مواجهه با این آثار کلاسیک همواره با این سوال مواجه می شویم که ذهن یونانی چه تصوری از حق و عدالت داشته است و به طور کلی تراژدی های یونانی مروج چه نوع نظام حقوقی است که اینگونه برای ما غریب می نماید. در این مقاله سعی بر اینست که با واکاوی مفهوم عدالت در سه حوزه طبیعیات، مابعدالطبیعه، و سیاست به پاسخ پرسش های فوق برسیم. برای نیل به منظور خود تمرکز اصلی این پژوهش را بر تراژدی های سه گانه سوفکل یعنی ادیپوس شهریار، ادیپوس در کلنوس، و آنتیگونه قرار می دهیم. این سه تراژدی، که به ترتیب سرنوشت شوم خاندان لابداسیدها را شرح می دهند، نمونه های خوبی برای بررسی مفهوم عدالت در اندیشه یونانی به شمار می روند. چرا که در تراژدی های سه گانه فوق به اغلب تعابیری که مفهوم عدالت به ذهن یونانیان متبادر می کرده اشاره شده است، تعابیری که مخصوص ذهن یونانیست و تنها در سپهر اندیشه فلسفی آنزمان قابل فهم است.
اعتباریات از نگاه المیزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عوامل گرایشی فاعل شناسا به منظور رفع نیازهای طبیعی، ادراکاتی بین فاعل شناسا و فعل ارادی اش اعتبار می کند تا «اراده» را تحریک کند و قوه عامله را به حرکت درآورده، فاعل شناسا را به کمال مطلوب خود برساند. این نوع ادراکات، به «اعتباریات» معروف اند که علامه طباطبائی در المیزان و دیگر آثار خود به آن پرداخته است. خاستگاه این نوع ادراکات، به «فطرت» و نوع آفرینش فاعل شناسا در مراتب طولی قوای احساسی و گرایشی او بازمی گردد. مهم ترین ویژگی های اعتباریات عبارت اند از: ترتب آثار حقیقی بر یک موضوع اعتباری، قراردادی بودن در عین ریشه در واقعیت داشتن، براساس مصالح مادی و معنوی اعتبار شدن، مستند انتخاب و اراده رفتارهای اختیاری بودن. عوامل گرایشی، بینشی، کنشی و وحیانی، عواملی اند که در پیدایش اعتباریات نقش ایفا می کنند. «اعتباریات» به یک لحاظ به «ثابت» و «متغیر» و به لحاظ دیگر به «قبل از اجتماع» و «بعد از اجتماع» تقسیم می شوند. رابطه بین این دو تقسیم، عموم و خصوص من وجه است. اعتباریات هم به صورت «نسبی»، هم به صورت «مطلق» قابل تصور هستند، و تنها در «تصدیقات» معنا دارند؛ ازاین رو باید واژه «تصورات اعتباری» را در کلام علامه توجیه کرد. براساس دیدگاه علامه، «اعتباریات» قضایای همیشه کاذب اند؛ زیرا در «اعتباریات» حدّ چیزی به چیز دیگری اسناد داده می شود.
صورت سمبلیک هنر در دستگاه فلسفی ارنست کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
227 - 243
حوزههای تخصصی:
فلسفه صورت های سمبلیک ارنست کاسیرر امکانی ویژه را برای بازخوانی نحوه تکوین شناخت انسان به ویژه در اذهان بدوی بشر و درباره اندیشه اسطوره ای عرضه می کند. مراحل شناخت طبق این فلسفه، از تفکر مبتنی بر اسطوره آغاز شده و با گذر از دین و عرفان به هنر و علم و دیدگاه استعلایی کانت می رسد. لیکن علی رغم تأکید او بر اهمیت هنر در جای جای آثار خویش، تبیینی مشخص در خصوص شناخت متکی بر هنر انجام نگرفته است. مقاله حاضر بر آن است با بررسی ویژگی های اندیشه اسطوره ای شامل مقولات و فُرم های ادراکیِ آن و تمرکز بر آرای پراکنده کاسیرر در خصوص هنر، تبیینی از هنر در جایگاه یکی از صورت های سمبلیک مورد نظر فیلسوف به دست دهد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی و از طریق فیش برداری کتابخانه ای-اِسنادی در چارچوب نظری فلسفه صورت های سمبلیک نوشته شده و می کوشد از طریق تشریح و تطبیق داده ها احتمال تداوم مقولات و فُرم های ادراکی اسطوره ای در اندیشه هنری یا امکان بازسازی آن ها را مورد تحقیق قرار دهد.
بازسازی استدلال خطای ادراکی برای اثبات نظریه وجود ذهنی با نظر به ادله نظریه داده های حسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از نظریه های مطرح در وجودشناسی فلسفه اسلامی نظریه وجود ذهنی است. فیلسوفان مسلمان دلایل متعددی بر له این نظریه ارائه داده اند که عمدتاً بر پایه ادراک معدومات شکل گرفته است. در مباحث فلسفه ادراک حسی معاصر، نظریه های متفاوتی در تفسیر ادراک حسی عرضه شده که از این میان نظریه «داده های حسی» شباهتهای قابل توجهی با نظریه وجود ذهنی دارد. پاره ای ادله ارائه شده بر له نظریه داده های حسی بر مسأله خطای حسی استوار شده اند. در تقریر این ادله از اصولی همچون اصل پدیداری و اصل رابطه ای استفاده شده است. مسئله قابل طرح این است که چگونه می توان از این ادله، دلایل جدیدی را به نفع نظریه وجود ذهنی اقامه کرد؟ در مقاله حاضر پس از مروری فشرده بر این دو نظریه و بیان شباهتها و تفاوتهای آنها، ادله نظریه داده های حسی که بر مسأله خطای حسی استوارند تحلیل می شوند. در مرحله بعد دو استدلال جدید بر نظریه وجود ذهنی با بهره گیری از دو اصل «حضور» و «تضایف» ارائه خواهند شد. بر اساس اصل حضور، مدرَک برای مدرِک حاضر است (وجود دارد) و چون در موارد خطای حسی وجود خارجی مدرَک با ویژگیهای پدیدار شده منتفی است، وجود ذهنی آن ثابت می شود. مقتضای اصل تضایف نیز آن است که در موارد خطای حسی مدرَک با ویژگیهای پدیدار شده (به عنوان امر متضایف با مدرِک) از وجود بالفعل برخوردار است و چون در این موارد مدرَک با این ویژگیها در خارج نیست وجود ذهنی آن نتیجه خواهد شد.
خیزش تفکر الهیاتی فلسفی در بحران کرونا (مروری بر معناداری زندگی، مرگ اندیشی و معنویت گرایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹۶
181 - 210
حوزههای تخصصی:
در نگاه فلسفی اندیشیدن، تقدیر انسان و اندیشه و تفکر رکن اساسی و جزء ذاتی او و منشأ آگاهی و معرفت، بنیان و بنیاد استکمال و کمال وی است؛ به گونه ای که می توان ادعا نمود تفکر مهم ترین عامل کشف حقیقت و تقرب به خداوند است؛ با این حال بسیاری از متفکران غفلت و فراموشی تفکر را میهمان ناگزیر دوران مدرن و نتیجه غلبه تکنیک بر فرهنگ و اندیشه دانسته اند. در آغاز سال 2020 جهان با بحران کرونا مواجه شد که علی رغم آسیب ها و مصیبت های زیان بار بر جامعه بشری، تلنگری بر روح غفلت زده انسان معاصر بود تا او را از مرکب منیت به زیر کشد و متوجه هست ها، نیست ها و نقص هایش نماید. رهاورد مسئله کرونا برای انسان معاصر احیای پرسش های بنیادین در ارتباط با خدا، خود و دیگری است. در این جستار با روش تحلیلی- کتابخانه ای به تبیین معناداری زندگی، مرگ اندیشی، بازگشت و احیای معنویت در سایه پدیده کرونا پرداخته شده است. قرارگرفتن انسان در موقعیت رنج و مرگ حاصل از کرونا می تواند زمینه ساز نوپدیدی در افزایش معنویت و توجه به خدا، بازخوانی و معنا بخشی به رنج زندگی از مسیر دین و بازاندیشی درباره ماهیت مرگ و نوع مواجهه با آن شود.
شرایط یک نظریه «معنای زندگی» از دیدگاه سوزان ولف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر، فیلسوفان تحلیلی با دفاع از «معنای زندگی» به مثابه یک مقوله هنجاری مستقل، تقلیل آن به دو مقوله هنجاری اخلاق و خوشبختی را ناروا دانسته اند. سوزان ولف نیز با ارائه شرایط انفسی و آفاقی برای یک نظریه معنای زندگی تلاش کرده است معنای زندگی را از دو مقوله اخلاق و خوشبختی جدا کند. او معتقد است یک نظریه معنای زندگی باید بتواند با ارائه ارزش های خاصی زمینه ارتباط هر فرد انسانی با ارزش هایی فراتر از ارزش های محدود خودش را فراهم کند و احساس رضایت در او پدید آورد، و در غیر این صورت نمی توان آن را از نظریه های هنجاری اخلاق و خوشبختی جدا کرد. او سپس با نقد و بررسی معیارهایی مانند استقلال منبع ارزش از فرد، داوری از نگرگاه سوم شخص، و افزایش توانایی های فرد و داور آرمانی که برای تشخیص ارزش های آفاقی معنابخش به زندگی پیشنهاد شده است، نتیجه می گیرد که نمی توان معیارهای قاطعی برای تشخیص ارزش های آفاقی ارائه داد. لذا بر این باور است که می توان بدون نظریه و با رجوع مستقیم به تجربه های خویش رفتارهای معنادار را از رفتارهای اخلاقی و توأم با خوشبختی تشخیص داد. اگرچه نظریه ولف با انتقاداتی مانند عدم امکان تشخیص رفتارهای معنابخش بدون نظریه و صرفاً با رجوع مستقیم به تجربه و نقض های کمبل و آرپلی مواجه است، ولی حتی در صورت پذیرش اشکالات فوق نیز می توان نظریه او را قابل دفاع دانست، زیرا توانسته است معنای زندگی را از دو مقوله زندگی اخلاقی و خوشبختی جدا سازد.
بررسی انتقادی ادله روایی تبریزی بر اشتراک لفظیِ وجود و نفی صفات الهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملارجبعلی تبریزی ازجمله اندیشمندان عصر صفوی و معاصرِ ملاصدرا است. او در موارد متعددی با اصول و مبانی حکمت متعالیه صدرا به مخالفت برخاسته است. یکی از اختلافات وی با صدرا مسئله اشتراک معنوی وجود است. تبریزی به شدت با اشتراک معنوی وجود مخالفت کرده و با ادله متعددی به اثبات اشتراک لفظیِ آن پرداخته است. او در باب صفات الهی نیز با استناد به روایات، صفات را نفی کرده است. در نوشتار حاضر با بررسی این دو مسئله، ضعف و سستی ادله تبریزی نمایانده شده است. اشکالات وارد بر دیدگاه تبریزی به این قرار است: برداشت از روایات بدون درنظرگرفتن فضای حاکم بر عصر صدور آن ها، توجه نکردن به قرائن متصل و منفصل در فهم مراد حقیقی از آن ها، نادیده گرفتن روایاتی که تفسیری کاملاً ایجابی از صفات الهی عرضه کرده اند، خروج برخی از روایات از محل بحث و ناظربودن آن ها به مسئله توقیفی بودن اسما و صفات الهی.
بررسی دیدگاه ویلیام جیمز در اخلاق باور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
483 - 461
حوزههای تخصصی:
در این نوشته استدلال های جیمز در مقاله اراده معطوف به باور را بررسی می کنیم. این استدلال ها شامل سه استدلال عمده ی استدلال علیه شاهدگرایی کلیفوردی، استدلال برای حق باورآوری و استدلال برای اراده باورآوری می شود. جیمز برای صورت بندی این سه استدلال اصلی از دو استدلال دیگر هم استفاده می کند که ما آنها را استدلال حقیقت جویانه و خطاپرهیزانه نامیدیم. تمام این استدلال ها بر دو پایه آسان باوری و نظریه استعدادی باور مبتنی است. بدون این دو مبنای فکری هیچ یک از استدلال های جیمز در اراده معطوف به باور کار نمی کنند و به هدفی که دارند نمی رسند. سنخ استدلال های وی برخلاف تصور رایج از سنخ استدلال های شاهدگرایانه ای است که با مدل شاهدگرایانه کلیفورد تفاوت می کند. به همین سبب، عموما نقد او بر شاهدگرایی کلیفورد را نقدی بر کلیت شاهدگرایی محسوب می کنند که برداشت صحیحی نیست. در نهایت، پیامدهای منطقی استدلال های جیمز را بررسی و نقد می کنیم. ایراد نسبی گرایی و عدم رابطه میان صدق و خیر از جمله نقدهایی که بر استدلال های وی وارد شده است.
تفسیر حکومت ترور براساس پدیدارشناسی روح و جایگاه آن در فلسفه سیاسی هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
61 - 86
حوزههای تخصصی:
انقلاب فرانسه به مثابه نخستین حضور انضمامیِ فردِ مدرن در تاریخ شناخته می شود، جایی که او از برای تحقق حق و آزادی در برابر قدرت مطلق پادشاه می ایستد و خواهان آزادی مطلق است. اما هگل با وجود ستایش های بسیار از این انقلاب به آسیب شناسی و نقد معنای اراده، آزادی و فردیت در نزد آنان می پردازد. هگل در اواخر فصل روح از کتاب پدیدارشناسی، به انقلاب فرانسه و به خصوص عصر ترور می پردازد و در فضای دیالکتیکی خویش با تصور انقلاب از خودآگاهی مطلق، آزادی مطلق، اراده جزئی و اراده عمومی به پیکار برمی خیزد و فهم انتزاعی و توخالی روبسپیر و ملت فرانسه را از این اصطلاحات به اثبات می رساند. هگل در پس این نقد خود به صورت ضمنی، به نقد روسو به عنوان ایجاد کننده پیش زمینه تصور فرانسویان از معنای این اصطلاحات نیز می پردازد. هگل پس از آنکه نتیجه آزادی مطلق و تمامی تعینات آن را تا انتها مورد بررسی قرار داد، به بازتعریف اصطلاحات بنیادین مطرح شده در بخش ترور می پردازد و چگونگی متحقق شدن آزادی و اراده عمومی را در نظام فکری سیاسی خویش به تصویر می کشد. جایی که با نفوذ به درون قدرت و اراده مطلق، نه تنها جزئیت فرد را بار دیگر به او بازمی گرداند؛ بلکه امر کلی درون او را از طریق میانجی ها در خارج متحقق می سازد و از این طریق به تعریف دقیق کلی منحصر در فرد نایل می آید و واقعیت خارجی را به صورت پیچیده به درون فرد باز می گرداند.
انگیزه های سیاسی تفکر فلسفی رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
185-205
حوزههای تخصصی:
رورتی با به چالش کشیدن کل سنت فلسفی غرب که به عقیده او باعث دوگانه انگار ی های مختلف بیفایده نظری در طول تاریخ فلسفه شده است،درصدد است در بستر"فرهنگ رستگاری بخش ادبی"به ساختار شکنی مسائل مختلف فلسفه و رفع این دوگانه انگاریها مبادرت ورزد.به عقیده او فیلسوفان سنتی با باور به واقعیت های فراانسانی و فراتاریخی به انسان ها به مثابه خادمان و کاشفان آن واقعیت بیرونی نگاه می کردند.اما رورتی با ایجاد خط انشقاقی میان حوزه ی خصوصی وحوزه ی عمومی می خواهدسهم و دخالت فیلسوفان را در ارائه دیدگاه های نظری و فلسفی مشخص کند و ادعا کند حوزه سیاست نیازی به آن ندارد که مبانی خود را از معیارهای فردی حوزه ی خصوصی کسب نماید؛چیزی که زمینه بلندپروازیهای متافیزیکی فیلسوفان را فراهم میآورد.به منظور مقابله با چنین تفکری،رورتی به جای مفهوم سنتی حقیقت(مفهوم حقیقت به مثابه محور اندیشه سنت فلسفی)،بحث همبستگی را پیش می کشد؛یعنی توافق بر سر مسائل گوناگون که نتیجه ی نگاه پراگماتیکی ما به امور و متاثر از هنجارهای جامعه ی خاص و استفاده ابزاری ما از واژگان ها است.به عقیده رورتی انسانها با خلق واژگان جدید که ابزارهای سازگاری با زیست بوم هستند درصدد ایجاد همبستگی هرچه بیشتر و به تبع در مسیر جامعه ای عدالت محور و آزاد و به دور از هر گونه تبعیض و رنج گام برمیدارند.در چنین جامعه ای است که حقیقت خود را از طریق پویایی های آن جامعه نشان خواهد داد.فرض ما اینست که اندیشه ی فلسفی(یا به تعبیر بهتر،پسافلسفی)رورتی پیش از هر چیز در راستای یک اندیشه ی سیاسی و اتخاذ رویکرد شووینیستی اوست.به عبارت دیگر، مهیا ساختن زمینه برای برقراری یک جامعه ی لیبرال-دموکرات باعث اندیشه های فلسفی وی شده است.
خوانش هگل از تراژدی «آنتیگونه»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
35 - 64
حوزههای تخصصی:
تراژدی آنتیگونه در نظر هگل نه تنها آشکار کننده روح قومی یونان، بلکه برترین اثر هنری تمامی ادوار بود. نقش حیاتی که هگل برای این اثر ادبی در پدیدارشناسی روح قائل بود آشکار کردن «منطق تاریخ» بود. مقاله پیش رو در پی پاسخ به این پرسش است که هگل چه خوانشی از تراژدی آنتیگونه ارائه می دهد و چگونه «منطق تاریخ» را در این اثر درمی یابد؟ هگل جامعه یونان باستان را الگوی «وحدت زندگانی» می دانست با وجوداین معتقد بود در مقطعی از تاریخ این وحدت و وضعیت شادمانه حیات اخلاقیاتی (Sittlichkeit) یونان از هم می پاشد. از آنجا که او آثار ادبی و در کل هنر را دارای دلالت فرهنگی تاریخی و نخستین واسطه ای می داند که روح در ظرف آن به خودآگاهی می رسد، در بخش «روح حقیقی، حیات اخلاقیاتی» از کتاب پدیدارشناسی روح فرو پاشی وضعیت شادمانه حیات اخلاقیاتی یونان را با خوانش «تراژدی آنتیگونه» توضیح می دهد. آنچه هگل در تراژدی آنتیگونه دریافت، سلسله ای از تعارضات دردناک بود که حاصل تقابل قوای اخلاقیاتی جامعه بود؛ قوایی که پیش از این در وحدتی نیندیشیده بودند اما اکنون که تقابل آنها آشکار شده، حیات اخلاقیاتی جامعه فرو می پاشد و روح به مرحله ای عقلانی تر و آزادتر گذار می کند؛ این مراحل همانا منطق جریان غایت مند تاریخ به سوی تحقق آزادی است.
بررسی انگاره «تفسیر به رأی بودن» برداشت ها و تأویلات عرفانی با تأکید بر آراء ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
259 - 282
حوزههای تخصصی:
تأویل، صورت عمیقی از تفکر است که از راه قابلیت های ادراکی انسان در پی کشف نانوشته های متن است. گاهی تأویل های عرفا و حکیمان مورد نقد واقع شده و آن ها را تفسیر به رأی و تحریف معنوی قرآن و یا تأویل هایی ذوقی و بدون منطق عقلانی شمرده اند. هدف این مقاله بررسی این انگاره است و برای بررسی آن در پی استنباط منطقی از تأویل متن و استخراج برخی قواعد تأویلی با تکیه بر آراء صدرالمتألهین است..روش تحقیق، توصیف و تحلیل و استنباط قواعد با محوریت تأثیر مبانی شناخت(شناخت قرآن، هستی و انسان) بر تأویل است. بر مبنای قرآن شناختی دو قاعده صحت استناد به همه لوازم کلام خداوند و نیز نظریه روح معنی و بر مبنای هستی شناختی و تطابق عوالم هستی و حجیت قالب وحی (علاوه بر محتوای آن)، قاعده تغییر زمینه متن و بازسازی الفاظ در زمینه متناظر وبر مبنای اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، و نیز مراتب وجود،قاعده توجه به اعتبارات عالم عقل و بر مبنای معرفت شناختی قوای ادراکی انسان، لزوم ضابطه مندی تأویل، از جمله قواعدی است که منطق تأویل را در فهم آموزه های دینی شکل می دهد. توجه به این قواعد می تواند تا حد زیادی، اتهام تفسیر به رأی و ذوقی دانستن و بی اعتنایی علمی به تأویل ها را برطرف کند و به فهم عمیق تر آموزه های دینی یاری رساند.
رویکردهای اختیارگرایان در پاسخ به استدلال شانس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اختیارگرایان، معتقدند تنها در یک جهان نامتعیّن است که می توان انسان را دارای اراده آزاد دانست ، اما نامتعیّن بودن جهان منجر به شانسی و اتفاقی شدن امور آن و نفی اراده آزاد می شود. بنابراین، «استدلال شانس» مهم ترین مشکل اختیارگرایان است. پاسخ های آنان در برابر صورت بندی تبیینی این استدلال را به سه دسته می توان تقسیم کرد. دسته اول، به مصادره به مطلوب بودن این استدلال قائلند و تبیین تقابلی را تنها برای انتخاب های متعیّن ممکن می دانند و طلب آن را از موقعیت های نامتعیّن، غیر منطقی و دوری می دانند. گروه دوم، باور دارند با این که برای انتخاب های نامتعیّن تبیین تقابلی نداریم، اما می توان آزادی کُنش گر در انتخاب های نامتعیّن را با تبیین غیر تقابلی توضیح داد. دسته سوم، با ارائهٔ مثال هایی در صدد ارائهٔ تبیین تقابلی برای برخی از انتخاب های نامتعیّن بر آمده اند؛ در این صورت، شانسی دانستن انتخاب های نامتعیّن و نفی اراده آزاد در چنین شرایطی رد می شود. در این مقاله بعد از مقدمه ای در باب چیستی اِشکال شانس، به انواع صورت بندی آن و پاسخ های اختیارگرایان به صورت تبیینی این استدلال پرداخته و در نهایت ، به این نتیجه می رسیم که اختیارگرایان از عهدهٔ پاسخ به این اِشکال بر نیامده اند و «اِشکال شانس» هنوز به صورت چالشی حل ناشده پیشِ روی آنهاست.
Mystical Awakening (Yaqzah) and Being-Mindfulness: Towards a Comparative Understanding of the Mystical Relevance of the Ontological Philosophies of Heidegger and Sadra(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
169 - 180
حوزههای تخصصی:
Sadra and Heidegger share a common fundamental concern, i.e. the retrieve of the question of Being. Their whole philosophical career in one sense has been devoted to the accomplishment of this single task. They belong to different philosophical traditions and have lived in different worlds and have had different spiritual and intellectual ideals. However, their ontological concern have numerous points of similarity and can be comparatively assayed. The mystical dimension of the philosophical discourses of these two philosophers of the Truth of Being is one of the significant comparative issues that can be studied in view of a certain set of mystical concepts. One of the key mystical concepts is Yaqzah or mystical awakening that refers to the existential awareness that occurs in the mystic following a Divine enlightenment. The current essay seeks to comparatively study the mystical relevance of the notion of Being-Mindfulness of Sadra and Heidegger in view of the mystical concept of Yaqzah. It has been shown that despite undeniable differences we can discern significant similarities in both notions and take a constructive step for more integrative understanding of human condition as a whole.
خوانش هگل از تراژدی ادیپوس در کلونوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۰
33 - 47
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با اتکا بر متن پدیدارشناسی روح به شرح هگل از تراژدی ادیپوس در کلونوس می پردازد. ازآن رو که هگل هنر را حاصل روح دوران و برآمده از فرهنگ و اخلاقیات جوامع می داند، به واسطه خوانش تراژدی یونانی در روح جامعه یونانی تأمل می کند. ویژگی شاخص جامعه یونان باستان نزد اغلب فیلسوفان «وحدت زندگانی» بود؛ اما هگل معتقد است به دلیل آنکه این وحدت نیندیشیده و بی واسطه بود، حیات اخلاقیاتی[1] یونانی دچار فروپاشی می شود. با وجود آنکه هگل در پدیدارشناسی روح هیچ اشاره صریحی به نمایش ادیپوس در کلونوس نمی کند، در پژوهش حاضر با تطبیق متن تراژدی ادیپوس در کلونوس با پدیدارشناسی روح، مشخص می شود که دریافت هگل از جامعه یونان باستان کاملاً با این تراژدی درهم تنیده است. هگل با خوانش این تراژدی به تقابل نقش زن/مرد و خانواده/دولت در جامعه یونان باستان می پردازد. این تقابل ها در شخصیت های آنتیگونه و ایسمنه (دختران ادیپوس) درمقابل اته اکلس و پولونیکس (پسران ادیپوس) ظهور می یابد. درادامه هگل درخلال شرح جنگ دو برادر پدیده «جنگ» را نیز در مناسبت با ایجاد وحدت در جامعه بررسی می کند که بخشی از فلسفه سیاسی هگل به شمار می آید.