مطالب مرتبط با کلیدواژه

اینشتین


۱.

رایشنباخ و گذار از تألیفیِ پیشین به پیشینِ نسبی شده(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: اصول موضوعه ارتباط اصول موضوعه هماهنگی پیشین نسبی شده تألیفی پیشین روش شناسی علم رایشنباخ اینشتین

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۸۰ تعداد دانلود : ۳۰۰
هانس رایشنباخ در نظریه نسبیت و معرفت پیشین (1920) و پیدایش فلسفه علمی (1951) از احکام تألیفی پیشینِ کانت دو برداشت یا خوانش متضاد دارد. کتاب نخست، خواستار بازاندیشی تألیفی پیشین از طریق نظریه نسبیت، اما اثر دوم، به دنبال ردّ این احکام است. رایشنباخ در 1920، با تفکیک میان اصول موضوعه ارتباط و اصول موضوعه هماهنگی، دو برداشت متفاوت از امر پیشین کانت ارائه نمود: 1. ضروری و غیرقابل تجدیدنظر، 2. سازنده متعلق شناخت. رایشنباخ با نپذیرفتنِ معنای نخست، معنای دوم را نگه می دارد و آن را آموزه ای اینشتینی می داند. او اثبات گرایی متقدم را به دلیل عدم توجه به نقش اصول موضوعه هماهنگی در فلسفه علم سرزنش می کند. اندیشه های رایشنباخ در باره پیشینِ نسبی شده از چند جهت قابل تأمل و بررسی است: 1. اتخاذ رویکرد مابین کانت و تجربه باوری متقدم در بازنگری تألیفی پیشین به پیشین نسبی شده، 2. دستیابی به یک ایده آل فلسفه علمیِ قطعی، علی رغم نقد به مطلق انگاری کانت، 3. بی توجهی به اختلاف در کارکرد مفهوم قرارداد نزد پوانکاره و اثبات گرایان منطقی، 4. غفلت از پیوند نظریه نسبیت اینشتین با احکام تألیفی پیشینِ کانت، 5. نداشتنِ الگویی مشخص جهت تفکیک اصول پیشین از اصول تجربی. هدف این نوشتار، بازسازی، تکمیل و توسعه نظریه پیشینِ نسبی شده رایشنباخی در روش شناسی علم است.
۲.

نسبیّت اینشتین و مسئله معقولیت علمی در فلسفه کاسیرر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نظریه نسبیت کاسیرر اینشتین کانت قاعده فهم فضا زمان

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۹۹ تعداد دانلود : ۳۰۹
با ظهور نظریه نسبیّت خاص، که در آن مفاهیم زمان و فضای مطلق کنار گذاشته می شوند و نسبیّت عام، که با تعبیرِ تجربی از هندسه و توجه به هندسه نااُقلیدسی همراه است، برخی عناصر مبنایی در نقد اول کانت، از جمله مفاهیم زمان و فضای مطلق و جایگاه هندسه اُقلیدسی به عنوان گنجانیده شهودِ فضاییِ محض، متزلزل گشتند و همین امر واکنش های متفاوتی را برانگیخت. نظریه نسبیّت اینشتین از سه بابت در فلسفه کاسیرر ثمربخش ظاهر می شود. الف) اندراج نظریه نسبیّت اینشتین به عنوان تاییدی بر معرفت شناسی عمومی وی، ب) اثبات کارایی اصول معرفت شناسانه کانت - ایدئالیسم انتقادی - در تحلیل نظریه نسبیّت، ج) کاربستِ اصل نسبیّت بر خودِ «نقد شناخت» و تبیین پروژه فلسفه صورت های سمبولیک. کاسیرر در فلسفه کانت «قاعده فهم» را دارای نقشی بنیادی در ایجاد نسبت های زمانی و فضایی می داند و هندسه اُقلیدسی را همبسته ضروری صورتِ پیشینیِ ادراکِ فضایی در فلسفه کانت نمی داند. همچنین از دید کاسیرر به دلیل وجود ضروریِ صورت های مفهومی ناوردا (مانند زمان، مکان، عدد و تابع) در نظریه ها، مقایسه بین نظریه ها امکان پذیر می شود و می توان نتیجه گرفت که با پیشروی علم، نظریات علمیِ جامع تر (به لحاظ گستره تبیینی) و پالوده تر (به لحاظ کنار گذاشتنِ دیدگاه های جوهری) می شوند. در نتیجه گذار از نظریات علمی متقدم به متأخر به شکلی تصادفی و اختیاری صورت نمی گیرد و تابع ضرورتی عینی ست؛ اگرچه نظریه فیزیکی عالی ترین صورت شناخت نیست و در کنار سایر صورت های نمادین بخشی از فعالیت نمادپردازی انسان محسوب می شود.
۳.

نسبیت عام و فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نقش فلسفه فیزیک و فلسفه فلسفه نسبیت عام اینشتین شلیک فریدمن ارمان و نورتن

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۹۴ تعداد دانلود : ۳۲۰
آیا فلسفه برای فیزیک مفید است؟ پاسخ بسیاری از فیزیک دانان و فلاسفه مثبت است؛ اما هستند کسانی که مفید بودن فلسفه برای علم را به چالش می کشند. سه اعتراض عمده را می توان در خط فکری این دسته تشخیص داد: 1. اعلام مرگ فلسفه، که بیان می دارد فلسفه مرده است و چیز جدیدی به ما نخواهد آموخت؛ 2. استدلال یا چالش تاریخی-ندانم گرایانه، که بیان می دارد هیچ شاهد تاریخی مبنی بر مفیدبودن فلسفه برای علم وجود ندارد، یا دست کم شناخته شده نیست. 3. استدلال «جداکردن حساب»، که بیان می دارد فلسفه و علم دو حوزه کاملاً جداگانه هستند. هدف این مقاله پاسخ دادن به این سه اعتراض است؛ اما برای این کار مطالعه موردی ارتباط نسبیت عام و فلسفه را اساس قرار می دهد. با نظر کردن به تاریخچه شکل گیری و بسط نسبیت عام، استدلال خواهیم کرد که: 1. فلسفه ورزی سبب تدقیق و فهم مفاهیم اساسی «هموردایی» و «ناوردایی» شده است. 2. شواهد تاریخی روشنی له تاثیرگذاری مثبت فلسفه بر بسط مفاهیم نسبیت عام، به عنوان یکی از مهم ترین نظریه های فیزیکی و همچنین، شواهد انکارناپذیری له نقش آفرینی برخی فلاسفه در تکامل این نظریه وجود دارد. 3. فیزیک و فلسفه، در بحث از پرسش های بنیادی، دو حوزه به شدت درهم تنیده هستند.