مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر وارسی ویژگی های روان سنجی شاخص دلبستگی و تغییرپذیری خانواده (FACI8) مک کوبین و همکاران، در جامعه ی ایرانی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع روانسنجی است. نمونه ی پژوهش حاضر متشکل از 313 نفر از افراد نوجوان و بزرگسال ایرانی در محدوده سنی 13 تا 71 سال بود که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، از میان کلیه افراد نوجوان و بزرگسال ساکن شهر تهران در سال 1402 انتخاب شدند. نسخه فارسی مقیاس همراه با پرسشنامه های تاب آوری کونور و دیویدسون و تنیدگی ادراک شده کوهن و همکاران اجرا گردید. برای بررسی روایی مقیاس از روش تحلیل عامل تأییدی و روایی هم زمان از طریق محاسبه همبستگی پیرسون استفاده شد و برای بررسی اعتبار (همسانی درونی) آن نیز از روش محاسبه آلفای کرونباخ بهره گرفته شد. جهت بررسی اعتبار مقیاس (پایایی) نیز از روش آزمون باز-آزمایی استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل عامل تأییدی حاکی از برازش و مطلوب بودن مدل دوعاملی تغییرپذیری و دلبستگی خانواده، بود. همبستگی های معنادار میان این مقیاس و مقیاس های تاب آوری و تنیدگی ادراک شده نیز روایی هم زمان این مقیاس را تائید می کرد. اعتبار مقیاس با استفاده از محاسبه ضریب آلفای کرونباخ برای عوامل دلبستگی و تغییرپذیری به ترتیب 85/0 و 91/0 و برای کل مقیاس برابر با 87/0 به دست آمد و اعتبار مرکب عوامل در دامنه ی 78/۰ تا 89/۰ و ضریب همبستگی آزمون-بازآزمون ۹/۰ به دست آمد. نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش شاخص دلبستگی و تغییرپذیری خانواده از روایی و پایایی کافی برخوردار است و می تواند در پژوهش های مرتبط با خانواده مورد استفاده قرار بگیرد.
مقایسه اثربخشی مداخلات کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی و توانبخشی شناختی پاول بر کاهش نشانگان روانشناختی بیماران سکته مغزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: سکته مغزی جزو شایعترین و ناتوان کننده ترین بیماریهای نورولوژیک است و نقایص آن عمدتا در سه بخش جسمانی، شناختی ، هیجانی- رفتاری مطرح می باشد.بنابراین، توجه به مداخلاتی که همزمان مشکلات شناختی و خلقی را هدف قرار دهد، حائز اهمیت است.پژوهش حاضر باهدف بررسی مقایسه اثربخشی مداخله آموزش کاهش استرس مبتنی برذهن آگاهی و توانبخشی شناختی پاول بر نشانگان روانشناختی بیماران سکته مغزی ایسکمیک انجام شده است. روش: این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری بود.براساس معیارهای ورودی 36 بیمار سکته مغزی ایسکمیک به شیوه هدفمند و به صورت تصادفی در سه گروه 12 نفره گماشته شدند.ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه های مشخصات دموگرافیک و (DASS21) بود. داده های جمع آوری شده با نرم افزار SPSS (ویرایش 22) و آزمون های آماری کولموگروف اسمیرنف،آزمون تی زوج شده، توکی و تحلیل واریانس مکرر در سطح معناداری (0/05>P) تجزیه و تحلیل شدند.یافته ها:تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد گروه های درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی و توانبخشی شناختی پاول شدت پایین تر افسردگی را گزارش دادند، اما بر اساس میانگینها بین دو مداخله تفاوت معناداری مشاهده نشد. در خصوص اضطراب، تنها مداخله کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی موثر بود و در خصوص استرس هیچکدام از مداخلات اثربخشی معناداری را نشان ندادند.نتیجه گیری:باتوجه به نتایج می توان از مداخلات کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی و توانبخشی شناختی به عنوان درمان مکمل در کنار سایر درمانها در جهت بهبود مشکلات شناختی و روانشناختی بیماران استفاده کرد.
نقش واسطه ای نشانگان وسواسی جبری در رابطه عزت نفس و سایبرکندریا در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: سایبرکندریا را می توان یکی از چالش های نوپدید در عصر اینترنت دانست. با تاکید بر این موضوع که عزت نفس و نشانگان وسواسی جبری یکی از موضوعات اصلی پژوهش در جوانان می باشد و شناسایی عوامل مربوط به افزایش سایبرکندریا لازم است. بدین منظور هدف پژوهش حاضر نقش واسطه ای نشانگان وسواسی جبری در رابطه عزت نفس و سایبرکندریا در دانشجویان بود.روش: طرح پژوهش حاضر، از نوع توصیفی همبستگی بود. جامعه آماری موردمطالعه در پژوهش حاضر، دانشجویان دانشگاه شهید مدنی آذربایجان بودند که تعداد 262 نفر به صورت نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه سایبرکندریا مک الروی و شولین (CSS)، پرسشنامه وسواس فکری-عملی فوا و همکاران (OCD-R) و پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ (SES) استفاده شد. تجزیه وتحلیل داده های پژوهش با استفاده از نرم افزار SPSS و لیزرل انجام گردید.یافته ها: نتایج مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد مدل اندازه گیری شده پژوهش با مدل مفهومی برازش مطلوب دارد. در مورد اثرات مستقیم، نتایج نشان می دهد که عزت نفس با سایبرکندریا و نشانگان وسواسی جبری رابطه مستقیم دارد. همچنین نشانگان وسواسی جبری با سایبرکندریا رابطه مستقیم دارد. در مورد اثر غیر مستقیم، نتایج نشان داد که نشانگان وسواسی جبری به صورت واسطه ای بر رابطه میان عزت نفس و سایبرکندریا تاثیر دارد. نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان داد که نشانگان وسواسی جبری در رابطه بین عزت نفس و سایبرکندریا نقش واسطه ای دارد. توجه به این مکانیسم تاثیر، در تدوین مداخلات پیشگیرانه و درمانی کارآمد برای سایبرکندریا می تواند موثر باشد.
مدل ساختاری طرحواره های ناسازگار اولیه و سبک دلبستگی ناایمن با اختلال اضطراب اجتماعی: نقش واسطه ای حساسیت اضطرابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف تبیین اختلال اضطراب اجتماعی بر اساس طرحواره های ناسازگار اولیه و سبک دلبستگی ناایمن با نقش واسطه ای حساسیت اضطرابی انجام گرفته شد.روش: روش پژوهش، همبستگی و از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانشجویان دانشگاه علوم و تحقیقات تهران در سال 1401 بودند که به صورت نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب گردیدند. ابزارجمع آوری داده ها شامل پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه، پرسشنامه سبک های دلبستگی، پرسشنامه حساسیت اضطرابی و پرسشنامه اضطراب اجتماعی بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده های به دست آمده از نرم افزار 19SPSS و 24AMOS استفاده شد.یافته ها: متغیرهای پیش بین طرحواره های ناسازگار اولیه و سبک دلبستگی ناایمن به صورت مستقیم و غیرمستقیم با میانجی گری حساسیت اضطرابی بر اختلال اضطراب اجتماعی دارای تاثیر معنادار بودند(0/01 >p). همچنین حساسیت اضطرابی دارای تاثیر مستقیم بر اختلال اضطراب اجتماعی بود(0/01 >p).نتیجه گیری: براساس نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت که طرحواره های ناسازگار اولیه و سبک دلبستگی ناایمن می توانند پیشبین های قوی اختلال اضطراب اجتماعی باشند و در این میان حساسیت اضطرابی به عنوان متغیر میانجی بخشی از فرآیند اثرگذاری در شکل گیری نشانه های اضطراب اجتماعی است.
معیارهای حوزه پژوهشیِ موسسه ملی سلامت روان (RDoC): معرفی چارچوب پژوهشی مرجع برای بررسی اختلالات روانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پروژه معیارهای حوزه پژوهشی (RDoC) موسسه ملی بهداشت روان (NIMH) در واکنش به نقص ها و ضعف های کتابچه آماری و تشخیصی اختلالات روانی (DSM) و کتابچه راهنمای طبقه بندی بین المللی بیماری ها (ICD) توسعه یافت. پروژه معیارهای حوزه تحقیقاتی چارچوبی را برای تسهیل تحقیقات یکپارچه برای روشن کردن مکانیسم های اصلی اختلالات روانی انسان براساس روانپزشکی فردنگر و رویکردی فراتشخیصی، عصبی-زیستی رفتاری ارائه می دهد. هدف پروژه RDoC رسیدن به یک سیستم تشخیصی مبتنی بر علوم اعصاب برای سبب شناسی، پیشگیری و درمان اختلالات روانی است. از آن جایی که این پروژه یک سیستم تشخیصی جدید است، پژوهش های زیادی روی آن انجام نشده است و ادبیات مربوط به آن هنوز در حال گسترش است. هدف از این مقاله مروری، در ابتدا توصیف تاریخچه ای کوتاه از طبقه بندی اختلالات روانی و سپس پرداختن به نحوه ی شکل گیری پروژه معیارهای حوزه تحقیقاتی و معرفی و توضیح ماتریس و واحدهای تحلیل RDoC است.
رابطه سبک دلبستگی اضطرابی و افسردگی پس از زایمان با توجه به نقش واسطه ای دشواری در تنظیم هیجان در میان زنان تازه زایمان کرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش واسطه ای دشواری در تنظیم هیجان در رابطه بین سبک دلبستگی اضطرابی و افسردگی پس از زایمان انجام گرفت.روش : روش پژوهش حاضر توصیفی _ همبستگی و از نوع مدل معادلات ساختاری بود. شرکت کنندگان شامل 206 نفر از زنانی بودند که دو هفته تا سه ماه از زایمان آن ها گذشته بود و به روش نمونه-گیری در دسترس انتخاب شدند. جهت گردآوری داده ها از مقیاس های افسردگی پس از زایمان ادینبورگ(EPDS)، سبک دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید(RAAS) و دشواری در تنظیم هیجان گرتز و رومر(DERS) و جهت تحلیل داده ها از نرم افزارSPSS 26 و 24 AMOS استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان دادند که مدل پیشنهادی به خوبی برازش شده است، در این مدل رابطه بین افسردگی پس از زایمان با سبک دلبستگی اضطرابی (01/0p < ) و دشواری در تنظیم هیجان (0/01>P ) مثبت و معنادار بود. همچنین بین دشواری در تنظیم هیجان و سبک دلبستگی اضطرابی رابطه مثبت و معنادار وجود داشت (0/01>P ). نتایج حاصل از مدل معادلات ساختاری نشان داد که دشواری در تنظیم هیجان در رابطه بین سبک دلبستگی اضطرابی و افسردگی پس از زایمان نقش واسطه ای دارد.نتیجه گیری: دو عامل مهم در رابطه با افسردگی پس از زایمان زنان، سبک دلبستگی اضطرابی و دشواری در تنظیم هیجان می باشند. تمرکز بر برنامه های پیشگیرانه مبتنی بر مهارت های تنظیم هیجان و توجه به سبک دلبستگی و مشکلات تنظیم هیجان مادران می تواند در پیشگیری و درمان افسردگی پس از زایمان کمک کننده باشد.
نقش واسطه ای سبک های دلبستگی و عواطف منفی در رابطه بین ترومای کودکی با علائم وسواس فکری - عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف این پژوهش بررسی نقش واسطه ای سبک های دلبستگی و عواطف منفی در رابطه بین ترومای کودکی با علائم وسواس فکری -عملی بود.روش: روش پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود. از میان جمعیت عمومی، 363 نفر از طریق فراخوان اینترنتی، با توجه به ملاک های ورود و به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل مقیاس تجدیدنظر شده وسواس فکری عملی (فوا و همکاران، 2002)، پرسشنامه ترومای دوران کودکی (برنستاین و همکاران، 2003)، مقیاس عاطفه مثبت و منفی (واتسون و همکاران، 1988) و پرسشنامه تجارب مربوط به روابط نزدیک (برنان و موریس، 1997) بود. به منظور تحلیل مدل پژوهش از مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد.یافته ها: یافته ها نشان داد که ترومای کودکی با علائم وسواس فکری - عملی رابطه مستقیم و معناداری داشت. همچنین، سبک های دلبستگی و عواطف منفی در رابطه بین ترومای کودکی و علائم وسواس فکری - عملی نقش واسطه ای معناداری داشتند. در مجموع، نتایج نشان داد که مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود.نتیجه گیری: طبق نتایج به دست آمده افرادی که سابقه تجربه ترومای دوران کودکی و سبک های دلبستگی ناایمن را دارند معمولا عواطف منفی را تجربه می کنند و تجربه علائم وسواسی در این افراد محتمل می باشد. در کل، ترومای دوران کودکی، سبک های دلبستگی ناایمن و عواطف منفی عواملی هستند که می توانند در ارتباط با علائم وسواسی-جبری نقش مهمی داشته باشند. بنابراین، این عوامل باید در طرح ریزی روش های پیشگیری و همچنین برنامه های درمانی مورد توجه قرار گیرند.
اثربخشی درمان فراشناختی بر درماندگی روان شناختی و انسجام روانی در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: دیابت نوع دو به عنوان یکی از چالش برانگیزترین و پرخطرترین بیماری های مزمن شناخته شده و همه گیری آن در جهان رو به افزایش است در پژوهش حاضر، اثربخشی درمان فراشناختی بر درماندگی روان شناختی و انسجام روانی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو بررسی شد.روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح اندازه گیری مکرر، پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود جامعه آماری شامل بیماران دیابتی زن و مرد 45 الی 60 ساله مراجعه کننده به کلینیک دیابت کرج در سال 1401 بود. تعداد 40 نفر با روش نمونه گیری دردسترس انتخاب و به-صورت تصادفی در دو گروه 20 نفره آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه مداخله به مدت 10 جلسه 90 دقیقه ای درمان فراشناختی دریافت کردند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های درماندگی روانشناختی و انسجام روانی در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری از دو گروه جمع-آوری شد. برای تحلیل نتایج از نرم افزار SPSS-25 و روش تحلیل واریانس آمیخته استفاده شد.یافته ها: تفاوت میانگین مؤلفه های درماندگی روان شناختی و انسجام روانی در دو گروه درمان فراشناختی و کنترل به لحاظ آماری معنادار است. به طوری که درمان فراشناختی باعث شده تا میانگین مؤلفه های درماندگی روان شناختی در مراحل پس آزمون و پیگیری در مقایسه با مرحله پیش آزمون کاهش یابد (000/1>P). همچنین درمان فراشناختی منجر به افزایش پایدار میانگین مؤلفه های انسجام روانی شده است (000/1>P).نتیجه گیری: براساس نتایج این پژوهش، درمان فراشناختی بر کاهش درماندگی روان شناختی و افزایش انسجام روانی بیماران مبتلا به دیابت نوع دو موثر است.لذا درمان فراشناختی در کاهش مشکلات بیماران مبتلا به دیابت مفید است.
مقایسه اثربخشی مواجهه درمانی طولانی مدت و تلفیق آن با رفتار درمانی دیالکتیکی بر بهبود رشد پس از آسیب جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مواجهه درمانی طولانی مدت (PE) خط اول درمان برای اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان و نیروهای نظامی است؛ با این حال، PE ممکن است با ترجیحات بسیاری از بیماران مبتلا به PTSD مطابقت نداشته باشد. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی مواجهه درمانی طولانی مدت و پروتکل درمان تلفیقی DBT-PE بر بهبود رشد پس از آسیب جانبازان مبتلا به PTSD انجام گرفت. روش: روش پژوهش، آزمایشی به صورت پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل به همراه دوره ی پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه جانبازان مبتلا به PTSD مراجعه کننده به بیمارستان روانپرشکی ایثار اردبیل در سال 1401 تشکیل داد. نمونه پژوهش شامل 60 جانباز مبتلا به PTSD بود که به صورت نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها، از پرسشنامه رشد و تحول پس از رخداد آسیب زا استفاده شد. گروه آزمایشی اول مواجهه درمانی طولانی مدت (10 جلسه ی 90 دقیقه ای) و گروه آزمایشی دوم درمان تلفیقی برای اختلال استرس پس از سانحه (16 جلسه) دریافت کرد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی تحلیل شدند.یافته ها: یافته های نتایج نشان داد مواجهه درمانی و تلفیق آن با رفتاردرمانی دیالکتیکی بر بهبود رشد پس از آسیب جانبازان مبتلا به PTSD تأثیرگذار بودند (0/01>P)؛ با این حال، تأثیر درمان تلفیقی بیشتر از مداخله دیگر بود (0/05>P). نتیجه گیری: بنابراین، با استفاده از این نتایج می توان استفاده از روش های مواجهه درمانی و تلفیق آن با رفتار درمانی دیالکتیکی را به عنوان روش های مؤثر در بهبود علائم روان شناختی مرتبط با اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان در کنار درمان های پزشکی پیشنهاد نمود.