مقالات
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف مقایسه سیستم های مغزی- رفتاری، اضطراب وجودی و عواطف مثبت و منفی در نمونه های غیربالینی افراد دارای صفات خودشیفته و مرزی با افراد عادی انجام شد. روش: با استفاده از یک طرح علی-مقایسه ای از میان 200 نفر از افراد در دامنه ی سنی 18 تا 30 سال شهر تهران بر اساس نمره خودشیفتگی و مرزی، 90 شرکت کننده (30 نفر مرزی، 30 نفر خودشیفته و 30 نفر عادی) انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس تجربه مثبت و منفی، مقیاس مهارت های ارتباطی، مقیاس شخصیت خودشیفته، مقیاس سیستم های بازداری/ فعال ساز رفتاری، و مقیاس اضطراب وجودی گردآوری و با روش تجزیه و تحلیل واریانس چندمتغیری تحلیل شدند. یافته ها: طبق نتایج، عاطفه مثبت در گروه عادی به صورت معناداری بیشتر از گروه مرزی بود اما بین گروه مرزی و خودشیفته تفاوتی دیده نشد. از نظر عاطفه منفی و اضطراب وجودی بین گروه های عادی و خودشیفته تفاوتی دیده نشد. اما میانگین عاطفه منفی و اضطراب وجودی گروه مرزی از هر دو گروه عادی و خودشیفته به صورت معناداری بالاتر بود. از نظر سطح حساسیت سیستم بازداری و سیستم فعال ساز تفاوتی بین هیچ یک از گروه ها دیده نشد. نتیجه گیری: در مجموع، بالاتر بودن عاطفه منفی و اضطراب وجودی را می توان از جمله موارد تمایز افراد مرزی از افراد خودشیفته و عادی در نظر گرفت، و این یافته ممکن است دارای دلالت های درمانی و آموزشی مهمی برای متخصصان بالینی باشد.
اثربخشی درمان راه حل مدار کوتاه مدت گروهی بر خودکارآمدی و کیفیت زندگی زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: بیماری مولتیپل اسکلروزیس بیماری مزمن و خودایمنی است که با نشانگان فراوان و عوارض جسمی و روانی متعدد، میزان رضایت مبتلایان را نسبت به زندگیشان کاهش می دهد. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان راه حل مدار گروهی کوتاه مدت بر خودکارآمدی و کیفیت زندگی بیماران زن مبتلا به ام. اس شهر تهران بود. روش: طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل با دوره ی پیگیری دو ماهه بود. جامعه پژوهش کلیه بیماران زن مبتلا به ام .اس بودند که در سال 1394 به انجمن ام. اس شهر تهران مراجعه کردند. ابتدا به صورت در دسترس 64 نفر از بیماران زن پرسشنامه های خودکارآمدی و کیفیت زندگی مربوط به بیماری ام .اس را تکمیل کردند. از میان کسانی که نمره خودکارآمدی کمتری را کسب کرده بودند، 22 نفر به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه (11نفر گروه آزمایش و 11 نفر گروه کنترل) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیره نشان داد که گروه درمانی راه حل مدار کوتاه مدت بر افزایش خودکارآمدی و کیفیت زندگی بیماران اثرگذار است. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها در پیگیری دو ماهه نیز، تنها نشان از کارآمدی این درمان در متغیر خودکارآمدی داشت. نتیجه گیری: از درمان راه حل مدار کوتاه مدت به علت تأکید بر نقش خودگویی ها و انتقال تجارب موفقیت آمیز گذشته به زمان حال، می توان برای افزایش خودکارآمدی و بهبودی کیفیت زندگی زنان مبتلا به بیماری ام.اس استفاده کرد.
اثربخشی تحریک مکرر دوطرفه مغناطیسی فراجمجمه ای بر بی لذتی و علائم افسردگی در مبتلایان به افسردگی اساسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی تحریک دوطرفه مکرر مغناطیسی فراجمجمه ای (rTMS) بر بی لذتی و نشانه های افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی بود. روش: این مطالعه کار آزمایی بالینی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود. از میان بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مراجعه کننده به مرکز علوم اعصاب آتیه از دی 1395 تا شهریور 1396، 58 نفر به صورت تصادفی انتخاب شدند. سپس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 10 جلسه rTMS را بر روی قشر پشتی جانبی پیش پیشانی چپ(DLPFC) با فرکانس 10 هرتز و بر روی قشر DLPFC راست با فرکانس 1 هرتز دریافت کردند. گروه کنترل نیز rTMS ساختگی را دریافت کردند. بیماران از طریق مقیاس خوش کامی اسنیت همیلتون، مقیاس درجه بندی افسردگی همیلتون در قبل و در بعد از درمان ارزیابی شدند. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیره نشان داد که تحریک دوطرفه rTMS به گونه معنادار باعث کاهش نمرات میانگین بی لذتی و نشانه های افسردگی در افراد نمونه می شود. نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد که rTMS می تواند به عنوان یک رویکرد مؤثر برای درمان بی لذتی و نشانگان افسردگی در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی در نظر گرفته شود.
الگوی ساختاری آسیب کودکی، راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و نشانه های شخصیت مرزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: قرار گرفتن در معرض وقایع آسیب زا، قبل و یا در دوران بلوغ پیامدهای منفی بر رشد شخصیت دارد و عامل خطر مهمی برای ابتلا به اختلال شخصیت مرزی محسوب می شود. هدف پژوهش حاضر تعیین نقش واسطه ای راهبردهای مثبت و منفی تنظیم شناختی هیجان در رابطه بین آسیب کودکی و نشانه های شخصیت مرزی بود. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمام ساکنان منطقه هفت شهر کرج در تابستان سال ۱۳۹۶ بود. ۳۰۰ نفر با گزینش تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه آسیب کودکی(CTQ)؛ پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان(CERQ) و سیاهه نشانه های مرزی (BSL) بود. داده های پژوهش با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. یافته ها: شاخص های برازندگی از برازش قابل قبول داده ها با مدل حمایت کردند. یک ضریب مسیر کل بین آسیب کودکی و شخصیت مرزی (544/0=β، 01/0>P) مشاهده شد. یک ضریب مسیر مستقیم نیز بین راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجانی و شخصیت مرزی (513/0=β، 01/0>P) بدست آمد. یک ضریب مسیر غیرمستقیم هم بین آسیب کودکی و شخصیت مرزی (234/0=β، 01/0>P) آشکار شد. نتیجه گیری: به نظر می رسد آسیب های دوران کودکی مانع از گسترش توانایی های سالم تنظیم شناختی هیجانی می شود. عاطفه منفی در افراد دچار اختلال شخصیت مرزی، آغاز گر چرخه راهبردهای منفی تنظیم هیجان از جمله نشخوار فکری است و منجر به شدید تر شدن تفکر خودسرزنش گرانه و دگرسرزنش گرانه می شود که در نهایت نشانه های اختلال شخصیت مرزی را منجر می شوند.
مدل یابی ساختاری اختلالات اضطرابی و افسردگی در کودکان و نوجوانان دختر شهر ارومیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف پژوهش حاضر، مدل یابی ساختاری اختلالات اضطرابی و افسردگی در کودکان و نوجوانان بود. روش: پژوهش حاضر طرحی از نوع تحلیل عاملی تأییدی و مدل سازی معادلات ساختاری است. به این منظور 280 نفر از دانش آموزان دختر 6-13 ساله شهر ارومیه انتخاب شدند و مقیاس تجدید نظر شده ی اضطراب و افسردگی کودکان و همچنین آزمون الگوی سه بخشی اضطراب را تکمیل کردند. یافته ها: با مقایسه ی روایی مدل های اندازگیری اختلالات اضطرابی از طریق تحلیل عاملی تأییدی، مدل شش عاملی اختلالات اضطرابی مورد تأیید قرار گرفت. در گام دوم به منظور بررسی روایی سازه مدل شش عاملی، ارتباط نظری آن در قالب روابط منتج از الگوی ساختاری سه سطحی براون (1998) و مقایسه آن با مدل های دو سطحی از طریق مدل یابی معادله ساختاری (SEM) انجام گرفت، که در آن یافته های به دست آمده از روایی افتراقی الگوی شش عاملی اختلال های اضطرابی و افسردگی راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانپزشکی، ویراست پنجم و مدل سه بخشی اضطراب و افسردگی حمایت می کند. از میان چند الگوی ساختاری، بهترین برازش ساختاری به دست آمد که در آن عوامل مرتبه ی بالا شامل ابعاد عاطفی (عاطفه ی منفی و عاطفه ی مثبت) به شیوه ی قابل انتظار روی عوامل اختلال اضطرابی و افسردگی، اثر معنی دار می گذارند. نتیجه گیری: الگوی سلسله مراتبی تلفیقی براون و کورپیتا با در نظر گرفتن محدودیت های پژوهش حاضر مورد تأیید قرار می گیرد.
روابط ساختاری سبک دلبستگی با پریشانی روان شناختی: نقش واسطه ای تنظیم شناختی هیجان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: با توجه به نقش دلبستگی ناایمن در تحول و تداوم پریشانی روان شناختی و تأثیر تنظیم هیجان بر مشکلات و اختلالات روان شناختی، هدف پژوهش حاضر، وارسی سهم تنظیم شناختی هیجان در تبیین رابطه بین سبک دلبستگی و پریشانی روان شناختی بود. روش: نمونه مورد مطالعه، دربرگیرنده 300 نفر از دانشجویان کارشناسی و دکتری حرفه ای مشغول به تحصیل در دانشگاه شاهد بود. ابزارهای مورداستفاده در این پژوهش شامل مقیاس اضطراب، افسردگی و استرس (DASS-21)، پرسشنامه تجارب مربوط به روابط نزدیک (ECR-R) و فرم کوتاه پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (CERQ-S) بود. داده های گردآوری شده با استفاده از نرم افزار های SPSS-23 و AMOS-18 مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که بین اضطراب دلبستگی با مؤلفه های اضطراب، افسردگی و استرس و نیز تنظیم غیرانطباقی هیجان رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. یافته های برآمده از معادلات ساختاری و آزمون سوبل بیان گر تأیید نقش واسطه ای متغیر تنظیم غیرانطباقی هیجان در رابطه بین اضطراب دلبستگی و مؤلفه های پریشانی روانشناختی بود. نتیجه گیری: یافته های پژوهش حاضر، نقش واسطه ای متغیر تنظیم غیرانطباقی هیجان را در رابطه بین اضطراب دلبستگی و مؤلفه های پریشانی روانشناختی نمایان ساخت. بدین سان می توان در گستره روابط بین فردی، تربیتی، خانوادگی و درمانی به متغیرهای یادشده توجه نمود.
مقایسه اثربخشی روش های بازی درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد و ترکیب آن با آموزش مادران بر اضطراب، عزت نفس و خودکارآمدی کودکان دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی و مقایسه تأثیر بازی درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد و ترکیب آن با آموزش مادران بر اضطراب، عزت نفس و خودکارآمدی کودکان دبستانی انجام شد. روش: پژوهش از یک طرح آزمایشی با چارچوب پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل همراه با دوره پیگیری بهره می برد. از بین کودکان مضطرب کلاس چهارم و پنجم شهر فارسان، نمونه ای 45 نفره به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل 15 نفره تقسیم شدند. گروه آزمایشی اول 8 جلسه مداخله بازی درمانی مبتنی بر اکت و گروه دوم بازی درمانی مبتنی بر اکت همراه با آموزش مادران را دریافت کردند. گروه کنترل هیچ مداخله ای جز جلسات همدلانه دریافت نکردند. آزمودنی ها در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری به پرسشنامه مقیاس اضطراب اسپنس، خودکارآمدی کودکان و نوجوانان موریس و پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت پاسخ دادند. داده ها با روش مانووا با اندازه های مکرر تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد بازی درمانی مبتنی بر اکت بطور معنادار موجب افزایش عزت نفس و خودکارآمدی کودکان دبستانی می شود، اما بر اضطراب آنان تأثیری نداشته است. دخرمان ترکیبی بطور معناداری به کاهش اضطراب و افزایش عزت نفس و خودکارآمدی کودکان انجامیده است. نتیجه گیری: اگرچه هر دو نوع درمان آثار مثبتی بر متغیرهای مورد مطالعه داشته اند اما درمان ترکیبی روش مداخله مؤثرتری بود.
اثربخشی آموزش والددرمانگری بر مشکلات رفتاری دانش آموزان دخترِ دارای اختلال نافرمانی مقابله ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش والددرمانگری بر مشکلات رفتاری (اضطراب/ افسردگی، پرخاشگری، عملکرد اجتماعی) دانش آموزان دختر با اختلال نافرمانی مقابله ای بود. روش: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر مدارس ابتدایی و متوسطه شهر الیگودرز بود. بر اساس روش نمونه گیری هدفمند تعداد 43 دانش آموز مشکوک به نافرمانی مقابله ای انتخاب و سپس از طریق مقیاس درجه بندی نافرمانی مقابله ای کودکان(ODDRS) تعداد 30 نفر از آنان بعنوان نمونه انتخاب گردیدند و به روش جایگزینی تصادفی مادرانشان در دو گروه (15n=) آزمایش و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش بسته آموزشی والد درمانگری ایبرگ (1997) را در طی 10 جلسه دریافت کردند. درحالیکه گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. سه زیر مقیاس (اضطراب/ افسردگی، پرخاشگری و مشکلات اجتماعی) از 8 زیرمقیاس پرسشنامه مشکلات رفتاری آخنباخ در مراحل پیش آزمون و پس آزمون اجرا گردید و داده های جمع آوری شده با استفاده از روش آماری تحلیل کوواریانس چند متغیری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد که آموزش والددرمانگری بطور معنادار سبب کاهش میانگین نمرات اضطراب/ افسردگی دانش آموزان دچار نافرمانی مقابله ای گروه آزمایش نسبت به کنترل می شود، اما بر روی میانگین نمرات رفتار پرخاشگرانه و مشکلات اجتماعی آنان تأثیر معناداری نداشت. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که آموزش والددرمانگری موجب بهبود حالات افسردگی و اضطراب دانش آموزان دچار نافرمانی مقابله ای می شو د و در مدیریت اضطراب و افسردگی دانش آموزان دختر مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای کار برد.
رابطه بین غفلت ادارک شده کودکی و نشانه های افسردگی: بررسی نقش واسطه ای طرحواره های هیجانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف این مطالعه، بررسی نقش واسطه ای طرحواره های هیجانی (انطباقی-غیرانطباقی) در رابطه بین غفلت و نشانه های افسردگی بود. روش: در یک پژوهش توصیفی-مقطعی، 439 دانشجوی زن (92 نفر دارای افسردگی اساسی فعلی، 347 نفر دارای سابقه افسردگی اساسی در 12 ماه گذشته) از 6 واحد دانشگاهی پیام نور استان تهران به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در مطالعه ی حاضر، مصاحبه ی ساختاریافته برای اختلالات محور یک و دو (SCID)، مقیاس طرحواره های هیجانی لیهی (LESS)، پرسشنامه ترومای کودکی (CTQ) و پرسشنامه افسردگی بک-دو (BDI-II) مورد استفاده قرار گرفت. داده ها بوسیله ی روش های آماری تحلیل مسیر، بوت استراپ و آزمون سوبل تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: یافته های این مطالعه نشان داد که ترومای غفلت به طور معناداری نشانه های افسردگی را پیش بینی می کند. همچنین، طرحواره های هیجانی انطباقی و طرحواره های هیجانی غیرانطباقی به صورت معناداری بین ترومای غفلت و نشانه های افسردگی واسطه گری می کنند. نتیجه گیری: در این مطالعه داده ها از نقش مستقیم ترومای غفلت و نقش واسطه ای طرحواره های هیجانی را در نشانه های افسردگی حمایت می کند. پیشنهاد می شود که در درمان افسردگی علاوه بر تاریخچه ی ترومای غفلت، طرحواره های هیجانی نیز مورد توجه متخصصان بالینی قرار بگیرد.