۱.
پژوهش حاضر با استفاده از واج شناسی خودواحد گلداسمیت (1976) به بررسی فرایند تقویت در گویش سیستانی یکی از گویش های زبان فارسی مورد تکلم در سیستان واقع در شمال استان سیستان و بلوچستان می پردازد. این پژوهش از نوع توصیفی تحلیلی است. به این منظور، بیست گویشور زن و مرد، مسن و کم سواد بالای پنجاه سال به صورت تصادفی انتخاب شدند و با استفاده از ضبط گفتار آزاد و مصاحبه به مدت بیست دقیقه از هر فرد، داده های زبانی جمعآوری شد. سپس داده های مورد نظر استخراج و براساس علائم آوانگاری IPA بازنمایی شدند. درنهایت، قواعد واجی شناسایی شده در پیکره زبانی براساس مفاهیم و اصول واج شناسی خودواحد توصیف و تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که فرایند تقویت در گویش سیستانی به صورت فرایندهای واجی درج همخوان چاکنایی [ʔ] در آغاز واژه، درج همخوان غلت افراشته پیشین [j] و همچنین، خیشومی [n] میان دو واکه و در پایانه هجای پایانی، تبدیل همخوان گرفته واکدار/ʁ/، به گرفته بی واک [χ]، تبدیل همخوان گرفته لبی-دندانی /f/ و /v/ به گرفته لبی [p] و [b]، مشدد سازی بین دو تکواژ و پایان برخی از واژه ها، دمیدگی همخوان های گرفته بی واک بر روی آغازه هجای اول واژه و همخوان مشدد هجای تکیه بر و همچنین در پایانه مشدد هجای آخر واژه نمود می یابد.
۲.
آموزش معکوس یکی از روش های نسبتا جدید آموزشی است که در آن آموزش در خارج از کلاس صورت می گیرد و زمان کلاس به تمرین و تثبیت یادگیری زیر نظر معلم اختصاص می یابد. مطالعات مختلفی در جهان و ایران به بررسی اثربخشی آموزش معکوس در آموزش زبان انگلیسی پرداخته اند، اما این مطالعات یا در بافت مدارس و آموزشگاههای خصوصی زبان انجام شده و یا با دانشجویان رشته زبان انگلیسی انجام شده است. این مطالعه به بررسی نظر دانشجویان زبان عمومی درباره آموزش معکوس و اثربخشی آن در درس زبان عمومی در دانشگاه فرهنگیان می پردازد. یافته ها حاکی از رضایت دانشجویان از آموزش معکوس و ترجیح آن بر روش سنتی است. بر اساس نتایج آزمون t زوجی و مستقل، آموزش معکوس باعث بهبود یادگیری دانشجویان در درس زبان عمومی می گردد. علاوه براین جنسیت می تواند بر اثربخشی آموزش معکوس موثر باشد اما رشته تحصیلی دانشجویان تاثیرگذار نیست. بر اساس یافته های این پژوهش، آموزش معکوس یکی از راههای افزایش اثربخشی آموزش زبان عمومی در کلاسهای حضوری و مجازی می تواند باشد.
۳.
پژوهش حاضر در چارچوب نظریه لسلی جفریز و بر مبنای مؤلفه های سبک شناسی انتقادی، رمان اوسنه بابا سبحان را مورد بررسی و تحلیل سبکی- گفتمانی قرار داده است. در رابطه با این امر، تلاش شد تا به پرسش های ذیل پاسخ داده شود: 1. ایدئولوژی های نویسنده چگونه در نحوه انتخاب و آرایش عناصر زبانی رمان که از آن به سبک تعبیر می شود، بازنمایی شده اند؟ 2. کشف ایدئولوژی ها و عقاید نهفته در سبک رمان با استفاده از چه ابزارهای گفتمانی امکان پذیر شده است؟ در پیوند با این پرسش ها، هدف اصلی مقاله، آشکار کردن مقاصد پنهان گفته های نویسنده است. بدین منظور واژگان و ساختار جمله های رمان که زمینه ورود به فضای گفتمانی و شناختی سبک را فراهم می کنند، بررسی و تحلیل شده اند. نگارندگان در این جستار با رویکرد توصیفی- تحلیلی، پس از استخراج و دسته بندی آرای لسلی جفریز در کتاب «سبک شناسی انتقادی» (2010)، رمان مورد مطالعه را بر اساس مؤلفه های مطرح در کتاب مزبور، مورد تتبع قرار داده اند. یافته های پژوهش نشان می دهد که راهبردهای «منفی سازی» و «اطلاعات و نظرات مهم» بیشترین بسامد، و «نام بردن»، «ترادف» و «معانی ضمنی و حقایق مسلّم» کمترین بسامد را در این گفتمان به خود اختصاص داده اند. تحلیل این یافته ها حاکی از آن است که نویسنده در گفتمان خود، با توجه به شرایط جامعه و نظام ارباب و رعیتی در ایران، وضعیت اجتماعی- اقتصادی روستانشینان و واقعیت های زندگی آنان را با رویکردی انتقادی به تصویر کشیده است. وی ضمنا انتقادهایی را نیز متوجه صاحبان قدرت در ایرانِ سال های پیش از اصلاحات ارضی نموده است.
۴.
استقلال و خودآموزی مفاهیمی هستند که در روش های نوین آموزش زبان های خارجی ارزش و معنایی دوباره یافته اند. هدف از انجام این تحقیق بررسی این مسأله است که چگونه می توان در کلاس آموزش زبان فرانسه به زبان آموزان جهتِ داشتن استقلال در یادگیری و مهارت خودآموزی کمک کرد؟ برای ارائه راهکار در این زمینه ابتدا نیاز به پاسخ به این پرسش داریم که اساساً چه تفاوتی میان زبان آموزان خودآموز و غیرخودآموز وجود دارد؟ فرضیه ما این است که فراگیرانِ خودآموز بطور طبیعی از «دانش-مهارت بودن»، «دانش-مهارت یادگیری» و تجربه زیسته ی بالاتری نسبت به دیگران برخوردارند. بمنظور مقایسه توانایی های فراگیران خودآموز و غیرخودآموز در بکارگیری استراتژی های شناختی و فراشناختی، فراخوانی منتشر کردیم و از 35 نفر از فراگیرانی که زبان فرانسه را کاملاً و یا نسبتاً بصورت خودآموز فراگرفته بودند خواستیم تا به دو پرسشنامه در خصوص بکارگیری راهبردهای شناختی و فراشناختی پاسخ دهند. این دو پرسشنامه برگرفته از پولیتزر، مک گروارتی و ویلینگ می باشد. همزمان از 35 نفر از افرادیکه در هیچ دوره ای از یادگیری زبان فرانسه بصورت خودآموز عمل نکرده بودند نیز خواسته شد تا به دو پرسشنامه فوق پاسخ دهند.. نتایج این پژوهش که بصورت آمار توصیفی ارائه گردید نشان می دهد که فراگیران خودآموز در بکارگیری هر دو گونه راهبردی از توانایی های بالاتری برخوردارند. در نتیجه باید گفت که استقلال و کلیه راهبردهای شناختی و فراشناختی اگر چه ممکن است بصورت طبیعی در تمامی افراد وجود داشته باشد اما ظهور آنها از حالت بالقوه به بالفعل در بیشتر موارد امری خود به خودی نیست و نیاز به حمایت آموزشی دارد.
۵.
یکی از الفاظ مبهم ومورد اختلاف شاهنامه، واژه «کریمان»است که در دو بیت شاهنامه، در مقام نیای رستم آمده است. ادبای معاصر، متأثر از محمدمعین، کریمان را جمع کریم و فرهنگ نویسان، کاتبان، حماسه سرایان و زبان شناسان آن را نام خاص دانسته اند، ولی در توجیه ابهام ها و ریشه واژه ناموفق بوده اند. این جستار با روش ریشه شناسی درزمانی و زبان شناسی تطبیقی، اشکال تاریخی واژه (کارفرمان، کهرمان و قهرمان) را در تطبیق با موارد مشابه در منابع رسمی وعامیانه زبان های فارسی، ترکی، کردی و عربی بررسی کرده است. شکل کهن واژه، «کارفرمان»، به معنای گماشته دیوانی در اموری مثل خزانه (گنجوری) و در کاربرد نظامی، به معنای گماشته شاه در اداره سپاه بوده، به همین جهت، به پهلوانان سیستانی، و به طورخاص، به نیای رستم منتسب شده است. معنای مجازی شجاعت نیز از همین کاربرد ناشی شده، در شکل معرب لغت («قهرمان») به کاررفته است. فردوسی نیز، صورت اسم خاص این لغت را به عنوان نام نیای رستم ذکر کرده، برای اقتفای نریمان،«کهرمان» را به شکل «کریمان» تغییرداده است. بازسازی داستان این شخصیت در چرخه حماسه های سیستان، رابطه وی با هوشنگ شاه که در منابع سیستانی، سومین شاه ایران بود، روشن کرد و معمای انتساب کریمان به هوشنگ و سومین خسرو خواندن او نیز حل شد.
۶.
شیخ شهاب الدین سهروردی پایه گذار مکتب «اشراقی»، پیونددهنده فلسفه یونان، عرفان اسلامی با وحی قرآنی در آثار رمزی خود بوده است. داستان های رمزی او به گفته بعضی اندیشمندان از جمله هانری کُربن، حاصلِ تجربیات شهودی خودِ اوست که به رشته تحریر درآمده است. نظریه نشانه -معناشناختی گفتمانی، رویکردی جدید از علم نشانه شناسی است که رابطه میان دال و مدلول را به جریانی سیّال و چند بُعدی تبدیل کرده، و زمینه تولید معناهای جدید را در یک متن فراهم می کند. سهروردی از جمله گفته پردازان عرصه متون رمزی عرفانی است که اگرچه قرن ها پیش از نظریه پردازان نشانه-معناشناختی از جمله گِرمَس می زیسته است؛ ولی نوشتارهای او قابلیّت واکاوی با این نظریه های جدید را دارد. از این رو یک متن رمزی وی یعنی «عقل سرخ» را به عنوان نمونه با «رساله الطیر» ابن سینا که همانندی هایی با هم دارند، برای این پژوهش برگزیده شد تا از یک سو نظام های گفتمانی و از سوی دیگر نوع روایت را در آنها مورد نقدوبررسی قراردهیم. هر دو روایت بیان کوششی، جهت دستیابی به اُبژه ارزشی است که برخلاف روایت های کلاسیک، در دورن کنشگر وجود دارد نه در بیرون از وجود او. در هر دو داستان نشانه هایی از روایت تعاملی و روایت هم آمیخته یا هم تنیده به چشم می خورد و در عقل سرخ افزون بر اینها، روایت تطابقی هم وجود دارد. همچنین انواع نظام های گفتمانی کنشی، تنشی، شوِشی و بُوِشی را می توان در این دو اثر سهروردی جستجوکرد. این پژوهش به شیوه تحلیل محتوای کیفی متن و مبتنی بر نظریه نشانه-معناشناختی در حوزه زبان شناسی مدرن با تأکید بر الگوی گِرمَس به سامان رسیده است.
۷.
ترکی قشقایی از زبان های ترکی جنوب غربی (اُغوز) است که در جنوب ایران به آن تکلم می شود. تماس زبانی شدید و طولانی مدت ترکی قشقایی با فارسی باعث شده است تا این زبان در همه سطوح زبانی دچار تغییراتی عمیق در مشخصه های بومی خود شده و همگرایی آن با زبان فارسی روز به روز افزایش یابد. در این تحقیق در چارچوب مدل کپی رمز که توسط لارس یوهانسون معرفی شده است، به تغییرات نحوی ایجاد شده در این زبان در اثر تماس با زبان فارسی پرداخته شده است. تغییر در راهکارهای سببی سازی، راهکارهای بیان مقوله وجهیت، بیان فعل «داشتن»، حذف پسوند اضافی در ترکیب های اضافی-ملکی، تغییر در بیان افعال ربطی و وجودی، بررسی مقوله گواه نمایی، بررسی ترکیب نوساخته «پسوند ملکی+belä»، تغییر پس اضافه تحت حاکمیت برخی افعال، بررسی حضور ساخت اضافه فارسی، نکره فارسی و معرفه کردی در ترکی قشقایی، حذف پی بست پرسشی ساز -mI و تغییری که در ترتیب صفت و حرف تعریف نکره (bir) پدید آمده است، از جمله مواردی است که در این پژوهش مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته اند. در این تحقیق با بررسی و تحلیل پیکره ای نوشتاری متشکل از هفت کتاب داستان و با تکیه بر آمار بدست آمده از این بررسی، علاوه بر ارزیابی مجدد ادعاهای پژوهش های پیشین در زمینه تغییرات نحوی پیش آمده در ترکی قشقایی، دستاوردهای جدیدی نیز معرفی شده است.
۸.
مقاله حاضر به بررسی طرحواره های ساخت مقایسه عالی و رمزگذاری ساختواژی-نحوی این مفهوم دستوری در زبان فارسی می پردازد. بدین منظور رویکرد شناختی هاینه (1997) به عنوان چهارچوب نظری پژوهش با داده های فارسی محک خورده و مورد ارزیابی قرار می گیرد. فرضیه تحقیق این است که الگوی نظری پیشنهادی هاینه نمی تواند «ساخت مقایسه عالی» و طرحواره های این مفهوم دستوری را در این زبان به خوبی تبیین کند. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی است و داده ها از فرهنگ فارسی عامیانه نجفی (1387) استخراج شده اند. یافته ها نشان داد که زبان فارسی برای بیان مقایسه عالی، علاوه بر هشت طرحواره مطرح شده توسط هاینه (طرحواره های کنش، مکان، منبع، هدف، قطبیت، توالی، شباهت و مبتدایی ) از پنج طرحواره اصلی شامل: 1-طرحواره اتصالی، 2-طرحواره مالکیت، 3-طرحواره برابری، 4-طرحواره نام اندامی، 5- طرحواره اصطلاحی و همچنین از سه زیرطرحواره فرعی و نیز طرحواره های آمیخته (ترکیبی از دو یا چند طرحواره) بهره می گیرد. همچنین، به نظر می رسد برخی از این طرحواره (زیرطرحواره)ها مختص زبان فارسی هستند که در فهرست زبان ها و طرحواره های مورد مطالعه هاینه مورد توجه قرار نگرفته اند. علاوه براین، نمود صوریِ مؤلفه های نشانگرِ درجه، نشانگر استاندارد و حتی استاندارد در این زبان اجباری نیست و در اینگونه موارد، مفهومِ مقایسه عالی توسط عنصر/عناصری رمزگذاری می شود که این مولفه ها را با یکدیگر ادغام می کند. در پایان، فرضیه تحقیق تایید شد و مشخص شد که رویکرد هاینه اگرچه بسیاری از ساخت های مقایسه عالی را در زبان های مختلف تبیین می کند، اما در مواجهه با داده های فارسی کفایت لازم و کافی را ندارد و نیازمند بازنگری و ارائه تقسیم بندی جدیدی است.
۹.
قدرت از طریق مدلی زبان شناختی، دلالت های نهفته ای را که در پس روابط جانشینی، همنشینی و درون نشانه ای شکل می گیرد، بازتعریف می کند. بررسی سازوکارهای زبانی متون مقدس، فلسفی و عرفانی نشان می دهد که قدرت الهی با نفوذ در ساختارهای زبانی گفتمان و تأثیرگذاری بر آن، تسلط فراراوی را در متن بازنمایی می کند. با توجه به اینکه مثنوی مولانا، از کلان روایت های عرفانی است، مسأله اصلی این است که چگونه ایدئولوژی قدرت الهی در گفتمان عرفانی، ساختارهای زبانی و نوع روایتگری انواع راوی را در آن مفصل بندی می کند و خود به یک فراراوی تبدیل می شود. از این روی، در مقاله حاضر پس از تبیین ارتباط بین زبان گفتمان و روایت با رویکرد گفتمان روایی، تأثیر باورمندی به قدرت الهی بر ساختار زبانی گفتمان و شیوه روایتگری انواع راوی در مثنوی، واکاوی شده است. نتیجه حاکی از آن است که در گفتمان عرفانی مولانا ایدئولوژی قدرت الهی، همانند فراراویی مسلط از بیرون قصه، بر روی ساختار زبان گفتمان و ذهن راوی تأثیر می گذارد که در این حالت مؤلف- راوی درون متن بزرگتر هستی قرار گرفته است و فراراوی/ خداوند با او یکی شده و او از زبان فراراوی می نویسد. همچنین، قدرت الهی با شگردهایی چون: گزینش های زبانی، چشم اندازِ غیرقابل دسترس بودن فرامن و نحوه کانونی سازی ثابت و چندگانه، از درون روایت سبک ذهن راویان نسبت به فراراوی/ خداوند را سامان می بخشد و از این طریق، ایدئولوژی پنهان در ساختارهای زبانی گفتمان حاکم بر ذهن نویسنده را بازنمایی می کند و درنهایت مانند صدایی فراتر از همه صداها اجزای گفتمان عرفانی را تحت سیطره خویش نگه می دارد.
۱۰.
با توجه به اهمیت فرهنگ نگاری دو زبانه ونیز فقدان تحقیقات میدانی در زمینه دیدگاه استفاده کنندگان از فرهنگ های دوزبانه، مطالعه آمیخته حاضر به بررسی دیدگاه های مترجمان، مدرسان، و زبان آموزان ایرانی نسبت به کیفیت فرهنگ های مکتوب و برون خط/برخط دوزبانه انگلیسی به فارسی و فارسی به-انگلیسی پرداخته است. مطالعه آمیخته حاضر در چند گام اصلی انجام شد. نخست، پرسشنامه لیکرت با ۳۰ سوال پنج گزینه ای و پنج سوال تشریحی که محقیقن آن را طراحی و اعتبارسنجی کرده بودند، توسط ۳4 مترجم، 86 استاد دانشگاه که مدرس دروس مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای رشته مطالعات ترجمه بودند و ۲۵۴ دانشجوی رشته کارشناسی مطالعات ترجمه، تکمیل شد. در گام دوم، به صورت تصادفی با ۱۰ درصد از مشارکت کنندگان در بخش کمی مطالعه از طریق مراجعه حضوری، تماس تلفنی، و یا از طریق شبکه های مجازی اجتماعی مصاحبه به عمل آمد. در گام آخر، بحث های گروه کانونی با برخی دانشجویان مطالعات ترجمه صورت-گرفت. تجزیه و تحلیل مشترک داده های کمی و کیفی روشن ساخت که مشارکت کنندگان دیدگاه منفی نسبت به کیفیت فرهنگ های فارسی به انگلیسی داشتند و علیرغم بهتر دانستن کیفیت فرهنگ های انگلیسی به فارسی نواقصی نظیر پوشش کم واژگان چند کلمه ای، اصلاحات، کلمات هم نشین، انشقاق های آنها، کمبود مثال های مفید و بروز نبودن معال ها را برای آنها برشمردند. همچنین، مشارکت کنندگان معتقد بودند که کیفیت فرهنگ های دوزبانه مکتوب به مراتب از فرهنگ های برون خط و برخط بهتر است. آزمون غیرپارامتری کروسکال-والیس نشان داد که تفاوت معناداری بین دیدگاه های مدرسان، مترجمان، و زبان آموزان نسبت به کیفیت فرهنگ های دو زبانه انگلیسی-فارسی وبالعکس وجود نداشت. فرهنگ نگاران می توانند از نتایج این مطالعه در تهیه-وتدوین فرهنگ های دو زبانه انگلیسی به فارسی و بالعکس بهره ببرند.
۱۱.
از آنجا که فن آوری بازشناسی نوری حروف اصالتاً بر پایه ویژگی های خطی لاتین بنا شده است، تقریباً کلیه الگوریتم ها و مراحل مورد استفاده در نظام های رایج بازشناسی حروف فارسی نیز بر اساس همان ساختار و ویژگی های خطوط لاتین گسترش یافته اند. بکارگیری ابزار و ویژگی های خطوط لاتین در طراحی نظام های فارسی محور، نه تنها در نهایت به انجام بازشناسی صحیح حروف فارسی منجر نگردیده است، بلکه باعث سردرگمی همزمان نرم افزار و کاربر فارسی زبان نیز شده است. از اینرو، در اینجا، پس از مقدمه ای کوتاه پیرامون اهمیت خط و زبان در حوزه فن آوری اطلاعات به سیر تحول خط فارسی در دوره های مختلف و شرح ویژگی های این خط و تفاوت های آن با خطوط دیگر پرداخته شده است و عناصر شکلی این خط، با توجه به کاربرد و اهمیت آنها در تعامل کاربر با نرم افزارهای بازشناسی نوری متون فارسی، طیقه بندی گردیده است. در این بخش، با توصیف و تحلیل مراحل بازشناسی حروف بر اساس ویژگی های خط فارسی و شرح تفاوتهای آن با گونه های لاتین محور موجود، چهره ای متفاوت از دستگاه خط فارسی به هنگام کار با رایانه ها و به ویژه در سیستم های بازشناسی نوری حروف عرضه می شود بطوری که مخاطب عملاً قابلیت و ظرفیت های دستگاه خط فارسی در هماوردی با دستگاه ساده خط لاتین را مشاهده خواهد نمود. با اتکا به همین ویژگی ها، در جهت ارتقاء و اصلاح الگوریتم های رایج در بازشناسی نوری حروف فارسی، تسهیل بکارگیری الگوها، و تعدیل حجم پایگاه داده ها، از فرایند انتقال هندسی فضای دو بعدی به تک بعدی نیز بهره جسته ایم.
۱۲.
ویژه سپاری مراحل مختلف فرآیند پردازش داده های صوتی و به خصوص ادراک واجی یکی از موضوعات پژوهشی بحث برانگیز در حوزه مطالعات زبانشناسی عصبی بوده است. در این میان دو ناحیه از قشر شنوایی یعنی قشر شنوایی اولیه و شکنج گیجگاهی فوقانی به عنوان محل پردازش های حسی و پردازش های مقدماتی شناختی اهمیت ویژه ای دارند. هدف پژوهش حاضر کشف همبسته های مکانی پردازش واکه های موجود در نظام واکه ای زبان فارسی و بهره برداری از آنها جهت پرده برداشتن از محتوای فرآیند پردازشی صوتی در هر یک از این دو ناحیه از قشر شنوایی مغز است. در این مطالعه از 18 نفر از گویشوران زبان فارسی خواسته شد تا به توالی هایی از واکه های ساده زبان فارسی با ترتیب تصادفی گوش کنند و همزمان پاسخ دستگاه عصبی آنان به شنیدن این واکه ها با استفاده از روش الکتروانسفالوگرافی ثبت شد. سپس پتانسیل های وابسته به رخداد متناظر با پردازش هر واکه در قشر شنوایی اولیه مغز آنان با استفاده از روش دوقطبی های جریان معادل منشایابی و رابطه مختصات منشا هر یک از واکه های مذکور در دستگاهی سه بعدی از یک سو با مشخصات طیفی صوت شناختی و از سوی دیگر با ارزش های دو مشخصه انتزاعی واجی «محل تولید» و «ارتفاع زبان» سنجیده شد. بررسی و تحلیل نتایج به دست آمده از این آزمایش نشان می دهد برخلاف تحلیل های سابق، قشر شنوایی اولیه مغز به پردازش حسی اختصاص ندارد و بخشی از فرآیند پردازش شناختی مبتنی بر مشخصه های انتزاعی تولیدی در همین ناحیه و قبل از انتقال بار پردازشی به شکنج گیجگاهی فوقانی آغاز می شود.
۱۳.
نشانه- معناشناسی که شکل تکامل یافته نشانه شناسی کلاسیک است، فرصتی فراهم آورده تا مطالعه چگونگی تولید، کارکرد و دریافت معنا در نظامی فرآیندی میسر گردد. بر این اساس در روابط نشانه ها فقط به نمایش تولید دال ها و قدرت مدلول ها بسنده نمی شود؛ بلکه علاوه بر آن، شرایط و ماهیت چگونگی شگل گیری گفتمان نیز بررسی می شود. به این ترتیب گفتمان تبدیل به محل ثبت، دگرگونی، تولید، ویرانگری و بازسازی نشانه_معناها می شود و زمینه را برای دستیابی به مفهومی جدید و غیر منتظره ایجاد می کند. در این راستا با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی، متن نامه 31 نهج البلاغه با عنوان«وَمِن وَصیَّهٍ لَهُ لِلحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ کَتَبَ إِلَیهِ بِحَاضِرِینَ» به منظور بررسی بُعد شناختی گفتمان از منظر نشانه-معناشناسی انتخاب گردیده است . یافته های پژوهش حاکی از آن است که گفتمان غالب در متن اصلی ، گفتمان شناختی است، چرا که امام به عنوان گفته پرداز در تمام گفتمان از افعال شناختی متعدد بهره گرفته است و برای نیل به آن از ابزار مجاب سازی از نوع گونه تشویقی بیش از سایر شیوه ها بهره جسته اند چرا که فرزندشان به عنوان مخاطب مخالف و مقابل گفتمان نیستند .
۱۴.
سنت تذکره نویسی عرفانی با نگارش دو شکل تذکره جمعی و شخصی، تداوم تاریخ نگاری اسلامی است که برای اعتبار بخشی به خود از سنت مستندسازی و عینیت نمایانه علم حدیث بهره می برد و واقعیت هایی درباب عرفا یا یک عارف برمی سازد. از منظر معرفتی برساخت واقعیت مذکور حاصل گزینش و انتخاب مولف-راوی یا راویانی است که بنا به معرفت شناسی ویژه یا دلبستگی های ایدئولوژیک آن را بازنمایی می کنند. این نکته بویژه در تذکره های شخصی به دلیل تراکم رخدادها و جزییات فراوان، بیشتر به چشم می خورد. یکی از این تذکره ها مناقب العارفین افلاکی است که در باب مولوی و اطرافیان وی به نگارش درآمده است. در این نوشتار اعتبار روایی-گفتمانی واقعیت برساخته افلاکی در بازنمایی رخدادهای زندگی مولوی به شیوه توصیفی-تحلیلی دلالت یابی و تفسیر شده است. مبنای نظری تحقیق، آرای برخی از صاحبنظران نشانه شناسی اجتماعی و تحلیل گفتمان انتقادی است که وجوه دلالت یابی آنها از دو منظر کمّی و کیفی تبیین شده است. نتیجه نشان می دهد که مؤلف-راوی از یک منظر با بکارگیری چهار دسته مدالیته اعداد، تاکیدی، بسامد روایی و تداوم روایی با سببّیت بالا بعضی از واقعیت های برساخته خود را از منظر کمّی مستند و باور پذیر می کند. از منظر کیفی هم، ابتدا بنا به تکیه بر ابزارهای شناختی راوی-کانونی ساز، همچون حسّ بینایی، شنوایی و لامسه که حاکی از «اینجا» و «اکنون» ادراک کننده است، برخی دیگر از رخدادها را عینی و محسوس می کند. سپس با شگردهای مشروعیت بخشی همچون استناد به نظام قدسی، رجوع به سنّت، عقلانی سازی و شگرف سازی بخشی دیگر از آنها را مستند و واقعی می نمایاند.
۱۵.
امروزه ساختار زبان مطبوعات عربی دچار آسیب هایی شده است که لازم است برای آنها چاره اندیشی شود. این اشکالات عمدتاً ناشی از عدم توجه کافی به قواعد دستور زبان است. پاره ای اشکالات تلفظی و بیانی نیز وجود دارد که باعث می شود الگوهای زبانی غیرمعیار در زبان مطبوعات رخنه پیدا کند. بنابراین لازم است این الگوها شناخته شده و با الگوهای زبان معیار جایگزین گردد. از آنجا که زبان عربی دارای گونه های مختلف زبانی و لهجه های متنوع است، این زبان معیار است که می تواند انسجام و یکپارچگی را میان آنها حفظ کند. ترویج و تقویت الگوهای زبانی معیار، کار اصلی ادیبان، ویراستاران، روزنامه نگاران و همه افرادی است که به صورت حرفه ای از زبان استفاده می کنند. بدیهی است آنچه بر زبان این افراد می آید، معمولاً به صورت معیار تلقی می شود و در سایر مراکز تعلیمی و تربیتی و رسانه ها گسترش می یابد. هم اکنون زبان مطبوعات عربی دچار کاستی ها و آسیب هایی است که کالبد زبان را تحت تأثیر قرار داده است. اصحاب رسانه باید بکوشند همراه با تحولات گسترده اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، سیل واژگان مهاجم بیگانه، سرعت روزافزون نوآوری ها و ورود دستاوردهای جدید، ظرفیت های زبان عربی را غنی ساخته و از تمامی امکانات آن بهره مند گردند و زمینه های رشد و بالندگی زبان مطبوعات را فراهم آورند.
۱۶.
شیوه فهرست کردن مقوله زبانی ضرب المثل در فرهنگ ها همواره یکی از مسائلی بوده است که فرهنگ نگاران و مثل نگاران با آن روبرو بوده اند. از این رو در این تحقیق به چگونگی فهرست کردن ضرب المثل ها در فرهنگ های لغت فارسی و بخصوص در فرهنگ های ضرب المثل فارسی، براساس رویکرد معناشناسی شناختی پرداخته شد. هدف از پژوهش حاضر ارائه ضرب المثل ها به شیوه ای بدیع، غیر خطی و غیرالفبایی با مبنایی علمی و مبتنی بر نظریه در فرهنگ هاست. برای رسیدن به هدف پژوهش این سوال مطرح می شود: با به کارگیری اصول معناشناسی شناختی چگونه می توان شیوه ای جدا از شیوه متداولِ الفبایی و خطی برای فهرست کردن ضرب المثل ها و ارائه معادل های آن ها در نظر گرفت؟ در این راستا، نگارندگان با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با به کارگیری سازوکارهای شناختی استعاره مفهومی، مجاز مفهومی و دانش متعارف به بررسی داده های برگرفته از فرهنگ بزرگ دوجلدی ضرب المثل های فارسی (ذوالفقاری، 1388)، کتاب ضرب المثل های معروف ایران (سهیلی، 1385) و منابع اینترنتی پرداختند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که با تکیه بر انگیزه معنایی و براساس مفاهیم قلمرو مقصدِ ضرب المثل ها، در فرهنگ های لغت می توان شیوه ای غیرخطی وغیرالفبایی برای چینش ضرب المثل ها و معادل های آن ها ارائه کرد که منعکس کننده ساختار نظام مفهومی ذهن ما باشد و در امر زبان آموزی نیز به درک و یادسپاری زبان آموزان کمک کند.