مقالات
حوزه های تخصصی:
با شیوع کووید-19 روابط دیپلماتیک دولت ها به چالش کشیده شد، اما با استفاده از این وضعیت دولت امریکا درصدد بهره برداری از دیپلماسی دیجیتال علیه چین برای ساخت روایت های راهبردی، و بیان هویت و تصاویر خود و دیگری در نظام بین الملل برآمده است. در این پژوهش تلاش شد تا به پرسش های زیر پاسخ داده شود:1. چگونه وزارت خارجه امریکا در پی اوج گیری بحران جهانی پاندمی کووید-19 با ساخت روایت های راهبردی، اهداف و سیاست های خود را در نظام بین الملل علیه چین بیان می کند؟ 2. دلایل مهم این نهاد دولتی امریکا برای تولید و رواج این روایت ها چیست؟ در فرضیه پژوهشی استدلال می شود که افزایش محبوبیت رسانه های اجتماعی در جهان در دوران پاندمی کووید-19 به افزایش اهمیت دیپلماسی دیجیتالی به عنوان ابزار سیاست خارجی امریکا برای تولید روایت های راهبردی در تقابل با چین منجر شده است. با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، معانی پنهان محتوای سه رسانه اجتماعی توئیتر، اینستاگرام و یوتیوب وزارت خارجه امریکا نشان داده می شود. برجسته سازی دو روایت راهبردی را می توان نام برد: رفتار درست امریکا در سیاست خارجی و داخلی، و رفتار نادرست چین در سیاست خارجی و داخلی. در روایت راهبردی رفتار درست امریکا در سیاست خارجی و داخلی، دو ژانر (منجی جهان در همه گیری کووید-19، مقابله کننده با سیاست های نادرست چین به عنوان تهدیدکننده امنیت) نشان داده شد. در عین حال در روایت راهبردی رفتار نادرست چین در سیاست خارجی و داخلی هم دو ژانر دیگر (دولت غیرشفاف و بی مسئولیت در قبال کووید-19، اقتدارگرا در داخل و تهاجمی در خارج) مشخص شد.
تمایز منشأ و خاستگاه رهبران شیعی و پیشوایان فقهی اهل سنت در نهضت های شهادت طلبانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسلام برای حفظ موجودیت خود و رسیدن به مقاصد عالی به عواملی مانند فرهنگ جهاد و شهادت طلبی برای پیروزی مسلمانان نیاز دارد؛ و یکی از روش های دفاعی علیه متجاوزان، عملیات استشهادی است. در این نوشتار، تلاش شده است تا با مطالعه مقایسه ای منشأ و خاستگاه رهبران شیعی و پیشوایان فقهی اهل سنت، تفاوت های عمده شالوده فکری و اعتقادی این رهبران در این زمینه بررسی شود. پرسش های پژوهشی عبارت اند از: 1. تا چه حد منشأ و خاستگاه رهبران شیعی و اهل سنت در نهضت های استشهادی متفاوت است؟ 2. چه عواملی به تفاوت های فکری و فقهی شیعه و اهل سنت در رویکرد به افراطی گری منجر شده است؟ با رویکرد مقایسه ای و گردآوری و تحلیل داده های کیفی و استدلال های ارائه شده در متون فارسی و عربی، و توجه به آیات و روایات مربوط و دیدگاه های فقهای شیعه و اهل سنت در خصوص موضوع در آثار تفسیری و فقهی، فرضیه زیر آزمون می شود: «تفاوت در میزان تحصیلات عمیق اسلامی حوزوی، میزان استقلال از دولت، استحکام روابط فرهنگی و خانوادگی، عوامل مهمی در بروز تفاوت ها در دیدگاه ها و عملکرد این رهبران بوده است». یافته های پژوهش نشان می دهد که بیشتر رهبران شیعه پایگاه حوزوی دارند؛ و بسیاری از آنان از مجتهدان تراز اول و مراجع تقلید بوده اند، و مستقل از حکومت ها به اداره امور می پرداختند. پیوندهای فرهنگی و خانوادگی آنان که همواره در صفوف نخست قیام و جهاد بوده اند، سبب ایجاد شبکه ای گسترده از مبارزان ضد ظلم شده است. نبود این ویژگی ها در رهبران اهل سنت به گسترش افراطی گری و ایجاد گروه های خشونت طلب سنی کمک کرده است.
عوامل تحول سیاست های مهاجرتی ایالات متحده امریکا، 1917-2016(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایالات متحده امریکا از بدو تاسیس مهاجرپذیر بوده است، و بیشتر ساکنان این کشور را افراد مهاجر یا فرزندان آنها تشکیل می دهند. بسیاری از امریکایی ها در ظاهر به این واقعیت افتخار می کنند. مهاجران این کشور را از پایه ساخته اند و هم چنان به پیشرفت امریکا کمک می کنند، و عامل تغییر در کمیت و ترکیب جمعیت، اقتصاد و بازار کار، سیاست، جامعه و فرهنگ امریکا هستند. ایالات متحده از لحاظ جمعیت شناختی مدام در حال رشد و شکل گیری است؛ و بی شک این مساله در نظام بین الملل از نقاط قوت آن بشمار می آید. هدف کلی این پژوهش، بررسی دگرگونی قوانین مهاجرت امریکا در بستر دگرگونی های داخلی و سیاست خارجی این کشور از ۱۹۱۷ تا ۲۰۱۶ است. تلاش می شود تا پاسخ های مناسبی برای دو پرسش پژوهشی زیر بدست آید: 1. تا چه حد عوامل بین المللی در مقایسه با عوامل داخلی بر سیاست گذاری مهاجرتی امریکا تاثیر داشته است؟ و ۲. چگونه سیاست های مهاجرتی امریکا به دگرگونی محیط اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی داخلی و سیاست خارجی این کشور منجر شده است؟ فرضیه پژوهش این است که گرچه ریشه تحول قوانین مهاجرت امریکا تحت تاثیر عوامل داخلی قرار دارد، اما سیاست گذاری مهاجرتی واشنگتن بستگی به عوامل بین المللی و سیاست های خارجی نیز داشته است. با استفاده از چارچوب واقع گرایی نوکلاسیک، و روش تحلیل محتوای کیفی اسناد رسمی دولتی، عوامل مؤثر و پیامدهای حاصل از سیاست گذاری مهاجرتی امریکا در بستر بین المللی بر وضعیت داخلی بافت جامعه شناختی، اقتصادی و فرهنگی بررسی خواهند شد.. با آزمون فرضیه نشان داده می شود که روند سیاست های مهاجرتی امریکا، به علت تکامل نظام مهاجرتی، از بعد خارجی به بعد محیط داخلی امریکا متمرکز شده است، اما فضای بین الملل همواره نقش عامل تسهیل کننده ایفا کرده است.
نقش ابزارهای سیاست خارجی صفویان در فرآیند تمدنی دولت صفویه با تأکید بر ابزار دیپلماسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین مباحث سیاست خارجی، دیپلماسی کشورهاست. مقامات و کارگزاران دولت صفویه در دوران زمامداری خود ناگزیر از برقراری ارتباط مناسب با همسایگان بوده اند و به منظور تداوم بقای حاکمیت سیاسی، حفظ قلمرو جغرافیایی و رویکردهای مذهبی خود افزون بر ابزارهای نظامی و اقتصادی، از ابزار دیپلماسی بهره مند بودند. با الهام از نظریه واقع گرایی و توجه به رویکردهای جامعه شناختی در تحلیل پدیده های تاریخی، تلاش شد تا پاسخی مناسب به پرسش اصلی داده شود، که چگونه و تا چه حد دیپلماسی در تکوین چرخه های توسعه تمدن اسلامی در عصر صفویه تأثیر داشته است. فرضیه پژوهش آن است که صفویان با استفاده از ابزارهای دیپلماسی در تقابل یا تعامل با همسایگان منطقه ای-فرامنطقه ای خود، افزون بر رعایت و تأکید بر پاره ای اصول ثابت، نگرش های پایدار و اصولی در مناسبات خارجی به وجود آوردند که نتایج مثبتی برای توسعه درون زای ایران صفوی و به تبع توسعه تمدنی به همراه داشته است. با رویکردی تاریخی برای درک رویدادهای گذشته، از روش کیفی تحلیل اسناد تاریخی برای بررسی شواهد موجود در آنچه نوشته شده یا گفته شده برای توصیف، تبیین یا تفسیر این رویدادها استفاده شد. نتایج نشان می دهد دیپلماسی به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای روابط خارجی صفویان، با تشریح مبانی تشیع، سیاست تساهل و تسامح مذهبی نسبت به اتباع اروپایی ساکن در ایران و توازن قدرت، اتحاد سیاسی-نظامی با دولت های اروپایی علیه دشمن مشترک عثمانی، تجارت، تأمین امنیت ملی، و راهبرد بی طرفی رویکردهای پایداری در مناسبات خارجی آن برهه تاریخی به وجود آورد.
تبیین جامعه شناختی - نهادی آموزش عشایری در ایران: مطالعه موردی ایل قشقایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر جامعه نظام تربیتی و آموزشی مناسب با ساختارهای سیاسی و اجتماعی و زمانی خود را می طلبد. از آنجا که زیست عشایری از سبک های برجسته زندگی در ایران بوده است، نگارندگان با تمرکز بر ایل قشقایی و نگاهی جامعه شناختی _ نهادگرایانه در این پژوهش به تبیین و بررسی آموزش عشایری در ایران معاصر از دوران پهلوی اول تا جمهوری اسلامی می پردازند. براساس رویکرد نهادگرایی، نهادها برحسب نیاز و برای انجام کارویژه های خاصی ایجاد می شوند، طی زمان تغییر می یابند، و حتی دوام نهادها نیز به پایداری کارویژه های آنها بستگی دارد. فرایند شکل گیری و گسترش آموزش در جامعه عشایری مانند هر نهاد اجتماعی و سیاسی دیگری در طول تاریخ با تغییر و تحولات فراوانی همراه بوده است. در این مطالعه با استفاده از روش کیفی مبتنی بر اطلاعات و داده های تاریخی موجود گردآوری شده براساس مشاهده اشتراکی، مصاحبه، تحلیل داده های رویدادها و تحلیل گفتمانی از سوی پژوهشگران برجسته، و تحلیل و استنباط فردی، تلاش می شود به دو پرسش پاسخ داده شود: 1. نظام آموزش عشایری چه کارویژه ها و پیامدهایی داشته است؟ 2. چرا و چگونه این نظام آموزشی در ایران تحت تأثیر ساختار قدرت دولت قرار می گیرد؟ در فرضیه پژوهشی، استدلال می شود که شکل گیری آموزش و پرورش عشایری در ایران تحت تأثیر ذهنیت روشنفکران و سیاستمداران ایرانی نسبت به مسئله ایلی و ساختار قدرت دولت قرار داشته است، و به تغییرات اجتماعی و فرهنگی منجر شده که شامل تمرکز قدرت به نفع دولت مرکزی، زوال قدرت و سلسله مراتب ایلی، ادغام عشایر و همبستگی هویتی بوده است.
شانتال موف و منطق امر سیاسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث از امر سیاسی مبحثی جدید در حوزه فلسفه سیاسی است که در نیمه دوم سده بیستم متأثر از اندیشمندانی مثل اشمیت و آرنت رونق پیدا کرد؛ و در ادامه با نظریه پردازی فوکو، دریدا، بدیو، ژیژک و رانسیر گسترش یافت. یکی از اندیشمندان سیاسی معاصر که بیش از دیگران دغدغه بحث از امر سیاسی در ذیل چرخش پسامدرن را دارد، شانتال موف است. وی همواره درصدد است تا ضمن نقد پیامدهای فکری سنت های غالب در بحث از امر سیاسی که حول دو مفهوم دوستی و ضدیت در نوسان هستند، قرائتی پسامدرن و پسامارکسیستی از امر سیاسی ارائه دهد. دو پرسش پژوهشی در این مقاله مطرح شده اند: 1. چگونه موف پذیرش «دیگری» و تعارض را همزمان در صورت بندی خود از امر سیاسی تجمیع می کند؟ 2. رویکرد موف در خصوص امر سیاسی چه نسبتی با چرخش پسامدرن دارد؟ برای یافتن پاسخ های مناسب برای این پرسش ها، نوشته های موف و اندیشمندان منتقد یا موافق برداشت وی از امر سیاسی در چارچوب پسامدرنیسم بررسی می شود. در فرضیه استدلال می شود که موف به واسطه اخذ مفاهیم فلسفی ژاک دریدا همچون مکملیت و تمایز قادر به ارائه منطقی از امر سیاسی می شود که این پدیده را در حد فاصل پذیرش دیگری و آنتاگونیسم قرار می دهد. با تحلیل آثار موف و در نظر گرفتن برداشت های انتقادی سایر اندیشمندان از نظریه موف درباره امر سیاسی، نتیجه گرفته می شود که موف با قرار دادن مفهوم رقیب و رقابت در بطن قرائت خود از امر سیاسی، قسمی سیاست پیکارجویانه را تبیین می کند که منطبق با چرخش پسامدرن است، زیرا قرائت موف از امر سیاسی مبتنی بر مؤلفه هایی مانند ضد ذات باوری و ضد مبنا انگاری است که از جمله مهم ترین مقولات چرخش پسامدرن به شمار می آیند.
باز تفسیر ایالات متحده از کاربرد زور در چارچوب حقوق بین الملل هژمونیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 به ایالات متحده نقش چشمگیری در بازتفسیر، و در بسیاری موارد تلاش برای بازتعریف حقوق بین الملل، به ویژه در زمینه کاربرد زور داشت. این حملات، کارایی رژیم حقوق جنگ منشور ملل متحد در جنگ با ترور و مبارزه علیه گسترش سلاح کشتار جمعی را به چالش کشید. در واقع، این رویداد با تسهیل نادیده انگاشتن قواعد بین المللی حاکم بر کاربرد نیروی نظامی، فرصت مطلوبی را برای تلاش یکجانبه ایالات متحده در بازتعریف نظم حقوقی جهانی فراهم ساخت. این نوشتار بر آن است تا به پرسش های پژوهشی زیر پاسخ مناسبی بدهد: 1. رویکرد ایالات متحده به کاربرد زور پس از حملات 11 سپتامبر چه بود؟ و 2. تا چه حد این رویکرد در دوران زمامداری جرج دبلیو بوش و باراک اوباما تغییر کرد؟ با بهره گیری از نظریه واقع گرایی نوکلاسیک، راهبرد امنیت ملی امریکا در این دوران در رابطه با کاربرد زور واکاوی می شود. در فرضیه اصلی پژوهش استدلال می شود که راهبرد و عملکرد این کشور، تلاش برای کسب آزادی عمل استثنایی در به کارگیری زور در یک نظام حقوقی بین المللی هژمونیک بوده و به بازگشت حاکمیت توسل به زور در روابط بین الملل منجر شده است. برای پاسخ گویی به پرسش های پژوهش و آزمون فرضیه از روش کیفی تحلیل اسناد دولتی امریکا مانند سند امنیت ملی بوش و اوباما برای درک دیدگاه ها و مواضع رسمی این کشور، و اسناد سازمان ملل مانند قطعنامه های شورای امنیت برای تعیین جایگاه کاربرد زور در حقوق بین الملل استفاده می شود. یافته های پژوهش نشان می دهد که رویداد 11 سپتامبر تأمین منافع ایالات متحده در چارچوب مبارزه با تروریسم را مشروعیت جهانی بخشید و موجب افزایش اعمال زور در روابط بین الملل شد.
الگوهای نظری تبیین انقلاب اسلامی؛ الهیات رهایی بخش به مثابه چارچوب بدیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تبیین شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی چارچوب های مرسوم، سمبل انگاری، ایدئولوژی انگاری، و گفتمان انگاری مطرح شده اند که هریک ضعف ها و نارسایی هایی دارند. مؤلفه فرهنگی انقلاب اسلامی همچون گفتمان ها، گونه ای سخن گفتن تعاملی با جهان و درباره جهان نبود. در این مقاله، «الهیات رهایی بخش اسلامی» به منزله چارچوبی بدیل برای تبیین انقلاب اسلامی معرفی شده است، زیرا شرایط بحرانی جامعه ایرانی در دهه های 1340 و 1350 و زمینه های اجتماعی تشیع در ایران، تشیع انقلابی به مثابه گونه ای الهیات رهایی بخش اسلامی مطرح شد که نوید آزادی، عدالت، استقلال و ظلم ستیزی را می داد، و برای قاطبه جامعه ایرانی درک شدنی و پذیرفتنی بود. در این زمینه به پرسش های پژوهشی زیر پاسخ داده خواهد شد: 1. مناسب ترین چارچوب نظری برای تبیین مؤلفه فرهنگی انقلاب ایران چیست؟ 2. چرا و چگونه الهیات رهایی بخش اسلامی به عنوان مهم ترین مؤلفه فرهنگی به وقوع انقلاب براندازنده رژیم پهلوی در ایران انجامید؟ در فرضیه پژوهش بیان می شود که الهیات رهایی بخش اسلامی عامل تبیین کننده انقلاب در ایران است. روش پژوهش کیفی و استدلال مبتنی بر یک مورد (انقلاب در ایران) براساس بررسی و تفسیر رویدادهای گذشته و شواهد موجود در تحلیل های کارشناسانه نظریه پردازان انقلاب و مسائل ایران معاصر است. در ماه های منتهی به وقوع انقلاب ایران، الهیات رهایی بخش اسلامی جایگزین ایده های مسلط در گروه های اپوزیسیون شد، و سایر گروه های مخالف را واداشت تا به ائتلافی نامتقارن با انقلابی های اسلام گرا تن دهند.
تحول امریکاستیزی در اروپای پساسپتامبر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روابط فراآتلانتیک، همواره تداعی بخش همکاری میان اروپا و آمریکا به ویژه در حوزه اشتراک در منافع امنیتی و سیاسی بوده است. از سوی دیگر، نشانه های آشکاری از زمینه ها و عوامل اختلاف آفرین و تنش زا در چارچوب روابط یادشده (به ویژه از زاویه طرف اروپایی) نیز وجود دارد، که تمرکز بر آن، جهت گیری تحلیلی این نوشتار را شکل می دهد. در واقع، وجه تأکید این مقاله بر مفهوم «امریکاستیزی» و پی جویی شاخص ها و روند تحولی آن در منطقه اروپاست؛ جهت گیری که پیشینه آن به مقطع پیدایش جمهوری امریکا بازمی گردد. این نوشتار برای پاسخ گویی به این پرسش اصلی سازماندهی شده است که: جریان امریکاستیزی اروپایی در فضای پساسپتامبر 2001 تا پایان دوره ترامپ با چه تحولاتی مواجه شد؟ با هدف تبیین روند تاریخی و فرایندهای تحول در امریکاستیزی در اروپا، و واکاوی الگوی تاثیرگذاری متغیرهای دخیل با بهره گیری از روش تحلیل مفهومی بر اساس تعاریف، متغیرها و شاخص های مهم ارائه شده برای سنجش ابعاد مختلف مفهوم امریکاستیزی در مطالعات پیشین، فرضیه زیر آزمون می شود که بیان می کند، امریکاستیزی اروپایی در فضای پساسپتامبر و تحت تأثیر ویژگی های امنیت بین الملل، جهت گیری مسلط بر نظام تصمیم گیری خارجی امریکا، هویت بین الملل اروپایی و روند حمایت گرایی (داخلی) اروپا، با چهار تحول مواجه شد: امریکاستیزی اروپایی لیبرال (ضدیکجانبه گرایی)، امریکاستیزی اروپایی تعدیل شده (متأثر از چندجانبه گرایی در روابط فراآتلانتیک)، امریکاستیزی جدا از شک گرایی اروپایی، و امریکاستیزی اروپایی ضدترامپیسم. مهم ترین دستاورد این پژوهش مشخص می کند که امریکاستیزی اروپایی در فضای پساسپتامبر و به ویژه در دوره ترامپ، با چالش جدیدی به نام «ضرورت بازسازی ژئوپلیتیک احساسات اروپایی» همراه شده است؛ و بر این پایه، اروپا به بازسازی روابط فراآتلانتیک، بر مبنای طراحی و کاربست تدابیر اعتمادآفرین نافذتری تأکید دارد.
دولت، توسعه و بحران های اجتماعی ایران، 1371-1398(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روند تحولات اقتصادی و اجتماعی ایران نشان دهنده آن است که بسیاری از فرایندهای رشد و توسعه نامتوازن به بروز بحران های اجتماعی، سیاسی و امنیتی منجر شده است. بحران های اجتماعی ایران در سال های 1398-1371 را نمی توان تنها مربوط به نقش رسانه های بین المللی یا کنش گروه های اجتماعی ناراضی دانست. ساخت دولت و چگونگی سیاستگذاری اقتصادی-اجتماعی دولتی نقش مؤثری در شکل گیری بحران های سیاسی و اجتماعی ایران در سه دهه گذشته داشته است. بنابراین، اگر کارگزاران راهبردی کشور درصدد مبارزه با تهدیدها و بحران های اجتماعی باشند، باید به وضعیت رشد اقتصادی و نوسازی سیاسی در ایران توجه کنند. دو پرسش پژوهش مطرح شده در این مطالعه موردی ایران عبارت اند از: 1. چه رابطه ای بین ساخت دولت، فرایند توسعه اقتصادی، و بحران در دوره زمانی 1398-1371 وجود داشته است؟ 2. تا چه حد بروز بحران های اقتصادی- اجتماعی و امنیتی به ماهیت رشدمحوری سیاستگذاری، و نبود نهادهای سیاسی و اقتصادی متوازن کننده مربوط می شود؟ فرضیه پژوهش بیانگر تأثیر ماهیت ساختار سیاسی، و سیاستگذاری توسعه اقتصادی دولت بر بحران های اقتصادی- اجتماعی است. با تأکید بر نظریه نهادگرایی تاریخی، و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و ارزیابی نظام مند برنامه های توسعه اقتصادی ایران همراه با واکاوی یافته های سایر پژوهشگران در زمینه سیاستگذاری اقتصادی، پیامدهای سیاست های اقتصادی ایران بررسی می شوند. نتایج نشان می دهد که بخش چشمگیری از سیاستگذاری های اقتصادی-اجتماعی ایران ارتباط مستقیم با «ساختار دسترسی محدود» دارد، اگرچه عواملی مانند تحریم و ماهیت نظام اقتصاد بین المللی در این زمینه اثرگذار بوده اند، توسعه نامتوازن مبتنی بر سیاست های اقتصادی ناکارامد دولت عامل ایجاد و اوج گیری بسیاری از بحران های اجتماعی در کشور بوده است.
بررسی آسیب شناسانه فرایند اجرای برنامه اصلاحات ارضی از منظر انسان شناسی دولت، 1340-1350(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصلاحات ارضی در دوره زمانی 1350- 1340 یکی از فرایندهای دگرگون کننده سیاست، اقتصاد و وضعیت اجتماعی ایران معاصر بود. این برنامه با تصوری منسجم و هدایت کننده از دولت بر جامعه ایران آغاز شد، اما ایرادها و کاستی های اساسی در اجرای آن بروز کرد. هدف این نوشتار، پاسخگویی به سه پرسش پژوهشی است: 1. چه عواملی به شکست برنامه اصلاحات ارضی پهلوی منجر شد؟ 2. چرا و تا چه حد این عوامل بر اجرای این برنامه تأثیر داشتند؟ 3. چگونه کاستی های فرایند اجرای برنامه اصلاحات ارضی از منظر انسان شناسی دولت بروز کرد؟ براساس نظریه دولت در جامعه میگدال، کاستی های فرایند اجرای اصلاحات ارضی در چهار سطح (سنگرها، ادارات میدانی پراکنده، ادارات مرکزی اصلی و عالی ترین رده رهبری) بررسی خواهد شد. فرضیه مقاله این است که شرایط ناشی از منازعه قدرت در شبکه پیچیده ای از قدرت های ملی و محلی، زمینه ساز اختلال اساسی در اجرای برنامه اصلاحات ارضی شد. این پژوهش با استفاده از روش پژوهش تحلیل محتوای کیفی تاریخ شفاهی، خاطرات و گزارش های سیاستمداران و ذی نفعان و روایات تاریخی ثبت شده در زمینه برنامه اصلاحات ارضی در ایران انجام شده است. نقاط ضعف و کاستی ها در چهار سطح مشاهده شدند: الف) در سطح سنگرها کاستی هایی مانند منازعه قدرت میان نیروهای حامی سنت (کشاورزان و مالکان) و دولت؛ ب) در سطح ادارات میدانی پراکنده شامل شرکت های تعاونی و اداره اصلاحات ارضی، به دلیل تلاش برای نفوذ و تأثیرگذاری بر تصمیم ها در جهت منافع فردی و گروهی؛ ج) منازعات سلطه سازمانی در سطح ادارات مرکزی اصلی؛ د) در سطح عالی ترین رده رهبری بر اثر تلاش شاه برای بازنمایی خود به عنوان قدرت مسلط پادشاهی و برقراری تعادل سیاسی در جامعه. این کاستی ها، فرایند اجرای اصلاحات ارضی را با اختلال اساسی مواجه کردند. بروز این کاستی ها را باید فراتر از رویکرد دولت محور و جامعه محور، به سطوح دولت و جامعه شبکه ای ایران با هدف کسب سلطه پیوند زد.
توسعه صلح محور و ارکان آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
توسعه از گذر تغییرات ساختاری و صنعتی شدن مسائل مربوط به فقر، بیکاری و نابرابری را در سطوح ملی و جهانی حل می کند. با این حال، تحقق این امر مستلزم وجود فرهنگ مبتنی بر صلح، مسالمت، تحمل، مدارا، مشارکت، عقلانیت، و نیز سازوکارهای نهادینه ی دموکراتیک است. در این مقاله تلاش خواهد شد تا به پرسش های زیر پاسخ داده شود: ماهیت توسعه صلح محور چیست؟ از چه عناصری تشکیل شده است؟ چگونه این الگوی توسعه می تواند به مردم سالاری کمک کند؟ فرضیه پژوهش بر این مبنا است که صلح، مردم سالاری، و توسعه سه رکن اصلی پارادایم توسعه صلح محور هستند که دولت، صاحبان سرمایه و جامعه مدنی در تعامل سازنده با یکدیگر می توانند به تحقق این پارادایم و مردم سالاری کمک کنند. نگارنده می کوشد با نقد رهیافت رایج نئولیبرال بر مبنای اقتصاد بازار، بر اهمیت این مقوله ها، و پیوند و ارتباط متقابل آنها در چارچوب رهیافتی بدیل، انتقادی و کل گرایانه از منظر اقتصاد سیاسی تاکید شود. یافته اصلی پژوهش نشان می دهد که الگوی توسعه صلح محور می تواند راه را برای مردم سالاری هموار کند؛ و باید مثلث جدیدی با سه رکن، «دولت، سرمایه یا بخش خصوصی، و جامعه مدنی» برای تثبیت و تحکیم فرایند توسعه دموکراتیک به وجود آید.