مقاله حاضر به بررسی نحوه برقراری ارتباط انسانهای اولیه و انتقال خواسته ها و اندیشه ها می پردازد. سپس فرهنگ های ارتباط و انتقال اطلاعات مطرح می گردد و به ابزار ذخیره اطلاعات و نحوه دسترسی به اطلاعات می پردازد.
معماری کرمان در سه دهه ی آخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم، یعنی با آغاز دوره حاکمیت اسماعیل خان وکیل الملک دستخوش تغییر می شود. بنیاد عمارت های نو و مرمت عمارت های کهنه از جمله آستانه شاه نعمت الله ولی در همین دوره رخ می دهد. مهم ترین عمارت های این دوره را باغ ها تشکیل می دهند. بنابراین رویکرد تزیینی جدید متناسب با تزیینات ویژه این گونه عمارت ها است. به همان نسبت که معماری این دوران در خانه سازی و باغ سازی متاثر از معماری فرنگ است در تزیینات هم این تاثیر به وضوح آشکار است. از جمله نمود ویژه این تاثیر در نقوش گچ بری هایی است که تقریباً در عمارت های مهم این دوران تکرار شده است. از بررسی نقوش این دوره آگاه می شویم که تاثیر نقوش فرنگی و حتی شمال آفریقا در کرمان به صورت آشکار نمود دارد. تا حدی که بعضی از نقوش عیناً تکرار می شوند. اگر چه ممکن است این تاثیر در راستای رواج نظام مند نوعی تفکر متاثر از فرنگ نباشد. همچنین در بررسی نقش پردازی تزئینات این دوره روشن می شود که انتخاب نقش بر مبنای نوع کاربرد بنا صورت نگرفته و نقوش معمولاً از نقطه نظر نمادگرایی و نشانه شناسی در تعریف ماهیت بنا فاقد ارزش هستند و تنها جنبه تزئینی آنها مورد توجه بوده است تا جایی که بعنوان مثال در نقوش جانوری استفاده شده درگچ بری ها، ماهی از واقعی ترین تا انتزاعی ترین شکل، نقش محوری تزئینات گچی این دوره است. در حالی که می دانیم ماهی از نمادهای آشنا و با سابقه فرهنگی منطقه نیست.
شهر، به مثابه تبلور آیین و اندیشه جامعه، نمی تواند در تمدنهای مختلف یکسان پدید آید. گوناگونی شهرها در تاریخ و جغرافیای جهان، بیش از هر چیز معلول این تفاوت است. فلات ایران به عنوان یکی از قدیمیترین زیستگاههای بشر، تمدنهای مختلفی را تجربه کرده و شهرهای زیادی را به وجود آورده است. بررسی روند تغییرات شهر ایرانی در طول تاریخ دو شیوه کاملاً متمایز را از سازمان فضایی شهر ارائه می دهد. سازمان فضایی به مثابه نظم حاکم میان مولفه های پدید آورنده در نگرش سیستمی به شهر می تواند نماد مناسبی برای این مدعا باشد. این مقاله ضمن رجوع به آرای مشهور محققان، اسناد باستان شناختی، نوشته های مورخان و استنباطهای عقلی از نشانه های موجود فرضیه مذکور را تحقیق کرده و درستی آنر ا آزموده است.
برای واژه هرمنوتیک (Hermeneutics) در اثر کاربردهایی که پیدا کرده است، معانی متعددی وضع کرده اند. کاربران این واژه، باید معنی و مقصود خویش را از واژه هرمنوتیک به طور دقیق و روشن، بیان کنند. حوزه نقد و تفسیر آثار هنری بیشترین آسیب های نظری را به خاطر ابهام در استعمال واژه هرمنوتیک و معادل های آن همچون تفسیر، تعبیر و تاویل، دیده است. منتقدین و نظریه پردازان و متفکران، همواره این اصل را در مکتوبات خویش رعایت می کنند که : اگر معنی واژه ها در کاربردهای خود و مقصود کاربران از واژه ها، معلوم نشود، واقعه فهم به طور صریح و روشن اتفاق نمی افتد و علاوه بر این، مخاطبانِ مکتوبات، دچار بدفهمی متن می شوند و تفسیرهایی مخالف مقصود نویسندگان از متن، خواهند داشت. فهم و تفسیر پدیده ها از یکدیگر جدایی ناپذیرند. تا آن جا که بسیاری از متفکران برای فهم و تفسیر، ماهیتی واحد قائل شده اند. قابلیت های ذهنی انسان به گونه ای است که قادر است، برای هر پدیده ای، معناسازی کند یا درپی کشف معنای پدیده ها باشد. چنین قابلیتی را قابلیت های تفسیری نام نهاده اند. متن ها در تفاسیر، مفتوح می شوند. هدف تفسیر و فهم متن، وصول به معنای آن است. معنا، محصول فرایند فهم است. دازاین (Dasein) موجود مفسری است که دارای عالَم است و ذاتا پدیده ها را تفسیر می کند. برای تفسیر متن، داشتن روش، الزامی است. متون، مفسرین را در یافتن روش های تفسیری، هدایت می کنند. و به عبارتی : متون، هادی مفسراند برای تفسیر! بررسی تعاریف هرمنوتیک و تحلیل ماهیت فرایند تفسیر برای هر پژوهشگری، ضروری است. زیرا تفسیر با معرفت شناسی و هستی شناسی ربطی ذاتی دارد و علاوه بر این، تفسیر در عالم هنر، به صورت نقد هنری ظاهر می شود. پرسش از چیستی هرمنوتیک و بررسی کلیات مسائل مربوط به تفسیر، درون مایه این مقاله است.
در اوایل قرن بیستم، با انتشار دیدگاه های"فردینان دوسوسور"و"چارلز سندرس پیرس"، پدیده نشانه شناسی به مثابه یک علم جدید، در مباحث زبان، ادبیات و نقد ادبی و فرهنگی مطرح شد. نشانه شناسی همواره، در همجواری مکتب ساختگرایی قرار داشته و به عنوان شعبه و شاخه ای از آن بررسی شده است. پرسش اساسی این است که آیا نشانه شناسی خود یک رشته علمی است و در قلمرو دانش(Science) جای می گیرد و یا یک روش(Method) علمی است؟ این مقاله می کوشد ضمن بررسی ریشه های نشانه شناسی و تحولات آن، موقعیت کنونی این پدیده را در علوم انسانی و هنر و ادبیات مورد ارزیابی مجدد قرار دهد.
پاسخگویی به نیازهای اجتماعی انسان و تامین فرصتهای لازم در زمینه کسب تجارب اجتماعی وی، مستلزم وجود فضا و قرارگاه کالبدی است و فضای عمومی ظرفیتی عظیم در پاسخ به این جنبه از حیات انسان در جوامع شهری محسوب می شود. از اینرو با توجه به این ظرفیت عظیم از یکسو و تاکید بر بعد اجتماعی انسان و فضا از دیگرسو، مقاله حاضر به بررسی علل و عوامل مؤثر بر حفظ و تداوم حیات جمعی و کیفیت اجتماع پذیری فضاهای عمومی خواهد پرداخت.
در طی سده ششم پیش از میلاد دو دین بزرگ در هند پدید آمد. آیین بودا 1 و جین 2، که تاثیر عمیقی بر فرهنگ و هنر هند از سده ی سوم پیش از میلاد تا سده ی هفتم میلادی داشت. به بیانی این دو فرقه در سیر مذهب هندوئیسم به ظهور رسیدند که به مسئله غامص زندگی هندوان یعنی نجات از قانون کرمه و رهایی از چرخه پیاپی تولد و مرگ (سمسارا)، هر یک با نگاهی متفاوت جداگانه پاسخی اندیشیده و به طرق مختلف سعی کرده اند آن معمای مشکل را حل کنند. آیین بودا بیش از جینیزم بر فرهنگ و هنر هند باستان تاثیر می گذارد و باعث به وجود آمدن آثار شگفت انگیزی از نقش برجسته و مجسمه می گردد. برهمنان هندو، بودا را تجلی نهم ویشنو، یکی از خدایان تثلیت هندو (برهما، ویشنو، شیوا) اعلام می کنند، اما شخص بودا مدعی طرح آیینی جدید بود و بودائیان خود را هندو نمی دانند. بودا در هنر بودایی، حتی در انسانی ترین صورت خود باز نمادی از بودا می باشد و هرگز تجلی یکی از سه خدای هندوان نیست. در هنر هند نمادهای بودا به سه دسته کلی تقسیم می شود : 1- نمادهای غیرشمایلی مانند: چرخ دارما، نیلوفر آبی، شیر 2- نمادهای نیمه شمایلی مانند : استوپا، تخت خالی، جای پا 3- نمادهای شمایلی : مجسمه ها و نقش برجسته های بودا. وجه تمایز بودا با جین و دیگر شخصیت ها در هنرهای هند باستان با توجه به آثار باقی مانده در نقش برجسته ها و مجسمه ها این است که همواره شمایل بودا پوششی بر تن دارد و کاملاً برهنه تصویر نشده است. موضوع هنر بودایی بیشتر اشاره به زندگی و تعالیم بودا دارد.