مقالات
حوزه های تخصصی:
توازن و تعادل لازمه پایداری یک سیستم است. به هم خوردن موازنه میان شاخص های "" تراز میانگین شهر "" در بافت های فرسوده به دلیل قطع یا اختلال شبکه ها، جریان ها و پیوندهای آن، موجب تشدید پدیده عدم توازن و در نتیجه، اختلال در نظم پایدار سیستم این باف تها شده است. رویکرد نظریه نوسازی متوازن ب هعنوان یک نظریه بومی، معطوف به تلاش برای تغییر الگوهای ناکارآمد و تولید الگویی نوآورانه است. این مطالعه با هدف دستیابی به توازن در مسیر بررسی، شناخت و شناسایی مؤلفه های تأثیرگذار بر آن، از طریق شناخت و تبیین رابطه بین متغیرهای توازن و نوسازی صورت گرفته است. دستیابی به نظریه از سطح ارتباط "" ذهنی "" به ارتباط "" عینی "" حرکت کرده و سپس از ارتباط عینی به رابطه ذهنی بازگشته و آن را مورد تأیید قرار م یدهد، به این ترتیب حرکت رفت استقرایی و حرکت برگشت قیاسی بوده است. نظریه نوسازی متوازن سعی دارد توازن را در سیستم نوسازی بافت های فرسوده شهری با شش خِرد «هنجاری- راهبردی "" ، "" کاربردی- بومی "" ، "" اجتماعی- اقتصادی "" ، "" روی های- محتوایی "" ، "" تبینی- تجویزی "" و "" علمی- عملی "" بازتعریف کرده و اصول نوسازی متوازن را تبیین و معرفی کند. یافته های مطالعات انجام شده، چارچوبی را برای "" توازن میان دوپارگی های متوالی اجزاء و عناصر شبکه های موضوعی بافت و توازن شبکه های کل سیستم "" شامل اصول چهارگانه : توازن )ب هعنوان سلول بنیادی نوسازی(، پرهیز از پیچیدگی )میان عناصر پیچیده و چندوجهی نوسازی(، توالی دوپارگ یها )به عنوان کوچک ترین واحد تشخیص، شناسایی و سنجش توازن( و تعامل درونی و بیرونی )برقراری تعاملات پیوسته شبک هها و کل سیستم با یکدیگر( حاصل کرده است.
بررسی مقایسه ای-تطبیقی معنای مرکز در آراء مکتب اصفهان و اندیشه هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به پیکره درآمدن مکان در جهان، وابسته به اندیشه و خیالی است که برپایه «سفر » در عوالم وجودی )جهان وجودی(، روی م یدهد. این سفر، ساختاری وجودی را در قالبِ مبداء/مسیر/مقصد، به دست می دهد که انسان م یتواند در «حَضر » برای انتظا مبخشی مکان به کار بندد. کاربستِ این ساختار وجودی، جهانی را در مکان، گشوده می دارد. این جهان به نوبه خود، فضاهایی را برای «رویداد زندگی »، مهیا می سازد. نوعی زندگی که آدمیان در آن، نسبتی با وجود یافته و آن را تجربه م یکنند. در چنین حالتی می توان اذعان داشت که مکان به مثابه مرکز یا مرکز به مثابه یک مکان، برفلسفه حیات استوار شده است. مکتب اصفهان و هایدگر، هریک از راهی جداگانه، برپایه «وجود و موجود »، آرایی بنیادین به دست داد هاند که خود به ساختارهای معنابخش در حوزه های «جهان « ،» مکان » و «زندگی » و از آن مسیر به معنای مرکز راه می برند. این مقاله در قلمرو این دو طیف از آراء، در پی بازخوانی بنیادها و ساختارها در جهت دستیابی به معنای مرکز است. چنین امری، پژوهش را در حوزه روش شناسی، متکی بر حوزه تفسیری با رویکرد تطبیقی م یکند. هر چند بنیادها و ساختارها، خود ریشه در حوزه استدلال منطقی دارند. موضوعی که در این مقاله به آن پرداخته می شود، بررسی تطبیقی بنیادها در آراء هستی شناسانه این دو طیف بوده که بدواً معنای لازم را به جهان وانسان یا عالم و آدم، می بخشد. سپس این مقولات، بازخوانی معنای مرکز را در حوزه های سه گانه جهان، مکان و زندگی در ارتباط و پیوندی معنادار با هم به دست م یدهند. یافته های این پژوهش به عنوان پیش فهم، می تواند زمینه فهمِ دگرگونی در ساختارهای تاریخی معنابخش مرکز را در نسبت با دوران معاصر نیز میسر سازد. وجهی که معطوف به دگرگون شدنِ فلسفه مکان از حوزه هستی شناسانه به حوزه زیست شناسانه بوده است.
ارایه الگوی مفهومی انسجام بخشی شبکه فضاهای شهری و به کارگیری آن در منطقه 6 شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعه مفهوم فضای شهری به عنوان یک عنصر ساختاری در شهرها، در حال توسعه و گسترش است. فضاهای عمومی را می توان عنصری مهم در نظر گرفت که توانایی افزایش نظم شهری، خلق و حفظ مرکزیت محلی قوی، ارتقاءکیفی محیط زیستی برتر و افزایش حس شهروندی را در اختیار دارند. از طرفی، انسجام شهری همواره از اساسی ترین کیفیت های ساختاری و از اصول و مفاهیم محوری در شهرها بوده است. شبکه منسجم فضاهای شهری ساختار یکپارچه سازمان فضایی یک شهر را نشان م یدهد که در آن نه تنها پیوند و اتصال فرم و عملکرد فضاها مد نظر است، بلکه معنا نیز جایگاه خود را در کل یک سیستم پیچیده شهری پیدا می کند. از این رو فرایند های برنامه ریزی، طراحی و ساخت فضاهای شهری را باید مورد توجه قرار داد تا بتوانند در یافتن راه حل های مفید برای حل مسایل ساختاری در الگوی شهری مثل فقدان انسجام در شهرها که شامل تجزیة مکانی در آنها می شود کمک کننده و مفید باشند. در این راستا هدف پژوهش، شک لدهی الگوی مفهومی از شبکه منسجم فضاهای شهری در فرآیند تصمیم سازی است. چنین شبکه ای به علت ایجاد انسجام و تقویت ساختار شهر، رشد و ترقی حیات اقتصادی-اجتماعی و شکوفایی شهر را در پی خواهد داشت. لذا پژوهش حاضر در پی کشف مؤلفه های تاثیرگذار بر شبکه فضاهای منسجم شهری از یکسو و ارایه الگوی مفهومی در شک لدهی آن از سوی دیگر است. پژوهش از نوع اکتشافی-تبیینی بوده و در فرآیند تصمیم سازی آن، از مقایسه تحلیلی استفاده شده است. تحلیل محتوا و استدلال قیاسی روش اصلی در ایجاد پایه های فکری تحقیق است. نتایج تحقیق بیانگر آن است که فضاهای شهری در یک منطق شبکه ای جای دارند که جهت ایجاد انسجام فضایی شاخص ههای اجتماع پذیری، کالبدی، معنا، عملکردی هر فضا با خود و سایر فضاها از طریق شاخصه های انسجام از جمله امتزاج، پیوستگی، سلسله مراتب، سازمند و ... یکپارچه می شوند.
زیبایی شناسی ماشین در هنر آوانگارد روس بر مبنای نظریات مارکس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آراءِ مارکس و خوانش های صورت گرفته از آن در جریان انقلاب 1917 ، در گشودن درهای هنر روسیه به سوی ماشین مؤثر بودند. ساختار هنر آوانگارد روس که همزمان با جنبش های انقلاب کمونیستی 1905 بود، از فلسفة عملی مارکس نشأت می گرفت. در همین راستا بود که مکاتبی چون فوتوریسم روسی، کانستراکتیویسم و پروداکتیویسم پاگرفتند که حضور عناصر ماشینی در وجوه مختلف آنها از ویژگی های مشترکشان است. این عناصر که به نحوی بازنمایاننده عصر سیستم های غول آسای خودکار هستند، توجه مارکس را نیز در نگارش فلسفه اجتماعی بسیار به خود معطوف داشته بود. اکنون این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان به تبیین زیبایی شناسی ماشین در هنر آوانگارد روس بر پایة آراءِ مارکس پرداخت. فرضیه غالب در این پژوهش مبتنی است بر در نظر داشتن انقلاب کمونیستی-مارکسیستی پرولتاریای روسیه به عنوان یکی از مهم ترین سرچشم ههای ورود ماشین به عرصة هنر و ظهور مؤلفه های جدید زیبایی شناسی. در این جستار با در نظر داشتن آثار هنری آوانگاردهای روس و نوشت ههای به جا مانده از آنها، روشن خواهد شد که مؤلفه های زیبایی شناسانة ماشین در هنر آوانگارد روس بر پایة نظریات مارکس مبنی بر شکست انحصار ماشین در دستان سرمایه، آگاهی پرولتاریا از وضع موجود، به چالش کشیدن طبقة حاکم، خروج پرولتاریا از حالتی منفعلانه در برابر سرمایه داری و همچنین لزوم پیشبرد جامعة کمونیستی، استوار است.
نارسایی های موجود در فرآیند بهسازی لرزه ای ابنیة تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عدم وجود بهسازی لرزه ای در طرح های محافظت و مرمت بناهای تاریخی از یک سو و ویژگی سرزمینی از سوی دیگر بیانگر شناختی ناکارآمد و نوعی ساده اندیشی در امر محافظت است. شناخت ناکافی و استفاده از مراتب بالای در بهسازی لرزه ای به ارایه طرح های بهسازی لرزه ای می انجامد که به سبب حجم وسیع مداخله و عدم توجه به ارزش بناها مورد پذیرش اصحاب محافظت قرار نگرفته و بخشی مهم که همانا بهسازی لرزه ای است از گردونه محافظت وامیماند. به عبارت دیگر ورود اثربخش بهسازی لرزه ای به چرخة محافظت ابنیه تاریخی تنها با شناخت نارسایی های موجود در فرآیند بهسازی لرزه ای ابنیة تاریخی و تدوین متدولوژی مخصوص به خود امکا نپذیر است. این تحقیق از استدلال منطقی بهره م یبرد و مباحث نظری بهسازی لرزه ای در پیوند با اصول محافظت، از ابتدایی ترین تا به روزترین رویکردها، مداخله ها، راهبردها و راهکارهای بهسازی ارایه می شود. بنابراین تحقیق ماهیتی نظری داشته و با رویکردی تحلیلی- تفسیری در نظر دارد با متمایز دانستن بهسازی لرزه ای بناهای تاریخی از دیگر بناها، ابتدا آن را به دو شاخة تقویت و ترمیم تقسیم کرده و شاخه تقویت را به دلیل هماهنگی بیشتر با محافظت پیشگیرانه درکانون توجه قرار دهد. سپس به بیان تعاریفی نو از ارزش بهسازی لرزه ای و ضد ارزش مداخله اقدام م یکند. ابعاد ضد ارزشی مداخله برای کلیه راهکارها و با هر مرتبه بهسازی شناسایی می شود. در ادامه به ترسیم شبکه مداخله براساس ابعاد شناخته شده ای مانند نوع بهسازی، شکل مداخله، هزینه بهسازی، محدودة برگش تپذیری و نوع فن آوری برای کلیه راهکارها پرداختیم. در پایان به بیان زیرساخت های مورد نیاز برای رهایی از نارسایی موجود در فرآیند بهسازی لرزه ای ابنیه تاریخی اشاره می شود. از مشخصات بارز این تحقیق می توان به تعامل و تقابل دیدگاه های علم محافظت ابنیه تاریخی و دانش بهسازی لرزه ای در استفاده از راهبردها و راهکارها نام برد.
الگویابی معماری مساجد هند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هند ازجمله سرزمی نهایی است که از گذشت ههای دور دارای تمدن های متنوعی بوده است. همین امر باعث شده این کشور از دیدگاه معماری غنی و متنوع باشد. ورود اسلام به هند و شک لگیری حکومت های اسلامی باعث شک لگیری نوع خاصی از معماری اسلامی در شبه قاره شده است. معماری مساجد هندی، بارزترین گونه معماری اسلامی شبه قاره ارزیابی می شود. این پژوهش بر این فرض استوار است که الگوی معماری مساجد هند ترکیبی از معماری مساجد اولیه اسلامی، ایرانی و معماری بومی هند است. ریش هیابی ویژگی های معماری مساجد هندی، موضوع نوشتار حاضر است. در این مجال به تأثیرپذیری معماری مساجد هندی از معماری مساجد اولیه اسلامی، معماری غنی و باسابقه طولانی در هند، قبل از ورود اسلام و معماری تمد نهای اسلامی پیشرفته در همسایگی هند مانند ایران پرداخته شده است. ویژگی های معماری مساجد هندی ب هطورکلی شامل شبستان های رو به قبله، وجود میانسرا، الگوی چهار ایوانی، تقسیمات منفرد بدنه ها ب هویژه تقسیمات سه تایی، حضور مسجد در مرکز محله و قرارگیری آن بر روی صفه )در ارتفاع(، دسترسی به ورودی های مسجد با پلکان های وسیع، تقسیمات سه تایی گنبدخانه ای روب هقبله و استفاده از رواق های شفاف)نیم جدارة بیرونی روا قها که منظری به بیرون دارد( در اطراف میانسرا است. ریشه یابی ویژگی های معماری فوق در نوشتار حاضر، رهنمون به کشف الگوی معماری مساجد هندی خواهد بود.